سنت علیه خشونت ؛ خشونت علیه سنت

نویسنده


 

سنّت علیه خشونت و خشونت علیه سنت‏

محمد سروش محلّاتى‏

این مقاله به بررسى سیره پیامبر اسلام(ص) در برخورد با پدیده «خشونت بر ضد زنان» مى‏پردازد. خشونت علیه زنان، موضوعى کهن، ریشه‏دار و با ابعاد متنوع فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و اخلاقى است. چون مقاله از زاویه سنت نبوى به موضوع مى‏نگرد، نمى‏توان از آن انتظار یک بحث همه‏جانبه را داشت، از این‏رو در مقدمه با تبیین مفهوم خشونت، به برخى زمینه‏هاى اخلاقى و اقتصادى خشونت علیه زنان اشاره شده، تا رویکرد فرهنگى - اجتماعى مقاله به موضوع، تکمیل گردد. سپس در دو بخش: نخست برخورد پیامبر با خشونت بر ضد زنان، و دوم واکنش خشونت‏طلبان علیه سنت نبوى بررسى شده است، در پایان، به «سرانجام این چالش» پرداخته‏ایم.

مقدمه‏

1- مفهوم خشونت‏

در فرهنگ‏هاى حقوقى، «خشونت» به «استفاده نابه‏جا و غیر قانونى از قدرت در تعرض به دیگران»، تفسیر شده است و جرایمى خشونت‏آمیز شناخته مى‏شود که دربردارنده تعرّض «جسمى»، یا «روانى» و یا «جنسى» باشد.
با این تعریف، گستره رفتار خشونت‏آمیز بسیار وسیع است و جرایم فراوانى را در بر مى‏گیرد، ولى تعبیر «خشونت علیه زنان» که امروزه کاربرد زیادى پیدا کرده است، تنها به خشونت‏ها و تعرّضاتى نظر دارد که جُرم جنبه «جنسیّتى» داشته و آسیب‏دیده به دلیل مؤنث بودن، متحمل ناراحتى شده است.
خشونت بر ضد زنان در سه حوزه مختلف قابل مطالعه است:
أ) خشونت‏هایى که درون خانواده رخ مى‏دهد - ضرب و جرح همسران؛
ب) خشونت‏هایى که در جامعه اتفاق مى‏افتد - تعرض به زنان در محیط کار، تفریح و ...؛
ج) خشونت‏هایى که توسط دولت اعمال مى‏شود - الزام به سقط جنین و ... .

2- مفهوم نسبى‏

همان گونه که «جُرم» در عبور از مرزهاى «قانون»، مفهوم پیدا مى‏کند، «خشونت» نیز به رفتارهاى تعرض‏آمیز «غیر قانونى» نظر دارد؛ از این‏رو، رفتار خشونت‏آمیز، پس از مشخص شدن قانون، قابل شناسایى است. بر این اساس، خشونت مانند جرم، یک مفهوم نسبى تلقى مى‏شود، و چه بسا رفتارى که در عرف حقوقى یک جامعه، استفاده نابه‏جا و غیر قانونى از قدرت تلقى مى‏شود، در نظام حقوقى دیگرى، رفتارى مطابق قاعده و قانون، به حساب مى‏آید، مثلاً «تجاوز به عنف» در نظر بسیارى از حقوقدانان اروپایى، شامل روابط جنسى شوهر با همسر خود در صورتى که بدون رضایت او باشد، مى‏شود و قابل تعقیب است. در «کامن‏لا»، زن با پیمان ازدواج مى‏پذیرفت که به تقاضاى جنسى همسرش پاسخ دهد، ولى در سال 1991 در دادگاه انگلستان، این دیدگاه غیر واقع‏بینانه، شناخته شد و دادگاه استیناف به تجاوز به عنف در موارد عدم رضایت همسر رأى داد. این رأى در مجلس عوام ابرام گردید.
پس هیچ رفتارى را صرفاً به دلیل «تعرض‏آمیز بودن»، و یا «توأم بودن با آزار جنسى» نمى‏توان «خشونت‏آمیز» دانست، زیرا هر گونه داورى در این باره مبتنى بر «قانون معیار» است. بدین لحاظ خشونت یک مفهوم درجه دوم، به حساب مى‏آید.

3- خشونت علیه زنان‏

این پدیده، ریشه‏هاى کهن تاریخى دارد و متأسفانه پیشرفت دانش و رفاه بشر نتوانسته است به آن پایان دهد. هم‏اینک در جوامع مدرن و پیشرفته هم، وحشتناک‏ترین صحنه‏هاى خشونت بر ضد زنان اتفاق مى‏افتد و نهضت حقوق بشر نتوانسته است بر این مشکل اجتماعى چیره آید، مثلاً براساس یک آمار:
- 30 تا 35 درصد زنان آمریکایى مورد آزار جسمى شوهران خود قرار مى‏گیرند.
- 15 تا 25 درصد زنان آمریکایى به هنگام باردارى مورد ضرب و شتم قرار مى‏گیرند.(1)
این گونه آمارها از گسترش خشونت، آن هم در جوامع متمدن، هر چند شگفت‏آور جلوه مى‏کند، ولى وقتى «خشم» و «شهوت» در انسان فوران کند، انتظار هر گونه جنایتى را مى‏توان داشت. بررسى‏هاى دقیق موارد مختلف به کارگیرى خشونت نسبت به زنان نشان مى‏دهد که این گونه رفتارها میان خانواده‏هاى باایمان، کمتر رخ مى‏دهد و «میزان خشونت» با «پاى‏بندى به ارزش‏هاى دینى و اخلاقى»، رابطه‏اى معکوس دارد. در یک گزارش که توسط تعدادى از متخصصان در موضوع زن‏آزارى، در مجله علمى پزشکى قانونى، ارائه شده، آمده است:
نکته بسیار مهم و قابل تأمل این است که این پدیده نزد خانواده‏هاى مذهبى و پاى‏بند به واجبات دینى به طور چشمگیرى کمتر دیده مى‏شود، و این امر تأثیر شگفت مذهب را در پیشگیرى از بروز هر گونه جرم و ناهنجارى اجتماعى نشان مى‏دهد.(2)
بررسى‏ها نشان مى‏دهد که در جامعه ما، «خشونت علیه زنان»، یک «معضل مذهبى» نیست و نمى‏توان آن را زاییده احکام اسلامى دانست، بلکه به عکس، این ناهنجارى از بى‏اعتنایى به دستورهاى دینى برمى‏خیزد. از این‏رو کسانى که در ریشه‏یابى خشونت بر ضدّ زنان، بر تأثیر قوانین شرعى، تأکید مى‏کنند، کاملاً بر خطا هستند.

