نویسنده

 

دختران جمهورى آذربایجان، رقیبان همدیگر در محبت‏
وسیله محمدآوا - آذربایجان‏

نفیسه محمدى‏

کشور «آذربایجان» از کشورهایى است که پیش از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى جزء جمهورى‏هاى پانزده‏گانه بود، پس از فروپاشى شوروى، هر کدام از این جمهورى‏ها مثل آذربایجان اعلام استقلال کرده و تبدیل به کشورى جداگانه شدند. این کشور درست در حاشیه دریاى خزر قرار گرفته، با کشورهایى مثل ازبکستان، ترکمنستان و قرقیزستان همسایه است. اطلاعات دیگر از این کشور را از زبان دوست عزیز باکویى «وسیله محمدآوا» مى‏شنویم. او خودش را این طور معرفى مى‏کند:
«متولد 1979 میلادى (1357ش) در شهر باکو مرکز آذربایجان هستم و در سال 2002 (1380ش) به ایران آمدم تا درس بخوانم.»

خانم محمدآوا، تحصیلات در کشورت چگونه انجام مى‏گیرد و بچه‏ها از چه سنى وارد مراکز تحصیلى مى‏شوند؟

تحصیل در آذربایجان از شش سالگى شروع مى‏شود. تحصیل در مدرسه حدود یازده سال طول مى‏کشد؛ البته در این بین و پس از کلاس نهم مدرک دیپلم دبستان مى‏گیریم، بعد کسانى که مى‏خواهند به دانشگاه راه پیدا کنند سه سال دیگر درس مى‏خوانند و دیپلم دانشگاهى مى‏گیرند، سپس با امتحان ورودى به دانشگاه مى‏روند.

فرق مدارس ایران و آذربایجان چیست؟

در مدارس آذربایجان دخترها و پسرها در یک مدرسه درس مى‏خوانند و دلیل عمده آن مربوط مى‏شود به سال‏هایى که حکومت کمونیستى بود. در حال حاضر هنوز مردم نتوانسته‏اند دین اسلام را خوب بشناسند تا این مسئله را حل کنند. همچنین فرق دیگر مربوط به آموزش موسیقى و رقص‏هاى سنتى است که اکثر دانش‏آموزان در آذربایجان آن را به خوبى یاد مى‏گیرند!

کنار هم بودن دخترها و پسرها براى آنها مشکل ایجاد نمى‏کند؟

این جریان چندین سال است که پیش آمده و حالا بعد از گذشت چند سال امرى عادى است و تقریباً براى همه جا افتاده است. برخى کنار هم بودن دو جنس را براى پیشرفت و فعالیت لازم مى‏بینند! در نگرش آنان اگر دخترها و پسرها جدا از هم درس بخوانند جاى تعجب است.
وسیله‏جان! در مورد ادامه تحصیل پس از دوره دیپلم دانشگاهى توضیح بده! چند دانشگاه مهم را هم معرفى کن.
تحصیلات دانشگاهى مثل ایران کنکور ورودى دارد اما سخت نیست و نسبتاً راحت است. دانشجو هم مى‏تواند در دانشگاههاى کوچک درس بخواند اما براى رشته پرستارى و پزشکى و ... باید به دانشگاههاى بزرگ مراجعه کند. دانشگاههاى بزرگ هر کدام مخصوص تحصیل در رشته‏اى خاص است. دانشگاه «آزى» مخصوص مهندسى نفت است، دانشگاه «آپى» مخصوص ادبیات است و کسى که علاقه‏مند به رشته طب است، باید به دانشگاه «آمى» برود.

براى ورود به دانشگاه شهریه هم دارید؟

خیر، شهریه نداریم اما اگر کسى در دانشگاه نمره بالا بگیرد، رئیس جمهور به او شهریه مى‏دهد. حد نصاب این امتیاز پانصد نمره است که به آن پانصد بال مى‏گوییم.

استقبال دختران آذربایجان از دانشگاه چطور است؟

چون اکثر دختران آذربایجان مى‏دانند که براى پیشرفت و یافتن شغل مناسب باید درس بخوانند، بیشتر آنها به درس خواندن روى مى‏آورند و سعى مى‏کنند در رشته‏هاى دانشگاهى تحصیل کنند. در کل استقبال از درس خواندن و تحصیل توسط دختران زیاد است؛ حتى دخترانى که در سن پایین ازدواج مى‏کنند، باید درس بخوانند و طورى برنامه‏ریزى مى‏کنند که اگر روز وقت ندارند شب را بتوانند به درس بپردازند؛ زنان شاغل هم همین کار را مى‏کنند.

