نویسنده

 

داشتن همسر و فرزندان خوب لذت‏بخش است‏
گفتگو با خانم کبرا ولى‏زاده‏

مریم بصیرى‏

تربیت فرزند با توجه به تعالیم اسلامى و سنت‏هاى ایرانى به طور حتم آرزوى تمامى خانواده‏هاى ایرانى است.
آشنا شدن با نحوه تربیت دینى فرزندان خانم «کبرا ولى‏زاده» ما را بر این مى‏دارد تا نشستى با ایشان داشته باشیم. وى با وجود اینکه بیشتر از نیمى از عمرش را در آمریکا و ایالت‏هاى لوئیزیانا، کارولیناى شمالى، آریزونا، کالیفرنیا و شهر واشنگتن‏دیسى زندگى کرده است، اما توانسته فرزندانى تربیت کند که همگى مشتاق آموختن علوم دینى هستند.
خانم «ولى‏زاده» متولد سال 1335 قزوین است و در دوران دانشجویى و تحصیل در رشته الکترونیک با همسرش آشنا شده و ازدواج کرده و در سال 1356 به خاطر ادامه تحصیلات همسرش به آمریکا سفر کرده است. وى و همسرش سه پسر 23، 19 و 16 ساله دارند که هر سه در آمریکا متولد شده‏اند. دو برادر بزرگ‏تر طلبه هستند و برادر کوچک‏تر علاقه‏مند به مطالعات دروس حوزوى.
پسر بزرگ‏تر هفت سال پیش به ایران آمده و پس از اتمام دروس دوره مقدمات، در حال حاضر مکاسب مى‏خواند و پسر دوم که چهار سال پس از برادر بزرگ‏تر به ایران آمده است در حال اتمام دوره مقدمات است و پسر کوچک‏تر محصل است و مشغول حفظ قرآن کریم.

خانم ولى‏زاده، براى آشنایى بیشتر با شما و خانواده‏تان، ابتدا از خودتان شروع کنید و اینکه تربیت دینى در مورد شما چگونه اعمال شد؟

مادر و مادربزرگم مذهبى بودند و چون در قزوین خانه ما نزدیک زیارتگاهى بود، زیاد به آنجا مى‏رفتیم. تا جایى که یادم مى‏آید همیشه نمازخوان بودم. در خانواده‏اى نیمه‏مذهبى رشد پیدا کرده بودم و مسائل شرعى را تا حدودى رعایت مى‏کردم تا اینکه بعدها با مطالعات اسلامى سعى کردم به تمامى اصول دینى پاى‏بند شوم.
مادرم در دوازده سالگى من فوت کرد و پدرم از لحاظ رعایت مسائل دینى زیاد به ما سخت نمى‏گرفت. دو برادر بزرگم از ما بچه‏ها مواظبت مى‏کردند تا اینکه پس از گرفتن دیپلم براى تحصیل در دانشگاه به تهران آمدم. عِرق مذهبى داشتم ولى زیاد حجابم را رعایت نمى‏کردم تا اینکه پس از رفتن به آمریکا، در دانشگاه دو دختر ایرانى را دیدم که حجاب کامل داشتند. آن موقع در ایران کسى در مورد حفظ حجاب اجبارى نداشت ولى آن دو دختر در آمریکا محجبه بودند و این کار آنها بسیار برایم جالب بود. پس از آشنایى با آنان و مطالعات در زمینه مسائل اسلامى بعد از سه ماه اقامت در آمریکا به حجاب واقعى روى آوردم و چادر را برگزیدم.

با این وجود به نظر مى‏رسد با فوت مادرتان آن طور که لازم است روى تربیت دینى شما سرمایه‏گذارى نشد؛ پس چه چیزى باعث شد که شما در مورد تربیت فرزندان‏تان توجه کافى داشته باشید؟

