گذرى به کتاب محمد رسول خدا آنه شیمل


 

گذرى و نظرى به کتاب‏ «محمد رسول خدا»

نوشته خانم آنه مارى شیمل‏
غلامرضا گلى زواره‏

رگه‏هاى روشنایى از میان تیرگى‏هاى غربى‏

«آنه مارى شیمل» 18 فروردین 1301/7 آوریل 1922 در شهر ارفورت آلمان متولد گردید. وى از کودکى به مطالعات شرقى و اسلامى علاقه‏مند بود و خانواده‏اش تا اندازه‏اى در شکل گرفتن این اشتیاق مؤثر بودند. در پانزده سالگى تصمیم به فراگیرى زبان عربى گرفت اما معلمش او را محدود به آموزش این زبان نکرد، بلکه کوشید شاگرد خود را با فرهنگ اسلامى مأنوس کند. در نوزده سالگى وارد دانشگاه شد و پس از اخذ دکتراى اسلام‏شناسى، در حالى که 24 سال داشت، با تدریس در مراکز علمى و دانشگاهى به آموزش و پرورش دانشجویان مشتاق به معارف دینى و مذهبى پرداخت و در روشنگرى در باره دین اسلام نقش مهمى را عهده‏دار شد. وى خاطرنشان مى‏کند:
«اسلام آئینى است که در بین غربى‏ها بسیار بد فهمیده شده و توسط افرادى ناوارد و احیاناً مُغرض به امورى غیر واقع متهم گردیده است.»
مطالعات پژوهشى شیمل در سال 1949م در سوئد در زمینه شرق‏شناسى و دین‏شناسى و سرانجام تدریس تاریخ ادیان در دانشگاه آنکارا طى سال‏هاى 1954 تا 1959م از دیگر خدمات و کوشش‏هاى علمى و پژوهشى این دانشور آلمانى به شمار مى‏رود. بیش از هر جا تحقیقات او در کشور ترکیه متمرکز گردید و در طول پنج سال به دانشجویان علوم اسلامى دانشکده الهیات ترکیه، فلسفه اروپایى، جامعه‏شناسى دینى و تاریخ تطبیقى ادیان را آموزش داد. این ایام در زندگى او تأثیرى بسزا نهاد و عشق صمیمى و تفاهم نسبت به اسلام را در نهادش شکوفاتر ساخت. به مناسبت پژوهش در افکار و اندیشه‏هاى اقبال لاهورى (متفکر مسلمان) به پاکستان دعوت شد و روابط خوبى با مراکز فرهنگى و علمى این سرزمین برقرار کرد.
در سال 1961م اسلام‏شناسى را در دانشگاه بُن (آلمان) تدریس کرد و چهار سال بعد مسئولیت کرسى فرهنگ اسلامى هنرى دانشگاه «هاروارد» به او پیشنهاد شد و در سال 1967م به تدریس عرفان، خوشنویسى و ادبیات اسلامى در این دانشگاه پرداخت.
شیمل متجاوز از یکصد جلد کتاب در خصوص معارف و فرهنگ مسلمانان، عرفان اسلامى و مشاهیر جهان اسلام و بررسى تفکرات اندیشمندان مسلمان به زبان‏هاى آلمانى، انگلیسى و عربى نوشته است.
به پاس فعالیت‏هاى علمى، شیمل حدود بیست مدال و نشان افتخار از مراکز معتبر جهان دریافت کرده، دانشگاههاى سند، اسلام‏آباد، پیشاور پاکستان، اوپسالاى سوئد، قونیه ترکیه، دانشگاه تهران و الزهرا به وى دکتراى افتخارى داده‏اند. ریاست انجمن جهانى علوم دینى، عضویت در آکادمى علوم هلند و نیز آکادمى علم و هنر آمریکا همچنین ویراستارى نشریه عربى‏زبان «فکر و فن» بخش مهمى از مسئولیت‏هاى او را تشکیل مى‏دهد.
شیمل اعلام داشت قرآن تنها کتاب آسمانى است که به همان صورتى که به رسول اکرم(ص) وحى شده، حفظ گردیده است. در اوضاع آشفته و تبلیغات مسمومى که استکبار جهانى در دفاع از نویسنده مرتد، سلمان رشدى، راه انداخته بود، شیمل اعلام کرد:
«اسلام داراى مرتبه رفیعى بوده و هست که باید دقیق‏تر مورد توجه قرار گیرد و معتقدم جریحه‏دار کردن احساسات توده‏هاى عظیمى از مؤمنان مسلمان، روش بسیار بدى مى‏باشد و من نمى‏توانم آن را بپذیرم.»
شیمل بر این باور است که: «بسیارى از مردمان غرب از خدا و دین فاصله گرفته‏اند و کسانى که از پروردگارشان دور شده‏اند، قادر به درک اسلام نخواهند بود. براى من بسیار باعث تأسف است که محافل غربى به دیدى منفى به آئین مزبور مى‏نگرند. انتشار گزارش‏هاى نادرست، تحریف‏شده و سطحى از اسلام کار صحیحى نیست. تصور مغرب‏زمین از واژه مقدس جهاد اسلامى غلط بوده و ادعاى توسعه اسلام با خونریزى و شمشیرکشى، یک اتهام واهى است. آئین محمدى قلوب مردم را به سوى خود جلب و جذب کرده و دین صلح، آرامش و عدالت است و تروریسم و کشتن انسان‏ها را محکوم مى‏نماید.»
در مهر 1381 مراسم تجلیل از خدمات علمى و فرهنگى پروفسور آنه مارى شیمل در تهران برگزار گردید. او در اواخر سن (هشتاد سالگى) در یکشنبه 26 ژانویه 2003م برابر ششم بهمن 1381ش جهان را بدرود گفت و مشتاقانش را در اندوه گذاشت. پژوهشکده حکمت و فلسفه ایران به مناسبت درگذشت این دانشمند بزرگ و تجلیل از خدمات علمى او، مجلس یادبود باشکوهى برپا داشت که عده‏اى از مقامات علمى، دانشگاهى و کشورى در آن شرکت کردند.(1)

شبنم شوق‏

یکى از آثار ارزشمند شیمل کتاب «محمد رسول خدا» است که آن را به زبان آلمانى نوشته، نیز با ویرایش انگلیسى به چاپ آن اقدام کرده است. این کتاب توسط آقاى «حسن لاهوتى» به زبان فارسى برگردانیده شده، با ویراستارى «بهاءالدین خرمشاهى» توسط مرکز انتشارات علمى و فرهنگى در سال 1383 چاپ شده است. اثر در دوازده فصل تنظیم گردیده، پیشگفتار مؤلف و مترجم، پیوست‏ها، یادداشت‏ها، نمایه، کتابنامه مؤلف و مترجم، تصاویر و طرح‏هاى جالب از دیگر بخش‏هاى آن است.
«شیمل» به تمدن و معارف اسلامى در تمامى ابعاد و جلوه‏هاى آن عشق مى‏ورزید. رسول اکرم(ص) چنان که از این کتاب 551 صفحه‏اى هویداست، نزد او مقامى والاتر از همه پیامبران داشت. اگر چه نگفت من مسلمانم و ننوشت که اسلام آورده‏ام اما از رفتار و کردارش مسلمانى هویدا بود. سرشتش مسلمانى بود که او را به وادى پژوهش و نگارش در باره اسلام و مسلمانان کشید.
کوشش پیوسته، رفتار متین، لطف سخن، خوشرفتارى، خوش‏خُلقى، مهرورزى و نوع‏دوستى از خصال بارزى بود که از او در نوشته‏ها، دیدارها و سخنرانى‏هایش به روشنى مى‏بینیم. قلمى جذاب و زبانى دل‏نشین داشت که خوانندگانِ آثار و شنوندگانِ سخنانش را به سوى او مى‏کشانید. چهره خندانش لطفى بود که خداوند به وى عطا کرده بود.
در نوشتار مورد اشاره از روزنه چشم چنین پژوهشگرى سترگ، سیماى محمد(ص) ترسیم گردیده است؛ نگاهى پردامنه توسط پژوهشگرى لطیف‏بین و ظریف‏پرداز، که ابهت و مقام و مهر آن رسول عالمیان را در قلب‏هاى مسلمانان جهان کاویده، تنها به یک گوشه از آن بسنده نکرده است. بنابراین مطالبى را پیش رویمان نهاده که ما را از باورها و ایمان مسلمانان آفریقایى، تُرک، عرب، هند و فارس نسبت به خاتم پیامبران آگاه مى‏سازد.
«شیمل» در این زمینه تنها به تأملات عارفانه، دقایق شاعرانه، افکار فیلسوفان، گزارش‏هاى مفسّران و راویان حدیث و تاریخ‏نگاران قدیم و جدید جهان اسلام بسنده نمى‏کند. او از طریق لطایف ذوقى و در قالب جملات و عباراتى شوق‏آمیز اشتیاق یکتاپرستان را به ساحت قدس نبى اکرم تبیین مى‏نماید.

