ریشه‏هاى رخداد خونین مشهد
به مناسبت فرا رسیدن هفتادمین سال قیام گوهرشاد

غلامرضا گلى‏زواره‏

زمینه‏هاى پیدایش دیکتاتورى‏

اگر چه انقلاب مشروطه حرکتى مهم براى از بین بردن استبداد و قدرت‏طلبى قاجارها بود اما به تدریج، تلاش‏هاى نفوذى استعمار و سیاستمداران وابسته به بیگانه از یک سو و اختلاف نیروهاى مبارز از طرف دیگر، موجب گردید که این قیام از اهداف اصلى خود باز بماند و روحانیت که در ماجراى نهضت مزبور به عنوان نیروى قوى و مورد اعتماد مردم در برابر استعمار و استبداد ایستاد، از صحنه‏هاى سیاسى و اجتماعى دور گردید و پس از این پیروزى دخالت و نظارت خود را در اداره کشور کاهش داد؛ و سپس به کلى از عرصه کنار گذاشته شد و طبعاً میدان براى روشنفکرانى که منادى افکار غربى و وارداتى بودند باز گردید، برخى از علما که در صحنه‏ها باقى ماندند نیز یا تبعید گشتند یا اعدام شدند. این عوامل و نیز حضور نیروهاى وابسته به استکبار و غارتگرى‏ها و قتل‏عام‏هاى دایمى آنان، بى‏کفایتى هیئت حاکمه در حل مشکلات اقتصادى و ادارى، مردم را نسبت به این جنبش بدبین کرد زیرا مردم توقع داشتند پس از مشروطه شرایط بهترى بر ایران حاکم گردد اما نه تنها انتظارشان برآورده نگردید، بلکه دچار وضعى بدتر شدند و مقدمات کودتاى سیاه و روى‏کار آمدن دیکتاتور ستم‏پیشه‏اى چون رضاخان با حمایت استعمار انگلستان و کوشش روشنفکران خودباخته فراهم گردید. وى پس از رسیدن به سلطنت به تدریج سیاست ظاهرسازى مذهبى خود را ترک گفت و به منظور ریشه‏کن نمودن هویت ارزشى، به سرکوبى و تضعیف نهادهاى مقدس و مبارزه با سنت‏هاى اسلامى پرداخت؛ زیرا از قیام‏هاى مردمى با الهام از باورهاى دینى به رهبرى علماى شیعه واهمه داشت و مى‏دانست اگر این چشمه‏ها خشک نگردد، جویبارهایش تبدیل به سیلابى بزرگ شده و بساط حکومتش را از بین خواهد برد. به علاوه او مى‏خواست زمینه‏هاى نفوذ فرهنگى و اقتصادى غرب را ایجاد کند و براى رسیدن به این منظور جامعه باید فرهنگ مذهبى و هویت اصیل را کنار بگذارد، از این جهت با صراحت مذهب را منافى تمدن و تجدد معرفى کرد. البته پس از کودتاى سوم اسفند 1299ه.ش برخى ساده‏لوحان و یا مزدوران قلم بر دست گرفتند و رضاخان را به عنوان یک منجى، پدر دلسوز و افسرى شجاع معرفى و تأکید کردند او مى‏تواند نظم و امنیت را بر ایران حاکم کند و حقوق اجتماعى مردم را تأمین نماید. استعمار انگلیس هم از او یک قهرمان ملى ساخت.(1) فروغى (ذکاءالملک) که در برخى منابع او را متأسفانه ادیب متفکر و روشنفکر معرفى مى‏کنند، به هنگام تاجگذارى رضاخان در 4 اردیبهشت 1305ه.ش در خطابه‏اى گفت:
«مبشّر این نوید و علل این مژده که جان فشاندن بر آن رواست عملیات محیرالعقول ذات مقدس ملوکانه که در گشودن ابواب خیر بر روى این ملت در مدت قلیل راهى طویل پیموده و در موقعى که هیچ گونه انتظارى نبود بلکه علایم نومیدى از همه طرف هویدا بود، دست همت از آستین غیرت در آورد و وسایل قدرت و دولت و سعادت ملت را از سرحد عدم به اقلیم وجود رسانیده، به مدارج عالیه ارتقا داد و به این موجب وارث تاج کى و تخت جم گردید. شاهنشاها! ملت ایران مى‏داند که امروز پادشاهى پاک‏زاد و ایرانى‏نژاد دارد که غمخوار او است و ...»!؟(2)

