گذرى و نظرى به کتاب «محمد رسول خدا»
نوشته خانم آنه مارى شیمل
غلامرضا گلى زوارهرگههاى روشنایى از میان تیرگىهاى غربى
«آنه مارى شیمل» 18 فروردین 1301/7 آوریل 1922 در شهر ارفورت آلمان متولد گردید. وى از کودکى به مطالعات شرقى و اسلامى علاقهمند بود و خانوادهاش تا اندازهاى در شکل گرفتن این اشتیاق مؤثر بودند. در پانزده سالگى تصمیم به فراگیرى زبان عربى گرفت اما معلمش او را محدود به آموزش این زبان نکرد، بلکه کوشید شاگرد خود را با فرهنگ اسلامى مأنوس کند. در نوزده سالگى وارد دانشگاه شد و پس از اخذ دکتراى اسلامشناسى، در حالى که 24 سال داشت، با تدریس در مراکز علمى و دانشگاهى به آموزش و پرورش دانشجویان مشتاق به معارف دینى و مذهبى پرداخت و در روشنگرى در باره دین اسلام نقش مهمى را عهدهدار شد. وى خاطرنشان مىکند:
«اسلام آئینى است که در بین غربىها بسیار بد فهمیده شده و توسط افرادى ناوارد و احیاناً مُغرض به امورى غیر واقع متهم گردیده است.»
مطالعات پژوهشى شیمل در سال 1949م در سوئد در زمینه شرقشناسى و دینشناسى و سرانجام تدریس تاریخ ادیان در دانشگاه آنکارا طى سالهاى 1954 تا 1959م از دیگر خدمات و کوششهاى علمى و پژوهشى این دانشور آلمانى به شمار مىرود. بیش از هر جا تحقیقات او در کشور ترکیه متمرکز گردید و در طول پنج سال به دانشجویان علوم اسلامى دانشکده الهیات ترکیه، فلسفه اروپایى، جامعهشناسى دینى و تاریخ تطبیقى ادیان را آموزش داد. این ایام در زندگى او تأثیرى بسزا نهاد و عشق صمیمى و تفاهم نسبت به اسلام را در نهادش شکوفاتر ساخت. به مناسبت پژوهش در افکار و اندیشههاى اقبال لاهورى (متفکر مسلمان) به پاکستان دعوت شد و روابط خوبى با مراکز فرهنگى و علمى این سرزمین برقرار کرد.
در سال 1961م اسلامشناسى را در دانشگاه بُن (آلمان) تدریس کرد و چهار سال بعد مسئولیت کرسى فرهنگ اسلامى هنرى دانشگاه «هاروارد» به او پیشنهاد شد و در سال 1967م به تدریس عرفان، خوشنویسى و ادبیات اسلامى در این دانشگاه پرداخت.
شیمل متجاوز از یکصد جلد کتاب در خصوص معارف و فرهنگ مسلمانان، عرفان اسلامى و مشاهیر جهان اسلام و بررسى تفکرات اندیشمندان مسلمان به زبانهاى آلمانى، انگلیسى و عربى نوشته است.
به پاس فعالیتهاى علمى، شیمل حدود بیست مدال و نشان افتخار از مراکز معتبر جهان دریافت کرده، دانشگاههاى سند، اسلامآباد، پیشاور پاکستان، اوپسالاى سوئد، قونیه ترکیه، دانشگاه تهران و الزهرا به وى دکتراى افتخارى دادهاند. ریاست انجمن جهانى علوم دینى، عضویت در آکادمى علوم هلند و نیز آکادمى علم و هنر آمریکا همچنین ویراستارى نشریه عربىزبان «فکر و فن» بخش مهمى از مسئولیتهاى او را تشکیل مىدهد.
شیمل اعلام داشت قرآن تنها کتاب آسمانى است که به همان صورتى که به رسول اکرم(ص) وحى شده، حفظ گردیده است. در اوضاع آشفته و تبلیغات مسمومى که استکبار جهانى در دفاع از نویسنده مرتد، سلمان رشدى، راه انداخته بود، شیمل اعلام کرد:
«اسلام داراى مرتبه رفیعى بوده و هست که باید دقیقتر مورد توجه قرار گیرد و معتقدم جریحهدار کردن احساسات تودههاى عظیمى از مؤمنان مسلمان، روش بسیار بدى مىباشد و من نمىتوانم آن را بپذیرم.»
شیمل بر این باور است که: «بسیارى از مردمان غرب از خدا و دین فاصله گرفتهاند و کسانى که از پروردگارشان دور شدهاند، قادر به درک اسلام نخواهند بود. براى من بسیار باعث تأسف است که محافل غربى به دیدى منفى به آئین مزبور مىنگرند. انتشار گزارشهاى نادرست، تحریفشده و سطحى از اسلام کار صحیحى نیست. تصور مغربزمین از واژه مقدس جهاد اسلامى غلط بوده و ادعاى توسعه اسلام با خونریزى و شمشیرکشى، یک اتهام واهى است. آئین محمدى قلوب مردم را به سوى خود جلب و جذب کرده و دین صلح، آرامش و عدالت است و تروریسم و کشتن انسانها را محکوم مىنماید.»
در مهر 1381 مراسم تجلیل از خدمات علمى و فرهنگى پروفسور آنه مارى شیمل در تهران برگزار گردید. او در اواخر سن (هشتاد سالگى) در یکشنبه 26 ژانویه 2003م برابر ششم بهمن 1381ش جهان را بدرود گفت و مشتاقانش را در اندوه گذاشت. پژوهشکده حکمت و فلسفه ایران به مناسبت درگذشت این دانشمند بزرگ و تجلیل از خدمات علمى او، مجلس یادبود باشکوهى برپا داشت که عدهاى از مقامات علمى، دانشگاهى و کشورى در آن شرکت کردند.(1)شبنم شوق
یکى از آثار ارزشمند شیمل کتاب «محمد رسول خدا» است که آن را به زبان آلمانى نوشته، نیز با ویرایش انگلیسى به چاپ آن اقدام کرده است. این کتاب توسط آقاى «حسن لاهوتى» به زبان فارسى برگردانیده شده، با ویراستارى «بهاءالدین خرمشاهى» توسط مرکز انتشارات علمى و فرهنگى در سال 1383 چاپ شده است. اثر در دوازده فصل تنظیم گردیده، پیشگفتار مؤلف و مترجم، پیوستها، یادداشتها، نمایه، کتابنامه مؤلف و مترجم، تصاویر و طرحهاى جالب از دیگر بخشهاى آن است.
«شیمل» به تمدن و معارف اسلامى در تمامى ابعاد و جلوههاى آن عشق مىورزید. رسول اکرم(ص) چنان که از این کتاب 551 صفحهاى هویداست، نزد او مقامى والاتر از همه پیامبران داشت. اگر چه نگفت من مسلمانم و ننوشت که اسلام آوردهام اما از رفتار و کردارش مسلمانى هویدا بود. سرشتش مسلمانى بود که او را به وادى پژوهش و نگارش در باره اسلام و مسلمانان کشید.
کوشش پیوسته، رفتار متین، لطف سخن، خوشرفتارى، خوشخُلقى، مهرورزى و نوعدوستى از خصال بارزى بود که از او در نوشتهها، دیدارها و سخنرانىهایش به روشنى مىبینیم. قلمى جذاب و زبانى دلنشین داشت که خوانندگانِ آثار و شنوندگانِ سخنانش را به سوى او مىکشانید. چهره خندانش لطفى بود که خداوند به وى عطا کرده بود.