نور و ظلمت‏

«شیمل» که در این نوشتار خطابش با مردم غیر مسلمان غرب است، کوشیده تا با نشان دادن سیماى معنوى و ملکوتى پیامبر به مغرب‏زمین، تصویر نادرستى را که پژوهندگان غربى (خواه از روى دشمنى و خواه از سرِ غفلت و ناآگاهى) از محمد مصطفى(ص) در طول سالیان متمادى ترسیم کرده‏اند، پاک سازد و به جایش سیماى راستین پیامبر را بنشاند.
در چند جاى کتاب مى‏کوشد پندارهاى نادرست و توهمات غربى را در باره رسول اکرم(ص) برطرف نماید، زیرا اسلامى که او در طى نیم قرن شناخته، با آنچه دانشمندان اروپایى یا کشیش‏هاى مسیحىِ ناآشنا با اسلام، معرفى کرده‏اند، تفاوت آشکارى دارد. آنان در پى تحریف بوده‏اند که در برابر کلام وحى و معجزات مسلّم رسول اکرم و معراج حضرت، شبهه و سؤال ایجاد کنند، نیز اصول و عناصر و معارف تشکیل‏دهنده اساس اسلام را شبیه برخى ادیان و مذاهب هندو قلمداد نمایند، یا پیامبر را انسانى خشن و جنگ‏طلب معرفى کنند؛ حتى دشمنان، پا را از این فراتر نهاده و تعلیمات آن «واپسین فرستاده الهى» را نوعى بدعت در دین مسیح تلقى کرده‏اند، غافل از آنکه اسلام دین الهى است و قائم به اشخاص نمى‏باشد.
«شیمل» با توجه به این واقعیت‏هاى تلخ و رنج‏آور، در کمال متانت و با مراجعه به قرآن و حدیث و آراى دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان و افزون بر آن، با استفاده از آثار عارفان، ادیبان و شاعران به رویارویى با شبهاتى نامعقول و تخیلات و توهّمات بى‏اساس پرداخته که در طول قرون و اعصار منجر به دشمنى مسیحیان با اسلام بخصوص با پیامبر خاتم گردیده است. به علاوه «شیمل» به جنبه‏اى دیگر بذل توجه بروز داده که دیگران کمتر در این عرصه دست به پژوهش زده‏اند: او بر اثر مسافرت‏هاى متعدد به سرزمین‏هاى اسلامى و دوستى و انس با مسلمانان، به ارادت آنان در باره حضرت محمد(ص) پى برده است؛ اشتیاقى که از باورهاى عقیدتى و سرشت پاک مسلمانان سرچشمه گرفته، در قالب اشعار، مضامین عرفانى و فرهنگ عامه جلوه‏گر شده است.
در واقع او ضمن ارج نهادن به نوشته‏هاى ناموران، حقیقت وجودى حضرت محمد(ص) را از زاویه رخنه‏اش در دل و جان عموم مسلمانان (اعم از درس‏خوانده‏ها و ناخوانده‏ها که در حکایات و اشعار عامیانه آنان بازتاب یافته) توضیح مى‏دهد. او بر اثر ورزیدگى در متون اسلامى و آشنایى و همدلى با مسلمانان، به این علاقه‏هاى درونى جاویدان پى برده، حداقل ژرفا و شدت آن را در اعماق وجود مسلمانان سنجیده است و موفق شده در این کتاب بدان بپردازد.
«شیمل» بر اثر سابقه دوستى با مسلمانان و آشنایى با اسلام و مسیحیت در صدد آن است که فضاى همدلى و تفاهم بین شرق‏نشینان مسلمان و غرب‏نشینان مسیحى برقرار کند.(2)
او با نگارش و انتشار این کتاب در اروپا و آمریکا سعى در اثبات حقانیت خاتم انبیا و معرفى شخصیت الهى و انسانى پیامبر اکرم و ترسیم چهره محبوب او دارد؛ بر خلاف آنچه دشمنان در غرب گفته و منتشر کرده‏اند.

پیشگفتار نگارنده‏

«شیمل» در پیشگفتارى که بر کتاب نگاشته یادآور مى‏شود:
این کتاب محصول چهل سال علاقه‏ام نسبت به شخصیت پیامبر مسلمانان است. نخست در دهه دوم زندگى (که به راهنمایى دکتر هانس النبرگ(3) به فرا گرفتن زبان عربى اشتغال داشتم) با مفهوم محمد عارف آشنا شدم و مرا سخت به شوق آورد. در آن سال‏هاى نقش‏پذیرى روح و روان، کتاب سیدامیرعلى به نام «زندگى و تعالیم محمد یا روح اسلام»،(4) و تحقیق عالمانه «آندرائه» از جمله کتاب‏هاى دل‏پسند من بودند و کتاب اخیر تا امروز مایه الهام من باقى مانده است.
وى اضافه مى‏کند: در سال‏هاى دانشجویى خود در دانشگاه برلین از خواندن مولود شریف، سروده «سلیمان چلبى» لذت مى‏بردم که شعرى است ساده و دل‏انگیز و از معجزات میلاد محمد(ص) حکایت مى‏کند.
«شیمل» یادآور شده است:
در آن سال‏ها در باره تعظیم عموم مسلمانان به ساحت پیامبر در جمع مسلمانان ترکیه نکات فراوان آموختم. سپس علاقه عمیق به متون شعرى و عرفانى شبه‏قاره هند و پاکستان سبب شد پى ببرم آثار اقبال لاهورى چه بسیار از صبغه عشق به پیامبر برخوردار است. مطالعه ادبیات عامیانه سندى ابعاد تازه‏اى بر این نقش افزود.
اشتیاقم به موضوع تکریم پیامبر و انعکاس آن در ادبیات، خاصه شعر، منتهى شد به چند مقاله در باب شناخت آن حضرت، چنان که از دیدگاه اقبال گذشته، در شعرهاى سند تجلى یافته و مصلح و عارف مسلمانى چون «میردرد» در قرن دوازدهم هجرى، در دهلى، در باره‏اش نظریه‏پردازى کرده است، که با دیگر موضوعات تلفیق گردید. مطالبى که به این ترتیب تدوین شد با نکاتى دیگر به هم پیوست و اساس یکى از سخنرانى‏هایى را تشکیل داد که در سال 1980م (1360ش) در شوراى انجمن فرهیختگان امریکا ایراد کردم و به صورت فصل پنجم کتابم نشر یافت. ناشر آلمانى کتاب‏هایم، مرا تشویق کرد تا آن فصل را به صورت کتابى در تکریم پیامبر به تفصیل در آورم که در سال 1981م (1361ش) طبع یافت.(5)