بذرهاى ابتذال‏

موضوع کشف حجاب بانوان، بخشى از خواست‏هایى بود که بسیارى از تجددطلبان بعد از مشروطه در قالب آزادى بانوان مطرح کردند. آنان یکى از دشوارى‏هاى مهم اجتماعى ایران و نیز از عوامل مهم عقب‏افتادگى این سرزمین را تکیه بر آداب و رسوم سنتى و فرهنگ مذهبى تصور مى‏کردند. علاوه بر مطبوعات تعدادى از کانون‏هایى که تازه تأسیس شده بودند نظیر تئاتر، سینما، کلوپ و ... ابزارهایى به شمار مى‏رفتند که نوگرایى و طرز زندگى غربى را ترویج مى‏کردند. رضاخان براى تقویت این سیاست‏ها در اولین گام، نوع پوشش مردان را تغییر داد. با اجراى این قانون که در دى ماه 1307ه.ش به تصویب رسید، در ابتدا غرور ملى از ناحیه مردان ضربه‏پذیر گشت تا پس از آن نوبت زنان گردد. در عین حال بر اساس سنت تشریفاتى همسر رضاخان، دخترانش شمس و اشرف همراه عده‏اى از مستخدمین به قم رفتند و با روى باز و موى نمایان در بالاى ایوان آیینه آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه(س) به تماشاى زائرین و مجاورین حرم دختر موسى بن‏جعفر(ع) پرداختند. «سیدمحمدباقر مرعشى» معروف به «سیدعبداللَّه ناظم» پس از آگاهى از این اقدام خانواده شاه، «آیت‏اللَّه شیخ محمدتقى بافقى» را که در مسجد بالاسر حرم مشغول خواندن دعا بود مطلع کرد، در آغاز مرحوم «بافقى» بدون آنکه خودش به محل واقعه برود، با ارسال پیامى کشف حجاب افراد مزبور را مورد اعتراض شدید قرار داد و پس از آنکه مشاهده کرد این سخن مؤثر واقع نشده است شخصاً به حرم آمد. شدیداً اخطار کرد یا صورت و موى خود را بپوشانید یا از حرم خارج شوید. زنان دربار این تذکر مفید و بجا را به صورتى دیگر جلوه داده و با تحریک رضاخان اسباب مجازات این مجاهد پرهیزگار را به وجود آوردند. رضاخان و وزیر دربارش، «تیمورتاش»، به قم آمدند و «آیت‏اللَّه بافقى» را با وضعى نادرست کشان کشان آوردند و به ضرب و شتم او پرداختند و او را با چند نفر دیگر از جمله «سیدعبدالرسول تهرانى»، به تهران انتقال دادند. با دستگیرى این روحانى بزرگوار و قهرمان نهى از منکر از سوى مردم عکس‏العمل شدیدى بروز کرد که امکان داشت به بلوایى گسترده منجر گردد و کشتارى خونین به دنبال آورد ولى با حُسن تدبیر «آیت‏اللَّه حائرى»، مدیر و مؤسس حوزه علمیه قم، خشم مردم فرو نشانیده شد.(3)
نخستین کشور اسلامى که کشف حجاب کرد افغانستان بود، «امان‏اللَّه‏خان» پادشاه وقت این کشور به اروپا مسافرت نمود و در بازگشت از سفر هفت ماهه‏اش به محض ورود به کابل اعلام نمود که زنان باید بدون حجاب باشند و اقداماتى را براى پوشیدن لباس اروپایى آغاز کرد.
وى نخست با همسر خود بدون حجاب در مجامع و محافل رسمى ظاهر گردید. اگر چه این بى‏پروایى آن هم در کشورى چون افغانستان موجب قیام عمومى، واکنش روحانیت و متوارى گردیدن «امان‏اللَّه‏خان» از این سرزمین گردید، ولى بر ماجراى کشف حجاب ایران بى‏تأثیر نبود،(4) زیرا با مسافرت وى به ایران در راه بازگشت به کابل، سیاست فرهنگى جدید رضاخان علنى‏تر و جدى‏تر شد. «امان‏اللَّه‏خان» در خرداد 1307ه.ش بر سر راه خود از اروپا به ایران آمد و خانم‏هاى افغان با لباس اروپایى بر سر میز شام حاضر شدند در حالى که تور نازکى بر سر داشتند. آنان در بازگشت به افغانستان نیز با لباس و کلاه اروپایى بدون روگیرى از شهرهاى ایران عبور کردند.(5) تا این زمان هنوز شرکت
مختلط زنان و مردان در مجالس و میهمانى‏ها متداول نشده بود ولى از این ایام به بعد به تدریج در میان خانواده‏هاى دربار و اشراف چنین اختلاطى صورت گرفت.(6) کاردار سفارت انگلیس چنین گزارش مى‏دهد: از هنگام بازدید پادشاه افغانستان و دیده شدن ملکه ثریا بدون چادر در خیابان‏هاى پایتخت (تهران) آزادى زنان ایرانى بیشتر به چشم مى‏خورد، زنان اجازه دارند با مردان در رستوران‏ها بروند و در کنار آنان گرد یک میز بنشینند. آنها مجازند که به سینما و تئاتر هم بروند.(7) با این وجود به دلیل پاى‏بندى شدید جامعه به سنت‏هاى دینى، کشف حجاب بانوان به تأخیر افتاد. سرنوشت «امان‏اللَّه‏خان» نیز هشدارى براى رضاخان به شمار مى‏رفت، زنان بدحجاب هم که مى‏خواستند از غربى‏ها در پوشیدن لباس تقلید کنند، امنیت نداشتند و شهربانى حمایت رسمى از آنان نمى‏کرد اما از آن سوى رژیم زمینه‏هاى تبلیغى کشف حجاب را فراهم مى‏کرد و پیروان ادیان دیگر از قبیل زنان مسیحى، زرتشتى و غیره اجازه داشتند آزادانه لباس مورد دلخواه خود را در ملاء عام بپوشند.
رضاخان با پشت سر نهادن بحران‏هاى سال 1307 و 1308 و تشدید جوّ اختناق و سرکوبى روحانیان برنامه‏هاى اسلام‏ستیزانه خود را شدت بخشید و در اجراى نقشه‏هاى شوم او برخى مطبوعات به تحقیر و تمسخر فرهنگ حجاب روى آوردند و از آن به عنوان «کفن سیاه» یاد کردند.(8)
در سال 1311ه.ش کنگره اتحاد زنان شرق با حضور نمایندگان ده کشور در تالار وزارت فرهنگ در تهران تشکیل شد که طى آن در باره ترقى زنان اروپایى و محرومیت‏هاى زنان کشورهاى اسلامى بحث‏هایى به میان آمد این کنگره در رونق پوشش اروپایى و مُدگرایى بین طبقات بالاى
جامعه تأثیر داشت. مُخبرالسلطنه مى‏نویسد: پس از تشکیل کنگره نسوان شرق، متأسفانه خانم‏ها پرده کنگره را دریدند و سراسیمه در میدان هوا و هوس دویدند و منکرى نماند که نکردند.(9)با روى کار آمدن «فروغى» از 21 شهریور 1312ه.ش سیاست‏هاى تجددگرایانه با پى‏گیرى بیشترى ادامه یافت.

