سنّت علیه خشونت و خشونت علیه سنت
محمد سروش محلّاتى
این مقاله به بررسى سیره پیامبر اسلام(ص) در برخورد با پدیده «خشونت بر ضد زنان» مىپردازد. خشونت علیه زنان، موضوعى کهن، ریشهدار و با ابعاد متنوع فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و اخلاقى است. چون مقاله از زاویه سنت نبوى به موضوع مىنگرد، نمىتوان از آن انتظار یک بحث همهجانبه را داشت، از اینرو در مقدمه با تبیین مفهوم خشونت، به برخى زمینههاى اخلاقى و اقتصادى خشونت علیه زنان اشاره شده، تا رویکرد فرهنگى - اجتماعى مقاله به موضوع، تکمیل گردد. سپس در دو بخش: نخست برخورد پیامبر با خشونت بر ضد زنان، و دوم واکنش خشونتطلبان علیه سنت نبوى بررسى شده است، در پایان، به «سرانجام این چالش» پرداختهایم.
مقدمه
1- مفهوم خشونت
در فرهنگهاى حقوقى، «خشونت» به «استفاده نابهجا و غیر قانونى از قدرت در تعرض به دیگران»، تفسیر شده است و جرایمى خشونتآمیز شناخته مىشود که دربردارنده تعرّض «جسمى»، یا «روانى» و یا «جنسى» باشد.
با این تعریف، گستره رفتار خشونتآمیز بسیار وسیع است و جرایم فراوانى را در بر مىگیرد، ولى تعبیر «خشونت علیه زنان» که امروزه کاربرد زیادى پیدا کرده است، تنها به خشونتها و تعرّضاتى نظر دارد که جُرم جنبه «جنسیّتى» داشته و آسیبدیده به دلیل مؤنث بودن، متحمل ناراحتى شده است.
خشونت بر ضد زنان در سه حوزه مختلف قابل مطالعه است:
أ) خشونتهایى که درون خانواده رخ مىدهد - ضرب و جرح همسران؛
ب) خشونتهایى که در جامعه اتفاق مىافتد - تعرض به زنان در محیط کار، تفریح و ...؛
ج) خشونتهایى که توسط دولت اعمال مىشود - الزام به سقط جنین و ... .2- مفهوم نسبى
همان گونه که «جُرم» در عبور از مرزهاى «قانون»، مفهوم پیدا مىکند، «خشونت» نیز به رفتارهاى تعرضآمیز «غیر قانونى» نظر دارد؛ از اینرو، رفتار خشونتآمیز، پس از مشخص شدن قانون، قابل شناسایى است. بر این اساس، خشونت مانند جرم، یک مفهوم نسبى تلقى مىشود، و چه بسا رفتارى که در عرف حقوقى یک جامعه، استفاده نابهجا و غیر قانونى از قدرت تلقى مىشود، در نظام حقوقى دیگرى، رفتارى مطابق قاعده و قانون، به حساب مىآید، مثلاً «تجاوز به عنف» در نظر بسیارى از حقوقدانان اروپایى، شامل روابط جنسى شوهر با همسر خود در صورتى که بدون رضایت او باشد، مىشود و قابل تعقیب است. در «کامنلا»، زن با پیمان ازدواج مىپذیرفت که به تقاضاى جنسى همسرش پاسخ دهد، ولى در سال 1991 در دادگاه انگلستان، این دیدگاه غیر واقعبینانه، شناخته شد و دادگاه استیناف به تجاوز به عنف در موارد عدم رضایت همسر رأى داد. این رأى در مجلس عوام ابرام گردید.
پس هیچ رفتارى را صرفاً به دلیل «تعرضآمیز بودن»، و یا «توأم بودن با آزار جنسى» نمىتوان «خشونتآمیز» دانست، زیرا هر گونه داورى در این باره مبتنى بر «قانون معیار» است. بدین لحاظ خشونت یک مفهوم درجه دوم، به حساب مىآید.3- خشونت علیه زنان
این پدیده، ریشههاى کهن تاریخى دارد و متأسفانه پیشرفت دانش و رفاه بشر نتوانسته است به آن پایان دهد. هماینک در جوامع مدرن و پیشرفته هم، وحشتناکترین صحنههاى خشونت بر ضد زنان اتفاق مىافتد و نهضت حقوق بشر نتوانسته است بر این مشکل اجتماعى چیره آید، مثلاً براساس یک آمار:
- 30 تا 35 درصد زنان آمریکایى مورد آزار جسمى شوهران خود قرار مىگیرند.
- 15 تا 25 درصد زنان آمریکایى به هنگام باردارى مورد ضرب و شتم قرار مىگیرند.(1)
این گونه آمارها از گسترش خشونت، آن هم در جوامع متمدن، هر چند شگفتآور جلوه مىکند، ولى وقتى «خشم» و «شهوت» در انسان فوران کند، انتظار هر گونه جنایتى را مىتوان داشت. بررسىهاى دقیق موارد مختلف به کارگیرى خشونت نسبت به زنان نشان مىدهد که این گونه رفتارها میان خانوادههاى باایمان، کمتر رخ مىدهد و «میزان خشونت» با «پاىبندى به ارزشهاى دینى و اخلاقى»، رابطهاى معکوس دارد. در یک گزارش که توسط تعدادى از متخصصان در موضوع زنآزارى، در مجله علمى پزشکى قانونى، ارائه شده، آمده است:
نکته بسیار مهم و قابل تأمل این است که این پدیده نزد خانوادههاى مذهبى و پاىبند به واجبات دینى به طور چشمگیرى کمتر دیده مىشود، و این امر تأثیر شگفت مذهب را در پیشگیرى از بروز هر گونه جرم و ناهنجارى اجتماعى نشان مىدهد.(2)
بررسىها نشان مىدهد که در جامعه ما، «خشونت علیه زنان»، یک «معضل مذهبى» نیست و نمىتوان آن را زاییده احکام اسلامى دانست، بلکه به عکس، این ناهنجارى از بىاعتنایى به دستورهاى دینى برمىخیزد. از اینرو کسانى که در ریشهیابى خشونت بر ضدّ زنان، بر تأثیر قوانین شرعى، تأکید مىکنند، کاملاً بر خطا هستند.4- زمینههاى اخلاقى
نقش مثبت دین در مهار خشونت بر ضد زنان از زاویه «کنترل شهوت» نیز قابل مطالعه است؛ زیرا موارد فراوانى از خشونتها، در بیرون از خانه و در خارج از خانواده اتفاق مىافتد. این گونه خشونتها، در ارتباط آلوده بین زنان و مردان در محیط کار، تحصیل، تفریح و یا معابر عمومى، ریشه دارد. زنان و مردانى که در اثر هیجانات درونى و التهابات جنسى به چنین روابط آلودهاى، گرفتار مىشوند، زمینههاى خشونت و تعرض را فراهم مىسازند و مردان که از قدرت و توان بالاترى برخوردارند، کامیابى خود را با خشونت پیگیرى مىکنند.
