سخن اهل دل


 

سخن اهل دل‏

راز رشید

به گونه ماه نامت‏
زبانزد آسمان‏ها بود
و پیمان برادرى‏ات‏
با جبل نور
چون آیه‏هاى جهاد،
محکم‏
تو آن راز رشیدى‏
که روزى فرات‏
بر لبت آورد
و ساعتى بعد
در باران متواتر پولاد
بریده بریده‏
افشا شدى‏
و باد
تو را با مشام خیمه‏گاه‏
در میان نهاد
و انتظار در بُهت کودکان حرم‏
طولانى شد
تو آن راز رشیدى‏
که روزى فُرات‏
بر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست‏

زنده‏یاد سیدحسن حسینى‏


باغ نگاه‏

صبح، دو مرغ رها
بى‏صدا
صحن دو چشمان تو را تر کرد
شب، دو صف از یاکریم‏
بال به بال نسیم‏
از لب دیوار دلت‏
پر کشید
آفتاب خار و خس مزرعه چشم تو
آبشار
موج فرو خفته‏اى از خشم تو
مى‏شود از باغ نگاهت هنوز
یک سبد از میوه خورشید
چید!

علیرضا قزوه‏

 

آفتاب پنهانى‏

طلوع مى‏کند آن آفتاب پنهانى‏
ز سمت مشرق جغرافیاى عرفانى‏
دوباره پلک دلم مى‏تپد، نشانه چیست؟
شنیده‏ام که مى‏آید کسى به مهمانى‏
کسى که سبزتر است از هزار بار بهار
کسى، شگفت کسى آن چنان که مى‏دانى‏
کسى که نقطه آغاز هر چه پرواز است‏
تویى که در سفر عشق خطّ پایانى‏
تویى بهانه آن ابرها که مى‏گریند
بیا که صاف شود این هواى بارانى‏
تو از حوالى اقلیم هر کجاآباد
بیا که مى‏رود این شهر رو به ویرانى‏
کنار نام تو لنگر گرفت کشتى عشق‏
بیا که یاد تو آرامشى است طوفانى‏

دکتر قیصر امین‏پور


نازنینا نفسى اسب تجلى زین کن‏

به تمناى طلوع تو جهان چشم به راه‏
به امید قدمت کون و مکان چشم به راه‏
به تماشاى تو اى نور دل هستى، هست‏
آسمان کاهکشان کاهکشان چشم به راه‏
رخ زیباى تو را یاسمن آیینه به دست‏
قد رعناى تو را سرو جوان چشم به راه‏
در شبستان شهود اشک‏فشان دوخته‏اند
همه شب تا به سحر خلوتیان چشم به راه‏
دیدمش فرشى از ابریشم خون مى‏گسترد
در سراپرده چشمان خود آن چشم به راه‏
نازنینا! نفسى اسب تجلى زین کن!
که زمین گوش به زنگ است و زمان چشم به راه‏
آفتابا دمى از ابر برون آ که بُوَد
بى‏تو منظومه امکان نگران چشم به راه‏

زکریا اخلاقى‏



جمعه موعود

دست تو باز مى‏کند، پنجره‏هاى بسته را
هم تو سلام مى‏کنى، رهگذران خسته را
دوباره پاک کردم و به روى رَف گذاشتم‏
آینه قدیمى غبار غم نشسته را
پنجره بى‏قرار تو، کوچه در انتظار تو
تا که کند نثار تو، لاله دسته دسته را
شب به سحر رسانده‏ام، دیده به ره نشانده‏ام‏
گوش به زنگ مانده‏ام، جمعه عهد بسته را
این دل صاف، کم‏کمک، شده‏ست سطحى از ترک‏
آه! شکسته‏تر مخواه، آینه شکسته را

سهیل محمودى‏



انتظار

همیشه منتظرت هستم‏
بى‏آنکه در رکود نشستن باشم‏
همیشه منتظرت هستم‏
چونان که من‏
همیشه در راهم‏
همیشه در حرکت هستم‏
همیشه در مقابله‏
تو مثل ماه‏
ستاره خورشید
همیشه هستى‏
و مى‏درخشى از بَدر
و مى‏رسى از کعبه‏
و کوفه همین تهران است‏
که بار اول مى‏آیى‏
و ذوالفقار را باز مى‏کنى‏
و ظلم را مى‏بندى‏
همیشه منتظرت هستم‏
اى عدل وعده داده شده‏
این کوچه‏
این خیابان‏
این تاریخ‏
خطى از انتظار تو را دارد
و خسته است‏
تو ناظرى‏
تو مى‏دانى‏
ظهور کن‏
ظهور کن که منتظرت هستم‏

طاهره صفارزاده‏