در نوشتار مورد اشاره از روزنه چشم چنین پژوهشگرى سترگ، سیماى محمد(ص) ترسیم گردیده است؛ نگاهى پردامنه توسط پژوهشگرى لطیفبین و ظریفپرداز، که ابهت و مقام و مهر آن رسول عالمیان را در قلبهاى مسلمانان جهان کاویده، تنها به یک گوشه از آن بسنده نکرده است. بنابراین مطالبى را پیش رویمان نهاده که ما را از باورها و ایمان مسلمانان آفریقایى، تُرک، عرب، هند و فارس نسبت به خاتم پیامبران آگاه مىسازد.
«شیمل» در این زمینه تنها به تأملات عارفانه، دقایق شاعرانه، افکار فیلسوفان، گزارشهاى مفسّران و راویان حدیث و تاریخنگاران قدیم و جدید جهان اسلام بسنده نمىکند. او از طریق لطایف ذوقى و در قالب جملات و عباراتى شوقآمیز اشتیاق یکتاپرستان را به ساحت قدس نبى اکرم تبیین مىنماید.نور و ظلمت
«شیمل» که در این نوشتار خطابش با مردم غیر مسلمان غرب است، کوشیده تا با نشان دادن سیماى معنوى و ملکوتى پیامبر به مغربزمین، تصویر نادرستى را که پژوهندگان غربى (خواه از روى دشمنى و خواه از سرِ غفلت و ناآگاهى) از محمد مصطفى(ص) در طول سالیان متمادى ترسیم کردهاند، پاک سازد و به جایش سیماى راستین پیامبر را بنشاند.
در چند جاى کتاب مىکوشد پندارهاى نادرست و توهمات غربى را در باره رسول اکرم(ص) برطرف نماید، زیرا اسلامى که او در طى نیم قرن شناخته، با آنچه دانشمندان اروپایى یا کشیشهاى مسیحىِ ناآشنا با اسلام، معرفى کردهاند، تفاوت آشکارى دارد. آنان در پى تحریف بودهاند که در برابر کلام وحى و معجزات مسلّم رسول اکرم و معراج حضرت، شبهه و سؤال ایجاد کنند، نیز اصول و عناصر و معارف تشکیلدهنده اساس اسلام را شبیه برخى ادیان و مذاهب هندو قلمداد نمایند، یا پیامبر را انسانى خشن و جنگطلب معرفى کنند؛ حتى دشمنان، پا را از این فراتر نهاده و تعلیمات آن «واپسین فرستاده الهى» را نوعى بدعت در دین مسیح تلقى کردهاند، غافل از آنکه اسلام دین الهى است و قائم به اشخاص نمىباشد.
«شیمل» با توجه به این واقعیتهاى تلخ و رنجآور، در کمال متانت و با مراجعه به قرآن و حدیث و آراى دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان و افزون بر آن، با استفاده از آثار عارفان، ادیبان و شاعران به رویارویى با شبهاتى نامعقول و تخیلات و توهّمات بىاساس پرداخته که در طول قرون و اعصار منجر به دشمنى مسیحیان با اسلام بخصوص با پیامبر خاتم گردیده است. به علاوه «شیمل» به جنبهاى دیگر بذل توجه بروز داده که دیگران کمتر در این عرصه دست به پژوهش زدهاند: او بر اثر مسافرتهاى متعدد به سرزمینهاى اسلامى و دوستى و انس با مسلمانان، به ارادت آنان در باره حضرت محمد(ص) پى برده است؛ اشتیاقى که از باورهاى عقیدتى و سرشت پاک مسلمانان سرچشمه گرفته، در قالب اشعار، مضامین عرفانى و فرهنگ عامه جلوهگر شده است.
در واقع او ضمن ارج نهادن به نوشتههاى ناموران، حقیقت وجودى حضرت محمد(ص) را از زاویه رخنهاش در دل و جان عموم مسلمانان (اعم از درسخواندهها و ناخواندهها که در حکایات و اشعار عامیانه آنان بازتاب یافته) توضیح مىدهد. او بر اثر ورزیدگى در متون اسلامى و آشنایى و همدلى با مسلمانان، به این علاقههاى درونى جاویدان پى برده، حداقل ژرفا و شدت آن را در اعماق وجود مسلمانان سنجیده است و موفق شده در این کتاب بدان بپردازد.
«شیمل» بر اثر سابقه دوستى با مسلمانان و آشنایى با اسلام و مسیحیت در صدد آن است که فضاى همدلى و تفاهم بین شرقنشینان مسلمان و غربنشینان مسیحى برقرار کند.(2)
او با نگارش و انتشار این کتاب در اروپا و آمریکا سعى در اثبات حقانیت خاتم انبیا و معرفى شخصیت الهى و انسانى پیامبر اکرم و ترسیم چهره محبوب او دارد؛ بر خلاف آنچه دشمنان در غرب گفته و منتشر کردهاند.پیشگفتار نگارنده
«شیمل» در پیشگفتارى که بر کتاب نگاشته یادآور مىشود:
این کتاب محصول چهل سال علاقهام نسبت به شخصیت پیامبر مسلمانان است. نخست در دهه دوم زندگى (که به راهنمایى دکتر هانس النبرگ(3) به فرا گرفتن زبان عربى اشتغال داشتم) با مفهوم محمد عارف آشنا شدم و مرا سخت به شوق آورد. در آن سالهاى نقشپذیرى روح و روان، کتاب سیدامیرعلى به نام «زندگى و تعالیم محمد یا روح اسلام»،(4) و تحقیق عالمانه «آندرائه» از جمله کتابهاى دلپسند من بودند و کتاب اخیر تا امروز مایه الهام من باقى مانده است.
وى اضافه مىکند: در سالهاى دانشجویى خود در دانشگاه برلین از خواندن مولود شریف، سروده «سلیمان چلبى» لذت مىبردم که شعرى است ساده و دلانگیز و از معجزات میلاد محمد(ص) حکایت مىکند.
«شیمل» یادآور شده است:
در آن سالها در باره تعظیم عموم مسلمانان به ساحت پیامبر در جمع مسلمانان ترکیه نکات فراوان آموختم. سپس علاقه عمیق به متون شعرى و عرفانى شبهقاره هند و پاکستان سبب شد پى ببرم آثار اقبال لاهورى چه بسیار از صبغه عشق به پیامبر برخوردار است. مطالعه ادبیات عامیانه سندى ابعاد تازهاى بر این نقش افزود.
