مسئله تنبیه بدنى زن بازخوانى تاریخى آیاتى از سوره نساء

نویسنده


 

مسئله تنبیه بدنى زنان‏
«بازخوانى تاریخى آیات 34 و 35 از سوره نساء»(1)

محمّد الطالبى‏
ترجمه: مهدى مهریزى‏

[موضوعى که در این مقاله با نگاهى متفاوت به بررسى آن پرداخته شده و همانند برخى مسائل اسلامى دیگر، تا کنون بارها عطف توجه محافل فقهى و حقوقى قرار گرفته، از دیرباز مورد بحث و توجه صاحب‏نظران حوزه فقه و تفسیر بوده است. این توجه و نگاه، طبعاً پس از جریان‏هایى که در حداکثر دو قرن اخیر به هدف حمایت از حقوق زنان در غرب با آن سابقه سیاه تاریخى در این خصوص شکل گرفت و جهان اسلام را نیز تحت تأثیر خویش قرار داد، به این سو نیز جلب شد که آیا مى‏توان برداشت یا برداشت‏هاى دیگرى را از موضوع تنبیه بدنى زنان که در سوره نساء آمده ارائه کرد که اسلام را از اتهام عدم رعایت حقوق زنان دور سازد؟ دستاورد این پرسش، تا کنون نظریات، تحلیل‏ها و نقدهاى متعددى بوده است که هر یک تلاش کرده است این آیات را سازگار با حقوق زنان و خانواده بشمارد. حتى همان برداشت معروف و مشهور که ظاهر اولیه آیه مى‏رساند. این تلاش‏ها هر چند در پاسخ به یک پرسش و در بررسى یک موضوع بوده است اما بى‏تردید دستاوردهاى علمى فکرى بسیارى داشته است. مقاله‏اى که پیش رو دارید با نگاهى دیگر و از بعد تاریخى به ارزیابى این موضوع پرداخته و نتیجه‏اى متفاوت ارائه کرده است. این بررسى از یک سو در فضایى تاریخى و با توجه به شأن نزول دو آیه مورد بحث، به موضوع پرداخته و از سوى دیگر هماهنگ با فضاى فکرى نویسنده که از پژوهشگران اهل سنت است بر مبناى آنچه به عنوان دستیابى به «مقاصد شریعت» خوانده مى‏شود و در میان عالمان و فقهاى بزرگوار شیعه جایگاه چندانى در استنباط ندارد به ارزیابى موضوع پرداخته شده است. و این هر دو، به ویژه مسئله مخاطره‏آمیز فتح باب «مقاصد شریعت» در تحلیل و ارزیابى محتواى آیات مورد بحث، موضوعى است که طبعاً نمى‏تواند از نگاه و نقد دیگر صاحب‏نظران دور بماند. نویسنده در ارجاعات و استدلال‏هاى خود نیز فقط منابع تفسیرى و فقهى و تاریخى عامّه را مورد توجه قرار داده که از یک پژوهشگر اهل سنت امر غریبى نیست. در عین حال نویسنده تأکید کرده است که جریان مدافع حقوق زنان در عصر پیامبر(ص) را ام‏سلمه همسر پیامبر(ص) رهبرى مى‏کرده و جریان ضدّ زن را عمر بن‏خطاب هدایت و رهبرى مى‏کرده است.
این پژوهش به رغم نکات قابل خدشه و تأمل خود، مطالب مفید و قابل توجهى نیز دارد و در مجموع به عنوان یک دیدگاه مى‏تواند مورد توجه صاحب‏نظران قرار گیرد، هر چند همه نکات و حتى برخى مبانى آن مورد پذیرش نباشد. مراجعه به متون تفسیرى و فقهى و روایى شیعى و مقایسه آن با منابع و دیدگاههاى عامه برترى دیدگاههاى شیعى را نشان خواهد داد و این نیز امر غریبى نیست چرا که آبشخور آن کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و اهل‏بیت(ع) است.

«سردبیر»]

در قرآن کریم این آیات در سوره نساء قرار دارد:
«الرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَى النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى‏ بَعْضٍ وَ بِمَآ أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَ لِهِمْ فَالصَّلِحَتُ قَنِتَتٌ حَفِظَتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَالَّتِى تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهجُرُوهُنَّ فِى الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا * وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ‏ى وَ حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَآ إِن یُرِیدَا إِصْلَحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَآ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا خَبِیرًا؛
مردان سرپرست زنانند، به دلیل آن که خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز ]به دلیل آن که از اموالشان خرج مى‏کنند. پس، زنان درستکار، فرمانبردارند [و ]به پاس آنچه خدا [براى آنان ]حفظ کرده، اسرار [شوهران خود] را حفظ مى‏کنند. و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید [نخست ]پندشان دهید و [بعد] در خوابگاهها از ایشان دورى کنید و [اگر تأثیر نکرد ]آنان را بزنید ؛ پس اگر از شما اطاعت کردند [دیگر ]بر آنها هیچ راهى [براى سرزنش ]مجویید، که خدا والاى بزرگ است.
و اگر از جدایى میان آن دو [: زن و شوهر] بیم دارید پس داورى از خانواده آن [شوهر ]و داورى از خانواده آن [زن‏] تعیین کنید. اگر سر سازگارى دارند، خدا میان آن دو سازگارى خواهد داد. آرى! خدا داناى آگاه است.»

موضوعى که همچنان ناتمام مانده است‏

آیه 34 از سوره نساء که متن و ترجمه اثر را آوردیم، سبب شده که بارها و بارها بر اسلام خرده گرفته شود که اسلام زن را خوار کرده و جایگاه کانونى‏اش را پایین‏تر از مرد قرار داده است. در این زمینه به آیات و احادیث دیگرى نیز استناد مى‏شود.(2)
تا قرن‏هاى اخیر، این موضوع، مسئله‏اى نبود، چرا که وضع زنان با تفاوت‏هاى کم و زیاد در تمامى فرهنگ‏ها و تمدن‏ها همسان بود. امروزه این موضوع، مسئله زمانه شده است به ویژه نسبت به اسلام و خاصه پس از توافق نسبتاً کامل درباره حقوق بشر(3) پس از نیمه قرن بیستم . و زنان مسلمان براى تحقق تساوى مرد و زن با قلم‏هاى خویش(4) وارد میدان کارزار شدند و امروزه با همه تفاوت‏هاى موجود در مناطق مختلف، پیروزى‏هاى چشمگیرى در راه آزادى خود به دست آورده‏اند و نیازى به ذکر نمونه‏ها نیست.
با این همه خطاب دینى هنوز تحول نیافته و مسئله در سطح بنیادى رها مانده است. و روز به روز فاصله میان رفتار عملى و موضع اعتقادى که در محافل دینى و مساجد و حوزه‏ها القا مى‏گردد، افزایش مى‏یابد. و تا آن زمان که این وضع دوگانه یعنى تاریکى رفتار از یک سو و روشنایى که بر زبان رانده مى‏شود و کمتر در سرزمین‏هاى اسلامى تطبیق مى‏شود از سوى دیگر، ادامه یابد، دشوار نیست که پیوسته شاهد بحران‏هایى باشیم که جامعه ما را مى‏لرزاند و بر خشونت آن قدر بیفزاید که هویت ما را تهدید نماید. و این حقیقتى است که ما را وا داشت تا به معالجه این مسئله به گونه‏اى رو آوردیم که با پژوهشى شتابان سازگار باشد تا شاید شرایط معالجه‏اش به صورتى عمیق و فراگیر که مسئله زن را در اسلام به صورت کامل شامل شود، فراهم آید. نقطه شروع این معالجه، فهم مقاصدى نصوص دینى با منظور داشتن تحولات زندگى است.

