قصههای شما
فروغ، استخاره زهرا قرهغاش _ اسفراین
تلخ و شیرین، سوژه، درخواست، کاغذ سفید، سرپناه، احترام، ابوالفضل صمدی رضایی – مشهد
زهرا قرهغاش – اسفراین
خواهر عزیز هر دو اثر شما نسبت به کارهای گذشتهتان از قوت ادبی بیشتری برخوردار هستند. مهمترین نکتهای هم که باعث جذابیت هر دو داستان شما شده است بهرهگیری درست و به جا از عنصر تعلیق است.
تعلیق و یا هول و ولا، حالت انتظار و دل نگرانی ویژهای است که نویسنده در موارد خاص ایجاد میکند تا خواننده را منتظر سرنوشت قهرمان نگه دارد و او را به خواندن ادامهی داستان مشتاق کند. این عنصر داستانی باعث میشود هیجان و التهابی شیرین به مخاطب دست بدهد و او را کنجکاوتر کند تا داستان را زودتر به پایان ببرد.
در داستان «فروغ» این تعلیق در مورد آمدن یا نیامدن «فروغ» است و درست لحظهای که مادر وی منتظر رسیدن او و قربانی کردن گاوی برایش است، ناگهان خبر مرگ فروغ را به وی میدهند.
یکی از اشکالات این داستان آن است که اطلاعات لازم را در مورد فروغ و شوهرش و محلی که خدمت میکنند به مخاطب نمیدهید. گاه صحبت از نزدیک مرز است و گاه افغانیهایی که به پاسگاه حمله میکنند و معلوم نیست آنها در چه مرزی هستند و چطور چند افغانی میتوانند نظامیان مرزدار را به قتل برسانند؟ توضیح کافی و البته غیر مستقیم در این مورد میتواند مخاطب را نسبت به وقایعی که احتمالاً مستند نیز هستند و زمانی نامعلوم در مرزهای شرقی اتفاق افتادهاند، آگاه کند. اما در شکل فعلی خواننده فقط با ابهاماتی روبهروست که نمیتواند آنها را درست به هم ربط دهد و پیرنگی معقول برایشان پیدا کند.
از سوی دیگر علت مرگ فروغ مشخص نیست، آیا کسی او را به عمد به قتل رسانده است یا اینکه دچار تصادف و یا حادثهی دیگری شدهاند.
علاوه بر این، فروغ در هر شکلی که فوت کند، هرگز امکان ندارد جسدش در زمانی کمتر از یک ساعت به پزشک قانونی منتقل شود. مادر یک ساعت پیش با او تلفنی صحبت کرده حال او را به پزشک قانونی میخوانند تا کشف هویت صورت گیرد! خودتان با توجه به شغلتان بهتر میدانید که به این سرعت امکان جابهجایی جسد از صحنهی قتل و یا تصادف وجود ندارد؛ آن هم حتی در شرایطی که زن مدارک شناسایی و شماره تلفن و ... نزد خود داشته باشد.
در داستان «استخاره» نیز تعلیق در نحوهی استخاره است. استخارهای که ده بار بد آمده است، ولی ناگهان خوب از آب درمیآید و قهرمان داستان درگیر یک ازدواج نامناسب با پسر خالهی مجرم و ناخلفش میشود و بعد از چند سال که صاحب دو فرزند شده است، متوجه میشود که مادرش از قبل از آقایی که استخاره میگرفته، خواسته است که به ظاهر بگوید استخاره خوب بوده است.
در شرایطی خاص شاید کسی که استخاره گرفته است به هر دلیلی برای تشویق قهرمان به امر ازدواج در آخرین بار خبر از استخارهی خوب بدهد ولی مادر قهرمان چرا باید با وجود اطلاع از شرارتهای پسر خواهرش آن همه اصرار برای ازدواج دخترش با او داشته باشد که در نهایت بخواهد دختر را به زور کتکهای فراوان و استخارهی خوب، راضی به این ازدواج شوم بکند؟
مسئلهی بعدی مشخص نبودن زمان و مکان است. آیا چنین کاری در سالهای اخیر صورت گرفته است و یا در زمانی دورتر؟ و مهمتر از همه مکان وقوع ماجرا کجاست؟ با توجه به توصیفی که از اتاق کاهگلی و دود اندود آقا که با یک منقل آتش گرم شده است، میدهید؛ مخاطب ذهنش به یک روستا در سالهای گذشته میرود، در صورتی که در ادامه به نظر میرسد داستان در عصر حاضر و در محیط شهری اتفاق افتاده است.
پرداختن به فضای وقوع ماجرا و فضاسازی لازم برای بسط پیرنگ، امری لازم و ضروری است و باعث میشود مخاطب کاملاً قهرمان را در شرایط مورد نظر فرض کرده، دقیقاً احساس کند که او در شرایطی واقعی و در زمان و مکانی خاص دست به این کار زده است؛ تا اینکه اصلاً معلوم نشود در چه شرایط زمانی و مکانی، وقایع رخ دادهاند و آیا امکان وقوع آن اتفاق در آن موقعیت وجود داشته است یا نه؟
اما مهمترین نکتهای که باید در هر دو اثرتان به آن توجه کنید و در بازنویسی مدنظرتان باشد، دقت در زبان و نثر داستان است. حتماً یادتان باشد که همیشه از زبان و رسمالخط استاندارد استفاده کنید. گاه به نظر میرسد که گویشی خاص یا اضافه و حذف برخی از حروف را در بعضی از کلمات - که احتمالاً به لهجهی واقعی و لحن شما مربوط است - وارد متن کردهاید و دیگر قواعد زبان معیار، بر اثرتان حاکم نیست. از سویی دیگر گاه با نثر محاوره و گاه ادبی و گاه تلفیقی از این دو، اثرتان را پیش میبرید؛ در حالی که در توصیفات باید از نثر ادبی و کتابی، و در دیالوگها از نثر محاوره بهرهمند شوید و هرگز ترکیبی از این دو را با هم نیاورید. در ضمن به نظر میرسد که در جملهبندی نیز بهتر است دقت بیشتری داشت باشید و با جابهجا کردن کلمات، جملههای زیباتری بسازید تا هم خواندنشان روانتر باشد و هم از آهنگ کلام و زیبایی کافی برخوردار باشند.
