همنام گلهای بهاری (نگاهی نو به زندگی و شخصیت پیامبر گرامی(ص))
(قسمت دوم)
پوشاک
از میان جامههای گوناگون، پوشیدن پیراهن را بیشتر دوست میداشت. (شاید بدان جهت که در مقایسه با ردا و لُنگ، پوشانندهتر بود و نیازی به بستن و باز کردن و مانند آن نداشت.)
هنگامی که هیأتی بر او وارد میشدند، هم خود زیباترین لباسش را میپوشید و هم مِهتران اصحابش را به این کار دستور میداد.
همواره لباسش پاکیزه بود. میفرمود: از عوامل ارجمندی مؤمن نزد آفریدگارِ والا، پاکیزگی لباس اوست.
* آداب
چون لباسی نو مییافت، آن را روز جمعه میپوشید.
برای روز جمعه، دو لباس ویژه داشت.
لباس را از آستین راست میپوشید و میفرمود: «سپاس برای خدایی است که چیزی را به من پوشانید که شرمگاهم را بپوشاند و میان مردم، زیبا جلوه کنم.»
هر گاه پیراهنش را میکَند، آن را از [آستین] سمت چپ از تن بیرون میآورد.
* نوع
بیآن که خود را پایبند به نوع خاصی از پوشاک کند، همه نوع آن را میپوشید: شلوار، پیراهن، لباس گشاد و بلند روی تنپوش.
لباسِ جلو باز را در نبرد و غیر آن میپوشید.
[ با توجه به محیط آلودهی عربستان] تمامی لباسهایش تا بالای قوزک پا بود. و گاه که لُنگ میبست، روی تن پوشها بود و تا نیمهی ساق پا میآمد. بسیار پیش میآمد که در نماز و غیر آن گره لُنگ را میگشود. شمدی، رنگ شده با زعفران داشت. بسیار پیش میآمد که تنها همین تنپوش را داشت و نماز به جماعت میخواند.
بسیاری از اوقات، کِسا بر تن میافکند و جز آن چیزی نمیپوشید.
جز هنگام بیماری [ یا ضرورت]، لباس مویین و پشمین نمیپوشید.
* جنس
محبوبترین تنپوش برای او، لباس پنبهای (یا کتانی) بود.
* رنگ
در پوشیدن لباس، افزون بر طهارت دینی، به رنگ و پاکیزگی آن نیز اهمیت میداد.
سبز
از لباس سبز رنگ خوشش میآمد. لباس جلو باز سبزی میپوشید که رنگ سبز آن با پوست سپیدش میآمد.
برخی گفتهاند: به رنگ سبز بیش از هر رنگی علاقه داشت.
سرخ
«براء» میگوید: «او را در جامهی بلند گلگونی دیدم. کسی را به زیبایی او ندیدم.»
سفید
بیشتر لباسهایش سپید بود. میفرمود: «[لباس سپید را] بر تن زندههای خود بپوشانید و مردههایتان را [نیز] در آن کفن کنید.»
زیباترین رنگی که در گورها و مساجدتان با آن خداوند را ملاقات خواهید کرد، [رنگ] سفید است.
هیچ لباسی زیباتر از سفید نیست؛ پس آن را بپوشید و مردگانتان را در آن کفن کنید.
سیاه
جز در سه چیز، رنگ سیاه را خوش نمیداشت: چکمه، عمامه و عبا.
* عمامه
عمروبن حریث میگوید: پیامبر را دیدم، با عمامهای مشکی که گوشهاش را میان شانههایش آویخته بود.
عمامهای به نام «سحاب» داشت که از امام علی (ع) هدیه گرفته بود. بسیار میشد که بی عمامه بود، اما پارچهای بر سر و پیشانی میبست. گاه بی آنکه کلاه بر سر گذارد، عمامه بر سر میگذاشت.
عمامهاش سه یا پنج دور پارچهای بود که بر سر میپیچید.
بسیار میشد که در سفر یا جز آن، عمامهای از خز مشکی بر سر میبست.
* کلاه
هماره شبکلاهی بر سر داشت، گاه با عمامه و گاه بی عمامه.
هماره کلاه سپید بر سر میگذاشت.
سه شبکلاه داشت: برای مسافرت؛ برای روزهای عید؛ و برای هنگامی که در جمع دوستانش مینشست.
* کفش و چکمه
کفش آن حضرت، دو بند داشت که انگشت پا در آنها فرو میرفت. جنس کفش او بیشتر، از پوستِ بیموی گاو بود.
