وقتى همه چیز هست، درد مجرّدها چیست؟
نزهت بادى
نام فیلم: مجردها
نویسنده: فرهاد توحیدى
کارگردان: اصغر هاشمى
بازیگران: محمدرضا فروتن، مجید صالحى، آتیلا پسیانى، مریلا زارعى، الناز شاکردوست
مخاطبان «اصغر هاشمى» را بیشتر با فیلم «نگین» که حول محور دختران فرارى مىچرخید، مىشناسند؛ هر چند فیلم «نگین» نتوانست آن اعتبار حرفهاى مورد نظر را براى «هاشمى» بیاورد. اما نقطه مشترک «نگین» با «مجردها» در داشتن ایده و موضوع تازهاى است که به نظر «هاشمى» جانمایه هر فیلم است و باقى کار اهمیت چندانى ندارد و دقیقاً «هاشمى» در هر دو فیلم خود از همین نظریه شخصى خویش ضربه مىخورد. زیرا مضمون خاص «مجردها» نیز در دنباله آثار قبلى او، قربانى پرداخت نامناسب و ساختار غیر دراماتیک آن مىشود.
تم اصلى «مجردها» بر تضاد جنسیتى و پیامدهاى اجتماعى آن بنا نهاده شده و ظاهراً قرار است دو قطب اصلى آن را یک مرد ضد زن و یک زن ضد مرد تشکیل دهند، اما این قدر که قصه بر حول لودگىها و مزهپرانىهاى شخصیتهاى فرعى مىگذرد، به درونمایه اصلى خود وفادارى نشان نمىدهد.
اساساً در این فیلم همه چیز در همان سطح ظاهرى ماجراها باقى مىماند - البته اگر بتوانیم ماجرایى را پیدا کنیم - و بنمایه فیلم دستنخورده و بلااستفاده باقى مىماند و فقط گهگاه در قالب گفتگوهاى تکرارى و شعارهاى کلیشهاى بیان مىشود تا یادمان نرود که این فیلم در مورد مشکلات اجتماعى مجردهاست.
در مورد شخصیتهاى اصلى باید گفت که «منوچهر» مىتوانست به شخصیت بکر و متفاوتى در سینماى ایران تبدیل شود، مردى که حتى در اوج بیکارى و بدبختى حاضر نیست براى یک زن کار کند و به طور کلى ریشه همه گرفتارىهایش را به پیشرفت زنان در جامعه ربط مىدهد و احساس مىکند که حق اجتماعى او توسط دختران رقیب غصب شده است؛ اما «منوچهر» در حد یک تیپ کلیشهاى باقى مىماند و هرگز به لایههاى زیرین یک شخصیت ضد زن دست نمىیابد و بیش از آنکه بر موضوع تضاد جنسیتى او با جامعه زنان تأکید شود، پاى همان دغدغههاى تکرارى یک شبه پولدار شدن به میان مىآید.
در همان سکانسهاى آغازین شخصیت و نوع دیدگاه «منوچهر» نسبت به زن با بیان جملهاى تمسخرآمیز به یک دختر جوان که در حین رانندگى با مشکل روبهرو مىشود آشکار مىگردد و به بهانههاى مختلف سعى مىکند مسئله رقابت جنسى در جامعه را پیش بکشد و از زبان شخصیتهایش به این موضوع بپردازد که مشکل بیکارى پسران به
خاطر این است که دختران جاى آنها را در دانشگاهها و موقعیتهاى شغلى گرفتهاند.
شخصیت مقابل «منوچهر»، خانم مهندسى به نام «عربشاهى» است که به قول خودش مدیریت بر مردان را توأمان با خشونت و جدیت مىبیند. متأسفانه فیلمساز هیچ تلاشى نکرده است تا نوع روایت خود را به سمت و سوى دیگر بکشاند و مخاطب را درگیر قصه خود بکند. در حالى که یکى از فاکتورهایى که مىتوانست به جذابیت فیلم بیفزاید، معرفى شخصیت خانم مهندس در فضاى خارج از کادر از طریق توصیفات «عموجان» بود. آنگاه برخورد اولیه «منوچهر» در مواجهه با او بسیار دیدنى و متفاوت جلوه مىکرد، اما فیلمساز همواره یک قدم عقبتر از مخاطب گام برمىدارد، به طورى که با سرقت کیف پول و پاسپورتها، تماشاگر به راحتى حدس مىزند که سر و کار آنها با مهندس «عربشاهى» خواهد افتاد.