اشتیاقم به موضوع تکریم پیامبر و انعکاس آن در ادبیات، خاصه شعر، منتهى شد به چند مقاله در باب شناخت آن حضرت، چنان که از دیدگاه اقبال گذشته، در شعرهاى سند تجلى یافته و مصلح و عارف مسلمانى چون «میردرد» در قرن دوازدهم هجرى، در دهلى، در بارهاش نظریهپردازى کرده است، که با دیگر موضوعات تلفیق گردید. مطالبى که به این ترتیب تدوین شد با نکاتى دیگر به هم پیوست و اساس یکى از سخنرانىهایى را تشکیل داد که در سال 1980م (1360ش) در شوراى انجمن فرهیختگان امریکا ایراد کردم و به صورت فصل پنجم کتابم نشر یافت. ناشر آلمانى کتابهایم، مرا تشویق کرد تا آن فصل را به صورت کتابى در تکریم پیامبر به تفصیل در آورم که در سال 1981م (1361ش) طبع یافت.(5)شرح درد اشتیاق
«شیمل» از «آرتور جفرى» نقل مىکند:
متداولترین علت رنجشى که مسیحیان، بیشتر نابخردانه، در دل مسلمانان نشاندهاند، از آن برمىخیزد که آنان از درک حرمت بسیار والایى که مسلمانان براى شخص پیامبر قائلند ناتوانند.
به باور وى این اظهار تیرى است راست بر هدف، زیرا برداشت نادرست از نقش رسول اکرم(ص) یکى از بزرگترین موانع مسیحیان بوده و هست که نگذاشته است تفسیر مسلمانان از تاریخ و فرهنگ اسلامى را درک کنند.
به اعتقاد «شیمل» غرب نظریههاى ناپسند و ناروایى در باره پیامبرى که موفقترین نهضت دینى را در کره خاکى پدید آورده، بیان کرده است. وى مىنویسد:
در روزگار ما، شناخت تازه مسلمانان از خود، در غرب که اسلام را سالهاى سال رو به نیستى مىپنداشته، مایه شگفتى عظیم شده است. اما این خودشناسى تازه، غرب را وادار ساخته تا براى درک بهتر معیارهایى که نزد مسلمانان معیارهاى اصولى بوده و هنوز هم هست، برخى از اندیشههاى اساسى دینى و اجتماعى اسلام را از نو مورد بررسى قرار دهد. این موضوع نیز توجیهکننده اقدام ماست تا نشان دهیم محمد پیامبر(ص) را در طول قرون مسلمانان به چه صورت دیدهاند و خواننده غیر مسلمان در مىیابد که اشتیاق مسلمانان به حضرت محمد(ص) چقدر قوى و عمیق است؛ ایمان آنان به این بزرگمرد چقدر پرشور است و در طول اعصار چه بسیار مردمانى که او را معزّز داشته و به وى توسل جستهاند و چگونه شریفترین لقبها او را در بر گرفته است و پى خواهد برد که به راستى محمد(ص) بهترین اسوه و سرمشق براى هر مسلمان معتقدى است که دعوت شده تا در تمامى اعمال و عادات از او پیروى نماید.
بعید نیست که آن غیر مسلمانى که این نکات را مطالعه مىکند، در شگفت شود از شیوهاى که عارفان مسلمان اعتقاد به نور ازلى این پیامبر را مطرح کردهاند و او را که داراى مقام انسان کامل است، در مرتبه و نقشى جهانى دیدهاند، زیرا آن فرستاده فرزانه الهى آخرین نفر از سلسله انبیاست که آخرین دین وحیانى را آورد؛ آئینى که جامع همه ادیان آسمانى است و در عین حال اصول کلى آنها را با همان خلوص آغازینشان (عارى از هر گونه بدعت و تحریف) از نو بیان کرده است.
«شیمل» از اینکه سرگذشت نامههایى که غربىها در باره پیامبر نگاشتهاند، آغشته به تعصب و تحریف است، اظهار تأسف مىکند و مىافزاید: دور از انتظار نیست که مسلمانان نسبت به چنین تصویرهاى غیر واقعى، واکنش دهند و متأسفانه موجهایى از نفرت و انزجار را در باره غربىها برانگیخته است.
به باور وى سرگذشتهاى نامههاى رسول خدا(ص) که در سالهاى اخیر توسط دانشمندان اروپایى نوشته شده، به طور یقین بسیار واقعبینانهتر از آثار نسلهاى گذشته است. کتاب «محمد رسول و سیاستمدار»(6) اثر «دبلیو مونتگمرى وات»(7) احتمالاً مشهورترین این مطالعات است. او در ادامه از کتاب «گونتر لولینگ»(8) در باره پیامبر اکرم(ص) یاد مىکند. سرگذشتنامهاى را که «ماکسیم رودنسون»(9) نگاشت، پژوهش مفیدى در باره خاتم انبیا مىداند، ولى خاطرنشان مىکند: از این پژوهندگان تنها یک کتاب به طور ممتاز و ویژه کوشیده است تا نقش محمد را در دیندارى مسلمانان بروز دهد و آن اثرى است از «آندرِائه»(10) که به صورت نوشتارى معیار باقى مانده است.
«شیمل» پس از معرفى این آثار، سوگمندانه مىگوید: هیچ یک از مؤلفان مزبور تلاش خود را به تحقیق در زمینه اشتیاق مسلمانان به پیامبر (که با نهایت زیبایى و شیوایى بیان شده) صرف نکردهاند؛ ادبیات، اشعار و متونى که کمک کرده است تا پیامبر محبوب، شفیع روز قیامت و خاتم انبیا در قلوب عموم مسلمانان پدید آید و جاى گیرد. وى سرانجام به این نتیجه مىرسد که پیامبر آن کسى است که تا ابد اسوه حسنه(11) و نمونه نیکو براى زندگى همه کسانى باقى مىماند که در شهادت و تشهّد گواهى مىدهند بر اینکه او به راستى رسول خداست.قله قداست
«شیمل» پس از این توضیحات و ارائه دلایل براى نگارش کتاب، در نخستین فصل اثرش، سیره و سنت نبى اکرم را از نظر خوانندگان مىگذراند. او منابعى را که زندگى حضرت را ترسیم مىکند، قرآن، سخنان پیامبر و روایات مربوط به اعمالش مىداند. یکى از اولین منابع را اشعار «حسان بنثابت» معرفى مىکند که در مدینه به رسول اکرم(ص) پیوست و در باره وقایع مهمى که در زندگى امت مسلمان روى داد، نغمه سرود؛ محمد را ثنا خواند و با دشمنانش در سخن، مقابله به مثل کرد.
«شیمل» کتابهایى را که به شرح غزوات پیامبر پرداخته یا در قرون اولیه، سیره پیامبر را گزارش کردهاند، به عنوان مواد خامِ بررسى زندگى پیامبر مؤثر دانسته است. او مىنویسد:
تواریخ مربوط به شرح زندگانى حضرت محمد در میان تاریخهاى مربوط به سرگذشت همه پایهگذاران بزرگ ادیان همیشه از همه روشنتر بوده است، حتى در نخستین روزگاران اسلام، زندگینامهاى مقدس که به طور مسلّم رویدادهاى عمده آن حضرت را حفظ کرده، در میان مسلمانان انتشار پیدا کرد که به زبانهاى گوناگون در سرزمینهاى مسلمان شرح و بسط یافته و به شعر و نثر بازگو شده است.
سپس شرح حال تاریخوار پیامبر را از تولد تا رحلت بیان مىکند. در لابهلاى این گزارش مختصر، او از شگفتىهاى زندگى این اَبَرمرد معنویت سخن گفته، به عنوان مثال از حوادث دوران کودکى و شیرخوارگى پیامبر نکاتى را یادآور شده، که به اعتقاد وى بر بزرگى مقام آینده این کودک و نقش آینده او و رهبرى جنّ و انس صحه نهاده است.