4- زمینه‏هاى اخلاقى‏

نقش مثبت دین در مهار خشونت بر ضد زنان از زاویه «کنترل شهوت» نیز قابل مطالعه است؛ زیرا موارد فراوانى از خشونت‏ها، در بیرون از خانه و در خارج از خانواده اتفاق مى‏افتد. این گونه خشونت‏ها، در ارتباط آلوده بین زنان و مردان در محیط کار، تحصیل، تفریح و یا معابر عمومى، ریشه دارد. زنان و مردانى که در اثر هیجانات درونى و التهابات جنسى به چنین روابط آلوده‏اى، گرفتار مى‏شوند، زمینه‏هاى خشونت و تعرض را فراهم مى‏سازند و مردان که از قدرت و توان بالاترى برخوردارند، کامیابى خود را با خشونت پیگیرى مى‏کنند.
توصیه قرآن به زنان براى «حفظ امنیت‏شان» این است که با رعایت حجاب و پرهیز از تجمل و خودآرایى در بیرون از خانه، خود را از «تعدّى و آزار» ایمن نگه دارند:
یا أَیُّها النَّبّىُ قُل لأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ المُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ؛ (احزاب، آیه 59)
اى پیامبر به همسران و دخترانت، و به زنان مؤمنان بگو که روسرى‏هاى خود را برگیرند. این کار براى آنکه شناخته شوند و مورد تعرض و آزار قرار نگیرند، بهتر است.
پیام آیه، آن است که زن مسلمان باید چنان در جامعه ظاهر شود که نشانه‏هاى پاکدامنى و وقار از او هویدا باشد. در چنین وضعى، افراد فاسد و مزاحم، جرئت تعرض به آنان را نخواهند داشت و از مصونیت برخوردار خواهند بود.
جوامع غربى، در صدد چاره‏اندیشى براى خشونت علیه زنان به عنوان یک «معضل اجتماعى» است، ولى به دلیل آنکه «جنبه‏هاى اخلاقى» مسئله را نادیده مى‏انگارد، نتوانسته است در کنترل آن، توفیق یابد.

5- توقعات مالى‏

انگیزه بخشى از خشونت‏هایى که بر ضد زنان در محیط خانواده به کار گرفته مى‏شود، طمع مادى شوهران است. مردان طمعکار، با اِعمال فشار، در صدد چنگ انداختن به اموال همسران خود و محروم کردن آنان از حقوق‏شان برمى‏آیند. در جامعه جاهلى، مردان طمعکار پس از ازدواج با زنان ثروتمند، به شیوه‏هاى مختلف، به اخّاذى و زورگیرى از همسران خود مى‏پرداختند.(3) شایع‏ترین این شیوه‏ها، به کارگیرى فشار براى بازپس‏گیرى مهریه است. در قرآن مردان از تعدى به اموال همسران خود منع شده‏اند: «وَ لا تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً»،(4) و بخصوص تصریح شده است که مردان حق ندارند همسران را تحت فشار و در تنگنا قرار داده تا آنچه را به آنان داده (و یا تعهد کرده‏اند) بازپس گیرند: «وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما أتَیْتُمُوهُنَّ».(5)
این آیه ناظر به یکى از زمینه‏هاى خشونت علیه زنان است که از زمان جاهلیت رواج داشته است. برخى مردان در حالى که نمى‏خواستند به زندگى مشترک و خانوادگى با همسران خود ادامه دهند، آنها را زجر مى‏دادند تا مجبور به پیشنهاد «خُلع» شده و از حقوق مادى خود صرف نظر کرده، از شوهران‏شان جدا شوند.(6)

سنت در برابر خشونت علیه زنان‏

جامعه جاهلى آکنده از خشونت بر ضد زنان بود. در این باره چندان زیاد نوشته شده است که تبیین آن، ضرورتى ندارد. آنچه اهمیت دارد، این است که پیامبر اسلام(ص) در این فضاى خشونت‏زده، چه موضعى داشت، آیا با آن همراهى کرد، یا نسبت به آن بى‏اعتنا بود و یا این فضاى اجتماعى را تغییر داد؟ در صورت تغییر، دگرگونى در چه لایه‏هایى رخ داد و به چه میزان «عمق» و «گسترش» داشت؟ در این بخش مرورى اجمالى بر سنت نبوى در برخورد با خشونت علیه زنان داریم:

تغییر ارزش‏ها

خشونت بر ضد زنان، در جاهلیت ریشه‏هاى عمیق فرهنگى داشت و از باورهاى غلط آنان برمى‏خاست، مثلاً براى آنان تولد دختر «شوم» بود. در اثر نفوذ این پندار باطل، نسبت به دختران و زنان، احساس نفرت داشتند. رسول اکرم براى رویارویى با فرهنگ جاهلى، به تبیین ارزش والا و منزلت بالاى زنان پرداخت و آنان را به رأفت و رحمت الهى نزدیک‏تر معرفى کرد و از مردان خواست با شاد کردن زنان محرم، از لطف الهى در قیامت برخوردار شوند:
«ان اللَّه تبارک و تعالى على الاناث أرأف منه على الذکور و ما مِنْ رجل یُدخل فرحةً على امرأة بینه و بینها حرمة الّا فرّحه اللَّه تعالى یوم القیامة.»(7)
در اوضاعى که به دختران، بى‏اعتنایى و کم‏مهرى مى‏شد، رسول خدا توصیه نمود دادن هدایایى را که براى خانواده تهیه مى‏کنید، ابتدا از دخترها شروع کنید و پیش از پسران هدیه آنان را بدهید.(8) به آنان که با دید تحقیر و نفرت به دختران نگاه مى‏کردند، فرمود: چقدر دختران خوب‏اند! آنان سرشار از مهربانى و عاطفه‏اند و پیوسته آماده کمک و همراهى‏اند، و مایه انس و الفت مى‏باشند:
«نعم الولد البنات ملطفات مجهزات مونسات.»(9)
در جامعه جاهلى، تولد دختر، یک خبر ناگوار بود، حتى وقتى در محضر پیامبر، به یکى از مسلمانان چنین خبرى دادند، از شدت ناراحتى، رنگش تغییر کرد. حضرت پرسید: چه شده؟ جواب داد: خبر دادند که همسرم وضع حمل کرده و دخترى به دنیا آورده است! پیامبر فرمود: «او هم مانند دیگران بر زمین زندگى مى‏کند و از روزىِ الهى، بهره مى‏برد. دختر گُل خوشبو و لذت‏بخشى است.»(10)
حضرت هر گونه برخورد حقارت‏آمیز با زنان را نشانه فرومایگى، اما کرامت مردان را در برخورد احترام‏آمیز و بزرگوارانه با زنان دانست:
«ما اکرم النساء اِلّا کریم و لا اهانهنّ اِلّا اللئیم.»(11)