بعد از آن نیز فیلمساز در مهمترین بخش فیلم خود که مىتواند به یک پارادوکس شخصیتى در باره آن دو برسد و تفاوت جهانبینىهاى آنها را به عنوان نمایندگان جامعه در موقعیت برونافکنىهاى متضاد با هم به تصویر بکشد و هر چه بیشتر آنها را در جدال و رقابت با یکدیگر نشان دهد، وقت خود را با رد و بدل کردن نگاههاى بىمعنى و دیر و زود کردنهاى «منوچهر»، از بین مىبرد.
بزرگترین مشکل فیلم بهره گرفتن از روایت تکخطى است که بدون هیچ اوج و فرودى پیش مىرود و همین عدم قصههاى فرعى باعث مىشود تا دست فیلمساز براى گرهافکنىهاى پرتعلیق و ایجاد موانع بسته باشد و از روى ناچارى سر مخاطب را با آواز خواندن و تکهپرانىهاى نخنماى شخصیتهاى فرعى بگذراند؛ و همین موضوع سبب مىشود طنز جارى در قصه نه تنها نقش پیشبرندهاى نداشته باشد، بلکه گاهى اوقات سیر حرکت رو به جلوى فیلم را نیز کُند کند و باعث افت ریتم شود.
در ادامه نیز تأخیر «منوچهر» و عصبانیت خانم مهندس از منطق دراماتیک و پشتوانه داستانى برخوردار نیست و «منوچهر» به سادگى از عرصه مبارزه به بیرون کشیده مىشود؛ هر چند این مبارزه باید خیلى پررنگتر از آنچه در فیلم هست، نشان داده مىشد تا حساسیت مخاطب را نسبت به این موضوع تحریک کند.
فیلمساز تلاش مىکند تا فقدان رویارویى «منوچهر» با خانم مهندس را با حضور یک شخصیت اضافى به نام «عموجان» که انگار هیچ کارى جز خوردن و دویدن ندارد، پر کند. اگر چه تمام این قسمتها فقط به خطابهخوانى و شعار دادن مىگذرد و عمو به علت عدم غناى شخصیتى نمىتواند موتور پیشبرنده «منوچهر» باشد و غالباً در انگیزه بخشیدن به او با ضعف مواجه است.
فیلمساز قصد دارد با پیش کشیدن مزاحمتهاى خیابانى براى خانم مهندس و از دست دادن مناقصه و یا عدم تحویل پول از طرف سفارشدهنده کارهایش، به مشکلات یک زن در جامعه امروز بپردازد و بر این مطلب تأکید کند که اگر به قول «منوچهر» پسران جامعه بدون داشتن پول و مدرک از احترام اجتماعى برخوردار نیستند، زنان آن حتى با داشتن مدرک دانشگاهى و تخصص شغلى نیز از حرمت شایسته خویش بهرهمند نمىشوند و همواره تحت استیلاى خطکشىهاى جنسیتى از حق خود محروم مىشوند.
فیلم در نقطه عطف دوم خود به سمت یک درام عشقى تغییر جهت مىدهد هر چند فیلمساز براى تغییر دیدگاه «منوچهر» نسبت به خانم مهندس از هیچ تمهید مناسبى استفاده نمىکند، اما به هر حال مظلومیت خانم مهندس در هنگام مواجهه با کارگاه خراب شده و مردانگى «منوچهر»، سبب مىشود تا او نیز لباس کار بپوشد و همپاى قطب مخالف پیشین خود یعنى خانم مهندس کار کند.
فیلم از جهت کمبود پیش داستانهاى جذاب براى شخصیتهایش به شدت رنج مىبرد. به همین دلیل تحول و تجدید نظر «منوچهر» در باره رفتارش با خانم مهندس با دیدن خانه او در یک منطقه معمولى توجیه نمىشود، همان طور که پیدا شدن دزد پولها و پاسپورت در اوج سادگى خود اتفاق مىافتد تا هر چه زودتر تمام گرههاى داستانى باز شود و قصه بتواند به خوبى و خوشى پایان پذیرد.
در واقع باید گفت پرداختن به معضل بیکارى و سرخوردگىهاى پسران فاقد مدرک دانشگاهى و تضاد حاصل از آن با دختران رقیب خود، به خاطر بکر و تازه بودن درخور ستایش است، اما فیلم «مجردها» نشان داد که چقدر یک مضمون خوب مىتواند با یک ساختار روایى و پرداخت نامناسب به هدر برود و هرگز به عمق مسائل دست نیابد.
شاید لازم است که فیلمساز به این پرسش پاسخ دهد که آیا مشکلات مجردها در ارتباط با ازدواج، شغل، آینده و منزلت اجتماعى به همین سادگى و سهولت جارى در فیلم قابل حل است؟