زنانى که ازدواج مى‏کنند براى کار در بیرون از خانه و یا درس خواندن دچار مشکل نمى‏شوند، مثلاً توسط همسرشان؟

خیر، چون این مسئله به صورت امرى عادى در آمده است که زنان درس بخوانند یا کار کنند. بیشتر دختران و زنان آذربایجانى شاغلند؛ شغل در خانه است یا در بیرون از منزل که شغل دولتى و آزاد را در بر مى‏گیرد.

شغل‏هایى که زنان انتخاب مى‏کنند چیست، مثلاً شغل آزاد که مى‏گویى، شامل چه کارهایى است؟

شغل‏هایى که دختران یا زنان تحصیل‏کرده انتخاب مى‏کنند مثل پزشکى و معلمى و نجوم و گیاه‏شناسى و خیلى مشاغل دیگر که ارتباط با رشته تحصیلى دارد. شاید خیلى برایتان جالب باشد که اصلاً در آذربایجان نانوایى که مرد فروشنده آن باشد نداریم. تمام نان‏ها در آذربایجان توسط زنان طبخ مى‏شود و فروش هم توسط آنان انجام مى‏گیرد. نان‏هایى که در آنجا پخته مى‏شود با نان‏هاى ایرانى فرق دارد. نان‏هاى آذربایجان شبیه نان باگت است اما بزرگ‏تر، که قطعه قطعه مى‏کنیم و مى‏خوریم. کار فروشندگى هم جزء مشاغل خانم‏هاست. همچنین بافت گلیم و قالى که جزء هنرهاى دستى کشورم است.

ازدواج در آذربایجان چگونه صورت مى‏گیرد؟

دختر و پسر خودشان آشنا مى‏شوند، سپس خواستگارى توسط خانواده داماد انجام مى‏گیرد. وقتى که خانواده داماد براى خواستگارى مى‏آیند از خانواده عروس جواب مثبت مى‏خواهند، خانواده عروس اگر موافق باشند از همه مهمان‏ها با چایى و شیرینى پذیرایى مى‏کنند. مراسم به صورت جدا برگزار مى‏شود، به این ترتیب که خانواده داماد در شب عروسى به بستگان خودشان شام مى‏دهند و خانواده عروس هم از بستگان خودشان پذیرایى مى‏کنند. البته عقد ازدواج به دو صورت انجام مى‏گیرد: اوّل اینکه عقد مى‏خوانند و این کار توسط یک شخص آشنا به احکام دینى انجام مى‏گیرد که بیشتر بین مسلمان‏ها رایج است. نوع دوم که در هر صورت یعنى در صورت انجام عقد شرعى هم باید دوباره انجام شود، ازدواج قانونى است. شخصى وکیل پسر و دختر مى‏شود و در دفترخانه از او امضا مى‏گیرند که این دو نفر با هم زن و شوهر هستند و صیغه‏اى هم جارى نمى‏شود. مراسم به صورت جشن و پایکوبى و شادى است که در بیشتر خانواده‏هاى آذرى مرسوم است.

مهریه و جهیزیه هم هست؟

مهریه که نداریم؛ یعنى شاید سال‏ها قبل حدود چهل تا پنجاه سال پیش وجود داشته ولى بعد از حکومت کمونیستى از بین رفته است. در حال حاضر خیلى کم است و یا اصلاً پیش نمى‏آید که مهریه مطرح شود. اسباب و اثاثیه خانه توسط عروس و داماد تهیه مى‏شود و هدیه‏اى که از طرف فامیل براى ازدواج آورده مى‏شود به تهیه وسایل زندگى‏شان کمک مى‏کند.

خانم محمدآوا، به نظرت چه ویژگى در زنان و دختران آذرى وجود دارد؟

زنان آذرى بسیار مهربانند مخصوصاً زنى که مادر شده باشد از عشق و علاقه مادرى‏اش براى همه استفاده مى‏کند، خونگرم هستند، طورى که بین آنها احساس دلتنگى و غربت نمى‏کنى. زنان مطیع شوهران‏شان هستند و سعى مى‏کنند در کارهاى خانه و شغل بیرون از خانه موفق باشند، بسیار هم قانع هستند و با دارایى همسرشان مى‏سازند.