شرح درد اشتیاق‏

«شیمل» از «آرتور جفرى» نقل مى‏کند:
متداول‏ترین علت رنجشى که مسیحیان، بیشتر نابخردانه، در دل مسلمانان نشانده‏اند، از آن برمى‏خیزد که آنان از درک حرمت بسیار والایى که مسلمانان براى شخص پیامبر قائلند ناتوانند.
به باور وى این اظهار تیرى است راست بر هدف، زیرا برداشت نادرست از نقش رسول اکرم(ص) یکى از بزرگ‏ترین موانع مسیحیان بوده و هست که نگذاشته است تفسیر مسلمانان از تاریخ و فرهنگ اسلامى را درک کنند.
به اعتقاد «شیمل» غرب نظریه‏هاى ناپسند و ناروایى در باره پیامبرى که موفق‏ترین نهضت دینى را در کره خاکى پدید آورده، بیان کرده است. وى مى‏نویسد:
در روزگار ما، شناخت تازه مسلمانان از خود، در غرب که اسلام را سال‏هاى سال رو به نیستى مى‏پنداشته، مایه شگفتى عظیم شده است. اما این خودشناسى تازه، غرب را وادار ساخته تا براى درک بهتر معیارهایى که نزد مسلمانان معیارهاى اصولى بوده و هنوز هم هست، برخى از اندیشه‏هاى اساسى دینى و اجتماعى اسلام را از نو مورد بررسى قرار دهد. این موضوع نیز توجیه‏کننده اقدام ماست تا نشان دهیم محمد پیامبر(ص) را در طول قرون مسلمانان به چه صورت دیده‏اند و خواننده غیر مسلمان در مى‏یابد که اشتیاق مسلمانان به حضرت محمد(ص) چقدر قوى و عمیق است؛ ایمان آنان به این بزرگمرد چقدر پرشور است و در طول اعصار چه بسیار مردمانى که او را معزّز داشته و به وى توسل جسته‏اند و چگونه شریف‏ترین لقب‏ها او را در بر گرفته است و پى خواهد برد که به راستى محمد(ص) بهترین اسوه و سرمشق براى هر مسلمان معتقدى است که دعوت شده تا در تمامى اعمال و عادات از او پیروى نماید.
بعید نیست که آن غیر مسلمانى که این نکات را مطالعه مى‏کند، در شگفت شود از شیوه‏اى که عارفان مسلمان اعتقاد به نور ازلى این پیامبر را مطرح کرده‏اند و او را که داراى مقام انسان کامل است، در مرتبه و نقشى جهانى دیده‏اند، زیرا آن فرستاده فرزانه الهى آخرین نفر از سلسله انبیاست که آخرین دین وحیانى را آورد؛ آئینى که جامع همه ادیان آسمانى است و در عین حال اصول کلى آنها را با همان خلوص آغازین‏شان (عارى از هر گونه بدعت و تحریف) از نو بیان کرده است.
«شیمل» از اینکه سرگذشت نامه‏هایى که غربى‏ها در باره پیامبر نگاشته‏اند، آغشته به تعصب و تحریف است، اظهار تأسف مى‏کند و مى‏افزاید: دور از انتظار نیست که مسلمانان نسبت به چنین تصویرهاى غیر واقعى، واکنش دهند و متأسفانه موج‏هایى از نفرت و انزجار را در باره غربى‏ها برانگیخته است.
به باور وى سرگذشت‏هاى نامه‏هاى رسول خدا(ص) که در سال‏هاى اخیر توسط دانشمندان اروپایى نوشته شده، به طور یقین بسیار واقع‏بینانه‏تر از آثار نسل‏هاى گذشته است. کتاب «محمد رسول و سیاستمدار»(6) اثر «دبلیو مونتگمرى وات»(7) احتمالاً مشهورترین این مطالعات است. او در ادامه از کتاب «گونتر لولینگ»(8) در باره پیامبر اکرم(ص) یاد مى‏کند. سرگذشت‏نامه‏اى را که «ماکسیم رودنسون»(9) نگاشت، پژوهش مفیدى در باره خاتم انبیا مى‏داند، ولى خاطرنشان مى‏کند: از این پژوهندگان تنها یک کتاب به طور ممتاز و ویژه کوشیده است تا نقش محمد را در دیندارى مسلمانان بروز دهد و آن اثرى است از «آندرِائه»(10) که به صورت نوشتارى معیار باقى مانده است.
«شیمل» پس از معرفى این آثار، سوگمندانه مى‏گوید: هیچ یک از مؤلفان مزبور تلاش خود را به تحقیق در زمینه اشتیاق مسلمانان به پیامبر (که با نهایت زیبایى و شیوایى بیان شده) صرف نکرده‏اند؛ ادبیات، اشعار و متونى که کمک کرده است تا پیامبر محبوب، شفیع روز قیامت و خاتم انبیا در قلوب عموم مسلمانان پدید آید و جاى گیرد. وى سرانجام به این نتیجه مى‏رسد که پیامبر آن کسى است که تا ابد اسوه حسنه(11) و نمونه نیکو براى زندگى همه کسانى باقى مى‏ماند که در شهادت و تشهّد گواهى مى‏دهند بر اینکه او به راستى رسول خداست.