موضوع اختصاص به اسلام ندارد

نخستین مسئله‏اى که رویاروى ما قرار دارد این است که مسئله تنبیه بدنى زن اختصاص به اسلام ندارد بلکه مسئله‏اى عمومى و بشرى است و از پدیده‏هاى اجتماعى است که بسیار شیوع دارد و محدودیت زمانى و مکانى برنمى‏دارد و در تمامى جوامع، فرهنگ‏ها و تمدن‏ها یا دین‏هاى مختلف ریشه دارد.
همچنین این مسئله، چنان که ابتدا به ذهن مى‏رسد، اختصاص به بادیه‏نشینان و روستائیان ندارد، گرچه در این مناطق بیشتر شایع است، بلکه در پیشرفته‏ترین جوامع از نظر فرهنگ و ثروت و موقعیت نیز دیده مى‏شود. پس تنبیه بدنى زن پدیده‏اى است که هیچ جامعه‏اى از آن خالى نیست خواه جوامع سنتى و خواه جوامع مدرن. تا آن جا که امروزه زنان در جوامع پیشرفته که آن را جامعه آرمانى تصور مى‏کنیم، نیاز به تأسیس «جمعیت زنان کتک خورده» براى دفاع از خود و چاره‏جویى‏هاى مشترک پیدا کرده‏اند. بلکه مسئله به صفحه تلویزیون کشورهاى غربى نیز کشیده شد. تنها در فرانسه دو میلیون زن از شوهران خود کتک خورده‏اند یعنى 14 جمعیت زنان. این مطلب را کانال دوم تلویزیون فرانسه به تازگى اعلام کرد و شماره تلفن رسمى براى کمک به این زنان در حال ضرورت اعلام داشت. لکن ریشه‏هاى عمیق آن انسانى است و از این رو است که در زمره بیمارى‏هاى اجتماعى و بحران‏هاى روانى جاى مى‏گیرد. معالجه‏اى اساسى این پدیده در تمامى سطوح و با همه مظاهرش، نیازمند مشارکت دانشمندانِ مردم‏شناس، جامعه‏شناس، روان‏شناس و دیگران به ویژه مردان حقوق و قانون دارد و قطعاً پرداختن بدان از دایره این نوشتار بیرون است. لکن براى فهم درست مسئله باید آن را از تمام ابعاد مورد نظر قرار داد. به ویژه که این مسئله امروزه جایگاه نخستین را در مبحث حقوق بشر یافته به گونه‏اى که محال است کسى خود را به بى‏خبرى نسبت بدان وادارد.
شایسته است در این جا به «بیانیه مکه» که سومین کنفرانس سران اسلامى در مکه به تاریخ 19 - 22 ربیع‏الاول 1401 و 25 - 28 نوامبر 1981 صادر کرد و بر احترام حقوق بشر و همکارى با سازمان‏هاى بین‏المللى تأکید داشت، اشاره کنیم. در این بیانیه چنین آمده است:
«اعتقاد تمامى مسلمانان به آموزه‏هاى جاوید، که در آزادى، عدالت، کرامتِ انسان، مبارزه با ستم و تجاوز، تسامح و دوستى و برادرى متبلور است، ما را به تلاش براى تثبیت صلح عادلانه، دوستى میان ملت‏ها، رعایت حقوق بشر، تلاش مستمر براى پشتیبانى از سازمان‏هاى بین‏المللى که بر پایه ارزش‏هاى انسانى و همزیستى مسالمت‏آمیز میان ملت‏ها شکل گرفته، فرا مى‏خواند.»
دومین نکته‏اى که باید بدان توجه کرد این است که مشابه آنچه را که در آیه 34 از سوره نساء مى‏بینیم، در ادیان پیش از اسلام نیز مى‏یابیم مانند مطلبى که در نامه «قدیس پولس» بنیانگذار مسیحیت کنونى به چشم مى‏خورد. وى در نامه‏اش تأکید مى‏کند که رئیس زن، مرد است. و بر زن است که موى خود را بپوشاند و بر زنان است که از همسران خود اطاعت کنند همانگونه که از پروردگار اطاعت مى‏کنند. زیرا شوهر رئیس زن است. چنان که مسیح رئیس کلیسا است. از این‏رو بر زنان لازم است در همه چیز از شوهران خود اطاعت کنند. چنانکه کلیسا از مسیح اطاعت مى‏کند. و با این سخن آنان را مورد خطاب قرار مى‏دهد:
اى زنان! از شوهران خود به‏گونه‏اى شایسته به خاطر خداوند اطاعت کنید. از این عبارت‏ها روشن مى‏شود اطاعتى که «پولس» مى‏خواهد زنان در برابر شوهر به اجرا گذارند نزدیک به عبادت است و این مبتنى است بر برترى مرد بر زن. کلیسا پیش از جنبش‏هاى اصلاح‏طلبانه و جنبش‏هاى فمینیستى در راه آزادى زنان به این برترى تأکید مى‏ورزید و تا انقلاب مدرنیته این برترى امرى بدیهى به حساب مى‏آید.
اینک جاى پرداختن تفصیلى به این مسئله نیست و غرض اشاره به برخى نقاط مقایسه‏اى بود که راه را براى دستیابى به قواعدى روشن هموار مى‏سازد و ارتباطى با مسئله اسباب نزول دارد که امروزه به عنوان رعایت شرایط زمان و مکان براى فهم نصوص از آن یاد مى‏شود.

روش فهم نصّ‏

نکته سوم که باز جنبه روشى دارد این است که آیه 34 از سوره نساء را در فضاى تاریخى، مردم‏شناسانه، اجتماعى و روانى منظور کنیم تا مقصود شارع را از آن به دست آوریم که با روح قرآن کاملاً سازگار باشد.
قرآن براى هر زمان و مکان صلاحیت دارد و معنایش چنین است که خداوند با انسان هر زمان و مکان با خطابى زنده و نو سخن مى‏گوید، یعنى خطاب خداوند همیشه خطاب زمان حاضر است، البته خداوند با موجود خردمند که ضرورتاً در بستر تاریخ قرار دارد سخن مى‏گوید. پس خداوند همیشه با انسان حاضر در تاریخ سخن مى‏گوید، تاریخ یعنى حرکت سازنده و پیشرو که در آن بازگشت به عقب نیست. بنابراین ما خطاب الهى را که همیشه زمانش حاضر است نخواهیم فهمید و آن را در زمان حاضر خود که گذرا و رو به پیش است نخواهیم فهمید مگر آن که آن را نخست در ایام نزول که امرى تدریجى و مرتبط با رخدادها بود بفهمیم. چرا که زمان حاضر ایام نزول جایگاهى ممتاز دارد و کلید وارد شدن به زمان حاضر خطاب در هر زمان و مکان است. از این‏رو ضرورت دارد دریافت کننده خطاب الهى در زمان خودش به این خطاب گوش فرا دهد چنانکه گویا بر او و در زمان و مکان و رخدادهاى محیط او فرود آمده است. لیکن نباید آن را از زمان حاضر هنگام نزول جدا سازد. به راستى که زمان حاضر خطاب خداوندِ حى قیّوم و آن که او را چرت و خواب فرا نمى‏گیرد، حاضر کلى و مطلق است که گذشته، حال و آینده را فرا مى‏گیرد. معناى این سخن آن است که مى‏بایست همیشه خطاب خداوند را در آنچه اراده کرده، که الان نیز آن را اراده مى‏کند، گشوده به سوى آینده بفهمیم.
از این رو تحلیل تاریخى، مردم‏شناسانه، جامعه‏شناسانه و روانشناسانه این خطاب و بررسى زبان عربى و آشکار قرآن به روش دانش‏هاى زبان‏شناسى جدید، براى پى‏بردن به معنا و مقصود شارع، ضرورى است؛ چرا که بُعد الهى خطاب در بُعد انسانى آن تنزل پیدا کرده است. البته این تحلیل با تمام گستردگى‏اش بیش از یک مقدمه روش‏شناسانه نیست نه این که خود به خود غایت و مقصود باشد. این چنین تحلیلى را هر مؤمنى مى‏پذیرد و بدان اُنس پیدا مى‏کند و براى تعمیق ایمان خویش آن را ضرورى مى‏شمارد. اما تحلیل‏هاى مردم‏شناسانه که به عنوان غایت فرض شود و غرض بى‏نیازى از جنبه الهى این پدیده دینى باشد، مؤمنان آن را نمى‏پذیرند و از آن سر باز مى‏زنند. و ما از طرفداران این جریان دوم که اینک رو به فراوانى‏اند مى‏خواهیم که با مردم به صورت شفاف سخن بگویند و مسئله را بر مردم و خویش مشتبه نسازند.
روایت‏هایى در تفسیر آیه 34 از سوره نساء به ما رسیده که تنبیه بدنى شوهر را تجویز مى‏کند، این روایت‏ها به نظر یک مورخ و با روش مورخان، اسنادى مورد اعتماد در شکل و محتوا نیست و قطعاً تمامى واقعیت را پوشش نمى‏دهد. بلى اینها فراتر از تعدادى روایت نخواهند بود که در دوران طولانى و پیش از دوره کتابت به صورت شفاهى نقل شده است و مانند تمامى روایات، مشکلات خود را از قبیل افتادگى، نقل به معنا و استنساخ دارد، که مورخ باید با توجّه به اینها بدان بپردازد.
ما بر این باوریم که توجّه به این روایت‏ها و نصوص با توجّه به این نکات ما را بر فهم مسئله تجویز تنبیه بدنى همسر به صورتى یقینى و از جوانب مختلف آگاه مى‏سازد.
نخستین چیزى که از مطالعه نصوص بدین نحو به دست مى‏آید این است که این روایات مربوط به دوران مکه نیست زیرا در مکه زنان کتک مى‏خوردند و شکایتى هم نداشتند و آن را مضر به کرامت خود و خارج از عرف و شرایط زن قلمداد نمى‏کردند. چگونه زدن زن زشت تلقى شود در جامعه‏اى که زنده به گور کردن دختر امرى رایج بود؟ فرهنگ آنان و ارزش‏هاى اخلاقى آنان مانند فرهنگ و ارزش‏هاى اخلاقى ما نبود. آنان دل‏هاى سخت و خشن داشتند. روایت شده که عبدالمطلب نذر کرد که یکى از ده پسر خود را براى خدایان قربانى کند و قرعه به نام عبداللَّه پدر پیامبر افتاد و مى‏خواست انجام دهد.(5)
جریان زن‏گرایانه که تنبیه بدنى را زشت مى‏شمرد و در جستجوى برابرى دو جنس است، در مدینه به پا خاست و از برخورد دو فرهنگ شکل گرفت.
سوره نساء که این آیه در آن قرار گرفته، مدنى است. ابوالاعلى مودودى پس از بررسى اشارات تاریخى مندرج در این سوره به این نظریه مى‏رسد که آیات این سوره در فاصله آخر سال سوم، تا اوّل سال پنجم هجرى و در دورانى سخت از حیات امت اسلامى نازل شد.(6) شکست جنگ احد در 5 شوال سال سوم یعنى 30/3/625م بر این دوران سخت گواه است. بدون شک این آیه براى فرو نشاندن اختلاف و بحرانى که رو به شکل‏گیرى بود فرود آمد. اما پیش از نزول این آیه و در این سه سال گذشته شرایط چگونه بود؟! این مطلب را مى‏توان از لا به لاى روایاتى که مفسران در کتب تفسیرى خود گرد آورده‏اند به دست آورد. البته باید روایت‏ها را به ترتیب زمانى ترکیب کرد تا بتوان اطراف مسئله را روشن ساخت. تا بفهمیم این آیه براى حل چه مشکله‏اى فرود آمد و البته کارى غیر قابل انجام نیست. پیامبر[ص‏] میان مهاجران که تمام آنها قرشى بودند و انصار، پیوند برادرى برقرار کرد. خانواده‏ها به هم پیوند خوردند و ارتباط میان زنان این دو گروه بسیار بالا گرفت. زنان مدینه که شهرنشین بودند از آزادى بیشترى نسبت به زنان مکه برخوردار بودند و این را اسناد تاریخى به ما گزارش مى‏کند. عادت قریش در مکه چنین بود که زن‏ها را کتک مى‏زدند و مشکله‏اى هم در میان نبود. اسماء دختر ابوبکر گوید: من چهارمین زن زبیر بن عوام بودم، وقتى بر یکى از ما خشمگین مى‏شد با چوبى که لباس بر آن آویزان مى‏کردند بر او مى‏زد تا چوب مى‏شکست.(7) در این سخن، نشانى از این که رفتار زبیر ناشایست بود، دیده نمى‏شود. او نیز مانند همه زنان قریشى بدین امر عادت دارد لکن شرایط مدینه به‏گونه‏اى دیگر بود. در اسناد موثق آمده است که عمر بن خطاب گفت: ما مهاجران مردمانى بودیم که بر زنان خود غالب بودیم و انصار مردمانى‏اند که زنانشان بر آنان غالب‏اند. زنان ما نیز از آنان این روش را فرا گرفتند.(8)