توصیه به تحمل و مدارا

توصیه به مدارا و تحمل، اقدام دیگرى براى کاهش خشونت علیه زنان بود. بسیارى از مردان با تکیه بر موقعیت خاص خود در جامعه و به ویژه در اثر برخوردارى از توانایى‏هاى برتر بدنى، نیز به اتکاى احساس غرور، به سرعت در برابر رفتار ناشایسته همسران خود، واکنش تند نشان مى‏دهند، و کمترین لغزش را با بیشترین مکافات و مجازات، پاسخ مى‏دهند. با توجه به این زمینه برخورد و خشونت، دعوت عام پیامبر(ص) به مدارا، کاربرد ویژه‏اى نسبت به مردان در برخوردهاى خانوادگى دارد. به علاوه که رسول خدا، به شکل خاص مسئله را مطرح کرده، از مردان خواسته است در برابر بدرفتارى همسران، صبورى و بردبارى پیشه کنند، تا در هر مورد، از پاداشى مانند ثواب حضرت ایوب در تحمل ناملایمات برخوردار باشند:
«مَن صبر على سوء خُلق امْرأته و احْتسبه أعطاه اللَّه بکل مرّةٍ یصبر علیها مِن الثواب مثلَ ما أعطى ایوب على بلائه.»(12)
امیرالمؤمنین(ع) نیز به فرزندش محمد حنفیه سفارش کرد که در هر حال با همسرت مدارا کن.(13) در تعالیم اخلاقى اسلام تأکید شده است یکى از «حقوق زن» آن است که بدرفتارى و اذیت‏هایش را شوهر نادیده گرفته، نه تنها مقابله به مثل نکند و به اِعمال قدرت و خشونت مبادرت نکند، بلکه با عفو و چشم‏پوشى رفتار کند.
در سیره پیامبر، برخوردهاى کرامت‏آمیز و توأم با محبتى دیده مى‏شود که اوج خویشتندارى و بزرگوارى است، مثلاً وقتى یکى از زنان مشرکان در جنگ گرفتار شد و او را به خدمت پیامبر آوردند، شروع به ناسزاگویى کرد و گفت: «خداوند همسرانت را بیوه کند که زنان ما را بیوه ساختى! خدا فرزندانت را بى‏پدر کند که فرزندان ما را بى‏پدر ساختى.» مسلمانان خواستند جواب بى‏ادبى‏اش را بگویند، ولى رسول خدا آنها را از این کار منع کرد و فرمود مزاحمش نشوید.(14)
عدى بن‏حاتم طائى هم مسلمان شدن خود را از آن‏رو مى‏دانست که پیامبر دستور آزادى خواهرش را صادر کرد و او را به شام فرستاد. مداراى رسول خدا، «عدى» را به تحقیق در باره آئین جدید وا داشت و در نهایت مسلمان شد.

حلقه امنیتى‏

در احکام اسلامى، با مقررات ویژه‏اى روبه‏رو مى‏شویم که حلقه امنیتى خاصى براى زنان پدید مى‏آورد و از خشونت نسبت به آنان مى‏کاهد، مثلاً در موقعیت جنگ که خشن‏ترین صحنه‏ها اتفاق مى‏افتد، زنان از مصونیت برخوردارند و پیامبر اسلام تأکید کرده است که مسلمانان نباید متعرض زنان شوند، حتى در مأموریت‏هاى نظامى باید حریم امن آنان رعایت شود.(15)
رسول خدا وقتى فرمانده نظامى انتخاب مى‏کرد، به او و مسلمانان توصیه مى‏کرد:
«تا وقتى مجبور نشده‏اید درختى را قطع نکنید. پیرمردان از پا افتاده را نکشید، نیز کودکان و زنان را به قتل نرسانید.»(16)

حمایت‏هاى ویژه‏

در سیره پیامبر، حمایت‏هاى خاصى از زنان دیده مى‏شود. حمایت‏ها به دلیل احساسات قوى و عواطف عمیق زنان است که در برخوردهاى اجتماعى نمى‏توان آن را نادیده انگاشت. ماجراى تاریخى زیر نمونه‏اى از حمایت‏هاى ویژه است:
پیامبر(ص) خالد و گروهى از مسلمانان را به قبیله بنى‏مصطلق فرستاد. خالد در حق آنان ستم کرد، در حالى که این قبیله با رسول خدا پیمان صلح و دوستى بسته بودند. بنى‏مصطلق از رفتار خشن خالد به پیامبر شکایت کردند. رسول خدا رفتار وى را محکوم کرد و از آن بیزارى جست و به حضرت على(ع) مأموریت داد با حضور در آن منطقه، و جبران خسارت‏ها، از آنان دلجویى کند و احکام جاهلى را باطل کند. حضرت على(ع) مأموریت را انجام داد، به خانواده مقتولان خون‏بها پرداخت کرد و غرامت خسارت‏هاى مادى را ادا کرد و در نهایت مبلغى را به زنان اختصاص داد و بین آنها توزیع کرد. این مبلغ به عنوان جبران خسارت‏هاى روحى و آسیب‏هاى روانى بود که در جریان حمله خالد به آنان وارد شده و باعث ترس و وحشت ایشان شده بود.(17)
براساس سیره رسول خدا، زنان همچنان که از امنیت اجتماعى مانند دیگران برخوردار مى‏شوند، «فراتر از آن» از حمایت‏هاى فوق‏العاده نیز بهره‏مندند. در حقوق کیفرى و قوانین جزایى اسلام هم پاره‏اى امتیازات ویژه براى زنان وجود دارد و زنان در مقایسه با مردان از ارفاق‏هایى برخوردارند.

مسئولیت دولت‏

فعالیت‏هاى فرهنگى و حمایت‏هاى قانونى، سهم مؤثرى در کاهش خشونت علیه زنان دارد، ولى چنین شیوه‏هایى همیشه و در همه موارد نتیجه‏بخش نیست و نمى‏توان توقع داشت که بدین وسیله زمینه‏هاى خشونت به طور کلى برطرف گردد، زیرا بالاخره افراد قانون‏گریز و شرور در گوشه و کنار وجود دارند و براى کنترل آنها، چاره‏اى جز به کارگیرى قدرت نیست. این «قدرت» در اختیار «حکومت» است و دولت موظف است که توان و امکانات خود را براى جلوگیرى از زورگویى و تجاوز به حقوق افراد و دفاع از مظلومان به کار گیرد. امیرالمؤمنین نقل مى‏کند که به همراه رسول خدا، براى خرید لباس به بازار رفته بودم. در بین راه به کنیزى برخورد کردیم که مى‏گریست. پیامبر از او پرسید: چه شده؟ کنیز گفت: خانواده سرپرستم چهار درهم براى خرید کردن به من داده بودند، ولى مبلغ را گم کرده و جرئت بازگشت به منزل را ندارم. رسول خدا چهار درهم به او داد تا کالاى مورد نیاز را خریدارى کند، دوباره او را در بازار دیدیم که مى‏گرید و مى‏گوید: چون بازگشتم به خانه دیر شده، مى‏ترسم کتک بخورم، پیامبر کنیز را تا خانه همراهى کرد و از خانواده سرپرستش خواست که او را بازخواست نکنند ...(18)
در حکومت اسلامى، دولتمردان، نقطه امید آسیب‏دیدگانند و کسانى که در معرض تهدید و خشونت قرار مى‏گیرند، با پشتیبانى مراکز قانونى، قدرت و جسارت ایستادگى در برابر زورگویى و تجاوز پیدا مى‏کنند.
در جامعه اسلامى، در فصل تابستان، و در شدت گرماى ظهر، زن ستمدیده به درِ خانه حاکم - امیرالمؤمنین(ع) - مى‏آید و در برابر تعدى همسرش که تصمیم به ضرب و شتم او گرفته، یارى مى‏طلبد. امام فرمود: مقدارى صبر کن تا پس از خنک شدن هوا تو را همراهى کنم، زن گفت: هر چه دیرتر شود، خشم شوهرم بیشتر مى‏شود، امام حرکت کرد، در حالى که مى‏فرمود: به خدا قسم! بدون درنگ حق ستمدیده را مى‏ستانم. حضرت آن زن را همراهى کرد و در برابر جسارت شوهرش از او حمایت نمود ... .(19)
براى رویارویى با رفتارهاى خشونت‏آمیز علیه زنان، از یک سو باید امکان دسترسى سریع و آسان به مسئولان حکومتى فراهم باشد، و از سوى دیگر باید مسئولانِ امنیت جامعه به موقع اقدام نمایند.

