نویسنده

 

اسلام و زن (8)
ولایت عمومى زنان و شایستگى سیاسى آنان‏
«قسمت اول»

احمد زکى یمانى - وزیر نفت پیشین عربستان‏
ترجمه: س.م. اشکذرى‏

[در مقدمه بحث آوردیم که آقاى زکى یمانى کتاب خود «اسلام و زن» را در دو بخش کلى سامان داده است؛ بخش اول شامل احکام عمومى زن مسلمان مى‏شود، و بخش دوم به مسئله ولایت عامه زن و شایستگى وى براى امور سیاسى مى‏پردازد. بخش دوم را نیز در دو فصل پى گرفته است؛ یکى حکم ولایت عمومى زن در فقه در گذشته و حال، و دیگرى وظایف سیاسى زن. البته مقدمه‏اى را نیز در آغاز در باره حق زن در ولایت و عهده‏دارى مسئولیت‏هاى عمومى بیان کرده است. این بخش از کتاب در سه قسمت تقدیم خوانندگان محترم خواهد شد.]

* * *

مقدمه‏

در قرآن کریم آیه‏اى که مانع ولایت زن و عهده‏دارى مسئولیت‏هاى عمومى توسط وى شود نیست و کسانى که به این منع قائل شده‏اند به روایت «ابى‏بکره» استناد کرده‏اند که بخارى آن را با یک سند از وى نقل کرده است. حدیث این است که رسول خدا(ص) وقتى شنید پوران دختر کسرى عهده‏دار حکومت در ایران شده فرمود: «لَنْ یُفْلِحَ قومٌ ولّوا اَمْرَهُم امرأةً؛ مردمى که کارشان را به زنى سپرده‏اند هرگز به رستگارى نمى‏رسند.»(1)
نمى‏خواهم به دیدگاههایى بپردازم که به متن حدیث حمله کرده و در آن تردید کرده‏اند، به ویژه اینکه ابى‏بکره پس از کشته شدن عثمان و اقدام ام‏المؤمنین عایشه به فرماندهى سپاه جمل که جریان آن معروف است آن را نقل کرده است.
از این حدیث، اگر درستى متن آن را نیز بپذیریم، محرومیت زن از هر ولایتى، از هر نوع که باشد فهمیده نمى‏شود. نهایت چیزى که ممکن است به این روایت استدلال کرد ممنوعیت زن از «ولایت عظمى» است؛ یعنى همان خلافت که لازمه‏اش فرماندهى نیروها و امامت در نماز و سایر مسئولیت‏هایى است که حاکم مسلمانان با آن سر و کار دارد. و این همان است که ابوحنیفه را به قائل شدن به منع تنها در این سطح و حدود کشانده است.
مناوى در «فیض‏القدیر» نقل کرده که «طیبى» گفته است: «این حدیث خبر از نارستگارى پارسیان است.»(2) به خاطر همین، برخى از عالمان پس از وى گفته‏اند: روایت حکمى شرعى را در بر ندارد، بلکه یک خبر است، مانند آیه «غُلِبَتِ الرُّومُ فِى أَدْنَى الأَرضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ».(3)
قرآن کریم، ملکه بلقیس را به خاطر برترى عقل و برجستگى‏هایى که با آن ملتش را از نابودى آشکارى نجات داد ستوده است که به روشنى نشان مى‏دهد روایت یاد شده بیان وضع موجودى است که اختصاص به ملکه پوران، شاه آن زمان ایران دارد، و وقایع بیرونى احتمال‏بردار است؛ از این‏رو جامه اجمال آنها را در بر مى‏گیرد و استدلال به آنها از کار مى‏افتد.
عمر بن‏خطاب مسئولیت امور «حسبه» بازار مکه مکرمه را به سمراء دختر نهیک اسدى واگذار کرد.(4) و «حسبه» به نظر من رتبه‏اى از مراتب قضاوت و یکى از ولایت‏هاى عمومى مى‏باشد. عمر به وى تازیانه‏اى داد که مردان و زنان مخالف را با آن ادب کند. همچنان که همین خلیفه، شفاء دختر عبداللَّه را مسئول امور «حسبه» در بازار مدینه منوره ساخت.(5) خدا رحمت کند شیخ غزالى را آن زمان که در موضوع ولایت زن گفت: «داستان، داستان زنانگى و مردانگى نیست! داستان اخلاق و توانایى و موهبت‏هاى درونى است ... و آمادگى‏هاى علمى گاه در زن وجود دارد و در مردهایى بسیار نیست؛ زنِ دیندار بهتر از صاحب‏ریشى است که کفران‏پیشه است.»(6)
ما مى‏پرسیم: به عنوان مثال، چه چیز مانع نخست‏وزیر شدن زن است؟ این مسئولیتى است که آن دسته دشوارى‏هاى دینى که بر عهده خلیفه مسلمانان است را بر عهده وى نمى‏گذارد، و خلافت نوعى نظام حکومتى است که دهها سال است پیاده‏سازى آن پایان یافته است.
شاید پژوهشگران تاریخ ارزش ملکه مسلمان «اروى دختر احمد»(7) را که چندین قرن پیش براى دهها سال بر یمن حکومت کرد بدانند. او مثالى است براى حاکم مصلحى که به خوبى مدیریت و فرماندهى مى‏کند، و در فضیلت و حکمت و برترى عقلش کتاب‏هاى زیادى از جمله پایان‏نامه دکترا نگاشته شده است.
پیشتر نمونه‏هاى چندى را از بانوانى ذکر کردم که عهده‏دار مسئولیت‏هاى عمومى بالایى شدند و در انجام آنها مانند مردان بودند؛ اگر برخى از آنان بهتر از برخى مردها اداى مسئولیت نکرده باشند.