پس با این خُلق و خو بسیارى از خانواده‏هاى آذرى مستحکم هستند و کمتر از هم مى‏پاشند؟

اگر منظور شما در باره طلاق است، بله مى‏شود گفت زنان سعى مى‏کنند با زندگى خودشان کنار بیایند. اما گاهى مى‏شود که زنى به خاطر زیاده‏خواهى، طلاق مى‏گیرد اما بعضى از مردم طلاق را بد مى‏دانند و از آن بیزارند و تحت هیچ شرایطى حاضر به ترک زندگى نیستند.

پس از طلاق تکلیف زن و کودکان چه مى‏شود؟

زنى که از لحاظ قانونى طلاق مى‏گیرد، مى‏تواند بلافاصله ازدواج کند، یعنى فرداى همان روز! اما اگر کودکى یا کودکانى داشت و مى‏خواست با آنها زندگى کند، دادگاه حقوق مرد را مى‏گیرد و به آنها مى‏دهد تا در گذران زندگى مشکلى نداشته باشند.

به آداب و رسوم آذربایجان بپردازیم. لباس سنتى آذربایجان چیست و حجاب چه جایگاهى دارد؟

لباس سنتى آذربایجان شامل دو تا دامن پرچین گلدار است که روى هم مى‏پوشند. یک پیراهن آستین بلند با جلیقه که یک روسرى هم دارد. این لباس، لباس ملى است و تا 1940 میلادى (1319ش) از آن استفاده مى‏شد. یک لباس هم مخصوص رقص ملى است که شامل شلوار تنگ، پیراهن آستین بلند و خنجر است که آن را مى‏پوشند و به صورت دسته‏جمعى مى‏رقصند.
کشور من یک کشور اسلامى است اما به دلیل اطلاع کم از احکام و قوانین اسلام، حجاب جایگاهى بین زنان آذربایجان ندارد و تعداد زنان باحجاب بسیار کم است.

چه روزهایى در آذربایجان جشن دارید و چگونه برگزار مى‏شود؟

روز استقلال آذربایجان، روز تولد رئیس‏جمهور، تولد حضرت عیسى یعنى تحویل سال میلادى و عید نوروز که بیست و یکم مارس است. جشن عید نوروز بسیار جشن بزرگ و زیبایى است و از سه هفته پیش از سال تحویل شروع مى‏شود. در واقع سه تا سه‏شنبه مانده به عید نوروز! اولین سه‏شنبه به نام روزِ باد، دومین سه‏شنبه روزِ خاک و سومین سه‏شنبه روزِ آب است که در این روزها جشن و پایکوبى داریم. یک روز پیش از سال تحویل هم از روى آتش مى‏پریم، سمنوپزان داریم و روزهاى اوّل عید به مهمانى مى‏رویم و عیدى همراه خودمان مى‏بریم تا به دیگران هدیه بدهیم، شیرینى‏هاى مخصوص درست مى‏کنیم و براى پذیرایى در سینى مى‏گذاریم. در پایتخت که مراسم جشن و سرودخوانى و تئاتر برپا است. عید قربان هم داریم که فقط مردم مى‏دانند عید مسلمانان است اما از اتفاقى که در این روز افتاده خبر ندارند.

شیرینى‏هایى که به مناسبت عید تهیه مى‏کنید چیست؟

چون بیشتر زنان در آذربایجان شیرینى را خودشان درست مى‏کنند و شیرینى‏فروشى ندارند، انواع و اقسام شیرینى‏ها را در خانه تهیه مى‏کنند که مهم‏ترین آنها شیرینى «شکربوره» است که با آرد، شکر، روغن، فندق و گردو درست مى‏شود. شیرینى «گوقال» که با تخم‏مرغ، گردو و آرد درست مى‏شود، به علاوه سمنو که در سینى بزرگ مى‏گذاریم و پذیرایى مى‏کنیم.

کمى هم از غذاهاى آذربایجانى بگو.

غذایى به نام «کارا» داریم که شاه‏بلوط را آب‏پز مى‏کنیم و به همراه آلوچه سیاه، زردآلوى خشک، برنج، کشمش، گوشت و پیاز درست مى‏شود. «الیویه پایتخت» که نوعى الیویه است و به علاوه همه موادى که داخل این غذا است، «گشنیز» و «تره» هم اضافه مى‏شود و طعم دلچسبى دارد. دلمه برگ مو و کلم و بادمجان هم داریم. غذایى به نام «لوله‏کباب» داریم که از گوشت، گشنیز و تره درست مى‏شود. کباب‏ماهى همان طور است، به این ترتیب که در شکم ماهى سبزى‏هاى خوشبو مى‏ریزیم. ماهى کلیکا را هم خشک مى‏کنیم و با نوشیدنى مى‏خوریم.

