لبه روشن ازدواج مجدد در سیما


 

لبه روشن ازدواج مجدد در سیما
یادداشتى بر مجموعه تلویزیونى «لبه تاریکى»

فرشته ولى‏مراد

[ازدواج مجدد مردان و راه یافتن همسر دوم به زندگى، موضوع مهمى است که از یک سو نیازهاى اجتماعى روز توجه به اصل موضوع آن را به ویژه در سال‏هاى اخیر لازم ساخته است و از سوى دیگر، واقعیت‏هاى اجتماعى کنونى، این موضوع را مواجه با پرسش‏ها و ابهام و پیامدهاى بسیارى کرده است که در ارائه آن به عنوان یک نیاز و راهکار اجتماعى تنها نمى‏توان به اصل جواز شرعى آن استناد جست. نگاه جامع به این واقعیات و نیازها کارى آسان نیست و کارشناسان و برنامه‏ریزان را در سطوح و عرصه‏هاى مختلف مواجه با دشوارى‏هاى بسیار مى‏کند. رویکرد گسترده‏ترین و مؤثرترین دستگاه رسانه‏اى و فرهنگى کشور در سال‏هاى اخیر به این موضوع، هر چند از توجه به یک نیاز اجتماعى حکایت مى‏کند اما پرسش‏هاى زیادى را نیز به دنبال خود دارد. یادداشتى که مى‏خوانید هر چند بیشتر یک لبه این موضوع را مورد توجه قرار داده و طبعاً نمى‏تواند داورى کاملى در این موضوع و رویکرد سیماى جمهورى اسلامى ایران باشد، اما به نکات مهمى نیز توجه داده که به رغم بیان صریح و گزنده آن مفید و قابل توجه است. - پیام زن‏]

* *

سریال «لبه تاریکى» به پایان رسید و این پایان را مى‏توان فروکشى هجوم و تسلط مردان دو زنه بر سیماى جمهورى اسلامى دانست. سال‏هایى قریب یک دهه گذشت و موضوعى را در سیما شاهد بودیم که زیر پوست فرهنگ این ملت خزید و اهداف و نتایج خاصى را دنبال کرد و آن هم ورود زن دیگر در زندگى مشترک بود.
حمله به طور ناگهانى با یک سرى تولیدات در سیما آغاز شد که دستمایه داستانى آنها، برقرارى ارتباط با زن دیگر در خارج از چهارچوب زندگى خانوادگى بود. کار این هجوم بالا گرفت تا جایى که در بهار سال 83 شاهد بودیم این دستمایه همه شبکه‏هاى تلویزیونى را در بر گرفته است. این کار با سریال «بانویى دیگر» به اوج رسید که هم تحقیر زنان بود و هم اهانت به مردان. در این دهه سریال‏هاى ریز و درشت بسیارى که بعضى هم پر هزینه و سنگین بود با همین محتوا تولید شد و در ساعات پربیننده به روى آنتن سیماى جمهورى اسلامى رفت.
براى خانواده یک تعریف داریم. خانواده جداى از ابعاد و طیف گسترش آن عبارت است از پدر، مادر و بعد هم فرزندان که ارتباطشان عاطفى و حقوقى است. قرار بر این است که این افراد غم و شادى را با هم شریک باشند و مشکلات را با سرپنجه تدبیر و تجربه و عشق‏ورزى به یکدیگر حل و بار زندگى را براى هم کم کنند. زن و مرد در این بستر در عین اینکه حقوق یکدیگر را رعایت مى‏کنند نسبت به هم مهر مى‏ورزند و اخلاق را نمایش مى‏دهند و خود رشید مى‏شوند. در این سیر زندگى مشترک زن و مرد و فرزندان خانه تربیت فردى و اجتماعى مى‏شوند. از آنچه در خانه مى‏بینند الگو مى‏گیرند و با آنچه مى‏آموزند، رشد فردى و اجتماعى پیدا مى‏کنند.

در ارتباط با این تولیدات به چند نکته مى‏توان توجه کرد:
1- حرمت‏شکنى: گیریم یک کلمه صیغه یا همسر دوم را هم به برقرارى ارتباط با یک زن دیگر خارج از خانه ضمیمه کرد ولى باید توجه کرد که اصل موضوع به قوت خود باقى است. کلمه همسر دوم و صیغه که آمد، به ظاهر به آن رنگى مى‏دهد که مدیران بگویند کار بدون اشکال است و از کنار موضوع بگذرند. در حالى که از نتایج پیدا و پنهان این موضوع نمى‏توان غافل شد. وقتى در تولیدات فرهنگى و بخصوص هنرى این عمل یک عمل عادى باشد، در واقع آنچه در حال عادى شدن است، برقرارى ارتباط عاطفى و جنسى خارج از خانه است.
