سبز آسمونى
هوربانو
زن خورجینى از آینه داشت
دعا مىخواند
پاى رواقِ طاووس
ایستاده با نگاه طلا
تنور دهکده
خالى از آتش و خاطره
خلوت او را تکان مىداد.
زوجش
سیمرغ چلیپا در منظر سرد مهتاب،
مادرش ساکن تالاب.
زن
حنا دست
زر ساق
آسمانپیشانى
چشمانش تمامى افق را مىگشود
شبانه
به مشرق آفتابخانه خلوت مىبرد
و در تنور نانِ قسمت مىپخت
در کنارش
یک تکه خواب
دو بغل خورشید
سه ضربه ذکر
چارقدش را به رگ آسمان گره مىزد
به برکت زمین سلام مىگفت
و خود را مىشناخت
که صبح بود و
آفتاب مىفروخت
مرسده لسانى