«مقاله وارده»
همراهى مادر در نقش‏آفرینى پدر

انسى نوش‏آبادى‏

سرآغاز

حضور پدر در خانواده و ایفاى نقش پدرى، از ارکان اصلى خانواده استاندارد است. اگر پدر و مادر هر کدام نقش خود را در خانواده به خوبى ایفا کنند، بدون شک مسیر خانواده در راه درست خواهد بود و فرزندانى هم که در چنین محیطى رشد کنند، فرزندانى سالم‏تر و کارآمدتر خواهند بود.
طبیعى است که مادران به خاطر مهر مادرى به طور فطرى و ذاتى، بیشتر اوقات داوطلب ایفاى نقش مادرى خود تا حد توان و در قالب باورها و دانسته‏هاى خود هستند. اما در مورد پدران تجربه ثابت کرده بعضى از مردان خود را مقید به ایفاى نقش پدرى در خانواده نمى‏دانند و یا از جایگاه خود در خانواده سوء استفاده مى‏کنند؛ از این‏رو مى‏توان گفت چه بسا خانواده‏هایى وجود دارند که با وجود مرد خانه، باز دچار نبود پدر هستند.
منظور از حضور پدر، وجود مرد در خانه نیست بلکه مقصود، حضور وى در نقش پدرى در قبال خانواده است؛ از این‏رو مردى که همچون یک کارگر ساده و یا تدارکچى عمل مى‏کند، نمى‏تواند ادعاى پدرى داشته باشد.

پدر و مدیریت خانواده‏

مدیریت خانواده چه در مرحله تصمیم و اراده و چه در اجرا و عمل، به داشتن قدرت کافى در زمینه فکر و عمل است؛ نیز باید به گونه‏اى باشد که احساسات و عواطف پدر، اراده‏اش را تضعیف نکند و در او سستى ایجاد نکند. مردان نوعاً بهتر از زنان مى‏توانند عهده‏دار این مسئولیت باشند. زنان به خاطر برخوردارى از روابط عاطفى قوى با فرزندان، نیز فطرت بى‏مانند مادرانه خود، استعداد و توانایى کافى براى اجراى این امر مهم را ندارند. مسئولیت سرپرستى به عنوان یک تکلیف به عهده مردان گذاشته شده و بدین وسیله آنان در مقابل اعضاى خانواده مکلف شده‏اند، نه حقدار.
مدیریت خانواده براى مرد حقى محسوب نمى‏شود تا براى رفاه‏طلبى و خودخواهى امتیازى باشد، چنان که قرآن با مشخص کردن مرزها و قیود و شروطى براى مدیریت مرد، اجازه هر گونه سوء استفاده را در این مقام از مردان سلب مى‏کند.
قرآن مى‏فرماید: «الرِّجالُ قَوّاموُنَ عَلَى النِّساءِ»(1) یعنى مردان را کارگزاران و قوام‏دهندگان در امور خانواده معرفى مى‏کند، اما در کنارش دعوت‏هاى لطیفى دارد، چون «کوُنوُا قَوَّامینَ بِالْقِسطِ»(2) یا «عاشروهن بالمعروف»(3) و یا «لا تُضارّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ»(4) نیز «أَتَمِروُا بَیْنَکُم بِمَعْروُفٍ»(5) و «قُلْ أَمَرَ رَبِّى بِالْقِسْطِ»،(6) یعنى مردان را به بسط عدالت‏ورزى و برخورد نیکو و بر کنار بودن از هر گونه زیان رساندن و ستم کردن فرا مى‏خواند، چنان که بر مروت، مدارا و رفتار شایسته نسبت به همسر و فرزندى که در کفالت او هستند، تأکید و سفارش فراوان مى‏نماید.(7)
بنابراین مرد جواز حاکمیت دارد، نه تحکم. در حاکمیت نه تنها بایستى رعایت عدالت را بکند، بلکه باید رعایت اصل «عفو» را به دلیل «وَ أَنْ تَعْفوُا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏»(8) و اصل فضل را در روابط خانواده به واسطه «لا تَنسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ»(9) پیوسته مورد توجه و نظر داشته باشد. این توصیه‏ها تأکید بر اخلاق و رعایت حقوق است.(10)
بنابراین لزومى ندارد مدیریت با خشونت آمیخته باشد. مدیر خانه کسى است که اعضاى خانواده همواره تحت سرپرستى و اداره او باشند، نه هر گاه که غضب کند و به خشم آید؛ که این نشانه بى‏لیاقتى و ناتوانى شخص از مدیریت است.