آنچه به برکت این تولیدات در جامعه عادى مى‏شود این راه است که مى‏توان خارج از خانه به دنبال برطرف شدن نیازهاى عاطفى به طور بارزتر و مشخص‏تر نیازهاى جنسى بود. از این زاویه نگاه مى‏بینیم نه فقط چهارچوب خانوادگى شکسته مى‏شود بلکه این شکستن کارى عادى و همه‏گیر مى‏شود.
مدیران باید توجه کنند با آنچه در این سال‏ها کردند به این سادگى که یک کلمه همسر دوم را بر سر کار بگذارند، بار مسئولیت آنان را کم نمى‏کند. کارى که با این تولیدات با فرهنگ و رفتار این مردم شد، دادن مجوز و عادى و جارى کردن یک عمل بود و آن هم عادى‏سازى ارتباطات عاطفى در خارج از خانه براى مردان و متعاقب آن زنان. نکته این است که هر مردى که این ارتباط را برقرار مى‏کند با زنى است، پس موضوع به مردان خلاصه نمى‏شود، پاى زنان و خانواده‏ها و در نتیجه فرزندان در میان است. اسم همسر دوم ظاهر کار است ولى باطن کار و نتیجه حاصل از آن از بین بردن قبح این عمل در جامعه است و وقتى قبح عمل از بین رفت، آنچه در جامعه جارى مى‏شود، اصل و باطن عمل است. با این توضیحات مى‏بینیم از نتایج این کار خواسته یا ناخواسته، عادى کردن یک ضد ارزش در جامعه و جارى کردن آن در میان مردم است.
2- افزودن مشکلى بر مشکلات: مدیران با این توضیح که در جامعه دخترانى با سن بالا بدون همسر هستند، کار خود را در اداى توضیح براى رواج این عمل ساده کردند. در حالى که تجربه و تحقیق نشان مى‏دهد مردانى که به دنبال همسر دوم رفتند نه تنها مشکلى را حل نکردند بلکه مشکلاتى بر مشکل اول افزودند و آن هم مشکلاتى است که بر زن اول و فرزندان بى‏پدر آن خانه رفته است. مردانى که پاى زن دیگر را به زندگى مشترک خود باز کرده‏اند با رها کردن زندگى مشترک با همسر اول، به او و فرزندان خود صدمه زده‏اند. حضور دختران ازدواج نکرده اگر به عنوان مشکل بود فقط یکى بود که خود آنان با زندگى پاک و راحت خود مشکلى را براى خود و براى جامعه تعریف نمى‏کردند. براى آنان زندگى در خانه پدرى عادتى است که هنوز ادامه دارد. علاوه اینکه مى‏دانیم و خود این دختران بهتر از هر کس دیگر مى‏دانند که امکان ازدواج براى آنان بسیار فراهم بوده ولى خود نخواسته‏اند و آن مردان را به عنوان همسر برنگزیده‏اند. طرح مشکل ناشى از نگاه مردان و مدیران برنامه‏ساز به موضوع است نه خودِ آنها. اگر توجه شود که فقط این دختران نیستند که با سن بالا به ازدواج «نه» گفته‏اند، بلکه چه بسیار پسران هم هستند که آنان نیز هم با وجود سن بالا نخواسته‏اند همسر انتخاب کنند.
مسئله عدم قبول زندگى مشترک توسط این دختران و پسران احتیاج به تحقیق کارشناسانه و ارائه راه حل‏هاى کارشناسانه دارد نه باز کردن راه ازدواج مجدد براى مردانى که با گذشت، همراهى، قناعت و زحمت‏هاى زن اول به پول و امکانات و اعتبارات اجتماعى رسیده‏اند.