حکم پیامبر[ص‏] به جلوگیرى از زدن‏

زنان، پیامبر[ص‏] را حامى خود یافتند. اگر این تعبیر درست باشد رسول خدا طرفدار زنان بود. و شواهد این مطلب بسیار است. پیامبر خواست بر پایه فرهنگ زنان مدینه که زنان قریش نیز بدان متمایل بودند، پدیده تنبیه بدنى از سوى شوهران را، از میان بردارد و مى‏خواست آن را فراگیر سازد و بدان صبغه دینى دهد.
بیهقى از ام‏کلثوم دختر ابوبکر نقل مى‏کند که مردان از کتک زدن زنان منع شدند(9) و سفیان بن عینیه از زُهرى از عبداللَّه بن عبداللَّه بن عمر از ایاس بن عبداللَّه بن‏ابى‏ذئاب نقل مى‏کند که پیامبر(ص) فرمود: کنیزان خداوند را کتک نزنید.(10)
چنین برمى‏آید که این ممنوعیت تنبیه بدنى را مرتفع نساخت. از سوى دیگر چنان که زنان قریش از فرهنگ زنان مدینه تأثیر گرفتند مردان مدینه نیز از مردان قریش و فرهنگ آنها اثر پذیرفتند و با زنان خود تندى مى‏کردند و آنان را کتک مى‏زدند، مسئله‏اى که براى زنان مدینه بى‏سابقه بود و بدین جهت به پیامبر شکایت کردند. پیامبر در چنین مواردى که به وى شکایت مى‏شد، دستور قصاص مى‏داد و بر پایه مساوات میان زن و شوهر، روش پیامبر پیش از نزول آیه 34 از سوره نساء چنین بود. و روایت‏ها اجماع دارند(11) بر این که آخرین زنى که به نفع او پیامبر دستور قصاص داد، حبیبه دختر زید یا خوله دختر محمّد بن مسلمه، همسر سعد بن ربیع بود. سعد از سرشناسان انصار و نمایندگان آنان بود و در جنگ اُحد [پنج شوال سال سوم هجرت برابر 30/3/635م ]به شهادت رسید. از اسناد تاریخى چنین برمى‏آید که وى نزد پیامبر شأن و منزلتى داشت.(12) لکن این دفعه دستور پیامبر اجرا نشد زیرا پیش از اجرا این آیه فرود آمد. پیامبر دستور داد آنان برگردند و به آنان نزول آیه را خبر داد و فرمود: ما چیزى را اراده کردیم و خدا چیز دیگرى اراده کرد و اراده خداوند بهتر است(13) و قصاص را لغو کرد. این تحول و دگرگونى چگونه توجیه مى‏شود؟
روشن است آنچه را پیامبر مى‏خواست و تلاش مى‏کرد در طول سه سال در مدینه تثبیت کند و تا پیش از شکست جنگ احد نیز ادامه داشت، تلاش براى برابرى زن و مرد و بازداشتن مردان از کتک زدن زنان بود. چنان که فرهنگ مردم مدینه بود. و در صورت مخالفت دستور قصاص صادر مى‏کرد.
آنچه از اسناد تاریخى برمى‏آید این است که در مدینه دو حزب وجود داشت. حزب طرفدار حقوق زن [زن‏گرا] که ام سلمه آن را رهبرى مى‏کرد و حزب ضد زنان که عمر بن خطاب آن را اداره مى‏کرد. ام سلمه زنى قریشى است.(14) نام او هند و دختر ابى‏امیه بن‏مغیره است. ام سلمه با پسرعمه پیامبر یعنى پسر بَرّة دختر عبدالمطلب ازدواج کرد. شوهر ام‏سلمه، ابو سلمه بن عبدالاسد بن هلال است که در جنگ بدر و اُحد شرکت و در اُحد زخمى شد و بر اثر همان جراحت‏ها از دنیا رفت. ام‏سلمه دو پسر دارد به نام‏هاى عمر که با سفارش مادرش به على‏[ع ]پیوست و سلمه که کنیه مادر به خاطر اوست. همچنین ام سلمه دو دختر دارد به نام‏هاى زینب و دره. ام‏سلمه پس از فوت شوهرش در سال سوم یا چهارم هجرى با پیامبر[ص‏] ازدواج کرد و ام‏المؤمنین شد. ما بر این باوریم که ام سلمه جنبش حمایت از حقوق زن را پیش از ازدواج با پیامبر[ص‏] رهبرى مى‏کرد و پس از ازدواج با پیامبر نیز این موضع را حفظ کرد. ام‏سلمه گوید: اى رسول خدا مردان به جنگ مى‏روند و ما جنگ نمى‏کنیم و مردان دو برابر ما ارث مى‏برند. کاش ما هم مرد بودیم.(15) همچنین فخر رازى در تفسیر خود نقل مى‏کند که زنى نزد پیامبر آمد و گفت خداى مردان و زنان یکى است و تو فرستاده خدا به سوى ما [زنان ]و آنان [مردان ]هستى. پدر همه ما آدم و مادر همه ما حواست پس چرا خداوند در قرآن از مردان یاد مى‏کند و از ما [زنان ]یاد نمى‏کند؟(16)
این تکه و بریده‏هاى تاریخى که به ما رسیده اهمّیت فراوانى دارد، زیرا بدون تردید آنچه اتفاق افتاده همین‏ها نبوده است بلکه اینها درختى است که از جنگلى خبر مى‏دهد.
این اسناد با آن که اندک است، از مطالبات زنان و مساوات با مردان در تمامى زمینه‏ها حتى نبرد، پرده برمى‏دارد.
دین اسلام یک انقلاب بود و این انقلاب پس از زندگى خشونت‏بار زنان، آفاق گسترده‏اى به روى آنان گشود و آنها با شتاب مى‏خواستند به انتهاى آن رَسَند. تا این نکته را نفهمیم نمى‏توانیم آیه 34 از سوره نساء را بفهمیم، آیه‏اى که مى‏خواهد برترى مردان را بر زنان به شکلى تجویز کند [البته نه تفاوت میان دو جنس را] یعنى توزیع عادلانه امتیازات میان زن و مرد بر پایه اقتضائات عرف و فرهنگ آن زمان.
این نکته را فخر رازى به خوبى دریافته است. آن جا که مى‏گوید: زنان درباره برترى مردان در ارث با پیامبر سخن گفتند، خداوند در این آیه بیان کرد که همانا مردان را بر زنان در ارث برترى داد زیرا مردان قائم بر زنانند و زن و مرد گرچه در بهره‏ورى جنسى از یکدیگر مشترکند، لکن خداوند به مردان دستور داد مهریه زنان را بپردازند و نفقه آنان را بر عهده گیرند، پس زیادتى یک طرف در برابر زیادتى طرف دیگر قرار دارد و گویا برترى در میان نیست.(17)
همه این مطالب نشان مى‏دهد که جنبش‏هاى حمایت از زنان که با انقلاب اسلامى شکل گرفت تند و خشن بود. فخر رازى (545 - 606ق / 1150 - 1210م) از عمر بن خطاب نقل مى‏کند که زنان پس از اختلاط و ارتباطى که در مدینه حاصل شد بر شوهران خود شوریده و نافرمانى کردند،(18) و با این رفتار خود مردانى را که طبیعتى ضد زن داشته، ناراحت کردند. بر حسب ظاهر این حرکت ضد زن را عمر بن خطاب رهبرى مى‏کرد و آنچه از طبیعت و خلق و خوى او مى‏دانیم، چنین امرى از وى برمى‏آید. عمر طبیعتى خشن داشت و زنان را بسیار کتک مى‏زد. اشعث بن قیس گوید: میهمان عمر بودم وى زنش را کتک زد و سپس گفت: اى اشعث، سه مطلب را از من یاد گیر که من آنها را از پیامبر[!] آموختم. از مردى مپرس که چرا زنش را کتک زده است.(19) همچنین عمر از ام‏کلثوم دختر ابى‏بکر که خردسال بود، خواستگارى کرد و قاصدى نزد عایشه فرستاد. ام کلثوم گفت: مرا به وى نیازى نیست... او در زندگى خشن و نسبت به زنان تند است.(20) ام‏کلثوم پس از وفات پدرش به دنیا آمد(21) و خواهرش عایشه او را سرپرستى کرد. پس هنگامى که عمر از او خواستگارى کرد حداکثر سنش ده سال بود.
عمر نزد پیامبر سخنگوى کسانى بود که از نهى پیامبر نسبت به تنبیه بدنى زنان خوشنود نبودند، اینها مطالبى است که از نصوص تاریخى به دست مى‏آید.
فخرى رازى از عمر بن خطاب حکایت کند - دیگران هم این متن را نقل کرده‏اند(22) - که نزد پیامبر آمدم و گفتم زنان بر شوهران خود سرکشى مى‏کنند، آن گاه پیامبر اجازه داد مردان زنان را کتک زدند.(23) بدون تردید این نص اشاره به نزول آیه 34 از سوره نساء دارد.
با این پیش‏زمینه خواست خداوند بر خواست پیامبر[ص‏] مقدم شد و پیامبر بر این سخن خود چنین حاشیه زد: آنچه را خداوند اراده کند خیر است. چرا؟