توصیه قرآن به زنان براى «حفظ امنیتشان» این است که با رعایت حجاب و پرهیز از تجمل و خودآرایى در بیرون از خانه، خود را از «تعدّى و آزار» ایمن نگه دارند:
یا أَیُّها النَّبّىُ قُل لأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ المُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ؛ (احزاب، آیه 59)
اى پیامبر به همسران و دخترانت، و به زنان مؤمنان بگو که روسرىهاى خود را برگیرند. این کار براى آنکه شناخته شوند و مورد تعرض و آزار قرار نگیرند، بهتر است.
پیام آیه، آن است که زن مسلمان باید چنان در جامعه ظاهر شود که نشانههاى پاکدامنى و وقار از او هویدا باشد. در چنین وضعى، افراد فاسد و مزاحم، جرئت تعرض به آنان را نخواهند داشت و از مصونیت برخوردار خواهند بود.
جوامع غربى، در صدد چارهاندیشى براى خشونت علیه زنان به عنوان یک «معضل اجتماعى» است، ولى به دلیل آنکه «جنبههاى اخلاقى» مسئله را نادیده مىانگارد، نتوانسته است در کنترل آن، توفیق یابد.5- توقعات مالى
انگیزه بخشى از خشونتهایى که بر ضد زنان در محیط خانواده به کار گرفته مىشود، طمع مادى شوهران است. مردان طمعکار، با اِعمال فشار، در صدد چنگ انداختن به اموال همسران خود و محروم کردن آنان از حقوقشان برمىآیند. در جامعه جاهلى، مردان طمعکار پس از ازدواج با زنان ثروتمند، به شیوههاى مختلف، به اخّاذى و زورگیرى از همسران خود مىپرداختند.(3) شایعترین این شیوهها، به کارگیرى فشار براى بازپسگیرى مهریه است. در قرآن مردان از تعدى به اموال همسران خود منع شدهاند: «وَ لا تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً»،(4) و بخصوص تصریح شده است که مردان حق ندارند همسران را تحت فشار و در تنگنا قرار داده تا آنچه را به آنان داده (و یا تعهد کردهاند) بازپس گیرند: «وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما أتَیْتُمُوهُنَّ».(5)
این آیه ناظر به یکى از زمینههاى خشونت علیه زنان است که از زمان جاهلیت رواج داشته است. برخى مردان در حالى که نمىخواستند به زندگى مشترک و خانوادگى با همسران خود ادامه دهند، آنها را زجر مىدادند تا مجبور به پیشنهاد «خُلع» شده و از حقوق مادى خود صرف نظر کرده، از شوهرانشان جدا شوند.(6)سنت در برابر خشونت علیه زنان
جامعه جاهلى آکنده از خشونت بر ضد زنان بود. در این باره چندان زیاد نوشته شده است که تبیین آن، ضرورتى ندارد. آنچه اهمیت دارد، این است که پیامبر اسلام(ص) در این فضاى خشونتزده، چه موضعى داشت، آیا با آن همراهى کرد، یا نسبت به آن بىاعتنا بود و یا این فضاى اجتماعى را تغییر داد؟ در صورت تغییر، دگرگونى در چه لایههایى رخ داد و به چه میزان «عمق» و «گسترش» داشت؟ در این بخش مرورى اجمالى بر سنت نبوى در برخورد با خشونت علیه زنان داریم:
تغییر ارزشها
خشونت بر ضد زنان، در جاهلیت ریشههاى عمیق فرهنگى داشت و از باورهاى غلط آنان برمىخاست، مثلاً براى آنان تولد دختر «شوم» بود. در اثر نفوذ این پندار باطل، نسبت به دختران و زنان، احساس نفرت داشتند. رسول اکرم براى رویارویى با فرهنگ جاهلى، به تبیین ارزش والا و منزلت بالاى زنان پرداخت و آنان را به رأفت و رحمت الهى نزدیکتر معرفى کرد و از مردان خواست با شاد کردن زنان محرم، از لطف الهى در قیامت برخوردار شوند:
«ان اللَّه تبارک و تعالى على الاناث أرأف منه على الذکور و ما مِنْ رجل یُدخل فرحةً على امرأة بینه و بینها حرمة الّا فرّحه اللَّه تعالى یوم القیامة.»(7)
در اوضاعى که به دختران، بىاعتنایى و کممهرى مىشد، رسول خدا توصیه نمود دادن هدایایى را که براى خانواده تهیه مىکنید، ابتدا از دخترها شروع کنید و پیش از پسران هدیه آنان را بدهید.(8) به آنان که با دید تحقیر و نفرت به دختران نگاه مىکردند، فرمود: چقدر دختران خوباند! آنان سرشار از مهربانى و عاطفهاند و پیوسته آماده کمک و همراهىاند، و مایه انس و الفت مىباشند:
«نعم الولد البنات ملطفات مجهزات مونسات.»(9)
در جامعه جاهلى، تولد دختر، یک خبر ناگوار بود، حتى وقتى در محضر پیامبر، به یکى از مسلمانان چنین خبرى دادند، از شدت ناراحتى، رنگش تغییر کرد. حضرت پرسید: چه شده؟ جواب داد: خبر دادند که همسرم وضع حمل کرده و دخترى به دنیا آورده است! پیامبر فرمود: «او هم مانند دیگران بر زمین زندگى مىکند و از روزىِ الهى، بهره مىبرد. دختر گُل خوشبو و لذتبخشى است.»(10)
حضرت هر گونه برخورد حقارتآمیز با زنان را نشانه فرومایگى، اما کرامت مردان را در برخورد احترامآمیز و بزرگوارانه با زنان دانست:
«ما اکرم النساء اِلّا کریم و لا اهانهنّ اِلّا اللئیم.»(11)توصیه به تحمل و مدارا
توصیه به مدارا و تحمل، اقدام دیگرى براى کاهش خشونت علیه زنان بود. بسیارى از مردان با تکیه بر موقعیت خاص خود در جامعه و به ویژه در اثر برخوردارى از توانایىهاى برتر بدنى، نیز به اتکاى احساس غرور، به سرعت در برابر رفتار ناشایسته همسران خود، واکنش تند نشان مىدهند، و کمترین لغزش را با بیشترین مکافات و مجازات، پاسخ مىدهند. با توجه به این زمینه برخورد و خشونت، دعوت عام پیامبر(ص) به مدارا، کاربرد ویژهاى نسبت به مردان در برخوردهاى خانوادگى دارد. به علاوه که رسول خدا، به شکل خاص مسئله را مطرح کرده، از مردان خواسته است در برابر بدرفتارى همسران، صبورى و بردبارى پیشه کنند، تا در هر مورد، از پاداشى مانند ثواب حضرت ایوب در تحمل ناملایمات برخوردار باشند:
«مَن صبر على سوء خُلق امْرأته و احْتسبه أعطاه اللَّه بکل مرّةٍ یصبر علیها مِن الثواب مثلَ ما أعطى ایوب على بلائه.»(12)
امیرالمؤمنین(ع) نیز به فرزندش محمد حنفیه سفارش کرد که در هر حال با همسرت مدارا کن.(13) در تعالیم اخلاقى اسلام تأکید شده است یکى از «حقوق زن» آن است که بدرفتارى و اذیتهایش را شوهر نادیده گرفته، نه تنها مقابله به مثل نکند و به اِعمال قدرت و خشونت مبادرت نکند، بلکه با عفو و چشمپوشى رفتار کند.