همه نوع کفش و دمپایی میپوشید.
هنگام پوشیدن از پای راست آغاز میکرد و هنگام کندن، ابتدا کفش یا دمپایی پای چپ را میکند.
«نجاشی» حاکم حبشه یک جفت چکمهی مشکیِ ساده به حضرت هدیه داد و حضرت هم آن را پوشید.
با توجه به فراوانی گزندگان در بیابان داغ حجاز، فرموده بود افراد پیش از پوشیدن کفش و چکمه آن را بررسی کنند تا مبادا گزندهای درآن پنهان شده باشد.
خفتن
به طور معمول در آغاز شب میخفت و در فرجام آن بر میخاست. گاه برای انجام دادن کار مردم، شب، زود نمیخوابید.
چون میخفت، بیدارش نمیکردند تا خود بیدار میشد.
هنگام خفتن، دست راست را زیر گونهی راست مینهاد.
هر گاه از خواب بر میخاست پروردگار را سجده میکرد.
مردمان را از خوابیدن بر پشت بام بدون نرده یا دیواره، باز میداشت.
ارتفاع مناسب دیوار را یک ذراع و یک وجب میدانست و میفرمود: کسی که بر پشت بام بیدیواره بخوابد و ناگواری بر او رخ دهد، تنها خویش را سرزنش کند.
اگر میدید مردی به رو خوابیده و بر باسنش پارچهای نیست، با پایش به او میزد و میفرمود: این نوع خوابیدن، منفورترین نوع خفتن در نزد خداوند است.
* چگونگی خفتن
به پهلوی راست میآرامید و دست راستش را زیر گونهی راست خویش مینهاد و میفرمود: «آفریدگارا! مرا [در] روزی که بندگانت را بر میانگیزانی از عذابت [در امان] نگه دارد.»
عباد بن تمیم از عمویش چنین نقل میکند: «رسول خدا (ص) را دیدم که در مسجد خفته بود و یک پایش روی پای دیگرش قرار داشت.» چون برای خفتن به بستر میرفت، میفرمود: «ای آفریدگار، به نام تو زندهام و میمیرم.» دستانش را برابر صورتش میگرفت و سورههای «ناس»، «فلق» و «توحید» را میخواند و بر دستانش میدمید. سپس، سه بار بر سر صورت و پیکرش میکشید.
خوردن
* نکته ها
عایشه میگوید: «شکم پیامبر(ص) هرگز سیر نشد.» منظور عایشه، «آکندن شکم از غذاست»؛ به گونهی مردمان عادی بر سر سفرههای رنگین. تا به حلقوم خوردنی که معده را سنگین می کند، بدن را می فرساید، بی حالی و خواب آلودگی و تنبلی می آورَد، حال نیایش را از آدمی میرباید و ... .
* آداب
چون گوشت میخورد سرش را به زیر نمیافکند. گوشت را بالا میآورد و با دندانش از استخوان جدا میکرد. از هر دو دست در هنگام خوردن کمک میگرفت.
روزی با دست راست خرما میخورد و هستهها را در دست چپ نگه میداشت. گوسفندی در آن نزدیکی بود. حضرت هستهها را پیش گوسفند گرفت. آن گاه، خود، با دست راست خرما میخورد و گوسفند از هستههای دست چپ وی میخورد. خرماها تمام شد و گوسفند رفت.
میفرمود: هنگام خوردن کفشهایتان را بکنید که مایهی آسایش پای شماست.
چون با دست میخورد، از سه انگشتش استفاده میکرد و این خود باعث میشد تا لقمهها کوچک باشند و به خوبی جویده شوند و از سوی دیگر پُرخوری نیز رخ نمیداد.
دعوت از خویشان، نیکان و بینوایان را تشویق میفرمود.
پیش از خوردن، دستش را میشست یا وضو میگرفت و میفرمود:
خجستگی و برکت غذا، در وضوی پیش و پس از خوردن غذاست.
برای دوری از گردنفرازی، روی زمین مینشست و غذا میخورد. هنگام خوردن، بر چیزی تکیه نمیزد و میفرمود: «تکیه داده غذا نمیخورم.»
اگر به هر دلیلی نمیخواست غذایی را بخورد، از آن عیبجویی نمیکرد.
حتی الامکان تنها غذا نمیخورد و میفرمود: برای خوردن، دور هم جمع شوید؛ خجستگی و برکت در این کار است.
خوردن را با نام آفریدگار آغاز میکرد و با ستایش او به پایان میبُرد.