تقلید از ترکیه‏

در همین ایامى که «محمدعلى فروغى» تلاش مى‏کرد روند مدرنیزه کردن ایران و گام برداشتن به سوى زندگى غربى را به سرعت پیش ببرد، مقدمات سفر شاه به ترکیه را فراهم نمود. در آن هنگام «مصطفى کمال‏پاشا» معروف به «آتاتورک» بر ترکیه فرمانروایى مى‏کرد و اقداماتى را در جهت ستیز با ارزش‏هاى اسلامى انجام داده بود. اطرافیان رضاخان سعى مى‏کردند تغییرات «آتاتورک» را در جهت اروپایى کردن ترکیه نوعى ترقى و توسعه جلوه دهند و به وى بقبولانند پس از بازگشت از ترکیه اقداماتى شبیه او را در ایران آغاز کند. افکار و القائات اطرافیان در ذهن مغرور رضاخان تأثیر عمیقى باقى نهاد و او بدون آنکه از عواقب این حرکات به ظاهر اصلاحى آگاه باشد، در بازگشت به ایران، پیوسته از اقدامات انجام شده در ترکیه سخن مى‏گفت و مرتب اظهار مى‏کرد ما هم باید همان کارها را بکنیم. «محسن صدرالاشراف» که سالیان متمادى در حکومت رضاخان و فرزندش مقامات مهمى را به دست آورده بود، در خاطرات خود مى‏نویسد: رضاشاه بعد از مسافرت ترکیه در اغلب اوقات (با اشاره به) پیشرفت سریع کشور مزبور از رفع حجاب و آزادى آنها صحبت و تشویق مى‏کرد.(10) عیسى صدیق (وزیر فرهنگ رژیم پهلوى در سال 1320 و پس از آن) نوشته است سفر ترکیه شاه را براى عملى ساختن کشف حجاب مصمم کرد.(11) به گفته حسن اعظام قدسى اهمیت سفر شاه به ترکیه به حدى بود که تا مدت چند هفته خبر آن و ماجراى بازدیدهاى رضاخان از مؤسسات این کشور نشریات اروپا و آمریکا را اشغال کرده بود. وى در باره اثرات این سفر مى‏نویسد: رضاشاه در بازگشت از سفر ترکیه دست به سلسله تحولات اساسى در زمینه اوضاع اجتماعى زد که اصل برجسته آن رفع حجاب و آزادى و شرکت دادن زنان در کارهاى ادارى و اجتماعى بود.(12) مخبرالسلطنه نیز کشف حجاب را ارمغان سفر شاه به آنکارا (مرکز ترکیه) مى‏داند: این مسافرت و کیفیت مجالس، شاه را در خط تأسى صرف و تشبّه به اروپایى انداخت.(13) «یحیى دولت‏آبادى» ادعا مى‏کند که شاه از ترکیه به دولت خود تلگراف کرد که رعیت‏ها کلاه تمام لبه بر سر بگذارند.(14) «عباس مسعودى» مدیر مؤسسه اطلاعات که از همراهان رضاخان در سفر ترکیه بوده یادآور مى‏شود: در بازگشت از سفر ترکیه بود که رضاشاه تحولاتى را در ایران شروع کرد، تغییر کلاه لبه‏دار اروپایى پس از این مسافرت بود.(15)

«ریچارد کاتم» در باره تأثیرات «آتاتورک» بر رضاخان مى‏نویسد: ناسیونالیسم رضاخان به ناسیونالیسم «آتاتورک» شباهت داشت و این دو رژیم از بسیارى جهات همانند بودند. رضاخان عمیقاً دیکتاتورى ترکیه را تحسین مى‏کرد و بسیارى از اصلاحات اجتماعى انجام شده در ترکیه را عیناً در ایران پیاده کرد.(16)

توطئه‏اى گسترده آغاز مى‏شود

بدین گونه رضاخان با یورش به مبانى مذهبى، مردم را ناگزیر به پذیرش آداب و رسوم غربى کرد. او مى‏خواست فرهنگ اسلامى را به کلى دگرگون کند، بدین جهت هر گونه مقاومتى را در این راستا، در هم شکست. کشف حجاب، تحمیل لباس و کلاه اروپایى، استعمال عناوین غربى در ادارات از جمله این سیاست‏ها به شمار مى‏رود. از این جهت حجاب شرعى زنان کاملاً ممنوع گشت. کسبه از فروش اجناس به زنان داراى حجاب منع شدند. همچنین بانوان مقید به موازین شرعى در پوشیدن لباس حق ورود به خیابان‏ها و یا سوار شدن بر وسایل نقلیه را نداشتند. برخى از بانوان که حاضر نبودند حجاب خود را کنار بگذارند تا شهریور 1320ه.ش از خانه خویش بیرون نیامدند.(17) صدرالاشراف مى‏نویسد: در اوایل خرداد 1314ه.ش رضاشاه هیئت دولت را احضار کرد و گفت: ما باید صورتاً و سنتاً غربى شویم و باید در قدم اول کلاهها تبدیل به شاپو شود و پس‏فردا که افتتاح مجلس شوراست همه باید با شاپو حاضر شوند و نیز باید شروع به رفع حجاب زن‏ها نمود و چون براى مردم دفعتاً مشکل است اقدام کنند، شما وزرا و معاونین باید پیشقدم شوید و هفته‏اى یک شب با خانم‏هاى خود در کلوپ ایران مجتمع بشوید. و به «على‏اصغر حکمت» (وزیر معارف) دستور داد در مدارس زنانه معلمات و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن و دخترى امتناع کرد او را در مدارس راه ندهند و امر داد زن‏هایى که مایل به خدمت از قبیل ماشین‏نویسى باشند در ادارات بپذیرند.(18) مخبرالسلطنه هدایت مى‏گوید: کلاه اجنبى ملّیت را از بین برد و برداشتن چادر عفت را ...
پلیس دستور یافت روسرى را از سر زن‏ها بکشد. روسرى‏ها پاره شد و اگر ارزش داشت، تصاحب گردید. مدتى زد و خورد بین پلیس و زن‏ها تداوم داشت و بسیار زن‏ها را شنیدم که از خانه بیرون نیامدند. امر شد مبرّزین (برجستگان) محل مجالس ترتیب دهند و زن و مرد محل را دعوت کنند که اختلاط عادى شود، «وثوق‏الدوله» از پیش‏قدم‏ها بود.(19)
آرى ماجراى کشف حجاب چنان رسوایى به بار آورد که حتى حامیان و کارگزاران رضاخان آن را از امور فضاحت‏بار دوران سلطنت این ستمگر معرفى کرده‏اند. بنا به نوشته «پیتر آورى» در مهر 1313 دولت با صدور اعلامیه‏اى مردم را براى پذیرش آموزگار زن بى‏حجاب مهیا کرد و در خرداد سال بعد یک مرکز فرهنگى زنان که زیر نظر یکى از دختران شاه قرار داشت، تأسیس گردید و دخترها با لباس ورزشى رژه رفتند. در دوم مرداد 1314ه.ش نخست‏وزیر یک مجلس عصرانه تاریخى در یکى از باشگاههاى بزرگ تهران ترتیب داد که اعضاى کابینه و مقامات بلندپایه با همسران خود در آن شرکت کردند.(20)

