آینه محبت نامه هاى خانوادگى امام خمینى 43


 

آینه محبت (نامه‏هاى خانوادگى امام خمینى «43»)

... پسرم! مجاهده کن که دل را به خدا بسپارى و مؤثرى را جز او ندانى، مگر نه عامّه مسلمانان متعبّد، شبانه‏روزى چندین مرتبه نماز مى‏خوانند و نماز سرشار از توحید و معارف الهى است، و شبانه‏روزى چندین مرتبه إیَّاکَ نَعْبُدُ و إیَّاکَ نَسْتَعینُ(1) مى‏گویند و عبادت و اعانت را خاص خدا در بیان مى‏کنند، ولى جز مؤمنان به حق و خاصّان خدا، دیگران براى هر دانشمند و قدرتمند و ثروتمند کُرنش مى‏کنند و گاهى بالاتر از آنچه براى معبود مى‏کنند، و از هر کس استمداد مى‏نمایند و استعانت مى‏جویند و به هر حشیش(2) براى رسیدن به آمال شیطانى تشبث مى‏نمایند و غفلت از قدرت حق دارند.
بنابراین احتمال که مورد خطاب کسانى باشند که ایمان به قلب آنها رسیده باشد، امر به تقوا به اینان با احتمال اول فرق‏ها دارد. این تقوا، تقواى از اعمال ناشایسته نیست، تقواى از توجه به غیر است، تقواى از استمداد و عبودیت غیر حق است، تقواى از راه دادنِ غیر او - جلّ و علا - به قلب است، تقواى از اتکال و اعتماد به غیر خداست. آنچه مى‏بینى همه ما و مثل ما بدان مبتلا است و آنچه باعث خوف من و تو از شایعه‏ها و دروغ‏پراکنى‏ها است و خوف از مرگ و رهایى از طبیعت و افکندن خرقه نیز از این قبیل است که باید از آن اتّقا نمود. و در این صورت مراد از وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ افعال قلبى است که در ملکوت، صورتى و در فوق آن نیز صورتى دارد و خداوند خبیر است به خطرات(3) قلب همه.
و این نیز به آن معنى نیست که دست از فعالیت بردار و خود را مهمل بار آور و از همه کس و همه چیز کناره‏گیرى کن و عزلت اتخاذ نما که آن بر خلاف سنّت الهى و سیره عملى حضرات انبیاى عظام و اولیاى کرام است. آنان - علیهم صلوات اللَّه و سلامه - براى مقاصد الهى و انسانى همه کوشش‏هاى لازم را مى‏فرمودند، اما نه مثل ما کوردلان که با استقلال، نظر به اسباب داریم بلکه هر چیز را در این مقام که از مقامات معمولى آنان است از او - جلّ و علا - مى‏دانستند و استعانت به هر چیز را استعانت به مبدأ خلقت مى‏دیدند و یک فرقِ بین آنان و دیگران همین است. من و تو و امثال ما با نظر به خلق و استعانت از آنها، از حق‏تعالى غافل هستیم و آنان استعانت را از او مى‏دانستند به حسب واقع، گرچه در صورت، استعانت به ابزار و اسباب است، و پیشامدها را از او مى‏دانستند گرچه در ظاهر نزد ماها غیر از آن است. و از این جهت پیشامدها، هر چند ناگوار به نظر ما باشد، در ذائقه جان آنان گوارا است.