در سیره پیامبر، برخوردهاى کرامتآمیز و توأم با محبتى دیده مىشود که اوج خویشتندارى و بزرگوارى است، مثلاً وقتى یکى از زنان مشرکان در جنگ گرفتار شد و او را به خدمت پیامبر آوردند، شروع به ناسزاگویى کرد و گفت: «خداوند همسرانت را بیوه کند که زنان ما را بیوه ساختى! خدا فرزندانت را بىپدر کند که فرزندان ما را بىپدر ساختى.» مسلمانان خواستند جواب بىادبىاش را بگویند، ولى رسول خدا آنها را از این کار منع کرد و فرمود مزاحمش نشوید.(14)
عدى بنحاتم طائى هم مسلمان شدن خود را از آنرو مىدانست که پیامبر دستور آزادى خواهرش را صادر کرد و او را به شام فرستاد. مداراى رسول خدا، «عدى» را به تحقیق در باره آئین جدید وا داشت و در نهایت مسلمان شد.حلقه امنیتى
در احکام اسلامى، با مقررات ویژهاى روبهرو مىشویم که حلقه امنیتى خاصى براى زنان پدید مىآورد و از خشونت نسبت به آنان مىکاهد، مثلاً در موقعیت جنگ که خشنترین صحنهها اتفاق مىافتد، زنان از مصونیت برخوردارند و پیامبر اسلام تأکید کرده است که مسلمانان نباید متعرض زنان شوند، حتى در مأموریتهاى نظامى باید حریم امن آنان رعایت شود.(15)
رسول خدا وقتى فرمانده نظامى انتخاب مىکرد، به او و مسلمانان توصیه مىکرد:
«تا وقتى مجبور نشدهاید درختى را قطع نکنید. پیرمردان از پا افتاده را نکشید، نیز کودکان و زنان را به قتل نرسانید.»(16)حمایتهاى ویژه
در سیره پیامبر، حمایتهاى خاصى از زنان دیده مىشود. حمایتها به دلیل احساسات قوى و عواطف عمیق زنان است که در برخوردهاى اجتماعى نمىتوان آن را نادیده انگاشت. ماجراى تاریخى زیر نمونهاى از حمایتهاى ویژه است:
پیامبر(ص) خالد و گروهى از مسلمانان را به قبیله بنىمصطلق فرستاد. خالد در حق آنان ستم کرد، در حالى که این قبیله با رسول خدا پیمان صلح و دوستى بسته بودند. بنىمصطلق از رفتار خشن خالد به پیامبر شکایت کردند. رسول خدا رفتار وى را محکوم کرد و از آن بیزارى جست و به حضرت على(ع) مأموریت داد با حضور در آن منطقه، و جبران خسارتها، از آنان دلجویى کند و احکام جاهلى را باطل کند. حضرت على(ع) مأموریت را انجام داد، به خانواده مقتولان خونبها پرداخت کرد و غرامت خسارتهاى مادى را ادا کرد و در نهایت مبلغى را به زنان اختصاص داد و بین آنها توزیع کرد. این مبلغ به عنوان جبران خسارتهاى روحى و آسیبهاى روانى بود که در جریان حمله خالد به آنان وارد شده و باعث ترس و وحشت ایشان شده بود.(17)
براساس سیره رسول خدا، زنان همچنان که از امنیت اجتماعى مانند دیگران برخوردار مىشوند، «فراتر از آن» از حمایتهاى فوقالعاده نیز بهرهمندند. در حقوق کیفرى و قوانین جزایى اسلام هم پارهاى امتیازات ویژه براى زنان وجود دارد و زنان در مقایسه با مردان از ارفاقهایى برخوردارند.مسئولیت دولت
فعالیتهاى فرهنگى و حمایتهاى قانونى، سهم مؤثرى در کاهش خشونت علیه زنان دارد، ولى چنین شیوههایى همیشه و در همه موارد نتیجهبخش نیست و نمىتوان توقع داشت که بدین وسیله زمینههاى خشونت به طور کلى برطرف گردد، زیرا بالاخره افراد قانونگریز و شرور در گوشه و کنار وجود دارند و براى کنترل آنها، چارهاى جز به کارگیرى قدرت نیست. این «قدرت» در اختیار «حکومت» است و دولت موظف است که توان و امکانات خود را براى جلوگیرى از زورگویى و تجاوز به حقوق افراد و دفاع از مظلومان به کار گیرد. امیرالمؤمنین نقل مىکند که به همراه رسول خدا، براى خرید لباس به بازار رفته بودم. در بین راه به کنیزى برخورد کردیم که مىگریست. پیامبر از او پرسید: چه شده؟ کنیز گفت: خانواده سرپرستم چهار درهم براى خرید کردن به من داده بودند، ولى مبلغ را گم کرده و جرئت بازگشت به منزل را ندارم. رسول خدا چهار درهم به او داد تا کالاى مورد نیاز را خریدارى کند، دوباره او را در بازار دیدیم که مىگرید و مىگوید: چون بازگشتم به خانه دیر شده، مىترسم کتک بخورم، پیامبر کنیز را تا خانه همراهى کرد و از خانواده سرپرستش خواست که او را بازخواست نکنند ...(18)
در حکومت اسلامى، دولتمردان، نقطه امید آسیبدیدگانند و کسانى که در معرض تهدید و خشونت قرار مىگیرند، با پشتیبانى مراکز قانونى، قدرت و جسارت ایستادگى در برابر زورگویى و تجاوز پیدا مىکنند.
