هنر رضایت از زندگی

نویسنده


هنر رضایت از زندگی ( قسمت سوم)

عباس پسندیده

معنای زندگی

انسان، موجودی است کمال­گرا و هدفمند که از بیهودگی، بی­معنایی و بی­هدفی، سخت گریزان است. بیهودگی و پوچی، چنین موجودی را ارضا نمی­کند و از این رو اگر زندگی، معنا و هدفی نداشته باشد، زنده ماندن، ارزشی نخواهد داشت، هرچند تمامی امکانات زندگی فراهم باشد. علت نارضایتی و سرد شدن زندگی، «ناکامی در رفاه» نیست. زندگی ساده و حتی سخت را می­توان دوست داشت و راضی بود، آن­چه موجب بن­بست و ناامیدی در زندگی می­شود، «ناکامی در معناطلبی» است.

یک جوان آمریکایی در بیان سرگذشت خود می­گوید:

بیست و دو سال داشتم و همان مسیری را در زندگی دنبال کرده بودم که اجتماع برای رسیدن به خوش­بختی دیکته می­کند. از دانش­گاه، فارغ التحصیل شده بودم و در مقام مهندس شیمی در شرکتی کار می­کردم و درآمد بالایی داشتم. چه چیز دیگری می­خواستم؟ تمامی اجزای خوش­بختی را در اختیار داشتم؛ ماشین، ضبط صوت، آپارتمان لوکس، یکی دو دوستِ  خوب. دیگر چه چیز می­توانی بخواهی ای مرد جوان؟!

اما در زندگی هرگز تا به حال، آن اندازه، احساس تیره­روزی نکرده بودم. در اولین سال فارغ التحصیلی، در همان زمانی که در مقام مهندس شیمی در یک کمپانی کار می­کردم، گرفتار بحران هویت و ارزش­های زندگی شدم. هر چند تمام کارهایی را که جامعه برای خوش­بخت شدن، دیکته می­کند، انجام داده بودم، اما هیچ دلیلی برای ادامه­ی زندگی نمی­یافتم... .

نمی­دانستم چرا زنده­ام و چرا زنده بودنم می­تواند مهم باشد. زندگی هیچ معنایی برایم نداشت. این بحرانِ شک و پریشانی، کم­کم به تمامی جنبه­های زندگی­ام کشیده شد.

با خود فکر می­کردم، آیا به درستی زندگی کاملاً نسبی است؟ آیا همه­اش همین است؟ پنجاه، هشتاد سالی از خوشی­ها و ناخوشی­های زودگذر استفاده کردن، کار کردن، خوابیدن، خوردن، لذّت بردن از خوشی­های زمینی و همین و بعد انگار نه انگار که روزی زنده بوده­ای؟! اگر چنین است پس اصلاً چرا باید زندگی کرد؟ چرا خودکشی نکرد و به همه­ی این­ها خاتمه نداد؟ چرا باید برای زندگی بی­هدف، تلاش بیهوده کرد؟ چرا باید خوب بود؟ چرا باید به فکر سلامتی بود؟ اگر قرار باشد که دیر یا زود همه چیز با رود زندگی شسته و برده شود، اصلاً چرا باید تلاش کرد؟

هر چه می­گذشت، همه چیز بیش­تر غیر قابل تحمّل می­شد و مرا به ای[1]ن نتیجه می­رساند که زندگی به راستی ارزش زیستن ندارد.[i]

این نشان دهنده­ی نقش مؤثر معنا در نشاط و شادابی زندگی است. آلپورت می­گوید:

امروزه در اروپا روان­شناسان و روان­پزشکان، آشکارا از فروید (که ناکامی جنسی را علت ناراحتی­های روانی می­داند)، روی برگردانده­اند و به «هستی درمانی» روی آورده­اند که مکتب «معنا درمانی» یکی از آن­هاست. [ii]

مسئله­ی معنا چند حالت پیدا می­کند. یکی «فقدان معنا» است. این حالت، مخصوص کسانی است که از آغاز، معنایی برای حیات نمی­یابند و زندگی را هیچ و پوچ می­دانند.