علل تحوّل و نزول آیه 34 نساء

آیا میان خواست خداوند و خواست رسول‏[ص‏] تناقضى وجود دارد؟ به سخن دیگر آیا پیامبر در طول سه سال بدون خواست خداوند رفتار کرده است؟ قطعاً چنین چیزى عقلاً و شرعاً پذیرفته نیست. خداوند به پیامبر اجازه داد که در طول سه سال به سود زن و بر پایه قاعده مساوات رفتار کند. اگر خداوند از این رفتار پیامبر خشنود نبود شرایط را تغییر مى‏داد و یا به گونه‏اى از پیامبر خرده مى‏گرفت. چنان که در برخى موارد(24) چنین کرده است.(25) با این‏که خداوند خود در کتابش مردم را به پیامبر ارجاع داده و چنین فرموده است:
«آنچه را فرستاده او به شما داد بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، باز ایستید.»
پس چگونه ممکن است پیامبر در رفتار و داورى‏هایش پیرامون زن بدون رضایت و تأیید خداوند کارى انجام دهد؟
حال اگر رفتار گذشته پیامبر[ص ]بر پایه رضا و تأیید خداوند بود سبب نزول آیه 34 از سوره نساء چیست که رفتارى دیگر را تجویز مى‏کند؟ نمى‏توان این پرسش را پاسخ داد مگر با مطالعه تاریخى و مردم‏شناسانه نصوصى که بر جاى مانده، با آن که اندک است و تمامى واقعیت را پوشش نمى‏دهد تا از آن، شرایط هنگام نزول آیه استخراج گردد. آنچه از این نصوص به دست مى‏آید این است که وضع جامعه چنان بحرانى بود که به انفجار نزدیک بود. عمر و برخى از بزرگان صحابه از اوضاع و احوال خوشنود نبودند و فرمان پیامبر به قصاص [به هنگام تنبیه بدنى زن ]از موقعیت شخصیت‏هاى برجسته‏اى مانند سعد بن ربیع مى‏کاست. بدون تردید خشم و کینه، دل‏هاى مردان را پُر کرده بود. کسانى که طبق گزارش نصوص تاریخى، زنانشان بر آنها شوریده و سرکشى مى‏کردند و این سرکشى را به حدِ غیر قابل تحمل رسانده بودند، در فضایى از آزادى که پیش از آنان سابقه نداشت و طبیعتاً در چنین مواردى از آزادى سوء استفاده مى‏شود و به مرحله تنش‏زایى مى‏رسد.
تمام این رُخدادها در شب اُحد اتفاق افتاد، که شبى سخت بر مسلمانان بود. یعنى در وقتى که سخت‏ترین برهه زمانى از نظر بحران و ترس و خطر پاکسازى کامل مسلمانان به شمار مى‏آید. امت جوان و نوپاى اسلامى از همه سو در احاطه دشمنان بود در داخل از طرف یهود و منافقان و در خارج از سوى اهل مکه و هم‏پیمانان آنها که پس از پیروزى مسلمانان در جنگ بدر [رمضان سال دوم هجرى ]تصمیم بر ریشه‏کن ساختن اسلام گرفته بودند.
در چنین شرایطى کنار گذاشتن اختلافات داخلى و اتحاد رزمندگان که تمام آنان از مردان بودند ضرورت داشت. باز هم تأکید مى‏کنیم که این آیه در تاریخ و بر پایه قوانین تاریخى که خداوند خواسته نازل شد. و نزول این آیه، اسباب و زمینه‏هایى داشت، که باید به دیده درست ابعاد تاریخى، اجتماعى و مردم‏شناسانه تشریعات قرآنى را شناخت و منظور کرد. تشریعاتى که واقعیت‏هاى زندگى را منظور مى‏دارد و مى‏خواهد وحدت و سلامت امت را حفظ کند. در چنین شرایطى آیه 34 و آیه پس از آن نازل شد. و البته سابقه داشته است که وحى الهى در چنین مناسباتى دخالت کند، حتى در زندگى شخصى پیامبر[ص‏].
پس از گذشت سه سال از تجربه جنبش طرفدارى از زن، آشکار مى‏شود که هنوز ذهنیت‏ها و اندیشه‏ها در محیط نسبتاً آرام و سازگار مدینه آماده قبول برابرى کامل زن و مرد نیست و مگر تا امروز چنین فضایى فراهم آمده است؟ حتى در کشورهاى پیشرفته؟
از این جا روشن مى‏شود که این تجربه زودتر از زمان خود بوده است پس باید براى حفظ وحدت امت در شرایط سخت و دشوار امتیازاتى به جبهه ضد زنان که بیشتر بر مهاجران تکیه داشت داد. که البته این جبهه با نیروهایى از انصار نیز حمایت مى‏شد چنان که از قضیه سعد بن ربیع با همسرش روشن مى‏گردد. پس آنچه خدا خواست بى‏تردید بهتر بود. زیرا از یک سو با تأکید بر معامله درست با زنان، اهم بر مهم مقدم شده و از گسست و پاشیدگى امت با توجّه به تهدیدات داخلى و خارجى جلوگیرى شده است. و از سوى دیگر واقعیت‏هاى زندگى را منظور کرده چرا که تحول همراه با شتاب محال است، زیرا هنوز ظرفیت‏هاى فکرى فراهم نیامده است. در حقیقت در تمامى این زمینه‏ها خواست خداوند و خواست پیامبر یکى بود.
پیامبر[ص‏] با رضایت خداوند جهت‏گیرى و هدف را ترسیم کرد. و خداوند واقعیت‏هاى زمانه و شرایط آن را منظور داشت. و از این جا روشن مى‏گردد که چگونه تنزیل و تشریع از یک سو واقعیت‏ها را منظور مى‏دارد و از دیگر سو مقاصد و اهداف را بازگو مى‏کنند. بنابراین تجویز تنبیه بدنى زنان تنها کوتاه آمدن به خاطر شرایط دشوار اجتماعى است. استوارترین دلیلى که شرایط هنگام نزول آیه را بازگو مى‏کند اتفاقاتى است که در آن شب افتاد. آن شب براى زنان بسیار سخت و دشوار بود، زنانى که بر شوهران خود سرکشى و نافرمانى کرده بودند. تمام ناراحتى مردان که سالیانى فرو خفته بود یکباره سر باز کرد و زنان را کتک زدند تا خود را تسکین دهند، زنان به گرد خانه پیامبر[ص ]پناه بردند.
گروهى از زنان گرد خانه پیامبر جمع شدند و از شوهران خود شکایت داشتند. پیامبر فرمود: در این شب هفتاد زن گرد خانه پیامبر گشتند و همه از شوهران خود شکایت داشتند. این مردان نیکان شما نیستند.(26)
قاضى ابوبکر بر این سخن اخیر پیامبر چنین حاشیه زده که پیامبر تنبیه را تجویز کرد و به ترک آن دعوت نمود.(27) یعنى مقاصد شریعت ترک آن را اقتضا مى‏کند.