اگر در مورد خودِ من تربیت دینى درست‏ترى اعمال مى‏شد مسلماً مسلمان بهترى مى‏شدم. الان هم متأسفانه پس از بازگشت به ایران با وجود اینکه جامعه، اسلامى شده است شاهدم برخى خانواده‏ها آن طور که لازم است وقت زیادى روى تربیت فرزندان نمى‏گذارند. مشکل فقط مسئله حجاب نیست. افراد برداشت‏هاى مختلفى از اسلام دارند و بر اساس باورهاى خود عمل مى‏کنند اما من مى‏خواستم بچه‏هایم مسلمان واقعى باشند نه اینکه فقط نماز بخوانند و اسم‏شان مسلمان باشد. تلاش من و همسرم این بود که آنها راه درستى را انتخاب کنند چون خودمان به مرور زمان راه درست را شناخته بودیم و مى‏خواستیم آن را به بچه‏ها منتقل کنیم.
در آمریکا اکثر دوستان مسلمان با ما همفکر بودند لذا بچه‏ها با قرائت‏هاى مختلف دینى روبه‏رو نبودند. مثلاً در ایران انواع گوناگونى از حجاب دیده مى‏شود ولى آنجا یا کسى حجاب نداشت و یا واقعاً محجبه بود و معتقد به اسلام. در این میان همسرم نیز خیلى مطالعه مى‏کرد تا تمام دانسته‏هایش را درست به پسران منتقل کند تا در آن جامعه راه سعادت را در پى گیرند.

فکر مى‏کنید اگر فرزندان‏تان دختر بودند باید زحمت بیشترى براى تربیت آنها مى‏کشیدید؟

فکر نمى‏کنم خطرات آن جامعه براى پسرها کمتر باشد. چه دختر و چه پسر اگر درست و از روى اندیشه تربیت شوند حتى مى‏توانند در آمریکا بچه‏هایى سالم باشند.

براى تقویت این اندیشه اسلامى از چه منابع مطالعاتى استفاده مى‏کردید؟ اصلاً این کتاب‏ها را از کجا تهیه مى‏کردید؟

در کتابفروشى‏هاى عادى آنجا کتاب‏هاى اسلامى یافت نمى‏شود و ما از انجمن اسلامى آنجا کتاب مى‏گرفتیم و یا از «حلال اِستور» کتاب مى‏خریدیم. این مغازه‏ها گوشت و کالباس حلال مى‏فروختند و همچنین کتاب‏هاى اسلامى. اکثراً هم کتاب‏هاى امام خمینى، آقایان مطهرى، جوادى آملى و دستغیب را مى‏خواندیم.

به نظر شما پس از بیست و پنج سال بازگشت به کشور، فضاى ایران از لحاظ معنوى چه تغییراتى کرده است؟

اگر کسى بخواهد در ایران از امکانات معنوى بهره‏مند شود راه برایش بسیار هموار است. خاک ایران متبرک و مقدس است چون خون شهدا بر آن ریخته شده است. ایران محیط مناسبى براى رشد معنویت است. در عوض محیط آمریکا مثل زمینى لم‏یزرع است که هر کارى انجام بدهى بالاخره به خاطر شوره‏زار بودنش نمى‏توانى آن طور که مى‏خواهى در آن رشد معنوى داشته باشى؛ چون در هر صورت محیط بر فرد تأثیر مى‏گذارد و انکار این موضوع مثل آن است که بگوییم در اقیانوس شنا مى‏کنیم ولى خیس نمى‏شویم. در آمریکا هم مى‏شود مسلمان خوب تربیت کرد ولى محیط مناسب براى رشد فردى که مى‏خواهد عالم دینى شود فراهم نیست و متأسفانه بعضى از جوانان ایران جذب چنین محیط ناسالمى مى‏شوند.
من وقتى به ایران آمدم متعجب شدم. با توجه به تبلیغات شنیده بودم که همه مذهبى هستند ولى حالا مى‏بینم على‏رغم اینکه جوانانى داریم که شناخت صحیح از اسلام دارند ولى جوانانى هم داریم که صد در صد غربى فکر مى‏کنند و دنباله‏رو فرهنگ غرب هستند و تلاش‏شان در به دست آوردن مسائل مادى از قبیل ماشین و موبایل و راهیابى به دانشگاه است و استفاده از اینترنت و ماهواره. جوانان تا حدى تجملى بار آمده‏اند و جذب جاذبه‏هاى غرب و مصرف‏گرایى شده‏اند.
تلاش من و همسرم در آمریکا این بود تا پسرها تحت تأثیر برنامه‏هاى تلویزیون با فرهنگ مبتذل غرب روبه‏رو نشوند در حالى که در ایران برخى مردم تلاش مى‏کنند بتوانند فیلم‏هایى را پیدا کنند و به خانه‏هایشان بیاورند که مروّج آن فرهنگ است.