حالت دوم، «ناتمام بودن معنا» است. این وضعیت، مخصوص کسانی است که معنایی برای زندگی در نظر داشته­اند اما وقتی به آن می­رسند، آن را بی­ارزش­تر از آن می­بینند که به خاطرش زندگی کنند. آن­چه می­خواهد فلسفه­ی زندگی را توجیه کند، باید فراتر از زندگی و ارزش­مندتر از آن باشد. در غیر این صورت، پدیده­ی «زیان دیدگی» که در ادبیات دین از آن به عنوان «خُسران» یاد می­شود، رخ می­دهد.

دنیا مقطعی از زندگی است که به لحاظ زمانی، بخش ناچیزی از حیات انسانی را تشکیل می­دهد. به لحاظ ارزش نیز دنیا و هر آن­چه در آن است، ناچیز است.

خداوند متعال، دنیا را ناچیزتر از آن می­داند که هدف تلاش­های انسان باشد.

(قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَه خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى.[iii]

بگو کالای دنیا اندک است و آخرت برای آنان که تقوا پیشه کنند بهتر است.)

کسانی که معنای زندگی­شان دنیاست، با کسب دنیا خشنود می­شوند. همانند کودکی که با دانه­ای شکلات، از شادی در پوست خود نمی­گنجد. قرآن کریم درباره­ی این گروه می­فرماید:

(وَ فَرِحُواْ بِالْحَیَاه الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاه الدُّنْیَا فِی الآخِرَه إِلاَّ مَتَاعٌ.[iv]

آنان به زندگی دنیا خشنودند و حال آن­که زندگی دنیا در برابر زندگی آخرت، جز کالایی اندک نیست.)

و اما حالت سوم، دست یافتن به «معنای واقعی حیات» است. هر چیزی را می­توان معنای زندگی قرار داد اما هر معنایی، ارضا کننده و رضایت­بخش نیست. در بازار معانی، انسان موفق، کسی است که انتخاب­گر خوبی باشد. اشتباه در انتخاب معنا، موجب ناکامی می­گردد و ناکامی، به نارضایتی ختم می­شود. برای کام­یابی باید انتخاب­گر خوبی بود و انتخاب خوب، متوقّف بر شناخت صحیح است. بدانید که دنیا به خاطر انسان و در خدمت انسان آفریده شده و هم­چون ابزاری برای زندگی واقعی اوست. پیامبر خدا(ص) می­فرماید:

همانا دنیا برای شما آفریده شده و شما برای آخرت.[v]

امام علی(ع) نیز در این باره می­فرماید:

«همانا خداوند سبحان، دنیا را برای پس از آن آفریده و اهل دنیا را در آن می­آزماید تا معلوم شود که چه کسی نیک کردارتر است. ما برای دنیا آفریده نشده­ایم و به کوشش در آن (برای به دست آوردن حطام دنیوی) مأمور نگشته­ایم.»[vi]

هم­چنین دنیا مزرعه­ی آخرت دانسته شده[vii] و این یعنی دنیا بستر حیات است، نه هدف حیات. به همین جهت، پیامبر خدا(ص) می­فرماید:

همانا برای دنیا فرزندانی است و برای آخرت، فرزندانی. شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا مباشید.[viii]

وقتی خدا، معنای زندگی شد، انسان به خاطر خدا زندگی می­کند، به خاطر او تلاش می­کند و برای رسیدن به او همه­ی سختی­ها را تحمّل می­کند. وقتی خدا معنای زندگی شد، انسان می­داند چرا زنده است و چرا باید زندگی کند و سرانجامش چه خواهد شد. بدین سان، از حیرت و سرگردانی در می­آید و چون برای عالی­ترین و بلکه تنها مفهوم حیات زندگی می­کند، بر خود می­بالد و احساس رضایت و خشنودی می­کند.

فصل چهارم

روزیِ زندگی

نگرانی از روزی

روزی، یکی از نیازهای اساسی انسان است و لذا ترس از آینده و چگونگی تأمین «روزی»، یک نگرانی عمومی است. نگرانی اگر به اندازه باشد و از حدّ متعارف نگذرد، برای کسب روزی مفید است. اما اگر افزایش یابد و از حدّ معمول بگذرد، به افزایش تنیدگی و فشار روانی منجر شده، رضایت از زندگی را به مخاطره می­اندازد.

امام علی(ع) یکی از عوامل هلاک کننده­ی مردم را ترس از فقر می­داند.[ix]

خدا روزی را تضمین کرده است.

