«مقاله وارده»
همراهى مادر در نقشآفرینى پدرانسى نوشآبادى
سرآغاز
حضور پدر در خانواده و ایفاى نقش پدرى، از ارکان اصلى خانواده استاندارد است. اگر پدر و مادر هر کدام نقش خود را در خانواده به خوبى ایفا کنند، بدون شک مسیر خانواده در راه درست خواهد بود و فرزندانى هم که در چنین محیطى رشد کنند، فرزندانى سالمتر و کارآمدتر خواهند بود.
طبیعى است که مادران به خاطر مهر مادرى به طور فطرى و ذاتى، بیشتر اوقات داوطلب ایفاى نقش مادرى خود تا حد توان و در قالب باورها و دانستههاى خود هستند. اما در مورد پدران تجربه ثابت کرده بعضى از مردان خود را مقید به ایفاى نقش پدرى در خانواده نمىدانند و یا از جایگاه خود در خانواده سوء استفاده مىکنند؛ از اینرو مىتوان گفت چه بسا خانوادههایى وجود دارند که با وجود مرد خانه، باز دچار نبود پدر هستند.
منظور از حضور پدر، وجود مرد در خانه نیست بلکه مقصود، حضور وى در نقش پدرى در قبال خانواده است؛ از اینرو مردى که همچون یک کارگر ساده و یا تدارکچى عمل مىکند، نمىتواند ادعاى پدرى داشته باشد.پدر و مدیریت خانواده
مدیریت خانواده چه در مرحله تصمیم و اراده و چه در اجرا و عمل، به داشتن قدرت کافى در زمینه فکر و عمل است؛ نیز باید به گونهاى باشد که احساسات و عواطف پدر، ارادهاش را تضعیف نکند و در او سستى ایجاد نکند. مردان نوعاً بهتر از زنان مىتوانند عهدهدار این مسئولیت باشند. زنان به خاطر برخوردارى از روابط عاطفى قوى با فرزندان، نیز فطرت بىمانند مادرانه خود، استعداد و توانایى کافى براى اجراى این امر مهم را ندارند. مسئولیت سرپرستى به عنوان یک تکلیف به عهده مردان گذاشته شده و بدین وسیله آنان در مقابل اعضاى خانواده مکلف شدهاند، نه حقدار.
مدیریت خانواده براى مرد حقى محسوب نمىشود تا براى رفاهطلبى و خودخواهى امتیازى باشد، چنان که قرآن با مشخص کردن مرزها و قیود و شروطى براى مدیریت مرد، اجازه هر گونه سوء استفاده را در این مقام از مردان سلب مىکند.
قرآن مىفرماید: «الرِّجالُ قَوّاموُنَ عَلَى النِّساءِ»(1) یعنى مردان را کارگزاران و قوامدهندگان در امور خانواده معرفى مىکند، اما در کنارش دعوتهاى لطیفى دارد، چون «کوُنوُا قَوَّامینَ بِالْقِسطِ»(2) یا «عاشروهن بالمعروف»(3) و یا «لا تُضارّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ»(4) نیز «أَتَمِروُا بَیْنَکُم بِمَعْروُفٍ»(5) و «قُلْ أَمَرَ رَبِّى بِالْقِسْطِ»،(6) یعنى مردان را به بسط عدالتورزى و برخورد نیکو و بر کنار بودن از هر گونه زیان رساندن و ستم کردن فرا مىخواند، چنان که بر مروت، مدارا و رفتار شایسته نسبت به همسر و فرزندى که در کفالت او هستند، تأکید و سفارش فراوان مىنماید.(7)
بنابراین مرد جواز حاکمیت دارد، نه تحکم. در حاکمیت نه تنها بایستى رعایت عدالت را بکند، بلکه باید رعایت اصل «عفو» را به دلیل «وَ أَنْ تَعْفوُا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»(8) و اصل فضل را در روابط خانواده به واسطه «لا تَنسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ»(9) پیوسته مورد توجه و نظر داشته باشد. این توصیهها تأکید بر اخلاق و رعایت حقوق است.(10)
بنابراین لزومى ندارد مدیریت با خشونت آمیخته باشد. مدیر خانه کسى است که اعضاى خانواده همواره تحت سرپرستى و اداره او باشند، نه هر گاه که غضب کند و به خشم آید؛ که این نشانه بىلیاقتى و ناتوانى شخص از مدیریت است.سیاست انقباضى!
نکته مهم دیگرى که باید در این زمینه بدان توجه شود، تفاوت در نوع این گونه مدیریت با سایر مدیریتهاست (مانند مدیریت ادارات دولتى، سازمانها و ...)