پسرم! براى ماها که از قافله ابرار عقب هستیم، یک نکته دلپذیر است و آن چیزى است که به نظر من شاید در ساختن انسان که در صدد خود ساختن است دخیل است. باید توجه کنیم که منشأ خوش‏آمد ما از مدح و ثناها و بدآمدن‏مان از انتقادها و شایعه‏افکنى‏ها حبّ نفس است که بزرگ‏ترین دام ابلیس لعین است. ماها میل داریم که دیگران ثناگوى ما باشند گرچه براى ما افعال شایسته و خوبى‏هاى خیالى را صدچندان جلوه دهند، و درهاى انتقاد - گرچه به حق - براى ما بسته باشد یا به صورت ثناگویى در آید. از عیبجویى‏ها، نه براى آنکه به ناحق است، افسرده مى‏شویم و از مدحت و ثناها، نه براى آنکه به حق است، فرحناک مى‏گردیم، بلکه براى آنکه عیب من است و مدح من نیست، [من‏] است که در اینجا و آنجا و همه جا بر ما حاکم است. اگر بخواهى صحت این امر را دریابى، اگر امرى که از تو صادر مى‏شود عین آن یا بهتر و والاتر از آن از دیگرى، خصوصاً آنها که همپالکى تو هستند صادر شود و مداحان به مدح او برخیزند براى تو ناگوار است، و بالاتر آنکه اگر عیوب او را به صورت مداحى در آورند، در این صورت یقین بدان که دست شیطان و نفس بدتر از او در کار است.
پسرم! چه خوب است به خود تلقین کنى و به باور خود بیاورى یک واقعیت را که مدح مداحان و ثناى ثناجویان چه بسا که انسان را به هلاکت برساند و از تهذیب دور و دورتر سازد. تأثیر سوء ثناى جمیل در نفس آلوده ما، مایه بدبختى‏ها و دورافتادگى‏ها از پیشگاه مقدس حق - جلّ و علا - براى ما ضعفاءالنفوس خواهد بود. و شاید عیبجویى‏ها و شایعه‏پراکنى‏ها براى علاج معایب نفسانى ما سودمند باشد که هست، همچون عمل جراحى دردناکى که موجب سلامت مریض مى‏شود. آنان که با ثناهاى خود ما را از جوار حق دور مى‏کنند دوستانى هستند که با دوستى خود به ما دشمنى مى‏کنند و آنان که پندارند با عیبگویى و فحاشى و شایعه‏سازى به ما دشمنى مى‏کنند، دشمنانى هستند که با عمل خود ما را اگر لایق باشیم اصلاح مى‏کنند و در صورت دشمنى به ما دوستى مى‏نمایند.
من و تو اگر این حقیقت را باور کنیم و حیله‏هاى شیطانى و نفسانى بگذارند واقعیات را آن طور که هستند ببینیم، آنگاه از مدح مداحان و ثناى ثناجویان آن طور پریشان مى‏شویم که امروز از عیبجویى دشمنان و شایعه‏سازى بدخواهان. و عیبجویى را آن گونه استقبال مى‏کنیم که امروز از مداحى‏ها و یاوه‏گویى‏هاى ثناخوانان. اگر از آنچه ذکر شد به قلبت برسد، از ناملایمات و دروغ‏پردازى‏ها ناراحت نمى‏شوى و آرامش قلب پیدا مى‏کنى، که ناراحتى‏ها اکثراً از خودخواهى است. خداوند همه ما را از آن نجات مرحمت فرماید.
3- احتمال دیگر آن است که خطاب به اصحاب ایمان از خواص اهل معرفت و شیفتگان مقام ربوبیت و عاشقان جمال جمیل باشد که با چشم قلب و معرفت باطن همه موجودات را جلوه حق مى‏بینند و نور اللَّه را در همه مرائى مشاهده مى‏کنند و کریمه اللَّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الارْضِ(4) را به مشاهده معنوى و سیر قلبى دریافته‏اند - رَزَقَنا اللَّهُ و إیَّاکُم.