روزی انسان، تأمین شده است.[x] خداوند متعال، تضمین کرده است که روزی انسان را در هر شرایطی تأمین می­کند. تأمین کننده­ی روزی، کسی است که مالک آفرینش است ،و تضمین کننده­ی آن، کسی است که مقتدر و شکست­ناپذیر است. قرآن کریم می­فرماید:

(إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّه الْمَتِینُ.[xi]

خداست روزی رسان، و اوست دارنده­ی نیرویی سخت استوار).

وقتی انسان بداند روزی­اش به دست صاحب قدرت است، احساس اطمینان و آرامش می­کند. هیچ جنبنده­ای در روی زمین نیست مگر آن­که روزی­اش بر عهده­ی خداست.[xii] چه بسا جنبندگانی که یارای تحصیل روزی خویش را ندارند و خدا روزی آن­ها را می­دهد. روزیِ انسان را نیز همین خدا تأمین می­کند.[xiii] هر جان­داری روزی خود را دارد.[xiv] به مورچه بنگرید که با آن همه کوچکی و ظرافت اندام (که تقریباً به چشم نمی­آید)، روزی­اش تضمین شده و به فراخور حالش، روزی او می­رسد. خداوند منّان و بخشنده، از او غافل نیست و او را محروم نساخته است؛ اگر چه در دل تخته­سنگی سیاه و خشک و یا در میان صخره­ای سخت باشد.[xv] و یا به پرندگانی مثل کلاغ و عقاب و کبوتر و شترمرغ بنگرید که خداوند، روزی همه­ی آن­ها را ضمانت کرده است.[xvi] این نکات آموزنده، نشان می­دهد که نگران بودن برای روزی، بی­مورد است. از این رو، پیامبر خدا(ص) به ابن مسعود می­فرماید:

«ای ابن مسعود! برای روزی، اندوه مخور؛ چرا که خداوند متعال می­فرماید: «هیچ جنبنده­ای در زمین نیست مگر روزی آن با خداست» و فرمود: «روزی شما و آن­چه به شما وعده داده است، در آسمان است»[xvii].[xviii]

وضع خود انسان نیز شگفت­انگیز است. ما اکنون نگران روزی خود هستیم و حال آن­که سه مرحله پیش از آن وجود داشته که بدون اطلاع ما خداوند روزی ما را رسانده است، لذا شایسته نیست اکنون نسبت به او سوء­ظن داشته باشیم. مرحله­ی نخست هنگامی است که انسان در رحم مادر قرار دارد. در جای­گاهی آرام که هیچ سرما و گرمایی او را نمی­آزارد و خدا روزی­اش را می­رساند. مرحله­ی دوم، دوران نوزادی است که هرچند ناتوان است، ولی غذای او از شیر مادر تأمین می­شود و کسی هست که او را تر و خشک کند. و مرحله­ی سوم، دوران پس از شیرخوارگی است که روزی او بدون تلاش، از دست­رنج والدین تأمین می­گردد و مشمول مهربانی و دل­سوزی آنان قرار می­گیرد، حتّی او را بر خودشان مقدم می­دارند. اما همین انسان وقتی بزرگ و عاقل می­شود و برای خودش کار می­کند، اوضاع بر او سخت می­شود و به خدا سوء­ظن پیدا می­کند و حقوق مالی­ای را که بر عهده­اش است انکار می­کند و بر خود و عیالش سخت می­گیرد. این­ها به خاطر ترس از تنگ شدن روزی و بدگمانی به خداوند متعال است.[xix]

پیامبر خدا(ص) به دو تن از فرزندان خالد می­فرماید:

«تا وقتی سر شما حرکت می­کند،[xx] از روزی، ناامید نباشید؛ چرا که انسان را مادرش سرخ و بدون پوست می­آفریند. سپس خداوند او را روزی می­دهد.»[xxi]

اگر باور کنیم، راحت زندگی می­کنیم.

اگر بدانیم روزی ما تعیین شده است و هیچ کس نمی­تواند از آن بکاهد و هیچ قدرتی نمی­تواند مانع آن شود، آن­گاه احساس راحتی می­کنیم و می­توانیم از زندگی خود لذت ببریم. امام علی(ع) می­فرماید:

«کسی که مطمئن باشد آن­چه خدا برای او مقدر کرده، فوت نمی­شود، دلش آرام می­گیرد».[xxii]

اَبان بن حمران می­گوید: روزی کسی خدمت امام صادق(ع) رسید و عرض کرد: موعظه­ای به من بیاموز. حضرت به وی فرمود:

«اگر خداوند تبارک و تعالی متکفّل روزی شده، پس اندوه تو برای چیست؟!»[xxiii]

روزی، بر گذر زمان، توزیع شده است.

