حجاب و نقش آن در سلامت روان
عباس رجبی
افزایش احساس خودارزشمندی
حجاب، مانند دیگر احکام اسلام، به عنوان نشانهای از یک مکتب و ایدئولوژی الهی، به زنان و دختران با حجاب، احساس ارزشمندی و افتخار میدهد. در واقع ایدئولوژی و جهانبینی الهی- یعنی داشتن ایمان به خداوند و اینکه آغاز و انجام جهان به دست خداست و ما انسانها بندگان او هستیم و زندگی و مرگمان برای اوست- به زندگی انسان محتوا و ارزش میدهد و او را از احساس پوچی و در نتیجه از شکنندگی و بیهویتی خارج میکند؛ محتوا و ارزشی که برای آن زندگی میکند و در مقابل تمام مشکلات و سختیها صبور است.
زنان وقتی با این تفکر، حجاب و پوشش را برمیگزینند، احساس میکنند با این کار به خدا نزدیکتر شدهاند و مورد نظر و رحمت او هستند. افزون بر اینکه با پوشش و حجاب، نزد انسانهای مؤمن نیز محترم هستند و از جایگاه ویژهای به عنوان یک مسلمان معتقد برخوردار هستند و حتی در نظر افراد غیر مسلمان نیز به وقار و پاکدامنی شناخته میشوند و احترام خاصی مییابند. به یقین چنین احساسی برای زن مسلمان و با حجاب، لذتبخش و آرامشدهنده است و باعث میشود احساس ارزشمندی و احترام کند.
در واقع یکی از حکمتهای حجاب زن، حفظ احترام و شخصیت انسانی اوست به همین دلیل اسلام به آنان دستور داده است برای حفظ حرمت خود حجاب را مراعات کنند. به مردان نیز دستور داده از نگاه شهوتانگیز و حیوانی به زنان، و نیز از هر گونه لذتبری جنسی خارج از دایرهی ازدواج، جداً پرهیز کنند پیامبر اسلام(ص) در حدیثی می فرماید:
«لاحُرمَهَ لِنساء اَهلِ الذّمِه اَن یُنظَرَ اِلی شُعُورِهِنَ وَ اَیدیِهنّ؛[1] یعنی احترامی برای زنان غیرمسلمان نیست تا به موها و دستهایشان نگاه نشود.» بنابراین در فرهنگ اسلام حجاب نوعی احترام به زن و حرمت برای او است که نامحرمان به او دید حیوانی نداشته باشند، ولی این حرمت برای زن کافر نیست.[2]
اما وقتی زن به دلیل ضعف ایمان یا بیاعتقادی با حجاب نیست و در نتیجه از یک منبع آرام بخش بسیار قوی به نام دین محروم است، احساس پوچی و بی ارزشی[3] میکند؛ زیرا تکیهگاه محکمی برای خود و دلیلی برای زندگی نمییابد. او به ناچار برای رهایی از این احساس تخریبگر و رسیدن به پایگاه فکری که بتواند به آن تکیه کند، تلاش میکند؛ ولی چون پایگاه منطقی و عقلانی قابل اعتمادی نمییابد، میکوشد در صورت توان، با روی آوردن به علم و تحصیل و به دست آوردن مدارج علمی و امثال آن، به زندگی خود معنا بدهد. تجربهی زندگی غربی نشان داده این راه حل، موقتی و زودگذر است اما اگر در این راه موفق نشود و نتواند برای خود پایگاهی فکری- هر چند در حد ضعیف و ناقص- دست و پا کند، به تدریج دچار احساس بیارزشی و کمبود شخصیتی و خلاء عاطفی میشود.