خیزش شیراز

چند ماه قبل از قیام مردم مشهد در یکى از شب‏هاى ذیحجه سال 1353ه.ق (1313ه.ش) وزیر معارف «على‏اصغر حکمت» مسافرتى به شیراز کرد و به مناسبتى مجلس جشنى که از پیش تدارک دیده شده بود با برنامه‏ریزى وى برپا گردید که عده زیادى از مردم در آن شرکت مى‏کنند. پس از ایراد سخنرانى‏ها و نمایش و در خاتمه جشن عده‏اى از دختران بر روى صحنه نمایان شدند و ناگهان نقاب از چهره برمى‏گیرند، ارکستر آهنگ رقص مى‏نوازد و دوشیزگان به پایکوبى مى‏پردازند. در این هنگام عده‏اى به عنوان اعتراض از آنجا بیرون مى‏آیند. روز بعد این خبر در شهر چون بمبى مى‏پیچد و موجب اعتراض مردم مى‏شود و عده زیادى در مسجد «وکیل» اجتماع مى‏کنند. «سیدحسام‏الدین فال اسیرى» که از علماى بانفوذ شیراز بود به منبر رفت و سخت از این ماجرا انتقاد کرد و اعمال جشن را تقبیح و محکوم نمود. خبر جنبش شیراز و تعطیل بازار این شهر به تهران مى‏رسد که منجر به دستگیرى این عالم متعهد و زندانى او مى‏گردد. خبر گرفتارى «سیدحسام‏الدین فال اسیرى» به حوزه علمیه قم، مشهد و تبریز مى‏رسد. در تبریز دو مرجع مورد توجه یکى «آیت‏اللَّه سیدابوالحسن انگجى» و دیگرى «آیت‏اللَّه آقامیرزا صادق‏آقا» در باره تغییر لباس و کشف حجاب اعتراض مى‏کنند که از تهران دستور تعقیب و دستگیرى آن دو روحانى مبارز صادر مى‏شود و آنان توقیف و به سمنان تبعید مى‏شوند. در قم به دلیل تدبیر «آیت‏اللَّه حائرى» زمزمه‏هاى اعتراض‏آمیز خاموش گشت ولى در مشهد علما مخالفت خود را با ماجراى کشف حجاب علنى کردند و بدین گونه قیام شیراز موجب رخداد خونین گوهرشاد گشت.(21)

