نویسنده

پرسش و پاسخ­هایی در باره­ی عرفان و عشق(قسمت اول)

محمدرضا کاشفی

معنی عشق

عشق و حقیقت آن چیست؟

واژه­ی «عشق» مشتق از «عشقه» به معنای میل مفرط است. «عشقه» گیاهی است که هرگاه به دور درخت ­بپیچد، آب آن را می­خورد؛ در نتیجه درخت زرد شده، کم­کم می­خشکد.1

اما در اصطلاح، «عشق» عبارت است از: «محبت شدید و قوی». به عبارت دیگر، عشق مرتبه­ی عالی محبت است.2

اما حقیقت آن است که تعریف حقیقی این واژه، ممکن نیست. محی­الدین ابن عربی می­گوید: «هر کس عشق را تعریف کند، آن را نشناخته.3

«لویی ماسینیون» می­گوید: «نخستین عارفان، واژه­ی عشق را به کار نمی­بردند؛ شاید از عشق زمینی و جسمانی هراس داشتند و از این رو، بیش­تر از محبت یاد می­کردند.»4 عطار گفته است:

پرسی تو ز من که عاشقی چیست؟

روزی که چو من شوی، بدانی

عشق قابل تعریف علمی نیست؛ زیرا نه محسوس است و نه معقول، در حالی که در دو قلمرو «حس و عقل» تأثیر دارد. اگر تعریف کننده، خودش عاشق باشد، مسلماً تعریف او صحیح نخواهد بود، زیرا این پدیده­ی غیر عادی به تمام اندیشه و مشاعر او مسلط است. به عنوان مثال اگر عاشق بخواهد عشق را تعریف کند، مفاهیم موجود در تعریف، با وضع روانی او رنگ­آمیزی می­شود و به اصطلاح «مولوی» بوی عشق می­دهد.5

هر چه گویم عشق را شرح و بیان              چون به عشق آیم خجل باشم ز آن

گر چه تفسیر زبان روشن­گر است                           لیک عشق بی­زبان روشن­تر است

چون قلم اندر نوشتن می­شتافت                چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت                     شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

آفتاب آمد دلیل آفتاب                           گر دلیلت باید از وی رو متاب6

 

مبدأ عشق

آیا مبدأ عشق خدا است و یا حقیقتی دیگر؟

اساس آفرینش جهان، عشق خداوند به جمال و جلوه­ی خویش است؛ زیرا حب ذات یکی از اسباب عشق است. خداوند نیز به عنوان برترین موجود، به دلیل عشق به ذات و جلوه­ی جمالش، جهان را پدید آورد: «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن  أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف»؛7 «من گنج پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم».

گنج مخفی بد ز پُرّی چاک کرد                خاک را روشن­تر ز افلاک کرد

بنابراین نخستین کسی که عشق ورزید، خدای متعال بود.8  براساس همین عشق به خویش است که مخلوقاتش را نیز دوست می­دارد.9

چنان که مبدأ عالم خداوند متعال است، مبدأ عشق نیز او است. عشق مانند وجود، از ذات حق به عالم سرایت کرده است. عشق انسان زاییده­ی عشق خداست.

توبه کردم و عشق هم­چون اژدها                توبه وصف خلق و آن وصف خدا

عشق ز اوصاف خدای بی­نیاز                                عاشقی بر غیر او باشد مجاز10

تلازم عشق و معرفت

آیا عشق، به شناخت و معرفت نیازمند است؟

از آن­جا که عشق نوعی محبت شدید و قوی است و محبت فرع معرفت است، عشق نیز بی­معرفت، عشق نخواهد بود. شناخت هر چیزی، ریشه­ی میل یا تنفر انسان نسبت به آن چیز است. اگر انسان چیزی را برای خود سودمند بداند، نسبت به آن میل و محبت پیدا می­کند و برای جلب آن تلاش می­کند. صدرالمتألهین می­گوید:

