سخن اهل دل
نیاز روحانى
به پاس یک دل ابرى، دو چشم بارانى
پر است خلوتم از یک حضور نورانى
کسى که وسعت او در جهان نمىگنجد
به خانه دل من آمده است مهمانى!
غمى به قدمت تاریخِ درد انسان داشت
دلى به وسعت جغرافیاى انسانى
چه بود؟ صاعقهاى کز سرِ زمانه گذشت
و یا ز خواب جهان یک عبور طوفانى
نشسته است به جانم همیشه تا هستم
غمش اصیلتر از یک نیاز روحانى
هنوز مىشنود آن صداى محزون را
دلم به روشنى آیههاى قرآنىفاطمه راکعى
باغ آتشاز راه مىرسى
لبهایت بوى شروه مىدهد
از آسمان چه خبر
از ستاره سرخى
که در باغهاى آتش ارغوان
پر پر شد
مشتى درد
مىپاشى به سینهام
و چمدان خستگىات
فوارهاى مىشود
به سوى شعرابوالفضل صمدى رضایى - مشهد
ره به راه امامتحولى که نمودم من از درون حاصل
چو گشت روح و دلم سوى او شبى مایل
گشودم آن که دو دست دعا به نیمه شب
که تا شود همه افکار پوچ من زایل
حضور خالص او در طلیعه سحرى
اگر چه بود به رؤیا، مراد شد حاصل
تمایلى به چنین ره، عنایت حق بود
ز سوى او به من این افتخار شد نایل
که در حمایت «روح خدا» قلم بزنم
شود به راه شهیدان کلام من قابل
که از شهید وطن تا شهید کرب و بلا
قلم زنم، نشود هیچ عاملى حایل
به حق قسم که چنین مرد را کس نشناخت
منم به پهنه دنیا، پیام را حامل
چو عهد خویش فقط با خداى خود بستم
همیشه بهره برم از عنایتش کامل
امید آنکه مرا با هدایتش شب و روز
به راه خویش بَرد، تا شوم بدو واصلاقدس کاظمى
مرا بنویس
مرا بنویس
در تمام شعرهایت
و ترانهام کن
در هر بهار.
شاید زمستان
از تقویم کوچید
و پاییز
طلایىترین برگش را بارید.
مرا بنویس
و آنگاه که گلهاى جهان
شبنمنوش مىشوند
و با اولین ستاره،
در دستانم بکار
سرخترین گل را.
من در جنوبىترین گوشه خاک
شرقىترین حادثه را خواب دیدهام.فریده برازجانى
بوسه بر صدفاى مهربان
دستانم را بگیر
که دیرى است بر ضریح آرزوها یخ بستهاند
زائرى نیامد و شب
شولایش را بر مدارات کشید
و بیداران
بناچار، پلک فرو بستند و
او ... آن یگانه هم
که نگاهش در آزمون بود
و در آغاز جاده شیرى
شب کرکس بود
و در آن دشت بىکسى
چون دانههاى ارزن ما را برچید
و ما ...
تشنگان وادى حیرت
مشکهاى خشکسالى بر دوش
و سالها ...
سالهاى صبر و سنبله سوخته
در پس پشت
و هرم وهمناک برهوت در پیش
و پا
بر ترکهاى زمین
و لثههاى چرکین جویباران تشنه
مىرفتیم
و آن یگانه هنوز
مژگانش را بر شولاى شب مىسایید
و من در حسرت آن که:
چگونه بر آن صدفهاى بسته
لب را آشنا کنمغزل تاجبخش