در جامعه اسلامى، در فصل تابستان، و در شدت گرماى ظهر، زن ستمدیده به درِ خانه حاکم - امیرالمؤمنین(ع) - مىآید و در برابر تعدى همسرش که تصمیم به ضرب و شتم او گرفته، یارى مىطلبد. امام فرمود: مقدارى صبر کن تا پس از خنک شدن هوا تو را همراهى کنم، زن گفت: هر چه دیرتر شود، خشم شوهرم بیشتر مىشود، امام حرکت کرد، در حالى که مىفرمود: به خدا قسم! بدون درنگ حق ستمدیده را مىستانم. حضرت آن زن را همراهى کرد و در برابر جسارت شوهرش از او حمایت نمود ... .(19)
براى رویارویى با رفتارهاى خشونتآمیز علیه زنان، از یک سو باید امکان دسترسى سریع و آسان به مسئولان حکومتى فراهم باشد، و از سوى دیگر باید مسئولانِ امنیت جامعه به موقع اقدام نمایند.خشونت علیه سنت
سیره رسول خدا در احترام گذاشتن به زنان و نفى خشونت علیه آنان، براى کسانى که در فضاى جاهلیت پرورش یافته بودند و سختگیرى بر زنان در خوى و طبیعتشان رسوخ داشت، کاملاً تعجبآور بود. آنان نه به راحتى مىتوانستند سنت نبوى را درک نموده و بپذیرند، و نه به سهولت مىتوانستند شیوههاى خشن گذشته را ترک کرده و از پیامبر پیروى نمایند. البته همه مسلمانان برخورد یکسانى با این موضوع نداشتند، برخى لب به اعتراض مىگشودند و برخى دیگر به سنت نبوى تسلیم مىشدند. به هر حال چون سنت پیامبر و توصیههاى حضرت، به گوش زنان رسیده بود، این آگاهى، توقعات تازهاى به وجود آورده و جوشش تازهاى ایجاد کرده بود. آنان حاضر نبودند مانند گذشته خشونت را تحمل کنند و چه بسا به اعتراض رو مىآوردند بخصوص که پیامبر در برابر چنین صحنههایى حساسیت داشت و شخصاً دخالت مىکرد. در منابع تاریخى و حدیثى آمده است که وقتى در سال هشتم هجرى، زینب دختر پیامبر از دنیا رفت، زنان در عزاى او مىگریستند، و عمر با تازیانه بر آنها مىکوبید که چرا گریه مىکنید، رسول خدا دست عمر را گرفت و فرمود: آنها را رها کن، بگذار گریه کنند.(20) در عین حال که پیامبر او را از این کار منع کرد، پس از مرگ خلیفه اوّل، عمر مأمورى گمارد تا به زور مجلس عزاى خلیفه را به هم زده و با شلاق زنان را تنبیه کنند.(21)
شگفتآور است که برخى مسلمانان به خود اجازه مىدادند در حضور پیامبر اکرم، چنین اعمالى مرتکب شوند، در حالى که اگر گریستن بر مردگان، گناهى قابل تعزیر باشد، تنبیه باید در حضور پیامبر، با کسب اجازه ایشان انجام شود، ولى به کارگیرى شیوههاى خشن، براى عدهاى کاملاً عادى بود و از شلاق - دِرّه - آنان کمتر کسى جان سالم به در مىبرد.
بنا به نقل طبرى، خلیفه دوم در دوران حکومتش، از خواهر عایشه، براى ازدواج خواستگارى کرد، ولى وى نپذیرفت و پیشنهاد را به دلیل آنکه عمر با زنان به خشونت رفتار مىکند، رد کرد.(22) ابنهشام مىگوید: وى خواهرش را به شدت مورد ضرب قرار داد، به طورى که آثار آن بر بدنش تا مدتى باقى بود، زیرا در خانهاش جلسه دینى براى فراگیرى قرآن تشکیل داده بود.(23) ابنسعد هم آورده است که عمر همسرش جمیله بنتثابت را طورى سیلى زد که به زمین خورد و براى شکایت خدمت پیامبر آمد.(24)
هیبت خلیفه، نه فقط زنان، بلکه در دل مردان هم رعب ایجاد مىکرد. مثلاً ابنعباس، نظر خود را در باره «عول» تا پس از مرگ خلیفه، اظهار نکرد، و پس از آن، در باره علت این سکوت گفت: هیبت خلیفه مانع بود.(25)
همین رعب و وحشت گاه موجب سقط جنین در زنان مىشد، مثلاً یک بار که خلیفه به سراغ یک زن خواننده - که حامله بود - فرستاد و او را احضار کرد، زن چندان وحشت کرد که بین راه دچار آسیب جسمى شد، او را به خانهاى بردند و در آنجا فرزندى را که در رحم داشت، سقط کرد. پس از این حادثه مشاوران خلیفه نظر دادند که وى در برابر آن مسئولیتى ندارد، ولى حضرت على(ع) فرمود: دیه بر عهده توست، چون از ترس تو فرزندش سقط شد: «أرى أنّ دیته علیک، فإنّک أنتَ افزعتها و القت ولدها فى سبیلک.»(26)
منش و رفتار پیامبر خدا در برخورد با زنان و حفظ احترام آنان، در مقایسه با برخى صحابه، کاملاً متفاوت بود. در کتب معتبر اهل سنت نقل شده است که یک روز گروهى از زنان قریش در محضر پیامبر(ص) بودند و مطالبى مطرح مىکردند، در همان زمان، عمر اجازه خواست که وارد شود و پیامبر، اجازه داد. زنان با شنیدن صداى عمر، فوراً پشت پرده رفتند و خود را مخفى کردند. پیامبر لبخند زد و در پاسخ عمر که علت خنده را پرسید، فرمود: تعجب مىکنم که زنان با شنیدن صدایت، به پشت پرده شتافتند! عمر گفت: آنان باید موقعیت و هیبت شما را بهتر و بیشتر درک کنند. زنان قریش در جواب گفتند: آرى، عظمت و ابهت پیامبر بالاتر است ولى تو خشن هستى، «نعم، أنتَ أفظ و أغلظ مِن رسول اللَّه».(27)
زنان قریش با پاسخ خود بین دو گونه شخصیت در برخورد با زنان تفکیک کردند: برخورد از موضع تندى و خشونت که واکنش آن ترس و وحشت، و اثر آن فرار و مخفى شدن است، و برخورد از موضع عظمت و ابهت که عکسالعمل آن احترام توأم با تعظیم و در عین حال اطمینان و آرامش است. سیره پیامبر چنان بود که زنان به راحتى مىتوانستند تقاضاهاى خود را مطرح کرده و بدون نگرانى و تکلّف سخن بگویند. پیامبر در اوج عظمت و بزرگى، در نهایت مهربانى و ملاطفت رفتار مىکرد و هرگز تاریخ نشان نداده است که با زنان به تندى و خشونت رفتار کرده باشد.(28)