از طرف دیگر، زنى که ازدواج کرده خانه پدر را ترک کرده و وقتى شوهر او را رها مى‏کند در جامعه سنگینى این نگاه را بر خود دارد که او مى‏تواند همسر مرد دیگرى بشود و از همه طرف تحت فشار قرار مى‏گیرد. صدمات روحى انسان‏ها را ضربه‏پذیر مى‏کند و فشار زندگى و اجتماع، راه برون‏رفت از مشکلات را محدود. زنى که دیگر دختر هم نیست و خود مى‏تواند با اجازه خود و بدون اذن ولى همسر بگیرد و با مردى ارتباط برقرار کند، مشکلات جامعه چندین برابر است. او دیگر زنى شکست‏خورده است که احساس شکست او را آزار مى‏دهد. او با این احساس به حال خود گذاشته شده و به اضافه اینکه زندگى فرزندان این خانه هم صدمه جدى
خورده است، زندگى همه این افراد یعنى هم مادرى که همسرش ارتباط عاطفى او را شکسته و به او زخم زده و هم زندگى و تربیت فرزندان و مسائل روحى و روانى آنان همه دچار معضل شده و علاوه بر مشکلات فردى ارتباط مستقیم با مسائل اجتماع دارند.
3- عادى کردن یک حق‏کشى و یک دزدى: مردان براى ازدواج به امکانات مادى و مالى احتیاج دارند. همه مى‏دانیم که در ابتداى زندگى مشترک اگر همراهى و گذشت و قناعت و از همه بالاتر کمک‏هاى مادى و معنوى زن و خانواده او نباشد، در این جامعه پسران توانایى و امکان ازدواج را ندارند. محلى براى زندگى، همه مخارج خانه و زندگى زن و مرد با مرد است؛ به علاوه اینکه کارهاى خانه بر عهده زن نیست. طبق احکام رساله‏هاى عملیه مرد حق ندارد زن را به انجام کارهاى خانه مجبور کند. این حکم حقوقى است. اما زنان این جامعه مبتنى بر اخلاق و استحباب عمل مى‏کنند به این شکل که خانواده زن بخش مهمى از مخارج شروع زندگى مشترک را به عهده مى‏گیرد و بعد هم زنان به حکم عشق و اخلاق، کارهاى خانه را به عهده مى‏گیرند. زن اگر چه به حکم اخلاق کارهاى خانه را مى‏کند ولى مردان همه آنها را وظیفه زنان مى‏دانند. نه تشکر و قدرشناسى را بر خود واجب مى‏دانند و نه در وقتى که
مى‏توانند به عهده گرفتن بخشى از این مسئولیت را. اینها همه باعث مى‏شود که مردان نه فقط از زیر بار مسئولیت شانه خالى کنند و آن را به عهده زن بگذارند بلکه با تکرار این فکر و عمل، خود را طلبکار هم فرض کنند.
زنان جامعه ما زندگى را بر مبناى اخلاق شروع مى‏کنند، بدون توقع و حتى بدون اینکه به روى مردان بیاورند که در زندگى گذشت مى‏کنند و بدون اینکه بگویند طلبى دارند. مسئولیت‏هاى خانه و بچه‏ها به عهده مردان است. زنان همه این بار را به دوش مى‏گیرند و در زندگى قناعت را پیشه مى‏کنند تا سرمایه‏اى جمع شود و خرج خانه و بچه‏ها شود. تا اینجاى کار عادى است و همه امکانات و اهرم‏هاى قدرت در دست مرد و به حساب مرد مانده و جمع مى‏شود. در تمام این پس‏اندازها زن سهیم است چرا که کارهایى کرده که وظیفه‏اش نبوده و همراهى‏هایى کرده که با بناى عشق حرف از سهم خود نزده است. نکته اصلى اینجاست که یکى از مهم‏ترین وظایف رسانه ملى به عنوان مربى افراد و جامعه که نقش مهمى در فرهنگ‏سازى دارد این است که همه این موضوعات را دقیق ببیند، ابعاد مثبت فرهنگى را تقویت کرده و کمبودها را با آموزش صحیح پر کند نه اینکه در جهت عکس کارى کند تا کسى که به اخلاق عمل مى‏کرده ببیند چگونه قربانى سوء استفاده‏ها، هوسرانى‏ها و پیروى هواى نفس مى‏شود.
سؤال این است: مردى که به دنبال ازدواج مجدد مى‏رود از کدام اموال و اعتبارات براى زن دیگر خرج مى‏کند؟ اگر این مردان هم مال اضافه دارند که زندگى دیگر را اداره کنند و هم وقت دیگر که علاوه بر خرج آن براى زن و فرزندان خرج زن دیگر کنند، موضوع حرف دیگرى است ولى اگر همه اینها با خدشه به حقوق و کسر گذاشتن از زن و فرزندان حاصل مى‏شود، نقش صدا و سیما در این دزدى چیست؟ نکته این است که این مرد با عاطفه‏اى که از همسر خود کسر گذاشته و امکانات مالى که با کار و همراهى زن به نام خود ثبت کرده، به دنبال خواسته‏هاى خود است.