در قسمتى از این فصل مىخوانیم:
حضرت محمد(ص) غرق دریاى اندیشه و در جستجوى چیزى والاتر و نابتر از ادیان مرسوم آن زمان، گهگاه به غار حرا، نزدیک مکه مىرفت و در آنجا بود که نخستین مکاشفه الهى جانش را مستغرق خود ساخت و فرمان وحى صادر شد.
مؤلف از زبان دانشمندان غربى این پرسش را مطرح مىسازد که خاستگاه آیاتى که بر پیامبر وحى مىرسید، چه بود و مطالب به ظاهر جداى قرآن از کجا آمده است، چنان که متحیر ماندهاند چرا قرآن نام افراد یهودى و مسیحى را (در زمینههایى که با داستانهاى تورات و انجیل متفاوت است) آورده است و سپس از نظر مسلمانان این پرسش را چنین پاسخ مىدهد:
تفاوت روایات قرآن با برخى حکایات تورات و انجیل چیزى نیست جز دلیل دیگر بر اینکه قرآن به راستى کلام خداست. محمد، پیامبر اسلام، که امّى بود، نمىتوانست بخواند و بدین سبب نمىتوانست از محتواى حکایات این دو کتاب باخبر باشد و اگر اینها به وى وحى نشده بود، چگونه مىتوانست از آنها استفاده کند؟!
نویسنده در ادامه از برجستهترین فرزند پیامبر یعنى فاطمه گزارشى ارائه مىدهد و مىنویسد: اگر چه این بانو رنجها و ناملایمات فراوانى دیده بود اما به زیور معنویت و کرامت آراسته گردید. گرداگردش را نورى پاک احاطه کرده و بتول نامیده شد. او را امّابیها مىخوانند و این لقب، مُوجِد اندیشهآورىهاى بسیار رفیع شد، در باره نقشى که او در این دنیا از جهت گشودن ابواب معرفت خداوند داشت.
«شیمل» در پایان این فصل به خاندان نبى اکرم اشارهاى جالب دارد و یادآور مىگردد:
حرمت نهادن بر این خاندان نه تنها از نظر دینى شایان اهمیت است، بلکه رفته رفته در تاریخ سیاسى اسلام به صورت عاملى تعیینکننده در آمده است. شیعیان از همان آغاز بر این نظر متّفق گردیدند که على(ع) تنها جانشین برحق پیامبر است. آنان اعتقاد دارند چنین مقامى توسط رسول خدا در ماجراى غدیر خم مشخص و تثبیت گشت. البته نه تنها شیعیان بلکه جوامع اهل تسنن نیز از صمیم قلب به اهل بیت پیامبر احترام مىگذارند، زیرا همان گونه که «حلاج» گفته است: «حق هیچ خَلق نیافرید به او دوستتر از محمد و عترت او صلوات اللَّه علیهم اجمعین.» فرزندان ائمه که «سید» و «شریف» نامیده مىشوند، نزد مردم از اعتبار و احترام ویژهاى برخوردارند. احساس زمینهساز ابراز تکریم به این بازماندگان آن است که پارهاى از برکت نیروى رحمتآفرین حضرت محمد هنوز هم در وجود فرزندانش زنده است و ایشان نیز سزاوار حداقل بخشى از عزّتى هستند که نصیب جدشان گردیده است.اسوه شایسته
بخشهاى مهم و فشرده فصل دوم بدین شرح است:
محمد مىدانست و در آیات قرآن مکرر یادآورى شده که او بشر است. انسانى که تنها امتیاز ویژهاش این است که مرتبه شهود بىحجاب و نزول وحى حق تعالى را به او بخشیدهاند. آن حضرت آگاه بود که هر چه به وى مىرسد، هیچ چیز نیست جز فیض وصفناپذیر خداوند یکتا. وى برگزیده شده بود تا واسطه رساندن این فیض به مردم باشد. با این حال مسلمانان از طریق گردن نهادن به فرامین پیامبر از خداوند اطاعت کردهاند.
وى مىافزاید: عبارت دو قسمتى تشهد «لا اله الّا اللَّه، محمد رسول اللَّه» و نیز تأکید بر اینکه پیامبر را قرآن اسوه حسنه معرفى کرده، بیانگر آن است که روش زندگى او براى دینداران به صورت قانونى معتبر و کارگشا در عرصههاى فردى و اجتماعى در آمده است. سنت محمد شامل کردار، سخن، تأیید بىکلام و نیز تقریر اوست. رفتار حضرت که شواهد کافى برایش وجود دارد، براى نسلهاى مسلمان اعتبارى معیارین یافته، به سبب اهمیت سنت نبى اکرم، علم حدیث در فرهنگ اسلامى مقامى مهم به دست آورد.
حدیث نبوى عبارت است از خبرى حاوى مطالبى در باره سخنى یا فعلى از پیامبر به گونهاى که یکى از صحابه مورد اعتماد، آن را براى کسى حکایت کرده باشد.
حدیث نبوى را مىتوان نخستین گام در زمینه تفسیر آیات قرآن دانست، زیرا آنچه را قدیمىترین نسلها از پیامبر در حافظه نگاه داشته است، باز مىنمایاند. پیامبر از هر جهت که بنگرى، نخستین و برترین مفسّر آیاتى است که خود بیاورد. با این وصف از روزگاران گذشته و بخصوص در سدههاى معاصر عدهاى از محققان اروپایى و حتى برخى پژوهندگان جهان اسلام، اصالت برخى احادیث را مورد تأمل دانسته، مجموعههاى روایى را به چشمى انتقادى بررسى کردهاند(12) اما مسلمانان پارسا این خردهگیرىها را مردود دانسته، بر این باورند که چنین تهاجمهایى (که متفکران اروپایى به سنت و حدیث مىکنند) از روى غرضورزى بوده، در صددند با این روند پایههاى معارف اسلامى را لرزان سازند. البته مشخص کردن احادیث معتبر و مستند و کنار گذاشتن پارهاى روایات که جعلى هستند، بحث دیگر مىباشد و با این خردهگیرىهاى نابخردانه تفاوت دارد.
نگارنده در ادامه مىافزاید:
پیروى از سنت محمدى و انتقال اعمال و رفتار پیامبر از طریق حدیث، زندگى هر مسلمانى را به تحسین و احترام وا مىدارد و از طریق همین خصال است که رسول خدا(ص) در میان امتش طراوت ویژهاى مىیابد و آنان که این آداب و شیوههاى رفتارى پیامبر را در جوامع اسلامى مرسوم مىنمایند، پاداش خوبى دریافت خواهند کرد.
تعظیم محمد(ص) و توجه به کوچکترین دقایق رفتار و زندگى شخصى و آگاهى یافتن در باره آرایههاى ظاهرى و سخنان پیامبر در میان مسلمانان موجب گردید که متونى تحت عناوین «دلایل النبوة و شمائل النبى» نگاشته شود. وصف زیبایىهاى پیامبر را مىتوان در روایات کهن مشاهده نمود. حضرت همچنان که نیکوخصالترین انسان بود، نیکومنظرترین هم مىباشد. از اعتقاد به رایحه دلاویز پیامبر این حکایت سرچشمه گرفت که چون حضرت در شبِ معراج آسمانى، به سوى محضر الهى در راه بود، قطرهاى چند از رخسارش بر زمین چکید و نخستین گل خوشبو از آن رُست، از اینرو مؤمنان مىتوانند بوى خوش محمدى را از عطر گُل استشمام کنند!