امروز براى ما شگفتآور است که در تاریخ بخوانیم در عصر رسول خدا برخى تندىها و تندروىها در باره زنان، تحت عنوان «غیرت» انجام گرفته است! چه کسى از پیامبر «غیورتر»؟ پس چرا رسول خدا که برترین نمونه «فضایل اخلاقى» است و از همه کمالات در حد والا برخوردار است، چنین رفتارى ندارد؟ آیا افراد دیگرى در «مفهوم مثبت غیرت» بر حضرت پیشى گرفته بودند، و یا غیرت، «مفهوم دیگرى» براى آنان داشت؟ پیامبر به همسران خود اجازه مىداد که براى تأمین احتیاجات خود از خانه بیرون بیایند. سوده که زنى بلندقامت بود، یک شب با اجازه پیامبر از خانه بیرون آمد، عمر او را شناخت. عمر نسبت به این موضوع حساسیت زیادى داشت و همواره به پیامبر توصیه مىکرد که اجازه ندهد زنانش بیرون روند. عمر با لحن خشنى به سوده گفت: خیال کردى که تو را نشناختم؟ از این پس بیشتر مراقب باش. سوده از همان جا برگشت و ماجرا را براى پیامبر بازگو کرد. پس از اندکى، حال پیامبر تغییر کرد و فرمود: «به شما اجازه داده شده که اگر حاجتى دارید بیرون روید.»(29)
زمخشرى در تفسیر خود مىنویسد: عمر مایل بود زنان پیامبر در پرده باشند و بیرون نروند و به زنان پیامبر مىگفت: اگر اختیار شما با من بود، هیچ چشمى شما را نمىدید! یک روز که به آنان اعتراض کرد، زینب - همسر پیامبر - به او گفت: پسر خطّاب! وحى در خانه ما نازل مىشود و تو نسبت به ما «غیرت» مىورزى و براى ما تعیین تکلیف مىکنى؟(30)
آیا پیامبر خدا در برابر کسانى که به تندى خو گرفته بودند و بر تحمیل و فشار بر زنان اصرار مىورزیدند، تسلیم شد و از سیره و سنت خود در برابر خشونتطلبان عقبنشینى کرد؟
برخى نویسندگان، به این سؤال پاسخ مثبت دادهاند. از نظر آنان نه فقط پیامبر از موضع خود عقبنشینى کرد، بلکه خداوند هم به نفع این گروه وارد عمل شد و پیامبر را تخطئه کرد! به نظر اینان خداوند با آیه 53 سوره احزاب جانب کسانى را گرفت که با بیرون آمدن زنان پیامبر از خانه مخالف بودند و به پیامبر اعتراض مىکردند، آنها که مىگفتند زنان باید پشت پرده باشند و هیچ چشمى آنان را نبیند بنا بر گمان آنان(31) خداوند از پیامبر خواست همسرانش از پسِ پرده و حجاب با مردان ارتباط داشته باشند:
«و اذا سألتموهن متاعاً فاسألوهن من وراء حجاب».
ولى تأمل در آیه، چنین برداشتى را نفى مىکند و این پندار را تخطئه مىنماید، زیرا در این آیه، سخن از «پردهنشینى» زنان پیامبر نیست و چنین دستورى به آنها داده نشده، بلکه از مسلمانان خواسته شده است در برخورد با پیامبر و همسرانش، آداب اسلامى را رعایت کنند. این آیه مشتمل بر این احکام است:
1- سرزده و بدون اجازه وارد خانه حضرت نشوید.
2- اگر براى صرف غذا دعوت شدید، به موقع بیایید و سپس مجلس را ترک کنید و وقت پیامبر را با سخنان پراکنده نگیرید.
3- اگر مىخواهید از همسران پیامبر چیزى بگیرید، از پشت پرده تقاضا کرده و وارد اتاق نشوید.
4- پس از وفات رسول خدا، حق ندارید با همسران او ازدواج کنید.
براساس این آیه، مردان نباید وارد جایگاه زنان شوند و اگر احتیاج به چیزى دارند، باید از پشت پرده و دیوار بخواهند. روشن است که این آیه هرگز ناظر به پردهنشین شدن همسران پیامبر و بیرون نیامدن از خانه نیست. چه اینکه با نزول این آیه تغییرى در حضور اجتماعى و سیاسى آنان چه در مسجد، و چه در میدانهاى جنگ، به وجود نیامد. از اینرو تعجب است که فاطمه مرنیسى مىنویسد: با نزول این آیه دنیاى زنان از مردان جدا شد و زنان در محیط منزل محدود، و از شرکت در امور سیاسى محروم شدند.(32) این نویسنده مراکشى، پس از اشاره به سخن عمر که مرتب از پیامبر مىخواست زنان خود را در پسِ پرده قرار دهد، مىنویسد:
به رغم همه این انتقادها، پیامبر خدا چون عمر نمىاندیشید و همچنان زیر بار نمىرفت. او فضیلتهاى حضرت محمد را در مورد احتراز از خشونت و داشتن ملایمت، در نظر نداشت. از دیدگاه او تنها راه برقرارى نظم، ایجاد موانع و پنهانسازى زنان بود، متأسفانه این مشاجرات و مباحث در شرایطى صورت گرفت که پیامبر سالهاى پایانى عمر خود را مىگذراند. واکنش عمر، کسى که «ایجاد مانع» را تنها راه کنترل خشونت مىدانست، بازتاب ذهنیت عامیانهاى بود که پایه اخلاقیات جاهلیت را تشکیل مىداد ... .(33)
این نویسنده چگونه مىتواند به این نتیجه دست یابد که بالاخره خُلق و خوى صحابىاى مانند عمر، در قرآن و شریعت اسلامى رسمیت یافت؟ آیا دستور به مردان که در محیط خاص زنان وارد نشوید، دستور به پردهنشینى زنان و انزوا گزیدن از جامعه است؟ آیا دستور به زنان که به شکل مهیّج در ملأ عام ظاهر نشوید و پوشش مناسب به تن کنید آنان را از صحنه سیاست به دور مىکند؟ متأسفانه این نویسنده مراکشى هیچ شاهدى براى مدعیات خود نیاورده است و در یک ادعاى عجیبتر، پوشش زنان را هم تحت تأثیر این فضاى جاهلى قلمداد مىکند!