«عشق در شیء بدون حیات و شعور، صرفاً یک نوع تسمیه و نام­گذاری است».11

براساس تقسیم قوای ادراکی انسان به حسی، خیالی و عقلی، می­توان با تسامح گفت که سه عشق حسی، خیالی و عقلی وجود دارد. «عشق حسی» بر معرفت حسی بنا شده است و تنها قوای حسی (باصره، سامعه، شامه، ذائقه و لامسه) از آن مبتهج می­گردد. «عشق خیالی»، عشقی است که از قوه­ی خیال و وهم آدمی نشأت می­گیرد و تنها این قوه را تسکین می­دهد. اما «عشق عقلی» عشقی است که از عقل سرچشمه می­گیرد و براساس یافته­های عقل، معشوق و راه وصال به او را می­شناسد . هر چند با شدت یافتن عشق، آدمی عقل خود را نیز پشت سر می­گذارد؛ ولی برای بار یافتن به آن مرحله نیز باید از مدخل عقل عبور کند.

از آن­جا که قوه­ی خیال از قوه­ی حس در ادراک امور قوی­تر است، عشق خیالی از عشق حسی قوی­تر است و به دلیل آن­که درک عقل قوی­تر از خیال و حس است، عشق عقلی به مراتب  قوی­تر و کامل­تر از عشق حسی و خیالی است.12

«معرفت» عشق­آفرین و «عشق»، معرفت افزا است. عشق پس از انعقاد در جان آدمی، در هر مرتبه ای از ظهور، عاشق را از نظر معرفت و مدارج کمال پیش­تر می­برد؛ در نتیجه ادراک آدمی قوی­تر و نافذتر می­گردد و عشق را با چشمی دقیق­یاب و بصیرتی پرده شکاف، می­نگرد و آن­چه نادیدنی است، می­بیند.

اسباب عشق

اسباب عشق کدام است؟

برای عشق اسبابی چند مطرح کرده­اند؛ دو علت از همه مهم­تر است و ریشه در فطرت هستی دارد:

یک. کمال­جویی

همه­ی هستی میل به کمال دارد؛ کمال طلبی آمیخته با «حب بقا». همه­ی موجودات در پی آنند که چیزهایی را به دست آورند و بهره­ی وجودی­شان را غنی­تر کنند. هر موجودی در پی کمال متناسب با خود است. دانه­ی گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده و به تدریج می­روید؛ بی­شک متوجه آخرین مرحله (بوته­ی گندم) است که رشد خود را تکمیل کند، سنبل دهد و دانه­های زیادی بار آورد. انسان نیز می­خواهد سعه­ی وجودی بیش­تری بیابد و علم، قدرت، اراده و حیاتش نامحدود و مطلق باشد. امام خمینی(ره) می­فرماید:

«انسان اگر قدرت مطلق جهان باشد و عالَم را در اختیار داشته باشد و به او بگویند که جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را در اختیار داشته باشد، یا مثلاً هر اندازه دانش­مند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد».13

دست­گاه آفرینش با تربیت تکوینی خود کمال خواه و کمال ­جو است و به همین سبب است که با وجود تمام سختی­ها و موانع، عاشق کمال است و برای رسیدن به آن، از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نمی­کند. به بیان دیگر این فطرت کمال خواهی است که موجودات را عاشق ساخته است.14

آتش عشق است کاندر نی فتاد                 جوشش عشق است کاندر می فتاد15

دو. جمال­خواهی

جمال عبارت است از: حضور کمال لایق و ممکن یک شیء نزد انسان. بنابراین جمال هر شیء به قابلیت کمال­ پذیری آن بستگی دارد. از طرفی اگر تمام کمالات لایق یک شیء نزد انسان باشد، آن شیء در غایت جمال و زیبایی است و اگر تنها بعضی از آن کمالات حاضر باشد، شیء به اندازه­ی آن کمالات، متصف به حسن و جمال می­شود.

به عنوان مثال اگر خطی در اوج کمال (متوازی، متناسب و منتظم بودن)  باشد، آن خط در اوج زیبایی است. هر چه این کمالات کم­تر باشد، از زیبایی کم­تری برخوردار خواهد بود. این جمال­ خواهی در انسان، موجب پیدایش شاخه­های گوناگون هنر و فرهنگ در تمدن بشری شده است و اسلام نیز آن را پذیرفته و حتی بخشی از اعجاز قرآن کریم، براساس هنر و زیبایی پی­ریزی شده است.

