حرفی از جنس زمان
محمدرضا رنجبر
شمع جمع
برای شمع چه تفاوت میکند که بالا یا پایین مجلس باشد.
پیامبر(ص) شمع جمع آفرینش بود، به همین خاطر وقتی وارد جلسهای میشد:
جَلسَ حَیثُ بِه المَجلِس
همان آخر مجلس مینشست
وَ یَأمُرُ بِذالِک
به دیگران هم همینطور دستور میداد و میفرمود: وقتی وارد جلسهای میشوید، جمعیت را نشکافید و همان پایین بنشینید.
در حقیقت میخواست به ما بیاموزد که: آی آدمها! خودتان باید بالا باشید و گرنه با این بالانشینیها کسی بالا نمیرود.
من از خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد از این بالانشینی
ذره بین
خصوصیت ذرهبینها این است که چیزهای کوچک را بزرگ و بزرگتر میکنند. رفتار پیامبر(ص) رفتار(ص) رفتاری ذرهبینوار بود.
تَعَظُمُ عِندَهُ النِعمَه وَ اِن دَقّت
یعنی اگر شما یک خدمت کوچکی در حق او روا میداشتی، پیش چشمان او بزرگ مینمود و پیوسته شاکر و سپاسگزار بود.
برخلاف بعضیها که گاه شما بزرگترین خدمتها را در حق آنها روا میدارید، اما در نگاه آنان خیلی کوچک و حقیر مینماید.
سبزیجات
سبزیجات و حبوبات خیلی بخیلاند، هیچکدام حاضر نیستند طعم و مزهی خود را به یکدیگر بدهند مگر اینکه پای آب و آتش در میان باشد. آنوقت است که نسبت به هم کریم و بخشنده و گشاده دست میشوند، یعنی سبزیها طعم خود را به حبوبات و حبوبات طعم خود را به سبزیها میدهند.
انسانها هم همینطورند، یعنی بخیل و ممسکاند و هرگز اهل بخشش و دهش و عطا نیستند، مگر اینکه پای آب حیات که پیامبر(ص) و عشق و ارادت او که به حرارت آتش میماند در میان باشد؛ اینجاست که انسانها نسبت به یکدیگر کریم و سخی و بخشنده میشوند.
از این رو در جمعی که پیامبر(ص) حضور داشت:
یُوَقِرونَ الکَبیر و یَرحَمُونَ الصَغیر
یعنی کوچکها بزرگها را احترام میکردند و بزرگترها هم با کوچکترها با رحم و رحمت و رأفت و عطوفت رفتار میکردند.
و این نشان میدهد که در جامعهای که پیامبر(ص) باشد، گذشت، بخشش، راحت، رحمت، مروت و جوانمردی موج میزد.
آب و آینه
آبها خطکشی نمیکنند، هم دستهای پاک را میپذیرند و هم دستهای آلوده را، آینهها هم مرزبندی نمیکنند، هم چهرههای زشت را نشان میدهند و هم چهرههای زیبا را.
پیامبر(ص) هم آب بود و هم آینه، یعنی برای همه بود.
قَد وَسِعَ الناسَ مِن خُلقِه
یعنی همه از اخلاق خوب پیامبر(ص) برخوردار بودند و بهره میبردند.
پس اگر پیامبر مهربان بود، با همه مهربانی میکرد و اگر حرمت و احترام میگذاشت، برای همه بود. اگر گرهگشایی میکرد، گره از کار همه میگشود او هرگز اهل تبعیض و تفاوت نبود.
بادبادکها
اگر بچهها نخ بادبادکها را خیلی باز کنند، بادبادک خیلی بالا میرود و کم کم میداندار میشود، یعنی از آن پس این بچهها هستند که باید به دنبال بادبادک بدوند!
حال، زبان ما چیزی شبیه همان بادبادک است، و اگر خیلی به آن میدان بدهیم از دست ما میرود و میداندار میشود، ندیدی طرف بعد از دعوا و درگیری میگوید: نمیخواستم این حرف را بزنم، دست خودم نبود. یعنی زبان میدان از من گرفته بود.
به همین دلیل پیامبر(ص) هیچگاه به زبان خود میدان نمیداد.
کانَ یَحزُنُ لِسانَه الّا عمّا یَعنِیه
زبان خود را زندانی کرده بود، مگر اینکه کلام مفیدی بر زبان داشته باشد
چون خوب میدانست که زبان اگر میدان پیدا کند، میدان را از انسان میگیرد چشم هم همینطور است، دل و افکار آدمی نیز همینطور لذا خیلی به اینها قدرت جولان داد.