اصول و جلوههای زیبایی شناسی در قرآن کریم
(قسمت پنجم)
سیّد ابوالقاسم حسینی(ژرفا)
ستارگان زینت آسمان
انسان از روزگاران آغازین با آسمان و ستارگان و سیارههایش پیوندی از جان داشته و لحظههای خلوت خود را با آن رنگ زده است. این استغراق در آسمان، اندک اندک نوعی اعجاب در برابر این شکوه بیکران برای انسان پدید آورد و سبب شد که گونهای از تقدیس و آنگاه الوهیت برای آن قائل شود. اسلام عقل انسان را به صواب و احساسش را به درک جمال فراخواند و با تصویرآراییهای بدیع، او را قانع کرد که اینها نشانهای قدرت و عظمت خداوندند که هر چیز را به نکویی و زیبایی آفریده است. پس سجود و پرستش تنها از آنِ خداوند یگانه است. قرآن کریم فرماید:
وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لاَ تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلاَ لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ [1]
و از نشانههای [قدرت] او شب و روز و خورشید و ماه است، خورشید و ماه را سجده نکنید و خدای را که آنها را آفریده سجده کنید، اگر او را میپرستید و بس.
تهذیب حس زیبایی شناسی انسان در این عرصه بدین گونه است که سیطرهی بیمآلود نگاه اعجابآمیز به ستارگان را از او بگیرد و جان و یاد و ذهنش را با زیبایی این جلوهها انس دهد تا آدمی از رهگذر نگاه جمالیابانه دریابد که این آیات الاهی در خدمت او و زیر سیطرهاش هستند و نه او زیر سیطرهی آنها. میفرماید:
وَسَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ .[2]
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه را که از سوی اوست برای شما رام ساخت. هر آینه در این [کارها] نشانه هاست برای مردمی که میاندیشند.
نیز در جای دیگر به یاد انسان میآورد که زینت این آسمان نزدیک، از آیات خدا و دلیل آفرینش زیبا و بدیع او است:
وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ.[3]
و هر آینه آسمان دنیا ـ نزدیکتر به زمین ـ را به چراغهایی ـ ستارگان ـ بیاراستیم و آنها (چراغها) را تیرهای راندن شیطانها ساختیم، و آنان را عذاب سوزان آماده کردهایم. و نیز: إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ«6» وَحِفْظاً مِن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِد[4]
همانا ما آسمان دنیا ـ نزدیکتر ـ را به زیور ستارگان بیاراستیم، و از هر دیو سرکش و نافرمان نگاه داشتیم. در این آیات نورانی، دلایل اعجاز بیانی و فکری و علمی قرآن کریم را به روشنی میبینیم. آسمان در روز چندان جلوه و زینتی ندارد. زینت آسمان شبانگاهان رخ مینماید و با نورهای گوهرین خود رنگهایی پدیدار میسازد که هیچ چشمی را خسته و هیچ خاطری را ملول نمیکند و هرچه در آن بنگری، زیبایی و جمال مییابی، با همهی گستردگیاش. راز آن نیز این است که با ادامهی خیره شدن به آسمان شب، هرلحظه اندیشه به جایی نو میرود و جلوهای نو مییابد و کشفی تازه میکند. قرآن کریم این جرمهای نورانی آسمان شب را مصابیح نامیده و چراغ دانسته است. در این وصف تفاوتی نیست که این اجرام ستاره باشند یا سیاره زیرا به هرحال، همچون چراغ نور میپراکنند. امّا قرآن بازمیگردد و این بار، نوعی خاص از این جرمها را به تصویر میکشد که نقشی خاص در زینتبخشی به آسمان دارند و آنها کواکب هستند، یعنی سیارگان که نور خود را از نجوم یعنی ستارگان میگیرند. سیاره دارای نوری خاص است که نورانیتش را از ستاره متمایز میکند و در آسمان شب، جلوهای ممتاز به آن میبخشد. بد نیست که درنگی علمی نیز در