فریاد اعتراض‏

«آیت‏اللَّه سیدیونس اردبیلى» که در سال 1314ه.ش به مشهد رفته بود، در آنجا نتوانست در برابر یورش فرهنگى رضاخان خاموش بنشیند لذا به همراه علماى متعهد خراسان براى دفاع از ارزش‏هاى قرآنى مقاومت کرد. مراجع و علمایى چون آیات
ارجمند حاج‏آقا «حسین قمى»، حاج شیخ «محمد آقازاده» (فرزند آخوند خراسانى)، شیخ «هاشم قزوینى»، «سیدعبداللَّه شیرازى»، «سیدعلى‏اکبر خویى»، «سیدعلى سیستانى» در بیت «آیت‏اللَّه اردبیلى» گرد آمدند تا براى تعیین تکلیف و ترسیم خطمشى مبارزه به تبادل نظر بپردازند. عصاره بحث‏هاى مطرح شده بر این محور بوده است که موضوع تغییر لباس باید با شدت پیگیرى شود و از اجراى این نقشه شوم، جلوگیرى به عمل آید.
علماى مذکور و دیگر روحانیان برجسته که قبلاً با تلگراف‏هاى شدیداللحنى مراتب خشم و انزجار خود را از این اقدام ضد ارزشى ابراز کرده بودند، ابتدا طى اطلاعیه‏اى مردم را نسبت به انحراف رژیم پهلوى از مسیر اسلام آگاه کردند، از سوى دیگر، طى جلسه‏اى مقرر نمودند «آیت‏اللَّه حاج‏آقا حسین قمى» در اعتراض به اقدام رضاخان به تهران برود و با وى گفتگو کند. ایشان مى‏پذیرد و مهیاى سفر مى‏شود. آن مرجع بیدار پس از ورود به تهران، راهى شهر رى گردید و در باغ «سراج‏الملک» اقامت گزید. خبر آمدن ایشان به رى موجب گردید تا سیل دیدارکنندگان، این منطقه را درنوردد. حضور گسترده اهالى مشتاق تهران و دیگر نواحى در رى رضاخان را در هراس فرو برد و در نتیجه ظهر روز دوم ربیع‏الثانى سال 1354ه.ق ملاقات با حاج‏آقا«حسین قمى» ممنوع گردید و به تدریج محل سکونت وى در محاصره کامل نیروهاى نظامى قرار گرفت. ماجراى بازداشت این عالم مبارز فضاى مشهد را دچار التهاب نگران‏کننده‏اى ساخت و گردهمایى‏هاى مردمى را افزایش داد. مجتهدان و مدرّسان حوزه مشهد در منزل «آیت‏اللَّه سیدیونس اردبیلى» اجتماع کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که تلگرافى به رضاخان مخابره کرده و او را از اقدامات ضد دینى و فشار بر روحانیت منصرف گردانند. رضاخان نه تنها به این تقاضا توجهى نکرد بلکه بعدها هشت نفر از امضاکنندگان تلگراف را دستگیر و تحت شدیدترین فشارها آنان را محبوس کرد. مردم مشهد وقتى متوجه مى‏شوند رژیم پهلوى قصد ندارد از محاصره محل اقامت حاج‏آقا«حسین قمى» دست بردارد، اجتماعات خود را افزایش داده و اعتراضات خویش را شدت مى‏بخشند و از علما مى‏خواهند در این جهت اقداماتى به عمل آید. ازدحام مردم در منزل «آیت‏اللَّه سیدیونس اردبیلى» به حدى مى‏رسد که دیگر منزل ایشان گنجایش آن را ندارد و مردم ناگزیر به مسجد «گوهرشاد» مى‏روند. علما هم اقشار گوناگون را به اعتصاب فراخوانده بودند و بدین گونه مسجد گوهرشاد با آن وسعت، مملو از مردمان متحصّن و متعرض گشت و طى چند شبانه‏روز که در آن به سر مى‏بردند، گویندگان مذهبى از جمله شیخ «محمدتقى بهلول گنابادى» سخنرانى‏هاى مبسوطى در افشاى جنایات رژیم پهلوى و مقابله کارگزاران ستم با ارزش‏هاى دینى ایراد و مردم را براى مقابله با بیدادگرى تهییج و بسیج کردند و با قرائت قطعنامه‏هایى در حضور «آیت‏اللَّه سیدعبداللَّه شیرازى» و دیگر علماى مشهد که در مسجد حضور داشتند، وظیفه خطیر مردم در برابر خودکامگى رضاخان اعلام گردید.(22)
شب جمعه با دعا و مناجات سپرى شد و زد و خوردى روى نداد زیرا مقامات لشکرى و کشورى در خصوص چگونگى برخورد با معترضان منتظر نتیجه کسب تکلیف از تهران بودند. با فرا رسیدن هنگام اذان صبح شیپور نظامى به صدا در آمد و از طلوع آفتاب قواى مسلّح مسجد گوهرشاد را محاصره کردند و از پیوستن سایر مردم به متحصنین جلوگیرى به عمل آوردند اما با یورش مردمى که بیرون صحن بودند و براى آمدن به داخل مسجد مى‏کوشیدند، درگیرى آغاز شده، عده‏اى کشته شدند. علماى مشهد که شاهد حمله نظامیان به صحن مطهر رضوى و مسجد بودند و در خون غلتیدن برخى مردم را به چشم خویش دیدند، طى تلگرافى که خطاب به شاه مخابره کردند خاطرنشان ساختند در اثر کثرت مقتولین در صحن مقدس و شلیک گلوله بر ایوان حرم رضوى و بقعه منوّر امام رضا(ع)، ازدحام مردم افزایش یافته و اینجانبان از منزل بیرون آمده و هم‏اکنون در مسجد گوهرشاد مى‏باشیم. آنان متوقف گردیدن ماجراى کشف حجاب را نیز خواستار شده بودند. تحصّن همچنان ادامه داشت و افرادى چون شیخ «محمدتقى بهلول» و حاج شیخ «عباسعلى محقق خراسانى» مشغول سخنرانى براى حاضران بودند؛ چون رضاخان از وقایع مشهد مطلع گردید، به مأمورین نظامى دستور داد اگر تا فردا صبح آن جماعت را متفرق نکنند، به مجازاتى سخت گرفتار خواهند شد. حمله قریب‏الوقوع نظامیان برخى علما را به تلاش وا داشت تا از این تهاجم خونین جلوگیرى کنند اما امکان متفرق کردن جمعیت در نیمه‏هاى شب میسر نبود و سرانجام حمله ددمنشانه و وحشیانه نیروهاى رضاخان حوالى اذان صبح روز یکشنبه 21 تیرماه 1314ه.ش آغاز گشت. این یورش وحشت‏بار آن هم با مسلسل حدود دو ساعت به طول انجامید. آمارها، تعداد کشته‏ها را متفاوت نقل کرده و مى‏گویند حدود هزار تا دو هزار نفر در این حادثه در خون خویش غوطه خوردند.(23)
یادآور مى‏شود «محمدولى اسدى» نایب‏التولیه آستان قدس رضوى و پدر داماد «محمدعلى فروغى» که مورد اعتماد رضاخان بود طى گزارش محرمانه‏اى متذکر شد مسئله تغییر کلاه و کشف حجاب به مصلحت شهر مقدس نمى‏باشد. دفتر مخصوص شاه این گزارش را با چهار مقام مهم خراسان در میان نهاد. از میان آنان تنها «عبدالعلى لطفى» رئیس استیناف خراسان نظر «اسدى» را قبول کرد و «فتح‏اللَّه پاک‏روان» استاندار وقت، سرتیپ «ایرج مطبوعى» فرمانده لشکر، سرهنگ «بیات» رئیس شهربانى با گزارش او مخالف بودند و اعلام کردند اجراى برنامه اعلى‏حضرت با کوچک‏ترین مقاومتى در مشهد مواجه نخواهد شد. بر همین اساس از دفتر مخصوص شاه ابلاغ گردید تمام دستورات قبلى اجرا گردد. روز 21 تیرماه 1314 تظاهرات مردم علیه تصمیم دولت شکل گرفت و آنان در مسجد گوهرشاد اجتماع کردند. علما و واعظان مردم را به استقامت در مقابل کشف حجاب دعوت مى‏کردند. در ابتدا مأمورین کوشیدند مردم را با تیراندازى هوایى از مسجد بیرون کنند اما ساعاتى بعد به لشکر خراسان دستور داده شد وارد عمل شود و بر این اساس مسجد گوهرشاد و صحن مطهر از طرف سربازان هنگ پیاده مشهد محاصره شد و یکباره صداى صفیر گلوله‏هاى توپ و خمپاره و مسلسل شهر مشهد را به لرزه در آورد. به دنبال این حادثه عده‏اى از علما و طلاب علوم دینى دستگیر شدند و یک هیئت نظامى از تهران براى رسیدگى به قیام گوهرشاد به مشهد روانه گردید. این گروه «اسدى» را مقصر تشخیص داد و سرانجام او محکوم به اعدام گشت. «فروغى» تلاش کرد پدر داماد خود را نجات دهد اما شاه نه تنها تقاضایش را قبول نکرد بلکه به وى که تا آن زمان نخست‏وزیر بود دستور داد استعفایش را بنویسد و کنار برود.(24)