سیاست انقباضى!

نکته مهم دیگرى که باید در این زمینه بدان توجه شود، تفاوت در نوع این گونه مدیریت با سایر مدیریت‏هاست (مانند مدیریت ادارات دولتى، سازمان‏ها و ...)
از آنجا که افراد تحت سرپرستى در خانواده ابتدا کودکانى بازیگوش و سپس نوجوانانى در سن بلوغ و ... هستند، خانواده نیز جایگاه تجلى دگرگونى‏هاى روحى و سنى و بروز درونیات آنهاست، ضابطه‏مند کردن بیش از حد خانواده، کارى نادرست و غیر منطقى است. در خانواده باید حفظ روابط عاطفى و تأمین آرامش و آسایش اعضا در درجه اوّل اهمیت قرار گیرد.
همچنین به کارگیرى مدیریت از طریق اصرار و پافشارى غیر منطقى بر قوانین، در پیش گرفتن یک رویه پیوسته و یکسان براى همه افراد و در همه سنین، خانواده را به سمت کسالت و افسردگى، نیز طغیان بر ضد پدر و قوانین سوق مى‏دهد. پس باید اذعان کرد براى پدر به همان اندازه که صلابت و قاطعیت لازم است، انعطاف‏پذیرى و درک حالات و مقتضاى سِنّى فرزندان نیز ضرورى است.
«پدر باید فرزندانش را از نظر سن، مرحله رشد، حال، فکر و تمایلات و عواطف، وضع جسمانى، ایمان و اعتقاد و ... درک کند و با شناخت درست ویژگى‏هاى آنان و مخصوصاً درک عواطف‏شان سعى کند که براى فرزندانش دوستى صالح باشد نه پدرى حاکم.»(11)
به نفع پدر نیست که مدیریت و اقتدار خود را به رخ فرزندان بکشد و در مقابل آنها قرار گیرد، یا ایشان را به موضع‏گیرى در برابر خود تحریک کند بلکه بهتر است خود را در کنار آنها قرار دهد و سعى کند دوستى و خیرخواهى خود را به آنان ثابت نماید؛ نیز به جاى آنکه عقیده و نظر خود را به ایشان تحمیل نماید، دوستانه پیشنهاد دهد. طبیعى است که مدیریت از راه غیر مستقیم، فرزندان را به اطاعت و همکارى بیشتر با پدر تشویق مى‏کند.

مرد کهن!

با توجه به آنچه که بیان شد و صدها نکته ناگفته دیگر، روشن است که مسئولیت پدر در برابر خانواده آنقدر مهم و حساس است که از عهده هر کسى بر نمى‏آید و هر مردى به صرف بچه‏دار شدن «پدر» نمى‏شود. پدران مانند مادران احتیاج به مطالعه و کسب آگاهى‏هاى روانشناسى و تربیتى، همچنین راهنمایى مشاوران خانواده و نیز مشورت با اعضاى خانه بخصوص مادر خانواده دارند. روشن است که نظارت همیشگى، همراه با مهربانى و محبت در عین صلابت و قاطعیت، احتیاج به تمرین، بردبارى، مدارا و هوشیارى دارد.