قله قداست‏

«شیمل» پس از این توضیحات و ارائه دلایل براى نگارش کتاب، در نخستین فصل اثرش، سیره و سنت نبى اکرم را از نظر خوانندگان مى‏گذراند. او منابعى را که زندگى حضرت را ترسیم مى‏کند، قرآن، سخنان پیامبر و روایات مربوط به اعمالش مى‏داند. یکى از اولین منابع را اشعار «حسان بن‏ثابت» معرفى مى‏کند که در مدینه به رسول اکرم(ص) پیوست و در باره وقایع مهمى که در زندگى امت مسلمان روى داد، نغمه سرود؛ محمد را ثنا خواند و با دشمنانش در سخن، مقابله به مثل کرد.
«شیمل» کتاب‏هایى را که به شرح غزوات پیامبر پرداخته یا در قرون اولیه، سیره پیامبر را گزارش کرده‏اند، به عنوان مواد خامِ بررسى زندگى پیامبر مؤثر دانسته است. او مى‏نویسد:
تواریخ مربوط به شرح زندگانى حضرت محمد در میان تاریخ‏هاى مربوط به سرگذشت همه پایه‏گذاران بزرگ ادیان همیشه از همه روشن‏تر بوده است، حتى در نخستین روزگاران اسلام، زندگینامه‏اى مقدس که به طور مسلّم رویدادهاى عمده آن حضرت را حفظ کرده، در میان مسلمانان انتشار پیدا کرد که به زبان‏هاى گوناگون در سرزمین‏هاى مسلمان شرح و بسط یافته و به شعر و نثر بازگو شده است.
سپس شرح حال تاریخ‏وار پیامبر را از تولد تا رحلت بیان مى‏کند. در لابه‏لاى این گزارش مختصر، او از شگفتى‏هاى زندگى این اَبَرمرد معنویت سخن گفته، به عنوان مثال از حوادث دوران کودکى و شیرخوارگى پیامبر نکاتى را یادآور شده، که به اعتقاد وى بر بزرگى مقام آینده این کودک و نقش آینده او و رهبرى جنّ و انس صحه نهاده است.
در قسمتى از این فصل مى‏خوانیم:
حضرت محمد(ص) غرق دریاى اندیشه و در جستجوى چیزى والاتر و ناب‏تر از ادیان مرسوم آن زمان، گهگاه به غار حرا، نزدیک مکه مى‏رفت و در آنجا بود که نخستین مکاشفه الهى جانش را مستغرق خود ساخت و فرمان وحى صادر شد.
مؤلف از زبان دانشمندان غربى این پرسش را مطرح مى‏سازد که خاستگاه آیاتى که بر پیامبر وحى مى‏رسید، چه بود و مطالب به ظاهر جداى قرآن از کجا آمده است، چنان که متحیر مانده‏اند چرا قرآن نام افراد یهودى و مسیحى را (در زمینه‏هایى که با داستان‏هاى تورات و انجیل متفاوت است) آورده است و سپس از نظر مسلمانان این پرسش را چنین پاسخ مى‏دهد:
تفاوت روایات قرآن با برخى حکایات تورات و انجیل چیزى نیست جز دلیل دیگر بر اینکه قرآن به راستى کلام خداست. محمد، پیامبر اسلام، که امّى بود، نمى‏توانست بخواند و بدین سبب نمى‏توانست از محتواى حکایات این دو کتاب باخبر باشد و اگر اینها به وى وحى نشده بود، چگونه مى‏توانست از آنها استفاده کند؟!
نویسنده در ادامه از برجسته‏ترین فرزند پیامبر یعنى فاطمه گزارشى ارائه مى‏دهد و مى‏نویسد: اگر چه این بانو رنج‏ها و ناملایمات فراوانى دیده بود اما به زیور معنویت و کرامت آراسته گردید. گرداگردش را نورى پاک احاطه کرده و بتول نامیده شد. او را امّ‏ابیها مى‏خوانند و این لقب، مُوجِد اندیشه‏آورى‏هاى بسیار رفیع شد، در باره نقشى که او در این دنیا از جهت گشودن ابواب معرفت خداوند داشت.
«شیمل» در پایان این فصل به خاندان نبى اکرم اشاره‏اى جالب دارد و یادآور مى‏گردد:
حرمت نهادن بر این خاندان نه تنها از نظر دینى شایان اهمیت است، بلکه رفته رفته در تاریخ سیاسى اسلام به صورت عاملى تعیین‏کننده در آمده است. شیعیان از همان آغاز بر این نظر متّفق گردیدند که على(ع) تنها جانشین برحق پیامبر است. آنان اعتقاد دارند چنین مقامى توسط رسول خدا در ماجراى غدیر خم مشخص و تثبیت گشت. البته نه تنها شیعیان بلکه جوامع اهل تسنن نیز از صمیم قلب به اهل بیت پیامبر احترام مى‏گذارند، زیرا همان گونه که «حلاج» گفته است: «حق هیچ خَلق نیافرید به او دوست‏تر از محمد و عترت او صلوات اللَّه علیهم اجمعین.» فرزندان ائمه که «سید» و «شریف» نامیده مى‏شوند، نزد مردم از اعتبار و احترام ویژه‏اى برخوردارند. احساس زمینه‏ساز ابراز تکریم به این بازماندگان آن است که پاره‏اى از برکت نیروى رحمت‏آفرین حضرت محمد هنوز هم در وجود فرزندانش زنده است و ایشان نیز سزاوار حداقل بخشى از عزّتى هستند که نصیب جدشان گردیده است.

اسوه شایسته‏

بخش‏هاى مهم و فشرده فصل دوم بدین شرح است:
محمد مى‏دانست و در آیات قرآن مکرر یادآورى شده که او بشر است. انسانى که تنها امتیاز ویژه‏اش این است که مرتبه شهود بى‏حجاب و نزول وحى حق تعالى را به او بخشیده‏اند. آن حضرت آگاه بود که هر چه به وى مى‏رسد، هیچ چیز نیست جز فیض وصف‏ناپذیر خداوند یکتا. وى برگزیده شده بود تا واسطه رساندن این فیض به مردم باشد. با این حال مسلمانان از طریق گردن نهادن به فرامین پیامبر از خداوند اطاعت کرده‏اند.
وى مى‏افزاید: عبارت دو قسمتى تشهد «لا اله الّا اللَّه، محمد رسول اللَّه» و نیز تأکید بر اینکه پیامبر را قرآن اسوه حسنه معرفى کرده، بیانگر آن است که روش زندگى او براى دینداران به صورت قانونى معتبر و کارگشا در عرصه‏هاى فردى و اجتماعى در آمده است. سنت محمد شامل کردار، سخن، تأیید بى‏کلام و نیز تقریر اوست. رفتار حضرت که شواهد کافى برایش وجود دارد، براى نسل‏هاى مسلمان اعتبارى معیارین یافته، به سبب اهمیت سنت نبى اکرم، علم حدیث در فرهنگ اسلامى مقامى مهم به دست آورد.
حدیث نبوى عبارت است از خبرى حاوى مطالبى در باره سخنى یا فعلى از پیامبر به گونه‏اى که یکى از صحابه مورد اعتماد، آن را براى کسى حکایت کرده باشد.
حدیث نبوى را مى‏توان نخستین گام در زمینه تفسیر آیات قرآن دانست، زیرا آنچه را قدیمى‏ترین نسل‏ها از پیامبر در حافظه نگاه داشته است، باز مى‏نمایاند. پیامبر از هر جهت که بنگرى، نخستین و برترین مفسّر آیاتى است که خود بیاورد. با این وصف از روزگاران گذشته و بخصوص در سده‏هاى معاصر عده‏اى از محققان اروپایى و حتى برخى پژوهندگان جهان اسلام، اصالت برخى احادیث را مورد تأمل دانسته، مجموعه‏هاى روایى را به چشمى انتقادى بررسى کرده‏اند(12) اما مسلمانان پارسا این خرده‏گیرى‏ها را مردود دانسته، بر این باورند که چنین تهاجم‏هایى (که متفکران اروپایى به سنت و حدیث مى‏کنند) از روى غرض‏ورزى بوده، در صددند با این روند پایه‏هاى معارف اسلامى را لرزان سازند. البته مشخص کردن احادیث معتبر و مستند و کنار گذاشتن پاره‏اى روایات که جعلى هستند، بحث دیگر مى‏باشد و با این خرده‏گیرى‏هاى نابخردانه تفاوت دارد.
نگارنده در ادامه مى‏افزاید:
پیروى از سنت محمدى و انتقال اعمال و رفتار پیامبر از طریق حدیث، زندگى هر مسلمانى را به تحسین و احترام وا مى‏دارد و از طریق همین خصال است که رسول خدا(ص) در میان امتش طراوت ویژه‏اى مى‏یابد و آنان که این آداب و شیوه‏هاى رفتارى پیامبر را در جوامع اسلامى مرسوم مى‏نمایند، پاداش خوبى دریافت خواهند کرد.
تعظیم محمد(ص) و توجه به کوچک‏ترین دقایق رفتار و زندگى شخصى و آگاهى یافتن در باره آرایه‏هاى ظاهرى و سخنان پیامبر در میان مسلمانان موجب گردید که متونى تحت عناوین «دلایل النبوة و شمائل النبى» نگاشته شود. وصف زیبایى‏هاى پیامبر را مى‏توان در روایات کهن مشاهده نمود. حضرت همچنان که نیکوخصال‏ترین انسان بود، نیکومنظرترین هم مى‏باشد. از اعتقاد به رایحه دلاویز پیامبر این حکایت سرچشمه گرفت که چون حضرت در شبِ معراج آسمانى، به سوى محضر الهى در راه بود، قطره‏اى چند از رخسارش بر زمین چکید و نخستین گل خوشبو از آن رُست، از این‏رو مؤمنان مى‏توانند بوى خوش محمدى را از عطر گُل استشمام کنند!
با استفاده از وصف‏هاى بى‏پیرایه و جذاب خوهاى محمد، آثار هنرى زیادى پدید آمد و شاعران، ادیبان و عارفان از یادگارهاى محمد چون نعلین، نقش پاى و قدم، محاسن نبى و موى مقدس سخن گفته و چکامه‏هاى جذابى سروده‏اند. در برخى کشورهاى اسلامى در اماکن مقدسى این آثار را نگهدارى نموده و در اعیاد خاصى به نمایش مى‏گذارند.
مسلمانان روش پیامبر را در مورد مراقبت از بدن با دقت بررسى کرده، از این جهت نیز رفتارش را نمونه یافته‏اند. زیبایى ظاهرى پیامبر آینه جمال باطنى او بود، زیرا خداوند او را به خُلق و خَلق و فطرت کامل آفریده است.
احتمالاً خوانندگان مغرب‏زمین (که با سنّت آمیخته به نفرتى چندین قرنى نسبت به محمد پرورش یافته‏اند) انگشت تحیّر گزند اگر در یابند که در تمامى خبرها و گزارش‏ها بر خصلتى که در وجود پیامبر به طور ویژه تأکید رفته، فروتنى و عطوفت اوست. منابع متعدد از التفات محمد(ص) به ضعیفان و محرومان، با ستایش یاد کرده، از مهربانى او پیوسته با تأکید فراوان سخن گفته‏اند. افزون بر این، فقیر زیستن محمد(ص) و تنگى معیشت خاندانش، موضوع اصلى سنت‏پسند مردم را پدید آورده است. مهر عشق‏آمیز پیامبر شامل همه مردم بود. اشتیاقش به کودکان زبانزد است. در کوچه سلام‏شان مى‏کرد و همبازى ایشان مى‏شد. علاقه‏اش در خصوص حیوانات نیز مشهور است.
یکى از عواملى که قدرت محمد را در جمع کردن میان امور مادى و دنیایى با عالم روحانى به اثبات مى‏رساند، این است که نُه همسر اختیار کرد. البته برخى از آنان را به این قصد به همسرى گرفت تا بیوگانِ مبارزانِ شهیدِ جنگ‏هاى اسلام را از نو کاشانه بخشد.
رفتار حضرت با زنان خود (که هرگز به سبب توافق عاشقانه وصلت نکرده بودند) براى امت خویش سرمشقى استوار بر جاى نهاد. در این خصوص نباید احترام ولایى را که پیامبر نسبت به مادران ابراز داشته است، از یاد بُرد.
شیمل مى‏افزاید:
جنبه‏اى دیگر از حیات پیامبر (که شاید براى مردم مغرب‏زمین باورنکردنى باشد) دین و دولت را به هم آمیختن است. مسلمانان در دفاع از این شیوه گفته‏اند: حضرت باید براى تبلیغ پیام الهى، از وسایل دنیایى بهره گیرد، تا مردمان را هدایت نماید، و این ویژگى بر عظمت مقام و حقیقت رسالت محمد(ص) صحه مى‏گذارد.
با الهام از این سیره، مسلمانان بر خلاف لیبرال‏هاى غربى، دین و سیاست را از هم جدا نمى‏دانند. در خاتمه باید گفت آن خاتم پیامبران در جهاد و صلح، سفر و حَضَر، در دین و دنیا و در هر مرحله‏اى از زندگى و تلاش، نمونه کامل عیار کمال معنویت است. هر چه او کرده، به عنوان سرمشقى جاویدان براى پیروانش بر جاى مانده است.