«ایرج مطبوعى» فرمانده لشکر خراسان که پس از پیروزى انقلاب اسلامى محاکمه و در تاریخ 2 مهر 1358 اعدام شد، در دفاعى ماجراى مشهد را چنین شرح مى‏دهد: بهلول نامى از راه طبس و گناباد به مشهد آمده بود که در محوطه آستان قدس رضوى مردم را از به کار بردن کلاه پهلوى منع مى‏کرد. پاکروان، استاندار خراسان، دستور داد او را توقیف نمایند. رئیس شهربانى (سرهنگ بیات) براى دستگیرى وى به محوطه حرم رضوى مى‏رود ولى اسدى، نایب‏التولیه، از او مى‏خواهد در این مورد دخالتى نکند و خود دستور بازداشت شیخ «بهلول» را صادر مى‏کند و وى را در یکى از حجره‏هاى آستان قدس زندانى مى‏نماید که عصر همان روز با فشار مردم از حبس خلاص مى‏گردد. استاندار و رئیس شهربانى به دیدنم آمدند و از من خواستند به محل مزبور نیرو بفرستم تا شورش مردم را بخوابانند. در حدود 800 نفر در صحن مسجد متحصّن شده بودند، من و استاندار و رئیس شهربانى هر کدام جداگانه جریان را به تهران گزارش کردیم و منتظر دستور ماندیم، در جواب تلگراف من از دفتر مخصوص شاه جوابى با تغیّر آمد و در آن دستور داده شده بود عده‏اى نظامى در اختیار استاندار خراسان قرار دهم. من 250 سرباز در اختیار او گذاشتم، در همین هنگام سرتیپ «البرز» همراه با دادستان ارتش وارد مشهد شدند و لشکر در اختیار او قرار گرفت و او «اسدى» را اعدام کرد. در جریان درگیرى بین نظامیان و مردم تعدادى کشته و عده‏اى مجروح مى‏شوند.(25)

البته آنچه وى اشاره کرده اولاً تمام واقعیت نمى‏باشد، ثانیاً اشاره به درگیرى اولیه در 20 تیر 1314 مى‏باشد. اما ماجرا به اینجا ختم نمى‏شود. پس از این هجوم مردم اطراف مشهد با داس، بیل، چهارشاخ و ... به سوى مسجد گوهرشاد سرازیر مى‏گردند. زنان خواستار شرکت در این حرکت مى‏شوند که مسجد «پیرزن» واقع در وسط این مسجد با زدن چادرى براى آن بانوان شجاع و آزاده مهیا مى‏شود. مسجد گوهرشاد آنچنان از جمعیت پر مى‏گردد که دیگر جاى سوزن انداختن نمى‏باشد. اهالى شعارهایى ضد سلطنت، کلاه بین‏المللى و حجاب‏زدایى سر مى‏دهند. سران قشون نظامى و انتظامى با دریافت دستور تهران مبنى بر سرکوبى و مجازات ساکنین مسجد، نیروهاى خود را هماهنگ مى‏کنند و قرار مى‏شود بعد از نیمه شب کشتار آغاز گردد. قبل از ظهر مسلسل‏هاى سنگین را به بام‏هاى مشرف به حیاط گوهرشاد مستقر مى‏کنند. «اسدى» که از کشتار مطلع بود با نقشه‏اى مجتهدین و علما را از مسجد به دارالتولیه آستان قدس مى‏آورد زیرا اگر آنان در این یورش کشته مى‏شدند، خراسان یکپارچه آتش مى‏شد و لهیب سوزان آن همه جا را فرا مى‏گرفت. توپ‏هاى سنگین در خیابان تهران، روبه‏روى مسجد مستقر مى‏گردد و پاسى از نیمه شب 12 ربیع‏الثانى گذشته بود که صداى غرش مسلسل‏ها خراسان را به لرزه در مى‏آورد و بدین گونه دژخیمان به هتک حرمت آستان قدس رضوى و مسجد گوهرشاد مى‏پردازند و پناه‏آورندگان به خانه خدا را مقتول و زخمى مى‏سازند و به قول خودشان کارى مى‏کنند که روس‏ها در هنگام حمله به خراسان مرتکب نشدند.(26)

