خانواده، عشق، استوارى (13)
آیینه خطانمااحمد حیدرى
در آخرین قسمتهاى این بحث به جستجوى راههاى «اختلافزدایى» پرداختهایم. یکى از موارد بسیار مؤثر در اصلاح رفتارهاى غلط، عبرتگیرى از سرگذشت دیگرانى است که مرتکب رفتار نادرست شده و به پیامد بد و ناخوشایند آن گرفتار آمدهاند. سرگذشتها آیینههاى خطانمایى هستند که مىتوانند در درست کردن رفتار و سلوک ما بسیار مؤثر باشند.
متأسفانه بسیارى از افراد رفتارهاى ناپسند و مشکلزایى دارند، ولى متوجه نیستند و غفلت، آنان را از بازسازى و اصلاح باز مىدارد. شنیدن، دیدن و خواندن اختلافات خانوادگى، در زدودن غفلت و متوجه عیب خویش شدن کمک مىکند و این اولین گام براى بهینهسازى و بهبود مىباشد. در این نوشتار به نمونههایى از سلوک نامناسب زناشویى اشاره مىکنیم، بدان امید که غافلان خطاکار را به خود آورد و آنان را بر درست کردن رفتار ناپسند خود مصمم گرداند.- پشیمان از «انتخاب ناهمسان»
بسیارى از نابسامانىهاى زندگى به «انتخاب ناهمسان» باز مىگردد. اگر زن و مرد پیش از ازدواج در انتخاب خود، معیار «همسانگزینى» را در گونههاى مختلفش رعایت مىکردند، در زندگى راحت مىتوانستند به همگرایى برسند و هماى سعادت را شاهد باشند. به موارد زیر توجه کنید:
خانمى که براى طلاق گرفتن از همسرش به دادگاه طلاق مراجعه کرده بود، اظهار داشت: در وضع روحى بدى بودم که این مرد با وجود 22 سال تفاوت سنى از من خواستگارى کرد. فکر کردم سن و سال و تجربه او موجب مىشود قدر زندگى با من را بداند. از اینرو جواب مثبت دادم، ولى هر چه از زندگى مشترکمان مىگذشت، بیشتر متوجه ناهمگونى با او شدم. او مىخواهد من نیز مانند او گوشه خانه اسیر رختخواب باشم و غر و لندهاى او را بشنوم.(1)
منِ جوان، پرشور، بانشاط و فعال را به پیرمردى شوهر دادند که صورت و سیرتى ناپسند داشت و اخلاق، رفتار و گفتارش مخالف انتظار، روحیات و آرزوى من بود. مىخواستم گردش و تفریح کنم، به باغ و صحرا بروم، بدوم، بجهم و ...، او مىخواست یک جا بنشیند، یا بخوابد، از سرما و گرما ناراحت بود، نه شعر مىفهمید و نه از گفتار ادبى خوشش مىآمد.(2)
یکى از پژوهشگران با شمارى از زنانِ شوهردار گفتگو کرده و پرسیده:
«اگر مرد بودید، چگونه همسرى انتخاب مىکردید؟» جواب بیشتر خانمها مؤید آن است که انتخاب ناهمسان در زندگى آنان احساس مىشود و در دل خود نبودن آن را خواهان مىباشند. به جوابها توجه کنید:
- «فردى را انتخاب مىکردم همشأن خانواده خود، با ظاهرى نسبتاً زیبا و از لحاظ تحصیلات همردیف خودم.»
- «فردى که از لحاظ مادى و معنوى همشأن خودم باشد.»
- «همسرى انتخاب مىکردم که با خانوادهام همسان باشد و از لحاظ تحصیلات تقریباً مساوى خودم باشد و خانوادهام او را بپذیرند، زیرا زن در بین خواستگارانش بهترین را انتخاب مىکند، نه فرد ایدهآلش را.»