تأثیر قرن دوم و سوم در تقویت حرکت ضد زن‏

با این همه جریانى که در نهایت پیروز شد، جریان ضد مقاصدى در قرن‏هاى دوم و سوم بود که فقه نیز در همان زمان تدوین شد، حرکت ضد زنان قوت گرفت، روایت‏هایى که بر پستى زن دلالت داشت گزارش شد، روایت‏هایى که زن را در برابر مرد خاضع مى‏کرد و فضاى اجتماعى او را در خانه محصور مى‏داشت و زن را ملکه این زندان قرار مى‏داد، ملکه‏اى که به هنگام مخالفت و سرپیچى از دستورات شوهر کتک مى‏خورد.
در صحیح بخارى از ابوهریره منقول است که پیامبر فرمود: اگر مردى زنش را به بستر فراخواند و او سر باز زند فرشتگان تا صبح او را لعنت کنند.(28) مانند آن را مسلم نیز روایت کرده است.
از همین قبیل است روایت منسوب به پیامبر، که ما را به یاد سخن «پولس قدیس» نیز مى‏اندازد:
پیامبر فرمود: اگر کسى را فرمان دهم در برابر کسى سجده کند، حتماً زن را فرمان مى‏دادم که در برابر شوهر به سجده افتد به خاطر حق بزرگى که شوهر بر گردن او دارد.(29)
همچنین این حدیثى که بخارى آن را به صورت مسند به عبدالرحمن بن ابى‏بکر رسانده است که: هرگز موفق نشود جامعه‏اى که امورشان را به زن بسپارند.(30)
این اندیشه ضد زن که در این روایت‏ها موج مى‏زند و امروزه نیز به روشنى در فضاى اجتماعى که برخى بدان فرا مى‏خوانند، باقى مانده است، همان است که به صورتى شگفت‏انگیز شیوه ازدواج دختر سعید بن مسیب (م - ح 95ق) رئیس برجسته تابعان را براى ما گزارش مى‏کند.
داستان چنین است:
ابو وداعه گوید: من با سعید بن مسیب، نشست و برخاست داشتم، چند روزى مرا ندید، وقتى نزد او رفتم پرسید: کجا بودى؟ گفتم: خانواده‏ام از دنیا رفت. و گرفتار کارهایش بودم. پرسید: چرا به ما خبر ندادى تا در تشییع او حضور مى‏یافتیم! پس خواستم برخیزم به من گفت: آیا زنى جدید گرفتى؟ گفتم: خداوند تو را بیامرزد! چه کسى به من زن مى‏دهد، من که جز دو یا سه درهم بیشتر، ثروتى ندارم. سعید گفت: اگر برایت زنى بجویم ازدواج مى‏کنى؟ گفتم: بلى. سپس حمد خدا به جاى آورد و بر پیامبر درود فرستاد و برایم با دو یا سه درهم زنى عقد کرد. ابو وداعه گوید: برخاستم و نمى‏دانستم از شادى چه کنم. به منزل رفتم و در اندیشه بودم که از چه کسى پول قرض کنم. نماز مغرب را خواندم و روزه داشتم. غذایى که عبارت از نان و زیتون بود، آماده کردم تا افطار کنم که دیدم در را مى‏کوبند. گفتم: کیستى؟ پاسخ داد: سعید هستم. نام هر کس سعید بود به ذهنم آمد جز سعید بن مسیب. چرا که چهل سال بود جز در راه خانه و مسجد دیده نشده بود. برخاستم و بیرون رفتم که با سعید بن مسیب مواجه شدم. خیال کردم تصمیمش درباره ازدواج من عوض شده است. گفتم: اى ابو محمّد چرا پیغام ندادى من نزد تو بیایم! گفت: نه، سزاوار است من نزد تو بیاییم. گفتم: چه دستور مى‏دهى؟ گفت: فکر کردم تو مرد مجردى هستى که ازدواج کرده‏اى، خوش نداشتم شب را تنها سپرى کنى.
این همسر تو است. آن گاه متوجه شدم زنى پشت سرش ایستاده است. پس او را به داخل خانه هُل داد و در را بست. و زن از حیا بر زمین افتاد. از بسته بودن در مطمئن شدم. ...(31)
این چنین متاع جنسى براى مرد به سرعت فراهم شد و چنان به درون خانه هُل داده شد که بر زمین افتاد. یک ماه از این حادثه گذشت و کسى سراغ زن را نگرفت. پس از یک ماه ابو وداعه در مجلس سعید حاضر شد، سعید تنها پرسید حال آن انسان چگونه است، داماد پاسخ گفت: همان گونه است که دوستان دوست دارند و دشمنان ناخوش دارند. از پدر خیالى، جز این سفارش چیزى سر نزد: «اگر در مسئله‏اى با تو نساخت، عصا [را فراموش مکن‏].»(32)

تدوین فقه طبق فهم و بینش غالب‏

در این فضاى تاریخى، اجتماعى و مردم‏شناسانه که سعید بن مسیب، سیّدالتابعین درباره دخترش تنها به عصا سفارش مى‏کند و رفتار او الگوى نیک به شمار مى‏رود، فقیهان، فقه را بر پایه اندیشه غالب تدوین کردند و غالب آنان با آیه 34 از سوره نساء بر اساس روایت‏هایى که پستى زن را تثبیت مى‏کند و او را متاع جنسى به شمار مى‏آورد که وظیفه‏اش کُرنش در برابر خواسته‏هاى شوهر است، تعامل کردند.
بر این پایه فقیهان تنبیه بدنى همسر را تجویز کردند و آن را مقید ساختند که خون‏آلود نباشد. و این قید را از سخن پیامبر[ص‏] در حجةالوداع اخذ کردند. سخنرانى پیامبر چنین است:
«پس از حمد و سپاس خدا: اى مردم! شما را بر زنانتان حقى است و آنان نیز بر شما حقى دارند. حق شما این است که زنان کسى را به بستر شما راه ندهند و نیز مرتکب فحشاى آشکار نگردند. اگر چنین کنند، خداوند اجازه فرموده که با آنان در بستر قهر کنید و آنان را تنبیه کنید لکن مبادا خون‏آلود باشد. اگر زنان از نافرمانى دست کشیدند حق آنان است که در اختیار آنان پوشاک و خوراک به اندازه متعارف قرار دهید. یکدیگر را نسبت به زنان به نیکى سفارش کنید چرا که آنان اسیر دست شمایند و اختیاردار چیزى نیستند. و شما آنان را به عنوان امانت الهى به دست آوردید و با سخن خداوند آنان را حلال خود قرار دادید.»(33)
این جا، مجال تحلیل و ارزیابى این نص نیست، چرا که این نص را مى‏توان به گونه‏هاى مختلف تفسیر کرد که یکى از آنها تفسیر مقاصدى و بر پایه هدف‏هاى شارع است. ما در این جا این نص را از آن جهت به صورت کامل آوردیم که روشن گردد فقیهان در تجویز ضرب و مقید ساختن آن به «غیر مُبَرِّح» بدان استناد کرده‏اند. و قُضات محکمه‏هاى شرعى پیش از انتشار مجله «الاحوال الشخصیة» و ایجاد وحدت رویه قضایى بر پایه آن قضاوت مى‏کردند و بر پایه همین هنوز در کشورهاى اسلامى رفتار مى‏شود.
مى‏توان گفت فقیهان در معناى «ضرب غیر مبرح»، اتفاق نظر دارند. ابن کثیر (م 774ق) آن را چنین تعریف مى‏کند «عضوى را نشکند و اثرى به جا نگذارد».(34)
و مى‏دانیم که تنبیه بدنى مى‏تواند خشن و دردآور باشد و به این دو شرط هم لطمه نزند.
این تفکر تا امروز نه تنها در میان محافظه‏کاران، بلکه در نوشته‏هاى کسانى که به جنبش‏هاى اصلاح‏طلبى این قرن وابسته‏اند، نیز حکمفرماست. آلوسى (م 1270ق / 1585م) «ضرب غیر مُبَرِّح» را با این سخن مى‏پذیرد. «گوشتى را نبرد و استخوانى را نشکند».(35)
در تفسیر المنار که به نام جنبش‏هاى اصلاح‏طلبى به رهبرى عبده (م 1905م) و رشید رضا(م 1935م) سخن مى‏گوید، چنین مى‏خوانیم: «تَبْریح» یعنى آزار شدید.(36)
شگفت آن است که دو رهبر جنبش اصلاح‏طلبى براى دفاع از تنبیه بدنى زن در حدى که گوشتى را نبرد و استخوانى را نشکند، به دفاع اخلاقى و عقلانى این عمل با بیانى حماسى برخاسته‏اند و به شدت بر غرب‏گرایان و پیروانشان در کشورهاى اسلامى حمله بُرده‏اند. از این روشن‏تر نمى‏توان دلیلى بر تأثیر اندیشه‏هاى سنتى و محافظه‏کارانه بر روشنفکران منادى اصلاح‏طلبى در آغاز این قرن به دست آورد.
محمّد عبده مى‏گوید:
مجاز بودن تنبیه بدنى زن امرى ناپسند از نظر عقل و فطرت نیست، تا به تأویل و توجیه نیازمند باشند.(37)
رشیدرضا نیز دفاعش را از جواز تنبیه بدنى چنین بیان مى‏کند:
برخى غرب‏زدگان از ما درباره تجویز تنبیه بدنى زن ناشزه، خُرده گرفته و آن را ناپسند مى‏شمارند. اینان نشوز و سرکشى زن را در برابر شوهر که رئیس خانواده است و تحقیر شده را ناپسند نمى‏شمارند.
نمى‏دانم اینان زنان ناشزه را چگونه معالجه مى‏کنند و به شوهر اینان چه سفارشى دارند. چه فساد و تباهى اتفاق مى‏افتد اگر به مرد پارسا و خردمند اجازه داده شود که با زدن با چوب مسواک یا با دست، جلوى نشوز و سرکشى زن خود را بگیرد.(38)
و در پایان به عنوان دلیل قطعى و نهایى چنین اضافه مى‏کند:
بسیارى از رهبران غربى زنان دانشمند و پارساى خود را کتک مى‏زنند.(39)
این محاکمه شگفت که دلالت دارد اندیشه‏ها هنوز تحول نیافته و اقتضا دارد که هر مرد طبیعتاً پارسا و خردمند است و هر زنى بالفطره مخالف این پارسایى و خردمندى، نشان دهنده همان فاصله زیربنایى میان زن و مرد است. پس مرد بر اساس این پارسایى و خردمندى حق دارد هم مدعى باشد و هم داور و عدالت را براى خود به پا دارد. و سخن سخن اوست. او مورد پرسش قرار نگیرد که چرا زنش را کتک زده است و این همان اندیشه عمر بن خطاب است.