گزارش جنایت‏

«آیت‏اللَّه شیخ ابوالحسن شیرازى» امام جمعه مشهد در باره این حادثه مى‏گوید: همان شب ریخته بودند توى مسجد، درها را شکسته و از بالا و پایین و هر طرف حمله کرده بودند. صبح که شد آنقدر کشتار شده بود که تا چند روز رفتن به حرم و مسجد ممنوع بود، به تمام درب و دیوار خون ریخته بود و پشت سر هم شستشو مى‏دادند تا کسى متوجه نشود چقدر کشته شده‏اند. بعد هم شروع کردند به گرفتن آقایان علما، هر کس را به هر مناسبتى که در رابطه با این قضیه داشت گرفتار مى‏کردند. مردم را کاملاً وحشت گرفته بود. قضیه گوهرشاد به طور عمده کشف حجاب بود.(27)
«آیت‏اللَّه سیدعبداللَّه شیرازى» که خود نیز شاهد ماجرا و از دستگیرشدگان بوده است، یادآور مى‏شود: از همه درها قشون وارد شد. گلوله مثل باران مى‏آمد و مدام تیرها را خالى مى‏کردند. مردم با ذکر «یا اللَّه» و «یا على» فریاد مى‏زدند و از این سو به آن طرف مى‏رفتند، هوا که کمى روشن شد همه ما را حرکت دادند و صداها هم ساکت شده بود یعنى شاه غلبه کرده بود. مأمورها مى‏آمدند دست و صورت خود را مى‏شستند چون از جنگ فارغ شده بودند. یکى از آنها که نمى‏دانست من چه کسى هستم، خطاب به من گفت: دیشب از روس‏ها بدتر کردیم!(28)
آقاى «مجتهدى» داماد مرحوم «آیت‏اللَّه آقازاده» گفته است بعد از اینکه به قول خودشان مسجد را تصفیه کردند و مردم را کشتند و زنده و مرده آنها را داخل کامیون‏ها ریختند و در بیابان‏هاى اطراف مشهد مدفون نمودند، «محمود جم» نخست‏وزیر شد و سرهنگ «نوایى» را براى پرونده‏سازى و تکمیل خباثت به مشهد فرستاد. او هم با کمک عده‏اى از افراد خیانتکار، افرادى را دستگیر مى‏نمود و به شدت آنها را شکنجه مى‏کرد تا از آنان اقرار بگیرد.(29) یکى از کسبه مشهد که در مسجد گوهرشاد حاضر بوده است متذکر مى‏گردد: ما آمدیم دور فلکه ببینیم چه خبر است. یک مرتبه ریختند به جان مردم و تیراندازى کردند. فردایش رفتیم به مسجد و دیدیم همه ذکر «یا على» مى‏گویند. دیگر شب شده بود که به خانه آمدم که ناگهان صداى مسلسل‏ها به گوشم رسید و دیگر صدایى نیامد فردا که آمدیم دیدیم بله جنازه‏ها را دارند مى‏برند توى گارى‏ها و آنها هم مى‏بُردند در گودال خشت‏مال‏ها مى‏ریختند و روى آنها را با خاک مى‏پوشانیدند. خودم با چشمانم دیدم تا جایى که مى‏توانستند مردم را کشتند براى آنکه مى‏خواستند بى‏حجابى ترویج بشود. خانه که آمدم دیدم مادرم مى‏گرید، گفتم چرا اشک مى‏ریزى؟ گفت: براى اینکه مجبورمان کرده‏اند حتماً به جشن چادربردارى برویم که البته مادرم نرفت ولى خیلى از کاسب‏ها مجبور شدند شرکت کنند.(30)
«حسین آستانه‏پرست»، دبیر علوم دینى مشهد، از مشاهدات خود چنین مى‏گوید: ساعت دوازده شب بود که سربازان به داخل مسجد ریختند ملت هم با آنان درگیر شدند اما همین که جمعیت انبوه از پاى منبر و اطراف به حرکت در آمدند تا براى کمک به دالان مسجد بشتابند، مسلسل‏ها شروع به تیراندازى کردند و به سرعت تیر مى‏بارید و فضاى مسجد را روشن کرده بود. از پایین مأموران با سرنیزه مردم را مى‏کشتند و صداى «یا على» فضاى مشهد را پر کرده بود. جمعیتى که به دالان مى‏آمدند بر اثر اصابت تیر بر زمین مى‏خوابید و کوهى از اجساد آنجا افتاده بود. بعد از کشتار دوم و غارت وسایل مردم حدود 1100 نفر را دستگیر کردند. عمامه روحانیون را پاره نمودند. هر کس مختصرى خون در لباس یا بدنش داشت یا کمى زخمى برداشته بود با بدترین وضع و رکیک‏ترین فحش‏ها به داخل ماشین روى کشته‏ها افکنده مى‏شد و همه را با هم در گودال مى‏ریختند و هر چه داد مى‏زد من زنده‏ام کسى به او گوش نمى‏داد. پس از این جنایات کارکنان ادارات را در ساختمان شیر و خورشید دعوت مى‏کردند تا در مراسمى از سر زنان‏شان چادر برکشند و خودشان را هم وادار به سر گذاشتن کلاه پهلوى مى‏کردند. هر کس کلاه عادى داشت پاسبان‏ها با چاقو پاره مى‏کردند و قباى مردان را مى‏بریدند تا به شکل کت در آید.(31)
اگر چه مقاومت مردم مشهد در هم شکست و این قیام کارنامه جنایت رژیم پهلوى را سنگین نمود ولى دستاوردهاى خوبى به دنبال داشت زیرا اقتدار و نفوذ معنوى مکتب تشیع را ثابت کرد. از جایگاه علما پاسدارى شد، رژیم پهلوى را که مخالف شریعت اسلامى بود رسوا ساخت و مشخص گردید با وجود زور و ارعاب و کشتار شدید در مبارزه با موازین دینى عاجز است و نمى‏تواند ریشه‏هاى عمیق باورهاى عقیدتى را از این راه از بین ببرد. کارگزاران جنایت نیز به سزاى اعمال ننگین خود رسیدند و شش سال بعد رضاخان با نهایت خفت و خوارى از سلطنت خلع و در جایى دورافتاده به هلاکت رسید.(32)
امام خمینى در باره این واقعه فرموده‏اند: «ما مى‏گوییم دولتى که براى پیشرفت کلاه لگنى نیم‏خورده اجانب چندین هزار افراد مظلوم کشور را در معبد مسلمین و جوار امام عادل مسلمانان با 60 تیر و سرنیزه سوراخ سوراخ و پاره پاره کند، این دولت، دولت کفر و ظلم است.»(33)
ایشان در جاى دیگر مى‏فرمایند: «در همان وقت آنهایى که قیام کردند بر ضد رضاشاه، روحانیون بودند که یک دفعه مشهد قیام کرد و قضیه مسجد گوهرشاد پیش آمد و قتل عموم، قتل‏عامى که در مسجد گوهرشاد واقع شد.»(34)
امام یادآور شده‏اند: «علماى مشهد هم که قیام کردند تمام‏شان را گرفتند آوردند تهران حبس کردند. علماى بزرگ‏شان را مى‏بردند در کلانترى‏ها یا در عدلیه مى‏بردند توى خیابان‏ها با سرِ برهنه هم راه مى‏رفتند که بروند در آنجا استنطاق‏شان کنند ... یک وقت مرحوم آقاى «قمى» خودش تنها پا شد راه افتاد آمد که من تهران بودم، ایشان به حضرت عبدالعظیم آمدند منتها همان جا حبسش کردند و بعد هم تبعیدش کردند ...»(35) آرى براى صیانت از حجاب، بهایى سنگین پرداخت شده است و باید چنین هویت ارزشمندى را به درستى و راستى و در عمل صیانت نمود.