باید توجه کرد که زیبایی و جمال، منحصر به محسوسات نیست، بلکه در غیر آن­ها نیز وجود دارد؛ زیرا زیبایی را به علم، اخلاق و دیگر مفاهیم غیر حسی نیز نسبت می­دهیم. در حالی که هیچ یک از  این موارد با حواس پنج گانه­ی ظاهری درک نمی­شود؛ بلکه با بصیرت باطن و چشم دل - که همان نور عقل است درک می­گردد.

جمال و زیبایی عامل مهمی در تحقق و سریان عشق است. سرّ این­که برخی، کسانی را دوست دارند که در زیبایی آنان تردید است، این است که عاشق در معشوق، جمالی را  می­بیند که دیگران نمی­بینند.

گفت لیلی را خلیفه: کان تویی؟                کز تو مجنون شد پریشان و غوی!

از دگر خوبان تو افزون نیستی                               گفت: خامش چون تو مجنون نیستی16

سریان عشق

آیا عشق در همه­ی عالم جریان دارد یا مختص به آدمی است؟

از آن­جا که همه­ی هستی دارای حیات و شعور و کمال ­جو است، عشق در تمام عالم وجود، سریان دارد. این عشق در انسان  - که دارای حیات و شعور برتر است از شدت بیش­تری برخوردار است. ولی براساس ارتباط معرفت و عشق و اسباب آن، عشق در همه­ی عالم جریان دارد.17

آتش نی، جوشش می، بدایع طبیعت، کشش اجزای هم­جنس به یک­دیگر و پیوند و ترکیب اضداد از جلوه­های عشق است؛ جاذبه­ای که جزء را به سوی کل می­راند و میان اشیاء و پدیده­ها، تناسب، هم سنخی و انضمام می­آفریند.

عشق جوشد بحر را مانند ریگ                 عشق ساید کوه را مانند ریگ

عشق بشکافد فلک را صد شکاف               عشق لرزاند زمین را از گزاف18

داستان عشق انسان، داستان دیگری است، زیرا به رغم ژرفا و گستردگی ادراکش، داعیه­های خیالی و وهمی او همواره با عقل و ذات او درگیر است و مزاحمانی از قوای شهوی و غضبیه بر سر راه قرار دارد. باید دستی از غیب برون آید و عشق انسان را هدایت کند و راه وصول عشق را به او بنمایاند. فرستادن رسولان و کتاب­های آسمانی برای همین جهت است تا عشق حقیقی و راستین را از عشق مجازی و دروغین باز شناساند و آدمی را در عشق و عاشقی­اش مدد رساند.19 کلام پیامبران، بوی گلی است که انسان را به سمت گلستان می­برد.

این سخن­هایی که از عقل کل است

بوی گل­زار و سرو و سنبل است

بوی گل دیدی که آن­جا گل نبود

جوش مل دیدی که آن­جا مل نبود20

مبانی عشق

مبانی عشق از دیدگاه اسلام کدام است؟

گفتیم که عشق براساس «کمال­جویی» و « جمال­خواهی» شکل می­گیرد. درک زیبایی­های هستی موجب عشق به خدا می­شود. از این رو عشقی که دین برای انسان ترسیم می­کند، متأثر از دیدگاه خاصی به انسان، عالم هستی و خداوند متعال و نسبت این سه با یک­دیگر است. عشقی که رسول خاتم (ص) از سوی خداوند برای آدمی به ارمغان آورده، بر مبنای انسان­شناسی، هستی­شناسی و خداشناسی شکل گرفته است. از این رو نگاهی اجمالی به این مبانی، برای تفسیر و تفهیم درست عشق، ضروری می­نماید:

یک. هستی­شناسی

قرآن، همه­ی آن­چه را که در زمین و آسمان و در نظر کلی ترجمان هستی است، نشانه می­داند.21 عالم هستی ظهوراتی از اسماء و صفات جلوه­ی حضرت حق است.22