از آنجا که افراد تحت سرپرستى در خانواده ابتدا کودکانى بازیگوش و سپس نوجوانانى در سن بلوغ و ... هستند، خانواده نیز جایگاه تجلى دگرگونىهاى روحى و سنى و بروز درونیات آنهاست، ضابطهمند کردن بیش از حد خانواده، کارى نادرست و غیر منطقى است. در خانواده باید حفظ روابط عاطفى و تأمین آرامش و آسایش اعضا در درجه اوّل اهمیت قرار گیرد.
همچنین به کارگیرى مدیریت از طریق اصرار و پافشارى غیر منطقى بر قوانین، در پیش گرفتن یک رویه پیوسته و یکسان براى همه افراد و در همه سنین، خانواده را به سمت کسالت و افسردگى، نیز طغیان بر ضد پدر و قوانین سوق مىدهد. پس باید اذعان کرد براى پدر به همان اندازه که صلابت و قاطعیت لازم است، انعطافپذیرى و درک حالات و مقتضاى سِنّى فرزندان نیز ضرورى است.
«پدر باید فرزندانش را از نظر سن، مرحله رشد، حال، فکر و تمایلات و عواطف، وضع جسمانى، ایمان و اعتقاد و ... درک کند و با شناخت درست ویژگىهاى آنان و مخصوصاً درک عواطفشان سعى کند که براى فرزندانش دوستى صالح باشد نه پدرى حاکم.»(11)
به نفع پدر نیست که مدیریت و اقتدار خود را به رخ فرزندان بکشد و در مقابل آنها قرار گیرد، یا ایشان را به موضعگیرى در برابر خود تحریک کند بلکه بهتر است خود را در کنار آنها قرار دهد و سعى کند دوستى و خیرخواهى خود را به آنان ثابت نماید؛ نیز به جاى آنکه عقیده و نظر خود را به ایشان تحمیل نماید، دوستانه پیشنهاد دهد. طبیعى است که مدیریت از راه غیر مستقیم، فرزندان را به اطاعت و همکارى بیشتر با پدر تشویق مىکند.مرد کهن!
با توجه به آنچه که بیان شد و صدها نکته ناگفته دیگر، روشن است که مسئولیت پدر در برابر خانواده آنقدر مهم و حساس است که از عهده هر کسى بر نمىآید و هر مردى به صرف بچهدار شدن «پدر» نمىشود. پدران مانند مادران احتیاج به مطالعه و کسب آگاهىهاى روانشناسى و تربیتى، همچنین راهنمایى مشاوران خانواده و نیز مشورت با اعضاى خانه بخصوص مادر خانواده دارند. روشن است که نظارت همیشگى، همراه با مهربانى و محبت در عین صلابت و قاطعیت، احتیاج به تمرین، بردبارى، مدارا و هوشیارى دارد.
زنان و مدیریت پدر
همان طور که اسلام اداره و سرپرستى خانواده را به عهده پدر گذاشته، از همسر و فرزندان او پذیرفتن این امر را خواستار شده است، چنان که سعادت خانواده را در گرو گردن نهادن به مدیریت پدر مىداند. در غیر این صورت اگر از مرد مدیریت بخواهد ولى خانواده را مقید به اطاعت از پدر و پذیرفتن رأى او نداند، عملاً مدیریتى براى وى قائل نشده است. چنان که حضرت على(ع) فرموده: «لا رأى لمَن لا یطاع؛(12) از کسى که پیروى نکنند، نظر و رأیش تأثیرى ندارد.»
در بین اعضاى خانواده، نقش مادر از همه مهمتر است. اگر مادر، پیش از همه در کمال خرسندى و رضایت، مدیریت مرد را بپذیرد و او را در این امر مهم یارى کند، دیگر اعضاى خانواده از دوران کودکى به اطاعت و حرفشنوى از پدر عادت خواهند کرد و مدیریت او را آسانتر خواهند پذیرفت. اما اگر مادر اولین مخالف پدر باشد، طبیعى است در چنین خانوادهاى از فرزندان نباید توقع پیروى از بزرگترها را داشت. در این گونه خانوادهها عصیان و سرکشى در مقابل پدر امرى عادى و طبیعى خواهد بود.
مادر بیش از هر کسى مىتواند در اقتدار بخشیدن و یا سلب قدرت مدیریت از پدر مؤثر باشد. در بسیارى از خانوادهها که پدر قدرت مدیریت را از دست داده و ناتوان و بىاعتنا شده، یکى از علتها را باید در نوع اندیشه مادر خانواده جستجو کرد.مدیریت زنانه
به دو دلیل بعضى از زنان سعى مىکنند که مدیریت خانواده را به عهده گیرند:
1- گروهى به دلیل عدم لیاقت و کفایت همسر در اداره خانواده، به اجبار عهدهدار این مسئولیت شدهاند، در حالى که از عهدهگیرى آن راضى نیستند.