هیچگاه دیده نشد [آنقدر بخورد که] آروغ بزند.
هنگام خوردنِ غذا، از آن قسمتِ غذا که جلوی خودش بود میخورد؛ اما وقتی خرما میخورد، آن را از جاهای مختلف ظرف برمیداشت. خوردنیها و نوشیدنیها را فوت نمیکرد.
میفرمود: ما گروهی هستیم که تا گرسنه نشویم نمیخوریم، و چون میخوریم [کاملاً] سیر نمیشویم [بلکه چند لقمه پیش از سیر شدن کامل، از خوردن دست میکشیم که برای تندرسی مفید است].
اگر با دیگران غذا میخورد، اول از همه شروع میکرد و [برای این که دیگران خجالت نکشند] آخرین کسی بود که از خوردن دست میکشید.
میفرمود: دلهایتان را با زیاد خوردن و زیاد نوشیدن نمیرانید؛ دلها همانند کشتزاراناند که هرگاه آب بسیار شود، میمیرند.
دیگران را از نگاه کردن به لقمهی دیگران در سر سفره باز میداشت.
شبها پس از نماز عشا شام میل میکرد و میفرمود: شام خوردن را ترک نکنید زیرا ترک آن باعث خرابی[= بیماری] بدن میشود.
محبوبترین غذا برایش غذایی بود که افراد بسیاری بر سر سفره بنشینند.
غذای داغ نمیخورد و میفرمود: بیبرکت است؛ و آفریدگار آتش به ما نمیخورانَد؛ پس بگذارید سرد شود. از آنچه برابرش بود میخورد. با سه انگشت میخورد و گاهی انگشت چهارم را به کمک میگرفت. با دو انگشت نمیخورد و میگفت: این نوع خوردن، شیطانی است.
اگر جایی مهمان بود، برای صاحب غذا دعا میکرد و دیگران را نیز تشویق میفرمود تا سکهی سپاسگزاری از دیگران در اجتماع رونق گیرد.
بر ظرف غذا سرپوش میگذاشت و به دیگران نیز میفرمود چنین کنند.
پس از خوردن، دستهایش را میشست و زیانهای نَشُستن دستی را که با آن غذا خوردهاند را یادآوری میکرد: کسی که با دست چرب بخوابد و آن را نشوید، اگر چیزی [= ناگواری] بدو برسد، تنها خود را نکوهش کند.
در پی شکار نمیرفت و شکار نمیکرد اما دوست داشت برایش شکار کنند و بیاورند. حضرت از گوشت شکار میخورد.
نان و روغن میخورد. از گوشت گوسفند، سر، دست و کتف را دوست میداشت.
به کدو تنبل، سرکه و خرمای عَجْوه علاقه داشت.
در میان سبزیها، کاسنی، ریحان و سبزیهای نرم را دوست داشت.
عثمان بن عفّان برای پیامبر(ص) فالودهای آورد. حضرت از آن خورد و پرسید: ای عبدالله! این چیست؟ عثمان گفت: پدر و مادرم فدایت باد! عسل و روغن را در دیزی سنگی میریزیم و روی آتش میگذاریم و آن را میجوشانیم. بعد مغز گندم آسیاب شده را با عسل و روغن مخلوط میکنیم تا بپزد. پس همین غذایی میشود که میبینید. حضرت فرمود: این غذایی پاکیزه است.
نان جو سبوسدار میل میکرد.
غذایش بیشتر آب و خرما بود.
گوشت را بیش از هر غذایی دوست میداشت و میفرمود: «گوشت، بر قوهی شنوایی میافزاید و سَرور غذاهای این جهان و آن جهان است.» و «اگر از خدایم بخواهم هر روز مرا از آن بهرمند کند، انجام خواهد داد.»
هماره گوشت با ترید (تلیت) و کدو حلوایی میخورد. به عایشه میفرمود: ای عایشه! هر گاه دیگ بار میگذارید، کدو در آن بسیار بریزید که دل غمگین را شاد میکند.
در کاسه ای معمولی- نه چندان کوچک و نه چندان بزرگ- غذا میل میکرد.
نان را گرامی میداشت و میفرمود با آوردن نان بر سفره، خوردن را آغاز کنید و چشم انتظار غذای مهمتر نباشید؛ و رعایت این نکته و نبریدن و لگد نکردن آن را، گرامیداشت نان میدانست.
از خرما و شیر ستایش میکرد و آنها را «دو [خوردنی] پاکیزه» مینامید.
از پُرخوری گوشت، افراد را باز میداشت.
کباب میخورد.