4- رواج حس بى‏اعتمادى در زنان: عقد ازدواج پایه‏هاى یک زندگى دایمى را بین زن و مرد بنا مى‏نهد. در زندگى مشترک بنا بر این نهاده مى‏شود که این دو سهم یکدیگر از دنیا هستند و قرار است که مشکلات زندگى را با یکدیگر حل کنند. این تولیدات با خدشه به حرمت خانواده در ذهن مردان این راه حل را شکل مى‏دهد که مى‏توان مشکل و همسر را دور زد و با هر زن دیگر که مى‏تواند منشى اداره، همکار، زن دوست، زن همکار، زن همسایه و یا زنى که در خیابان پیدا کرده، دخترى از فامیل و یا هر زن دیگر ارتباط عاطفى برقرار کرد و در خارج از خانه به دنبال خوشى گشت. متعاقب تقویت این ذهنیت در مردان، امنیت زندگى مشترک است که در ذهن زنان به مخاطره مى‏افتد و ذهنیتى که بیمارگونه در خانه ریشه مى‏دواند که بى‏وفایى مرد و خدشه‏دار شدن زندگى مشترک با حضور زنى دیگر در زندگى است. عدم امنیت روانى ابتدا سلامت جسمى، روحى و فکرى زن را به مخاطره مى‏اندازد و به دنبال آن سلامت ارتباطات بین فردى داخل خانه و متعاقب آن جامعه را؛ به اضافه اینکه تأثیر خود را بر تربیت فرزندان و اداره کردن خانه نیز مى‏گذارد.
5- یک نهى و یک سفارش: در این برهه از تاریخ، ایران یک کشور جوان است با کلى بار مشکلات بر دوش نظام در جهت حل آنها. براى حفظ پاکى و عفت یک جوان و جامعه، قرآن جوانان را به خویشتندارى، ازدواج و قناعت در این باب دعوت مى‏کند. یک جوان به ازدواج احتیاج دارد و ازدواج هم مقدمات
و ملازمات دارد. کمترین بودجه را هم که براى این کار در نظر بگیریم باز سقفى بالاى سر، فرشى زیر پا، لقمه‏اى نان و آب باریکه‏اى که گذران زندگى باشد. آیا وظیفه رسانه ملى پیش از آنکه به دنبال باز کردن راهى براى مردان زن و بچه‏دار براى برقرارى ارتباط عاطفى در خارج از خانه باشد، این نبوده که هدف و تلاش و الگوسازى خود را در جهت حل مشکلات جوانان معطوف کند؟ آموزه‏هاى دینى در ارتباط با ازدواج مجدد، یک نهى دارد و آن اینکه مردان را توجه مى‏دهد که به دنبال امیال خود نباشند و میل و هوس را پیروى نکنند. آیا وظیفه رسانه ملى در جمهورى اسلامى این نبود که به جاى عادى کردن این نهى و باج دادن به مردانى که دستیابى به پول و امکانات این وسوسه را در ذهن آنان دامن مى‏زند، راه کمک به جوانان و حفظ پاکى و عفت آنها و در نتیجه عفت و پاکى جامعه را سرلوحه کار خود قرار دهد؟


6- بى‏انصافى آشکار: این سریال‏ها همه براى دادن مجوز به مردان براى برقرار کردن ارتباط عاطفى و به طور خاص جنسى در جامعه در یک موضوع مشترکند. این مردان همه با داشتن یک زن علیل در زندگى اول بختى بد داشته‏اند. مردانى که به دنبال زن دیگر هستند، زن‏شان بیمار و ناتوان است چرا که اگر این نباشد مردان با چه توجیه و توضیحى مى‏خواهند به دنبال زن دیگر باشند؟ بچه‏دار نشدن، ضعف و ناتوانى جسمى، گرفتارى به بیمارى افسردگى و روحى، گرفتارى به دوا و درمان و دارو که آنها را از برقرارى ارتباط با مرد خانه ناتوان کرده از جمله مشکلاتى است که این زنان دارند. آیا کسى هست گناه خود را ببیند و در انجام هر کارى که غلط دیده مى‏شود به دنبال توجیه و مقصر نشان دادن فرد دیگر نباشد؟ در جامعه چه دیده‏ایم؟ چقدر شنیده‏ایم که او (یعنى زن اول) افسرده، بداخلاق، بیمار، روانى و ... است. این تولیدات به قدرى در این روال پیش رفته‏اند که بیننده نه فقط ناچار شود به این مردان مجوز رفتن به دنبال زن دیگر را بدهد بلکه براى این مردان و بدبختى آنها دلسوزى هم بکند.