انسان، عمری طولانی برای خود در نظر می­گیرد و سپس به این می­اندیشد که چگونه باید روزی­اش را تأمین کند. اشتباه شناختی او در این است که می­پندارد، روزی تمام عمر او باید در حال حاضر وجود داشته باشد تا احساس آرامش کند. فکر می­کند که تأمین بودن روزی یعنی حاضر بودن تمام روزی در زمان حال! این در حالی است که تأمین بودن روزی انسان به معنای حاضر بودن آن در لحظه­ی حال نیست. یکی دیگر از قوانین روزی، این است که روزی، «روز به روز» فرا می­رسد، این قانون را پیامبر خدا(ص) این­گونه بیان می­فرماید:

«ای علی! اندوه روزی فردا را نخور که هر فردایی، روزی­ای دارد که فرا می­رسد.»[xxiv]

از این رو، امام علی(ع) می­فرماید:

«هر کس اندوه روزی فردا را داشته باشد، هیچ­گاه رستگار نخواهد شد.»[xxv]

لحظه­ی «حال»، توان تحمّل نگرانی تمام عمر را ندارد و کسانی که نگرانی همه­ی عمر را بر آن لحظه­، تحمیل می­کنند، بدون تردید، با فشار روانی فرساینده­ای درگیر خواهند شد که زندگی را به جهنّم تبدیل می­کند.

امام علی(ع) بر همین اساس می­فرماید:

«... اندوه سالت را بر اندوه امروزت بار نکن و برای هر روز، آن­چه در آن است، تو را کفایت می­کند. پس اگر آن سال، از عمر تو باشد، خداوند در هر فردایی، آن­چه را برای تو تقسیم کرده، می­فرستد و اگر آن سال، از عمر تو نباشد، تو را چه کار با اندوه و غصه­ی آن­چه مال تو نیست!»[xxvi]

جالب این که حضرت، نگرانی برای روزی را نفی نمی­کند بلکه می­فرماید: «هر روز، اندوه همان روز!». این که انسان در هر روز، به فکر روزی همان روز باشد، ناپسند و مشکل­ساز نیست؛ مشکل از جایی آغاز می­شود که اندوه همه­ی آینده را بر امروز خود فرود آمدیم. پس اگر هر روز در اندیشه­ی همان روز باشیم، نه از کار امروز باز می­مانیم و نه دچار تنیدگی و نارضایتی می­شویم.

با این روحیه، نگرانی­ها بر تمام عمر توزیع می­شود و از فشار آن کاسته می­گردد.

حرص، رنج بی­حاصل

تصوّر انسان این است که باید هر چه بیش­تر بهره­مند شد تا لذت زندگی را درک کرد. این جاست که حرص و طمع، متولد می­شود و چنین می­پندارد که از این ره­گذر، روزی و آسایش بیش­تری نصیب وی می­گردد. این در حالی است که هر چه انسان، حریص­تر شود، به همان اندازه از آرامش دور شده است. شخص حریص، از جهت آرامش روحی و لذّت زندگی، یک «محروم» محسوب می­شود. امام صادق(ع) می­فرماید: 

«حریص از دو چیز، محروم می­شود و دو چیز، گریبان­گیر او می­شود: از قناعت محروم می­شود، پس به بی­آسایشی مبتلا می­گردد و از رضایت، محروم می­شود، پس به بی­یقینی مبتلا می­گردد.»[xxvii]

قناعت، کلید رضایت

اکنون می­توان مفهوم قناعت و تأثیر آن در زندگی را بهتر فهمید. قناعت، کلید رضایت از زندگی است. شخص قانع برای کسب روزی تلاش می­کند، ولی به آنچه خدا روزی او کرده، بسنده می­کند. از این رو، نه معترض است و نه احساس ناکامی می­کند؛ بدین جهت، از زندگی خود احساس رضایت خواهد کرد.