عصمت نبوى‏

سومین فصل کتاب، مقام عصمت پیامبر را ارزیابى مى‏کند که اجمالى از آن را ذکر مى‏کنیم:
براى درست فهمیدن مفهوم عصمت باید حقیقت پیام‏آورى را از دیدگاه اسلام مورد نظر داشت. شخصى که از جانب حق تعالى براى هدایت مردم فرستاده شد و داراى کمالات معنوى و فضایل و مکارم است، باید خود اهل راستى و درستى باشد. چنین کسى از هر گونه صفت مذموم یا فعل ناپسند دور بوده، به خصال عالى و ستوده شده آراسته است. چنین کسى را خداوند از هر گونه خطا و گناهى مصون نگاه مى‏دارد.
محمد حتى از اوان کودکى از رسم ناپسند بت‏پرستى مکّیان اجتناب مى‏نمود و از شرکت در بازى‏هاى دوستان خردسالش دورى مى‏کرد. در حقیقت فرمانبردارى بى‏چون و چرا از محمد(ص) از این جهت اهمیت دارد که او از هر تقصیرى پیراسته بوده، توانسته است در کم‏اهمیت‏ترین جزئیات زندگى، سرمشق عارى از لغزش و گناه مردم قرار گیرد.
نورِ محمدى در سراپاى وجود تابناکش مى‏درخشید و اجازه نمى‏داد گَرد گناه بر او بنشیند. اجماع مسلمانان مؤید آن است که اظهار خلاف در ابلاغ وحى الهى در وقت خبر دادن از پروردگار خود، به عمد و غیر عمد، در خرسندى و خشمگینى و سلامتى و کسالت، بر نبى اکرم(ص) روا نباشد.
محمد(ص) انسان کاملى است که تمام غرایز و شهوت را رام کرد، که در نهایت امر، از آنها منحصراً براى کارهاى خدایى و اعمال نیکو بهره مى‏گیرد؛ یعنى دم به دم در زندگى خود، به اندیشه و عمل، خواست خداى را فرمان مى‏بَرَد و حتى شیطان را تسلیم خود ساخته است: این نکته مورد الهام عرفاى مسلمان، در عرفان نظرى و عملى قرار گرفته است. اندیشه‏هاى عارفانه تمام انبیاى پیشین را پاره‏هایى از نور محمدى تلقى کرده‏اند. این برترى‏ها در دعاهاى مسلمانان نیز بازتاب یافته است. در دیندارى مسلمانان عادى هم حقیقت محمدى و برترىِ آن بر پیامبران پیشین، امرى مسلّم مى‏باشد.
دانشمندان تأکید مى‏نمایند براى نگاهداشت حرمت بى‏نهایت پیامبر نباید او را با امیران و دیگر مقامات دنیایى مقایسه کرد. برخى فقیهان هر گونه دروغ بستن بر محمد(ص) را سزاوار کشتن دانسته‏اند. اهل ذمّه که در پناه مسلمانان قرار گرفته‏اند، اگر نسبت ناروایى به پیامبر دهند، پیمان‏شان از اعتبار مى‏افتد اما بنا بر عقیده عده‏اى از فقها با گرویدن به اسلام مى‏توانند جان خود را نجات دهند.