پنیر را با چاقو تکهتکه میکرد و میل میفرمود.
حلوا و عسل را دوست میداشت و میخورد.
غذایی را که سیر داشت نمیخورد و خود میفرمود به سبب بوی آن نمیخورد و غذا را به دیگران می داد تا بخورند. [زیرا دیگران به اندازهی او با مسلمانان و غیرمسلمانان سروکار نداشتند و مردمان را چندان از بوی سیر نمیآزردند.]
هنگام خوردن خرما، دقت میکرد تا کرمزده نباشد.
خرما را با خربزه میل میکرد و میفرمود: گرمای این [خرما] را با خنکای این [خربزه] میشکنیم.
خامه، سرشیر و خرما را همواره دوست میداشت و میخورد.
کشمش خیسانده در آب را میخورد و آب کشمش را پیش از تبدیل آن به شراب مینوشید.
تمامی انواع غذاهای حلال را میخورد.
گاه انگور را دانهدانه میخورد و گاهی خوشهی آن را در دهان میگذاشت.
صبر میکرد تا غذای داغ خنک شود و بخورد و میفرمود:
خداوند آتش به ما نمیخوراند؛ غذای داغ بی برکت است. پس آن را خنک کنید.
می فرمود: خداوندگارا! نان را برای ما خجسته کن و میان ما و نان جدایی میفکن؛ و اگر نان نبود، نه میتوانستیم نماز بخوانیم و نه روزه بگیریم و نه میتوانستیم واجبهای خدایمان را انجام دهیم.
خرما را بسیار میستود و میفرمود: خاندانی که خرما دارند، گرسنه نمیمانند.
میفرمود: هرگاه زنی فرزند زایید، نخستین چیزی که باید بخورد خرمای تازه است؛ و اگر در دسترس نبود، خرما [ی غیرتازه]. اگر چیزی برتر از خرما وجود داشت، آفریدگار پس از تولد عیسی (ع) آن را به حضرت مریم میخورانید.
عسل را یکی از دو شفایی میدانست که خداوند آفریده است. میفرمود: دارویی برتر از نوشیدن عسل نیست.
دین باور، غذایی را که خانوادهاش دوست دارند میخورد؛ و منافق، خانوادهاش را مجبور میکند غذایی را که او دوست دارد بخورند.
به گوشت علاقهی فراوان داشت و میفرمود: ما پیامبران خوردن گوشت را بسیار دوست داریم.
می فرمود: جبرییل بر من فرود آمد و دستور داد هلیم بخورم تا کمرم محکم شود و بر عبادت پروردگارم توانا شوم.
کسی که خواهان حفظ [و حافظه ای نیرومند] است، پس باید عسل بخورد.
دیگران را به خوردن عدس سفارش میکرد.
گوشت نمکسود خشک شده را گاه خالی و گاهی با نان میخورد.
باذورج و سبزیهای نرم را دوست میداشت.
به شکمبارگان هشدار میداد: آدمی ظرفی بدتر از شکم پُر نمیکند. برای انسان همین قدر غذا کافی است که [نیازهای بدنش را تأمین کند و] بنیهاش را نگه دارد.
منابع
برای تدوین این مجموعه، حدود 500 منبع دین و از 157 تای آن ها استفاده شد که تنها بخشی از منابع آورده می شود:
1. آداب الخطبه و الزفاف فی السنّه المطهره ، و معه بحث مهم فی جواز تحلی النّساء بالذهب المحلق، عمرو عبد المنعم سلیم، دارالضیاء، الطبعه الاولی 1421ق-2000م، ریاض.
2. اثنا عشره رساله (شارع النجاه و عیون المسائل)، المحقق الداماد، مکتبه السّیّد الدّاماد.
3. الاحاد و المثانی، ابن أبی عاصم، التحقیق: باسم فیصل احمد الجوابره، دارالدرایۀ، الطبعه الاولی 1411ق-1991م.
4. أحادیث ام المؤمنین عائشه (أدوار من حیاتها)، السید مرتضی العسکری، المجمع الاسلامی، الطبعه الاولی 1418ق، قم.
5. الاختصاص، المفید، التحقیق: علی اکبر الغفاری، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، قم.
6. اختلاف الحدیث، الامام محمد بن ادریس الشافعی.
7. اخلاق النبی(ص) فی القرآن و السّنّه، الدکتور احمد بن عبدالعزیز بن قاسم الحدّاد، دارالغرب الاسلامی، الطبعه الاولی 1996م، بیروت.