این حالت در زن باعث میشود او به هر وسیلهای دست یازد تا خود را از شر این احساس شکننده نجات دهد؛ اما چون هیچ کمالی در خود نمیبیند تا از راه آن به زندگی خود معنا بدهد از بدن خود کمک میگیرد و با برهنگی و خودنمایی میکوشد توجه دیگران را به خود بکشاند تا مورد تحسین آنان قرار گیرد و از این راه، نیاز خود – به مورد توجه بودن- برطرف سازد. نیاز به توجه و احترام که در سلسله مراتب نیازهای اساسی «مزلو» قرار دارد از نیازهای مهم عاطفی انسان است. هر انسانی نیازمند آن است که در نظر دیگران فردی با لیاقت و شایسته باشد و در نتیجه مورد احترام و ستایش آنان قرار گیرد. مزلو در این باره مینویسد: ارضای نیاز به عزت نفس، به احساساتی از قبیل اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لیاقت، کفایت و مفید بودن در جهان، منتهی میشود اما بیاعتنایی به این نیازها موجب احساساتی از قبل حقارت، ضعف و درماندگی میشود. این احساسات یا به دلسردی و یأس خواهد انجامید و یا اینکه گرایشهای رواننژندانه یا جبرانی را به وجود خواهد آورد.[4]
بیشک افراط زن در خودآرایی و برهنگی، میتواند یکی از همین رفتارهای رواننژندانه به شمار میآید که جبرانی برای خلاء عاطفی و شخصیتی وی باشد. بنابراین میتوان گفت معمولاً بی حجابی یا بد حجابی، در زنان و دخترانی دیده میشود که از درون تهی هستند و پایگاه شخصیتی محکمی ندارند. ولی کسانی که از ثبات فکری و در نتیجه از ثبات عاطفی برخوردارند، با وقارترند و پوشش مناسبتری دارند. حتی اگر به میزان پوشش دختران تیزهوش و خلاق آمریکایی در برابر دختران معمولی آنان نگاه کنیم تغییر محسوسی میبینیم. پس میتوان گفت بیججابی و برهنگی، از ضعف شخصیت، خودکم بینی و عدم ارضای صحیح میل به خودنمایی و نیاز به احترام و عزت نفس حکایت دارد، در حالی که حجاب و پوشیدگی اگر همراه با نگرش و باور دینی باشد، این خلاء را جبران میکند. مطلب دیگر اینکه گرچه یکی از عوامل بی بندو باری و افراط زنان در خودنمایی و تبرج، احساس خلاء و کمبود عاطفی است که در آنان به وجود آمده، ولی در اینجا میتوان گفت عکس مطلب هم صحیح است؛ یعنی افراط در بدحجابی و نمایش زیباییهای جسمانی نیز میتواند عامل احساس حقارت، درماندگی و کمبود عاطفی در زن شود و آن را تشدید کند؛ زیرا آسیبهای اجتماعی که از این راه متوجه زن میگردد، باعث می شود آنان دارای شخصیتی متزلزل و وابسته شوند؛ شخصیتی که به خواستههای مردان هرزه وابسته است. مردانی که محبت و علاقهشان حقیقی نیست و فقط به دنبال ارضای غرایز حیوانی خود هستند و به چیزی جز بهرهکشی جنسی نمیاندیشند و حاضرند برای ارضای این غرایز، تمام شرف و شخصیت زن را قربانی کنند. آیا خفتی از این بالاتر برای زن وجود دارد که تمام ارزش و سرمایهی خود را به طور رایگان در اختیار مردان حیوان صفتی قرار دهد که یا برای ارضای غرایز شهوانی خود اظهار دوستی میکنند یا برای رسیدن به پول و ثروت از زیبایی زنان بهره میبرند؛ چنانکه یکی از نویسندگان عرب میگوید: زن امروزی به حدی از بیگانگی و خودباختگی رسیده که روح و جسم او در اختیار دیگران است. او اختیاری حتی بر جسمش ندارد که به میل خود به آن بپردازد بلکه باید ببیند مُد از او چه میخواهد و پسند مشتریان در چیست و اربابان سرمایهدار مُد در پاریس یا نیویورک چه چیزی را مناسب با تن او میدانند. همچنین مهاتما گاندی رهبر آزادیخواه هند گوید: ای زنان! اگر آرایش کردن شما تنها به منظور جلب توجه شهوت مردان است، از این کار خود جداً خودداری کنید و زیر بار چنین خفتی نروید.[5]
با این فرض میتوان تصور کرد که وقتی دختران و زنان بدحجاب متوجه این بیحرمتیها میشوند عمیقاً دچار عذاب روحی میشوند و از اینکه چنین خیانتی به آنان شده خشمگین و ناراحت میگردند. خانم سیمون دویووار[6] دانشمند و حقوقدان معروف فرانسوی مینویسد:
دختران جوان دوست دارند مردان خود آنها را بخواهند، نه برقراری رابطهی جنسی با آنان را؛ لذا نگاههای مردان در عین اینکه آنها را می ستاید، آزار هم میدهد هوس مذکر به همان اندازه که تحسین است توهین است دختران طبیعتاً اگر احساس کنند مردان به بدن آنها نظر جنسی دارند سعی میکنند خود را بپوشانند؛ شرم و حیا از همین جا معلوم میشود.[7]
ویلیام جیمز[8] روانشناس معروف آمریکایی نیز مینویسد:
زنان دریافتند که دست و دلبازی مایهی طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند.[9]
از پیامدهای دیگر روابط آزاد، کاهش سطح مشارکت اجتماعی و علمی زنان است. توجه به آرایش و سرگرم شدن زنان به روابط ناصحیح و پوششهای ناهنجار، آنان را نه تنها از اهداف تکاملی که خداوند برایشان آفریده باز میدارد بلکه باعث پایین آمدن کیفیت وظایف مادری و همسری، و همچنین کاهش سطح مشارکتپذیری زنان میشود. برای نمونه، امروزه سطح مشارکتپذیری زنان آمریکا که افتخار لیبرال دموکراسی غرب است، درتمام سطوح علمی، آموزشی، پژوهشی، سیاسی و اجتماعی بسیار پایین است. بالاترین میزان مشارکت آنان در عالیترین سطح علمی و اجتماعی چهارده درصد و در عرصهی سیاسی کمتر از ده درصد است. بیشترین آمار مشارکت آنها، در امور خدماتی، سرگرمی و ایجاد منبع درآمدی از راه نیازهای جنسی است. شاید یکی از علل شیوع هیستری[10] در بین زنان این است که میخواهند از راه بدن نمایی و جلب توجه جنس مخالف برای خود پایگاه شخصیتی بنا کنند و موفق نمیگردند.[11] علت بالا بودن خودکشی بین زنان تحصیلکردهی غربی هم همین است.
علم و پیشرفتهای علمی، نتوانسته خلاء عاطفی و کمبود شخصیت آنها را پر کند و از طرفی جلوههای جسمانی آنها هم ارزش عرضه کردن خود را از دست داده پس چارهای چز خودکشی برای آنها باقی نگذاشته است[12].
اوضاع غمانگیز زنان در غرب که به دلیل آزادیهای بیحد و حصر در نمایش اعضای جنسی و شهوتی، هر روز ابعاد گستردهتری می یابد، گویای همین مطلب است. در گزارشی که یکی از نویسندگان معاصر از زندگی زنان از جوامع غربی دارد آمده است: آزادی زنان در پوشیدن هر گونه لباس و آرایش ظاهری و هر نوع معاشرت با هر مردی و دل بستن به ظواهر دلفریب و مهیج و لذایذ کوتاه مدت این روشها – که دختران بی تجربه و فاقد اعتقادات مذهبی را به سرعت جذب میکند - نه تنها نتایج ارزشمندی برای زنان نداشته بلکه برعکس، آنان را بیش از پیش حقیر نموده و احساسات آنان را جریحهدار ساخته است؛ زیرا در این روابط زنان به علت عمیقتر بودن احساسات عاطفی به مراتب بیشتر از مردان از قطع ارتباط و جداییها، که بیشتر از جانب مردان و پسران صورت میگیرد صدمهی روحی میبینند و اغلب به گروههای ظاهراً مذهبی مسیحی که فقط به پول فکر میکنند پناه میبرند.[13]
بنابراین، بدحجابی و بدننمایی زنان نه تنها به آنها احساس ارزشمندی و عزت نفس نمیدهد بلکه به خلا عاطفی و کمبود شخصیتی آنان میافزاید و اندک اندک آنها را دچار انواع و اقسام بیماریهای روانی مثل اضطراب و افسردگی میکند و در نتیجه سلامت روانیشان را به مخاطره میاندازد. محافظت از عواطف انسانی زن از تفاوتهای آشکار بین زن و مرد، تفاوت در میزان عواطف و احساسات است. خداوند متعال احساسات و عواطف زن را قویتر و متنوع تر از مرد قرار داده است. نقش این عواطف در زندگی انسان بسیار مهم و حیاتی است به طوری که بدون آن ادامهی زندگی ناممکن میشود. این نقش میتواند از دو جهت باشد نخست اینکه منبع مهم و عامل اصلی آرامش و سکون در زندگی زناشویی است، چنانکه قرآن کریم میفرماید : « و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنو الیها و جعل بینکم موده و رحمه؛[14] و از نشانههای او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد.»
