خانواده مهمترین گروه است
گروه به مجموعهاى از دو یا چند نفر گفته مىشود که منظور اصلى آنها هموار ساختن راه دستیابى به یک هدف مشترک مىباشد. گروههاى رسمى واحدهایى هستند که به قصد نیل به اهداف معین و مشخص تشکیل مىشوند اما گروههاى غیر رسمى معمولاً به طور خودجوش و براساس علاقه متقابل اعضا تشکیل مىگردند. این گروهها براى روابط شخصى و اجتماعى اهمیت ویژهاى قایل هستند. مهمترین سودى که از رهگذر عضویت در گروه عاید افراد مىشود، ایجاد موقعیت جهت تأمین نیازهاى شخصى است. گروه، مهمترین ابزار براى ارضاى نیازهاى اجتماعى تلقى مىشود و زمینه را جهت تفاهم و دوستى فراهم مىسازد. عضویت در گروه همچنین کمک مىکند تا نیازهاى انسان به قدر و منزلت برآورده شود و با تأمین بازخورد شخصى اعضا مىتوانند شخص را در به دست آوردن هویت واقعى خود یارى دهند. گروه همچنین سبب ارضاى نیازهاى ایمنى مىشوند و شخص را در برابر فشارهاى وارده از سوى نیروهاى خارجى مقاومتر مىسازند. نیاز انسان به خودشکوفایى نیز توسط گروه برآورده مىشود. با کار کردن در گروه اشخاص به حقیقت وجودى خود پى مىبرند و قادر خواهند بود جایگاه و منزلت خود را در جهان اطراف خود بشناسند. گروههاى اجتماعى از افرادى تشکیل شدهاند که بسیار بیشتر از افراد خارج با یکدیگر معاشرت داشته و این احساس ویژه را در خود توسعه و تقویت مىبخشند که به یکدیگر تعلق دارند. برخى گروههاى اجتماعى مانند خانوادهها، خویشاوندان یا دوستان نزدیک ماهیتاً غیر رسمى هستند. اعضاى این گروهها به طور اتفاقى اما به صورت رو در رو و با تفاهم با یکدیگر همنشینى مىکنند و علاقه و توجه زیادى به رفاه و آسایش همدیگر نشان مىدهند اما گروههاى دیگر با توجه به منافع ویژه به صورت ارادى تشکیل مىشوند تا نیازهاى خاص اعضاى خود را برآورند. گروه همسایگان نیز غیر رسمى هستند زیرا اعضا همدیگر را شخصاً مىشناسند و اعمال متقابل آنها دوستانه و حضورى انجام مىشود.
گروههاى اجتماعى همچون اعضاى یک خانواده در چند چیز مشترک مىباشند:
از افرادى تشکیل شدهاند که بیش از افراد خارج با یکدیگر معاشرت و همنشینى مىکنند و نسبت به یکدیگر احساس تعلق دارند.
همدیگر را خوب مىشناسند و بیش از افراد خارج نسبت به هم اعتماد دارند.
معیارهایى در باره تفکر، عقاید و رفتارهاى خانوادگى وضع مىنمایند و انتظار بر این است که همه اعضا خود را با آن معیارها وفق دهند.
داراى روشهایى براى تبعیت از خط مشى خانواده هستند. افرادى که از خط مشى خانوادگى پیروى مىکنند مورد تشویق قرار مىگیرند و افرادى که از آن تبعیت نکنند مورد انتقاد و سرزنش دیگر اعضاى خانواده قرار خواهند گرفت.
در صورت نیاز، اعضاى خانواده متقابلاً به یکدیگر کمک مىکنند.
تشکیل و گسترش مبانى خانوادگى جهت مقاصد عالى و تکامل یافته، فرایند پیچیدهاى است که یک شبه به وجود نمىآید. چهار دسته موضوعات عمده وجود دارند که لازم است در برنامههاى خانوادگى مد نظر قرار گیرند.