مى‏توانیم بپرسیم بعد از مدت‏ها که به کشور بازگشتید، نظرتان نسبت به ایران چیست؟

ایران در نظرم مثل اقیانوس متلاطمى است که رویش پر از کف و خاشاک است ولى اگر بخواهى به مسائل معنوى برسى باید غواصى کنى و به آن جریان زلال آب که زیر این همه خاشاک است برسى، که این عمق در زندگى جاهاى دیگر دنیا نیست.
زندگى در ایران روح دارد و من از بودن در کشورم لذت مى‏برم و زندگى را از نزدیک لمس مى‏کنم، در حالى که در آمریکا به نظرم همیشه از پشت شیشه هر چیزى را
مى‏دیدیم. البته آدم‏هاى آنجا فوق‏العاده به حقوق همدیگر احترام مى‏گذارند ولى احساساتى نیستند، بر عکس ایران. در واقع مى‏توان گفت مردمان آنجا از لحاظ ظاهرى زندگى خوبى دارند و شعور اجتماعى‏شان بالاست؛ ولى درون زندگى‏شان زشت است.
در ایران با وجود داشتن جامعه‏اى به اصطلاح اسلامى و این همه شعار دینى که در روزنامه‏ها، دیوار خیابان‏ها و تلویزیون دیده مى‏شود، مردم عملکردشان خلاف این گفته‏هاست؛ البته این در مورد همه اشخاص صدق نمى‏کند.
در آمریکا مردم دروغ نمى‏گویند، قانونمند هستند و حداقل در مسائل اجتماعى، حقوق اجتماعى همدیگر را رعایت مى‏کنند که امیدواریم ایران هم با وجود داشتن مؤمنان بسیار بتواند از لحاظ اجتماعى، جامعه‏اى با نظم و قانون باشد.

پس در این صورت مردمان آمریکا با وجود قانون‏مند بودن نباید درگیر این همه مشکلات اجتماعى باشند؟

نفس انسان در هر جاى دنیا که باشد سرکش است. آنجا هم خوب و بد هست. این طور نیست که کسى خلاف نمى‏کند و یا اینکه دزد نیست. بلکه در کل، فرهنگ قانون‏مدارى حاکم است و بچه‏ها از کودکى تحت نظر همان فرهنگ بزرگ مى‏شوند. ضمن اینکه رفاه عمومى نیز باعث مى‏شود تا مردم تابع قانون باشند.

آزادى در انجام امور مذهبى تا چه میزانى است؟ آیا از این نظر مشکلى در زمینه تربیت دینى فرزندان‏تان نداشتید؟

در آمریکا آزادى مذهب وجود دارد که به نظرم ارزش محسوب نمى‏شود چون همان طور که با یک محجبه کارى ندارند با یک همجنس‏باز هم کارى ندارند. کسى به خاطر
اعتقادات دینى مزاحم کسى نمى‏شود. البته بعد از انفجار 11 سپتامبر دولت حساس‏تر شده و آزادى فردى دینى تا حدى است که به دیگران آزارى نرسد.