بنابراین وجود عاطفه و احساسات در زندگی زن و مرد، عامل اصلی کشش و پیوند بین آنهاست که منبع اصلی آن را خداوند در وجود زن قرار داده است این عواطف قوی، سبب ایجاد عشق و به تعبیر قرآن، مودت میشود و همین عشق است که به زندگی انسان حیات و تازگی میبخشد. البته روشن است که این کشش و تمایل شدید زن و مرد به یکدیگر غیر از کشش غریزی و جنسی است و آن نیازی روانی و عاطفی است که آنها به یکدیگر دارند و در سایهی آن آرامش مییابند. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که خداوند پس از آفرینش آدم، حوا را آفرید. آدم پس از آگاهی از آفرینش حوا از پروردگار پرسید: این کیست که قرب و نگاه به او مایهی انس من میشود؟ خداوند فرمود: این بندهی من حوا است. آیا دوست داری که با تو بوده و مایهی انس تو شود و با تو سخن بگوید و پیرو تو باشد؟ آدم گفت: «آری پروردگارا تا زندهام سپاس تو بر من لازم است آنگاه خداوند فرمود: از من او را خواستگاری کن چون صلاحیت همسری تو را از نظر تأمین شهوت نیز دارد و خداوند شهوت جنسی را به او بخشید.[15]
از این روایت مشخص میشود که منشا گرایش او به زن و آرمیدن مرد در سایهی انس به زن، مودت و رحمتی است که خداوند بین آنها قرار داده است. این مودت و انس پیش از ظهور غرایز شهوت جنسی هم در آدم بوده زیرا جریان غریزه بعداً مطرح شد بنابراین اگر قرآن مودت و عشق بین زن و شوهر را از نشانههای قدرت خدا میداند به دلیل اهمیت آن است و همانطور که گفتیم این مودت غیر از گرایش غریزی نر به ماده است که در حیوانات هم وجود دارد. دومین نقش مهم عواطف در زن، مسئولیت مادری است که آفرینش بر عهدهی او قرار داده است. مادر شدن که از بزرگترین و عالیترین افتخارات زن است تعیینکنندهی نقش اساسی عاطفه در وجود اوست. قرآن از استعداد شگفتانگیز تولید مثل زن به «قرار مکین»،[16](= قرارگاه مطمئن) تعبیر میکند این استعداد زمانی میتواند فعلیت یابد که روح و روان زن سرشار از عاطفه باشد؛ زیرا عواطف معجزهآسای زن است که سبب به وجود آمدن انگیزهی مادر شدن و پرورش فرزند میشود و در یک کلمه، رمز بقای نسل انسانی است. در واقع زن با تربیت فرزندان، عواطف انسانی را به آنها منتقل میکند عواطفی که جامعهی انسانی سخت به آن نیازمند است و تمام معصیتها و مشکلات دنیای کنونی ازکمبود آن چشمه میگیرد.