- «همسرى انتخاب مىکردم که از نظر منزلت و مقام همشأن و همرتبه خودم باشد تا همفکر، همراه، همدل، همراز و همسفرم باشد.»
جوابها همه تأکیدى بر «همسانگزینى» است. البته تأمل و دقت در جوابهاى دیگر نیز جالب و آموزنده است:
- همسرى انتخاب مىکردم که متکبر و شلخته نباشد.
- اگر مرد بودم، از اینکه همسرم فعالیت اجتماعى دارد و در آن موفق است، خوشحال مىشدم، نه اینکه به او بگویم «یا من یا کار».(3)
- ابتدا دختر مورد علاقهام را دورادور زیر نظر مىگرفتم تا با شیوه رفتارى وى با دیگران آشنا شوم و تنها به پرسیدن چند سؤال، آن هم در مراسم خواستگارى بسنده نمىکردم.
- همسرى انتخاب مىکردم که در درجه اوّل معتقد، درستکار، باگذشت و مثبتاندیش باشد و در درجه دوم مفهوم محبت کردن را بداند.
- همسرى انتخاب مىکردم که با خانواده همسرش مثل خانواده خودش مهربان باشد.2- انتظارات فراوان، چشمه جوشان نارضایتى
انسانها از اطرافیان خود خواستههایى دارند که مىتواند کم یا زیاد باشد. در تربیت دینى بنا بر آن است که انسانها را به مبارزه با توقعات وادارند، زیرا انتظار و چشمداشتن به دیگران به طور طبیعى با ناکامى کم و زیاد روبهرو مىگردد. ناکامىها عقدههایى در روح و روان فرد مىشوند و زندگىاش را با مشکل مواجه مىسازند. مؤمن باید انتظارش را فقط متوجه خداوند کند و چشم امید از غیر خدا ببندد. جملات زیر از امامان معصوم آموزنده این فضیلت است:
«خدایا، مرا از آفریدگانت بىنیاز کن.»(4)
«خدایا، با بخشش بیکران خود مرا از آفریدگانت بىنیاز کن.»(5)
مانند این آموزهها در دعاها فراوان است، ولى این ویژگى، مرتبهاى بلند است که همگان بدان نمىرسند اما مىتوان با «توقع و انتظار زیادى» مبارزه کرد و به کاهش آنها همت نمود. خواسته و انتظارِ فراوان، چشمه جوشان نارضایتى است. به مواردى توجه کنید:
از ابتداى ازدواج، انسان نقزنى بودم و هر روز نقهاى من بیشتر مىشد. همیشه وقتى شوهرم به منزل مىآمد، از کارهاى فراوان منزل شکایت مىکردم و اظهار خستگى مىنمودم و کار او را در اداره آسان مىشمردم و با کار خودم در منزل اصلاً قابل مقایسه نمىدانستم. حقوق او را کم حساب مىکردم و انتظارات فراوان حاصل نشده از او را شماره مىکردم. سالها شوهرم نقزدنهاى فراوان مرا تحمل کرد با اینکه اصلاً در خانه آسایش و آرامش نداشت تا اینکه ناچار شد به کانون دیگرى براى یافتن آرامش اقدام کند. وقتى از اقدام او براى تجدید فراش خبردار شدم، تازه از خواب بیدار گشتم. شوهرم در برابر اعتراض شدید من گفت: تو زندگى را براى من کوفت کردى. هیچ گاه فکر نمىکردى که من روزى دو جا - صبح تا ساعت دو در اداره و تا شب در شرکت - کار مىکنم تا چرخ زندگىمان بچرخد اما شب که خسته و خُرد به منزل برمىگشتم، تازه با تقاضاها و شکایتهاى بىحد و حساب تو روبهرو مىشدم؛ بالاخره از زندگى با تو و از خانه تو بیزار گشتم و چون بچهدار بودى و نمىخواستم با طلاقدادنت، بچههایم بىمادر شوند، به دنبال یافتن آسایش در جاى دیگر برآمدم.