[اختلاف نظر فقها]

فقیهان در عهده‏دارى مسئولیت قضاوت توسط زن اختلاف کرده‏اند؛ برخى اجتهاد کرده و قائل به منع مطلق شده‏اند، و برخى از آنان قائل شده‏اند زن در موضوعاتى که شهادتش پذیرفته است، مى‏تواند قضاوت کند (مواردى که شهادت زن در آن درست است به اجتهادبرمى‏گردد نه نصّى که مستند آن باشد.) و بعضى از آنان نیز گفته‏اند زن مادامى که حق فتوا دادن داشته باشد، حق پرداختن به قضاوت نیز دارد. از کسانى که این نظر را داده‏اند حنفى‏ها و طبرى و ابن‏حزم است.(8) و نیز ابوحنیفه که به زن حق همه مسئولیت‏ها را مى‏دهد به جز ولایت عظمى که همان خلافت است، چرا که زن را شایسته این مسئولیت نمى‏داند به خاطر ناتوانى وى در بر دوش گرفتن پاره‏اى از وظایف این مسئولیت، مانند امامت نمازگزاران در نماز عید فطر و قربان و دیگر وظایف دینى که بر عهده خلیفه است، اما در غیر آن، [همان گونه که در آیه آمده‏] مردان مسلمان و زنان مسلمان نسبت به هم ولایت دارند.
با این مقدمه، موضوع همچنان نیاز به شرح و بسطى دارد که دیدگاههاى مختلف ناهمگون را به همراه دلیل‏هاى هر یک در بر گیرد و در پى‏اش دیدگاه خاص من خواهد آمد.

* * *
فصل نخست‏

حکم ولایت عمومى زن در فقه قدیم و جدید

فقیهان مسلمان اتفاق نظر دارند که مرد حق تمام اقسام ولایت عامه را داراست، زیرا همه شروط آن در او وجود دارد. ولى آنان در گذشته و حال در باره حق زن در این ولایت اختلاف کرده‏اند؛ برخى‏شان آن را به طور کلى براى وى حرام شمرده، و برخى پاره‏اى موارد آن را جایز دانسته، و بعضى نیز همه موارد آن را براى زن روا شمرده به جز «ولایت عظمى» یعنى خلافت که رهبرى دینى و امامت در نماز در کنار رهبرى دنیوى، از جمله فرماندهى نیروها را، بر عهده خلیفه مى‏گذارد.
در این فصل به دیدگاههاى هر دو گروه خواهم پرداخت، دلیل‏هاى هر گروه را ذکر خواهم کرد و به نقد و ارزیابى این آرا و دلیل‏ها با رعایت اختصار خواهم نشست، تا سهم خویش را نیز در بررسى این موضوع در پایان این فصل بیاورم.