من به هرکه می­گذرم ذکر دوست می­شنوم

من به هر چه می­نگرم روی دوست می­بینم

از دیدگاه قرآن، جهان هستی، دارای عواملی است. هر یک از این عوالم عالم مادی، عالم مثال، عالم تجرد و عالم اسما دارای احکام ، سنن و قوانین ویژه­ی خود هستند.23

عوالم هستی و موجودات آن، از خداوند متعال نشأت گرفته، دوباره به سوی او باز خواهند گشت. از منظر قرآن کل جهان هستی و موجودات آن مسخّر انسان است تا آدمی را برای رسیدن به مقصود نهایی خویش مدد رسانند به هر روی، عالم هستی ظهور زیبایی خدا است.24

در بیان ناید جمال حال او

هر دو عالم چیست؟ عکس خال او

دو. خداشناسی

از نظر قرآن کریم، خداوند گشایش­بخش، دانا، توانا، زنده، پاینده، حق، صاحب شکوه و ارجمندی، بی­نیاز، یکتا، یگانه، پادشاه راستین جهان هستی، پاک از هر عیب و نگهبان و مراقب بر همه چیز است.25

بهترین وصف از آن خداوند است26 و به هر جا روی کنیم خدا آن­جاست. 27 او در عین عظمت، از رگ گردن به انسان نزدیک­تر است و از وسوسه­های نفس آگاه است.28 او خدایی است آمرزنده.29 در عین حال که قوی و قهار است؛ 30 اما توبه­پذیر31 بخشنده، 32 دوستدار،33 دارای رحمت و فضل بزرگ است.34

خداوند از نظر قرآن، آفریننده­ی آسمان­ها و زمین و خالق همه چیز است.35 هر که بهره­ای از کمال دارد از خدا وام گرفته است.36 الهام کننده­ی دوستی و محبت در میان مؤمنان است.37 او کسی است که مهر و محبت خود را به دل دوستداران خویش می­افکند و عشق را میان انسان­ها حاکم می­سازد.38

هرچه اندیشی پذیرای فناست

آن­که در اندیشه ناید آن خداست39

سه. انسان­شناسی

از دیدگاه قرآن، انسان موجودی است برگزیده­ی خداوند، خلیفه و جانشین او در روی زمین40 ترکیبی از جسم و روح،41 دارای فطرتی خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانت­دار خدا و مسئول خویشتن و جهان،42 مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان 43 و ملهم به خیر و شر.44 وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز می­شود و به قوت و کمال سیر می­کند.45 اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمی­گیرد.46 از شرافت و کرامت ذاتی برخوردار است و خداوند او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است 47 او انسان را آفرید تا تنها او را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد.48

از این رو انسان جز در راه پرستش خدای خویش و جز با یاد او، خود را نمی­یابد و اگر خدای خویش را فراموش کند، خود را فراموش می­کند و نمی­داند که کیست، برای چیست، چه باید کند و کجا باید برود؟!49

از دیدگاه قرآن، حقیقت انسان « روح خدا» است و نزدیک­ترین مخلوقات به مبدأ متعال، همان است که در آیه­ی نَفَختُ فیهِ مِن روحِی 50 به آن اشاره شده است. این روح قبل از هبوط و تنزل در این بدن مادی، در عالم امر بوده است.51 عالمی که خداوند وجودش را امری حتمی تلقی فرموده و آن را به طهارت و قدس، وصف کرده است.52

روح خدا منشأ روح آدمی و ظهور و جلوه­ی تام و کامل حق و صفات او است. این روح از قدس و طهارت برخوردار است و بر تمام عوالم هستی برتری دارد.53 این روح یا مقام آغازین انسانی، از مرتبه­ی اصلی و از چهره­ی اولیه­ی خویش، در مقام نزول و هبوط از آن عالم به این عالم مادی، دور گشته است و در سیر نزولی خود چهره­ی اصلی آن محدود­تر شده، کمالات و خصوصیات وجودی اصیل آن زیر حجاب­ها رفته است. روح خدا یا حقیقت انسان، در این سفر، از منازل و مراتب مختلف گذر می­کند و به منزل آخر رسیده، در بدن تسویه شده­ی انسانی جلوه­گر می­شود. آن­گاه در مرتبه روح دمیده شده، در بدن انسانی ظاهر می­گردد.54