اقدام همسرم به تجدید فراش و یافتن کانون دیگر براى آرامش، مرا به خود آورد و تلاش کردم با تغییر رفتار، شوهرم را دوباره به خانه بازگردانده و به زندگى علاقهمند سازم. بالاخره پس از شش ماه موفق شدم و این درس را گرفتم:
«همسرم بیرون از خانه به اندازه کافى خسته مىشود، نباید در خانه با نق زدن و شکایت و زیادهطلبى او را خستهتر کنم.»(6)
مورد دیگر:
زندگى خوشى داشتیم؛ تا اینکه اولین فرزندم به دنیا آمد و پدر و مادرم سیسمونى مختصرى به ما دادند. از آن به بعد همسرم با خسیس خواندن آنها مرتب نزد من به آنان بىاحترامى مىکند و مرا مضطرب و ناراحت کرده است.(7)3- رفتارهاى گمانبرانگیز و ویرانگر
اگر زن و شوهر به یکدیگر اعتماد داشته و هر کدام دیگرى را از آنِ خود بداند و مطمئن باشد که مورد خیانت وى واقع نمىشود، اطمینان و اعتماد به استحکام پیوند آنان مىانجامد و سختىهاى زندگى را قابل تحمل بلکه لذتبخش مىسازد. مشکل آنجا بروز مىکند که اعتماد خدشهدار شود. رفتارهاى نادرست هر یک از زن و شوهر در بىاعتمادى دیگرى نقش اساسى دارد. توجه کنید:
- زنى پس از سى و دو سال زندگى مشترک، سرانجام براى گرفتن طلاق به دادگاه مراجعه کرد و در بیان علت تقاضاى طلاقش گفت: شوهرم عادت کرده با هر زنى که مىبیند، شوخى کند.(8)
- شوهرم به دوستانم اظهار علاقه مىکند، اظهار علاقه آنقدر آشکار است که آنان از ترس، دعوت من را نمىپذیرند و از آمدن به منزل ما خوددارى مىورزند و مىگویند: «شوهرت نسبت به ما نظر دارد!» این مسئله مرا به شدت پریشان و پیش دوستانم سرشکسته ساخته است.(9)
رعایت نکردن حریم در رفت و شد با نامحرمان و برقرارى دوستىهاى صمیمى با جنس مخالف به طور طبیعى بخصوص براى همسر فرد (زن یا شوهر)، سوءظنبرانگیز است. افراد باید در ارتباطهاى خانوادگى یا محیط کار با نامحرمان، حریمهاى خصوصى را مراعات کنند؛ نه اجازه دهند کسى در حریم آنان وارد شود و نه خود به حریم دیگران سرک بکشند. رفتار در محیط کار و اجتماع با جنس مخالف باید به حدى سالم و صحیح باشد که به هیچ وجه بدگمانى و سوءظنى پیش نیاورد. البته ممکن است بعضى سوء ظنها بجا نباشد، ولى در همان موارد هم ممکن است بتوان به نوعى جلوى آنها را گرفت. به یک مورد توجه کنید:
دکتر دندانپزشکى از گمانهاى فراوان و بىجاى همسرش به دادگاه شکایت برد و با مطرح کردن شکایتش معلوم شد چون دندانپزشک موقّر و خوشتیپى است، مریضهاى زن بخصوص زنهاى جوان به او مراجعه مىکنند. روزى خانمش براى دیدن او به مطب مراجعه کرده و بدون اینکه به منشى اطلاع دهد، در اتاق انتظار نشسته و با زن جوانى از مراجعهکنندگان سرِ صحبت را باز کرده است. زن جوان گفته: چون آقاى دکتر مرد موقر و خوشتیپى است، به او مراجعه کرده است. شنیدن این جمله زن را بدگمان و مضطرب کرده و به اختلاف با شوهر کشانده است.(10)