تفاوت فرد قانع با فرد حریص ناراضی، در احساس آرامش است که فرد قانع، از آن بهره­مند است و فرد حریص، از آن محروم. نه حرص زدن حریص بر میزان روزی او افزوده است و نه قناعت قانع، روزی کمتری نصیب وی کرده است. پس اگر انسان به آنچه تعیین شده، راضی باشد، از نعمت آرامش نیز برخوردار خواهد شد. پیامبر خدا(ص) می­فرماید:

«آگاه باشید که برای هر کس، روزی­ای هست که به ناچار به او می­رسد. پس اگر کسی به آن راضی باشد، مایه­ی برکت او شده و نیازهایش را فرا می­گیرد، و کسی که به آن راضی نباشد، مایۀ برکت او نشده و نیازهایش را فرا نمی­گیرد.»[xxviii]

از این رو، نیاز انسان به قناعت، بیش­تر از نیاز او به حرص و طمع است.[xxix] گواراترین زندگی، از آنِ کسی است که به روزی خدا قانع و از آن راضی باشد.[xxx]

از امام صادق(ع) نقل شده که لقمان به فرزند خود گفت:

«به آن­چه خدا قسمت تو کرده، قانع باش، تا زندگی­ات باصفا شود».[xxxi]

کسی که از تقدیر الهی راضی باشد به غنا و بی­نیازی واقعی دست می­یابد؛[xxxii] و لذا کم­ترین برخورداری از دنیا او را کافی است، و اگر کسی به آنچه که او را بس است راضی نباشد، هیچ چیز در دنیا برای او کافی نیست.[xxxiii] هیچ ثروتی به اندازه­ی راضی بودن از روزی، احساس فقر و نیازمندی انسان را از میان نمی­برد.[xxxiv]

شخص قانع، هرگز نسبت به آن­چه ندارد، محزون نمی­شود.[xxxv] لذا به سوی راحتی و آسایش، شتاب کرده،[xxxvi] آن را به چنگ آورده است.[xxxvii]

قناعت و تلاش

البته قناعت به معنای تنبلی و بی­کاری نیست. قناعت و تلاش، دو مقوله­ی جدا از یکدیگرند. لذا یکی از آن­ها دیگری را نفی نمی­کند. «تلاش و تنبلی» در یک طبقه قرار می­گیرند و «قناعت و حرص» نیز در یک طبقه. انسان در مقام عمل، یا تلاش­گر است یا تنبل و در مقام احساس و روحیه، یا قانع است یا حریص. در این که انسان باید تلاش کند، شکّی نیست اما سخن، این است که همراه با حرص باشد یا قناعت؟ امام علی(ع)     می­فرماید:

«روزی را طلب کنید زیرا روزی، برای کسی که آن را طلب کند، تضمین شده است».[xxxviii]

پس برقرار ساختن تساوی بین «قناعت» و «تنبلی»، یک مغالطه است. خداوند، روزی را تضمین کرده ولی انسان نیز وظیفه­ای دارد. سَدیر می­گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: «وظیفه­ی انسان در طلب روزی چیست؟» حضرت فرمود:

«وقتی در مغازه­ات را باز کردی و بساط خود را پهن نمودی، آن­چه را بر عهده­ی توست، انجام داده­ای.»[xxxix]

بنابراین، انسان باید تلاش کند تا خداوند، روزی را برساند و البته به آن­چه رسید، قانع باشد و حرص نورزد.

بُخل، دشمن آسایش زندگی

انسانی که دارایی و ثروت را منشأ خوش­بختی می­داند، از یک سو، به طمع دچار می­شود تا مال بیش­تری گرد آورد و از سوی دیگر، به بخل روی می­آورد تا مال را مدّت بیش­تری نزد خود نگه دارد و از تلف شدن آن، جلوگیری کند و بدین وسیله، از زندگی، لذّت بیش­تری ببرد؛ اما آن­چه اتفاق می­افتد چیز دیگری است. شخص بخیل، در حقیقت، رنج و غم و فشار روانی را نزد خود پای­دار می­گرداند. بخیل، با هدف ثروت­مندی بخل می­ورزد؛ ولی در حقیقت، به سوی فقر می­شتابد. امام علی(ع) می­فرماید:

«در شگفتم از بخیل که به سوی فقر و ناداری­ای که از آن گریزان است، می­شتابد و توان­گری و ثروتی را که در پی آن است، از دست می­دهد. او در دنیا مانند تهی دستان به سر می­برد و در آخرت، هم­چون توان­گران، حساب­رسی می­شود.»[xl]

