انتظار سبز


 

انتظار سبز

انتظار فرج‏

از کرانه‏هاى دریاى انتظار صدایت مى‏زنم؛ از میان موج‏هاى خروشان ولى بى‏صدا، از آبىِ دریا و از عمق وجودم. صدایم در کوهها مى‏پیچد و من همچنان منتظر. در انتظار آمدنت صدایت مى‏زنم. انتظارى سبز و طولانى نویدبخش تنهایىِ من است. نمى‏دانم با چه صدایى، با چه کلامى صدایت کنم. اما صبح‏هاى جمعه چشمان پرشکوه‏ام چشم به راه در جاده انتظار منتظر توست. اشک در حلقه مردمک‏ها جمع مى‏شود، ولى توان آمدن ندارد؛ مردمک‏ها تنها مثل غروب خورشید سرخ مى‏شوند.
یا مهدى! دریاى وجودم صحراى انتظارت است. من عاشقم، عاشق قدوم مبارک تو. عاشق و تشنه دیدار تو. شب‏هایى که در یاد تو هستم، خواب مهربانى‏ها را مى‏بینم. خواب بازگشت خوبى‏ها را. بیا، بیا و خواب‏هاى مرا تعبیر کن.

آیدا گائینى - قم‏