ممکن است خانم را براى گمان بىجا محکوم کنیم، ولى باید به او حق داد که نگران شود. اگر در ارتباطهاى کارى دقت نشود و آداب آن رعایت نگردد، به جاهاى باریک ختم مىشود و پیامدهاى ناگوارى دارد. به یک نمونه عبرتانگیز و ناراحتکننده توجه کنید:
با همسر اوّلم زندگى خوب و آرامى داشتم تا اینکه سال 59 صاحب پسرى شدم و بر شادى ما افزوده گشت. در دوران جنگ زنم ماهها دورى مرا تحمل کرد و زندگى را اداره نمود تا من در جبهه دفاع از حق و وطن حاضر گردم. بعد از جنگ با خانوادهاى از آوارگان جنگى آشنا شدیم و رفت و شد و صمیمیت بین ما حاکم شد، به طورى که با هم به مسافرتهاى بینشهرى مىرفتیم. برخوردهاى صمیمى بین من و خانمِ دوستم، به علاقهمندى متقابل ما و بىعلاقه شدن او به همسرش منجر شد و رابطه زناشویى آنان رو به سردى و اختلاف گذارد. در یکى از مسافرتها حس کردم همسر دوستم توجه خاصى به من دارد و نگاهش بسیار گرم و پرحرارت است؛ تا اینکه روزى پنهانى و بىمقدمه علاقهمندىاش را مطرح کرد و گفت که قصد دارد از همسرش جدا شود تا بتواند با من ازدواج کند و من هم به او قول مساعد دادم. مدتى بعد از دوستم جدا شد و شوهر و پسرش به خوزستان بازگشتند و خودش بعد از تمام شدن عدّهاش به عقد من در آمد. در این فاصله همسرم از جریان آگاه نبود و رابطههاى خانوادگى قطع شده بود و او مرتب از من جویاى احوال دوستم و خانوادهاش بود. با ازدواج او با من، همسر و فرزندش او را بىوفا و خائن خواندند و پسرش او را از خود راند. همین وضع سبب شد در عذاب وجدان گرفتار شود. بالاخره چهار ماه بعد از ازدواجمان روزى گریان به خانه ما آمد و جریان را به اطلاع همسرم رساند. همسر و پسر من نیز با شنیدن این اتفاق مرا خائن و بىغیرت و ... نامیدند و از خود راندند. حتى پسرم حاضر نشد مرا از جریان ازدواجش مطلع کند و در آن شرکت دهد. همسر دومم نیز پس از گذشت چند سال شروع به بهانهگیرى کرد و وادارم نمود براى جلب رضایت وى خانه و اموالم را به نام او کنم. در نهایت هم مرا از خانه بیرون انداخت. حالا من ماندهام و دو فرزند از همسر دومم بدون شغل، آبرو، خانه و زندگى!(11)
اگر این دو خانواده بخصوص این مرد و آن زن در روابط دوستانه خانوادگى حریمها را رعایت مىکردند و صمیمیت بىجا به خرج نمىدادند، علاقهاى ایجاد نمىشد و به عاقبت بد منجر نمىگشت. نمونهاى دیگر از رفتار غلط را ببینیم:
چند سال است به عقد فردى در آمدهام، ولى مرا به خانهاش نمىبرد و طلاقم هم نمىدهد، زیرا یک روز به خاطر بدى هوا و برفى بودن، از منزل همکلاسىام با اتومبیل دایى جوانش به منزل مىآمدم که شوهرم مرا در ماشین او دید و خواست جلوى ما را بگیرد و بپرسد که او کیست و چرا سوار ماشین او شدهام؟ من که ترسیده بودم، راننده را به فرار تشویق کردم و خودم هم بودن در اتومبیل را انکار کردم. این کار، سوء ظن شوهرم را بیشتر کرد و به اقدام انتقامى وا داشت.(12)