2- گروهى دیگر از زنان بر این باورند که اگر اداره خانه را به عهده گیرند و همسرانشان را در حاشیه قرار دهند، خوشبختتر و موفقترند. از اینرو براى رسیدن به این سعادت کاذب تلاش مىکنند.
اما مسئولیت یک زن چه به عنوان مادر و چه به عنوان همسر، آنقدر دشوار و سنگین است که اگر قرار باشد وظیفه پدر بر آن افزوده شود، آسایش و آرامش را از او خواهد گرفت. این وضع براى فرزندان نیز ناخوشایند است چرا که باید شاهد شکایتها و رنجش هر روز مادر اما بىاعتنایى و لاابالىگرى پدر باشند، یا شاهد جنگ و دعواى همیشگى پدر و مادر بر سر مسئولیت خانواده.
این دسته از خانوادهها زمانى که فرزندان بزرگ شده، نیاز به قدرت کنترلکننده و ناظر قدرتمند دارند، با بحران روبهرو مىشوند.
فطرت و طبیعت فرزندان، خواهان مدیریت و نظارت پدر است. به گفته روانشناسان:
«رویه پدر و مادر نسبت به کودک با نیازهاى خود او تطبیق مىکند. کودک در دوران طفولیت، چه از نظر وضع بدنى و چه از نظر روانى، احتیاج به عشق و توجه بىقید و شرط مادرانه دارد. همین فرزند بعد از شش سالگى به عشق پدر و راهنمایى و حکمروایى او احتیاج پیدا مىکند.»(13)
«[چرا که] پدر نیز بیانکننده قطب دیگرى از وجود بشر است. دنیاى فکر و ساختههاى بشر، قانون و نظم، انضباط، مسافرت و ماجرا، همگى تجلیات آن قطبند. پدر کسى است که طفل را تعلیم مىدهد و راه ورود به دنیا را به او مىنمایاند.»(14)
بنابراین فرزندان براى تأمین نیازهاى روحى و روانى، نیز رشد و بالندگى، احتیاج به خانوادهاى دارند که در آن هر دو قطب پدر و مادر، فعال باشند، و از هر دو به یک میزان بهرهمند شوند. کاستن و کمرنگ کردن اثر هر کدام، مىتواند خانواده را به محیط ناهنجارى تبدیل کند، نیز مشکلات فراوانى چون ناهنجارىهاى روحى و روانى، عقدههاى عاطفى، بحران نظم و انضباط و صدها مشکل تربیتى دیگر ایجاد کند. خاستگاه و ریشه مشکلات را باید در وابستگى یکطرفه و بیش از حد فرزندان به مادر و دورى آنها از پدر جستجو کرد. وقتى ببینند همه امور دست مادر است و پدر در خانواده فردى ناتوان و بىتأثیر و بىاراده است، کم کم از پدر فاصله گرفته و براى رفع نیازهاى خود به مادر فشار مىآورند. در چنین وضعى مادر بیش از همه دچار مشکل خواهد شد اما مشکلات و صدماتى که براى فرزندان پیش مىآید جبرانناپذیرتر است.
«چرا که حضور و نظارت پدر در جهت رشد مهارتهاى شناختى دختران و پسران، هر دو لازم و ضرورى است. همچنان که فقدان او در کاهش نقصان این مهارتها در هر دو جنس [مخصوصاً پسران ]بىتأثیر نخواهد بود.»(15)
اگر پدر نقش قوى و فعال در مدیریت خانواده نداشته باشد و از اداره خانواده بر کنار باشد، پسرش فاقد روحیه مردانه و قوى خواهد شد و این امر در رفتار اجتماعى او اثرات بدى باقى مىگذارد. چنین افرادى معمولاً از استقلال، قدرت و مدیریت کافى برخوردار نیستند. همچنین اگر مادر در خانواده نقش چیره و مسلط را ایفا کند، دختر الگویى صحیح و مناسب که بتواند نقش ویژه او را بیاموزد، نخواهد داشت و این امر در رفتار آینده او تأثیرات سوء مىگذارد.»(16)
این فقط پارهاى از خطراتى است که این گونه خانوادهها را تهدید مىکند. برخى روانشناسان مشکلات بسیار بزرگترى چون هیسترى، میخوارگى، عدم توانایى ابراز وجود، ناتوانى در سازش با زندگى و افسردگى را نتیجه وابستگى یکطرفه به مادر و دورى از پدر مىدانند.(17)
همچنین ثابت شده است که خیرهسرى و خودرأیى بسیارى از نوجوانان، ناشى از ضعف مدیریت و قاطعیت در محیط خانواده است.(18)
با توجه به آنچه که بیان شد و با نظر به اینکه مادران عاشق خانواده خود هستند، چنان که سلامتى و موفقیت فرزندانشان را بر هر خواسته خود ترجیح مىدهند، بجاست با تأمل و تعمق بیشتر در این مسئله، خود داوطلبانه جهت ایجاد بستر مناسبى براى مدیریت پدر در خانه اقدام کنند.تأثیر مثبت مادران در مدیریت بهتر پدران
بنا به آنچه گفته شد روشن است که سعادت خانواده و زنان در این است که مردان مدیر خانواده باشند و زنان آنها را در این زمینه یارى دهند. زن خانواده به گونهها و راههاى مختلف مىتواند مرد را در مدیریت خانواده، و فرزندان را در اطاعت از پدر یارى دهد. چنان که وى با اطاعت از پدر خانواده در حضور فرزندان و پذیرفتن نظارت او، همچنین کسب اجازه از او در کارها مىتواند بهترین الگو براى فرزندان باشد و ضرورت و لزوم مدیریت پدر را ثابت کند.