دیدگاههاى مخالفان و موافقان‏

دیدگاههایى که نظر به محرومیت زن از حضور در عرصه عمومى براى پرداختن به حقوق سیاسى و غیر آن دارد فراوان است. این آرا محدود به گذشته‏اى که از میان رفته نیست، بلکه ادامه یافته تا زمان معاصر را نیز در بر گیرد. این هجوم اخیراً در برخى مناطق اسلامى به مثابه عکس‏العمل تحول اجتماعى که در بیشتر کشورهاى اسلامى رخ داده، شدت یافته است؛ تحولى که در عرصه زندگى سیاسى جایگاهى را براى حضور زن فراهم ساخته است.
صاحبان این نظر در دوره‏هاى گذشته، معتقدند که زن از نظر عقل و دین کاستى دارد، و شایستگى ندارد با مردان در امور عمومى مشارکت داشته باشد، و بس است همین که شهادت وى پذیرفته نمى‏شود، هر چند صدها زن همراه وى باشد، اگر مردى همراه آنان نباشد.(9)

[دانشگاه الازهر]

الازهر شریف نیز در نیمه قرن بیستم میلادى (در این امر) سهیم شد، چرا که نقش خود را در تأیید این رویکرد با فتوایى که صادر کرد ادا کرد تا تأکید کند که «ولایت عامه» محدود و منحصر به مردهاست و نمى‏توان آن را به زن تکیه داد و این چیزى است که در صدر اسلام نیز به رغم وجود زنان با فضیلت که برخى از آنان از خیلى از مردها برتر بودند، مانند امّ‏المؤمنین‏ها اتفاق نیفتاد.(10)
[ابوالاعلى مودودى‏]
از سرسخت‏ترین طرفداران این نظر، دانشمند پاکستانى ابوالاعلى مودودى است که قائل شد ادله قطعى قرآن و سنت، زن را از تمام مسئولیت‏هاى حکومت محروم مى‏دارد.(11)
[سیدجمال‏الدین اسدآبادى‏]
از صاحبان اندیشه اسلامى نوپرداز نیز کسانى را مى‏یابیم که همین عقیده را دارند، مانند [سیّد ]جمال‏الدین افغانى [= اسدآبادى ]که تأیید مى‏کند زن در کنج خانه‏اش بماند، به تربیت کودکش بپردازد و از هم‏شانه شدن با مردان در کسب روزى دور بماند.(12)

[محمد ابوزهره‏]
استادمان شیخ محمد ابوزهره نیز همین نظر را دارد، چون مى‏گوید: ما نمى‏خواهیم زن سیطره داشته و حاکم باشد، ما فقط مى‏خواهیم وى مادرى مهربان باشد؛ مرد براى سختى و زحمت است و زن براى خانه.(13)

[محمد متولّى شعراوى‏]
اما شیخ شعراوى معتقد است کار زن، فرزند را از مهربانى وى محروم مى‏کند و منجر به فشارهایى روانى مى‏شود که نسل‏هاى آینده ما با آن درگیر مى‏شوند. مأموریت زن در خانه‏اش و میان همسر و فرزندانش مى‏باشد، و کارش درون خانه، صدها بار مهم‏تر از کار وى بیرون از خانه است.(14)

[عباس محمود عقّاد]
و از اندیشمندان بزرگ و از ادیبان و ناقدان معاصر، یک نفر که نماد آشکار اینان است، یعنى «عقّاد»؛ او هم معتقد است جامعه نمونه آن است که زن در آن، هزینه مادر بودنش تأمین شده باشد، نه آن زنى که براى غذاى خویش به زحمت و تلاش افتد.(15)

[اختلاف نگاه فقیهان و اندیشمندان این گروه‏]