زن و مرد نباید رفتارى مرتکب شوند که سوء ظنبرانگیز باشد. اگر هم چنین رفتارى در اثر نادانى، کمتوجهى یا ناچارى از آنان سر زد، باید با صداقت به همسر خود اطلاع دهند و عذرخواهى کرده و اعتماد او را خدشهدار نکنند.4- ازدواج مجدد نابسامان
همیشه و بخصوص در زمان ما ازدواج دوم مرد مشکلساز بوده، کانونهاى گرم خانوادگى را به صحنه درگیرى و اختلاف کشانده و در نهایت نابود کرده است؛ به ویژه که بیشتر ازدواجهاى دوم بدون نیاز و به صورت غلط صورت مىگیرد و تداوم مىیابد. داستان عبرتآمیز پیشین نمونهاى از ازدواج دوم غلط بود و عاقبت نابسامان آن را شنیدیم. با اینکه بیشتر خوانندگان نمونههاى فراوانى دیده یا شنیدهاند، براى یادآورى به دو مورد توجه مىدهیم:
- زنى هستم با چهار دختر و یک پسر که بزرگترین آنها سیزده سال و کوچکترینشان سه سال دارد. زمانى که فرزند پنجم را در شکم داشتم، شوهرم زن دوم گرفت. ابتدا ماهیانه دو هزار تومان به ما نفقه مىداد و در جواب اعتراض من مشت و لگد نثارم مىکرد. با شکایتم، دادگاه او را به پرداخت ماهیانه هفت هزار تومان موظف کرد. از زمانى که ازدواج کرده حتى یک شب در ماه هم به ما سر نمىزند. آیا من و فرزندانم حق نداریم براى رفع احتیاجات و کمبودهایمان دست به خلاف بزنیم؟!(13)
- شش ماه قبل متوجه شدم که شوهرم پنج سال پیش زن دیگرى را عقد کرده است. از وقتى مطلع شدهام، مدعى است او را طلاق داده و ارتباطش را قطع کرده است. متأسفانه از آن وقت که آگاه شدهام، همیشه پیش از خواب به ارتباطى که شوهرم با او داشته، فکر مىکنم و نمىتوانم احساس بدى را که به من دست مىدهد، مهار کنم. مدام از خودم مىپرسم: چگونه مىتوانم دوباره به شوهرم اعتماد کنم؟ گرچه او مکرر پیش من با گریه و التماس عذر خواسته و ابراز ندامت کرده و قول داده که دیگر چنین اقدامى نکند، ولى اضطراب روحى من به آرامش بدل نگشته و اعتمادم باز نمىگردد.(14)5- دوستى خاله خرسه
بسیارى از زن و شوهرهاى جوان با هم تفاهم دارند و به هم علاقهمند هستند، ولى متأسفانه توسط اطرافیان بخصوص مادرهاى کمتوجه به سختى و مشکل مىافتند. مادرزن یا مادرشوهر به جاى اینکه مصلحت و خوشبختى فرزند خود را در نظر گرفته، جهت محکم شدن صفا و صمیمیت حرکت کنند، با اقدامات اختلافبرانگیز خود، صفا و صمیمیت را از بین مىبرند، چنان که با ایراد گرفتنهاى بجا و بىجاى خود از عروس یا دامادشان، محبت او را در دل پسر یا دخترشان خدشهدار مىسازند! چون اقدامهاى آنها از سرِ دلسوزى نسبت به فرزندشان صورت مىگیرد، سزاوار است این دلسوزىهاى نادرست را «دوستى خاله خرسه» نامید! توجه کنید:
- زن سى سالهاى اظهار مىداشت: از بس که مادرم از شوهرم نزد من بدگویى کرده است، علاقه من هم به او خدشهدار شد و با او اختلاف پیدا کردم تا اینکه از او بیزار شدم و طلاق گرفتم.(15)