البته مهم این است که بدانیم چگونه باید از این منبع بسیار با ارزش حفاظت کرد و در رشد و گسترش آن کوشید تا خرابی و فساد در آن راه نیابد و نسل بشری متضرر نگردد؟ اسلام یکی از راههای آن را واجب کردن حجاب میداند که بهترین راه برای حفظ و بقای عواطف و احساسات با ارزش و انسانی زن محسوب میشود؛ عواطفی که اگر در او نابود شود نه تنها هستهی روانیاش را تهدید میکند و او را دچار مشکلات روانی حاد میسازد، بلکه جامعهی انسانی را نیز به نابودی میکشاند. استاد بزرگوار حضرت آیت الله جوادی آملی در این مورد سخن جامعی دارد: اسلام زن را در سایهی حجاب و سایر فضائل به صحنه میآورد تا معلم عاطفه، رقت، درمان، لطف، صفا، وفا و مانند آن شود و دنیای کنونی، حجاب را از زن گرفته تا زن به عنوان لعبه به بازار بیاید و غریزه را تأمین کند. زن وقتی با سرمایهی غریزه به جامعه آمد، دیگر معلم عاطفه نیست؛ فرمان شهوت میدهد نه دستور گذشت و لذا در غرب میبینید که کمتر اثری از رحم و شفقت هست و آنچه حاکم است قدرت است و کشورهای ضعیف حق حیات ندارند. مردم محروم به هیچ وجه حق زندگی ندارند. آنان که سرنشینانی به کمک سفینهها به فضای دور میفرستند اما نزدیکترین محیط از ستم و قهر آنان میسوزد سرِِّش در آن است که زن منهای عاطفه دستور غریزه و شهوت میدهد و شهوت جز کوری و کری چیزی به همراه ندارد. اما زن به علاوهی حجاب دستور عاطفه میدهد و عاطفه است که بنیان مرصوص را نگه میدارد؛ این بنیان مرصوص به عنوان یک کاخ سربی است؛ هرگز نمیشود کاخی ساخت همهاش از آهن و سنگ سخت باشد، بلکه یک ملات نرم نیز لازم است تا سنگهای سرد و سخت و آهنهای متصلب را در آغوش خود جا بدهد. زن مظهر عواطف و احساسات است و اگر عاطفه را از جامعه گرفتید مثل آن است که این ملاتها را از لابه لای این دیوارها و آجرها و سنگها برداشته اید که رفتن این ملاتها همان و سقوط آن قصر همان. لذا اسلام اصرار دارد که زن با حجاب در جامعه بیاید یعنی بیاید که درس عفت و عاطفه بدهد نه اینکه بیاید درس شهوت و غریزه بیاموزاند. اینکه دیده میشود دنیای استکبار تلاش و کوشش میکند که از غریزهی شهوت مدد بگیرد برای آن است که میخواهد این ملات نرم را از جا درآورد و این بنیان مرصوص را فرسوده کند. تلاش و کوشش اسلام این است که این ملات را در همان جدار به اسم حجاب حفظ کند تا این بنیان مرصوص سالم بماند و اگر دستور عاطفه میدهد برای آن است که در جای خود قرار گرفته است و اگر از جای خود به درآید ملعبه میشود، چه اینکه آزمون غرب کاملاً آن را نشان داده است.[17]
بنابراین اگر زنان حجاب و پوشش نداشته باشند و در مقابل مردان حریم خود را حفظ نکنند به مرور زمان به موجودات سرد و بیعاطفه تبدیل میشوند که نه تنها از رسیدن به کمال و شکوفایی انسانی باز میمانند بلکه دچار مشکلات روحی و روانی جبران ناپذیری خواهند شد، افزون بر اینکه تمام جامعه را نیز به ورطهی نابودی میکشانند. [1] . عبدالعی ابن جمعه الحویزی، تفیسر نورالثقلین، ج3، ص590.
[2] . عبدالله جوادی آملی، زن در آیینه جلال و جمال، ص426.