با استفاده از وصفهاى بىپیرایه و جذاب خوهاى محمد، آثار هنرى زیادى پدید آمد و شاعران، ادیبان و عارفان از یادگارهاى محمد چون نعلین، نقش پاى و قدم، محاسن نبى و موى مقدس سخن گفته و چکامههاى جذابى سرودهاند. در برخى کشورهاى اسلامى در اماکن مقدسى این آثار را نگهدارى نموده و در اعیاد خاصى به نمایش مىگذارند.
مسلمانان روش پیامبر را در مورد مراقبت از بدن با دقت بررسى کرده، از این جهت نیز رفتارش را نمونه یافتهاند. زیبایى ظاهرى پیامبر آینه جمال باطنى او بود، زیرا خداوند او را به خُلق و خَلق و فطرت کامل آفریده است.
احتمالاً خوانندگان مغربزمین (که با سنّت آمیخته به نفرتى چندین قرنى نسبت به محمد پرورش یافتهاند) انگشت تحیّر گزند اگر در یابند که در تمامى خبرها و گزارشها بر خصلتى که در وجود پیامبر به طور ویژه تأکید رفته، فروتنى و عطوفت اوست. منابع متعدد از التفات محمد(ص) به ضعیفان و محرومان، با ستایش یاد کرده، از مهربانى او پیوسته با تأکید فراوان سخن گفتهاند. افزون بر این، فقیر زیستن محمد(ص) و تنگى معیشت خاندانش، موضوع اصلى سنتپسند مردم را پدید آورده است. مهر عشقآمیز پیامبر شامل همه مردم بود. اشتیاقش به کودکان زبانزد است. در کوچه سلامشان مىکرد و همبازى ایشان مىشد. علاقهاش در خصوص حیوانات نیز مشهور است.
یکى از عواملى که قدرت محمد را در جمع کردن میان امور مادى و دنیایى با عالم روحانى به اثبات مىرساند، این است که نُه همسر اختیار کرد. البته برخى از آنان را به این قصد به همسرى گرفت تا بیوگانِ مبارزانِ شهیدِ جنگهاى اسلام را از نو کاشانه بخشد.
رفتار حضرت با زنان خود (که هرگز به سبب توافق عاشقانه وصلت نکرده بودند) براى امت خویش سرمشقى استوار بر جاى نهاد. در این خصوص نباید احترام ولایى را که پیامبر نسبت به مادران ابراز داشته است، از یاد بُرد.
شیمل مىافزاید:
جنبهاى دیگر از حیات پیامبر (که شاید براى مردم مغربزمین باورنکردنى باشد) دین و دولت را به هم آمیختن است. مسلمانان در دفاع از این شیوه گفتهاند: حضرت باید براى تبلیغ پیام الهى، از وسایل دنیایى بهره گیرد، تا مردمان را هدایت نماید، و این ویژگى بر عظمت مقام و حقیقت رسالت محمد(ص) صحه مىگذارد.
با الهام از این سیره، مسلمانان بر خلاف لیبرالهاى غربى، دین و سیاست را از هم جدا نمىدانند. در خاتمه باید گفت آن خاتم پیامبران در جهاد و صلح، سفر و حَضَر، در دین و دنیا و در هر مرحلهاى از زندگى و تلاش، نمونه کامل عیار کمال معنویت است. هر چه او کرده، به عنوان سرمشقى جاویدان براى پیروانش بر جاى مانده است.عصمت نبوى
سومین فصل کتاب، مقام عصمت پیامبر را ارزیابى مىکند که اجمالى از آن را ذکر مىکنیم:
براى درست فهمیدن مفهوم عصمت باید حقیقت پیامآورى را از دیدگاه اسلام مورد نظر داشت. شخصى که از جانب حق تعالى براى هدایت مردم فرستاده شد و داراى کمالات معنوى و فضایل و مکارم است، باید خود اهل راستى و درستى باشد. چنین کسى از هر گونه صفت مذموم یا فعل ناپسند دور بوده، به خصال عالى و ستوده شده آراسته است. چنین کسى را خداوند از هر گونه خطا و گناهى مصون نگاه مىدارد.
محمد حتى از اوان کودکى از رسم ناپسند بتپرستى مکّیان اجتناب مىنمود و از شرکت در بازىهاى دوستان خردسالش دورى مىکرد. در حقیقت فرمانبردارى بىچون و چرا از محمد(ص) از این جهت اهمیت دارد که او از هر تقصیرى پیراسته بوده، توانسته است در کماهمیتترین جزئیات زندگى، سرمشق عارى از لغزش و گناه مردم قرار گیرد.
نورِ محمدى در سراپاى وجود تابناکش مىدرخشید و اجازه نمىداد گَرد گناه بر او بنشیند. اجماع مسلمانان مؤید آن است که اظهار خلاف در ابلاغ وحى الهى در وقت خبر دادن از پروردگار خود، به عمد و غیر عمد، در خرسندى و خشمگینى و سلامتى و کسالت، بر نبى اکرم(ص) روا نباشد.
محمد(ص) انسان کاملى است که تمام غرایز و شهوت را رام کرد، که در نهایت امر، از آنها منحصراً براى کارهاى خدایى و اعمال نیکو بهره مىگیرد؛ یعنى دم به دم در زندگى خود، به اندیشه و عمل، خواست خداى را فرمان مىبَرَد و حتى شیطان را تسلیم خود ساخته است: این نکته مورد الهام عرفاى مسلمان، در عرفان نظرى و عملى قرار گرفته است. اندیشههاى عارفانه تمام انبیاى پیشین را پارههایى از نور محمدى تلقى کردهاند. این برترىها در دعاهاى مسلمانان نیز بازتاب یافته است. در دیندارى مسلمانان عادى هم حقیقت محمدى و برترىِ آن بر پیامبران پیشین، امرى مسلّم مىباشد.
دانشمندان تأکید مىنمایند براى نگاهداشت حرمت بىنهایت پیامبر نباید او را با امیران و دیگر مقامات دنیایى مقایسه کرد. برخى فقیهان هر گونه دروغ بستن بر محمد(ص) را سزاوار کشتن دانستهاند. اهل ذمّه که در پناه مسلمانان قرار گرفتهاند، اگر نسبت ناروایى به پیامبر دهند، پیمانشان از اعتبار مىافتد اما بنا بر عقیده عدهاى از فقها با گرویدن به اسلام مىتوانند جان خود را نجات دهند.جنبههاى اسرارآمیز
در فصل چهارم کتاب به معجزات پیامبر پرداخته شده است. به باور نگارنده، قرآن مجید نه تنها دربردارنده اشاراتى بر صفات و اعمال شریف پیامبر است، بلکه از برخى وقایع اسرارآمیز و معجزهآساى او نیز سخن مىگوید، که نشان از مقام خاص او میان افراد بشر دارد. در اینجاست که مفسّران قرآن و راویان مشهور، قصهها و از همه بیشتر عارفان و شاعران، مطلب به کفایت یافتند و از آن داستانهاى بسیار دراز دامن متونى پدید آوردند که صورت بخشى از اجزاى تشکیلدهنده غالب زندگینامههاى پیمبر را یافت، نیز منشأ الهام آثار شاعرانه بىشمار قرار گرفت.