جنبه‏هاى اسرارآمیز

در فصل چهارم کتاب به معجزات پیامبر پرداخته شده است. به باور نگارنده، قرآن مجید نه تنها دربردارنده اشاراتى بر صفات و اعمال شریف پیامبر است، بلکه از برخى وقایع اسرارآمیز و معجزه‏آساى او نیز سخن مى‏گوید، که نشان از مقام خاص او میان افراد بشر دارد. در اینجاست که مفسّران قرآن و راویان مشهور، قصه‏ها و از همه بیشتر عارفان و شاعران، مطلب به کفایت یافتند و از آن داستان‏هاى بسیار دراز دامن متونى پدید آوردند که صورت بخشى از اجزاى تشکیل‏دهنده غالب زندگینامه‏هاى پیمبر را یافت، نیز منشأ الهام آثار شاعرانه بى‏شمار قرار گرفت.
شیمل اضافه مى‏کند: خَرق عادات و کرامات نبى را معجزات خوانند و در میان داستان‏هاى مربوط به زندگى محمد، ماجراى سعه صدر (بردبارى) یا انشراح صدر، یکى از بخش‏هاى اصلى سیره‏ها را تشکیل داده است.(13) پس از آن حدیث معراج آسمانى و دیدار محمد با پیمبران پیشین پیش مى‏آید. شقّ‏القمر نیز معجزه‏اى است که راستىِ گفته نبى اکرم را اثبات مى‏کند. این خرق عادت را پیامبر آورد تا منکران مکه را به راستى و درستى پیام خود مجاب سازد و بدین گونه ماه را چنان دو نیمه کرد که از آن میان کوه حرا قابل دیدن بود!(14)
امّى بودن محمد هم شگفتى دیگرى است که بر معجزات او مى‏افزاید. راستى چگونه انسانى که خواندن و نوشتن نمى‏دانست، بر حوادث گذشته و آینده (که در قرآن ثبت شده)، علم پیدا کرده است؟! عرفا مى‏گویند: محمد امّى گردید تا وحى مکتوب، بدون فعالیت‏هاى ذهنى او بر طریق فیض محض وقوع یابد.
در ادامه، مؤلف از علم لَدنّى سخن گفته است؛ دانش بى‏واسطه از جانب خداوند که به پیامبر قدرت آن را داد تا همه چیز را در دنیا حتى آینده را بداند.(15) در منابع و فرهنگ مسلمانان معجزاتى دیگر چون روح دمیدن در بدن مُرده همچون معجزه حضرت عیسى(ع)، باران آوردن در خشکسالى، گواهى دادن موجودات جهان چون سنگ‏ها و درختان و حیوانات بر رسالت پیامبر نیز از آن جمله مى‏باشد.

رحمت عالمیان‏

پنجمین فصل کتاب به شفاعت محمد در قیامت، رحمت نبوى و صلوات فرستادن بر او اختصاص دارد که به بیان قسمت‏هایى از آن بسنده مى‏کنیم:
پیامبر اکرم رحمتى بر جهانیان است،(16) بنابراین مؤمنان مى‏توانند بى‏تزلزل خاطر دل بر او گرم دارند، زیرا مى‏دانند پیامبرشان مى‏تواند بر دل‏هاى مُرده جان بخشد و عاشقان را پناه گردد. شاعران مسلمان تصویر دل‏انگیزى براى وصف این خصلت خاص پیامبر یافته و از اَبْر رحمت و ریزش فیض الهى سخن گفته‏اند.
یک جنبه مهم از رحمت نبوى، شفاعت‏خواهى حضرت براى امت خویش مى‏باشد. اگر چه این ویژگى مختص خداست، ولى به پیامبر این اجازه خاص عطا شده است. از آنجا که قرآن از مقام محمود(17) حضرت محمد سخن مى‏گوید، احتمالاً این نکته اشاره‏اى بر قدرت شفاعت او از امتش باشد. حتى عموم مسلمانان بر این امر قائلند که قرآن در روز رستاخیز، به شفاعت‏خواهى از کسانى برمى‏خیزد که آن را از روى اخلاص خوانده باشند. اهمیت مقام بلند محمد در برخى دعاهاى مسلمانان تجلّى مى‏یابد که در آنها از خداوند مى‏خواهند مقام پیامبر را استوارى بخشد و او را صاحب شفاعت مورد قبول کند.
پارسایان افزون بر سرودن شعرهاى جذاب، نگارش دعاها و مناجات و وِرْدهاى شورانگیز، به جستجوى راههاى گوناگون دیگرى رفته‏اند تا براى آنان یقین آورد که گناهان‏شان بخشوده خواهد شد. اینان گاهى متوسل به دعاهایى شده‏اند که رسول اکرم به این افراد الهام کرده است.
براى رسیدن به شفاعت‏خواهى محمد وسیله‏اى قدرتمند وجود دارد: زارى به درگاه حق تعالى، تا خداوند بر محمد و آلش درود فرستد.(18)
مسلمانان نام پیامبر و حتى اشارت به او را هرگز بدون افزودن صلوات نمى‏آورند و احادیث فراوانى اهمیت درود فرستادن را به مسلمانان یادآورى مى‏کند و این شعار اسلامى از کهن‏ترین روزگاران، در نماز مقامى بس ثابت یافته است.
در آغاز، صلوات بر محمد احتمالاً نوعى دعا بوده که شکوه و جلالت پیامبر را مى‏افزوده است اما به مرور آن را پیوسته درودى بر پیامبر دانسته‏اند که به وجود حق تعالى زنده است و در جوار قرب حق مى‏باشد. این اعتقاد راسخ به حاضر و ناظر بودن محمد(ص) که مؤمنان در همه جا و همه وقت با تمام وجود آن را درک مى‏کنند، موجب شده است تا درود و ثناى بر پیامبر بیش از پیش به زیورهاى دلنشین آراسته شود. مسلمانان اطمینان دارند که گناهان‏شان به برکت این درود بخشیده خواهد شد، ولى نکته مهم‏تر آن است که برخى گفته‏اند صلوات بر رسول اکرم(ص) مؤمن را به او نزدیک مى‏سازد و او را کمک مى‏کند تا محمدِ محبوب را در خواب ببیند. اهمیت این درود شریف در ادبیات عامیانه و عارفانه مسلمانان کاملاً تجلى یافته است.

نام‏هاى نبى اکرم‏

بررسى‏هایى در باره نام‏ها، القاب و کُنیه پیامبر موضوع فصل ششم را تشکیل مى‏دهند که چکیده آن چنین است:
مسلمانان برکت‏هاى خاصى را به نام رسول اکرم(ص) نسبت داده‏اند و سابقه گرامیداشت اسامى حضرت حتى به زمان حیاتش مى‏رسد. علما، عرفا و شعرا به پیوستگى نام محمد را با یکى از صفات الهى یعنى محمود اشاره کرده‏اند. تمامى حمد و ثنایى که به پیامبر اختصاص دارد، در نامش گرد آمده است و عارفان با استفاده از روش اشتقاق دریافتند که نامش مرکّب است از: «میم» مجد، «حاى» رحمت و «میم» مُلک و «دال» دوام.
در میان نام‏هاى پیامبر در علوم الهى اسلامى «احمد» اهمیت خاصى دارد، همان نامى که تورات و انجیل به آن اشاره دارد. مى‏گویند احمد نام آسمانى پیامبر است. افزون بر آن، مسلمانان مجموعه‏اى گرانمایه از اسم براى حضرت به وجود آورده‏اند که مى‏گویند آنها را در قرآن یا حدیث یافته‏اند، مثل عبداللَّه، طه و یس.
حروف «حامیم» که در آغاز سوره‏هاى 40 تا 46 قرآن دیده مى‏شود، به نشانه «حبیبى محمد» با پیمبر نسبت به مُسلّم یافته، حبیب‏اللَّه و حبیب‏الرحمان معادل نام محمد است.
بشیر و نذیر به عنوان لقب‏هاى محمد بخصوص در شبه قاره هند براى نامگذارى فراوان به کار مى‏رود. پیامبر را سراج منیر، مصطفى (برگزیده) و مجتبى (برگزیده شده) خوانده‏اند. مسلمانان دریافته‏اند که محمد به هیچ روى کمتر از نود و نُه اسم ندارد، که برابر نود و نُه اسماءالحسناى خداوند است.
در فضایل و برکات این عناوین، آثارى توسط عرفا و مشاهیر مسلمان تألیف شده و آنها را در تعویذات (حِرْز) به کار برده‏اند. هر گاه یکى از این نام‏ها بر زبان مى‏آید، صلوات بعد از آن آورده مى‏شود. عقیده عموم بر این است که تکرار نام مقدس پیامبر حامل برکاتى است براى کسى که آن را بر زبان مى‏آورد. عرفا گفته‏اند خلقت آدم ابوالبشر به برکت نام محمد بود و با دانش حروف مى‏توان دریافت که این نام حاوى نام 313 پیامبرى است که رسول بوده‏اند. عطار نیشابورى عقیده دارد: هر دو عالم از دو «میم» محمد آفریده شده است و «جامى» ضمن تأیید این نکته اظهار داشت: عالم غیب با جهان امکان توسط حقیقت محمّدیه اتصال برقرار کرد.
حرمت نام پیامبر بر جنبه‏هاى بى‏شمارى از فرهنگ اسلامى اثر گذاشته، مسلمانان نام‏هاى گوناگون حضرت را براى فرزندان پسر خود به کار برده‏اند، که البته از عناوین ترکیبى بیشتر بهره برده‏اند، مثل عبدالرسول، نورمحمد، شیراحمد و مانند آن.