فقیهانى که به نظریه محرومیت زن از «ولایت عامه» قائل شده‏اند به دلیل‏هاى فقهى گوناگونى استناد مى‏کنند، در حالى که متفکران این گروه نظریه خود را مبتنى بر مصلحت جامعه مى‏سازند. در اینجا در صدد بررسى این مصلحت از بُعد اجتماعى آن نیستم، مگر آنگاه که در ادامه به عنوان یکى از دلیل‏هاى فقهى به آن بپردازم. و معلوم است که منابع قانونگذارى در فقه اسلامى قرآن و سنت و اجماع و قیاس و مصلحت است و از اینها «سدّ ذرایع» نیز منشعب مى‏شود و در ادامه به این ادله خواهم پرداخت.
[روشن است منابع اجتهاد در فقه شیعه عبارت از قرآن و سنت و عقل و اجماع است و از سوى اهل بیت طهارت و عصمت علیهم‏السلام با «قیاس» به عنوان یک دلیل ناتوان و نارسا به شدت مخالفت شده است و آن را مایه نابودى دین شمرده‏اند. مصلحت‏یابى و سدّ ذریعه یعنى بستن راه مفسده و گناه که بر اساس برداشت‏هاى شخصى و فهم ناقص بشرى صورت مى‏گیرد نیز راه ندارد. در قیاس تلاش مى‏شود با برداشتى در ظاهر عقلى، ملاک و علت حکم در یک مورد استنباط گردد و به عنوان یک قاعده کلى به موارد مشابه گسترش یابد و در واقع یک دلیل ظنّى بیش نیست و اصل کلى در ظن از هر نوع که باشد این است که اعتنا و اعتمادى به آن نشود مگر اینکه دلیل ویژه‏اى اعتبار آن را برساند. در «مصلحت» نیز فقیه تلاش مى‏کند با برخى ملاک‏هایى که به صورت کلى در فلسفه احکام به دست آورده در باره یک موضوع که دلیل خاصى بر آن ندارد حکم صادر کند. در «سدّ ذریعه» نیز فقیه مى‏خواهد با استنباط خود راه تحقق مفسده را مسدود کند، آن هم با حرام شمردن راه و عملى که در اصل شرع حلال است؛ و شناخت مفسده‏اى که از طریق دیگر ادله به آن پى برده است. نقطه مشترک میان این سه یک نوع فلسفه‏یابى ظنّى و نشاندن خویش در موضع شارع مقدس و حکم دادن بر اساس برداشت‏هاى غیر قطعى، آن هم در احکام اولیه است و مورد پذیرش منطق اجتهاد شیعى نمى‏باشد. البته مسئله مصلحت‏اندیشى‏هاى مقطعى در حکومت و مدیریت جامعه بحثى است جداگانه و ملاک‏هاى خاص خود را دارد و در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز در پى رهنمودهاى رهبر کبیر انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى پیش‏بینى شده است. - مترجم‏]

یکم: قرآن‏

در کتاب کریم دو آیه هست: اولى مربوط به ماندن در خانه است و دیگرى به قیمومت و سرپرستى مرد اختصاص دارد که طرفداران گروه مخالف، آن دو را دلیل محرومیت زن از «ولایت عامه» گرفته‏اند.

1- ماندن در خانه‏ها:

در سوره احزاب آیات چندى است که همسران پیامبر(ص) را مخاطب مى‏سازد و از آیه 27 آغاز مى‏شود تا آیه 33 و پس از آن، ادامه مى‏یابد. در آیه 33 آمده است:
«وَ قَرْنَ فِى بُیُوتِکُنَّ و لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهِلیَّةِ الأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الَّصلوةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً؛ و در خانه‏هایتان بمانید و آشکار نشوید همانند آشکارى دوره جاهلیت و نماز به پا دارید و زکات بپردازید و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید. همانا که خداوند مى‏خواهد از شما اى اهل بیت، پلیدى را ببرد و شما را پاک گرداند پاکى ویژه‏اى.»
به رغم اینکه این آیه آمده ام‏المؤمنین‏ها را مخاطب سازد ولى قرطبى همه زنان را از نظر معنا داخل آیه دانسته است.(16) و قرطبى این معنا را هنگام تفسیر آیه «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فاسْأَلُوهُنَّ مِن وَراءِ حِجابٍ»(17) مورد تأکید قرار مى‏دهد، زیرا همه زنان داخل این آیه‏اند چون زن، بدن و صدایش لازم است محفوظ بماند؛ بنابراین نباید از این نهى گذر شود، مگر به خاطر نیازى ضرورى مانند گواهى دادن یا بیمارى که در بدن وى باشد.(18)
[نویسنده متأسفانه به پیروى از نظر برخى عالمان هم‏کیش خود آیه تطهیر را نیز در ردیف این آیات شمرده و خطاب به زنان پیامبر(ص) گرفته و دست‏کم زحمت مراجعه به منابع حدیثى و تفسیرى و حتى تاریخى خودِ اهل سنت نداده است تا ملاحظه کند که بسیارى بلکه بیشتر آنان این آیه را ازسیاق سایر آیات جدا دانسته و آن را ویژه پیامبر و على و فاطمه و حسن و حسین - صلوات اللَّه علیهم - شمرده‏اند، اما تردیدى نیست آیه تطهیر اختصاص به اهل بیت خاص پیامبر اکرم(ص) دارد و به هیچ روى شامل دیگران نمى‏شود، حتى ام‏سلمه نیز که بانویى برجسته در میان همسران پیامبر(ص) است از این آیه بیرون است چه رسد به دیگران. سند قطعى این سخن، هم شواهد متعددى است که در خود این آیات وجود دارد و هم روایات بسیار زیادى است که در منابع معتبر سنّى و شیعه در باره آیه و شأن نزول آن و رفتار پیامبر اکرم(ص) در تثبیت این حقیقت بر جاى مانده است، و هم دیدگاه عالمان و مفسّران سنى و شیعه است که گواه این سخن تردید ناپذیر است. یک شاهد روشن و دمِ دستى در خود آیات تغییر لحن در آیه تطهیر و تبدیل ضمیرهاى جمع مؤنث به جمع مذکر است. به جز آیات پیش از این آیات و حتى آیه پس از آیه تطهیر که همه با ضمایر جمع مؤنث آمده در همین آیه پیش از آیه تطهیر، شش بار از این ضمیر استفاده شده و همه اختصاص به زنان پیامبر(ص) دارد اما در آیه تطهیر فقط ضمیر جمع مذکر آمده است. آیا دلیل آن به جز این است که مخاطب در این آیه با مخاطبان آیات قبل و حتى بعد یکى نیست؟ مخاطب این آیه همان «اهل البیت» است که در این آیه ذکر شده و در حالى که در چند آیه قبل نخست با تعبیر «یا نساء النبى» همسران پیامبر(ص) مخاطب قرار گرفته‏اند و بارها با ضمیر، خطاب شده‏اند مخاطبان خاص آیه تطهیر یکباره با تعبیر «اهل البیت» مورد عنایت ویژه قرار گرفته‏اند. اینان همانانند که پیامبر(ص) براى معرفى‏شان به عنوان تنها مصداق آیه، تا چند ماه پس از نزول آن در آستانه درِ خانه‏شان مى‏ایستاد و دست‏هاى خود را بر دو طرف آن مى‏گذاشت و با صداى رسا به عنوان «اهل البیت» بر آنان سلام مى‏داد؛ یعنى همان چهار نور پاک، فاطمه و على و حسن و حسین علیهم‏السلام که حتى پیامبر(ص) به همراه خویش زیر کسایى در خانه فاطمه گرد هم آورد و به نقل راویان شیعه و سنى به پیشگاه خداوند عرض کرد: اینانند «اهل بیتِ» من. البته پس از آن حضرت جاعلان و دست‏هاى کینه و نادانى تلاش‏هاى زیادى کردند این فضیلت را از این خاندان پاک، سلب کنند و در کارنامه دیگران بنویسند و یا دست‏کم به دروغ دیگران را نیز در این جمع داخل کنند. اینک سخنى با کینه‏توزانى که چهره تاریخ را به خاطر رفتار زشت و ستمکارانه‏شان با اهل بیت(ع) سیاه کردند نیست اما دیگران آیا دست‏کم نباید یک بار از خود بپرسند دو نفر از زنان پیامبر(ص) که به صراحت آیات سوره تحریم سرّ پیامبر(ص) را فاش کردند و قلب‏شان دچار انحراف شد و در این آیات مسئله طلاق همسران پیامبر(ص) مطرح شد و یک ماه تمام، پیامبر(ص) به حالت قهر از آنان فاصله گرفت و به مشربه ام‏ابراهیم رفت، چگونه مى‏شود مصداق آیه تطهیرى باشند که خواست قطعى خداوند بر زوال پلیدى و اعطاى طهارتى ویژه را در آن بازگو کرده است، در حالى که سوره تحریم نیز پس از احزاب نازل شده است؟ به هر حال آیه تطهیر که نویسنده آن را در ادامه آیه دستور ماندن در خانه به زنان پیامبر(ص) آورده هیچ ربطى به همسران پیامبر(ص) ندارد. نیز معلوم است که ذکر آن دخالتى در بحث و استدلال مخالفان ولایت عامه زن ندارد. - مترجم‏]
آیه حجاب(19)][ در خصوص همسران پیامبر(ص) نازل شده است و مقصود آن این است که نه آنان ببینند و نه دیده شوند؛ یعنى از سایر مردان مستور بمانند. این معناى شرعى حجاب است. اما در بعضى از کشورهاى اسلامى به عنوان مثال سعودى، برخى علماى آن معتقدند لفظ حجاب به معناى نقاب و پوشش چهره زن است، و پاره‏اى دیگر از عالمان مسلمان در سعودى و دیگر کشورهاى اسلامى معتقدند منظور پوشش مو مى‏باشد.