شیمل اضافه مىکند: خَرق عادات و کرامات نبى را معجزات خوانند و در میان داستانهاى مربوط به زندگى محمد، ماجراى سعه صدر (بردبارى) یا انشراح صدر، یکى از بخشهاى اصلى سیرهها را تشکیل داده است.(13) پس از آن حدیث معراج آسمانى و دیدار محمد با پیمبران پیشین پیش مىآید. شقّالقمر نیز معجزهاى است که راستىِ گفته نبى اکرم را اثبات مىکند. این خرق عادت را پیامبر آورد تا منکران مکه را به راستى و درستى پیام خود مجاب سازد و بدین گونه ماه را چنان دو نیمه کرد که از آن میان کوه حرا قابل دیدن بود!(14)
امّى بودن محمد هم شگفتى دیگرى است که بر معجزات او مىافزاید. راستى چگونه انسانى که خواندن و نوشتن نمىدانست، بر حوادث گذشته و آینده (که در قرآن ثبت شده)، علم پیدا کرده است؟! عرفا مىگویند: محمد امّى گردید تا وحى مکتوب، بدون فعالیتهاى ذهنى او بر طریق فیض محض وقوع یابد.
در ادامه، مؤلف از علم لَدنّى سخن گفته است؛ دانش بىواسطه از جانب خداوند که به پیامبر قدرت آن را داد تا همه چیز را در دنیا حتى آینده را بداند.(15) در منابع و فرهنگ مسلمانان معجزاتى دیگر چون روح دمیدن در بدن مُرده همچون معجزه حضرت عیسى(ع)، باران آوردن در خشکسالى، گواهى دادن موجودات جهان چون سنگها و درختان و حیوانات بر رسالت پیامبر نیز از آن جمله مىباشد.رحمت عالمیان
پنجمین فصل کتاب به شفاعت محمد در قیامت، رحمت نبوى و صلوات فرستادن بر او اختصاص دارد که به بیان قسمتهایى از آن بسنده مىکنیم:
پیامبر اکرم رحمتى بر جهانیان است،(16) بنابراین مؤمنان مىتوانند بىتزلزل خاطر دل بر او گرم دارند، زیرا مىدانند پیامبرشان مىتواند بر دلهاى مُرده جان بخشد و عاشقان را پناه گردد. شاعران مسلمان تصویر دلانگیزى براى وصف این خصلت خاص پیامبر یافته و از اَبْر رحمت و ریزش فیض الهى سخن گفتهاند.
یک جنبه مهم از رحمت نبوى، شفاعتخواهى حضرت براى امت خویش مىباشد. اگر چه این ویژگى مختص خداست، ولى به پیامبر این اجازه خاص عطا شده است. از آنجا که قرآن از مقام محمود(17) حضرت محمد سخن مىگوید، احتمالاً این نکته اشارهاى بر قدرت شفاعت او از امتش باشد. حتى عموم مسلمانان بر این امر قائلند که قرآن در روز رستاخیز، به شفاعتخواهى از کسانى برمىخیزد که آن را از روى اخلاص خوانده باشند. اهمیت مقام بلند محمد در برخى دعاهاى مسلمانان تجلّى مىیابد که در آنها از خداوند مىخواهند مقام پیامبر را استوارى بخشد و او را صاحب شفاعت مورد قبول کند.
پارسایان افزون بر سرودن شعرهاى جذاب، نگارش دعاها و مناجات و وِرْدهاى شورانگیز، به جستجوى راههاى گوناگون دیگرى رفتهاند تا براى آنان یقین آورد که گناهانشان بخشوده خواهد شد. اینان گاهى متوسل به دعاهایى شدهاند که رسول اکرم به این افراد الهام کرده است.
براى رسیدن به شفاعتخواهى محمد وسیلهاى قدرتمند وجود دارد: زارى به درگاه حق تعالى، تا خداوند بر محمد و آلش درود فرستد.(18)
مسلمانان نام پیامبر و حتى اشارت به او را هرگز بدون افزودن صلوات نمىآورند و احادیث فراوانى اهمیت درود فرستادن را به مسلمانان یادآورى مىکند و این شعار اسلامى از کهنترین روزگاران، در نماز مقامى بس ثابت یافته است.
در آغاز، صلوات بر محمد احتمالاً نوعى دعا بوده که شکوه و جلالت پیامبر را مىافزوده است اما به مرور آن را پیوسته درودى بر پیامبر دانستهاند که به وجود حق تعالى زنده است و در جوار قرب حق مىباشد. این اعتقاد راسخ به حاضر و ناظر بودن محمد(ص) که مؤمنان در همه جا و همه وقت با تمام وجود آن را درک مىکنند، موجب شده است تا درود و ثناى بر پیامبر بیش از پیش به زیورهاى دلنشین آراسته شود. مسلمانان اطمینان دارند که گناهانشان به برکت این درود بخشیده خواهد شد، ولى نکته مهمتر آن است که برخى گفتهاند صلوات بر رسول اکرم(ص) مؤمن را به او نزدیک مىسازد و او را کمک مىکند تا محمدِ محبوب را در خواب ببیند. اهمیت این درود شریف در ادبیات عامیانه و عارفانه مسلمانان کاملاً تجلى یافته است.نامهاى نبى اکرم
بررسىهایى در باره نامها، القاب و کُنیه پیامبر موضوع فصل ششم را تشکیل مىدهند که چکیده آن چنین است:
مسلمانان برکتهاى خاصى را به نام رسول اکرم(ص) نسبت دادهاند و سابقه گرامیداشت اسامى حضرت حتى به زمان حیاتش مىرسد. علما، عرفا و شعرا به پیوستگى نام محمد را با یکى از صفات الهى یعنى محمود اشاره کردهاند. تمامى حمد و ثنایى که به پیامبر اختصاص دارد، در نامش گرد آمده است و عارفان با استفاده از روش اشتقاق دریافتند که نامش مرکّب است از: «میم» مجد، «حاى» رحمت و «میم» مُلک و «دال» دوام.
در میان نامهاى پیامبر در علوم الهى اسلامى «احمد» اهمیت خاصى دارد، همان نامى که تورات و انجیل به آن اشاره دارد. مىگویند احمد نام آسمانى پیامبر است. افزون بر آن، مسلمانان مجموعهاى گرانمایه از اسم براى حضرت به وجود آوردهاند که مىگویند آنها را در قرآن یا حدیث یافتهاند، مثل عبداللَّه، طه و یس.
حروف «حامیم» که در آغاز سورههاى 40 تا 46 قرآن دیده مىشود، به نشانه «حبیبى محمد» با پیمبر نسبت به مُسلّم یافته، حبیباللَّه و حبیبالرحمان معادل نام محمد است.
بشیر و نذیر به عنوان لقبهاى محمد بخصوص در شبه قاره هند براى نامگذارى فراوان به کار مىرود. پیامبر را سراج منیر، مصطفى (برگزیده) و مجتبى (برگزیده شده) خواندهاند. مسلمانان دریافتهاند که محمد به هیچ روى کمتر از نود و نُه اسم ندارد، که برابر نود و نُه اسماءالحسناى خداوند است.