این جلوهگاه داشته باشیم. خداوند فرماید: «وجعلناها رجوما للشیاطین». آسمان با ستارگان و سیارگانش، شیاطین را میراند. دانش، پرده از این واقعیت برداشته که شهابسنگها دارای نیروی فراوان تخریب هستند که سرعت بسیارشان به این نیرو میافزاید. برخی از اینها دارای ترکیب گرانیتی هستند و برخی فلزی و یا دیگر جنسهای کانی. اینها همان گرد و غبارهای طبیعی برخاسته از آن ستارگان و سیارهها هستند که بر روی هم انباشته شده، به شکل شهاب درمیآیند. سرعت شگفتآمیز این تیرهای آسمانی را میان بیست تا صد میل در ثانیه برشمردهاند و این به حجم آنها بستگی دارد. اگر همین سرعت شگفتانگیز و باورنکردنی نبود، کرة ما با خطری عظیم دست و پنجه نرم میکرد؛ زیرا به سبب همین سرعت است که شهابسنگها پس از برخورد با جوّ ، به پارهای از بخار یا غبار تبدیل میشوند و پیش از آن که به زمین برخورد کنند، از میان میروند؛ وگرنه با برخورد یکی از آنها به زمین، زندگی بسیاری از موجودات به ویرانی میگرایید.[5]
همین خاستگاه علمی را دیرگاهی پیش از اکتشافهای علمی، قرآن کریم بیان فرموده است. جنس کانی این شهابسنگها در این آیات آمده که به نظر میرسد مقصود از آنها همین سنگریزههای آسمانی با حجمهای ریز باشد: فَجَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِن سِجِّیلٍ.[6]
آنگاه آن شهر را زیر و رو کردیم و بر آنها سنگهایی از سجیل ـ سنگ گِل، کلوخی از سنگ و گِل ـ باریدیم. نیز فرماید: لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِن طِینٍ«33» مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ.[7]
تا بر آنها سنگی از گل ـ کلوخ ـ بفرستیم ـ فرو ریزیم ـ که نزد پروردگارت برای گزافکاران نشانکرده شده. نیز این سنگهای آسمانی نوری شدید دارند: وَحَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ «7» مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ«18»[8]
و آن را از [ورود] هر شیطان راندهشدهای نگاه داشتیم، مگر آن که دزدانه سخنی بشنود که شهابی روشن و آشکار دنبالش کند. اکنون باید دید که کدام جلوهی جمالی در این صحنه به تماشا نهاده شده است. این پرتابشهای سهمگین و این سنگهای آسمانی خطربار و برخوردی چنین سخت با جوّ که البتّه به عاقبتی خوش ختم میشود، دارای کدام جلوهی زیباشناسانه است؟ باید گفت که در این جا، قرآن کریم در عمق جان آدمیان، حس زیبایی شناسی را برمیانگیزد؛ احساسی که در نوع خود کاملا بیهمتا است. این جلوه سرشار از نور و رنگ و شور است و خیال را تحریک میکند تا آن صحنهی شگفت را تجسم سازد که شیاطین با هیبت و هیأت خویش میکوشند تا به حضرت قدس راه یابند و صداربایی کنند و از آن خلوت رازی برگیرند. این جا است که قدرت خیال به میدان میآید تا تصور کند که چگونه برخی از این شیاطین با آن پرتابهای مهلک از پای میافتند و برخی دیگر بیمورزانه فرار را بر قرار ترجیح میدهند. این تصویر از آن جهت که در میدان نیروی قدرتمند خیال قرار میگیرد، ظرفیت زیباشناختی والایی دارد؛ چندان که هرگاه به آن بیندیشی، ناچاری با همهی قدرت خیال به سراغ آن بروی و با همان نیرو، فراپشتش را ببینی و به تأمل در آن بنشینی. عبرت و اعتبار فراهم آمده از پشت رنگها و شکلها و نورها نیز همین گونه حاصل میشود. چه بسا مناظری که به ظاهر خوفانگیزند، امّا ظرفیت جمالی آنها بیشتر از مناظر به ظاهر فرحانگیز است. کم نیستند حوادث یا پدیدههای آمیخته با اضطراب و بیم که هنرمندی توانا میتواند بدیعترین صحنهها را از آنها