2- سرپرستى و قوامت:

اما نسبت به آیه سرپرستى (قیمومت) «الرِّجالُ قوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلىَ بَعْضٍ وَ بِما أَنفَقُوا مِنْ أَموالِهِم؛(20) مردان بر زنان قیمومت دارند به خاطر برترى که خداوند برخى‏شان را بر برخى داده و به خاطر هزینه‏اى که از اموال خویش داده‏اند»، این آیه اختصاص به زندگى زناشویى دارد؛ مرد مدیر و رئیس خانواده و پاسخگوى آن است.(21) پس سخن خداى تعالى «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ اموالهم» دلیل بر این است که مقصود از «قیمومت» بر خانواده یعنى رتبه‏اى که در آیه «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذى عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ»(22) به مردها داده شده، عبارت از وظیفه پرداخت هزینه و عهده‏دارى مسئولیت‏هاى خانواده است.

برخى از فقها معتقدند «قوامت» به معنى بر عهده گرفتن کار مثل نفقه و لباس و مانند آن است. قاضى عبدالعزیز بن‏برّاج [از فقهاى شیعه ]در تفسیر آیه «الرجال قوّامون على النساء»(23) مى‏گوید: یعنى مردان عهده‏دار حقوق زنان هستند که آنان بر عهده شوهران دارند.(24)
عالمان لغت مى‏گویند معناى واژه «قَوَّمَ» منحصر به ولایت و اختیار امر و نهى نیست بلکه به معنى اصلاح و سرپرستى و عهده‏دارى نیز مى‏آید. «ابن‏منظور» در «لسان العرب» به نقل از «ابن‏برى» مى‏گوید: گاه «قیام» به معناى نگهبانى و اصلاح مى‏آید، و از همین معناست سخن خداى تعالى «الرجال قوّامون على النساء» و سخن خداى تعالى «إِلّا ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً»(25) یعنى همراه و نگهبان.(26)
قرطبى در تفسیر خود مى‏گوید: «الرجال قوّامون على النساء» یعنى: به دادن نفقه بر آنان و دفاع از آنان مى‏پردازند.(27)
شیخ محمود شلتوت در تفسیر این آیه مى‏گوید: این درجه‏اى هست، اما رتبه و درجه سلطنت نیست، درجه زور و قهر نیست، فقط درجه مدیریت خانوادگى است که برخاسته از پیمان زناشویى مى‏باشد، و همان درجه قوامت و عهده‏دارى است که مرد موظف به آن شده است، و این درجه‏اى است که مسئولیت وى را از مسئولیت زن بیشتر مى‏کند؛ چرا که زن در باره خود و فرزندانش (به مرد) رجوع مى‏کند و خواهان خرجى مى‏شود، و این است آنچه آیه کریمه «الرجال قوّامون على النساء» به آن اشاره کرده است.(28)
دکتر «على عبدالواحد وافى» معتقد است قیمومت «مرد بر زن» در اسلام، در تدبیر اداره خانه با همکارى زن و در فرمانبرى زن از مرد در چارچوبى معقول و پذیرفته شده تحقق مى‏یابد. و اسلام در برابر آن، چندین وظیفه را بر مرد واجب کرده است؛ بر او هزینه خانواده و حمایت و پشتیبانى از اعضاى آن را واجب کرده است؛ و به همین خاطر پیامبر(ص) فرمود: «خیرکم خیرکم لاهله؛ بهترین شما، بهترین‏تان براى خانواده‏اش است.»(29)