جالب است بدانیم عمر خود اعتراف دارد که سنت پیامبر و شریعت او، وضع زنان را تغییر داد. وى اذعان دارد که نتوانسته است اوضاع گذشته را حفظ کند. او مىگفت: به خدا ما در جاهلیت براى زنان شأنى قائل نبودیم و آنان را به چیزى نمىشمردیم، تا اینکه خداوند در باره آنان آیاتى نازل کرد و حقوق و بهرههایى برایشان قرار داد: «و اللَّه ان کنا فى الجاهلیة ما نعدّ للنساء امراً حتى انزل اللَّه تعالى فیهن ما انزل و قسم لهنّ ما قسم.»(34)کتک زدن
مورد دیگرى که به عنوان پیش روى خشونتطلبان، و عقبنشینى پیامبر تلقى شده، موضوع کتک زدن زنان است. مستند این برداشت این روایت تاریخى است که در سنن ابىداود آمده است:
پیامبر از کتک زدن زنان نهى کرد و فرمود: «لا تضربوا اماء اللَّه» ولى عمر خدمت پیامبر رسید و طغیان زنان را مطرح کرد، از آن پس بود که پیامبر اجازه کتک زدن به زنان را صادر کرد.(35)
کسانى که عقبنشینى پیامبر را در برابر فضاى خشونت علیه زنان مطرح مىکنند و دلیل آن را «اجازه کتک زدن» مىدانند، در باره نظر قرآن در این باره چه مىگویند؟ مگر نه این است که این موضوع به روشنى در قرآن آمده است؟ آیا خداوند هم به خاطر طرفداران خشونت، به یک حکم ظالمانه رسمیت و مشروعیت بخشیده است؟! خانم مرنیسى مىگوید:
چگونه این عقبنشینى مضاعف را از نخستین پیام برابرى (آیه 35 احزاب) توجیه کنیم؟ در جامعه عرب عهد جاهلیت، خشونت علیه زنان بىنظیر بود و در این آیه به مردان حق داده شده که زنان خود را در موقع عصیان علیه اقتدار مرد بزنند. شأن نزول این آیه آن است که در گیر و دار یک نزاع، مردى از انصار زنش را سیلى زد. زن به سرعت نزد پیامبر رفت و درخواست کرد به عنوان حَکَم، رسم قصاص را به مرحله اجرا در آورد. حضرت محمد(ص) خود را براى درخواست آن زن آماده مىکرد که آیهاى نازل شد. خداوند «تصمیم دیگرى» گرفته بود. بنابراین همسر او را نزد خود فرا خواند و آیه را براى او خواند و به او گفت: «من یک چیز مىخواهم و خداوند چیز دیگر». در مورد زنان دو دیدگاه مختلف در مدینه وجود داشت، دیدگاه پیامبر که مخالف به کار بردن زور و خشونت در مورد زنان بود و نظریه ضد آن که عمر نماینده آن بود، چرا در درازمدت، جهتگیرى پیامبر در روح قوانین اسلامى حاکم نشد؟(36)
این نویسنده، هر چند در این برداشت تفسیرى - تاریخى دچار یک اشتباه بزرگ شده است، ولى چنین اشتباهى از او قابل اغماض است، زیرا مفسران اهل سنت با نقل چنین شأن نزولهایى و بدون آنکه به بررسى و تحلیل آن بپردازند، نوعى «تسالم» در این باره به وجود آورده و خوانندگان را در برابر یک مطلب مسلّم و بدون چون و چرا قرار دادهاند. این سؤال را نه از خانم مرنیسى، بلکه از صاحب تفسیر «المنار» باید پرسید که به عنوان شأن نزول، این روایت را نقل و قبول مىکند که پیامبر نظر به قصاص شوهر آن زن کتک خورده داد ولى جبرئیل آمد و با نزول این آیه، کتک زدن به زنان را مجاز دانسته و پیامبر فرمود: «اردنا امراً و اراد اللَّه امراً.»(37) همچنین این سؤال متوجه سید قطب در تفسیر «فى ظلال القرآن» است که این حدیث را نقل کرده و پذیرفته است که پیامبر از کتک زدن زنان منع کرد، ولى به دلیل آنکه عمر پافشارى داشت، حضرت اجازه ضرب و شتم زنان را صادر کرد و پس از آن، زنان زیادى اطراف خانه پیامبر جمع شدند و از کتک خوردن از شوهرانشان شکایت داشتند.(38)
در برابر این گونه شیوههاى مسامحهآمیز که بدون تحلیل سند این روایت و بدون بررسى محتواى آن، آن را مورد تأیید قرار دادهاند، شیوه نقّادى مفسرانى مانند علامه طباطبایى قرار دارد. ایشان پس از نقل همان شأن نزول از منابع اهل سنت، در نقد آن مىنویسد:
در قرآن تصریح شده است که مرد غیر مورد «نشوز» نمىتواند دست به روى زنش بلند کند: «فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلاً» از اینرو، اگر این شأن نزول از جواز ضرب در موارد دیگر حکایت کند و قصاص را منتفى بداند، با صریح آیه منافات داشته و قابل قبول نیست. البته در این روایات، اشکال دیگرى هم وجود دارد: حکم پیامبر به قصاص مرد، نمىتواند «حکم قضایى» باشد زیرا در برابر ادعاى زن، شوهر او حضور نداشته است و صرفاً به اتکاى شکایت یک طرف و پیش از آنکه طرف دیگر در محکمه حاضر شود، نمىتوان به صدور حکم قضایى، مبادرت کرد. پس حکم به قصاص از طرف رسول خدا، «بیان حکم شرعى» براى کسى است که استفتا کرده است. نتیجه این تحلیل آن است که اگر شأن نزول ذکر شده صحیح باشد، خداوند پیامبر را در بیان حکم شرعى تخطئه کرده و سخن او را در تبیین شریعت بىاعتبار دانسته است و البته چنین موضوعى با مقام عصمت رسول خدا منافات دارد ...(39)
به هر حال با توجه به تردیدها و اشکالاتى که در این شأن نزول وجود دارد، باید با صرف نظر از آن، به آیه برگردیم و با تأمل در آن، به این سؤال پاسخ دهیم که: آیا در قرآن «خشونت علیه زنان» پذیرفته شده؟
پاسخ این است که «تنبیه بدنى» آن گونه که در قرآن آمده، به طور کلى با خشونتى که در جاهلیت و پس از آن رواج دارد، متفاوت است. با توجه به تفاوتها هرگز نمىتوان آن را مشابه خشونتهایى که برخى صحابه بدان عادت داشتند، دانست:
1- تنبیه بدنى در قرآن، اختصاص به «نشوز» دارد و نشوز حالت طغیان و سرکشى است و مقصود از آن وضعى است که زن به وظایف خود در برابر همسر عمل نمىکند؛ از اینرو در توقعات فراترى که شوهر دارد، نه اطاعت لازم است، و نه در صورت مخالفت، نشوز تحقق مىیابد. زن با عقد ازدواج مىپذیرد که به درخواستهاى جنسى همسر پاسخ دهد، و در صورتى که مانعى براى این کار وجود نداشته باشد، براى تخلف عذرى ندارد. البته در دیگر مسائل زندگى مشترک، تصمیمگیرى به خودِ او مربوط است و نظر زوج، تعیینکننده نیست: «ان الزوج فیما وراء حق المساکنه و الاستمتاع کالاجنبى».(40)
اما خشونتطلبان، از ضرب براى تحمیل همه خواستههاى خود بر زنان استفاده مىکنند.
