سرود فردا


سرود فردا

فاطمه نیازی

یاسمن بهار- اصفهان

دوست عزیز، بار دیگر شاهد شعرهای زیبای شما هستیم. غزل­­ «رهایی» پر از خیال­پردازی­های بدیع و واژه­های جان­دار است. استفاده­ی هنرمندانه از قافیه­های کم کاربرد و چینش مناسب آن­ها از نکات قابل توجه این سروده است. همان­طور که غزل به پایان نزدیک می­شود، صدای قطار زمان و مسافری که از آن پیاده می­شود، شنونده را به خط پایان می­رساند:

«دستی به پیش آمد و او هم در انتظار                 آرام از قطار زمانش پیاده شد.»

«پرواز کلاغ­ها» نو سروده­ای است که ویژگی بارز آن،  نازک خیالی است و همین ویژگی بر تأثیر و گیرایی آن می­افزاید:

«وقتی که قلبت/ از توی چشم­هایت بیرون زد/ و دوستت دارم­هایت/ چک چک ریخت/ پاهایم بر چیزی لغزیدن گرفت/ دستم را به تیرک اعتمادم آویختم/ باد می­آمد/ باد می­آمد/ و تخم کلاغ­های تشنه را که بر بام خانه لانه داشتند/ شکسته بود/ و پرواز کلاغ­های دو رنگ/ دوستت دارم­هایت را/ تکرار می­کرد.

منتظر آثارتان هستیم.

ابوالفضل صمدی رضایی- مشهد مقدس

برادر ارجمند؛

خوش­حالیم از این­که بار دیگر شاهد شعرهای خواندنی شما هستیم. در بخش سروده­های سنتی، دو گونه غزل دیده می­شود. در پاره­ای موارد، ساختار اندیشه، باروری زبان و به کارگیری صور خیال، به صورت سروده­هایی قابل توجه جلوه­گر می­شود. «وارث انسان» و «حرف دل» این گونه­اند. یک نکته­ی قابل تعمق در این سروده در بیت زیر است:

«کسی که وارث اندوه انسان است از آغاز               و بیرون خواهد آمد از محال انزوا فردا»

محال با کسر «م» به معنی مکرر و فریب و با ضم «م» به معنی نابودی و ناشدنی و بیهوده است. به نظر نگارنده «محاق» به معنی احاطه شده و پوشیده نیز دور از ذهن نیست و به این ترتیب، «پوشیده شده در انزوا» و نهایتاً « از انزوایی که در آن محصور است، خارج  شدن» پذیرفتنی و قابل درک خواهد شد. در همین غزل بیت پایانی زیباترین است:

«همین امروز پایان تباهی­هاست این دنیا               جسارت می­شود موعود ما! اما چرا فردا.»

«حرف دل» در وزن دوری سروده شده و همین دوری بودن وزن و رعایت قوانین آن، موسیقی شعر را بی عیب کرده است. در بیت سوم این غزل، کسره­ی اضافه در بارانِ نم نم، اختلال وزن را از بین می­برد در غیر این صورت جای خالی یک هجای کوتاه، مصراع را از وزن خارج می­کند:

« آن روز باران نم نم بی وقفه یک بند باری - ماندم که بر گونه­هایم اشک است؟ باران؟ کدام است»

در گروه دوم غزل­ها، با وجود برخورداری از مضامین والا و عمدتاً عاشورایی، آن­چنان شیفته­ی قهرمانان بی­نظیر و تکرار ناشدنی شده­اید- البته خرده­ای بر این تأثیرپذیری نمی­توان گرفت - که ابداع و خلاقیت ، کم رنگ می­شود. شاید این احتیاط در به کارگیری واژه­ها، عشقی است که زمام امور را در اختیار گرفته است. بیت سوم «سالار شهدا» نیاز به بازنگری و رفع اشکال وزنی دارد؛ وجود یک هجای بلند اضافی، رکن دوم بیت ششم- در وزن سنگینی می­کند.

مثنوی «مصیبت اربعین» در ادامه­ی مختصات غزل­های یاد شده است. در بیت سوم، استفاده­ی به جا از «کرب و بلا» و «کربلا» در جای­گاه قافیه، قابل توجه است. «کرب» در لغت به معنی اندوه و جمع آن «کروب» است.