«اهبطوا» افکند جان را در بدن

تا به گل پنهان بود دُرّ عَدَن55

از آن­جا که روح بر اثر هبوط به عالم مادی، پوشیده در حجاب­هایی است، به بُعد مادی خویش بیش­تر از بعد معنوی­اش توجه می­کند. از این رو، به خود، خدا و دیگران ستم روا می­دارد 56 یک سونگر می­شود؛57 نفع مادی خود را بر منافع دیگران ترجیح می­دهد و به نیازمندان کمک نمی­کند.58 شتاب­گر59 خود بزرگ­ بین، فخر فروش،60 مجادله­گر61 و حریص است.62 در برخورد با بدی جزع می­کند و اگر به نعمت رسد، بخل می­ورزد.63 خداوند متعال بینش­ها و گرایش­هایی را در آدمی­ نهاده است که اکتسابی نیست و در عموم افراد وجود دارد، هرچند ممکن است دارای شدت و ضعف باشد. از این بینش­ها و گرایش­ها به «امورفطری» یاد می­شود.64

کمال­ جویی و جمال­ خواهی از جمله گرایش­های فطری­اند که خداوند آن­ها را در روح آدمی قرار داده است.65 اما از منظر آیات قرآن، این روح هبوط کرده و محجوب گشته، می­تواند با کنار زدن حجاب­ها و موانع و با استمداد از وحی و عقل که راه مسیر و چگونگی سیر را به او نشان می­دهد بینش­ها و گرایش­های فطری خویش را شکوفا سازد و به موطن اصلی خود (لقای حضرت حق است) بازگشته، به همان طهارت و قدس بلکه بالاتر از آن بار یابد.66

تاج «کرّمناست» بر فرق سرت

طوق «اعطیناک» آویز برت

جوهر است انسان و چرخ او را عرض

جمله فرع و پایه­اند و او غرض67

منبع:

پرسش­ها و پاسخ­ها، عرفان و عشق، دفتر یازدهم، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه­ها، نشر معارف، چاپ ششم

پاورقی:

1.       «ابن منظور»؛ لسان­العرب، ج9، ص224.

2.       محمدغزالی، احیاء علوم­الدین، ج4، ص275.

3.       الفتوحات المکیه، ج2، ص121.

4.       ر.ک: بابک احمدی، چهار گزارش از تذکره­الاولیاء عطار، ص46.

5.       محمدتقی جعفری، نقد و تحلیل مثنوی، ج3، ص147.

6.       مثنوی معنوی، دفتر1، ادبیات 112 116.

7.       سخاوی، مقاصدالحسنه، ص153.

8.       ابوالحسن دیلمی، عطف الألف المألوف علی الکلام المعطوف، ص28.

9.       ر. ک: علامه طباطبایی، المیزان.

10.   مثنوی معنوی، دفتر 6، ابیات 970 971

11.   صدرالدین شیرازی، اسفارالاربعه، ج7، ص152.

12.   ر.ک: ابن­سینا، رساله­ی عشق، ص9 24.

13.   چهل حدیث، ص155 163.

14.   محمدغزالی، احیاء علوم­الدین، ج4، ص276.

15.   مثنوی معنوی، دفتر 1، بیت10.

16.   مثنوی معنوی، دفتر1، ابیات 407 و 408.

17.   ر.ک: اسفارالاربعه، ج7،فصل15.

18.   مثنوی معنوی، دفتر5، ابیات 2735 2736.

19.   ر.ک: صدرالدین محمد شیرازی، عرفان و عارف­نمایان، ص120.

20.   مثنوی معنوی، دفتر 1، ابیات 1898 1900.

21.   جاثیه، آیه­ی 3؛ یوسف، آیه­ی 105.