8. الادب المفرد، محمد بن اسمعیل البخاری، التحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، مؤسسه الکتب الثقافیه، الطبعه الثالثه 1409ق-1989م.
9. الاذکار النوویه، یحیی بن شرف النووی الدمشقی، دارالفکر.
10. الاربعون فی التبسّم و الضحک، جمع و ترتیب: علاء الله بن عبدالغفار بن فیض أبو مطیع السّندی، دارالجیل، الطبعه الثانیه 1414ق-1994م، بیروت.
11. ارواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، محمد ناصر الالبانی، التحقیق: زهیر الشّاویش، المکتب الاسلامی، الطبعه الثانیه 1405ق-1985م، بیروت.
12. اسباب الورود الحدیث أو اللمع فی اسباب الحدیث، عبدالرحمن سیوطی، دارالمفکّر، الطبعه الاولی 1416ق.
13. الاستبصار، الشیخ الطوسی، التحقیق: السید حسن الخراسان، تصحیح: الشیخ محمد الآخوندی، دارالکتب الاسلامیه.
14. الاعتبار و أعقاب السرور و الاحزان، عبدالله بن محمد القرشی، التحقیق: د. نجم عبدالرحمن خلف، دارالبشیر، الطبعه الاولی، 1413ق-1993م، عمان.
15. اقبال الاعمال، السید رضی الدین علی بن موسی جعفر بن طاووس، المحقق: جواد القیّومی الاصفهانی، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعه الاولی 1414ق.
16. الامالی، محمد بن الحسن الطّوسی، التحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه، مؤسسه البعثه، دارالثقافه، الطبعه الاولی 1414ق.
17. الامامه و التبصره من الحیره، ابن بابویه القمی (والد الشیخ الصدوق)، التحقیق: مدرسه الامام المهدی(عج) ، قم.
18. الامانِ من اخطار الاسفار و الازمان، السید علی بن موسی جعفر بن طاووس، تحقیق و نشر: مؤسسه آل البیت(ع)، الطبعه الاولی 1409ق.
19. اُمثال الحدیث المرویه عن النبی(ص)، ابوالحسن بن عبدالرحمن بن خلاد الرامهرمزی، التحقیق: أحمد عبدالفتاح تمام، مؤسسه الکتب الثّقافیه، الطبعه الاولی 1409ق، بیروت.
20. اوائل المقالات، مفید، التحقیق: ابراهیم الانصاری الزنجانی الخوئینی، دارالمفید، الطبعه الثانیه، 1414ق-1993م، بیروت.
21. اهمیه و آداب اللّسان، عبدالله بن محمد بن عبید بن أبی الدنیا، التحقیق: أبواسحاق الجوینی، دارالکتاب العربی، الطبعه الاولی 1410ق.
22. بحارالانوار، محمدباقر المجلسی، مؤسسه الوفاء الطبعه الثانیه المصحّحه 1403ق-1983م، بیروت.
23. البرکه فی فضل السّعی و الحرکۀ، أبی عبدالله محمد بن عبدالرحمن بن عمر الوصابی الحبشیی، دارالمعرفه، 1414ق-1993م، بیروت.
24. بغیه الباحث عن زوائد مسند الحارث، نورالدین علی بن أبی بکر الهیثمی، التحقیق: مسعد عبدالحمید محمد السعدنی، دار الطلائع.
25. تأویل مختلف الحدیث، الامام أبی محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، التحقیق: الشیخ اسماعیل الاسعردی، دارالکتب العلمیه، بیروت.
26. تحف العقول عن آل الرسول(ع) ابن شعبۀ الحرّانی، التحقیق: علی اکبر الغفاری، مؤسسه النشر الاسلامی لجماعه المدرسین، الطبعه الثانیه 1363ش-1404ق، قم.
27. تحفه الاحوذی فی شرح الترمذی، المبارکفوری، دارالکتب الاسلامیه، الطبعه الاولی 1410ق، بیروت.
28. التخویف من النّار و التعریف بحال دارالبوار، ابوالفرج عبدالرحمن بن احمد بن رجب الحنبلی، مکتبه دارالبیان، الطبعه الاولی 1399ق، دمشق.
29. تذکره الموضوعات، محمد طاهربن الهندی الفتنی.
30. تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، الحر العاملی، تحقیق و نشر: مؤسس آل البیت(ع) لاحیاء التراث، الطبعه الثانیه 1414ق، قم.
31. نهج البلاغه، شریف رضی، ترجمه محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)، چاپ اول، تابستان 1379، قم.