اگر مادر همیشه در حضور و غیاب پدر از او به خوبى یاد کند و نام او را با احترام ببرد، نیز از دوران کودکى، خدمات و زحمات پدر را به فرزندان یادآور شده، آنها را به قدردانى، تشکر و حرفشنوى از پدر تشویق کند، یا همواره خوبىهاى او را براى فرزندان تعریف کرده و از پدر در ذهن ایشان تصویر مثبت و مفیدى بسازد، قطعاً رابطه بهترى بین پدر و فرزندان ایجاد مىکند؛ از این راه هم پدر مىتواند مدیر بهترى براى خانواده باشد و هم فرزندان بهتر مدیریت و نظارت او را مىپذیرند و در باره رفتارشان راحتتر مىتوانند به پدر پاسخ دهند.
اما بیان اختلافات در حضور فرزندان و سوء استفاده از ایشان در بگو مگوهاى خانوادگى و بُریدن روابط آنها با پدر، منجر به طغیان و سرکشى ایشان در مقابل پدر و حتى مادر خواهد شد، که به نفع هیچ کدام از اعضاى خانواده نخواهد بود.
بجاست زنان دستکم به خاطر سلامت فرزندان «در محیط خانواده به همسران خود احترام کنند و تندى و بىاحترامى ننمایند تا عزت ایشان نزد فرزندان کم نشود؛ زیرا فرزندان به مادر علاقه دارند و با این عمل [از پدر] رنجور و ناراحت خواهند شد و عصیان خواهند کرد و چنانچه اختلافى هم دارند در پنهان و دور از دید و شنید آنها حل کنند.»(19)فرار از مسئولیت
ممکن است بعضى از زنان بگویند که شوهران از زیر بار مسئولیت فرار مىکنند! این مطلب، واقعیت تلخى است که برخى از خانوادهها دچار آن هستند. به این گروه از زنان پیشنهاد مىکنیم که مسئولیت همسرانشان را به عهده نگیرند، چون با قبول مسئولیت، ایشان را به سمت لاابالىگرى و بىقید و بندى هر چه بیشتر هدایت کرده، خود را در معرض سوء استفاده قرار مىدهند.
بهتر است از راه شخصیت بخشیدن، جبران نقطه ضعفهاى عاطفى و روحى شوهر، همچنین تحریک وى براى برانگیختن غیرت مردانه او، نیز با گفتگوهاى منطقى در زمان مناسب، در صدد برآیند به تدریج حس مسئولیت را در پدر خانواده بیدار کنند و از او یک مدیر لایق بسازند.
در نهایت به عنوان بهترین راهکار پیشنهادى در این زمینه مىتوان به دستورهاى روشنگر و هدایتگر اسلام در فرایند شوهردارى اشاره کرد زیرا آموزههاى شوهردارى اسلامى بهترین زمینه را در این خصوص فراهم کرده است.پىنوشتها:
1) نساء، آیه 34.
2) همان، آیه 135.
3) همان، آیه 19.
4) طلاق، آیه 6.
5) همان.
6) اعراف، آیه 29.
7) جوادى آملى، عبداللَّه، به نقل از رویکردى نوین در روابط خانواده؛ میرخانى، عزتالسادات، تهران، ص79.
8) بقره، آیه 237.
9) همان.
10) رویکردى نوین در روابط خانواده، ص79.
11) صافى، احمد، خانواده متعادل و نامتعادل، ص142، نشر انجمن اولیا، تهران، 83.
12) نهجالبلاغه، خطبه 27.
13) فروم، اریک، هنر عشق ورزیدن، پورى سلطانى، ص42، نشر مروارید، تهران 46.
14) همان، ص41.
15) بىریا، ناصر، روانشناسى رشد 2، ص857، انتشارات سمت.
16) سادات، محمدعلى، رفتار والدین با فرزندان، ص83، نشر انجمن اولیا و مربیان، تهران، 72.
17) هنر عشق ورزیدن، ص44.
18) رفتار والدین با فرزندان، ص55.
19) خانواده متعادل و نامتعادل، ص145.