- مادرزنم مدام از من و فامیلم بد مىگوید. وقتى براى زنم چیزى مىخرم، فوراً ایراد مىگیرد و از رنگ، شکل و قیمت آن انتقاد مىکند و مدلش را نمىپسندد و با هزار و یک دلیل سعى دارد آن را بىارزش جلوه دهد.(16)6- اسرارى که نباید فاش مىشد
هر زن و مرد جوانى پیش از ازدواج، توسط دیگران خواستگارى شده یا به خواستگارى دیگران رفتهاند، حتى ممکن است به افرادى دلبسته بوده و آرزوى ازدواج با آنها را داشته اما موفق نشده و دنبال دیگرى رفتهاند. به هر روى، علاقهها و خواستگارىها و انتظارها تمام شده و به تاریخ پیوسته است. یادآورى علاقهمندىها و خواستگارىها مىتواند مشکلزا باشد که باید از آن دورى کرد. به مورد زیر توجه کنید:
پس از دو سال زندگى مشترک با شوهرم، روزى با هم به گفتگو نشسته بودیم که او در ضمن صحبتهایش گفت: «پیش از ازدواج با تو دختر دیگرى را دوست داشتم، ولى پدر و مادرش به ازدواج ما رضایت ندادند.» از عشق فوقالعادهاش به آن دختر سخن گفت. با شنیدن این حرفها احساس سرخوردگى و شکست کردم و براى سوزاندن دل او به تراشیدن عشاق سینهچاک براى خود پرداختم. شوهرم با شنیدن حرفهاى من در خود فرو رفت و از آن روز به بعد رفتارش عوض شد تا حالا که در صدد گرفتن طلاق برآمدهام.(17)7- بىتوجهى به نیازهاى روحى و مادى همسر
خودآرایى زنان از عوامل مهم استحکامبخش روابط زناشویى است، علاوه بر اینکه خودآرایى از نیازهاى روحى همسر است. شوهر نیز باید به این نیاز روحى توجه داشته باشد. زن در پى شکار قلب شوهرش مىباشد و خودآرایى او وسیلهاى براى رسیدن به این هدف است. اگر از رسیدن به این هدف مطمئن شود، دغدغههایش از بین رفته و براى کانون خانوادگىاش ارزش بسیار قایل خواهد شد. به موارد زیر توجه کنید که درد دل بعضى خانمهاست و شکایت آنها از شوهرانِ بىتوجهى که آنها را به ستوه آورده و خوشى زندگى را از کام آنها بردهاند:
- آنچه با شوهرم جر و بحث و گفتگو کردم که براى لباس و آرایشم مقررى مختصرى بپردازد، نتیجهاى به دست نیامد. آخرین جوابش این بود که اگر براى من مىخواهى سر و وضعت را بیارایى، من تو را ساده و بىپیرایه بیشتر دوست دارم. گفتم: مگر خودِ من به حساب نمىآیم؟ آدم نیستم؟ دل ندارم؟(18)
- شوهرم نمىداند که زن چه رنجها و شکنجههایى را تحمل مىکند تا زیبا جلوه کند و در دل همسرش رسوخ نماید یا چطور یک جمله محبتآمیز و توصیف و تعریف مختصر از زیبایىاش او را رام و راضى مىگرداند! خودم را به بهترین وجه مىآراستم، شاید بتوانم نظرش را جلب کنم، ولى او هوش و حواسش متوجه کار خودش بود و کوچکترین توجهى به من نشان نمىداد. هر قدر انتظار مىکشیدم که یک نگاه مهرآمیز از او ببینم و هر چه کوشش مىکردم که یک سخن تحسینآمیز از او بشنوم، سعى من باطل و انتظارم بیهوده و بىثمر بود. او تمام اوقات به فکر کار، مطالعه، زمین، ساختمان، خرید، فروش، ملاقات با این و پذیرایى از آن بود.(19)