دیدگاه مقاصدى و طلایه‏داران آن از عصر میانى‏

جالب‏تر آن که برخى اندیشمندان دوره‏هاى گذشته بهتر مقاصد شرع را درک مى‏کردند و اندیشه‏اى پیشتازتر از دو رهبر جنبش اصلاح‏طلبى (عبده - رشیدرضا) داشتند. دیدیم که چگونه فخر رازى در تحلیل مقاصد آیه 34 از سوره نساء به این جا رسید که: «گویا برترى در میان نیست».(40) و با این تعبیر گرچه از تنبیه بدنى زن منع نکرد ؛ اما تلاش کرد آن را به کم‏ترین حدّ برساند. لذا از نظر او کتک زدن باید با پارچه بهم تنیده و یا با دست باشد نه با تازیانه و عصا.(41)
و در آخرین سخن نیز به استناد (إنّ اللَّهَ کانَ علیّاً کَبیراً) [به راستى که خدا والاى بزرگ است ]شوهران را از همین مقدار اندک نیز پرهیز مى‏دهد و مى‏نویسد:
مقصود از این جمله اخیر تهدید شوهران نسبت به ستم بر زنان است و معناى این جمله آن است که اگر زنان نمى‏توانند ظلم و ستم را از خود بردارند و از خود دفاع کنند ولى خداى بلندمرتبه و بزرگ به جاى زنان قصاص خواهد کرد... . خداوند متعال با تمام بلندمرتبگى و بزرگى شما را بر کارى که نمى‏توانید تکلیف نمى‏کند پس شما هم زنان را بر دوستى و علاقه به خود مکلف مسازید که آنان نمى‏توانند چنین کنند.(42)
همچنین شافعى موضعى معتدل اتخاذ کرده است. وى گرچه زدن را مباح مى‏داند اما بلافاصله مى‏گوید ترک آن بهتر است.(43) به خاطر منظور کردن جمله اخیر پیامبر[ص ]که نیکان شما زنان را کتک نمى‏زنند.
جالب آن است که در دوره‏هاى گذشته کسانى با تکیه بر مقاصد شریعت گام‏هایى رو به جلو برداشتند و از زدن به شدت منع کردند و باید بر آن تأکید کرد. این گام‏ها را عطاء بن اسلم بن صفوان (27 - 114ق / 647 - 744م) از بزرگان تابعین و از فقیهان برداشته است. وى برده‏اى سیاه بود که در یمن زاده شد و در مکه بزرگ شد و مفتى و محدث دیار مکه گشت.(44) طبرى در کتاب تاریخش از وى مطالبى پیرامون آغاز خلقت، تاریخ پیامبر و سیره نقل مى‏کند. گویا حجاج او را زندان کرد و سپس آزاد نمود.
قاضى ابوبکر در کتاب «احکام القرآن» از وى درباره آیه 34 از سوره نساء نقل مى‏کند: زن را کتک نزند و اگر به زن امر و نهى کرد و او اطاعت نکرد بر او خشم گیرد.(45)
قاضى ابوبکر پس از نقل این سخن، حاشیه‏اى موافق‏گونه دارد:
این از فقه عطا مى‏باشد. چرا که عطا بر اثر آگاهى از شریعت و اطلاع از قواعد اجتهاد چنین استنباط کرد که امر در آیه بر اباحه ضرب دلالت دارد و کراهت را از سخن پیامبر در حدیث عبداللَّه بن زمعه به دست آورد، آن جا که رسول خدا فرمود: من خوش نمى‏دارم مردى همسرش را به هنگام خشم کتک زند شاید همان روز با او همبستر شود.(46)
این دیدگاه را گروهى دیگر از اندیشمندان نیز برگزیده‏اند. ابن الفَرَس (524 - 599ق / 1130 - 1203م) که نامش عبدالمنعم بن محمّد عبدالرحیم خزرجى است و از قضات اندلس و عالمان غرناطه مى‏باشد در کتاب «احکام القرآن» خود که هنوز مخطوط است و به سال 558 ق / 1158م آن را تألیف کرد مى‏نویسد: «گروهى روایات پیرامون ضرب را انکار کرده‏اند».(47)
در دوران معاصر از عالمانى که این رأى را برگزیده‏اند محمدطاهر بن عاشور (م 1973م) مى‏باشد. وى در تفسیر آیه 34 از سوره نساء مطالبى بر پایه درک مقاصد شریعت آورد که رهبران جنبش اصلاحات هم نگفته‏اند، وى نخست مى‏گوید: زدن امرى خطرناک است و تعیین حدودش دشوار است. سپس مى‏نویسد:
علاوه آن که قواعد شرعى اجازه نمى‏دهد کسى به نفع خود داورى کند اگر ضرورتى در میان نباشد. در حالى که جمهور عالمان این آیه را تقیید کرده‏اند به این که اضرار و زیان در پى نداشته باشد. و نیز این آیه مقید است به جامعه‏اى که زدن اهانت و اضرار تلقى نشود. از این رو مى‏گوییم براى حاکمان جامعه روا است که اگر پى بردند شوهران کیفرهاى شرعى را درست و به جا اجرا نمى‏کنند و بر حدود آن واقف نیستند آنان را از اعمال این کیفر منع کنند و اعلام دارند هر کسى همسر خویش را کتک زند کیفر خواهد دید. تا این که آزار رساندن به همسران خطرناک نشود بویژه آن جا که انگیزه تنبیه بدنى امرى سُست و بى‏پایه است.(48)
این چنین ابن‏عاشور از تنبیه بدنى همسر منع مى‏کند و بر انجامش کیفر معین مى‏کند، مانند شرایط قبل از نزول آیه 34 از سوره نساء و مانند زمان پیش از نزول آیه که پیامبر[ص‏] از این کار منع کرد و البته با تأیید و رضایت خداوند. این برداشت ابن‏عاشور اجتهاد زیبا و مناسب است که عللش را بیان مى‏کنیم.