هم­چنین، بخیل، در اجتماع، چیزی جز مذمّت[xli]، ننگ[xlii]، ناسزا[xliii]، دشمنی[xliv] و خواری[xlv] کسب نمی­کند؛ دوستان خود را از دست می­دهد[xlvi] و اقوام و خویشاوندان، با او قطع رابطه می­کنند.[xlvii] با این وضعیت، آیا می­توان پذیرفت که راه بخل، به وادی آرامش ختم می­شود؟ هرگز! بخل، فشار روانی را افزایش می­دهد[xlviii] و آسایش را از انسان می­گیرد. از این رو پیامبر خدا(ص) می­فرماید:

«بخیل، کمتر از هر کسی آسایش دارد».[xlix]

امام صادق(ع) نیز می­فرماید:

«برای بخیل، آسایشی وجود ندارد».[l]

جالب این که بخیل، مالک دارایی خود نیست در حقیقت، او نگهبان اموال ورثه است. روزیِ انسان همان مقداری است که مصرف می­کند و نسبت به آن­چه ذخیره می­کند، خزانه­داری بیش نیست! زحمت «جمع آوری» و مشقّت «فقر» و عذاب «نگه­داری»، از آن بخیل است و استفاده­ی آن، از آنِ دیگران! آیا ارزش آن را دارد؟ امام علی(ع) می­فرماید:

«بخیل، مال را از خود دریغ می­دارد و به اندکی از دنیا بسنده می­کند و همه­ی آن را به وارثانش می­بخشد.»[li]

 



[1]



[i] - روان­شناسی شادی، ص 13.

[ii] - انسان در جستجوی معنا، ص 4.

[iii] - نساء، آیه­ی 77.

[iv] - رعد،آیه­ی 26 و نیز، ر. ک: نهج البلاغه، خطبه­ی 113؛ غررالحکم، ح 2610.

[v] - میزان الحکمة، ج4، ص 1692، ح 5753.

[vi] - نهج البلاغة، نامۀ 55.

[vii] - میزان الحکمة، ج4، ص 1691، ح 5747.

[viii] - بحارالأنوار، ج 77، ص 188، ح 10.

[ix] - دو چیز، مردم را هلاک کرده است: «ترس از فقر و فخر فروشی» (االخصال، ص 68، ح102).

[x] - تأمین بودن و تضمینی بودن روزی، به بحث کنترل اسنادی نیز مربوط می­شود که در آینده از آن سخن خواهیم گفت. ر. ک: بخش سوم / فصل چهارم : «کنترل اسنادی».

[xi] - ذاریات، آیه­ی 58.

[xii] - هود، آیه­ی 6.

[xiii] -عنکبوت، آیه­ی 60.

[xiv] - الکافی، ج 8، ص 22، ح 4.

[xv] - نهج البلاغه، خطبۀ 185.

[xvi] - نهج البلاغه، خطبه­ی 185.

[xvii] - ذاریات، آیه­ی 22.

[xviii] - مکارم الأخلاق، ج 2، ص 356، ح 2660.

[xix] - الخصال، ج1، ص 122، ح 114؛ قصص الانبیاء، ص 197، ح 249.

[xx] - کنایه از زنده بودن است.

[xxi] - مسند ابن حنبل، ج 3، ص 469؛ سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1349، ح 4165.

[xxii] - غرر الحکم، ح 1849؛ عیون الحکم و المواعظ، ص 438.

[xxiii] - کتاب من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 392، ح 5836.

[xxiv] - تحف العقول، ص 14.

[xxv] - غررالحکم، ح 9208.

[xxvi] - کتاب من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 348، ح 5834.

[xxvii] - الخصال، ج 1، ص 69، ح 104؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 20، ح 20856.

[xxviii] - أعلام الدین، ص 342؛ مستدرک الوسائل، ج 13، ص 29، ح 14652.

[xxix] - غررالحکم، ح 8985؛ عیون الحکم و المواعظ، ص 174.

[xxx] - غررالحکم، ح 9073 و 9077؛ عیون الحکم و المواعظ، ص 23 و 143.

[xxxi] - قصص الانبیاء، ص 195، ح 244.

[xxxii] - غررالحکم، ح 9218؛ ر. ک: عیون الحکم و المواعظ، ص 75.

[xxxiii] - الکافی، ج 2، ص 140، ح 11؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 418، ح 5910؛ تحف العقول، ص 207.

[xxxiv] - کتاب من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 385، ح 5834؛ نهج البلاغه، حکمت 371.