2- تنبیه در قرآن، ماهیت «تأدیبى» دارد و صرفاً به انگیزه «اصلاح روحیه طغیان» و تغییر یک رویه غلط انجام مىشود. چنین اقدامى هرگز نمىتواند جنبه «عقدهگشایى» داشته و یا از سرِ کینهتوزى، و یا به هدف انتقامجویى انجام شود. در فقه گفته شده است: شوهر حق ندارد به قصد تشفّى و انتقام تنبیه کند، و اگر هر قصد و انگیزهاى، غیر از اصلاح داشته باشد، مرتکب حرام شده است.(41)
3- تنبیه بدنى در قرآن، «آخرین مرحله» اقدام است، و قبل از آن باید اصلاح از طریق «گفتگوى مشفقانه» انجام شود: «فَعِظُوهُنَّ»، و در صورتى که این شیوه به نتیجه نرسد، باید از روشهاى منفى استفاده کرد مثلاً شوهر مىتواند در بستر خواب، از همسر خود روى برگرداند: «و اهْجُروهُنّ فى المضاجع». اگر این رفتار عاطفى در جلوگیرى از تعدى و سرپیچى اثرى نداشته باشد، نوبت به تنبیه بدنى مىرسد. مفسرانى مانند علامه طباطبایى و فقیهانى مانند علامه حلى توضیح دادهاند که تا وقتى امکان تأثیرگذارى از دو شیوه پیش وجود داشته باشد، تنبیه جایز نیست.(42)
4- تنبیه بدنى مشروع، تنبیهى است که هیچ آسیبى وارد نکند اما در صورتى که آسیبى به بدن زن برسد، شوهر مسئول بوده و مورد مؤاخذه قرار مىگیرد. او در این صورت موظف به «پرداخت غرامت» است و حتى «قصاص» مىشود.(43)
5- تنبیه بدنى از نظر اسلام، اختصاص به «زنان متخلف» ندارد، بلکه اگر مردان هم از وظایف خود سرپیچى کنند، به عنوان «نشوز»، «تعزیر بدنى» مىشوند. از قرنها پیش فقها فرمودهاند:
«النشوز هو الخروج عن الطاعة و قد یکون من الزوج کما یکون من الزوجة» (شرایع).
تنها تفاوتى که وجود دارد این است که چون تنبیه مردان معمولاً خارج از توان جسمى زنان است و چه بسا اقدام آنان مشکلات تازهاى برایشان به وجود آورد، اجراى آن به «حاکم شرع» سپرده شده است. البته در مواردى که چارهاى جز اقدام مستقیم زن نباشد، این امکان وجود دارد که زن با اجازه حاکم شرع، شخصاً به آن مبادرت کند. بعضى از فقهاى معاصر این تذکر را هم دادهاند که زن براى «دفاع از خود»، در مواقع لزوم، حق زدن شوهر را دارد. (آیتاللَّه تبریزى)
6- تنبیه بدنى زن، بر خلاف حدود و تعزیرات، یک «حکم شرعى» نیست و امر «اضربوهن» دلالت بر «وجوب» یا «استحباب» نمىکند، بلکه این اقدام فقط یک «حق» است و مرد براى تنبیه «مجاز» است. اسلام هیچ گونه تشویقى براى مبادرت مردان به استفاده از این حق ندارد، بلکه دستورهایى که در زمینه عفو و گذشت وجود دارد، آنان را از چنین رفتارى باز مىدارد.
7- در قرآن، تنبیه بدنى، به عنوان «یک روش» مطرح شده است، نه «یک ارزش». این روش در کاربرد و به کارگیرى، «تابع» یک ارزش، قرار داده شده است: «اصلاح».
در اوضاع فرهنگى و اجتماعى گذشته، ضرب مىتوانست به عنوان یک شیوه و روش، ما را در دستیابى به آن ارزش کمک کند، ولى بدان معنى نیست که از این روش، همیشه و در همه موارد، مىتوان و یا باید استفاده کرد، بلکه ممکن است کاربرد این روش، در اوضاع اجتماعى دیگرى، نتایج معکوسى به بار آورد، یعنى نه تنها به اصلاح شخص و استوارى نظام خانواده کمکى نکند، بلکه بحران تازهاى به وجود آورد. در این صورت، حتى اگر موعظه و یا قهر هم تأثیرى نداشته باشد، نمىتوان به سراغ ضرب رفت.
8- بالاخره نباید فراموش کنیم که این روش، یک شیوه «پسندیده» نیست؛ حتى وقتى پس از مرحله نصیحت و روىگردانى، نوبت به آن مىرسد، باز از نظر «اخلاقى»، یک کار «ناپسند» است. در روایاتى که از پیامبر(ص) در این باره نقل شده، به این زشتى، تصریح گردیده است. حضرت پس از اجازه ضرب در مورد نشوز، فرمود: «ولى «بدترین شما»، چنین کارى انجام مىدهد.»(44) در مورد دیگرى نیز پس از اجازه فرمود: «من تحمل دیدن چنین صحنهاى را ندارم.»(45) فقها هم به استناد روایاتى که از کتک زدن زن نهى کرده است، توصیه کردهاند از این شیوه استفاده نشود: «إنّ الأْولى للزوج أنْ یعفو وَ أعرض عنه و قد ورد الخبر بالنهى عن ضرب الزوجة فى الجملة.«(46)
با توجه به این قیود که در تنبیه بدنى مطرح شده و با در نظر گرفتن محدودیتهایى که براى اجراى آن وجود دارد، «همسرآزارى» در یک جامعه اسلامى، چندان اندک و نادر مىشود که جنبه استثنایى به خود مىگیرد؛ نیز با توجه به «انگیزه»، «کاربُرد» و «قبح اخلاقى» آن، به شکل طبیعى از جامعه رخت برمىبندد.