خشونت علیه سنت‏

سیره رسول خدا در احترام گذاشتن به زنان و نفى خشونت علیه آنان، براى کسانى که در فضاى جاهلیت پرورش یافته بودند و سخت‏گیرى بر زنان در خوى و طبیعت‏شان رسوخ داشت، کاملاً تعجب‏آور بود. آنان نه به راحتى مى‏توانستند سنت نبوى را درک نموده و بپذیرند، و نه به سهولت مى‏توانستند شیوه‏هاى خشن گذشته را ترک کرده و از پیامبر پیروى نمایند. البته همه مسلمانان برخورد یکسانى با این موضوع نداشتند، برخى لب به اعتراض مى‏گشودند و برخى دیگر به سنت نبوى تسلیم مى‏شدند. به هر حال چون سنت پیامبر و توصیه‏هاى حضرت، به گوش زنان رسیده بود، این آگاهى، توقعات تازه‏اى به وجود آورده و جوشش تازه‏اى ایجاد کرده بود. آنان حاضر نبودند مانند گذشته خشونت را تحمل کنند و چه بسا به اعتراض رو مى‏آوردند بخصوص که پیامبر در برابر چنین صحنه‏هایى حساسیت داشت و شخصاً دخالت مى‏کرد. در منابع تاریخى و حدیثى آمده است که وقتى در سال هشتم هجرى، زینب دختر پیامبر از دنیا رفت، زنان در عزاى او مى‏گریستند، و عمر با تازیانه بر آنها مى‏کوبید که چرا گریه مى‏کنید، رسول خدا دست عمر را گرفت و فرمود: آنها را رها کن، بگذار گریه کنند.(20) در عین حال که پیامبر او را از این کار منع کرد، پس از مرگ خلیفه اوّل، عمر مأمورى گمارد تا به زور مجلس عزاى خلیفه را به هم زده و با شلاق زنان را تنبیه کنند.(21)
شگفت‏آور است که برخى مسلمانان به خود اجازه مى‏دادند در حضور پیامبر اکرم، چنین اعمالى مرتکب شوند، در حالى که اگر گریستن بر مردگان، گناهى قابل تعزیر باشد، تنبیه باید در حضور پیامبر، با کسب اجازه ایشان انجام شود، ولى به کارگیرى شیوه‏هاى خشن، براى عده‏اى کاملاً عادى بود و از شلاق - دِرّه - آنان کمتر کسى جان سالم به در مى‏برد.
بنا به نقل طبرى، خلیفه دوم در دوران حکومتش، از خواهر عایشه، براى ازدواج خواستگارى کرد، ولى وى نپذیرفت و پیشنهاد را به دلیل آنکه عمر با زنان به خشونت رفتار مى‏کند، رد کرد.(22) ابن‏هشام مى‏گوید: وى خواهرش را به شدت مورد ضرب قرار داد، به طورى که آثار آن بر بدنش تا مدتى باقى بود، زیرا در خانه‏اش جلسه دینى براى فراگیرى قرآن تشکیل داده بود.(23) ابن‏سعد هم آورده است که عمر همسرش جمیله بنت‏ثابت را طورى سیلى زد که به زمین خورد و براى شکایت خدمت پیامبر آمد.(24)
هیبت خلیفه، نه فقط زنان، بلکه در دل مردان هم رعب ایجاد مى‏کرد. مثلاً ابن‏عباس، نظر خود را در باره «عول» تا پس از مرگ خلیفه، اظهار نکرد، و پس از آن، در باره علت این سکوت گفت: هیبت خلیفه مانع بود.(25)
همین رعب و وحشت گاه موجب سقط جنین در زنان مى‏شد، مثلاً یک بار که خلیفه به سراغ یک زن خواننده - که حامله بود - فرستاد و او را احضار کرد، زن چندان وحشت کرد که بین راه دچار آسیب جسمى شد، او را به خانه‏اى بردند و در آنجا فرزندى را که در رحم داشت، سقط کرد. پس از این حادثه مشاوران خلیفه نظر دادند که وى در برابر آن مسئولیتى ندارد، ولى حضرت على(ع) فرمود: دیه بر عهده توست، چون از ترس تو فرزندش سقط شد: «أرى أنّ دیته علیک، فإنّک أنتَ افزعتها و القت ولدها فى سبیلک.»(26)
منش و رفتار پیامبر خدا در برخورد با زنان و حفظ احترام آنان، در مقایسه با برخى صحابه، کاملاً متفاوت بود. در کتب معتبر اهل سنت نقل شده است که یک روز گروهى از زنان قریش در محضر پیامبر(ص) بودند و مطالبى مطرح مى‏کردند، در همان زمان، عمر اجازه خواست که وارد شود و پیامبر، اجازه داد. زنان با شنیدن صداى عمر، فوراً پشت پرده رفتند و خود را مخفى کردند. پیامبر لبخند زد و در پاسخ عمر که علت خنده را پرسید، فرمود: تعجب مى‏کنم که زنان با شنیدن صدایت، به پشت پرده شتافتند! عمر گفت: آنان باید موقعیت و هیبت شما را بهتر و بیشتر درک کنند. زنان قریش در جواب گفتند: آرى، عظمت و ابهت پیامبر بالاتر است ولى تو خشن هستى، «نعم، أنتَ أفظ و أغلظ مِن رسول اللَّه».(27)
زنان قریش با پاسخ خود بین دو گونه شخصیت در برخورد با زنان تفکیک کردند: برخورد از موضع تندى و خشونت که واکنش آن ترس و وحشت، و اثر آن فرار و مخفى شدن است، و برخورد از موضع عظمت و ابهت که عکس‏العمل آن احترام توأم با تعظیم و در عین حال اطمینان و آرامش است. سیره پیامبر چنان بود که زنان به راحتى مى‏توانستند تقاضاهاى خود را مطرح کرده و بدون نگرانى و تکلّف سخن بگویند. پیامبر در اوج عظمت و بزرگى، در نهایت مهربانى و ملاطفت رفتار مى‏کرد و هرگز تاریخ نشان نداده است که با زنان به تندى و خشونت رفتار کرده باشد.(28)