[xxxv] - نهج البلاغه، حکمت 349.

[xxxvi] - غررالحکم، ح 9233؛ عیون الحکم و المواعظ، ص 458.

[xxxvii] - الکافی، ج 8، ص 19، ح 4.

[xxxviii] - الإرشاد، مفید، ج1، ص 303، بحارالأنوار، ج 77، ص 423، ح 40.

[xxxix] - الکافی، ج5، ص 79، ح1.

[xl] - نهج البلاغه، حکمت 126.

[xli] - غررالحکم، ح6548 و 6551.

[xlii] - غرر الحکم، ح 6555؛ نهج البلاغه، حکمت 3.

[xliii] - غرر الحکم، ح 6570؛ عیون الحکم و المواعظ، ص 187.

[xliv] - الکافی، ج 4، ص 39، ح 3؛ وسائل الشیعه، ج 21، ص 544، ح 27819.

[xlv] - غرر الحکم، ح 6554.

[xlvi] - غرر الحکم، ح6540؛ عیون الحکم و المواعظ، ص 410.

[xlvii] - الخصال، ج 2، ص 434؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 304، ح 18.

[xlviii] - المواعظ العددیة، ص 58.

[xlix] - کتاب من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 394، ح 5840.

[l] - کتاب من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 394، ح 5838.

و آسایش را از انسان می­گیرد. از این رو پیامبر خدا(ص) می­فرماید: با این وضعیت، آیا می­توان پذیرفت که راه بخل، به وادی آرامش ختم می­شود؟ هرگز! بخل، فشار روانی را افزایش می­دهد و آسایش را از انسان می­گیرد. از این رو پیامبر خدا(ص) می­فرماید: و اقوام و خویشاوندان، با او قطع رابطه می­کنند. با این وضعیت، آیا می­توان پذیرفت که راه بخل، به وادی آرامش ختم می­شود؟ هرگز! بخل، فشار روانی را افزایش می­دهد و آسایش را از انسان می­گیرد. از این رو پیامبر خدا(ص) می­فرماید: کسب نمی­کند؛ دوستان خود را از دست می­دهد و اقوام و خویشاوندان، با او قطع رابطه می­کنند. با این وضعیت، آیا می­توان پذیرفت که راه بخل، به وادی آرامش ختم می­شود؟ هرگز! بخل، فشار روانی را افزایش می­دهد و آسایش را از انسان می­گیرد. از این رو پیامبر خدا(ص) می­فرماید: و خواری کسب نمی­کند؛ دوستان خود را از دست می­دهد و اقوام و خویشاوندان، با او قطع رابطه می­کنند. با این وضعیت، آیا می­توان پذیرفت که راه بخل، به وادی آرامش ختم می­شود؟ هرگز! بخل، فشار روانی را افزایش می­دهد و آسایش را از انسان می­گیرد. از این رو پیامبر خدا(ص) می­فرماید:، دشمنی و خواری کسب نمی­کند؛ دوستان خود را از دست می­دهد و اقوام و خویشاوندان، با او قطع رابطه می­کنند. با این وضعیت، آیا می­توان پذیرفت که راه بخل، به وادی آرامش ختم می­شود؟ هرگز! بخل، فشار روانی را افزایش می­دهد و آسایش را از انسان می­گیرد. از این رو پیامبر خدا(ص) می­فرماید:، ناسزا، دشمنی و خواری کسب نمی­کند؛ دوستان خود را از دست می­دهد و اقوام و خویشاوندان، با او قطع رابطه می­کنند. با این وضعیت، آیا می­توان پذیرفت که راه بخل، به وادی آرامش ختم می­شود؟ هرگز! بخل، فشار روانی را افزایش می­دهد و آسایش را از انسان می­گیرد. از این رو پیامبر خدا(ص) می­فرماید:، ننگ، ناسزا، دشمنی و خواری کسب نمی­کند؛ دوستان خود را از دست می­دهد و اقوام و خویشاوندان، با او قطع رابطه می­کنند. با این وضعیت، آیا می­توان پذیرفت که راه بخل، به وادی آرامش ختم می­شود؟ هرگز! بخل، فشار روانی را افزایش می­دهد و آسایش را از انسان می­گیرد. از این رو پیامبر خدا(ص) می­فرماید:

آن را به چنگ آورده است. لذا به سوی راحتی و آسایش، شتاب کرده، آن را به چنگ آورده است.