در فضایل و برکات این عناوین، آثارى توسط عرفا و مشاهیر مسلمان تألیف شده و آنها را در تعویذات (حِرْز) به کار بردهاند. هر گاه یکى از این نامها بر زبان مىآید، صلوات بعد از آن آورده مىشود. عقیده عموم بر این است که تکرار نام مقدس پیامبر حامل برکاتى است براى کسى که آن را بر زبان مىآورد. عرفا گفتهاند خلقت آدم ابوالبشر به برکت نام محمد بود و با دانش حروف مىتوان دریافت که این نام حاوى نام 313 پیامبرى است که رسول بودهاند. عطار نیشابورى عقیده دارد: هر دو عالم از دو «میم» محمد آفریده شده است و «جامى» ضمن تأیید این نکته اظهار داشت: عالم غیب با جهان امکان توسط حقیقت محمّدیه اتصال برقرار کرد.
حرمت نام پیامبر بر جنبههاى بىشمارى از فرهنگ اسلامى اثر گذاشته، مسلمانان نامهاى گوناگون حضرت را براى فرزندان پسر خود به کار بردهاند، که البته از عناوین ترکیبى بیشتر بهره بردهاند، مثل عبدالرسول، نورمحمد، شیراحمد و مانند آن.خورشید نورافشان
شناخت عرفانى پیامبر و مبحث نور محمدى ساختار فصل هفتم کتاب است که به بیان قسمتهاى آن مىپردازیم:
همه تعابیر ادبى عرفان اسلامى از نور محمدى الهام گرفته، نور خداوند به واسطه پیامبر در گیتى تابان است که محدود به زمان و مکان خاصى نمىباشد. او سراجى است که از عالم غیب آشکار گردید و بر جهان هستى تجلى یافت، چنان که عقول، ارواح، بصائر و ذوات از ذات نورافشان مصطفاى مجتبى (که شمس عالم وجود است) پرورش مىیابند. نه تنها عارفان و شاعران از این وجود نورانى سخن گفتهاند، بلکه نواخوانان عامیانهپرداز به آنان پیوسته و حتى از ایشان فراتر رفتهاند.
در مکاتب عرفانى حقیقت محمّدیه را سرچشمه تمامى کردار پیامبرى دانستهاند. این نور در آدم و سپس پیامبران دیگر ظهور یافت تا آنکه در محمد تجلى تمام و کمال یافت. او ظهور جامع و کامل نور ازلى است و گستره پدیدههاى آفرینش به وجودش کامل مىشود، زیرا خاتم پیامبران است.
عرفا مىگویند: براى رسیدن به مقام حقیقت محمدیه و عروج به آن، باید مراتب همه پیامبران پیشین را گذرانید، چرا که محمد(ص) انسان کامل و واسطه اتصال حق تعالى با عالم خلق است. همچنان که نخستین آفریده آفریدگار است، آخرین پیامبرى است که در عالم ظهور کرد و با این نقش دوگانه، همه اسماى الهى را در خود جمع دارد.
محمد هدف غایى آفرینش است و حتى برتر از آن، تنها به واسطه اوست که عالَم لباس هستى مىپوشد. با این همه، باید در نظر داشت گرچه محمد به مراتبِ رفیع نورانى، رشد و تعالى یافت اما در عالىترین مقامات هم به صورت بنده حق و مخلوق او باقى ماند، همان چیزى که مسلمانان در تشهد مىگویند: «عبده و رسوله» و به حق خاطرنشان ساختهاند محور اسلام، نه شخص پیامبر، بلکه کلام خداست، که پیامبر از طریق وحى آن را دریافت و به صورت قرآن در آمد. سیماى بشرى پیامبر با حقیقت محمدیه هیچ گونه ناهمگونى و تضادى ندارد.جشنهاى باشکوه
فصل هشتم به بررسى اهمیت جشن میلاد در میان جوامع اسلامى اختصاص یافته است که به بیان فشرده آن خواهیم پرداخت.
ظهور محمد(ص) براى امت اسلام مهمتر از فرود آمدن فرشتگان است، زیرا مقامش از ملائکه برتر است و زاد روزش مهمترین روز براى همه عالم خواهد بود. حتى در نخستین خبرها از حوادث معجزهآسایى یاد مىشود که با شب ولادت رسول اکرم(ص) پیوند دارد. این شب، لیله دوازدهم ربیعالاول یا هفدهم این ماه مىباشد. به نظر مىرسد رسم تجلیل از خاطره زاد روز محمد(ص) بر معیار وسیعتر و شادمانى افزونتر ابتدا در مصر در زمان حکمرانى فاطمیان به وجود آمد، زیرا افراد این سلسله ادعا مىکردند از نسل فاطمه، دختر پیامبر فرزندان محمد(ص) هستند.
جشنهاى مَوْلِد بیش از پیش در سرزمینهاى اسلامى، دستکم در نواحى مرکز و غربى عالم اسلام متداول گردید. این آئینها و آداب بر حسب سنتهاى محلى و قومى و جایگاه برخى کشورها متفاوت مىباشد. در دهههاى اخیر گرایش روزافزونى در سراسر جهان اسلام به چشم مىخورد که در ایام سالروز ولادت نبى اکرم(ص) سیماى پیامبر را به دلرباترین رنگها ترسیم کنند و مسلمانان را فرا خوانند تا بکوشند روش اخلاقى بىمثال حضرت را سرمشق خود سازند.
نخستین کتاب جامع در باره ولادت پیامبر را «ابندحیه» نویسنده اندلسى تألیف کرد. بعدها آثار متعددى در این باره نوشته شد. مسلمانان در همه جا معترفند که «مولودیه» حضرت رسول داراى نیرویى برکتآفرین است و عقیده دارند وقتى آدمى «مولودیه» مىخواند، در آن سال به سلامت و سعادت بوده و مصون از بلاها به سر خواهد برد. میلاد پیامبر به معناى پیروزى مطلق توحید بر دوگانهپرستى ایرانى و تثلیث مسیحى مىباشد.عروجى ملکوتى
سیر پررمز و راز پیامبر در آسمانها و ماجراى معراج، الهامبخش ادبیاتى بوده بسیار جامعتر از آنچه در باره معجزه ولادت پیامبر نوشتهاند. اصولاً این صعود از جهتهاى معرفتى نزد علما و عرفا خیلى والاتر و مهمتر از تولد است.
بررسى این موضوع را خانم شیمل به فصل نهم کتاب خود اختصاص داده است، که اجمالى از آن را مرور مىکنیم:
بنا بر احادیث اسلامى «اسراء و معراج» در اواخر دورهاى که محمد در مکه مىزیست، اندکى پیش از هجرت به مدینه، روى داد.(19) مسلمانان یاد این رویداد را گرامى مىدارند. در کشمیر خاطره معراج را یک هفته تمام با نغمهسرایى و چراغانى جشن مىگرفتند. در ترکیه در شب معراج همانند شب میلاد پیامبر با قندیل، چراغ روشن، برگزار مىکردند.