امروز براى ما شگفت‏آور است که در تاریخ بخوانیم در عصر رسول خدا برخى تندى‏ها و تندروى‏ها در باره زنان، تحت عنوان «غیرت» انجام گرفته است! چه کسى از پیامبر «غیورتر»؟ پس چرا رسول خدا که برترین نمونه «فضایل اخلاقى» است و از همه کمالات در حد والا برخوردار است، چنین رفتارى ندارد؟ آیا افراد دیگرى در «مفهوم مثبت غیرت» بر حضرت پیشى گرفته بودند، و یا غیرت، «مفهوم دیگرى» براى آنان داشت؟ پیامبر به همسران خود اجازه مى‏داد که براى تأمین احتیاجات خود از خانه بیرون بیایند. سوده که زنى بلندقامت بود، یک شب با اجازه پیامبر از خانه بیرون آمد، عمر او را شناخت. عمر نسبت به این موضوع حساسیت زیادى داشت و همواره به پیامبر توصیه مى‏کرد که اجازه ندهد زنانش بیرون روند. عمر با لحن خشنى به سوده گفت: خیال کردى که تو را نشناختم؟ از این پس بیشتر مراقب باش. سوده از همان جا برگشت و ماجرا را براى پیامبر بازگو کرد. پس از اندکى، حال پیامبر تغییر کرد و فرمود: «به شما اجازه داده شده که اگر حاجتى دارید بیرون روید.»(29)
زمخشرى در تفسیر خود مى‏نویسد: عمر مایل بود زنان پیامبر در پرده باشند و بیرون نروند و به زنان پیامبر مى‏گفت: اگر اختیار شما با من بود، هیچ چشمى شما را نمى‏دید! یک روز که به آنان اعتراض کرد، زینب - همسر پیامبر - به او گفت: پسر خطّاب! وحى در خانه ما نازل مى‏شود و تو نسبت به ما «غیرت» مى‏ورزى و براى ما تعیین تکلیف مى‏کنى؟(30)
آیا پیامبر خدا در برابر کسانى که به تندى خو گرفته بودند و بر تحمیل و فشار بر زنان اصرار مى‏ورزیدند، تسلیم شد و از سیره و سنت خود در برابر خشونت‏طلبان عقب‏نشینى کرد؟
برخى نویسندگان، به این سؤال پاسخ مثبت داده‏اند. از نظر آنان نه فقط پیامبر از موضع خود عقب‏نشینى کرد، بلکه خداوند هم به نفع این گروه وارد عمل شد و پیامبر را تخطئه کرد! به نظر اینان خداوند با آیه 53 سوره احزاب جانب کسانى را گرفت که با بیرون آمدن زنان پیامبر از خانه مخالف بودند و به پیامبر اعتراض مى‏کردند، آنها که مى‏گفتند زنان باید پشت پرده باشند و هیچ چشمى آنان را نبیند بنا بر گمان آنان(31) خداوند از پیامبر خواست همسرانش از پسِ پرده و حجاب با مردان ارتباط داشته باشند:
«و اذا سألتموهن متاعاً فاسألوهن من وراء حجاب».
ولى تأمل در آیه، چنین برداشتى را نفى مى‏کند و این پندار را تخطئه مى‏نماید، زیرا در این آیه، سخن از «پرده‏نشینى» زنان پیامبر نیست و چنین دستورى به آنها داده نشده، بلکه از مسلمانان خواسته شده است در برخورد با پیامبر و همسرانش، آداب اسلامى را رعایت کنند. این آیه مشتمل بر این احکام است:
1- سرزده و بدون اجازه وارد خانه حضرت نشوید.
2- اگر براى صرف غذا دعوت شدید، به موقع بیایید و سپس مجلس را ترک کنید و وقت پیامبر را با سخنان پراکنده نگیرید.
3- اگر مى‏خواهید از همسران پیامبر چیزى بگیرید، از پشت پرده تقاضا کرده و وارد اتاق نشوید.
4- پس از وفات رسول خدا، حق ندارید با همسران او ازدواج کنید.
براساس این آیه، مردان نباید وارد جایگاه زنان شوند و اگر احتیاج به چیزى دارند، باید از پشت پرده و دیوار بخواهند. روشن است که این آیه هرگز ناظر به پرده‏نشین شدن همسران پیامبر و بیرون نیامدن از خانه نیست. چه اینکه با نزول این آیه تغییرى در حضور اجتماعى و سیاسى آنان چه در مسجد، و چه در میدان‏هاى جنگ، به وجود نیامد. از این‏رو تعجب است که فاطمه مرنیسى مى‏نویسد: با نزول این آیه دنیاى زنان از مردان جدا شد و زنان در محیط منزل محدود، و از شرکت در امور سیاسى محروم شدند.(32) این نویسنده مراکشى، پس از اشاره به سخن عمر که مرتب از پیامبر مى‏خواست زنان خود را در پسِ پرده قرار دهد، مى‏نویسد:
به رغم همه این انتقادها، پیامبر خدا چون عمر نمى‏اندیشید و همچنان زیر بار نمى‏رفت. او فضیلت‏هاى حضرت محمد را در مورد احتراز از خشونت و داشتن ملایمت، در نظر نداشت. از دیدگاه او تنها راه برقرارى نظم، ایجاد موانع و پنهان‏سازى زنان بود، متأسفانه این مشاجرات و مباحث در شرایطى صورت گرفت که پیامبر سال‏هاى پایانى عمر خود را مى‏گذراند. واکنش عمر، کسى که «ایجاد مانع» را تنها راه کنترل خشونت مى‏دانست، بازتاب ذهنیت عامیانه‏اى بود که پایه اخلاقیات جاهلیت را تشکیل مى‏داد ... .(33)
این نویسنده چگونه مى‏تواند به این نتیجه دست یابد که بالاخره خُلق و خوى صحابى‏اى مانند عمر، در قرآن و شریعت اسلامى رسمیت یافت؟ آیا دستور به مردان که در محیط خاص زنان وارد نشوید، دستور به پرده‏نشینى زنان و انزوا گزیدن از جامعه است؟ آیا دستور به زنان که به شکل مهیّج در ملأ عام ظاهر نشوید و پوشش مناسب به تن کنید آنان را از صحنه سیاست به دور مى‏کند؟ متأسفانه این نویسنده مراکشى هیچ شاهدى براى مدعیات خود نیاورده است و در یک ادعاى عجیب‏تر، پوشش زنان را هم تحت تأثیر این فضاى جاهلى قلمداد مى‏کند!
جالب است بدانیم عمر خود اعتراف دارد که سنت پیامبر و شریعت او، وضع زنان را تغییر داد. وى اذعان دارد که نتوانسته است اوضاع گذشته را حفظ کند. او مى‏گفت: به خدا ما در جاهلیت براى زنان شأنى قائل نبودیم و آنان را به چیزى نمى‏شمردیم، تا اینکه خداوند در باره آنان آیاتى نازل کرد و حقوق و بهره‏هایى برایشان قرار داد: «و اللَّه ان کنا فى الجاهلیة ما نعدّ للنساء امراً حتى انزل اللَّه تعالى فیهن ما انزل و قسم لهنّ ما قسم.»(34)