هیچ ثروتی به اندازه­ی راضی بودن از روزی، احساس فقر و نیازمندی انسان را از میان نمی­برد. و لذا کم­ترین برخورداری از دنیا او را کافی است، و اگر کسی به آنچه که او را بس است راضی نباشد، هیچ چیز در دنیا برای او کافی نیست. هیچ ثروتی به اندازه­ی راضی بودن از روزی، احساس فقر و نیازمندی انسان را از میان نمی­برد.

گواراترین زندگی، از آنِ کسی است که به روزی خدا قانع و از آن راضی باشد.

از روزی، ناامید نباشید؛ چرا که انسان را مادرش سرخ و بدون پوست می­آفریند. سپس خداوند او را روزی می­دهد.»

.

این نکات آموزنده، نشان می­دهد که نگران بودن برای روزی، بی­مورد است. از این رو، پیامبر خدا(ص) به ابن مسعود می­فرماید: و یا به پرندگانی مثل کلاغ و عقاب و کبوتر و شترمرغ بنگرید که خداوند، روزی همه­ی آن­ها را ضمانت کرده است. این نکات آموزنده، نشان می­دهد که نگران بودن برای روزی، بی­مورد است. از این رو، پیامبر خدا(ص) به ابن مسعود می­فرماید: به مورچه بنگرید که با آن همه کوچکی و ظرافت اندام (که تقریباً به چشم نمی­آید)، روزی­اش تضمین شده و به فراخور حالش، روزی او می­رسد. خداوند منّان و بخشنده، از او غافل نیست و او را محروم نساخته است؛ اگر چه در دل تخته­سنگی سیاه و خشک و یا در میان صخره­ای سخت باشد. و یا به پرندگانی مثل کلاغ و عقاب و کبوتر و شترمرغ بنگرید که خداوند، روزی همه­ی آن­ها را ضمانت کرده است. این نکات آموزنده، نشان می­دهد که نگران بودن برای روزی، بی­مورد است. از این رو، پیامبر خدا(ص) به ابن مسعود می­فرماید: هر جان­داری روزی خود را دارد. به مورچه بنگرید که با آن همه کوچکی و ظرافت اندام (که تقریباً به چشم نمی­آید)، روزی­اش تضمین شده و به فراخور حالش، روزی او می­رسد. خداوند منّان و بخشنده، از او غافل نیست و او را محروم نساخته است؛ اگر چه در دل تخته­سنگی سیاه و خشک و یا در میان صخره­ای سخت باشد. و یا به پرندگانی مثل کلاغ و عقاب و کبوتر و شترمرغ بنگرید که خداوند، روزی همه­ی آن­ها را ضمانت کرده است. این نکات آموزنده، نشان می­دهد که نگران بودن برای روزی، بی­مورد است. از این رو، پیامبر خدا(ص) به ابن مسعود می­فرماید: چه بسا جنبندگانی که یارای تحصیل روزی خویش را ندارند و خدا روزی آن­ها را می­دهد. روزیِ انسان را نیز همین خدا تأمین می­کند. هر جان­داری روزی خود را دارد. به مورچه بنگرید که با آن همه کوچکی و ظرافت اندام (که تقریباً به چشم نمی­آید)، روزی­اش تضمین شده و به فراخور حالش، روزی او می­رسد. خداوند منّان و بخشنده، از او غافل نیست و او را محروم نساخته است؛ اگر چه در دل تخته­سنگی سیاه و خشک و یا در میان صخره­ای سخت باشد. و یا به پرندگانی مثل کلاغ و عقاب و کبوتر و شترمرغ بنگرید که خداوند، روزی همه­ی آن­ها را ضمانت کرده است. این نکات آموزنده، نشان می­دهد که نگران بودن برای روزی، بی­مورد است. از این رو، پیامبر خدا(ص) به ابن مسعود می­فرماید:

خداوند متعال، تضمین کرده است که روزی انسان را در هر شرایطی تأمین می­کند. تأمین کننده­ی روزی، کسی است که مالک آفرینش است ،و تضمین کننده­ی آن، کسی است که مقتدر و شکست­ناپذیر است. قرآن کریم می­فرماید:

و این یعنی دنیا بستر حیات است، نه هدف حیات. به همین جهت، پیامبر خدا(ص) می­فرماید:

ن نتیجه می­رساند که زندگی به راستی ارزش زیستن ندارد.