انقلاب اسلامى شاخه تناور شجره نهضت نبوى(ص)
احمد حیدرى
شجره مبارک
حق تعالى در پیام جاوید قرآن مثالى به شرح زیر مىزند:
«الم تر کیف ضرب اللَّه مثلاً کلمةً طیبةً کشجرةٍ طیّبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتى اکلها کل حین باذن ربّها؛(1)
آیا ندیدى خدا چگونه مَثَل زده است؟ گفتار و اعتقاد پاکیزه مانند درختى پاک است که ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است و میوهاش را هر دم به اذن پروردگارش مىدهد.»
کلمه طیبهاى که به درخت تناور و پرثمر تشبیه شده، کلمه مبارک «توحید» است؛ همان که خداوند به عنوان پیام اصلى همه پیامبران معرفى کرده است:
«و لقد بعثنا فى کل امّةٍ رسولاً ان عبدوا اللَّه و اجتنبوا الطاغوت؛(2)
و ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که [بگوید]: خدا را بپرستید و از طاغوت دورى کنید.»
اعتقاد به توحید و یگانگى مبدأ و خالق و حاکم و مدیر و ربّ و مدبّر جهان و دست ردّ زدن به سینه همه خدایان دروغین و قطبهاى طغیان و عصیان، شجره مبارکى است که به وسیله پیامبران صلوات اللَّه علیهم اجمعین کاشته شده و تناور گردیده و هر آن برگ و ثمر فراوان مىدهد. پیامى که از زبان رسول خدا(ص) صبح و شام به مردم ابلاغ مىشد:
«قولوا لا اله الّا اللَّهُ تفلحوا؛(3)
[در بیان و عمل] بگویید: جز خداى یگانه قهار خدایى نیست، تا رستگار شوید.»
آن بزرگوار در طول دوران رسالت خویش بر تبیین این حقیقت و اجرایى کردن آن همت گمارد و تشکیل نظام اسلامى در مدینه منوره قدم بزرگى به سوى این هدف مقدس بود. آن بزرگوار در آخر عمر شریف خود به امر خدا با تعیین و نصب «ولى» و جانشین برنامه آینده حکومت اسلامى را مشخص کرد.غدیر و ترسیم سیماى حاکم اسلامى
تشکیل حکومت مهمترین اقدام رسول خدا براى اجرایى کردن اهداف رسالت بود. این اقدام براى دشمنان نیز تحملناپذیر بود و در تداوم یافتن آن ریشهکن شدن کفر و شرک و ظلم را مىدیدند از اینرو با تمام توان در صدد مقابله با آن بر آمدند و در دوران بعد از هجرت با تحمیل جنگهاى فراوان سعى در ساقط کردن این نظام داشتند که در رسیدن به هدف شوم خود ناکام بودند. آخرین نقطه امید مشرکان و کافران در ساقط یا استحاله کردن نظام اسلامى به بعد از رسول خدا بود. آنان امید داشتند پس از وفات رسول خدا و رهبر امت، کسانى که هنوز تربیت نشده و شایستگى نداشتند، زمام امور را به دست بگیرند و در کوتاهمدت یا درازمدت بتوانند با اجراى برنامههاى مورد نظر، نظام را منحرف کنند و از اهداف رسالت باز بدارند.
رسول خدا قبل از غدیر بارها به صورت غیر مستقیم، رهبرى آینده نظام اسلامى را معرفى کرد و یا صلاحیتهاى لازم رهبر را بر شمرد و اعلام کرد که با صلاحیتترین فرد در جامعه باید تصدى حکومت را به عهده بگیرد و عهدهدارى امر حکومت از جانب دیگران در صورت وجود فرد باصلاحیتتر، غیر مشروع و گناه عظیمى است:
«اگر مسلمانى، کسى را مسئولیت دهد در حالى که مىداند کسى دیگر سزاوارتر از او و عالمتر به کتاب خدا و سنت پیامبر است، به خدا، پیامبر و همه مسلمانان خیانت کرده است.»(4)
«مسلمانان باید در آنچه خوشایند و ناخوشایند آنان است پیرو [امیران] باشند مگر آنکه آنان را به معصیت خدا دستور دهند که در این صورت اطاعت جایز نیست.»(5)
و در جواب کسى که از آن حضرت حکوت و امارت طلبید، فرمود:
«به خدا قسم ما کسى را که بر حکومت طالب و حریص است به آن نمىگماریم.»(6)
ایشان علاوه بر این رهنمودها، در روز عید غدیر به وضوع و با تفصیل تمام شماى رهبرى را ترسیم کرد و شایستهترین فرد در آن زمان را به رهبرى منصوب نمود و این را به عنوان یک برنامه اصولى براى همیشه اسلام و جامعه اسلامى مطرح کرد.