هیچ وقت دل‏تان نمى‏خواست به ایران برگردید تا بچه‏ها راحت‏تر بزرگ شوند؟

چرا، هم ما و هم تمامى دوستان ایرانى و مسلمان آمریکایى‏مان که اصلیت‏شان به کشورهاى دیگر برمى‏گشت همه آرزویمان این بود که به کشورهاى خودمان برگردیم. شاید آنجا در کاخ بودیم ولى حس کسى را داشتیم که در میانه سفر درون یک چادر ناامن زندگى مى‏کند و منتظر است تا سفرش به پایان برسد و به خانه و اصل خودش برگردد.
به همین خاطر برایمان مهم بود بتوانیم بسترى فراهم کنیم تا تربیت فرزندان‏مان به گونه‏اى باشد که بتوانند در ایران زندگى کنند.
با توجه به محیط نامساعد اجتماعى آمریکا، شما چه کارى براى تربیت فرزندان‏تان انجام دادید که آنها متمایل به مطالعات اسلامى و در آمدن به کسوت روحانیت شدند؟
در تربیت فرزند باید هم محدودیت باشد و هم انتخاب. باید فرصت بدهیم تا فرزندان خوب و بد را بفهمند و قادر به تفکیک آن باشند. من معتقدم با دادن معرفت به خودمان و فرزندان‏مان مى‏توانیم سخن خداوند را به راحتى در قلب‏هایمان جارى کنیم چون که خداوند دین را بر اساس فطرت ما آورده است. اگر اصول دینى را تشخیص بدهیم و به آنها در زندگى‏مان بیشتر اهمیت بدهیم نباید با مشکلى روبه‏رو شویم. البته باید یادمان باشد که به خاطر تربیت فرزند صالح از خواسته‏هاى شخصى خود بگذریم و همه تفریحات و جلسات‏مان بر اساس همین تربیت و رشد دینى تنظیم شود.
باید به بچه‏ها آزادى داد ولى این آزادى باید در حدى باشد که تجربه آن نتیجه‏اى ویرانگر نداشته باشد. براى مثال هیچ مادرى حاضر نمى‏شود بچه‏اش دستش را داخل آتش بکند چون مى‏داند دست وى مى‏سوزد و این تجربه، عاقبت خوبى ندارد. پس برخى تجربه‏ها ارزش تجربه کردن ندارند و بایستى از تجربیات دیگران در آن زمینه استفاده کرد.
من به خاطر تحصیلات بچه‏ها در مدرسه اسلامى واشنگتن، چندین سال در این شهر ساکن شدم و مدت‏ها از همسرم که در شهر دیگرى تحصیل مى‏کرد دور بودم. البته همسرم در جهت تربیت صحیح فرزندان دایم در حال رفت و آمد بود و بیشتر از من انرژى صرف مى‏کرد.

با این حساب اگر در ایران بودید انرژى کمترى براى تربیت آنها مى‏گذاشتید؟

ما به دنبال این مسئله بودیم که بتوانیم ذخیره‏اى براى آخرت داشته باشیم و خداوند در قرآن قول داده است اگر کسى به دنبال آخرت باشد دنیا هم به قدر کفاف به او خواهد رسید. ما در آمریکا هدف‏مان کسب علم و تأمین معنویت فرزندان‏مان بود که فکر مى‏کنم عنایت خداوند هم شامل حال‏مان شد که ان شاءاللَّه استمرار داشته باشد.
مسلماً تلاش ما بیشتر براى جبران وضعیت محیط بود و اگر در ایران بودیم شاید آن همه مراقبت در برخوردهاى دیگر بچه‏ها با پسران‏مان نداشتیم. آخرش دیگر طورى شد که خودِ بچه‏ها در آستانه بلوغ گفتند ایران جاى بهترى براى زندگى است که ابتدا پسر بزرگم آمد و بعد دوتاى دیگر. سپس همسرم هم با وجود داشتن دو دکترا، کارش را رها کرد و ما هم بعد از بیست و پنج سال دوباره در ایران ماندگار شدیم.
فرزندان ما بر این باورند که نتیجه کارهاى خوب‏شان را در آخرت مى‏گیرند و مى‏گویند همین که بتوانند با وجود تحصیلات دینى، خودشان را درست بار بیاورند کافیست. آنها قبول دارند که باید خودشان خوب باشند و مثل بعضى از جوان‏ها نیستند تا ببینند فردى به ظاهر مذهبى، کار خلافى مى‏کند ایمان‏شان سست شود. باور دارند که هر کسى نتیجه اعمالش را خواهد دید. پسر بزرگم از زندگى در ایران خیلى راضى است و با این وجود معتقد است که هیچ جاى دنیا بدون مشکل نیست چه ایران و چه آمریکا. آنان سعى‏شان این است که بندگى کردن خداوند را بیاموزند. حتى وقتى پسر بزرگم سال گذشته ازدواج کرد گفت مى‏خواهد با این کار راه بندگى را بهتر طى کند.