گفتى که حکومت پیشین آذربایجان کمونیستى بود و دین اسلام رواج نداشت. چطور شد که به اسلام علاقه‏مند شدى و به دنبال آن به ایران سفر کردى؟

در حکومت قبلى که آذربایجان جزء شوروى بود، تبلیغات گسترده و منفى زیادى علیه اسلام مى‏شد و کم کم همه چیز به دست فراموشى سپرده شد، حجاب، اسلام، نماز، روزه و همه چیز. همه ما هم به این وضعیت عادت کرده بودیم. هیچ کس از نسل جدید چیزى در مورد اسلام نمى‏دانست. هیچ کس هم در این مورد به ما کمک نمى‏کرد حتى نمى‏گذاشتند کوچک‏ترین اطلاعى در مورد ایران، اسلام و وضعیت مسلمانان به ما برسد بلکه همه تبلیغات منفى بود که ذهن ما را خراب کرده بود. پس از گرفتن مدرک دیپلم دانشگاهى تصمیم گرفتم براى رفتن به دانشگاه زبان انگلیسى آماده شوم، سه بار امتحان دادم اما قبول نشدم. نمى‏دانستم که چرا هر چه سعى و تلاش مى‏کنم به نتیجه نمى‏رسم. خیلى ناراحت بودم تا اینکه مهم‏ترین اتفاق زندگى من افتاد و هدایت شدم. این کار از طریق یکى از خویشان صورت گرفت، به این ترتیب که از صداى قرآن خوشش آمده و آن را دنبال کرده و سپس به ایران آمده بود. حجاب داشت و ما خیلى دوست نداشتیم کسى در فامیل باحجاب باشد چون این کار را آبروریزى مى‏دانستیم. گفت که در مکانى کلاس قرآن برقرار است و من را دعوت کرد تا به آنجا بروم. خانواده ما مسلمان بودند و دوست داشتند که چند جلسه براى خواندن قرآن بروم. پدرم مرا براى شرکت در کلاس قرآن برد. من چندان راضى نبودم چون با مسیحیت سر و کار داشتم و اسلام را قبول نداشتم. اما چند بار که صداى قرآن را شنیدم، حالم تغییر کرد و علاقه‏مند شدم. چون به نظرم چیز جدیدى بود. کم کم به کلاس رفت و آمد کردم. دمِ درِ کلاس روسرى سر مى‏کردم و بعد از کلاس برمى‏داشتم تا اینکه با نور حقیقى اسلام آشنا شدم و حجاب را با میل و رغبت پذیرفتم.

گفتى خانواده‏ات مسلمان بودند؛ پس چرا تو مسیحیت را قبول داشتى؟

خانواده من فقط اسماً مسلمان بودند چون هیچ چیز از اسلام نمى‏دانستند حتى از نماز و حجاب و احکام چیزى نمى‏دانستند، فقط چون گذشتگان ما مسلمان بودند، آنها هم خود را مسلمان مى‏دانستند تا اینکه من به مطالعه دقیق در مورد دین اسلام پرداختم. در آن زمان تبلیغات بر ضد اسلام زیاد بود، به همین دلیل به مسیحیت بیشتر مایل بودم. یک روز که براى شرکت در کلاس قرآن رفته بودم، دوستانم گفتند امشب شب قدر است و نباید خوابید و باید دعا کرد. درست در همان روز از یکى از دوستانم خواستم نماز را برایم بنویسد. از آن شب که اوّل ژانویه 1999 بود، نماز خواندن را شروع کردم. درست یک سال بعد در همان شب قدر، قرآن بر سر گذاشتم و گریه کردم و از خدا خواستم در این راه به من استقامت بدهد، سپس حجاب را انتخاب کردم.