اینک به درستى مىتوان قضاوت کرد: خشونتهایى که دیروز و امروز در حق زنان به کار گرفته مىشود، آیا در این چارچوب قرار دارد یا تقریباً هیچ موردى را نمىتوان یافت که با توجه به این قیود، «تنبیه مجاز» به حساب آید؟
بر این اساس، به پاسخ سؤال دیگرى هم مىتوان رسید که صحنههاى خشونتبار علیه زنان، نشأت گرفته از فرهنگ خشن جاهلى و حاملان آن است، یا برآمده از فرهنگ مداراى قرآنى است؛ یعنى ریشههاى برخوردهاى خشونتآمیز را در کجا باید جستجو کرد، در سیره پیامبر(ص) و یا در روش برخى صحابه؟
هر کس که با دید منصفانه به تأمل در زندگى رسول خدا بپردازد، به این نتایج مىرسد:
أ) در سیره پیامبر، تشویق به خشونت علیه زنان وجود ندارد.
ب) در سیره پیامبر، خشونتهاى جاهلى، تأیید نشده است.
ج) پیامبر(ص) در برابر صحابهاى که به سیره حضرت در نفى خشونت علیه زنان اعتراض داشتند، مقاومت کرد و روش خود را تغییر نداد.
د) خشونت علیه زنان، در اثر فرهنگ جاهلى، پس از بعثت رسول خدا نیز در جامعه اسلامى استمرار یافت.
ه) آنچه در جوامع اسلامى پس از رحلت پیامبر اکرم باقى مانده، به دور از سیره ایشان، و از آثار جریان جاهلى است.
در این باره با برداشتهاى «مرنیسى» کاملاً مخالفیم که مىگوید: «شیوههاى خشن عمر بر سنت پیامبر غالب آمد، چون پیامبر مجبور بود ملاحظه او را بنماید تا در جنگها بتواند از قدرت او استفاده کند.»(47)
او اضافه مىکند: «طرحهاى پیامبر در برابر عمر با شکست مواجه شد،(48) چون پیامبر ایستادگى در برابر عمر را مصلحت نمىدانست.»(49)
ما معتقدیم پیامبر با شجاعت آئین وحى را اعلام و تبلیغ کرد و بدون کمترین مصلحتسنجى و ملاحظهکارى، حقیقت را تبیین نمود. او در انجام رسالتش کمترین کوتاهى نداشت، هر چند عدهاى از مسلمانان، در آن دوره، و پس از آن، سیره حضرت را زیر پا گذاشتند، ولى به هر حال آنچه اتفاق مىافتاد، انحراف در «تبیین شریعت» و «توسط پیامبر» نبود، بلکه انحراف در «اجراى شریعت» و «توسط خشونتطلبان» بود. به خانم مرنیسى باید گفت: متفکران شیعه از اینکه خشونت علیه زنان در جوامع اسلامى وجود دارد، سخت متأثر و ناراحتند و معتقدند براى ریشهکن کردن آن باید اقدام کرد. آنان نخستین قدم را بازگشت به سیره پیامبر و اسوه قرار دادن آن در روابط اجتماعى مىدانند. به نظر آنان باید هر گونه شیوه دیگرى که ارزش و اعتبار پیدا کرده، کنار گذاشته شود. از این جهت نه فقط وضع فرهنگى و اجتماعى اهل سنت قابل نقد است، بلکه شیعیان هم که در الگوهایشان، هرگز خشونت علیه زنان دیده نمىشود، قابل انتقادند. شهید مطهرى در این باره مىنویسد:
«خشونت عمرى، متأسفانه در همه جهان اسلام اعم از شیعه و سنى ادامه یافته است.»(50) «خشونت خاص عمرى، و حلول روح او حتى در مدعیان دشمنىاش، سهم به سزایى داشته است.»(51)پی نوشت ها:
1) مهرانگیز کار، خشونت بر علیه زنان، ص13 و 294.
2) مجله پزشکى قانونى، سال سوم، شماره 12.
3) رشیدرضا، تفسیر المنار، ج4، ص454.
4) سوره بقره، آیه 229، و 231.
5) سوره نساء، آیه 19.
6) زمخشرى، الکشاف، ج1، ص490.
7) کلینى، کافى، ج6، ص5.
8) مجلسى، بحارالانوار، ج104، ص69.
9) کافى، ج6، ص5.
10) صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج3، ص482.
11) نهجالفصاحه، ص318.
12) الحر العاملى، وسائل الشیعه، ج116 و 124.
13) همان، ص120.
14) بحارالانوار، ج40، ص103.
15) همان، ج20، ص13.
16) کافى، ج5، ص27.
17) بحارالانوار، ج104، ص423.
18) همان، ج16، ص214.
19) همان، ج41، ص57.
20) امینى، الغدیر، ج6، ص159.
21) همان، ص161.
22) تاریخ طبرى، ج5، ص27.
23) ابنهشام، سیره، ج1، ص369.
24) ابنسعد، طبقات، ج8، ص179.
25) ابنابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج1، ص174 و ج6، ص343: «و کان عمر بنالخطاب اذا غضب على واحدٍ مِنْ اَهله لا یسکن غضبه حتى یعضّ یده عضاً شدیداً حتى یدمیها.»
26) الغدیر، ج6، ص119؛ ابنابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج1، ص174.
27) بخارى، صحیح، ج7، ص152؛ مسلم، صحیح، ج7، ص237.
28) ابنسعد، طبقات، ج8، ص204.
29) مسلم، صحیح، ج7، ص6.
30) الکشاف، ج3، ص555.
31) همان.
32) فاطمه مرنیسى، زنان پردهنشین و نخبگان جوشنپوش، ص245.
33) همان، ص270.
34) مسلم، صحیح، ج4، ص190.
35) ابىداود، سنن، کتاب النکاح، ح 1879.
36) زنان پردهنشین و نخبگان جوشنپوش، ص235.
37) رشیدرضا، تفسیر المنار، ج5، ص74.
38) سیدقطب، فى ظلال القرآن، ج2، ص655.
39) طباطبایى، المیزان، ج4، ص357.
40) شهید ثانى، مسالک، ج8، ص360.
41) نجفى، جواهرالکلام، ج31، ص207.
42) المیزان، ج4، ص353؛ حلّى ارشاد الاذهان، ج2، ص33.
43) شهید ثانى، مسالک، ج8، ص361.
44) ابنسعد، طبقات، ج8، ص204.
45) همان.
46) شهید ثانى، مسالک، ج8، ص361؛ جواهر، ج31، ص207.
47) زنان پردهنشین و ...، ص239.
48) همان، ص244.
49) همان، ص246.
50) شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج19، ص619.
51) همان، ص574.