متأسفانه گروهى گمان کردهاند که مسئله غدیر فقط مربوط به زمان رسول خدا و نصب امام على(ع) بوده و یک مسئلهاى مربوط به زمان گذشته است در حالى که غدیر روز ترسیم و تعیین وظیفه مردم و عالمان و نخبگان در پذیرش رهبرى صالحترین فرد و شبیهترین انسان به رسول خدا مىباشد. در صدر اسلام رسول خدا براى مدتى صالحترینها را به نام معرفى کرد و براى بعد از آن با وصف مشخص نمود.
حضرت آیتاللَّه خامنهاى رهبر معظم انقلاب در این زمینه مىفرماید:
«وقتى براى یک ملت قضیه ولایت و حکومت حل شود، آن هم به شکلى که در غدیر خم حل شد، حقیقتاً آن روز براى آن ملت، عید است؛ چون اگر ما بگوییم که مهمترین و حساسترین مسئله هر امتى، همین مسئله حکومت و ولایت و مدیریت و حاکمیت والاى بر آن جامعه است، این تعیینکنندهترین مسئله براى آن ملت است. ملتها هر کدام به نحوى این قضیه را حل کردهاند ولى غالباً نارسا و ناتمام و حتى زیانبخش. پس اگر ملتى توانسته باشد این مسئله اساسى را به نحوى حل کند که در آن، همه چیز آن ملت - کرامت او، معنویت او، توجه او به خدا، حفظ سعادت دنیایى او و بقیه چیزهایى که براى یک ملت مهم است - رعایت شده باشد، واقعاً آن روز و آن لحظه براى آن ملت عید است. در اسلام این قضیه اتفاق افتاد. روز عید غدیر، ولایت اسلامى - یعنى رشحه و پرتوى از ولایت خدا در میان مردم - تجسّم پیدا کرد و این چنین بود که دین کامل شد. بدون تعیین و تبیین این مسئله، دین واقعاً ناقص مىماند و به همین خاطر بود که نعمت اسلام بر مردم تمام شد. مسئله ولایت در اسلام این طور مسئلهاى است. ولایت، یعنى حاکمیت و سرپرستى در جامعه اسلامى، طبیعتاً چیزى جدا از ولایت و سرپرستى و حکومت در جوامع دیگر است. در اسلام، سرپرستى جامعه، متعلق به خداى متعال است. هیچ انسانى این حق را ندارد که اداره امور انسانهاى دیگر را به عهده بگیرد. این حق مخصوص خداى متعال است که خالق و منشأ و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همه ذرات عالم وجود است ... خداى متعال، این ولایت و حاکمیت را از مجارى خاص اعمال مىکند یعنى آن وقتى هم که حاکم اسلامى و ولىّ امور مسلمین، چه براساس تعیین شخص - آن چنان که طبق عقیده ما در مورد امیرالمؤمنین و ائمه علیهمالسلام تحقق پیدا کرد - و چه براساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتى این اختیار به او داده مىشود که مردم را اداره بکند، باز این ولایت، ولایت خداست ... و اما آن کسى که این ولایت را از طرف خداوند عهدهدار مىشود، باید نمونهاى ضعیف و پرتو و سایهاى از آن ولایت الهى را تحقق بخشد و نشان بدهد یا بگوییم در او باشد. خصوصیات ولایت الهى قدرت و حکمت و عدالت و رحمت و امثال اینهاست. آن شخص یا آن دستگاهى که اداره امور مردم را به عهده مىگیرد باید مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حکمت الهى باشد ... مُهر عصمت امام در شکل غایى و اصلى و مطلوب در اسلام هم همین است که هیچ گونه امکان تخطى و تخلّفى نداشته باشد. آنجایى هم که عصمت وجود ندارد و میسر نیست، دین و تقوا و عدالت باید بر مردم حکومت کند که نمونهاى از ولایت الهى محسوب مىشود.(7)پیشبینى شگفت رسول خدا(ص)
حضرت پیامبر براى تربیت کادر لازم از اصحاب و مردم و سوق دادن امت به سوى توحید و یکتاپرستى و عمل صالح زحمات بسیار کشید و گرچه تکدانههاى زبدهاى از بین اصحاب به تربیت آن حضرت نمو یافتند و نام خود را براى همیشه در تارک تاریخ ثبت کردند ولى متأسفانه عموم مردم جامعه اسلامى در آن روز رشد کافى نیافتند و تربیت نشدند. در سال هفتم هجرى جمعى از یاران آن حضرت به فرماندهى افراد تعیین شده از جانب رسول خدا براى جنگ با مشرکان عازم جبهه موته گردیدند و متأسفانه فرماندهان منصوب به شهادت رسیدند و سپاه اعزامى موفقیت درخشانى کسب نکرد و با دادن تلفات فراوان به مدینه بازگشت. با رسیدن خبر شهادت اصحاب موته به مدینه، مسلمانان به گریه و زارى افتادند. رسول خدا(ص) با مشاهده جزع و فزع مسلمانان فرمود: چه چیز شما را به گریه و بىتابى واداشته است؟ عرض کردند:
چگونه نگرییم در حالى که خوبان، اشراف و اهل فضل از ما رفتند.