7- تیپ‏ها و شخصیت‏ها: بیشتر آدم‏هاى این دست سریال‏ها به تیپ‏هاى کلیشه‏اى نزدیک‏ترند. مردى که به دنبال زن دیگر رفته، عمق بیشترى پیدا مى‏کند. او قهرمان داستان است و هویت بیشترى هم دارد. به او فرصت داده مى‏شود که از گذشته و عقده‏ها و مشکلات خود بگوید. در شناساندن پایگاه طبقاتى‏اش تلاش بیشترى کرده و اینها به کمک او و توجیه عملش مى‏آید. شخصیت این مردان تاریک و روشن مى‏شود تا هم ابعاد منفى و هم مثبت او به مخاطب معرفى شوند و همراهى بیشترى از مخاطب را داشته باشند. متعاقب آن گاه با زنى هم به زندگى مشترک زن اول پا گذاشته این فرصت داده مى‏شود که از گذشته و از زندگى خود بگوید. از مشکلاتى بگوید که براى انجام این عمل به او مجوز داده. هر چه به او فرصت بیشترى داده مى‏شود که با ذکر ناکامى‏ها و ناتوانى‏هاى خود بگوید زنى که قربانى این ماجراست زندگى را در سکوت به پیش مى‏برد. اینها یعنى همراهى مخاطب با شخصیت‏هایى که این گونه حساب شده انتخاب شده‏اند. نتیجه آن هم همدلى مخاطب است با این شخصیت‏ها.
در این دست تولیدات همسرى که پایه‏هاى زندگى مشترک را ساخته فقط هست. گاه بغض و کینه دارد، عصبانى است و با این عصبانیت کنار آمده و زندگى مى‏کند و گاه سازش کرده، با موضوع کنار آمده و همراه است. یا هست و زندگى مى‏کند و یا در پایان با مرگ حذف خود را از صحنه مى‏پذیرد. نکته جالب توجه این است که این زن اول هر چه بهتر و فهمیده‏تر و همراه‏تر است، خود در مقابل این عمل همسر ساکت‏تر و همراه‏تر است تا جایى که به این کار همسر رضایت مى‏دهد. بالاتر اینکه خدمت هم مى‏کند. اگر خیلى هم زن خوبى باشد خود مقدمه‏ساز ازدواج دیگر براى شوهرش است. «بانویى دیگر» در این باب پا را از همه فراتر گذاشت و زن به اصرار و التماس و تهدید خود، شوهر را مجبور به پذیرفتن این کار کرد!
8- انتخاب راه فرار در مقابل مشکل: مردى که به دنبال زن دیگر مى‏رود، میان پیروى میل و هوس و یا گدایى عاطفه در خارج از خانه دست و پا مى‏زند. کدام خانه هست که در آن مشکلى نباشد. انسان‏ها در مسیر زندگى و در مقابل با مشکلات است که تربیت مى‏شوند. مردى که خانه و زن و زندگى و بچه‏ها را با مشکل موجود در خانه رها مى‏کند و به راه خود مى‏رود، در خانه چه درسى به زن و به بچه‏ها مى‏دهد؟ از مشکل فرار کنید؟ با فرار آیا مشکل حل است؟ اگر این مرد نتوانسته با زن به گونه‏اى برخورد کند که نیاز عاطفى او را برآورده کند، جاى دیگر مى‏تواند؟ گمان باطل است. هر کس به دنبال اهداف خود است. انسان‏ها نه فقط دیگران را که خود را هم فریب مى‏دهند.