1- اهداف: برنامههاى زندگى باید دو هدف اصلى را در کار با اعضاى خانواده پیشبینى کند:
الف - براى تکامل اندیشه و ارزشهاى خانواده تلاش شود و اعضاى خانواده ترغیب شوند تا با ارتباط مثبت و فعال با هم مبانى خانوادگى را تقویت و بهبود بخشند.
ب - آشنا نمودن اعضاى خانواده با افکار نوین، اطلاعات و دانش روز تا آنها بدین طریق جهت انجام بهتر فعالیتها و برنامههاى زندگى یارى شوند.
2- اعضاى خانواده: چنانچه خانواده بیش از حد بزرگ باشد از کنترل خارج شده و ممکن است برخى از افراد و بخصوص بچهها مورد غفلت واقع و سرگردان شوند. در خانوادههاى کوچکتر تماسهاى بیشتر و نزدیکترى میان اعضا رخ مىدهد و امکان بیشترى براى عمل کردن و فرصتهاى بیشترى جهت تقویت روابط و مناسبات دوستانه و حمایت از یکدیگر وجود دارد.
3- عضویت: براى رسیدن به اهداف مشترک خانوادگى (علایق و مشکلات اعضا در خانواده) هر عضو خانواده باید خود را عمیقاً وابسته به خانواده و محتاج آن بداند.
4- رابطه والدین با فرزندان: والدین باید در تمامى فعالیتهاى زندگى از وابسته شدن بچهها به خود و به وجود آمدن ساختارى که در آن خانواده، براى ادامه بقا محتاج به آنها باشد جلوگیرى نماید. والدین لازم است تلاش نمایند تا عنصر «استقلال» را از طریق تشویق فرزندان به ایجاد ابتکار در فعالیتهاى زندگى و تصمیمگیرى براى خود به گونهاى که والدین تنها نقش یک همراه و همکار را داشته باشند، در خانواده و در میان اعضاى خانواده بپرورانند.
بنا به شرحى که رفت پدران و مادران آگاه کسانى خواهند بود که واقف به سیر تکاملى خانواده خود باشند. مراحل شکلگیرى و تکامل گروه خانواده را مىتوان بدین گونه متصور گردید:
1- مرحله آشناسازى و آزمون: در این مرحله رفتارهاى قابل قبول، مهارتها و اهداف هر یک از افراد خانواده تعیین و مشخص مىگردد.
2- مرحله اختلافات: در این مرحله اختلافات شخصى میان اعضاى خانواده هویدا مىگردد. تنش و خصومت در این مرحله در حد بالایى است و ارتباطات و تصمیمگیرى به شکل مؤثر دشوار مىباشد.
3- مرحله هنجارسازى: پیوستگى و ارتباط به مفهوم واقعى برقرار مىگردد. در این مرحله مقاومتها فروکش مىکند، رویهها تأیید و نقشها تعریف مىشوند.
4- مرحله عمل: این مرحله با افزایش سطح همکارى، حل مشکلات و انجام وظایف میان اعضاى خانواده توأم است و توان خانواده معمولاً بر بازدهى متمرکز مىشود.
با آگاهى و اطلاع اعضاى خانواده (بخصوص سرپرست و والدین) از سیر تکاملى خانواده و اعضاى آن، ضریب همبستگى خانوادگى و علاقه درونى افراد جهت پایدارى یک زندگى خانوادگى افزایش مىیابد. همبستگى خانوادگى، اغلب موجب مباهات اعضا و وفادارى آنان به خانواده خود مىشود و این امر در فرزندان دختر و پسر خانواده انگیزههاى قوى به وجود مىآورد تا اهداف خانواده خود را با جدیت پىگیرى و در آن دسته از فعالیتهایى که موجب تقویت مبانى و ارزشهاى خانوادگى مىشود فعالانهتر مشارکت جویند.