- من زن و انسان هستم. شىء، بىجان و بىحس نیستم که مانند مبل و صندلى هر جا مىخواهد، مرا بگذارد و هر کار مىخواهد، با من بکند. من هم آدمى هستم که حس دارم، دل دارم، چشم، گوش، عقل و هوش دارم. از شوهر محبت، صفا، صمیمیت و صداقت مىخواهم. توقع دارم که پیش مردم خوار و خفیفم نکند و حرمت و آبرویم را نگه دارد. همان طور که انتظار دارد به او خیانت نکنم، توقع دارم که به من خیانت نکند و چیزى را از من پنهان ننماید.(20)8- برآورده نشدن تقاضاى شوهر
مرد مىخواهد همسرش مختص وى باشد و دست بیگانه از او کوتاه بوده و همه ناز همسرش در راستاى برآوردن نیاز شوهر باشد. اگر اظهار ناز و نیاز از چارچوب زناشویى فراتر رفت یا به خوبى صورت نگرفت، زن و شوهر گرفتار فساد و انحراف مىشوند و بنیان خانواده سست گردیده و به فروپاشى مىانجامد. این درد دل مردانى است که از جانب همسران خود با ناکامى روبهرو شده و در نهایت، کانون زندگىشان متلاشى گردیده است:
- آرى، من زن دارم، ولى زنى که به دلخواه من توجه ندارد. زنى که نمىداند جز مهمانى رفتن و شبنشینى و خیاطى و آرایش و تئاتر و سینما، وظایف دیگرى هم دارد و شوهر خسته و ناراحتش که با هزار جور گرفتارى و غم و غصه به خانه مىآید و به او رو مىآورد، چه مىخواهد؟ آیا محتاج محبت و نوازش است و باید دلدارىاش داد و از او دلجویى کرد یا با حسادتهاى بىجا و بىمورد، روزگارش را تیره و تار ساخت.(21)
زن نیمى از وجود مرد است و باید قلبش با دل شوهر هماهنگ باشد. نباید به جاى اینکه بار غم شوهر را سبکتر کند، بار دیگرى از غصه روى دلش بگذارد و تمام توجهش آن باشد که شوهرش دیر به خانه نیاید یا زن دیگرى او را نفریبد. به تنها چیزى که نیندیشد، خواستهها و دل شوهرش باشد اما اگر به دلخواه شوهرش عمل کند، باعث مىشود جاى خالى در دل شوهرش باقى نماند تا زن دیگرى در آن رسوخ کند.(22)
- تمام اوقاتِ زنم صرف خانه و زندگى مىشود [خانهدارى] و جز بچههایش به فکر کسى نیست. نمىداند که شوهر دارد و شوهرش هم دل یا میلى دارد و مانند فرزندان باید به او هم توجه کند و دلش را به دست آورد. صد دست لباس دارد، ولى مدام یک لباس مىپوشد و دستى به سر و رویش نمىکشد. دیگر میل ندارم به خانه روم، آخر من هم صبح تا شام زحمت مىکشم و جان مىکنم براى اینکه ساعتى خوش باشم و به دلخواهم رفتار شود. آدم زنده، محبت و عشق هم مىخواهد و به همزبان و همدل احتیاج دارد.(23)
هر کس دوست دارد آرایش صورت و موى همسرش مطابق سلیقهاش انجام شود یا رنگ و طرح لباس خانمش مطابق میلش انتخاب گردد. اگر آرزوها و خواستهایش در خانه برنیاید، به جاى دیگر رو مىکند و چه بسا به خیانت یا متارکه با همسرش منجر مىگردد.(24)
- زن من مانند آبگوشتى است که هر روز و شب به حلقم فرو مىکنند؛ در شکل، فرم، رنگ و بویش کمترین تغییرى پیدا نمىشود که حس تنوعخواهى من را ارضا کند و به امیال دیگرم هم توجه ندارد.(25)