به این احتمال، امر به تقوا به این طایفه از عشّاق و خواص، فرق‏ها با دیگران دارد و ممکن است تقوا از رؤیت کثرت باشد و شهود مرائى و رائى، تقوا از توجه به غیر باشد هر چند به صورت توجه به حق از خلق، تقوا از ما رَأَیْتُ شَیْئاً إلاَّ وَ رَأَیْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ و بَعْدَهُ.(5) باشد که خود مقام عادى خُلَّص اولیا است که پاى «شى‏ء» در کار است، تقوا از مشاهده اللَّه نور السَّموات و الارض باشد، تقوا از مشاهده هُوَ مَعَکُم(6) و - وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى‏ فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارْض،(7) تقوا از جلوه جمال حق در شجره باشد و از این قبیل آنچه مربوط به رؤیت حق در خلق است. و به این منوال، امر به نظر آنچه تقدیم براى فردا کردیم، همان حالات مشاهده حق در خلق و وحدت در کثرت که صورت مناسب به خود را در عوالم دیگر دارد.
4- احتمال آنکه خطاب به آنان از خُلّص اولیا باشد که از مرحله رؤیت حق در خلق و جمال حضرت وحدت در کثرتِ فعلى گذشته‏اند و از غبار خلق در آینه مشاهدات‏شان اثرى نیست و از شرک خفىّ در این مرحله تخلّص یافته‏اند، لکن دل به تجلیات اسماء حق داده و عشّاق دلباخته حضرت اسماء هستند و تجلیات اسمائى آنان را از غیر فانى، و جز جلوات اسماء چیزى مشاهده نمى‏نمایند. در این احتمال امر به تقوا، اتّقا از رؤیت کثرات اسمائى و جلوات رحمانى و رحیمى و دیگر اسماء اللَّه است، گویى بانگ به آنان مى‏زند که از ازل تا ابد یک جلوه بیش نیست، و سایر فقرات به مناسبت همین امر تعبیر مى‏شوند، و از اینکه گذشتند، شاهد و مشاهده و شهودى در کار نیست و فنا در «هو» مطلق است و لا هُوَ إلّا هُو(8) است.
5- جامع‏ترین احتمالات آن است که هر لفظى چون «آمَنوُا» و «اتَّقُوا» و «انْظُروُا» و «ما قَدَّمَتْ» و هکذا، به معنى مطلق‏شان حمل شود و همه، مراتب آن حقایق هستند که الفاظ، عناوین موضوعند براى معانىِ بى‏قید و مطلق از حدّ و حدود. و احتمالات دیگرى هم اگر باشد در این احتمال مندرج و از مراتب همین است، بنابراین هر گروه و طایفه‏اى از مؤمنان را به معنى حقیقى شامل مى‏شود و مصادیق عنوان مطلق هستند و این مطلب راهگشاى فهم بسیار از اخبارى است که تطبیق آیاتى را بر یک گروه یا یک شخص نموده‏اند که توهم مى‏شود اختصاص را، و این گونه نیست بلکه ذکر مصداق یا مصادیق است. بدین منوال که ذکر شد از احتمالات راه براى فهم آیه مبارکه وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم اولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ(9) که پس از آیه کریمه متقدمه است، باز مى‏شود. و حسب احتمالات متقدّمه در این آیه شریفه نیز مناسب آن احتمالات مختلف المراتب و متحدالحقیقه احتمالاتى است که تفصیل آن را مجال نیست و فقط به ذکر یک نکته بسنده مى‏کنم و آن، آن است که نسیان حق موجب نسیان انفس مى‏شود، چه «نسیان» به معنى فراموشى باشد یا به معنى ترک، در هر دو معنى هشدار شکننده‏اى است. لازمه فراموشى حق‏تعالى آن است که انسان خود را فراموش کند، یا بگو حق‏تعالى او را به فراموشى از نفس خود کشاند و در همه مراحل سابق، صادق است. در مرحله عمل، آن کس که خدا را و حضور او - جلّ و علا - را فراموش کند به فراموشى از خویشتن خویش مبتلا شود یا کشیده شود، بندگى خود را فراموش کند، از مقام عبودیت به فراموشى کشیده شود و کسى که نداند چى است و کى است و چه وظیفه دارد و چه عاقبت، شیطان در او حلول نموده و به جاى خویشتنِ او نشسته، و شیطان عامل عصیان و طغیان است و اگر به خود نیاید و به یاد حق برنگردد و به همین حالِ طغیان و عصیان از این جهان منتقل شود، شاید به صورت شیطان مطرود حق‏تعالى در آید.