کتک زدن‏

مورد دیگرى که به عنوان پیش روى خشونت‏طلبان، و عقب‏نشینى پیامبر تلقى شده، موضوع کتک زدن زنان است. مستند این برداشت این روایت تاریخى است که در سنن ابى‏داود آمده است:
پیامبر از کتک زدن زنان نهى کرد و فرمود: «لا تضربوا اماء اللَّه» ولى عمر خدمت پیامبر رسید و طغیان زنان را مطرح کرد، از آن پس بود که پیامبر اجازه کتک زدن به زنان را صادر کرد.(35)
کسانى که عقب‏نشینى پیامبر را در برابر فضاى خشونت علیه زنان مطرح مى‏کنند و دلیل آن را «اجازه کتک زدن» مى‏دانند، در باره نظر قرآن در این باره چه مى‏گویند؟ مگر نه این است که این موضوع به روشنى در قرآن آمده است؟ آیا خداوند هم به خاطر طرفداران خشونت، به یک حکم ظالمانه رسمیت و مشروعیت بخشیده است؟! خانم مرنیسى مى‏گوید:
چگونه این عقب‏نشینى مضاعف را از نخستین پیام برابرى (آیه 35 احزاب) توجیه کنیم؟ در جامعه عرب عهد جاهلیت، خشونت علیه زنان بى‏نظیر بود و در این آیه به مردان حق داده شده که زنان خود را در موقع عصیان علیه اقتدار مرد بزنند. شأن نزول این آیه آن است که در گیر و دار یک نزاع، مردى از انصار زنش را سیلى زد. زن به سرعت نزد پیامبر رفت و درخواست کرد به عنوان حَکَم، رسم قصاص را به مرحله اجرا در آورد. حضرت محمد(ص) خود را براى درخواست آن زن آماده مى‏کرد که آیه‏اى نازل شد. خداوند «تصمیم دیگرى» گرفته بود. بنابراین همسر او را نزد خود فرا خواند و آیه را براى او خواند و به او گفت: «من یک چیز مى‏خواهم و خداوند چیز دیگر». در مورد زنان دو دیدگاه مختلف در مدینه وجود داشت، دیدگاه پیامبر که مخالف به کار بردن زور و خشونت در مورد زنان بود و نظریه ضد آن که عمر نماینده آن بود، چرا در درازمدت، جهت‏گیرى پیامبر در روح قوانین اسلامى حاکم نشد؟(36)
این نویسنده، هر چند در این برداشت تفسیرى - تاریخى دچار یک اشتباه بزرگ شده است، ولى چنین اشتباهى از او قابل اغماض است، زیرا مفسران اهل سنت با نقل چنین شأن نزول‏هایى و بدون آنکه به بررسى و تحلیل آن بپردازند، نوعى «تسالم» در این باره به وجود آورده و خوانندگان را در برابر یک مطلب مسلّم و بدون چون و چرا قرار داده‏اند. این سؤال را نه از خانم مرنیسى، بلکه از صاحب تفسیر «المنار» باید پرسید که به عنوان شأن نزول، این روایت را نقل و قبول مى‏کند که پیامبر نظر به قصاص شوهر آن زن کتک خورده داد ولى جبرئیل آمد و با نزول این آیه، کتک زدن به زنان را مجاز دانسته و پیامبر فرمود: «اردنا امراً و اراد اللَّه امراً.»(37) همچنین این سؤال متوجه سید قطب در تفسیر «فى ظلال القرآن» است که این حدیث را نقل کرده و پذیرفته است که پیامبر از کتک زدن زنان منع کرد، ولى به دلیل آنکه عمر پافشارى داشت، حضرت اجازه ضرب و شتم زنان را صادر کرد و پس از آن، زنان زیادى اطراف خانه پیامبر جمع شدند و از کتک خوردن از شوهران‏شان شکایت داشتند.(38)
در برابر این گونه شیوه‏هاى مسامحه‏آمیز که بدون تحلیل سند این روایت و بدون بررسى محتواى آن، آن را مورد تأیید قرار داده‏اند، شیوه نقّادى مفسرانى مانند علامه طباطبایى قرار دارد. ایشان پس از نقل همان شأن نزول از منابع اهل سنت، در نقد آن مى‏نویسد:
در قرآن تصریح شده است که مرد غیر مورد «نشوز» نمى‏تواند دست به روى زنش بلند کند: «فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلاً» از این‏رو، اگر این شأن نزول از جواز ضرب در موارد دیگر حکایت کند و قصاص را منتفى بداند، با صریح آیه منافات داشته و قابل قبول نیست. البته در این روایات، اشکال دیگرى هم وجود دارد: حکم پیامبر به قصاص مرد، نمى‏تواند «حکم قضایى» باشد زیرا در برابر ادعاى زن، شوهر او حضور نداشته است و صرفاً به اتکاى شکایت یک طرف و پیش از آنکه طرف دیگر در محکمه حاضر شود، نمى‏توان به صدور حکم قضایى، مبادرت کرد. پس حکم به قصاص از طرف رسول خدا، «بیان حکم شرعى» براى کسى است که استفتا کرده است. نتیجه این تحلیل آن است که اگر شأن نزول ذکر شده صحیح باشد، خداوند پیامبر را در بیان حکم شرعى تخطئه کرده و سخن او را در تبیین شریعت بى‏اعتبار دانسته است و البته چنین موضوعى با مقام عصمت رسول خدا منافات دارد ...(39)
به هر حال با توجه به تردیدها و اشکالاتى که در این شأن نزول وجود دارد، باید با صرف نظر از آن، به آیه برگردیم و با تأمل در آن، به این سؤال پاسخ دهیم که: آیا در قرآن «خشونت علیه زنان» پذیرفته شده؟
پاسخ این است که «تنبیه بدنى» آن گونه که در قرآن آمده، به طور کلى با خشونتى که در جاهلیت و پس از آن رواج دارد، متفاوت است. با توجه به تفاوت‏ها هرگز نمى‏توان آن را مشابه خشونت‏هایى که برخى صحابه بدان عادت داشتند، دانست:
1- تنبیه بدنى در قرآن، اختصاص به «نشوز» دارد و نشوز حالت طغیان و سرکشى است و مقصود از آن وضعى است که زن به وظایف خود در برابر همسر عمل نمى‏کند؛ از این‏رو در توقعات فراترى که شوهر دارد، نه اطاعت لازم است، و نه در صورت مخالفت، نشوز تحقق مى‏یابد. زن با عقد ازدواج مى‏پذیرد که به درخواست‏هاى جنسى همسر پاسخ دهد، و در صورتى که مانعى براى این کار وجود نداشته باشد، براى تخلف عذرى ندارد. البته در دیگر مسائل زندگى مشترک، تصمیم‏گیرى به خودِ او مربوط است و نظر زوج، تعیین‏کننده نیست: «ان الزوج فیما وراء حق المساکنه و الاستمتاع کالاجنبى».(40)
اما خشونت‏طلبان، از ضرب براى تحمیل همه خواسته‏هاى خود بر زنان استفاده مى‏کنند.
2- تنبیه در قرآن، ماهیت «تأدیبى» دارد و صرفاً به انگیزه «اصلاح روحیه طغیان» و تغییر یک رویه غلط انجام مى‏شود. چنین اقدامى هرگز نمى‏تواند جنبه «عقده‏گشایى» داشته و یا از سرِ کینه‏توزى، و یا به هدف انتقام‏جویى انجام شود. در فقه گفته شده است: شوهر حق ندارد به قصد تشفّى و انتقام تنبیه کند، و اگر هر قصد و انگیزه‏اى، غیر از اصلاح داشته باشد، مرتکب حرام شده است.(41)
3- تنبیه بدنى در قرآن، «آخرین مرحله» اقدام است، و قبل از آن باید اصلاح از طریق «گفتگوى مشفقانه» انجام شود: «فَعِظُوهُنَّ»، و در صورتى که این شیوه به نتیجه نرسد، باید از روش‏هاى منفى استفاده کرد مثلاً شوهر مى‏تواند در بستر خواب، از همسر خود روى برگرداند: «و اهْجُروهُنّ فى المضاجع». اگر این رفتار عاطفى در جلوگیرى از تعدى و سرپیچى اثرى نداشته باشد، نوبت به تنبیه بدنى مى‏رسد. مفسرانى مانند علامه طباطبایى و فقیهانى مانند علامه حلى توضیح داده‏اند که تا وقتى امکان تأثیرگذارى از دو شیوه پیش وجود داشته باشد، تنبیه جایز نیست.(42)