زنان و مدیریت پدر

همان طور که اسلام اداره و سرپرستى خانواده را به عهده پدر گذاشته، از همسر و فرزندان او پذیرفتن این امر را خواستار شده است، چنان که سعادت خانواده را در گرو گردن نهادن به مدیریت پدر مى‏داند. در غیر این صورت اگر از مرد مدیریت بخواهد ولى خانواده را مقید به اطاعت از پدر و پذیرفتن رأى او نداند، عملاً مدیریتى براى وى قائل نشده است. چنان که حضرت على(ع) فرموده: «لا رأى لمَن لا یطاع؛(12) از کسى که پیروى نکنند، نظر و رأیش تأثیرى ندارد.»
در بین اعضاى خانواده، نقش مادر از همه مهم‏تر است. اگر مادر، پیش از همه در کمال خرسندى و رضایت، مدیریت مرد را بپذیرد و او را در این امر مهم یارى کند، دیگر اعضاى خانواده از دوران کودکى به اطاعت و حرف‏شنوى از پدر عادت خواهند کرد و مدیریت او را آسان‏تر خواهند پذیرفت. اما اگر مادر اولین مخالف پدر باشد، طبیعى است در چنین خانواده‏اى از فرزندان نباید توقع پیروى از بزرگ‏ترها را داشت. در این گونه خانواده‏ها عصیان و سرکشى در مقابل پدر امرى عادى و طبیعى خواهد بود.
مادر بیش از هر کسى مى‏تواند در اقتدار بخشیدن و یا سلب قدرت مدیریت از پدر مؤثر باشد. در بسیارى از خانواده‏ها که پدر قدرت مدیریت را از دست داده و ناتوان و بى‏اعتنا شده، یکى از علت‏ها را باید در نوع اندیشه مادر خانواده جستجو کرد.