9- شکست قهرمان: پدران نه فقط حامى و تکیه‏گاه فرزندان که براى فرزندان خود قهرمانند. رفتن به دنبال زن دیگر جداى همسر خود، براى مردان یک امتیاز است یا ضعف؟ در قدم اول قانون و فرم‏ها و سنت‏هاى جارى جامعه که همه اهرم‏هاى قدرت را به دست مردان داده، مردان را به این بى‏عدالتى سوق مى‏دهد. بعد از چندین سال تلاش مشترک زن و مرد براى رسیدن به جایى به لحاظ امکانات مادى، کار و اعتبار اجتماعى و سرمایه و امکانات مادى در دست مردان است که اینها قدرت اجراى رفتن به دنبال زن دیگر را به مرد مى‏دهد. از طرف دیگر روشن است که زندگى خالى از مشکلات نیست و بالنسبه زندگى مشترک هم خالى از مشکلات نمى‏تواند باشد. انسان تربیت‏یافته و قدرتمند کسى است که در مقابل مشکلات زانو نزند. زانو زدن اولین قدم اظهار عجز و ناتوانى در حل مشکل و در واقع اظهار عجز است. قدرتمند، مردى است که به عجز تن نداده و راه خود را از راه خانه و زن و بچه‏ها جدا نکرده و در مقابل به حل مشکلات خانه کمر همت بسته و از این راه قوت و قدرت خود را به همگان نشان دهد. مردان ضعیف الگوى خوبى براى تربیت فرزندان خود اعم از پسر و دختر نیستند. فرزندان، پدران خود را قهرمان فرض مى‏کنند و مى‏خواهند که آنان قهرمان زندگى آنها باشند. مى‏خواهند باور کنند پدرشان یک قهرمان است. اشتباه است اگر گمان شود که پسران نیازمند این قهرمان هستند، دختران به مراتب بیشتر از پسران محتاج این قهرمانند چرا که نیازمند تکیه به این قهرمان براى تمام طول زندگى‏اند. این قهرمان قرار است تکیه‏گاه و مأمن آنها در تمام زندگى باشد.
مردان با گریز از خانه نه فقط به فرزندان خود آموزش فرار از مشکل داده‏اند بلکه با این کار قبل از اینکه به زندگى مشترک، به همسر و به خودشان صدمه بزنند، با اظهار عجز در مقابل مشکلات به این باور فرزندان خود که «پدر من یک قهرمان است» صدمه زده و آنها را نابود کرده‏اند. این فرزندان در آینده هر چقدر هم که انسان‏هاى موفقى بشوند باور تلخ شکست پدر، جفاى به مادر، و یک بى‏انصافى که راهش باز بود و پاسخ داده نشد، براى همیشه در کام آنها مى‏ماند. سنگین‏تر از آن سایه یأس عجز پدر و در نتیجه شکست قهرمان زندگى براى همیشه بر زندگى آنها سایه خود را مى‏اندازد.
نقش و جایگاه رسانه در الگوسازى، فرهنگ‏سازى، ارزش‏گذارى و عادى کردن و در مقابل ضد ارزش کردن و بد جلوه دادن موضوعات در جامعه قابل انکار نیست؛ آیا تولیدات هنرى فقط منعکس‏کننده واقعیت‏هاى موجودند؟ یا واقعیت‏هاى غیر منطبق با حق و حقیقت بسترى را ایجاد مى‏کنند که با رسانه بهره‏گیرى از علم و حکمت به اضافه هنر هنرمند که همان خلاقیت است، دردى از خلق دوا کند و بارى از دوش آدم‏ها بکاهد و راهى به روشنایى بگشاید؟
در سریال «لبه تاریکى» نشان داده شد که آن هجوم ورود زنى دیگر در زندگى مشترک به افول کشیده شد. در این سریال با اینکه مرد داستان متقاضى این عمل بود ولى دخترى که در شخصیت‏سازى به قدّیسه‏ها نزدیک بود، در مقابل این خواسته ایستاد. با اینکه زن اول داستان با همان کلیشه وارد شد و عشق بى‏نتیجه خود را ادامه داد و خود خواست که به مرگ تن دهد ولى دختر با ایستادن خود در مقابل مرد نه تنها او را شکست داد که خود او را شکست. او را نابود و از صحنه به در کرد. ایستادگى و استقامت دختر، انتقام زن اول بود که از مرد گرفته شد. این عمل چون جریمه شرابخورى‏هاى بى‏حساب رندان شد.
پایان یافتن این سریال، هم نوید افول هجوم این مردان در تولیدات سیما شد که امیدواریم دوباره سر بلند نکند. همان حکایت است که جلوى ضرر را هر کجا بگیریم منفعت است. در همین ده سال گذشته با تولیداتى که این بلا را بر سر این جامعه آورد زنان، مردان، فرزندان و خانواده ایرانى به قدر کافى صدمه خورد که بار این مسئولیت را مدیران فرهنگى و تولیدکنندگان این تولیدات به نسبت «هر که بامش بیش برفش بیشتر» را بر دوش دارند.