با این حساب مادرشوهر هم هستید. عروس‏تان با توجه به تفکرات و ایده‏آل‏هاى پسرتان در مورد زندگى اسلامى، چطور با او کنار مى‏آید؟

عروس بسیار خوب و عاقلى دارم که توانسته خودش را با همسرش و تفکرات منطقى او منطبق کند و مثل بعضى از عروس‏ها به فکر مسائل دنیوى و تجملات نباشد. آنها مشکلات هر چند کوچک زندگى‏شان را به خانواده‏هایشان منتقل نمى‏کنند و همیشه از زندگى راضى‏اند.
عروسم از بلوغ فکرى بسیار بالایى برخوردار است و این یکى از مشخصه‏هاى تربیت خوب ایرانى است که دخترها و پسرهاى عاقل به جامعه تحویل مى‏دهد.
شما به شخصه پس از طى کردن مراحل دشوار زندگى در خارج از کشور، در حال حاضر احساس خوشبختى و رضایت از زندگى مى‏کنید؟
بله. داشتن همسر خوب و فرزندان صالح و در کل خانواده‏اى سالم بسیار لذت‏بخش است. من خودم را جزو افرادى مى‏دانم که خداوند لطف زیادى به او کرده است؛ هر چند استحقاقش را نداشتم اما با عنایت حضرت حق فرزندان بسیار خوبى دارم که همیشه احترام والدین‏شان را نگه مى‏دارند.
با وجود سختى‏هاى زیادى که کشیدیم به اهدافى که در زندگى داشتیم رسیدیم و به همین خاطر خداوند را شکر مى‏گوییم. من همیشه به خاطر نعمت‏هایى که دارم و مهم‏تر از همه نعمت سلامتى، خدا را شاکرم. همین که زندگى خوبى داریم و مى‏توانیم با تن سالم نفس بکشیم جاى شکر دارد.
اگر آدم بچه ناصالحى داشته باشد کل زندگى‏اش خراب مى‏شود، هر چند که آن بچه متعلق به والدین است و نتیجه اعمال‏شان.

پس از اینکه وارد ایران شدید مشکل خاصى از لحاظ مسائل اجتماعى و فرهنگى برایتان پیش نیامد؟

در این زمینه سخن براى گفتن بسیار است. مسلم است که منطبق شدن دوباره با خصوصیات فرهنگى و اجتماعى ایران کار مشکلى است که به تدریج باید صورت گیرد. به طور مثال تنها مشکلى که ما اصلاً پیش‏بینى نمى‏کردیم با آن مواجه شویم، مشکل آلودگى هوا و ترافیک تهران و رانندگى بدِ مردم بود.
از بازگشت به ایران راضى هستیم ولى وضعیت خیلى راضى‏کننده نیست. ما به خاطر خدمت به کشورمان برگشتیم در حالى که برخى به ما مى‏گفتند چرا آمدید، در آنجا شرایط مطلوب‏ترى براى زندگى وجود دارد. اما هدف ما چیز دیگرى بود. هر چند احساس من این است که باید کار فرهنگى گسترده‏اى در ایران صورت بگیرد. متأسفانه بى‏نظمى در کشور زیاد است و همین‏ها باعث مى‏شود چهره شهرها زیبا نباشد و خارجى‏هایى که به ایران مى‏آیند با تصاویر ناخوشایندى در خیابان‏ها روبه‏رو شوند.
قانون‏شکنى و عدم رعایت آن هم براى بعضى‏ها حتى یک برترى اجتماعى محسوب مى‏شود. باعث تأسف است که مثلاً در روز جشن نیمه شعبان و یا دیگر اعیاد دینى مردم اماکن مذهبى، خیابان‏ها و جوى‏ها را پر از زباله مى‏کنند و به شهر صورت بسیار زشتى مى‏دهند. اینجا مملکت امام زمان(عج) است و یک منتظر واقعى نباید چنین باشد. بخصوص ما ایرانى‏ها که در زندگى شخصى نظافت را رعایت مى‏کنیم باید در اجتماع بهتر از اینها عمل کنیم.
بعد از مدت‏ها الان حس مى‏کنم ایران مثل یک خانه بزرگ است و مردم حتى در خیابان‏ها مثل خانه خودشان بسیار راحت هستند و کنار خیابان‏ها مى‏نشینند و غذا مى‏خورند. در صورتى که در آمریکا مردم این آزادى بى‏حد و مرز را ندارند؛ جاى تفریح معلوم است، جاى پارک ماشین مشخص و هر کسى هر کارى که دلش خواست نمى‏تواند بکند.

