زنان و فعالیتهاى اقتصادى - اجتماعى
میزان مشارکت و اشتغال، یکى از شاخصهاى اصلى نوسازى اقتصاد ملى و توسعه اقتصادى محسوب مىشود و میزان و نحوه مشارکت اقشار مختلف مردم از جمله زنان در فعالیتهاى اقتصادى یکى از عوامل و شاخصهاى امر توسعه مىباشد. با اینکه الزام اقتصادى اشتغال و مشارکت زنان، هماینک در بسیارى از کشورهاى جهان به عنوان بحثى جدى مطرح مىباشد و لکن هنوز در کشورهاى در حال توسعه تعادل قابل قبولى مابین فعالیتهاى زنان و مردان وجود ندارد. به عنوان مثال چنانچه هزینه کارگران زن بالا باشد این امر سبب ترجیح دادن کارگران مرد مىشود. از طرف دیگر با توجه به موضوع بارورى و مرخصى زایمان، زنان در مقایسه با مردان شانس کمترى در احراز مشاغل دارند. این مشکل بخصوص در کشورهایى که هزینه ایجاد و اداره مهد کودک بر عهده کارفرما مىباشد سبب استخدام کمتر زنان مىشود. در این کشورها چون کارفرما از هزینه مادرى آگاه است، رغبت کمترى نسبت به استخدام زنان از خود نشان مىدهد.
از جمله مسائل اقتصادى دیگر، صاحب سرمایه نبودن زنان است. در بسیارى از مناطق کشورهاى در حال توسعه، حق مالکیت و اداره اموال به شکل قانونى یا در عمل از زنان سلب مىشود. لذا در بسیارى از مشاغل، زنان امکان راهیابى و ایجاد کارگاه و بنگاه تولیدى را ندارند چرا که بسیارى از امور و مشاغل (به ویژه بخش خصوصى) مستلزم سرمایهگذارى یا خرید سهام افراد است که زنان از برخوردارى از چنین حقوقى محروم مىباشند.
آموزش، یکى از زمینههاى زیربنایى تقویت آگاهى افراد است که موجب مىشود تا افقهاى روشنترى را فرا روى آنها قرار بدهد. یکى از ابعاد مهم و برجسته آموزش این است که دامنه فرصتها و چشمانداز وسیعترى از انتخاب و اختیار را در مقابل انسانها مىگشاید و آنان را نسبت به پذیرش اندیشههاى برتر پذیرا و توانا مىسازد. تجربه زندگى ثابت کرده که زنانى که حتى تا حدودى از موهبت آموزش ابتدایى برخوردارند، مدیران توانمندى براى اداره منابع خانهدارى بوده و در زمینه فعالیتهاى مربوط به تندرستى، بهداشت، تغذیه و تعلیم و تربیت و ... موجبات ارتقا و بهزیستى خانواده و اعضاى خانواده را فراهم مىآورند.
به علاوه آموزش و پرورش صحیح و متعهدانه، این امکان را براى زنان میسر مىسازد که بر پیشداورىهاى غلط اجتماعى فایق آمده و سررشته زندگى را خود به دست گیرند و جایگاه و هویتى متناسب شئون یک زن بیابند و از این طریق هر چه بیشتر در عرصههاى اقتصادى و اجتماعى مشارکت داشته باشند.
بر عکس، محروم ماندن از آموزش و پایین بودن سطح آگاهى و معلومات، دامنه انتخاب زنان را تنگ و وابستگىشان را تشدید نموده و در خانواده و زندگى عمومى نقشى حاشیهاى خواهند داشت.
به همین ترتیب بىسوادى به عنوان یک معضل اساسى مطرح و دیگر عوامل و شرایط نیز نظیر شغل، تندرستى، نگرش به مشکلات، درک عمومى و اجتماعى و قدرت تحلیل و حل مسائل و ... همگى به نوعى متأثر از چگونگى تحصیلات زنان مىباشد. پر واضح است زنانى که به سوادآموزى مىپردازند در جامعه و خانواده احترام بیشترى کسب مىکنند. در جستن کار و کاریابى از شرایط و مهارتهاى بهتر و بیشترى برخوردارند و مىتوانند حقوق بیشترى دریافت نمایند.
زنانى که فرصت تحصیلى و آموزشى براى آنان فراهم شده و از قید برخى نگرشهاى منفى فرهنگى که ریشه در خرافات دارد رهیدهاند، به مقامات عالى دست یافته و توانستهاند خدمات ارزندهاى به جامعه ارائه دهند. از طرف دیگر تحصیل و سوادآموزى زنان و دختران خلاقیتهایشان را افزایش داده و بر قدرتشان در خانواده مىافزاید. متأسفانه با تفوق اندیشه منزلت پایین زن شخصیت آنان به گونهاى قوام مىیابد که به سختى خود را باور داشته و در عرصههاى مختلف فعالیتهاى اجتماعى و اقتصادى حضور مىیابند. با این تفاصیل نباید فراموش کرد زنان نشان دادهاند در شرایط سخت و دشوار نیز مىتوانند همپاى مردان در بسیارى از امور و تصمیمگیرىهاى اجتماعى و اقتصادى نقشى مؤثر و بسزا داشته باشند.