در این مورد مشکلى با خانواده‏ات نداشتى؟

کار من براى خانواده‏ام سراسر مشکل بود. اوّل که حجاب را انتخاب کردم، کسى متوجه این کار نشد چون زمستان بود و همه گمان کردند به خاطر سردى هوا روسرى به سر دارم اما کم کم بهار آمد و تابستان شد. پدرم گفت: نمى‏خواهى روسرى را از سرت بردارى؟ گفتم: نه!
خیلى سرزنشم کردند و تقریباً هر روز با من دعوا مى‏کردند. خیلى سخت بود چون مجبور بودم در خانه بمانم و هیچ کجا نروم. خانواده‏ام با وجود من احساس سرشکستگى مى‏کردند و اصلاً دل‏شان نمى‏خواست دخترشان باحجاب باشد. غیر از خانواده در محیط بیرون هم سخت بود چون ویزا و پاسپورت و کارت شناسایى باید عکس بدون حجاب داشته باشد و من نمى‏خواستم حجاب را کنار بگذارم.

با این مخالفت‏ها چه شد که به ایران آمدى؟

دوستى که من را هدایت کرده بود، به سراغم آمد و گفت مى‏توانى در ایران درس بخوانى. من هم اولین بار با رضایت خانواده‏ام آمدم، ولى پس از آن دیگر رضایت نداشتند که دوباره بیایم چون مى‏دیدند خیلى تغییر کرده‏ام. اما باز براى آگاهى بیشتر آمدم. دوست دارم به این وسیله بقیه را هم راهنمایى کنم.

زبان رسمى و خط مردم آذربایجان چیست؟ دین رسمى هم دارید؟

زبان مردم که آذرى یا روسى است. خط هم روسى است و با نام «کِریل» شناخته مى‏شود. از خط لاتین هم استفاده مى‏شود. دین رسمى نداریم؛ یعنى حکومت در قانون اساسى مطرح کرده که مردم آزاد هستند هر دینى را که مى‏خواهند انتخاب کنند.

از فعالیت زنان و دختران آذرى بگو.

زنان در آذربایجان راحت هستند و مى‏توانند به راحتى شغل انتخاب کنند حتى نمایندگى مجلس جزء این مشاغل است. اما عمده فعالیت زنان در خانه است. کاردستى‏هاى قشنگى درست مى‏کنند. قلاب‏بافى‏هاى زیبایى دارند. قالى مى‏بافند، خیاطى مى‏کنند و نوعى فرش کرک‏دار مى‏بافند به نام «خالچه» که خیلى زیباست. گلیم‏بافى هم دارند. هنر گلیم‏بافى از آنجاست که خودِ زنان پشم مى‏خرند، آن را تبدیل به نخ مى‏کنند، رنگ مى‏زنند و سپس گلیم مى‏بافند.
معنى نام خودت را مى‏دانى؟ چند اسم دختر را هم برایمان بگو.
معنى اسم من یعنى توسل، ارتباط. اسامى که غالباً روى دختران آذرى گذاشته مى‏شود «سمیرا»، «لیلا»، «نرگس»، «صَبینا»، «ساینا» و ... است.

فکر مى‏کنى آرزوى یک دختر جوان آذرى چه مى‏باشد؟

خوب زندگى کند، به مدارج بالاى علمى برسد که البته بدون سعى نمى‏شود. در کشورم رقابت تحصیلى زیاد است به همین دلیل دختران دوست دارند درس بخوانند و در رشته‏هاى عالى تحصیل کنند و همسر خوبى براى خود بیابند.
امیدواریم همه دختران دنیا به آرزوهاى خوب‏شان برسند. اگر مى‏خواهى مطلب دیگرى به گفته‏هایت اضافه کنى بگو.
امیدوارم روزى برسد که دوستان مسلمان من به راحتى بتوانند فعالیت خودشان را در مورد شناختن اسلام به مردم ادامه دهند. آرزو دارم روزى پدر و مادرم و همه هموطنانم دین اسلام را به عنوان دین برتر عملاً قبول کنند.

سفر تو به ایران تأثیراتى هم بر خانواده‏ات داشته یا همچنان مخالفند؟

مادرم یکى دو سال است که نماز مى‏خواند و برادرم هم علاقه‏مند شده ولى امیدوارم همه آنها مشتاق آموختن دین اسلام باشند.
با تشکر از خانم «وسیله محمدآوا»، مى‏گوییم پیام دختران ایران به او و دوستان مسلمانش این است: «دنیا روزى در مقابل تلاش و همت شما براى تبلیغ اسلام سرِ تعظیم فرو مى‏آورد و روزى اشک‏هاى شما که در مقابل کوهى از سرزنش دیگران گونه‏هایتان را نوازش مى‏داد، درخت عطوفت و مهر و خداپرستى را آبیارى مى‏کند.»