و به معنى دیگرش که به معنى ترک باشد، دردناک‏تر است زیرا اگر ترک اطاعت حق و ترک حق موجب شود که حق او را ترک کند و به خود واگذارد و عنایات خود را از او قطع فرماید شک نیست که به خذلان دنیا و آخرت منتهى مى‏شود. در ادعیه شریفه(10) معصومین مى‏بینیم دعاى براى عدم ایکالِ ما به نفس خویش تأکید شده است؛ چه آنان - علیهم‏السلام - مى‏دانستند پیامدهاى این مصیبت را، و ما از آن غافل هستیم.
پسرم! گناهان را، هر چند کوچک به نظرت باشند، سبک مشمار اُنْظُرْ إلى‏ مَنْ عَصَیْتَ(11) و با این نظر، همه گناهان، بزرگ و کبیره است. به هیچ چیز مغرور مشو و خداى تبارک و تعالى را که همه چیز از او است و اگر عنایت رحمانى‏اش از موجودات سراسر عالم وجود لحظه‏اى منقطع شود، اثرى حتى از انبیاى مرسلین و ملائکه مقربین باقى نخواهد ماند؛ چون همه عالم جلوه رحمانیت او - جلّ و علا - است و رحمت رحمانى او - جلّ و علا - به طور استمرار - با کوتاهى لفظ و تعبیر - مُبقى‏ نظام وجود است «و لا تکرارَ فى تجلّیه جلَّ و علا»(12) و گاهى تعبیر شود از آن به بسط و قبض فیض على‏ سبیل الاستمرار، در هر حال حضور او را فراموش مکن و مغرور به رحمت او مباش، چنانچه مأیوس نباید باشى. و مغرور به شفاعت شافعان - علیهم‏السلام - مباش که همه آنها موازین الهى دارد و ما از آنها بى‏خبریم. مطالعه در ادعیه معصومین - علیهم‏السلام - و سوز و گداز آنان از خوف حق و عذاب او سرلوحه افکار و رفتارت باشد. هواهاى نفسانى و شیطانى نفس اماره ما را به غرور وا مى‏دارد و از این راه به هلاکت مى‏کشاند.
پسرم! هیچ گاه دنبال تحصیل دنیا، اگر چه حلال او باشد، مباش که حبّ دنیا، گرچه حلالش باشد، رأس همه خطایا است؛(13) چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنیاى حرام مى‏کشد. تو جوانى و با قدرت جوانى که حق داده است مى‏توانى اولین قدم انحراف را قطع کنى و نگذارى به قدم‏هاى دیگر کشیده شوى که هر قدمى، قدم‏هایى در پى دارد و هر گناهى - گرچه کوچک - به گناهان بزرگ و بزرگ‏تر انسان را مى‏کشد، به طورى که گناهان بسیار بزرگ در نظر انسان ناچیز آید بلکه گاهى اشخاص به ارتکاب بعض کبائر به یکدیگر فخر مى‏کنند و گاهى به واسطه شدت ظلمات و حجاب‏هاى دنیوى، منکر به نظر معروف، و معروفْ مُنکر مى‏گردد.
من از خداوند متعال - جلّ اسمه - مسئلت مى‏کنم که چشم دل تو را به جمال جمیل خود روشن فرماید و حجاب‏ها را از پیش چشمت بردارد و از قیود شیطانى و انسانى نجاتت دهد تا همچون پدرت پس از گذشت ایام جوانى و فرا رسیدن کهولت بر گذشته خویش تأسف نخورى، و دل را به حق پیوند دهى که از هیچ پیشامد وحشتناک نشوى و از دیگران دل وارسته کنى تا از شرک خفىّ و اخفى خود را برهانى.