مدیریت زنانه‏

به دو دلیل بعضى از زنان سعى مى‏کنند که مدیریت خانواده را به عهده گیرند:
1- گروهى به دلیل عدم لیاقت و کفایت همسر در اداره خانواده، به اجبار عهده‏دار این مسئولیت شده‏اند، در حالى که از عهده‏گیرى آن راضى نیستند.
2- گروهى دیگر از زنان بر این باورند که اگر اداره خانه را به عهده گیرند و همسران‏شان را در حاشیه قرار دهند، خوشبخت‏تر و موفق‏ترند. از این‏رو براى رسیدن به این سعادت کاذب تلاش مى‏کنند.
اما مسئولیت یک زن چه به عنوان مادر و چه به عنوان همسر، آنقدر دشوار و سنگین است که اگر قرار باشد وظیفه پدر بر آن افزوده شود، آسایش و آرامش را از او خواهد گرفت. این وضع براى فرزندان نیز ناخوشایند است چرا که باید شاهد شکایت‏ها و رنجش هر روز مادر اما بى‏اعتنایى و لاابالى‏گرى پدر باشند، یا شاهد جنگ و دعواى همیشگى پدر و مادر بر سر مسئولیت خانواده.
این دسته از خانواده‏ها زمانى که فرزندان بزرگ شده، نیاز به قدرت کنترل‏کننده و ناظر قدرتمند دارند، با بحران روبه‏رو مى‏شوند.
فطرت و طبیعت فرزندان، خواهان مدیریت و نظارت پدر است. به گفته روانشناسان:
«رویه پدر و مادر نسبت به کودک با نیازهاى خود او تطبیق مى‏کند. کودک در دوران طفولیت، چه از نظر وضع بدنى و چه از نظر روانى، احتیاج به عشق و توجه بى‏قید و شرط مادرانه دارد. همین فرزند بعد از شش سالگى به عشق پدر و راهنمایى و حکمروایى او احتیاج پیدا مى‏کند.»(13)
«[چرا که‏] پدر نیز بیان‏کننده قطب دیگرى از وجود بشر است. دنیاى فکر و ساخته‏هاى بشر، قانون و نظم، انضباط، مسافرت و ماجرا، همگى تجلیات آن قطبند. پدر کسى است که طفل را تعلیم مى‏دهد و راه ورود به دنیا را به او مى‏نمایاند.»(14)
بنابراین فرزندان براى تأمین نیازهاى روحى و روانى، نیز رشد و بالندگى، احتیاج به خانواده‏اى دارند که در آن هر دو قطب پدر و مادر، فعال باشند، و از هر دو به یک میزان بهره‏مند شوند. کاستن و کمرنگ کردن اثر هر کدام، مى‏تواند خانواده را به محیط ناهنجارى تبدیل کند، نیز مشکلات فراوانى چون ناهنجارى‏هاى روحى و روانى، عقده‏هاى عاطفى، بحران نظم و انضباط و صدها مشکل تربیتى دیگر ایجاد کند. خاستگاه و ریشه مشکلات را باید در وابستگى یک‏طرفه و بیش از حد فرزندان به مادر و دورى آنها از پدر جستجو کرد. وقتى ببینند همه امور دست مادر است و پدر در خانواده فردى ناتوان و بى‏تأثیر و بى‏اراده است، کم کم از پدر فاصله گرفته و براى رفع نیازهاى خود به مادر فشار مى‏آورند. در چنین وضعى مادر بیش از همه دچار مشکل خواهد شد اما مشکلات و صدماتى که براى فرزندان پیش مى‏آید جبران‏ناپذیرتر است.
«چرا که حضور و نظارت پدر در جهت رشد مهارت‏هاى شناختى دختران و پسران، هر دو لازم و ضرورى است. همچنان که فقدان او در کاهش نقصان این مهارت‏ها در هر دو جنس [مخصوصاً پسران ]بى‏تأثیر نخواهد بود.»(15)
اگر پدر نقش قوى و فعال در مدیریت خانواده نداشته باشد و از اداره خانواده بر کنار باشد، پسرش فاقد روحیه مردانه و قوى خواهد شد و این امر در رفتار اجتماعى او اثرات بدى باقى مى‏گذارد. چنین افرادى معمولاً از استقلال، قدرت و مدیریت کافى برخوردار نیستند. همچنین اگر مادر در خانواده نقش چیره و مسلط را ایفا کند، دختر الگویى صحیح و مناسب که بتواند نقش ویژه او را بیاموزد، نخواهد داشت و این امر در رفتار آینده او تأثیرات سوء مى‏گذارد.»(16)
این فقط پاره‏اى از خطراتى است که این گونه خانواده‏ها را تهدید مى‏کند. برخى روانشناسان مشکلات بسیار بزرگ‏ترى چون هیسترى، میخوارگى، عدم توانایى ابراز وجود، ناتوانى در سازش با زندگى و افسردگى را نتیجه وابستگى یک‏طرفه به مادر و دورى از پدر مى‏دانند.(17)
همچنین ثابت شده است که خیره‏سرى و خودرأیى بسیارى از نوجوانان، ناشى از ضعف مدیریت و قاطعیت در محیط خانواده است.(18)
با توجه به آنچه که بیان شد و با نظر به اینکه مادران عاشق خانواده خود هستند، چنان که سلامتى و موفقیت فرزندان‏شان را بر هر خواسته خود ترجیح مى‏دهند، بجاست با تأمل و تعمق بیشتر در این مسئله، خود داوطلبانه جهت ایجاد بستر مناسبى براى مدیریت پدر در خانه اقدام کنند.