مثالى در مورد رعایت قانون در خارج از کشور مى‏زنید که نشانگر تربیت خاص فرزند در آنجا باشد؟

مثلاً در آمریکا مردم طورى بزرگ شده‏اند که به قانون احترام مى‏گذارند که البته جریمه‏هاى سنگین نقض قانون نیز باعث رعایت اجبارى آن مى‏شود. آنجا هم، مردم در صف مى‏ایستند ولى هرگز کسى نوبت دیگرى را نمى‏گیرد. در طول بیست و پنج سال اقامت در آنجا فقط یک بار مردى که وضعیت درستى نداشت در صف جلوتر از من آمد و کارش را انجام داد. در حالى که در ایران کسى براى حق و حقوق دیگرى ارزش قائل نیست و همه فقط و فقط در فکر خودشان هستند. البته در ایران هم افراد باوجدان داریم که قانون را رعایت مى‏کنند.
مثال دیگر در مورد رانندگى در ایران است. وقتى براى اولین بار بعد از بازگشت به ایران از فرودگاه مهرآباد بیرون آمدم، حس کردم ماشین‏ها همه به صورت زیگزاک در حال حرکت هستند و دایم راه همدیگر را مى‏گیرند. آن وقت با خودم گفتم هرگز نمى‏توانم در ایران رانندگى کنم. در حالى که در آمریکا رانندگى جزو تفریحات من بود ولى حالا برایم مشکل شده است. باید همیشه تمام حواس‏مان به خیابان‏ها، ماشین‏ها و آدم‏هایى باشد که قانون را رعایت نمى‏کنند. من ضایع کردن حق را در هنگام رانندگى حرام مى‏دانم و متأسفانه از همین لقمه‏هاى کوچک حرام است که مشکلات بزرگ‏ترى ایجاد مى‏شود. وضعیت بدِ رانندگى در ایران تصویرى از واقعیت موجود جامعه است که امیدوارم روزى برسد که ما منتظران مهدى موعود(عج) حقوق یکدیگر را در هیچ زمینه‏اى ضایع نکنیم و اشخاصى که تعادل اجتماعى ندارند، بتوانند متعادل شوند.

شما با توجه به وضعیت آمریکا چگونه در زندگى‏تان تعادل ایجاد مى‏کردید تا از لحاظ تفریح پسران، کار، تحصیل و ... زندگى مطلوبى داشته باشید؟

زندگى در آمریکا گران است مثل ایران، فقط فرقش این است که دستمزدها کمى از ایران بالاتر است. شهریه دانشگاه و مدرسه اسلامى بالاست و به همین خاطر من و همسرم مجبور بودیم که هر دو شاغل باشیم. شوهرم همیشه همراه درس مشغول کار بود و بعد از اتمام تحصیلاتش هم در کمپانى‏ها کار مى‏کرد. من نیز در مدرسه اسلامى و محیطهاى اسلامى نظیر آن کار مى‏کردم.
بچه‏ها هم در مدرسه اسلامى با بچه‏هاى مسلمان دیگر کشورها و فرهنگ‏هاى آنان آشنا مى‏شدند و با وسایل تفریحى و سرگرمى که در مدرسه‏شان بود مشغول بودند. مدارس اسلامى هم درس‏هایش کاملاً منطبق با کتاب‏هاى درسى مدارس عادى آمریکا بود و فقط درس قرآن و عربى به آنها اضافه شده بود و معلم‏ها محجبه بودند.
رفتن به رستوران هم فقط مختص رستوران‏هاى اسلامى بود. از برنامه‏هاى تلویزیون هم بچه‏ها فقط آنهایى را که سالم بود مى‏دیدند. پسرها به تفریحات مذهبى علاقه‏مند بودند و در مراسم دعاخوانى شرکت مى‏کردند و ایام محرم و سینه‏زنى را بسیار دوست داشتند و اصلاً جذب شهربازى‏ها و تفریحات ناسالم و موسیقى و دیگر علایق جوانان آمریکا نمى‏شدند. به مطالعات اسلامى علاقه‏مند بودند و در مدرسه ایرانى‏ها فارسى یاد مى‏گرفتند و ما سعى مى‏کردیم با فارسى صحبت کردن در خانه و آموزش قرآن به بچه‏ها آنها را درست بار بیاوریم و با اصول ایرانى و اسلامى آشناتر کنیم.
ما نیز امیدواریم جوانان ایرانى با پاى‏بندى بیشترى به اصول و اعتقادات دینى و ملى‏شان، فرهنگ دوستى و احترام متقابل به برادران و خواهران دینى‏شان را در جامعه فراگیر کنند.
همچنین با تشکر از شما که هنوز عشق به وطن در قلب‏تان زنده است.