22.   ر.ک: محمد شجاعی، بازگشت به هستی، ص91 99؛ خواب و نشان­های آن، ص14 24.

23.   ر.ک: حجر، آیه­ی21؛ مؤمنون، آیه­ی99 - 100؛ غافر، آیه­ی11؛ بقره، آیه­ی154 و 232؛ توبه، آیه­ی29 و ... در باب عوالم وجود ر.ک: محمد شجاعی، معاد یا بازگشت به سوی خدا، ج1، ص212 226.

24.   ابراهیم، آیه­ی 32 و 33.

25.   بقره، آیه­ی115، طه، آیه­­ی111؛ لقمان، آیه­ی 30؛ الرحمن، آیه­ی27؛ اخلاص، آیه­ی 1و 2؛ نحل، آیه­ی 51؛ حشر، آیه­ی23؛ حدید، آیه­ی3؛ بقره، آیه­ی284.

26.   نحل، آیه­ی 60.

27.   بقره، آیه­ی115.

28.   ق، آیه­ی 16.

29.   غافر، آیه­ی 3.

30.   انفال، آیه­ی 8؛ رعد، آیه­ی 13.

31.   غافر، آیه­ی 3.

32.   آل­عمران، آیه­ی 8.

33.   بروج، آیه­ی 14.

34.   انعام، آیه­ی133 و آل­عمران، آیه­ی 74.

35.   حشر، آیه­ی24؛ انعام آیه­ی 14 و 102.

36.   فاطر، آیه­ی 15

37.   انفال، آیه­ی 63؛ آل­عمران، آیه­ی 103.

38.   طه، آیه­ی 39 و ر.ک: جلال­الدین­السیوطی، تفسیرالدّرالمنثور، ج5، ص567.

39.   مثنوی معنوی، دفتر 2، بیت 3107.

40.   بقره، آیه­ی 30؛ انعام، آیه­ی165.

41.   سجده، آیه­ی 7 -9.

42.   احزاب، آیه­ی72؛ دهر، آیه­ی2 3.

43.   بقره، آیه­ی 29؛ جاثیه، آیه­ی 13.

44.   شمس، آیه­ی7 9.

45.   انشقاق، آیه­ی 6.

46.   رعد، آیه­ی28.

47.   اسراء، آیه­ی 70.

48.   ذاریات، آیه­ی56.

49.   حشر، آیه­ی 19 و نیز ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص268 272.

50.   ص، آیه­ی 72.

51.   اسراء، آیه­ی85.

52.   اعراف، آیه­ی54؛ یس،آیه­ی 82. در باب عالم امر؛ ر.ک: علامه طباطبایی، انسان از آغاز تا انجام، ص11 18.

53.   شوری، آیه­ی52؛ نحل؛ آیه­ی2، بقره، آیه­ی 87؛ مائده، آیه­ی110؛ نیز در باب خصوصیات وجودی و منزلت و مقام روح خدا ر.ک: محمد شجاعی، انسان و خلافت الهی، ص40- 81.

54.   تین، آیه­ی 4 و نیز در این باب ر.ک: شجاعی محمد، مقالات، ج1، ص31 39.

55.   مثنوی معنوی، دفتر 6، بیت2936.

56.   ابراهیم، آیه­ی34.

57.   حج، آیه­ی 66، فصلت، آیه­ی 51.

58.   اسرا، آیه­ی100.

59.   همان، آیه­ی11.

60.   هود، آیه­ی 10.

61.   کهف، آیه­ی 56.

62.   معارج، آیه­ی 19.

63.   همان، آیه­ی 20 21.

64.   ر.ک: محمد تقی، مصباح یزدی، معارف قرآن، ج1 3؛ ص26، چهل حدیث، ص154 155.

65.   در باب اقسام امور فطری، ر.ک: علی، شیروانی سرشت انسان، ص69 86.

66. انشقاق، آیه­ی 6-12؛ رعد، آیه­ی 2؛ سجده، آیه­ی 10 و ...

67. مثنوی معنوی، دفتر 5، ابیات 3574 3575.