آیا جواز تنبیه زن براى همه زمان‏ها و مکان‏هاست؟

اینک سؤال اصلى این است که آیا تجویز تنبیه بدنى زن نافرمان، همیشگى است و تا روز قیامت این حکم پابرجاست و آیا براى تمام اقشار اجتماعى در شرق و غرب تشریع شده است؟ و نیز بر هر زنى با هر سطحى از فرهنگ مى‏توان این حکم را جارى ساخت؟ آنان که به ظاهر لفظ چنگ مى‏زنند و نص‏گرایند جواب مثبت مى‏دهند، بارها و بارها این مطلب را از خطیبان شنیده‏ایم که با شگفتى و صداقت مى‏پرسند مگر خداوند اشتباه مى‏کند!!! و دیدیم چگونه رشیدرضا استدلال کرد که غربیان نیز زنان دانشمند و پارساى خود را کتک مى‏زنند.
جواب ما آن است که خداوند خطا نمى‏کند ولى بندگان خدا که از عقل برخوردارند تا مقاصد الهى را درک کنند، خطا مى‏کنند و از تدبّر در آیه غفلت مى‏ورزند.
ما تلاش کردیم از مطالعه تاریخ نزول آیه شرایط اجتماعى، سیاسى و مردم‏شناسانه را که بر آیه احاطه داشت روشن سازیم. و بدین نتیجه دست یافتیم که آنچه را خداوند براى آن شرایط منظور کرد بهترین حکم بود. زیرا جلوى فتنه‏ها و بحران‏ها را با توجّه به سطح فرهنگ و ظرفیت فکرى مردمانى که آمادگى جنبش‏هاى حمایت از حقوق زنان را نداشتند، مى‏گرفت. و پیامبر[ص ]پیش از آمادگى کامل این حکم را به اجرا گذارد. من بر این باورم که جلوى این بینش را گرفتن و آن را ناتمام گذاردن، از بزرگ‏ترین بدبختى‏هایى بود که گریبانگیر تمدن اسلامى شد و از پرتو افکنى و ارزش‏هاى معنوى دین ما کاست.
اگر اباحه تنبیه بدنى آن هم به صورت اباحه کراهت براى شرایطى، مناسب بود پس مى‏توان نتیجه گرفت که مقصود خداوند این است که هرگاه این شرایط از بین رود حکم اباحه نیز از میان خواهد رفت. این مهم‏ترین قاعده در تعامل با نص و مطالعه آن در پرتو شرایط نزول مى‏باشد. چنین مطالعه‏اى نه از ارزش نص مى‏کاهد و نه از آن تجاوز مى‏کند. بلکه به سمت درک مقصد و مراد آیه سوق مى‏دهد.
بنابراین هر کس که بر پایه اجتهاد عمل کند - که بسیار نیستند - چه در گذشته و چه در زمان حاضر، و به مقاصد شریعت بنگرد، از کتک زدن به صورت قطعى منع خواهد کرد. و از نص‏گرایى به کُنه و مقصود آیه خواهد رسید. این روشى است که امروزه باید مبناى عمل قرار گیرد چه در مسئله تنبیه بدنى و چه در سایر مسائل . اگر بخواهیم خطاب خداوند را در این زمان و مکان بفهمیم تا با تمدن کنونى همراه باشیم و از هدایت قرآن با درک حقیقى برخوردار گردیم و ایمانى ریشه‏دار و عمیق داشته باشیم و از تنهایى و عزلت و از دست دادن هویت شکایت نکنیم.
اینک که از مطالعه آیه در پرتو شرایط و ظروف تاریخى فراغت یافتیم و به این نتیجه رسیدیم که اباحه کراهت به شرایط خاص گره خورده است، وقت آن رسیده که آیه 34 از سوره نساء را در شرایط امروزى خود قرائت کنیم، گویا خداوند ما را در این زمان و در این ساعت مورد خطاب قرار داده است.
یادآورى مى‏کنیم که مطالعه آیه بر پایه مقاصد به منع همیشگى ضرب دلالت دارد. و نیز اضافه مى‏کنیم که این آیه را باید با آیه پس از آن مطالعه کرد. دو آیه با هم روشى کامل و قواعدى براى معالجه مشکلات خانواده، آن گاه که در پرتگاه انحلال قرار گیرند، دربَر دارند.
این دو آیه نمى‏خواهند تصویرى از ازدواج ایده‏آل ارائه کنند، بلکه مى‏خواهند نظام خانواده را وقتى که در شرایط غیرطبیعى قرار گرفت، معالجه کنند. آنچه وحشت ما را برمى‏انگیزد این است که تنها این صورت [تصویر ازدواج ایده‏آل ]را در مدارس تعلیم مى‏دهیم، بدون مطالعه تاریخى آیه و نیز با هر سطحى از دانش‏آموزان، خواه در مرحله ابتدایى باشند و یا متوسطه. با این که باید بر آن رویه [یعنى صورت علاج‏گرى ]آیه تأکید ورزید.
بنابراین آیه 34 و 35 سوره نساء به آن جا مربوط است که خانواده و امور مربوط بدان، دچار انشقاق و نافرمانى زن و شوهر در رفتار گردد. که سبب مى‏شود روابط عاطفى و جنسى مختل گردد و در نهایت به جایگزینى خشونت، نسبت به الفت و مهربانى منتهى گردد. در این صورت دردآور و ناگوار، خداوند قواعدى را یادآورى مى‏کند و تکالیفى متقابل را تشریع مى‏نماید و سفارش مى‏کند به روش اصلاح ذات‏البین و جلوگیرى از اختلاف، بدون آن که به جدایى منجر گردد، یا مسئله به دادگاه کشیده شود. چرا که مبغوض‏ترین حلال نزد خداوند طلاق است. بنابراین مقاصد شریعت اقتضا مى‏کند، بندهاى خانواده از هم نگسلد اما چگونه؟
خداوند نخست وظایف مرد را که رئیس خانواده است و در تمامى تمدن‏ها نیز چنین است - به جز برخى جوامع کهن و ابتدایى - یادآور مى‏شود و مى‏فرماید: «الرجال قوامون على‏النساء» این سنّت الهى است، یعنى سرشت هستى چنین اقتضا مى‏کند و این امر را در حیوانات نیز مشاهده مى‏کنیم. اگر ریاست مرد امرى است فراگیر در میان تمام مردم با هر آیین و تمدنى، پس این ریاست امرى تصادفى نیست و زمینه و بستر آن شرایط جسمانى دو جنس است. بر اساس سنّت‏هاى هستى و قوانین اجتماعى خداوند برآوردن نیازمندى‏هاى خانواده را بر عهده مرد نهاده است، خواه از همسرش خوشنود باشد یا ناخوشنود. البته معناى این سخن این نیست که خداوند بر زن الزام کرده که تنها به امور خانواده بپردازد و از کسب و کار اجتناب ورزد، بلکه معناى این سخن آن است که زن گرچه حق دارد به کار و کسب بپردازد، اما انجام این کسب و کار به عنوان رفع نیازمندى‏هاى خانواده نیست، برخلاف مرد که کسب و کار او مى‏بایست براى برآوردن نیازمندى‏هاى زندگى باشد. این امتیازى است که نباید اندک شمرده شود. و البته ما مى‏دانیم که کسب و کار زن بهترین تضمین کننده استقلال و حفظ کرامت و تحقق برابرى او با مرد است.
امروزه خوب مى‏دانیم که این امتیاز و ویژگى، همیشه و در همه‏جا مورد بى‏اعتنایى قرار گرفته است و اینک فرصت پرداختن بدان نیست که جامعه‏شناسان به خوبى از عهده پژوهش و تحلیل آن برآمده‏اند و تنها به کتاب جان بیسیلى و میشل فیلوس با عنوان «زنان جهان سوم» ارجاع مى‏دهیم.(49) از این کتاب چنین بر مى‏آید که بیکارى در جهان صنعتى تنها در میان زنان یافت مى‏شود. و نیز زنان در تمامى جهان هم‏زمان سه نقش را ایفا مى‏کنند، مادرى، همسرى و کارگرى و با نسبتى رو به تزاید، در هزینه‏هاى خانواده شریک‏اند، بلکه در برخى شرایط آنان عهده‏دار هزینه‏هاى خانواده‏اند. و شگفت‏تر از همه این‏که زنان دو سوم کار را در سطح جهان بر عهده دارند و آن هم تنها در برابر یک ششم درآمدها. و از نظر مالکیت تنها یک درصد، از آنِ زنان است. از این رو برابرى تا امروز تنها یک تئورى است و معادله همیشه به سود مردان بر هم خورده است. با این وضعیت روشن مى‏شود که چگونه مقاصد شریعت یعنى مقاصد خداوندى از پانزده قرن پیش تاکنون تلاش مى‏کند از این برهم خوردن معادله بکاهد و برابرى حقیقى که ویژگى‏ها و برترى‏هاى دو جنس را نیز منظور مى‏کند، تحقق بخشد.
فراز دوم از این آیه یعنى «بما فضّل اللَّه بعضهم على بعض» اقتضا مى‏کند که هر یک از دو جنس فضیلت‏هایى نسبت به دیگرى دارد و بدان ممتاز مى‏شود. این ویژگى‏ها به تبع ساختمان جسمى و خصایص روحى است که زمینه‏ساز تکامل و الفت مى‏گردد. و همچنین این آیه اقتضا دارد که هیچ یک از دو جنس نزد خداوند و محبّت و اعتنایش به بندگان، برتر و دوست داشتنى‏تر از دیگرى نیست. و دلیل این مطلب آن است که خداوند در آخر آیه مردى را که نیروى بدنى‏اش را بر ضد زن به کارگیرد و بر او بغى کند، تهدید مى‏کند و بدو یادآور مى‏شود که خداوند بلندمرتبه و بزرگ است [علیاً کبیراً ]است. پس همه مردم نزد او برابرند و عدالت او، نژاد و رنگ و جنسیت برنمى‏تابد. پس چنین نیست که یک جنس از دیگرى به صورت مطلق برتر باشد، بلکه هر جنسى را فضیلت‏ها و برترى‏هاى ویژه است، که بدان وظایفش را به صورت کامل ادا مى‏کنند و هر دو جنس در کرامت، حقوق و وظایف برابرند، هم در برابر عدل و انصاف الهى و هم در برابر پاداش و کیفر او. این نکته را فخر رازى به خوبى دریافته است و در پایان سخنش در تفسیر آیه مى‏گوید: گویا برترى در میان نیست‏[و کانه لافضل البتة] پس هر دو جنس برابرند بدون آن که پستى و والایى در میان باشد. و تفاضل میان زن و مرد، تفاضل اختلاف خصیصه‏ها
است، نه تفاضل برترى و پستى . ویژگى‏هاى مرد همان‏ها است که او را به صورت غالب آماده ساخته که هزینه‏هاى زن و افراد خانواده را بپردازد.
فراز «و بما انفقوا من اموالهم» بیش از تأکید بر مسئولیت مرد نسبت به خانواده، بر اساس عرف ثابت و همیشگى بر چیزى دلالت ندارد. این یک وظیفه براى مرد است که زن مى‏تواند به هنگام نزاع آن را براى خود و افراد خانواده مطالبه نماید. و در این فراز مطلبى نیست که از انفاق زن به هنگامى که کار و شغلى دارد، منع کند یا آن را نفى نماید.
با فراز «فالصالحات قانتات» نیمه نخست آیه که توصیف وظایف زن و شوهر نسبت به دیگرى است، پایان مى‏یابد. این فراز به حیات روحى خانواده اشاره دارد که با یاد خداوند تغذیه مى‏شود، تا خانواده تنها همتش ارضاى شهوات نباشد. ابن‏منظور در لسان العرب مى‏گوید: «قنوت، معانى متعدد دارد و القانت یعنى الذاکر للَّه [یاد خدا کننده‏]» و مى‏افزاید: «مشهور لغویان قنوت را به دعا معنا کرده‏اند».
این آیه سفارش مى‏کند خانواده اسرار خود را حفظ کند و نگذارد به خارج کشیده شود، گرچه حوادثى گذرا بدان رو کند و زن به حکم ویژگى‏هاى خدایى، سهم بیشتر در تحقق این سفارش دارد و بدان جهت خداوند از او یاد کرده است وگرنه روشن است که حفظ اسرار خانواده وظیفه زن و شوهر مى‏باشد.
نیمه دوم آیه نخست به مسائل خانواده مى‏پردازد، آن گاه که توازن و تعادلش به هم خورد و جدایى و شقاق در آن رخنه کرده و روابط زناشویى چنان اختلال یابد، که از فقدان مودت و محبّت میان زوجین حکایت کند.
در این شرایط خداوند سفارش‏هایى دارد که اولاً اختلاف در درون خانواده باقى بماند و بر اساس عرف و خصلت‏هاى انسانى با پند و اندرز درمان شود. و پیش از این گفتیم که درمان با تنبیه بدنى گرچه مباح مکروه است، اما به شرایط تاریخى و زمانى خاص وابسته است و مقاصد شریعت آن را بر نمى‏تابد. و مى‏بایست هرگاه آن شرایط تاریخى از میان رفت، برچیده شود و مردى که همسرش را کتک زند، تنبیه گردد. زیرا فرهنگ و محیط و شرایط دگرگون شده است، که این دگرگونى را سنّت خداوند در هستى اقتضا دارد او چنین خواسته که هستى همیشه در تغییر و دگرگونى باشد.
آیه دوم مى‏خواهد مشکل را درمان کند آن گاه که وسائل درونى خانواده، از آن ناتوان شد، و ترس شقاق و جدایى و از هم پاشیدگى خانواده در میان است. که خداوند آن را نمى‏پسندد و از آن بر حذر مى‏دارد. در این جا برابرى کامل میان زن و مرد را در به کار گرفتن وسائل اجرایى براى اصلاح ذات البین، مى‏بینیم، بدون آن که در محکمه حاضر شوند. و مسئله تنها در محدوده وسیع‏تر خانواده باقى مى‏ماند و اختلاف با تحکیم و نه حکم قضایى برچیده مى‏شود و دوباره اعتماد و دوستى و محبّت به کانون خانواده برمى‏گردد، با کمک دو حَکم از خانواده زن و شوهر. بدان امید که اصلاح تحقق یابد.
(إِن یُرِیدَآ إِصْلَحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَآ) این تعبیر به وضوح و روشنى نشان مى‏دهد که قصد و غایت علیم خبیر [داناى خبره‏] که همه چیز آدمى را مى‏داند (وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ‏ى نَفْسُهُ‏و)[ و مى‏دانیم که نفس او چه وسوسه‏اى به او مى‏کند]»(50) تحقق وفاق میان زن و شوهر است تا بندهاى خانواده از هم نگسلد و ازدواج به خاطر اهانت و کتک صورتى مشروع از گروگان‏گیرى پیدا نکند.
خلاصه آن که مقاصد شریعت روشن و آشکار است و اگر آنها را تاریخ‏مدارانه، جامعه‏شناسانه و مردم‏شناسانه مطالعه کنیم وضوح بیشتر مى‏یابد. و تمامى این مقاصد یک‏جا در این آیه جمع شده است:
(وَ مِنْ ءَایَتِهِ‏ى أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْکُنُواْ إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَ لِکَ لَأَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ)(51)
و از نشانه‏هاى او اینکه از [نوع ]خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدان‏ها آرام گیرید، و میانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در این [نعمت ]براى مردمى که مى‏اندیشند قطعاً نشانه‏هایى است.
پس زن و شوهر حقیقتى واحدند که در محدوده مودّت و رحمت به هم پیوسته‏اند. و اگر مشکلى پیش آید و ناسازگارى رخ دهد، یا سازگارى درست و یا طلاق خوب .
(فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَنٍ)(52)
پس از آن یا [باید زن را] به خوبى نگاه داشتن، یا به شایستگى آزاد کردن.
بدون آن که به خشونت دستى یا زبانى رو آورند، بلکه جدایى نیز باید در پرتو احسان باشد. این سفارش را خداوند به مردمان اهل تفکر کرده است آنان که عقل و روح را بر نفس حیوانى غالب ساخته‏اند.
(إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّى)(53)
و من نفس خود را تبرئه نمى‏کنم، چرا که نفس قطعاً به بدى امر مى‏کند، مگر کسى را که خدا رحم کند.
فضاى حاکم بر آن است. و البته اشاره مى‏کنم که زن نیز مانند مرد در طلاق حق دارد، اگر آن را در ازدواج شرط کند، چنان که مى‏تواند تک‏همسرى را در ازدواج شرط نماید.