4- تنبیه بدنى مشروع، تنبیهى است که هیچ آسیبى وارد نکند اما در صورتى که آسیبى به بدن زن برسد، شوهر مسئول بوده و مورد مؤاخذه قرار مى‏گیرد. او در این صورت موظف به «پرداخت غرامت» است و حتى «قصاص» مى‏شود.(43)
5- تنبیه بدنى از نظر اسلام، اختصاص به «زنان متخلف» ندارد، بلکه اگر مردان هم از وظایف خود سرپیچى کنند، به عنوان «نشوز»، «تعزیر بدنى» مى‏شوند. از قرن‏ها پیش فقها فرموده‏اند:
«النشوز هو الخروج عن الطاعة و قد یکون من الزوج کما یکون من الزوجة» (شرایع).
تنها تفاوتى که وجود دارد این است که چون تنبیه مردان معمولاً خارج از توان جسمى زنان است و چه بسا اقدام آنان مشکلات تازه‏اى برایشان به وجود آورد، اجراى آن به «حاکم شرع» سپرده شده است. البته در مواردى که چاره‏اى جز اقدام مستقیم زن نباشد، این امکان وجود دارد که زن با اجازه حاکم شرع، شخصاً به آن مبادرت کند. بعضى از فقهاى معاصر این تذکر را هم داده‏اند که زن براى «دفاع از خود»، در مواقع لزوم، حق زدن شوهر را دارد. (آیت‏اللَّه تبریزى)
6- تنبیه بدنى زن، بر خلاف حدود و تعزیرات، یک «حکم شرعى» نیست و امر «اضربوهن» دلالت بر «وجوب» یا «استحباب» نمى‏کند، بلکه این اقدام فقط یک «حق» است و مرد براى تنبیه «مجاز» است. اسلام هیچ گونه تشویقى براى مبادرت مردان به استفاده از این حق ندارد، بلکه دستورهایى که در زمینه عفو و گذشت وجود دارد، آنان را از چنین رفتارى باز مى‏دارد.
7- در قرآن، تنبیه بدنى، به عنوان «یک روش» مطرح شده است، نه «یک ارزش». این روش در کاربرد و به کارگیرى، «تابع» یک ارزش، قرار داده شده است: «اصلاح».
در اوضاع فرهنگى و اجتماعى گذشته، ضرب مى‏توانست به عنوان یک شیوه و روش، ما را در دستیابى به آن ارزش کمک کند، ولى بدان معنى نیست که از این روش، همیشه و در همه موارد، مى‏توان و یا باید استفاده کرد، بلکه ممکن است کاربرد این روش، در اوضاع اجتماعى دیگرى، نتایج معکوسى به بار آورد، یعنى نه تنها به اصلاح شخص و استوارى نظام خانواده کمکى نکند، بلکه بحران تازه‏اى به وجود آورد. در این صورت، حتى اگر موعظه و یا قهر هم تأثیرى نداشته باشد، نمى‏توان به سراغ ضرب رفت.
8- بالاخره نباید فراموش کنیم که این روش، یک شیوه «پسندیده» نیست؛ حتى وقتى پس از مرحله نصیحت و روى‏گردانى، نوبت به آن مى‏رسد، باز از نظر «اخلاقى»، یک کار «ناپسند» است. در روایاتى که از پیامبر(ص) در این باره نقل شده، به این زشتى، تصریح گردیده است. حضرت پس از اجازه ضرب در مورد نشوز، فرمود: «ولى «بدترین شما»، چنین کارى انجام مى‏دهد.»(44) در مورد دیگرى نیز پس از اجازه فرمود: «من تحمل دیدن چنین صحنه‏اى را ندارم.»(45) فقها هم به استناد روایاتى که از کتک زدن زن نهى کرده است، توصیه کرده‏اند از این شیوه استفاده نشود: «إنّ الأْولى‏ للزوج أنْ یعفو وَ أعرض عنه و قد ورد الخبر بالنهى عن ضرب الزوجة فى الجملة.«(46)
با توجه به این قیود که در تنبیه بدنى مطرح شده و با در نظر گرفتن محدودیت‏هایى که براى اجراى آن وجود دارد، «همسرآزارى» در یک جامعه اسلامى، چندان اندک و نادر مى‏شود که جنبه استثنایى به خود مى‏گیرد؛ نیز با توجه به «انگیزه»، «کاربُرد» و «قبح اخلاقى» آن، به شکل طبیعى از جامعه رخت برمى‏بندد.
اینک به درستى مى‏توان قضاوت کرد: خشونت‏هایى که دیروز و امروز در حق زنان به کار گرفته مى‏شود، آیا در این چارچوب قرار دارد یا تقریباً هیچ موردى را نمى‏توان یافت که با توجه به این قیود، «تنبیه مجاز» به حساب آید؟
بر این اساس، به پاسخ سؤال دیگرى هم مى‏توان رسید که صحنه‏هاى خشونت‏بار علیه زنان، نشأت گرفته از فرهنگ خشن جاهلى و حاملان آن است، یا برآمده از فرهنگ مداراى قرآنى است؛ یعنى ریشه‏هاى برخوردهاى خشونت‏آمیز را در کجا باید جستجو کرد، در سیره پیامبر(ص) و یا در روش برخى صحابه؟
هر کس که با دید منصفانه به تأمل در زندگى رسول خدا بپردازد، به این نتایج مى‏رسد:
أ) در سیره پیامبر، تشویق به خشونت علیه زنان وجود ندارد.
ب) در سیره پیامبر، خشونت‏هاى جاهلى، تأیید نشده است.
ج) پیامبر(ص) در برابر صحابه‏اى که به سیره حضرت در نفى خشونت علیه زنان اعتراض داشتند، مقاومت کرد و روش خود را تغییر نداد.
د) خشونت علیه زنان، در اثر فرهنگ جاهلى، پس از بعثت رسول خدا نیز در جامعه اسلامى استمرار یافت.
ه) آنچه در جوامع اسلامى پس از رحلت پیامبر اکرم باقى مانده، به دور از سیره ایشان، و از آثار جریان جاهلى است.
در این باره با برداشت‏هاى «مرنیسى» کاملاً مخالفیم که مى‏گوید: «شیوه‏هاى خشن عمر بر سنت پیامبر غالب آمد، چون پیامبر مجبور بود ملاحظه او را بنماید تا در جنگ‏ها بتواند از قدرت او استفاده کند.»(47)
او اضافه مى‏کند: «طرح‏هاى پیامبر در برابر عمر با شکست مواجه شد،(48) چون پیامبر ایستادگى در برابر عمر را مصلحت نمى‏دانست.»(49)
ما معتقدیم پیامبر با شجاعت آئین وحى را اعلام و تبلیغ کرد و بدون کمترین مصلحت‏سنجى و ملاحظه‏کارى، حقیقت را تبیین نمود. او در انجام رسالتش کمترین کوتاهى نداشت، هر چند عده‏اى از مسلمانان، در آن دوره، و پس از آن، سیره حضرت را زیر پا گذاشتند، ولى به هر حال آنچه اتفاق مى‏افتاد، انحراف در «تبیین شریعت» و «توسط پیامبر» نبود، بلکه انحراف در «اجراى شریعت» و «توسط خشونت‏طلبان» بود. به خانم مرنیسى باید گفت: متفکران شیعه از اینکه خشونت علیه زنان در جوامع اسلامى وجود دارد، سخت متأثر و ناراحتند و معتقدند براى ریشه‏کن کردن آن باید اقدام کرد. آنان نخستین قدم را بازگشت به سیره پیامبر و اسوه قرار دادن آن در روابط اجتماعى مى‏دانند. به نظر آنان باید هر گونه شیوه دیگرى که ارزش و اعتبار پیدا کرده، کنار گذاشته شود. از این جهت نه فقط وضع فرهنگى و اجتماعى اهل سنت قابل نقد است، بلکه شیعیان هم که در الگوهایشان، هرگز خشونت علیه زنان دیده نمى‏شود، قابل انتقادند. شهید مطهرى در این باره مى‏نویسد:
«خشونت عمرى، متأسفانه در همه جهان اسلام اعم از شیعه و سنى ادامه یافته است.»(50) «خشونت خاص عمرى، و حلول روح او حتى در مدعیان دشمنى‏اش، سهم به سزایى داشته است.»(51)