علماى مسلمان تحقیقات فراوانى را به این سیر آسمانى اختصاص داده و تأکید کردهاند:
این سفر جسمانى بوده، نه روحانى. ادبیات متأخر دربردارنده نکات فراوانى است در برابر چگونگى کیفر وحشتآور کسانى که منکر این سیاحت ملکوتى، ولى در عین حال جسمانى باشند. دلیل برترى مقام محمد بر تمامى رسولان این است که در ماجراى معراج، در نهایت قرب حق تعالى، چشمش نه برگشت و نه به سویى دیگر میل کرد.(20) بر همین اساس علما و عرفا کوشیدهاند مقام برتر محمد را اثبات کنند. داستان «اسراء» مؤید آن است که خداوند علت اولین نیست که دست نیافتنى باشد و گفتگو به هنگام نماز و دعا بین آفریدگار و آفریده امکانپذیر است و محمد با همه عزتى که خداوند به او داد و رفعتى که میان همه مخلوقات به او بخشید، حتى به هنگام عالىترین مشاهدات عارفانه خود، بنده خداست، چرا که قرآن تأکید دارد: خداوند عبدش را سیر داد.در ستایش ستوده خداوند
ستودن مقامات، درجات و شخصیت پیامبر توسط سخنسرایان مسلمان و ذکر نمونههایى در این باره، از مباحثى است که «شیمل» در دهمین فصل کتاب آن را از نظر دور نمىدارد. در ذیل جمعبندى وى را در این باره مرور مىکنیم:
همین عبارت که خداوند متعال خود ثناى رسولش را گفته، سخنى است که کار را بر سرایندگان و گردآورندگان اشعار «نعتیه» سخت دشوار آورده، زیرا گزارش مقامِ باعظمت محمد(ص) با مدیحهسرایى محال است.
«بوصیرى» نیز با جناسى لطیف مىگوید: همین که زبانها از وصف او عاجزند، از معجزات نبى اکرم مىباشد. با این حال علماى مسلمان و شاعران در عین حال که بر این حقیقت آگاهند، مکرر به ستایش پیامبر روى آوردهاند. برخى عارفان گفتهاند: این مدایح فراتر از ابراز احترام صِرف نسبت به محمد(ص) است، بلکه هدف آن مىباشد که آرزوى انسانى کامل و باکمالاتِ والا در دلها برانگیخته شود.
نخستین مداح و ستایشگر پیامبر، آن هم در زمان حیات وى «حسان بنثابت» است. اشعار او مکارم روحانى، فضایل اخلاقى و رسالت دینى رسول اکرم(ص) را ستایش کرده، الطافى را برشمرده که خداوند به پیامبر ارزانى داشته است. قصیده «کعب بنمالک» معروف به «بُردَه» در میان اشعار اعراب، مقامى خاص یافت و نه تنها سرمشق شاعرانى شد که مىخواستند پیامبر را مدح کنند، بلکه قداستى درخور به دست آورد.
بوصیرى مصرى اشعار والایى در مدح نبى اکرم سروده که نیروى شفابخشى ویژهاى دارد. او همان است که در عالم مکاشفه با پوشیدن رداى پیغمبر از بیمارىِ فلج رهایى یافت و به همین دلیل قصیدهاش به «بُرده» نامگذارى شد. این قصاید مورد الهام دیگر شاعران قرار گرفت و علما بر آن شروح و توضیحات زیادى نوشتهاند. «سنایى غزنوى» قابلیت ویژهاى در سرودن مدایح حضرت محمد(ص) دارد. «عطار نیشابورى»، «مولوى»، «فخرالدین عراقى»، «خاقانى»، «سعدى»، «امیرخسرو دهلوى»، «عبدالرحمان جامى» و نیز شاعران هندى و ترکى این مسیر را با منظومههایى که رنگ و بوى عارفانه دارد، ادامه دادهاند.
فصل یازدهم کتاب به طریقه محمّدیه و تفسیر تازهاى از زندگى پیامبر اختصاص یافته است. در آخرین مبحث کتاب «آنه مارى شیمل» سیماى محمد(ص) در اشعار و آثار منثور اقبال لاهورى را مورد توجه قرار داده است. ضمیمهاى در باره نامهاى شریف پیمبر، یادداشتهاى فصول دوازدهگانه کتاب، نمایه اشخاص و مکانها و کتابنامه مؤلف از اضافات و ملحقات این کتاب مىباشند.پى نوشت :
1) براى آشنایى افزونتر با زندگى و کارنامه علمى - پژوهشى آنه مارى شیمل بنگرید به: زندگى غربى شرقى من (خاطرات آنه مارى شیمل) ترجمه دکتر سیدسعید فیروزآبادى، تهران، نشر افکار، 1383؛ خانم آنه مارى شیمل، تندیس پژوهش در فرهنگ اسلامى، نگارنده، مجله پیام زن، سال 11، شماره 132، اسفند 1381؛ آنه مارى شیمل، مولوىشناس فقید، مجله بخارا، شماره 27، آذر - دى 1381؛ از معدود دانشمندان ما، فرهنگ و پژوهش، 30/7/1371، شماره 96.
2) به همین دلیل به نگارش آلمانى آن بسنده نمىکند و متن انگلیسى آن را در امریکا منتشر مىکند تا نهایت کوشش خود را براى زدودن بدگمانىها و برداشتهاى نادرست از دل غربیان نسبت به مسلمانان به ثمر رسانیده باشد.3) GREBNELLE SNAH .RD
4) امیرعلى متولد آوریل 1849م در بنگال مىباشد، که براى دفاع از اسلام و هویت و بیدارى مسلمانان هند به پژوهشهاى پرمایهاى دست زد. این ادیب و مورخ چیرهدست در سال 1928م درگذشت. کتاب «شرح حال پیامبر اسلام و تعالیم او» و نیز کتاب «روح اسلام» از آثار مهم اوست که اثر اخیر توسط آقایان «ایرج رزاقى» و «محمدمهدى حیدرپور» ترجمه گردیده، آستان قدس رضوى مشهد به نشر آن اقدام کرده است.
5) متن انگلیسى کتاب را خانم شیمل در سال 1984م به پایان برده است.
6) این کتاب در ایران توسط «اسماعیل والىزاده» ترجمه شده و کتابفروشى اسلامیه آن را به چاپ رسانیده است.7) TTAW YREMOGTNOM.W
8) GNILUL REHTNUG
9) NOSNIDOR EMIIXAM
10) EARDNA11) اشاره دارد به آیه 21 سوره احزاب: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فى رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.»
12) در میان غربىها «ایگناس گولدتسهیر» IGNAZ.GOLDiher و در بین مسلمانان «سِرْ سید احمدخان هندى» بر احادیث نبوى خردهگیرىهایى کردهاند، که محققان مسلمان آنها را برنتابیدهاند.
13) سوره نود و چهارم قرآن با آیه «اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» آغاز مىشود.
14) سوره قمر، آیه اوّل: «اِقْتَرَبَتِ الساعة و انشق القَمَر» البته مفسّران و مترجمان، ساعت را در این آیه به معناى قیامت گرفتهاند.
15) وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لدنّا عِلْماً» (سوره کهف، آیه 65).
16) وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاَّ رحمة للعالمین» (سوره انبیا، آیه 107).
17) عَسى اَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً محموداً» (سوره اسرى، آیه 79).
18) اِنَّ اللَّه و ملائکته یُصلّون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه وَ سَلِّموا تسلیماً» (سوره احزاب، آیه 56).
19) معراج پیامبر یک سال پیش از هجرت اتفاق افتاده و اولین آیه سوره اسرى (بنىاسرائیل) بدان اشاره دارد.
20) ما زاغَ البَصَرُ وَ ما طَغى؛ چشم خطا نکرد و از حد در نگذشت». سوره نجم، آیه 17.