خورشید نورافشان‏

شناخت عرفانى پیامبر و مبحث نور محمدى ساختار فصل هفتم کتاب است که به بیان قسمت‏هاى آن مى‏پردازیم:
همه تعابیر ادبى عرفان اسلامى از نور محمدى الهام گرفته، نور خداوند به واسطه پیامبر در گیتى تابان است که محدود به زمان و مکان خاصى نمى‏باشد. او سراجى است که از عالم غیب آشکار گردید و بر جهان هستى تجلى یافت، چنان که عقول، ارواح، بصائر و ذوات از ذات نورافشان مصطفاى مجتبى (که شمس عالم وجود است) پرورش مى‏یابند. نه تنها عارفان و شاعران از این وجود نورانى سخن گفته‏اند، بلکه نواخوانان عامیانه‏پرداز به آنان پیوسته و حتى از ایشان فراتر رفته‏اند.
در مکاتب عرفانى حقیقت محمّدیه را سرچشمه تمامى کردار پیامبرى دانسته‏اند. این نور در آدم و سپس پیامبران دیگر ظهور یافت تا آنکه در محمد تجلى تمام و کمال یافت. او ظهور جامع و کامل نور ازلى است و گستره پدیده‏هاى آفرینش به وجودش کامل مى‏شود، زیرا خاتم پیامبران است.
عرفا مى‏گویند: براى رسیدن به مقام حقیقت محمدیه و عروج به آن، باید مراتب همه پیامبران پیشین را گذرانید، چرا که محمد(ص) انسان کامل و واسطه اتصال حق تعالى با عالم خلق است. همچنان که نخستین آفریده آفریدگار است، آخرین پیامبرى است که در عالم ظهور کرد و با این نقش دوگانه، همه اسماى الهى را در خود جمع دارد.
محمد هدف غایى آفرینش است و حتى برتر از آن، تنها به واسطه اوست که عالَم لباس هستى مى‏پوشد. با این همه، باید در نظر داشت گرچه محمد به مراتبِ رفیع نورانى، رشد و تعالى یافت اما در عالى‏ترین مقامات هم به صورت بنده حق و مخلوق او باقى ماند، همان چیزى که مسلمانان در تشهد مى‏گویند: «عبده و رسوله» و به حق خاطرنشان ساخته‏اند محور اسلام، نه شخص پیامبر، بلکه کلام خداست، که پیامبر از طریق وحى آن را دریافت و به صورت قرآن در آمد. سیماى بشرى پیامبر با حقیقت محمدیه هیچ گونه ناهمگونى و تضادى ندارد.

جشن‏هاى باشکوه‏

فصل هشتم به بررسى اهمیت جشن میلاد در میان جوامع اسلامى اختصاص یافته است که به بیان فشرده آن خواهیم پرداخت.
ظهور محمد(ص) براى امت اسلام مهم‏تر از فرود آمدن فرشتگان است، زیرا مقامش از ملائکه برتر است و زاد روزش مهم‏ترین روز براى همه عالم خواهد بود. حتى در نخستین خبرها از حوادث معجزه‏آسایى یاد مى‏شود که با شب ولادت رسول اکرم(ص) پیوند دارد. این شب، لیله دوازدهم ربیع‏الاول یا هفدهم این ماه مى‏باشد. به نظر مى‏رسد رسم تجلیل از خاطره زاد روز محمد(ص) بر معیار وسیع‏تر و شادمانى افزون‏تر ابتدا در مصر در زمان حکمرانى فاطمیان به وجود آمد، زیرا افراد این سلسله ادعا مى‏کردند از نسل فاطمه، دختر پیامبر فرزندان محمد(ص) هستند.
جشن‏هاى مَوْلِد بیش از پیش در سرزمین‏هاى اسلامى، دست‏کم در نواحى مرکز و غربى عالم اسلام متداول گردید. این آئین‏ها و آداب بر حسب سنت‏هاى محلى و قومى و جایگاه برخى کشورها متفاوت مى‏باشد. در دهه‏هاى اخیر گرایش روزافزونى در سراسر جهان اسلام به چشم مى‏خورد که در ایام سالروز ولادت نبى اکرم(ص) سیماى پیامبر را به دلرباترین رنگ‏ها ترسیم کنند و مسلمانان را فرا خوانند تا بکوشند روش اخلاقى بى‏مثال حضرت را سرمشق خود سازند.
نخستین کتاب جامع در باره ولادت پیامبر را «ابن‏دحیه» نویسنده اندلسى تألیف کرد. بعدها آثار متعددى در این باره نوشته شد. مسلمانان در همه جا معترفند که «مولودیه» حضرت رسول داراى نیرویى برکت‏آفرین است و عقیده دارند وقتى آدمى «مولودیه» مى‏خواند، در آن سال به سلامت و سعادت بوده و مصون از بلاها به سر خواهد برد. میلاد پیامبر به معناى پیروزى مطلق توحید بر دوگانه‏پرستى ایرانى و تثلیث مسیحى مى‏باشد.

عروجى ملکوتى‏

سیر پررمز و راز پیامبر در آسمان‏ها و ماجراى معراج، الهام‏بخش ادبیاتى بوده بسیار جامع‏تر از آنچه در باره معجزه ولادت پیامبر نوشته‏اند. اصولاً این صعود از جهت‏هاى معرفتى نزد علما و عرفا خیلى والاتر و مهم‏تر از تولد است.
بررسى این موضوع را خانم شیمل به فصل نهم کتاب خود اختصاص داده است، که اجمالى از آن را مرور مى‏کنیم:
بنا بر احادیث اسلامى «اسراء و معراج» در اواخر دوره‏اى که محمد در مکه مى‏زیست، اندکى پیش از هجرت به مدینه، روى داد.(19) مسلمانان یاد این رویداد را گرامى مى‏دارند. در کشمیر خاطره معراج را یک هفته تمام با نغمه‏سرایى و چراغانى جشن مى‏گرفتند. در ترکیه در شب معراج همانند شب میلاد پیامبر با قندیل، چراغ روشن، برگزار مى‏کردند.
علماى مسلمان تحقیقات فراوانى را به این سیر آسمانى اختصاص داده و تأکید کرده‏اند:
این سفر جسمانى بوده، نه روحانى. ادبیات متأخر دربردارنده نکات فراوانى است در برابر چگونگى کیفر وحشت‏آور کسانى که منکر این سیاحت ملکوتى، ولى در عین حال جسمانى باشند. دلیل برترى مقام محمد بر تمامى رسولان این است که در ماجراى معراج، در نهایت قرب حق تعالى، چشمش نه برگشت و نه به سویى دیگر میل کرد.(20) بر همین اساس علما و عرفا کوشیده‏اند مقام برتر محمد را اثبات کنند. داستان «اسراء» مؤید آن است که خداوند علت اولین نیست که دست نیافتنى باشد و گفتگو به هنگام نماز و دعا بین آفریدگار و آفریده امکان‏پذیر است و محمد با همه عزتى که خداوند به او داد و رفعتى که میان همه مخلوقات به او بخشید، حتى به هنگام عالى‏ترین مشاهدات عارفانه خود، بنده خداست، چرا که قرآن تأکید دارد: خداوند عبدش را سیر داد.