تأثیر مثبت مادران در مدیریت بهتر پدران‏

بنا به آنچه گفته شد روشن است که سعادت خانواده و زنان در این است که مردان مدیر خانواده باشند و زنان آنها را در این زمینه یارى دهند. زن خانواده به گونه‏ها و راههاى مختلف مى‏تواند مرد را در مدیریت خانواده، و فرزندان را در اطاعت از پدر یارى دهد. چنان که وى با اطاعت از پدر خانواده در حضور فرزندان و پذیرفتن نظارت او، همچنین کسب اجازه از او در کارها مى‏تواند بهترین الگو براى فرزندان باشد و ضرورت و لزوم مدیریت پدر را ثابت کند.
اگر مادر همیشه در حضور و غیاب پدر از او به خوبى یاد کند و نام او را با احترام ببرد، نیز از دوران کودکى، خدمات و زحمات پدر را به فرزندان یادآور شده، آنها را به قدردانى، تشکر و حرف‏شنوى از پدر تشویق کند، یا همواره خوبى‏هاى او را براى فرزندان تعریف کرده و از پدر در ذهن ایشان تصویر مثبت و مفیدى بسازد، قطعاً رابطه بهترى بین پدر و فرزندان ایجاد مى‏کند؛ از این راه هم پدر مى‏تواند مدیر بهترى براى خانواده باشد و هم فرزندان بهتر مدیریت و نظارت او را مى‏پذیرند و در باره رفتارشان راحت‏تر مى‏توانند به پدر پاسخ دهند.
اما بیان اختلافات در حضور فرزندان و سوء استفاده از ایشان در بگو مگوهاى خانوادگى و بُریدن روابط آنها با پدر، منجر به طغیان و سرکشى ایشان در مقابل پدر و حتى مادر خواهد شد، که به نفع هیچ کدام از اعضاى خانواده نخواهد بود.
بجاست زنان دست‏کم به خاطر سلامت فرزندان «در محیط خانواده به همسران خود احترام کنند و تندى و بى‏احترامى ننمایند تا عزت ایشان نزد فرزندان کم نشود؛ زیرا فرزندان به مادر علاقه دارند و با این عمل [از پدر] رنجور و ناراحت خواهند شد و عصیان خواهند کرد و چنانچه اختلافى هم دارند در پنهان و دور از دید و شنید آنها حل کنند.»(19)

فرار از مسئولیت‏

ممکن است بعضى از زنان بگویند که شوهران از زیر بار مسئولیت فرار مى‏کنند! این مطلب، واقعیت تلخى است که برخى از خانواده‏ها دچار آن هستند. به این گروه از زنان پیشنهاد مى‏کنیم که مسئولیت همسران‏شان را به عهده نگیرند، چون با قبول مسئولیت، ایشان را به سمت لاابالى‏گرى و بى‏قید و بندى هر چه بیشتر هدایت کرده، خود را در معرض سوء استفاده قرار مى‏دهند.
بهتر است از راه شخصیت بخشیدن، جبران نقطه ضعف‏هاى عاطفى و روحى شوهر، همچنین تحریک وى براى برانگیختن غیرت مردانه او، نیز با گفتگوهاى منطقى در زمان مناسب، در صدد برآیند به تدریج حس مسئولیت را در پدر خانواده بیدار کنند و از او یک مدیر لایق بسازند.
در نهایت به عنوان بهترین راهکار پیشنهادى در این زمینه مى‏توان به دستورهاى روشنگر و هدایتگر اسلام در فرایند شوهردارى اشاره کرد زیرا آموزه‏هاى شوهردارى اسلامى بهترین زمینه را در این خصوص فراهم کرده است.

پى‏نوشتها:
1) نساء، آیه 34.
2) همان، آیه 135.
3) همان، آیه 19.
4) طلاق، آیه 6.
5) همان.
6) اعراف، آیه 29.
7) جوادى آملى، عبداللَّه، به نقل از رویکردى نوین در روابط خانواده؛ میرخانى، عزت‏السادات، تهران، ص‏79.
8) بقره، آیه 237.
9) همان.
10) رویکردى نوین در روابط خانواده، ص‏79.
11) صافى، احمد، خانواده متعادل و نامتعادل، ص‏142، نشر انجمن اولیا، تهران، 83.
12) نهج‏البلاغه، خطبه 27.
13) فروم، اریک، هنر عشق ورزیدن، پورى سلطانى، ص‏42، نشر مروارید، تهران 46.
14) همان، ص‏41.
15) بى‏ریا، ناصر، روانشناسى رشد 2، ص‏857، انتشارات سمت.
16) سادات، محمدعلى، رفتار والدین با فرزندان، ص‏83، نشر انجمن اولیا و مربیان، تهران، 72.
17) هنر عشق ورزیدن، ص‏44.
18) رفتار والدین با فرزندان، ص‏55.
19) خانواده متعادل و نامتعادل، ص‏145.