- همسر من به من علاقهاى نشان نمىدهد. اگر علاقه هم داشته باشد، در دلش پنهان است و کلمهاى بر زبانش جارى نمىگردد. مرد یا زن محبت آشکار از همسرش مىخواهد که هر روز با عبارتى دلنشین اظهار و هر بار به نحو شیرینى تکرار گردد. علاقه باید در گفتار و رفتار منعکس شود. زن نباید فکر کند که با اظهار علاقه به شوهر، جلف و سبک معرفى مىگردد، زیرا ابراز علاقه، محبت را بیشتر مىکند. احتیاج به محبت است که مردم را به ازدواج ترغیب مىکند و کانون خانواده را گرم مىنماید و گرنه در مهمانخانه و پانسیون هم مىتوان زندگى کرد. زن من مثل ماشین [بدون عاطفه و احساس]، وظایف خانهدارى، زناشویى و مادرىاش را انجام مىدهد.(26)
- همسرم به کسى که نمىاندیشد، منم و به چیزى که توجه نمىکند، خواستههاى من است. مدام به دید و بازدید و عیادت و عروسى و عزاست و با خویشاوندانش خوش است. به او مىگویم: من از اینها منع نمىکنم، بلکه مىگویم کمى هم به همسرت توجه کن.(27)
- زنم سالهاست در سفر است. از کربلا مىآید، به مشهد مىرود، از مشهد مىآید، به قم و از آنجا به کربلا و نجف. آنقدر به خدا و ائمه اطهار [به خیال خودش] پیوسته که دیگر یاد من و بچهها و خانه و زندگىاش نمىافتد.(28)* * *
موارد گذشته را به عنوان آیینهاى در اختیار زنان و مردان قرار دادیم تا خود را در آن بنگرند و عیب خویش را بیابند و پیش از آنکه به وضع خطرناک و تهدیدکنندهاى برسد، خود را اصلاح کنند تا کانون زندگى زناشویى براى آنان کانون عشق، دلدادگى، کامجویى و کامیابى باشد. ان شاءاللَّه. ادامه دارد.
پىنوشتها: -
1) راه زندگى، شماره 170، خرداد 1383.
2) علل بىوفایى همسران، احمد کمال، ص39، چ کتابفروشى خیام، تهران، 1346.
3) زمانى شاغل بودن یک زن ارزشمند است و شایسته ابراز شادى توسط شوهر، که خانم در محیط کار و بخصوص در معاشرت با مردان نامحرم، حریم و حرمت و عفت خود و همسرش را حفظ کند و از نشست و برخاستهاى غیر ضرورى و گفتگوهاى غیر لازم و شهوتآلود و انحرافآمیز خوددارى ورزد و به همسرش اطمینان داده باشد که مردِ زندگىاش فقط اوست و دیگرى را در حریم زنانگى وى راهى نمىباشد.
4) بحارالانوار، ج87، ص285.
5) همان، ج90، ص208.
6) همسردارى، ابراهیم امینى، ص48.
7) زن روز، شماره 1948، تیر 83، ص6.
8) همسردارى، ص93.
9) همان.
10) همان، ص167.
11) پیام زن، شماره 143، بهمن 82، ص44.
12) همسردارى، ص183.
13) پیام زن، شماره 25، فروردین 73.
14) مجله راه زندگى، شماره 183، آذر 83.
15) همسردارى، ص216.
16) همان.
17) ریشههاى طلاق و درسهاى خوشبختى، مسعود صفایى، ص8، چ مؤسسه مسعود، 1370.
18) علل بىوفایى همسران، ص39.
19) همان، ص103.
20) همان، ص148 - 146.
21) همان، ص39.
22) همان.
23) همان، ص41.
24) همان، ص46.
25) همان.
26) همان، ص48 - 47.
27) همان، ص52.
28) همان، ص54.