در ستایش ستوده خداوند

ستودن مقامات، درجات و شخصیت پیامبر توسط سخن‏سرایان مسلمان و ذکر نمونه‏هایى در این باره، از مباحثى است که «شیمل» در دهمین فصل کتاب آن را از نظر دور نمى‏دارد. در ذیل جمع‏بندى وى را در این باره مرور مى‏کنیم:
همین عبارت که خداوند متعال خود ثناى رسولش را گفته، سخنى است که کار را بر سرایندگان و گردآورندگان اشعار «نعتیه» سخت دشوار آورده، زیرا گزارش مقامِ باعظمت محمد(ص) با مدیحه‏سرایى محال است.
«بوصیرى» نیز با جناسى لطیف مى‏گوید: همین که زبان‏ها از وصف او عاجزند، از معجزات نبى اکرم مى‏باشد. با این حال علماى مسلمان و شاعران در عین حال که بر این حقیقت آگاهند، مکرر به ستایش پیامبر روى آورده‏اند. برخى عارفان گفته‏اند: این مدایح فراتر از ابراز احترام صِرف نسبت به محمد(ص) است، بلکه هدف آن مى‏باشد که آرزوى انسانى کامل و باکمالاتِ والا در دل‏ها برانگیخته شود.
نخستین مداح و ستایشگر پیامبر، آن هم در زمان حیات وى «حسان بن‏ثابت» است. اشعار او مکارم روحانى، فضایل اخلاقى و رسالت دینى رسول اکرم(ص) را ستایش کرده، الطافى را برشمرده که خداوند به پیامبر ارزانى داشته است. قصیده «کعب بن‏مالک» معروف به «بُردَه» در میان اشعار اعراب، مقامى خاص یافت و نه تنها سرمشق شاعرانى شد که مى‏خواستند پیامبر را مدح کنند، بلکه قداستى درخور به دست آورد.
بوصیرى مصرى اشعار والایى در مدح نبى اکرم سروده که نیروى شفابخشى ویژه‏اى دارد. او همان است که در عالم مکاشفه با پوشیدن رداى پیغمبر از بیمارىِ فلج رهایى یافت و به همین دلیل قصیده‏اش به «بُرده» نامگذارى شد. این قصاید مورد الهام دیگر شاعران قرار گرفت و علما بر آن شروح و توضیحات زیادى نوشته‏اند. «سنایى غزنوى» قابلیت ویژه‏اى در سرودن مدایح حضرت محمد(ص) دارد. «عطار نیشابورى»، «مولوى»، «فخرالدین عراقى»، «خاقانى»، «سعدى»، «امیرخسرو دهلوى»، «عبدالرحمان جامى» و نیز شاعران هندى و ترکى این مسیر را با منظومه‏هایى که رنگ و بوى عارفانه دارد، ادامه داده‏اند.
فصل یازدهم کتاب به طریقه محمّدیه و تفسیر تازه‏اى از زندگى پیامبر اختصاص یافته است. در آخرین مبحث کتاب «آنه مارى شیمل» سیماى محمد(ص) در اشعار و آثار منثور اقبال لاهورى را مورد توجه قرار داده است. ضمیمه‏اى در باره نام‏هاى شریف پیمبر، یادداشت‏هاى فصول دوازده‏گانه کتاب، نمایه اشخاص و مکان‏ها و کتابنامه مؤلف از اضافات و ملحقات این کتاب مى‏باشند.

پى نوشت :
1) براى آشنایى افزون‏تر با زندگى و کارنامه علمى - پژوهشى آنه مارى شیمل بنگرید به: زندگى غربى شرقى من (خاطرات آنه مارى شیمل) ترجمه دکتر سیدسعید فیروزآبادى، تهران، نشر افکار، 1383؛ خانم آنه مارى شیمل، تندیس پژوهش در فرهنگ اسلامى، نگارنده، مجله پیام زن، سال 11، شماره 132، اسفند 1381؛ آنه مارى شیمل، مولوى‏شناس فقید، مجله بخارا، شماره 27، آذر - دى 1381؛ از معدود دانشمندان ما، فرهنگ و پژوهش، 30/7/1371، شماره 96.
2) به همین دلیل به نگارش آلمانى آن بسنده نمى‏کند و متن انگلیسى آن را در امریکا منتشر مى‏کند تا نهایت کوشش خود را براى زدودن بدگمانى‏ها و برداشت‏هاى نادرست از دل غربیان نسبت به مسلمانان به ثمر رسانیده باشد.
3) GREBNELLE SNAH .RD
4) امیرعلى متولد آوریل 1849م در بنگال مى‏باشد، که براى دفاع از اسلام و هویت و بیدارى مسلمانان هند به پژوهش‏هاى پرمایه‏اى دست زد. این ادیب و مورخ چیره‏دست در سال 1928م درگذشت. کتاب «شرح حال پیامبر اسلام و تعالیم او» و نیز کتاب «روح اسلام» از آثار مهم اوست که اثر اخیر توسط آقایان «ایرج رزاقى» و «محمدمهدى حیدرپور» ترجمه گردیده، آستان قدس رضوى مشهد به نشر آن اقدام کرده است.
5) متن انگلیسى کتاب را خانم شیمل در سال 1984م به پایان برده است.
6) این کتاب در ایران توسط «اسماعیل والى‏زاده» ترجمه شده و کتابفروشى اسلامیه آن را به چاپ رسانیده است.
7) TTAW YREMOGTNOM.W
8) GNILUL REHTNUG
9) NOSNIDOR EMIIXAM
10) EARDNA
11) اشاره دارد به آیه 21 سوره احزاب: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فى رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.»
12) در میان غربى‏ها «ایگناس گولدتسهیر» IGNAZ.GOLDiher و در بین مسلمانان «سِرْ سید احمدخان هندى» بر احادیث نبوى خرده‏گیرى‏هایى کرده‏اند، که محققان مسلمان آنها را برنتابیده‏اند.
13) سوره نود و چهارم قرآن با آیه «اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» آغاز مى‏شود.
14) سوره قمر، آیه اوّل: «اِقْتَرَبَتِ الساعة و انشق القَمَر» البته مفسّران و مترجمان، ساعت را در این آیه به معناى قیامت گرفته‏اند.
15) وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لدنّا عِلْماً» (سوره کهف، آیه 65).
16) وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاَّ رحمة للعالمین» (سوره انبیا، آیه 107).
17) عَسى‏ اَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً محموداً» (سوره اسرى، آیه 79).
18) اِنَّ اللَّه و ملائکته یُصلّون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه وَ سَلِّموا تسلیماً» (سوره احزاب، آیه 56).
19) معراج پیامبر یک سال پیش از هجرت اتفاق افتاده و اولین آیه سوره اسرى (بنى‏اسرائیل) بدان اشاره دارد.
20) ما زاغَ البَصَرُ وَ ما طَغى‏؛ چشم خطا نکرد و از حد در نگذشت». سوره نجم، آیه 17.