رسول خدا در آن روز پیشبینى عجیبى فرمودند و به ثمر نشستن زحمات طاقتفرساى خود در آینده را خبر دادند:
گریه نکنید زیرا مَثَل امت من به مانند باغى است که صاحبش بر اصلاح آن همت گماشته و بناهاى لازم را بنیان گذارده و شاخههاى اضافى را بریده (و هَرَس کرده) پس این باغ به ثمر نشسته و هر سال جماعتى را طعام مىدهد و چه بسا که طعامهاى آخرى آن [میوههایش] هم خوشههایش بهتر و هم شاخههایش بلندتر باشد و به آن کس که مرا به پیامبرى مبعوث گردانیده قسم که عیسى بنمریم جانشینى صالح حواریانش را در امت من خواهد یافت.(8)
آرى، گرچه بسیارى از اصحاب رسول خدا(ص) و اصحاب امامان علیهمالسلام ستارگان بىنظیر در آسمان امت اسلامى مىباشند ولى در جمع، امت رسول خدا و امت امامان معصوم علیهمالسلام متأسفانه به حد کافى از رشد و تربیت نرسیده بودند که بتوانند برنامه حکومتى رسول خدا را اجرا کنند و الگوى نبوى را به زعامت بپذیرند و بعد از رسول خدا برنامهاى که ایشان ترسیم فرموده بودند به اجرا در نیامد و اگر در برهههایى رشحاتى از آن نمود یافت ولى دولت مستعجل بود تا اینکه بعد از چهارده قرن مردم مسلمان ایران توانستند الگوى ترسیم شده در غدیر را مبنا گرفته و براساس آن انقلاب کنند و نظام حکومتى تشکیل دهند و شاید همان گونه که امام خمینى «قدسسره» احتمال دادند، سرّ اینکه با همزمان با ولادت پیامبر اکرم(ص) چهارده کنگره از طاق کسرى فرو ریخت این باشد که برنامه حکومتى پیامبر که مهمترین کارکرد ایشان است، بعد از چهارده قرن اجرا خواهد شد.(9)تجدید حیات اسلام حکومتى و اسلام محمدى(ص)
گرچه امامان معصوم علیهمالسلام بعد از رحلت رسول خدا زحمت بسیار کشیدند و به تبیین اسلام ناب همت گماردند ولى متأسفانه اصلىترین اقدام پیامبر ناکام گذارده شد و نظام حکومت از مسیرى که پیامبر تعیین کرده بود، منحرف گردید. این انحراف اصولى به انحرافهاى فرعى فراوانى منجر گشت و بسیارى از میراث گرانقدر پیامبر را خدشهدار کرد. در طول این مدت طولانى، آنچه به عنوان میراث پیامبر در جهان معرفى شد، اسلام خلافت و آموزههاى آن بود. پس از آن عصر نیز اسلام آمریکایى، اسلام صفوى، اسلام شاهنشاهى، اسلام تسلیم و خمود و تحمل، اسلام ظلمپذیرى، به عنوان اسلام پیامبر(ص) معرفى مىشد. آموزههاى نبوى هم غبار و زنگار تحریف گرفت. زهدى که به معنى مصرف کم و بازدهى بسیار است به ترک دنیا و رهبانیت تفسیر گردید، تقیه یعنى رعایت اصول حفاظتى و پنهانکارى در مبارزه اما به سکوت معنا شد. کار و تلاش و تولید، دنیاطلبى معرفى گشت و ناپسند! دنیا که مزرعه آخرت است به عنوان جیفه و مردار که باید به دشمنان داده شود، زن که نیمى از جامعه است و باید نقش سازنده خود در صحنه خانواده و اجتماع را داشته باشد، محبوس در خانه و مطرود از جامعه خواسته شد. حضور اجتماعى زن با بىبند و بارى و فساد هم معنا گردید، هنر ابتذال و در خدمت فساد و ظلم نشان داده شد و ...!