پى‏نوشتها: -
1) نک: استیلاى امپریالیسم در ایران، لودمیلاکولاگنیا، ترجمه سیروس ایزدى، ص‏67، پنجاه و پنج، على دشتى، ص‏203؛ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکّى، ج اول، ص‏26؛ تاریخ سیاسى معاصر ایران، دکتر سیدجلال‏الدین مدنى، ج اول، ص‏83 - 82 و نیز ص‏119 - 118.
2) مقالات فروغى، به کوشش حبیب یغمایى، ج دوم، ص‏231.
3) آثار الحجة، محمدشریف رازى، ص‏35؛ خاطرات سلیمان بهبودى، ص‏332؛ تاریخ معاصر ایران، پیتر آورى، ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى، ج‏2، ص‏67؛ حکایت کشف حجاب، ص‏96؛ سى خاطره از عصر فرخنده [؟!] پهلوى، على‏اصغر حکمت، ص‏203؛ سلسله پهلوى و نیروهاى مذهبى به روایت کمبریج، ص‏285؛ کاروان علم و عرفان، ج‏2، ص‏52.
4) تحولات سیاسى و اجتماعى ایران در دوران پهلوى، دکتر علیرضا امینى، ص‏37.
5) خاطرات و خطرات، مهدى قلى‏خان هدایت، ص‏519.
6) علما و رژیم رضاخان، حمید بصیرت‏منش، ص‏182.
7) رضاشاه کبیر و تحولات فرهنگى ایران، ابراهیم صفایى، ص‏101.
8) علما و رژیم رضاخان، ص‏186.
9) خاطرات و خطرات، ص‏511.
10) خاطرات صدرالاشراف، ص‏202.
11) یادگار عمر، عیسى صدیق، ج‏2، ص‏301.
12) خاطرات من، اعظام قدسى، ج‏2، ص‏82 - 81.
13) خاطرات و خطرات، ص‏515.
14) حیات یحیى، ج‏4، ص‏431.
15) رضاشاه در آیینه خاطرات، ابراهیم صفایى، ص‏64.
16) ناسیونالیسم در ایران، ریچارد کاتم، ترجمه احمد تدین، ص‏12 - 11.
17) تحولات سیاسى و اجتماعى در دوران پهلوى، ص‏40 - 39.
18) خاطرات صدرالاشراف، ص‏302.
19) خاطرات و خطرات، ص‏407.
20) تاریخ معاصر ایران، پیتر آورى، ج‏2، ص‏70.
21) تاریخ بیست ساله ایران، ج‏6، ص‏282 - 281؛ خاطرات صدرالاشراف، ص‏303.
22) نک: حاج‏آقا حسین قمى، قامت قیام، محمدباقر پورامینى، ص‏130 - 100؛ چهره‏اى پرفروغ، دفتر مدرسه علمیه امام امیرالمؤمنین(ع)، ص‏80.
23) قیام گوهرشاد، سینا واحد، ص‏150 - 145؛ خاطرات سیاسى بهلول، ص‏59 - 58 و 66 و 72؛ حدیقه الرضویة، ادیب هروى، ص‏274.
24) تاریخ معاصر ایران، حکیمى، ص‏138.
25) ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج اول، ص‏70 - 69.
26) تاریخ بیست ساله ایران، ج‏6، ص‏284 - 283؛ مجله سروش، سال دوم، ش‏90، 16 اسفند 1359.
27) قیام گوهرشاد، سینا واحد، ص‏117.
28) همان، ص‏128 - 127.
29) همان، ص‏173.
30) همان، ص‏185.
31) همان، ص‏191.
32) نک: خاطرات سیاسى بهلول، ص‏120 - 118، علل سقوط رضاشاه، نعمت‏اللَّه شکیب، ص‏34 - 33؛ در آخرین روزهاى رضاشاه، ریچارد ا.استوارت، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى، ص‏265 - 264.
33) تبیان، دفتر بیستم، ص‏161.
34) همان، ص‏162.
35) همان، ص‏158 - 157.