پدیدار سازد و زیباترین جلوهها را از رهگذارشان خلق کند. به نظر برخی از زیباییشناسان، آن چه ملاک شناخت زیبایی است، قوهی طبع و ذوق است و هرچیز که با آن سازگار نباشد، زشت به شمار میرود. پس هرچه با طبع سازگار است، حتی اگر به ظاهر ناخوشایند باشد، از جنبهی هنری زیبا است. به عبارت دیگر، هرچه در طبیعت یافت گردد و دارای حقیقتی باشد، زیبا است؛ زیرا هر هنرمند صاحب ذوقی میتواند به دیدهی جمالشناسانه در آن بنگرد و از باطن آن، جنبهای ذوقمندانه کشف کند که عین زیبایی است.[9] معنای دقیق سخن عارفان ما نیز همین است؛ از جمله این کلام غزلسرای بیبدیل پارسی، جناب سعدی، که با نظرگاهی زیباشناسانه به مجموعهی جهان نگریسته است:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست باری؛ خداوند فرموده است: «إنا زیّنا السماء الدنیا بزینهْْ الکواکب.» بر پایهی این سخن، آسمانی که با زینت سیارهها آراسته شده، همین نزدیکترین آسمان به ما است. فضایی که میان ما و این آسمان گسترده شده، مجالی فراهم میسازد که این آسمان را به سهولت بنگریم و آن را نزدیک فرض کنیم. به همین سبب است که ستارگان و سیارههای این آسمان در چشم ما بروز و ظهوری برجسته دارند و میتوانند عواطف زیباشناسانهی انسان را برانگیزند. از این سخن قرآن کریم برمیآید که تنها همین آسمان نزدیک ما، دارای این مایهی زینت است؛ و این نیز از جلوههای پیوند اعجاز بیانی و علمی قرآن است. نزد دانشیان این روزگار روشن گشته که تنها آسمان دنیا دارای زینت است و چشمها را به زینت خویش خیره میکند. گفتهاند: «نورسپید خورشید و ستارگان، تلفیقی از رنگهای گوناگون است که به روشنی در رنگینکمان دیده میشوند. این رنگها به سبب اختلاف طول موج آن نورهای پدید آورندهی نور سپید، پدیدار میگردند. نور قرمز از امواج بلند زاده میشود و نور آبی از امواج کوتاه. آن گاه که نور خورشید و ستارگان در جوّ زمین راهی میگشاید، ردّپاهای گوناگون بر هوا و آب و غبار برجای مینهد که از آنها امواج بلند پدیدار شده، نور قرمز زاده میشود. و امّا امواج کوتاه پدید آورندهی نور آبی، انعکاس همان بازتابها هستند که به زمین میرسند و به همین سبب است که آسمان را آبی تصور میکنیم. نور خورشید پیش از آن که به جوّ زمین برسد، تا این اندازه قرمز نیست و همین بازتاب نور آبی است که آن را قرمزتر از آن چه هست، در دیدگان ما جلوه میدهد. به همین دلیل، خورشید را هنگام طلوع و نیز غروبش سرختر میبینیم. آبی به نظر رسیدن آسمان در روز و کبود دیدنش در شب، برخاسته از همین شکستی است که نور خورشید و ستارگان پس از برخورد با جوّ مییابد. شب هنگام که نور خورشید به جوّ ما برنمیخورد تا شکست یابد، دگرگونیهای شگفتی در نظام آن رنگها پدید میآید و از میان ظلمت فراگیر جوّ، ستارگان به درخشش درمیآیند، امّا نه با آن کیفیتی که هنگام روز از ورای جوّ دیده بودیم.»[10]
خداوند فرماید: اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشَاءُ وَیَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ.[11]