امیدوار هستیم با دقت کافی در اجزای اثرتان، دوباره آنها را بازنویسی و اشکالات وارده را رفع کنید.
موفق باشید
ابوالفضل صمدی رضایی – مشهد
برادرمحترم سه داستان کوتاه و سه داستان مینیمالیستی شما به دستمان رسید. در داستان «تلخ و شیرین» تلاش شما بر این امر استوار است که ساعتی از زندگی یک مسافرکش را نشان دهید که پیرمردی را سوار کرده است و در هر لحظه خاطراتش با آن مرد را یادآوری میکند خاطراتش با آن مرد، که زمانی معلم او بوده است. در نهایت این مرور جریانهای مربوط به گذشته معلوم میشود، معلم پیش بینی کرده بود که پسر در آینده یک معتاد مُفنگی خواهد شد، ولی حال پسر یک معلم ریاضی شده، که درساعتهای آزادش، مسافرکشی میکند. به غیر از یک نتیجهگیری اخلاقی و بازگشت به گذشتههای مکرر، نکتهی خاصی در اثر شما به چشم نمیخورد، مگر اینکه با توجه به گذشتهی این معلم و شاگرد قدیمی، در زمان حال واقعهای رخ میداد، تا مخاطب غیر مستقیم پی میبرد که هر دو نفر نسبت به گذشتهی خود تغییر کردهاند و حال در شرایط جدید، آدمهای دیگری شدهاند و یا ...
«سرپناه» نیز داستانی است که بیشتر شبیه به یک گزارش از کار درآمده است. زنی برای اجاره کردن خانهای به سه بنگاه معاملاتی میرود و در هر بنگاه با توجه به تبلیغات خانههای اجارهای در روی شیشهی بنگاه، برخوردهای متفاوتی را تجربه میکند و حرفهایی میشنود که دور از انتظار نیست.
این اثر پتانسیل تبدیل شدن به یک داستان خوب را دارد؛ لذا به جای آنکه فقط به گفت وگوهای مطرح شده بین زن و آن سه مرد بپردازید، میتوانید با وارد شدن به دنیای زن و تفکرات او و همچنین قصد و نیتهای مردان، داستان را درونیتر کنید.
در حال حاضر اثر شما به گونهای است که گویا یک دوربین فیلم برداری ورود و خروج و حرفهای این زن را در سه بنگاه فیلمبرداری کرده است بدون اینکه وارد زندگی و خیالات این آدمها شود و چیزی بیش از آنکه یک دوربین بتواند آن را ضبط کند، به مخاطب نشان دهد، تا اثری پویا و زنده خلق شود.
داستان کوتاه «احترام» نیز شروع خوبی دارد، مردی با حرکاتی مرموز و کیفی مرموزتر به اتاقی میرود و پنجرهها را میبندد و دزدکی کیف را باز میکند و پلاستیک سیاهی از آن بیرون میکشد و درست لحظهای که مخاطب درانتظار دیدن چیزی نامعقول است، مرد بطری آب و نان جویی از کیفش بیرون میآورد و آنها را با قرص فرو میدهد، چرا که نمیخواهد در مقابل دختر کوچکش که برای اولین بار روزه گرفته است، به خاطر بیماریش، روزهخواری کند و در واقع با این کار دارد احترام ماه رمضان را نگاه میدارد و حرمت این ماه را جلوی دخترش نمیشکند.
این کار هم با توجه به شروع خوب و تعلیقی که دارد میتوانست در پایان بهتر از این تمام شود و دچار شعارزدگی نگردد.
و اما در داستانهای کوتاه کوتاه شما نکتهی حائز اهمیتی به چشم نمیخورد و فقط اثر «درخواست» نسبت به سه اثر کوتاهی که فرستادهاید، تا حدی میتواند احساس برانگیز باشد. «مرد عصبی بود. پک محکمی به سیگار زد و گفت: «آخه چرا تو خواب هم دست از سر من برنمیداری؟ چی کار کنم که بچهها رو اذیت میکنه؟ طلاقش که نمیتونم بدم زنمه! خیلی ناراحتی ببرشون پیش خودت.» سپس ته ماندهی سیگارش را روی سنگ قبر خاموش کرد و رفت.»
باید توجه داشته باشید که مینی مالیسم یک جریان ادبی است که دارای ویژگیهای خاص خود است. به طور مثال رعایت ایجاز، واقعبین بودن، غیر مستقیم مطرح کردن مسائل، حس برانگیزی و برون گرایی از خصیصههای این نهضت ادبی هستند و مهمترین شعار نویسندگان این نهضت هم این است که اختصار، روح اصلی و قوهی تعقل و استعداد است و یا اینکه سکوت طلاست.
با توجه به علاقهای که به نگارش داستان کوتاه کوتاه دارید بهتر است با رعایت قواعد این شیوه، دست به قلم ببرید و گمان نکنید هر چیزی که در چند خط میگنجد میتواند یک داستان مینی مالیستی خوب باشد.
سبز و بهاری باشید