پرداختن شوهر به این مسئولیت به این معنا نیست که «نرینگى» برتر از «مادینگى» است، و برابرى از میان رفته است؛ چرا که اسلام در تمام امور از جهت خاستگاه، زن و مرد را یکسان مى‏داند. خداى تعالى مى‏فرماید: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّى لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنکُم من ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ؛(30) خدایشان خواسته‏شان را پاسخ گفت که من عمل هیچ عمل‏کننده‏اى از شما را، مرد باشد یا زن، تباه نسازم؛ شما همنوع همید.» و مى‏فرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثى‏ وَ هُوَ مُؤْمنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حیاةً طَیِّبةً وَ لَنَجزیَنَّهُمْ اجرهُم بِأحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ؛(31) هر کس از مرد یا زن، عمل صالحى کند، در حالى که مؤمن است، هر آینه او را زندگى‏اى پاک خواهیم داد و پاداش‏شان را به بهتر از آنچه مى‏کردند خواهیم داد.» و نیز خداى تعالى فرماید: «وَ مَن یَعْمَلْ مِن الصَّالِحاتِ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الجنَّةَ و لا یُظْلَمُونَ نَقیراً؛(32) و هر کس کارى صالح کند، مرد یا زن، در حالى که مؤمن است، اینان وارد بهشت مى‏شوند و ذره‏اى ستم نمى‏شوند.»
وقتى اسلام کسى را عهده‏دار کارى کند و به مسئولیتى موظف سازد، به معناى این نیست که او برتر از دیگرى است. ابوبکر نیز گفت: «لقد ولّیت علیکم و لست بخیرکم؛(33) به ولایت بر شما گمارده شدم در حالى که بهترین شما نیستم.» اسلام مسئولیت «قوامت» و مدیریت در خانواده را به شوهر داده، و با این کار او را بهتر از زن قرار نداده است. و شوهر زمانى که به مسئولیت‏هاى خود مى‏پردازد، این کار را نسبت به همسرش همراه با توافق و مشورت با یکدیگر انجام مى‏دهد.
برخى کلام خداى تعالى «و للرجال علیهن درجة»(34) را دلیل عدم برابرى میان زن و مرد مى‏گیرند؛ اینان باید به کتاب‏هاى تفسیر مراجعه مى‏کردند تا ببینند بیشتر مفسّران معتقدند این «درجه» همان «قوامت» و مدیریتى است که بر عهده مرد، مسئولیت‏ها و پاى‏بندى‏هایى گذاشته که باید به آنها بپردازد. استاد دکتر «محمد سلیم عوا» معتقد است پیمان زناشویى وقتى پا گرفت شوهر به خواست خودش حق به هم زدن آن را دارد که از راه طلاق صورت مى‏گیرد، و تنها به خواست خودش در زمان عده حق برگرداندن پیمان را دارد، اگر طلاق رجعى باشد.(35) دکتر عوا به آنچه از ابن‏عباس نقل شده اشاره کرده که گفته است: «درجه» عبارت است از بهره مردان در حُسن رفتار، و گشایش بر زنان در مال و اخلاق. چنان که به آنچه ابن‏عطیه - از عالمان تفسیر در اندلس - از عبدالرحمن بن‏زید بن‏اسلم - از تابعین - نقل مى‏کند نیز اشاره کرده است: «درجه» عبارت از مالکیت نسبت به زناشویى و اینکه طلاق به دست اوست مى‏باشد.
دادن این «رتبه» به مرد، در کنار موظف ساختن وى به مسئولیت‏هاى مالى و وظایف گوناگون در مقابل آن، به معنى نبود برابرى میان او و زن نیست. بنابراین رابطه میان این دو، تابع احکامى متقابل است؛ هر جا که وظایف و مسئولیت‏ها واجب شود در برابرش نیز حقوقى وضع مى‏شود تا توازن حفظ شود و برابرى از میان نرود.
از آنچه گذشت گروهى که به زن حق ولایت عامه مى‏دهد، مى‏بیند که استدلال به دو آیه یاد شده استدلالى نادرست است و استناد به آن دو در منع زن از حقش در ولایت عامه، جایز نیست.
ادامه دارد.