دنباله این آیات تا آخر سوره، مسائل بس شیوا است که اینجانب را حال و مجال نیست که به آنها بپردازم.
بارالها! احمد را نزد خود محمود، و فاطى را مفطوم،(14) و حَسَن را احسن فرما، و یاسر را به یُسر(15) برسان، و این خانواده منتسب به اهل‏بیت عصمت(ع) را با عنایات خاصه خود تربیت کن و از شرّ شیاطین درونى و برونى حفظ فرما و سعادت دارَیْن را به آنان عطا فرما. و آخر وصیت من آن است که در خدمت به ارحام،(16) خصوصاً مادرت که به ما حق‏ها دارد کوشش کن و رضاى آنان را به دست آور. و الحمدللَّه اوّلاً و آخراً، و الصلوة على رسول اللَّه و آله الاطهار و اللعنُ على أعدائهم.

به تاریخ 17 شوال 1404 / 26 تیر 63
روح‏اللَّه الموسوى الخمینى‏

پى‏نوشتها: -
* - بخش اول این نامه در شماره پیش آمد.
زمان: 26 تیر 1363 / 17 شوال 1404 مخاطب: حجت‏الاسلام و المسلمین سیداحمد خمینى‏
1) سوره فاتحه، آیه 5: (خدایا) فقط تو را مى‏پرستیم و از تو یارى مى‏خواهیم.»
2) خار و خاشاک.
3) آن چیزهایى که وارد بر قلب مى‏شود، افکار و پندارها.
4) سوره نور، آیه 35: «خدا نور آسمان‏ها و زمین است.»
5) چیزى را ندیدم جز آنکه پیش از آن، و با آن، و پس از آن خدا را دیدم. علم‏الیقین، 1: 49.
6) بخشى از آیه 4 سوره حدید: «او (خدا) با شماست هر کجا باشید.»
7) سوره انعام، آیه 79: «رو به سوى کسى کردم که آسمان‏ها و زمین را آفرید.»
8) او نیست به جز او.
9) سوره حشر، آیه 19: «همانند آنهایى نباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا خودشان را از یادشان برد، اینان فاسقانند.»
10) از جمله در دعاهاى زیادى از معصومین - علیهم‏السلام - آمده است که: «لا تَکِلْنى الى نفسى» مرا به خودم وا مگذار. «لا تَکِلْنى إلى نفسى طَرفة عینٍ». (خدایا) چشم به هم زدنى مرا به خودم وا مگذار. الکافى، 2: 524 / 10؛ کنزالعمال، 2: 139 / 3498، و نیز امام چهارم (علیه‏السلام) عرض مى‏کند: «و انظر لى فى جمیع اُمورى فإنّک إن وکَّلتنى إلى نفسى عجزتُ عنها و لم أَقُم ما فیه مصلحتها؛
(خدایا) در تمام کارهایم مرا یارى ده که اگر مرا به خودم واگذارى بدانها قادر نخواهم بود و آنچه را که مصلحت است نتوانم‏کرد.» صحیفه سجادیه: 120، دعاؤه(ع) عند الشدّة و الجهد و تعسّر الامور، و در دعاى دیگرى عرض مى‏کند: «و لا تکلنى إلى‏ حولى و قوّتى ...؛ (خدایا) مرا به قدرت و نیروى خودم وا مگذار.» صحیفه سجادیه: 328، دعاؤه(ع) فى یوم عرفة.
11) بنگر چه کسى را نافرمانى کرده‏اى. بحارالانوار، 74: 77 / 3.
12) تکرار در تجلّى خداوند نیست، یعنى او را دو تجلى مثل هم نمى‏باشد.
13) مضمون روایتى است از امام سجاد(ع): «حبُّ الدنیا رأس کلّ خطیئةٍ» و روایتى است از امام صادق(ع): «رأس کلّ خطیئةٍ حبُّ الدنیا». الکافى، 2: 315 / 1.
14) جدا شده از آتش.
15) آسانى.
16) بستگان و خویشان.