نویسنده

 

انتظار سبز

نامه‏هاى بى‏امضا

تقدیم به او که حاضرترین است بر سرِ وعده دیدار و ما همیشه غایب

نزهت بادى‏

مى‏دانم‏

حالا بعد از آن همه سال‏
آن همه بدعهدى بى‏دلیل‏
آن همه بى‏خبرى طولانى‏
دیگر هیچ نامه‏اى را جواب نخواهى داد.
کم نیستند مثل منى‏
که نامه‏هایشان بى‏امضا است،
بى‏نشانى فرستنده، شاید که تو بخوانى.
کم نیستند مثل منى‏
که رفته بودند بى‏خداحافظى، بى‏هیچ پیغامى‏
و حالا بعد از آن همه دل شکستن‏
نامه‏اى بدون هیچ اسم و رسمى‏
به جاى خود فرستاده‏اند.
آیا هنوز هم نامه‏ها را از بویشان مى‏شناسى؟
چقدر بد است که دیگر هیچ نامه‏اى‏
بوى اسپند و یاس و صلوات را نمى‏دهد.
مى‏دانم‏
حالا بعد از آن همه سال، آن همه نامه‏هاى ناشناس‏
نخوانده، مى‏دانى که همه‏شان خیس از نَمِ اشکند
و بهانه‏اى براى شروع دوباره یک سلام.
اگر تو بتوانى مرا ببخشى‏
لابد مى‏پرسى پس آن همه سالِ نامهربان، کجا بودى؟
پس تکلیف تحمل آن همه بى‏وفایى چه مى‏شود؟
حالا بعد از آن همه چشم‏انتظارى‏
آن همه پرس و جوى بى‏نتیجه‏
به کدام دلیل دل، دوباره باورت کنم؟
تو راست مى‏گویى عزیز
من بى‏بهانه‏ترینم براى عذر تقصیر آن همه سال.
از من نخواه که بگویم در آن غیبت پرسؤال خویش‏
دور از تو و یادت‏
دربه‏در کدام تمناى بیهوده بودم.
مگر نمى‏خواستى سرم به سنگ بخورد و برگردم؟
سرشکسته برگشتم، شکسته‏ترم نکن.
بگذار دوباره‏
نامه‏هایم بوى خاطرات قدیمى‏مان را بگیرند

با همان امضاى آشنا.