پى‏نوشتها: -
1) بخارى و احمد و نسائى و ترمذى آن را روایت کرده‏اند؛ نگاه کن: شوکانى، نیل الاوطار، ج‏6، ص‏167.
2) مناوى، محمد عبدالرؤوف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر، ضبط و تصحیح احمد عبدالسلام، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1994م، بیروت، ج‏5، ص‏386.
3) روم، آیات 3 - 2. [این آیات هم شکست رومیان را پیشگویى کرد و هم پیروزى‏شان پس از این شکست را، و شرح آن در کتاب‏هاى تفسیرى آمده است. - مترجم‏]
4) شرح آن پیشتر گذشت.
5) شرح آن پیشتر گذشت.
6) غزالى، محمد سقا، السنة بین اهل الفقه و اهل الحدیث، دار الشروق، قاهره، چاپ اول، 1989م، ص‏51.
7) شرح حال وى پیشتر گذشت.
8) سیواسى، شرح فتح القدیر، ج‏7، ص‏298 - 297؛ و نگاه کن: شوکانى، نیل الاوطار، ج‏9، ص‏168؛ و نیز نگاه کن: ابن‏قدامه، عبدالرحمن، الشرح الکبیر، دار الکتب العربى، بیروت، بى‏تا، ج‏11، ص‏387.
9) ابن‏قدامه مقدسى، ابومحمد، عبداللَّه بن‏احمد، المغنى فى فقه الامام احمد بن‏حنبل الشیبانى، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1405ه، ج‏1، ص‏29.
10) کمیسیون فتوى در دانشگاه الازهر، مجله رسالة الاسلام، سال چهارم، شماره سوم، ژوئن 1952م، ص‏315.
11) مودودى، ابوالاعلى، تدوین الدستور الاسلامى (ضمن مجموعه «نظریة الاسلام و هدیه فى القانون و الدستور»)، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1969م، ص‏316.
12) افغانى [= اسدآبادى ]جمال‏الدین، الاعمال الکاملة، تحقیق، محمد عماره، دار الکتاب العربى، قاهره، مصر، 1968م، ص‏525 و 529.
13) ابوزهره، محمد، مناقشات اللجنة التحضریة للدستور، ص‏41.
14) شعراوى، محمد متولى، المرأة فى القرآن، چاپخانه اخبار الیوم، قاهره، مصر، 1998م، 118 - 116.
15) عقّاد، عباس محمود، المرأة فى القرآن، دار نهضة مصر، قاهره، 1990م.
16) قرطبى، ابوعبداللَّه محمد بن‏احمد، الجامع لاحکام القرآن، الهیئة المصریة العامّة للکتاب، قاهره، چاپ سوم، 1987م، ج‏14، ص‏179.
17) احزاب، آیه 53.
18) قرطبى، ج‏14، ص‏227.
19) [یعنى آیه «و اذا سألتموهنّ متاعاً فاسألوهن من وراء حجاب» که زنان پیامبر(ص) را موظف به پرده‏نشینى مى‏کند و نه آیه دستور حجاب و پوشش زنان که در جاى دیگر آمده است. - مترجم.]
20) نساء، آیه 34.
21) یوسف قرضاوى، فتاوى معاصرة، ج‏2، ص‏375.
22) بقره، آیه 228.
23) نساء، آیه 34.
24) ابن‏برّاج، عبدالعزیز طرابلسى، المهذب، تحقیق: مؤسسة الامام الصادق، نشر مؤسسه انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ایران، ج‏2، ص‏225.
25) آل‏عمران، آیه 75.
26) ابن‏منظور، جمال‏الدین ابوالفضل محمد بن‏مکرم افریقایى، لسان العرب، چاپ ادب حوزه، قم، ایران، 1363، ج‏12، ص‏397.
27) قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج‏5، ص‏168.
28) شلتوت، محمود، الاسلام عقیدة و شریعة، بیروت، دار الشروق، ص‏157.
29) دکتر على عبدالواحد وافى، حقوق الانسان فى الاسلام، مصر، فجاله، دار النهضة، چاپ چهارم، 1967م، 107 - 103.
30) آل‏عمران، آیه 195.
31) نحل، آیه 97.
32) نساء، آیه 124.
33) ابن‏هشام، مختصر سیرة ابن‏هشام، ص‏315.
34) بقره، آیه 228.
35) محمد سلیم عوا، الفقه الاسلامى فى طریق التجدید، چاپ دوم، 1998م، بیروت، المکتب الاسلامى، ص‏87 - 84.