پی نوشت ها:
1) مهرانگیز کار، خشونت بر علیه زنان، ص‏13 و 294.
2) مجله پزشکى قانونى، سال سوم، شماره 12.
3) رشیدرضا، تفسیر المنار، ج‏4، ص‏454.
4) سوره بقره، آیه 229، و 231.
5) سوره نساء، آیه 19.
6) زمخشرى، الکشاف، ج‏1، ص‏490.
7) کلینى، کافى، ج‏6، ص‏5.
8) مجلسى، بحارالانوار، ج‏104، ص‏69.
9) کافى، ج‏6، ص‏5.
10) صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص‏482.
11) نهج‏الفصاحه، ص‏318.
12) الحر العاملى، وسائل الشیعه، ج‏116 و 124.
13) همان، ص‏120.
14) بحارالانوار، ج‏40، ص‏103.
15) همان، ج‏20، ص‏13.
16) کافى، ج‏5، ص‏27.
17) بحارالانوار، ج‏104، ص‏423.
18) همان، ج‏16، ص‏214.
19) همان، ج‏41، ص‏57.
20) امینى، الغدیر، ج‏6، ص‏159.
21) همان، ص‏161.
22) تاریخ طبرى، ج‏5، ص‏27.
23) ابن‏هشام، سیره، ج‏1، ص‏369.
24) ابن‏سعد، طبقات، ج‏8، ص‏179.
25) ابن‏ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج‏1، ص‏174 و ج‏6، ص‏343: «و کان عمر بن‏الخطاب اذا غضب على واحدٍ مِنْ اَهله لا یسکن غضبه حتى یعضّ یده عضاً شدیداً حتى یدمیها.»
26) الغدیر، ج‏6، ص‏119؛ ابن‏ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج‏1، ص‏174.
27) بخارى، صحیح، ج‏7، ص‏152؛ مسلم، صحیح، ج‏7، ص‏237.
28) ابن‏سعد، طبقات، ج‏8، ص‏204.
29) مسلم، صحیح، ج‏7، ص‏6.
30) الکشاف، ج‏3، ص‏555.
31) همان.
32) فاطمه مرنیسى، زنان پرده‏نشین و نخبگان جوشن‏پوش، ص‏245.
33) همان، ص‏270.
34) مسلم، صحیح، ج‏4، ص‏190.
35) ابى‏داود، سنن، کتاب النکاح، ح 1879.
36) زنان پرده‏نشین و نخبگان جوشن‏پوش، ص‏235.
37) رشیدرضا، تفسیر المنار، ج‏5، ص‏74.
38) سیدقطب، فى ظلال القرآن، ج‏2، ص‏655.
39) طباطبایى، المیزان، ج‏4، ص‏357.
40) شهید ثانى، مسالک، ج‏8، ص‏360.
41) نجفى، جواهرالکلام، ج‏31، ص‏207.
42) المیزان، ج‏4، ص‏353؛ حلّى ارشاد الاذهان، ج‏2، ص‏33.
43) شهید ثانى، مسالک، ج‏8، ص‏361.
44) ابن‏سعد، طبقات، ج‏8، ص‏204.
45) همان.
46) شهید ثانى، مسالک، ج‏8، ص‏361؛ جواهر، ج‏31، ص‏207.
47) زنان پرده‏نشین و ...، ص‏239.
48) همان، ص‏244.
49) همان، ص‏246.
50) شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج‏19، ص‏619.
51) همان، ص‏574.