بعد از پانزده قرن از صدر اسلام، با ظهور انقلاب اسلامى، رجوعى دوباره به سیره نبوى و احکام و معارف دین صورت گرفت و با بنیانگذارى حکومت جمهورى اسلامى ایران بار دیگر جهان با اسلام ناب، اسلام حکومتى، اسلام مستضعفان، اسلام محرومان، اسلام پابرهنگان، اسلام ستیز با ظلم و ستم، اسلام عدالت و ... آشنا شد و مردم در چهره خاضعانه رهبر فقید انقلاب که به مسند قدرت و حکومت تکیه زده بود، نور پیامبر را دید و بسیارى از جهانیان جذب این نور شدند. خانم هاجر سینسوات از تازهمسلمانان میندانائو گوید:
وقتى عکس امام خمینى(قدسسره) در سالگرد انقلاب اسلامى ایران در فرانسه زیر درخت در حال نماز بر صفحه تلویزیون نقش بست، خضوع ایشان در نماز چنان مرا مجذوب کرد که تصمیم گرفتم در مورد افکار این مرد به مطالعه بپردازم زیرا مىخواستم بدانم چه تفکرى قادر است به انسان این خضوع و معنویت فوقالعاده را ببخشد. به نظر من امام خمینى سنت پیامبر را دوباره احیا کرد و درست زمانى که انواع مختلف اسلام از قبیل اسلام آمریکایى، اسلام عربى و غیره وجود داشت، امام خمینى اسلام راستین و واقعى را که همان اسلام پیامبر بود را به مسلمانان و جهانیان شناساند.مدینةالنبى الگوى انقلاب اسلامى
پیامبر در دوران مدینه تمامیت اسلام را بیان کرد و احکام و معارف و تکالیف عبادى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى اسلام را ابلاغ نمود و راهکارهاى اجرایى را نشان داد و عمل کرد و الگوسازى نمود. پیامبر با اجابت دعوت و بیعت مردم مدینه، به آن شهر آمد و نظام سیاسى تشکیل داد و ده سال تمام امور را به دست گرفت و با غدیر به دوران خود پایان داد تا اعلام کند حکومت و نظام سیاسى اسلامى زمانى فعلیت و تحقق مىیابد که مردم با رغبت و اشتیاق زمینه اجرایى شدن ولایت را فراهم کنند. رابطه حاکم با مردم در این نظام یک رابطه قراردادى و خشک نیست بلکه ارتباطى اعتقادى و همراه با محبت و عشق طرفینى است. حاکم اسلامى آشنا به احکام و معارف اسلامى و متعهد به اجراى آن است و مردم چنین انتظارى از او دارند. دوران ده ساله پیامبر در مدینه، بزرگترین و طولانىترین الگوى انقلاب اسلامى است. گرچه دوران حکومت امام على(ع) نیز الگوى بىنظیرى است ولى بالاخره این دوره کوتاهتر از دوره رسالت و خود الگوگیر از آن است و اما دوره مدینه نبوى هم طولانىتر است و هم ابتدایى و بدون سابقه؛ این دو وجه، آن دوران را اولین و برترین الگو براى انقلاب و نظام اسلامى قرار داده است.
بازگشت به معارف ناب نبوى نیز از دیگر ویژگىهاى بارز انقلاب و نظام اسلامى است. از باب نمونه، با اینکه در صدر اسلام و در مدینه پیامبر زنان حضور اجتماعى وسیع داشتند و در غالب صحنهها پا به پاى مردان شرکت داشتند و ...، ولى بعد از پیامبر(ص) سنت و شیوه ایشان متروک شد و زنان به خانهنشینى امر شدند و از صحنه اجتماع رانده گردیدند و ... . انقلاب رجوعى دوباره به مدینه پیامبر و باز گرداندن زمینههاى حضور اجتماعى عفیف و پاک زنان بود.