خداست آن که بادها را میفرستد که ابر را بر میانگیزانند، پس آن را در آسمان آنگونه که خواهد، بگستراند و پاره پارهاش گرداند، پس باران را بینی که از خلال آن بیرون میآید، و چون آن (باران) را به هر کس از بندگانش که خواهد برساند آنگاه شادمان میشوند. این آیه تصویری از حرکت بادها و ابرها و فشرده شدن آنها و شکفتن باران از میانشان را نشان میدهد. آن گاه که این آیات را به گونهی ترتیل بخوانیم، این حرکت و پویایی را بر زبان و در جان خودمان نیز حس میکنیم و این جلوهی طبیعت را پیش چشم مینگریم. باد را میبینیم که به تندی در حرکت است؛ ابرها را که این سوی و آن سوی میروند و روی هم انباشته میشوند؛ و تودههای ابری را که به هم پیوند میخورند و باران از پیوندشان فرومیبارد. واژهها و ترکیبها و جملههای تصویرساز قرآن از این گونهاند؛ یعنی میتوان آنها را همپای ترتیلشان حس کرد. از همین رو است که برترین گونهی خواندن قرآن نیز ترتیل است. با ترتیل میتوان این روح جاری درکلمات را انعکاس داد و آن تصاویر پیاپی جاندار و پویا را بازتاب بخشید. آن جا که آرامش و سکون در تصویر پیدا است، کلمات نیز نرم و آرامند؛ و آن جا که تب و تاب و هیجان در میان است، کلمات نیز آرام و قرار ندارند. این تلفیق موسیقی و نقاشی، خیال را تحریک میکند و روح را برمیانگیزد و جان را رنگ میزند؛ و زیبایی، تلفیقی ازاینها است. این تصویر زنده و پویا سرانجامی انسانی دارد که در سخن خدای تعالی تصویر شده است: «فإذا أصاب به من یشاء من عباده إذا هم یستبشرون». در این میان، از بندگانی سخن رفته که در حرمان و تنگنا بوده و امید گشایش نداشتهاند؛ امّا خداوند برکات آسمانها را به رویشان گشوده و شادمانی و سرور را برایشان ارمغان آورده است. این تصویر قرآنی در همین جا به نقطهای میرسد که آیهی قدرت و رحمت خداوند را رهنمونی بر ایمان به خدای رحمان رحیم میشمارد. در این تصویر، از حرکتی آهسته و آرام سخن میرود که تنها با احساسی ظریف میتوان آن را دریافت و با بیداردلی، آن را نشانهی قدرت و یگانگی خداوند یافت. قرآن کریم فرماید: أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً«45» ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً.[12]
آیا به [صنع] پروردگار خویش ننگریستی که چگونه سایه را بکشید و اگر میخواست، آن را ایستا میگردانید [تا یکسره شب و تاریک بودی] سپس آفتاب را بر آن (سایه) راهنما برگماشتیم. باز آن سایه را به آسانی ـ اندک اندک ـ به سوی خویش بگرفتیم؟ فراخوانی به تماشا، گشایشگر بیداری علمی است تا تدبر در این حرکت آغاز شود و انسان در این تصویر به ژرفاندیشی پردازد و بتواند حرکت و سکون را در ظریفترین حالت بازشناسد. آیهی نخست فرموده است: «ألم تر إلی ربک کیف مدّ الظل» ... . در این جا، میتوان گفت که سایه، از این منظر به تصویر کشیده شده که تداعی کنندهی نوعی آرامش و سکون و طمأنینه است. چه لحظه زیبا و تأمل برانگیزی است آن دم که سایه اندک اندک گسترده میشود و از سپیدهدم تا طلوع خورشید را دربرمیگیرد. گویا این شکوه با همهی لحظههای دیگر برابر است. این آیهی گرامی از انسان نمیخواهد که تنها به این صحنه بنگرد بلکه میخواهد عظمت خداوند را در این صحنه تماشا کند که خدا چگونه آن را گسترانده تا جانش در پرتو این تماشا قرار گیرد و هم به تسلیم و ایمانش نزد خدای تعالی افزوده گردد و هم به جست و جو و پژوهش ترغیب شود. از آن پس، این یادآوری شکوهمند را در برابر ما میگستراند که اگر این مظهر قدرت خداوند نیود، برای جهان چه پیامدهایی داشت. البتّه این واکاوی را بر عهدهی خیال ما میگذارد تا در آن بیندیشد؛ و تنها با یک تلنگر و نیش ضربه، سخن را انتقال میدهد؛ یعنی همان وظیفهی اصلی هنر: «و لو شاء لجعله ساکنا». سپس سؤالی دیگر در ذهن ایجاد میکند که این نیز از وظایف هنر است. این طرح سؤال را با ارائهی یک تصویر و نه پرسش صریح، انجام میدهد و میفرماید: «ثم جعلنا الشمس علیه دلیلا». بیدرنگ ذهن برانگیخته میشود تا بپرسد: چگونه آفتاب میتواند دلیل سایه باشد؟ این سؤال با شگفتی نیز همراه است و آنگاه، سؤالهای تازه از دل آن بیرون میآید: میزان سرعت این حرکت در زمان و مکان چه اندازه است؟ این سایة ناملموس، هرچند محسوس، در اثنای حرکت و گستردگی خویش چه مراحلی را پشت سر مینهد؟ این تصویری بدیع و پویا را میآفریند که همهی ویژگیهای اثر هنری را دارد. از آن پس، آیهی دیگر، طبیعت حرکت سایه تا برچیده شدنش در برابر شکوه و اقتدار خورشید را بیان میکند. زیبایی این دادوستد میان خورشید و سایه، به راستی تأمل برانگیز و تماشایی است؛ آن هم حرکتی که تا این اندازه آرام و آهسته و ناملموس صورت میپذیرد. اعجاز بیانی قرآن کریم در این تعبیر نیز خودنمایی میکند: «ثم قبضناه قبضا یسیرا». تعبیر قبض، چگونگی این فراچیدان را نشان میدهد و تعبیر یسیر، کند بودن این حرکت را، تا بنمایاند که این برگرفتن آنقدر آرام و تدریجی است که چشم نمیتواند حرکت فعلی آن را بنگرد. پس انسان را سزد که از نیروی خیال در این عرصه کمک گیرد تا ضعف چشم را جبران کند و بر نیروی تماشا بیفزاید. از برایند این تصور و ترسیم، میتوان همهی هستی را نگریست که در همین سایهها و پرتوها گسترده شده و گاه سایه غلبه میکند و گاه پرتو؛ و در رهگذار این حال به حال شدنها تفاوت و تناسب معنا مییابد که زیربنای شکلگیری هر تصویر زیبا است. با این حس زیبایی شناسی، انسان میتواند بر ایمان توحیدی خویش بیفزاید. در برابر آن حرکت آرام و کند، حرکتی دیگر به تصویر کشیده میشود که نه چندان کند است و نه چندان تند؛ و دلالتی جمالی دارد بر قدرت و یگانگی خداوند. این حرکت، بال گشودن و پریدن پرندگان است در فضای آسمان که این گونه به تصویر کشیده شده است: أَوَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَیَقْبِضْنَ مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ بَصِیرٌ [13]
و آیا به مرغان بر فراز سرشان ننگریستهاند که بالها گشایند و به هم آرند [تا ببینند که] هیچ کس آنها را [در هوا] جز خدای رحمان نگاه نمیدارد؟ همانا او به هر چیزی بیناست. بسیارند آدمیانی که همراه حرکت پرندگان با ناز و خرامها و پیچ وتابهاشان، در اندیشه فرومیشوند و از آن همه فراز و فرود پررمز و راز، نشانههای بزرگ هستی را فرامیگیرند؛ به ویژه آنگاه که این حرکت با رنگ و ترکیب ابرها درآمیزد و شکلی تازه و بدیع پدید آورد. این جا است که قرآن کریم از باز و بسته کردن بالهاشان سخن میگوید و تصویری زیبا میسازد: «أولم یروا إلی الطیر فوقهم صافات و یقبضن»؟ پس از این پرسش، پاسخی در راه است که خود، جوابی به یک سؤال پدید آمده از آن تأمل است: این حرکت و ترکیب زیبا و احساسبرانگیز از کجا و چگونه ریشه گرفته است؟ و پاسخ این است: «مایمسکن الا الرحمن إنه بکل شیء بصیر». کلمهی رحمن در این جا حضور یافته تا سایههای رحمتِ همه جا گستردهی پروردگار را نشان دهد و پیوند حیات را با این رحمت فراگیر دلالت کند. درس این تصویر نیز از همین جا برمیخیزد: «إنه بکل شیء بصیر». انسانی که این تصویر را مینگرد و جلوهی رحمت حضرت رحمان را در آن تماشا میکند، درمییابد که او بر همه چیز بصیر است و سراسر هستی را از بصیرت خویش میگذراند و در محضر تمامبصیرتش نباید کاری کرد که مایهی شرمساری باشد. بدین گونه، یک منظرهی جمالی طبیعی با حرکتی درونی و باطنی پیوند میخورد و عمق سیر و سلوک بیرون و درون به تصویر کشیده میشود.
1. حرکت باد و ابر
2. گستردن سایه
3. حرکت پرندگان در آسمان