پى‏نوشتها: -
1) ابن مقاله ترجمه نوشته: قضیة تأدیب المرأة بالضرب، قراءة تاریخیّة للآیتین، 34 و 35 من سورة النساء، نوشته محمّد الطالبى است که در کتاب امة الوسط به چاپ رسیده است.
2) آیاتى از این قبیل: سوره بقره، آیه 222 و 282 ؛ سوره نساء، آیه 3.
3) بنگرید: بلاغ مکة [بیانیه مکه‏]، صادر شده از سوى سومین کنفرانس سران اسلامى در تاریخ 19 - 22 ربیع‏الاول 1401 / 25 - 28 ژانویه 1981.
4) براى نمونه بنگرید: المرأة و الجنس، خانم دکتر نوال السعداوى، دارالشعب، قاهره، 1972م.
5) تاریخ الیعقوبى، ج 1، ص 250 - 251.
6) Sayyid Abul-Alہ Mawdأdi, Towords Understanding the Quran, إd.
The Islamic Foundation, Leicester )Angleterre( 8891, vol 2, P. 1-2.
7) روح المعانى، ج 5، ص 25.
8) التحریر و التنویر، ج‏5، ص 42 ؛ التفسیر الکبیر، ج 10، ص 90.
9) المنار، ج 5، ص 76 ؛ روح المعانى، ج 5، ص 25.
10) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 504 .
11) احکام‏القرآن، ابن عربى، ج 1، ص 415 ؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 503 ؛ روح‏المعانى، ج‏5، ص‏23 - 24 ؛ التفسیرالکبیر، ج 1، ص 415 ؛ المنار، ج 5، ص 74 ؛ التحریر و التنویر، ج 5، ص 40.
12) تاریخ الطبرى، ج 2، ص 528.
13) التفسیر الکبیر، ج 10، ص 88 ؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 503 ؛ روح‏المعانى، ج 5، ص 23 ؛ المنار، ج 5، ص 74 ؛ التحریر و التنویر ؛ ج 5، ص 40.
14) تاریخ الطبرى، ج 2، ص 561 و ج 3، ص 164.
15) التفسیر الکبیر، ج 10، ص 82 ؛ التحریر و التنویر، ج 5، ص 38 و 40.
16) التفسیر الکبیر، ج 10، ص 82 .
17) همان، ص 87 .
18) همان، ص 90 .
19) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 104 .
20) تاریخ الطبرى، ج 4، ص 199 - 200 .
21) همان، ص 420.
22) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 504 .
23) التفسیر الکبیر، ج 10، ص 90 ؛ روح المعانى، ج 5، ص 25 ؛ المنار، ج 5، ص 76 .
24) مانند: سوره انعام، آیه 106 - 107 ؛ سوره یونس، آیه 94 - 95 ؛ سوره عیسى، آیه 1 - 10.
25) این نکته که در سخن نویسنده آمده و از آن با تعبیر عتاب و توبیخ یاد کرده، از مطالب مورد اختلاف میان مفسران شیعه و اهل سنّت است. مفسران شیعى بر این عقیده‏اند که هیچ گونه عتاب و توبیخى در قرآن درباره پیامبر نازل نشده است.(مترجم)
26) التفسیر الکبیر، ج 10، ص 90 ؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 504 ؛ روح‏المعانى، ج 5، ص 25 ؛ المنار، ج 5، ص 76 .
27) احکام القرآن، ابن عربى، ج 1، ص 420.
28) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 504 .
29) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 504 ؛ روح المعانى، ج 1، ص 24.
30) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 503.
31) وفیات الاعیان، ج 6، ص 138 - 139.
32) وفیات الاعیان، ج 6، ص 139.
33) تاریخ الطبرى، ج 3، ص 151.
34) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 504.
35) روح المعانى، ج 1، ص 25.
36) المنار، ج 5، ص 73 .
37) همان، ص 75 .
38) همان، ص 74 - 75 .
39) همان، ص 75 .
40) التفسیر الکبیر، ج 10، ص 87 .
41) همان، ص 90 .
42) همان، ص 91 .
43) همان، ص 90 .
44) الاعلام، زرکلى، ج 5، ص 29.
45) احکام القرآن، ابن عربى، ج 1، ص 420.
46) احکام القرآن، ابن عربى، ج 1، ص 420 ؛ التحریر و التنویر، ج 5، ص 43.
47) التحریر و التنویر، ج 5، ص 43.
48) همان، ص 44.
49) Jeanne Bissiliat et Michele Fieloux, Femmes du Tiers Monde, ed. Le Sycomore, Paris 3891.
50) سوره ق، آیه 16.
51) سوره روم، آیه 21.
52) سوره بقره، آیه 229.
53) سوره یوسف، آیه 53.