«یا ابوالفضل» به چهار پاره­ای دو بیتی پیوسته - می­ماند، که قافیه در دو بیت نخست مفقود است.

«برای تو ابوالفضل» ردیف است و جای قافیه در آن خالی است. با این حال، مضمون عالی آن دل­نشین و شنیدنی است.

در بخش نو سروده­های­تان، به موازات رعایت اختصار، گزیده­گویی و کارآمدی واژه­ها قابل توجه است. روایت عاشقانه­های عاشورایی در مواردی مانند «خورشید محرم» از شعرهای سنتی، گیراتر است. «فرصت»، «اشک و آه» و «تن پوش برف» از شعرهای بی عیب این گروهند. عنوان «امیره» برای مادر و تفکیک قائل شدن در کاربرد مذکر و مؤنث طبق ساختار عربی- در فارسی جایز نیست. این شیوه، مدت­هاست منسوخ شده و در قوانین ساختار و ویرایشی به آن توجه می­شود. واژه­هایی مانند، «مدیره، رئیسه، امیره» به جای «مدیر، رئیس و امیر» برای زن در فارسی کاربرد ندارد.                            منتظر  آثارتان هستیم.

علی اکبر رضایی- قم

برادر ارجمند

از هم­راهی و هم­دلی شما با «سرود فردا» سپاس­گزاریم. در میان سروده­های شما، بعضی مانند «دریا دل»، «شام تنهایی» و «سرشک روان»؛ از نظر آرایش قافیه، به رباعی می­ماند. «می ِذکر» مثنوی و «سکوت دل» قطعه است. «زیر باران» و «جعال بی مثال» شامل دو بیت­هایی هستند که در نوع خود، با تعریف مثنوی سازگار نیست. این مثنوی­های دو بیتی در موسیقی و آهنگ بی اشکالند اما چنان که ذکر شد، رسم مثنوی سرایی را به هم زده است. واژه­های به کار رفته در تمام سروده­ها، از بافت سنتی پیروی می­کنند و بوی شعر کهن از آن­ها به مشام می­رسد. در این میان «دریا­دل» و «زیر باران» شنیدنی هستند. «آمدم اما نه با تن با دلم/ رفتی و شد باز هم تنها دلم/ دل به دریا می­زنم تا زنده­ام/ گر نمیرم تا ابد دریا دلم.»

«من دعا با چشم گریان می­کنم/ از تو یادی زیر باران می­کنم/ وقتی شب را نور باران می­کنی/ یادی از حال بیابان می­کنی؟»

شعرهایی که در قالب فرد یا مفرد سروده­اید، از بی عیب­ترین سروده­های شماست. تصویرسازی در بیت زیر، زیباست اما وزن رکن پایانی معیوب است:

«کس وفاداری زمه رویان ندید              در دل شب، کس نبیند خورشید.»

درنگ و تغییر در تلفظ «خورشید» و تبسم آن به سر هجا می­تواند خلأ وزن را پر کند. این­گونه مفردات زنگ شعرهای صائب را در گوش شنونده به صدا در می­آورد.

در پایان جدیت و تلاش شما را در آزمودن قالب­ها و مضامین گوناگون، می­ستاییم و در انتظار آثار زیبای­تان می­مانیم.

هاتف- قم

دوست گرامی؛

شعرهای نیمایی شما، گواه ذوق و استعداد ذاتی و توانایی سرودن در وجودتان است. در بعضی مصراع­ها، وزن روان، ملایم و خوش طنین است و در مواردی، شکست وزن را نمی­توان نادیده گرفت. چنان که می­دانید در اشعار نوی نیمایی، وزن هرگز از دست نمی­رود و نباید کوتاهی و بلندی مصراع­ها نقش آن را کم رنگ جلوه دهد. اندکی دقت، این وزن نهفته را به گوش جان می­رساند و به هم ریختن آن، شعر را بیمار می­کند.

«قاصدک» از نظر وزن، تخیل و روانی، از شعر نخست، پذیرفتنی­تر است. قابلیت تبدیل شدن به سروده­ای کامل، با ویرایش زبانی وزنی آن امکان پذیر است.                                                                                                             شاعر بمانید.