مثال دیگر هنر بود که ترویج ابتذال، لودگى، شهرتطلبى، مادیت، مصرفگرایى و ... را نصبالعین قرار داده بود و هنر اسلامى معنا و مفهوم خود را از دست داده و تصور تلویزیون و سینما و تئاتر و رمان اسلامى و سالم، تصورى دور از ذهن و محال بود ولى امام دوباره روح عفت، طهارت، تعهد، انسانیت و تلاش را به کالبد هنر دمید.(10)
و در زمینههاى فراوان دیگر این الگوگیرى و تجدید حیات به وضوح مشاهده مىشود و لذا مانند زمان پیامبر مقاومتها شروع شد و از سوى جهانخواران زالوصفت و ایادى آنان و متعبدان جاهل و خشکمغز مورد حمله واقع گردید و به قدرى این جملات بخصوص از جانب جبهه دوم که عامل بىجیره جبهه اول است، شدید بود که امام خمینى فرمود:
«ما باید حصارهاى جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدى(ص) برسیم و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانى مىخواهد و دعا کنید من نیز یکى از قربانىهاى آن گردم.»(11)
و همان گونه که دوره مدینه پیامبر بهترین و بزرگترین الگوى امام و انقلاب بود، امام هم در بین عالمان اسلام از صدر تاکنون، واضحترین تصویر از رسول خدا(ص) را به جهان ارائه کرد. امامان معصوم - علیهمالسلام - جز امام على(ع) - و عالمان اسلام در دوران غیبت، هیچ کدام نتوانستند حکومت تشکیل دهند و به سیره حکومتى پیامبر اقتدا کنند و معرفىکننده آن سیره در زمان خود به جامعه بشرى باشند. مردم اخلاق فردى، عبادى، اجتماعى، خانوادگى، اقتصادى و سیاسى پیامبر(ص) را در آیینه رفتار عالمان دینى کم و پیش دیده بودند و مىدیدند ولى اخلاق حکومتى پیامبر(ص) کاملاً فراموش شده بود و حاکمان اسلامى اعم از خلفاى اموى، عباسى، عثمانى، فاطمى و شاهان سلسلههاى مختلف ایرانى هیچ کدام نشانگر رفتار حکومتى رسول خدا نبودند بلکه رویکرد و نمایشگر رفتارى غالب آنان با رسول خدا تضاد کامل یا بسیار داشت و این سیره و این وجه شخصیتى پیامبر مورد غفلت و ناشناخته مانده بود و امام در مدت یازده ساله رهبرى خویش، نشانگر این وجه شخصیتى پیامبر بود و بنیان حکومت و نظام طورى ریخته شد که همیشه حاکم اسلامى رشحهاى از سجایاى اخلاقى، مدیریتى، رفتارى پیامبر را داشته باشد و در آن عصر تا حد ممکن آینه جمال بىمثال نبوى باشد.در انتظار وارث غدیر
انقلاب و جمهورى اسلامى در این عصر، غدیر فراموش شده را دوباره به یاد آورد و شعلههاى شوق را در ضمیر انسانها روشن ساخت تا گوشها براى شنیدن پیام غدیر تیز شود و همهمه فروکش کند. مردم شنیدند و فهمیدند که غدیر روز تعیین تکلیف حاکمیت اسلام و عزت یافتن مسلمانان بود تا حکومتهاى تحمیلى رخت بربندد و حکومت مردمى به دست باکفایتترین انسان همرنگ پیامبر(ص) سامان یابد و از اینرو نام «مهدىِ» پیامبر(عج) دوباره وِرد زبانها گشت و این بار نه فقط در کنج مساجد و حسینیهها یا در زاویه خانهها بلکه در صحنه اجتماع و با زمینهسازىهاى بسیار حضور مهدى آلمحمد(ع) تقاضا گشت و عموم مسلمانان ایران با فقیه جامعالشرایط به عنوان نایب مهدى موعود(عج) بیعت کردند و حاکمیت او را پذیرفتند تا انتظار خود را فریاد کشیده و عملاً اعلام کرده باشند: اى موعود پنهان، چون دست ما از ساحت مقدس تو کوتاه است، به نایب تو دست بیعت دادهایم تا به زعامت و رهبرى و مدیریت او زمینههاى ظهورت را ایجاد کنیم و جهان را به فیض حضورت مشرف گردانیم و خود سربازانى به خدمت منتظر باشیم تا به رهبرى حضرتت عدالت جهانى را محقق ساخته و بساط کفر و ظلم جهانى و جاهلیت دومین را برچینیم همان گونه که یثربیان با تقاضاى قدوم مبارک جدت و به رهبرى ایشان بساط جاهلیت اول را برچیدند و عدل و داد را در برههاى حاکم ساختند. به امید ظهور.
پی نوشت ها:
1) ابراهیم، آیه 24 - 25.
2) نحل، آیه 36.
3) بحارالانوار، ج18، ص202.
4) سنن بیهقى، ج10، ص118.
5) صحیح مسلم، ح3، ص1469؛ کتاب الاماره، باب 8، حدیث 1839.
6) همان، ص1456.
7) حدیث ولایت، ج5، ص23 - 25.
8) بحارالانوار، ج21، ص51.
9) صحیفه امام، ج19، ص435.
10) ر.ک: صحیفه امام، ج21، ص30.
11) همان، ص41.