پرسش و پاسخ هایی درباره ی عرفان و عشق قسمت دوم

نویسنده


عشق حقیقی

* عشق حقیقی چیست؟

از نگاه دین «خداوند» کمال محض، جمال مطلق، دارای برترین وصف‏ها، مبدأ عشق، اولین عاشق و الهام بخش عشق است که همه­ی هستی نشانه و مظهر اویند. از او سرچشمه گرفته و به سوی او می‏روند. از آن رو که آدمی کمال‏جو و جمال­خواه بوده و حقیقتش از روح خدا است، از آن منزل هبوط کرده، به سوی او باز خواهد گشت. انسان داری روحی است که ظهور و جلوه­ی تام صفات حق است.

این­ها نشان­گر این حقیقت است که عشق حقیقی، عشقی است که در جان آدمی نهفته و مبدأ و غایت آن، خداوند است، و اشتیاق شدید آدمی به مظاهر خلقت نیز تنها عشق به حضرت حق است که در آفریدگانش جلوه‏گر شده است و اگر عشق جز این­ها باشد، عشق نخواهد بود.

عشق حقیقی عبارت است از «قرار گرفتن موجودی کمال­جو (انسان) در جاذبه­ی کمال مطلق (خداوند متعال)؛ یعنی، پروردگاری جمیل، مطلق، بی‏نیاز، یگانه، دانای اسرار، توانا، قاهر و معشوقی که همه رو به سوی او دارند و او را می‏طلبند[1].

مانند تو من یار وفادار ندیدم

 

خوش‏تر ز غم عشق تو غم­خوار ندیدم

جز خال خیال رخ زیبای تو در دل

 

در آینه­ی حس تو زنگار ندیدم

دل بندگی دوست به شاهی نفروشد

 

یک مشتری عشق به بازار ندیدم

با بندگی حضرت معشوق الهی

 

در دل هوس شاهی این دار ندیدم.[2]

این عشق- که از آن به «عشق اکبر»، «محبّت اوّل» یا «محبّت سوم» نیز یاد می‏شود-[3]   عشق به دوست حقیقی و منحصر به فردی است که با عشق به خود، جهان را آفرید و عشق را در تمام هستی- از جمله انسان- قرار داد و عشق به خود را در فطرت او به ودیعه نهاد.

ما را سر سودای کس دیگر نیست

 

در عشق تو پروای کس دیگر نیست

جز تو دگری جای نگیرد در دل

 

دل جای تو شد، جای کسی دیگر نیست

عاشق حقیقی و راستین، تنها به کمال محض و جمیل مطلق توجه دارد.تنها او را می‏خواهد و می‏جوید. این عشق، التیام­بخش، رام­کننده، صبرآور، اُنس­برانگیز، رضایت­بخش، نیروزا، طلب‏آور، در هم شکننده­ی خود­پرستی، سرور­انگیز، نشاط­آور، پایا و پویا است. این عشقی است که وصالش، مقتل عاشق است، نه مسلخ وی؛ یعنی، هنگام وصال، عاشق قامت بر کشیده، قیامت به پا می‏کند و عشقش زنده‏تر و فعال‏تر می‏گردد؛ نه آن­که سرد و خاموش شود. در این عشق، عاشق وجود خود را در مقابل معشوق از دست می‏دهد:

جمله معشوق است و عاشق پرده‏ای

 

زنده معشوق است و عاشق مرده‏ای[4]

 عاشق در این عشق، با بلا خشنود می‏گردد نه محزون:

تا خیال دوست در اسرار ماست

 

چاکری و جان سپاری کار ماست

هر کجا شمع بلا افروختند

 

صد هزاران جان عاشق سوختند

عاشقانی گز دورن خانه‏اند

 

شمع روی یار را پروانه‏اند.[5]

 عاشقان این عشق، به مرگ، عشق می‏ورزند:

عاشقم من کشته­ی قربان «لا»

 

جان من نوبت گه طبل بلا

من چو اسماعیلیانم بی حذر

 

بل چو اسماعیل آزادم ز سر

فارغم از طمطراق و از ریا

 

« قل تعالوا» گفت، جانم را بیا[6]

عاشق این عشق، فقط معشوق می‏خواهد نه غیر او:

عاشقان را شادمانی و غم اوست

 

دستمزد و اجرت خدمت هم اوست

غیر معشوق ارتماشایی بود

 

عشق نبود هرزه سودایی بود

عشق آن شعله ست کاو چون بر فروخت

 

هر چه جز معشوق، باقی جمله سوخت

تیغ «لا» در قتل غیر حق براند

 

در نگر ز آن پس که بعد «لا» چه ماند

ماند «الا الله» باقی، جمله رفت

 

شاد باش ای عشقِ شرکت سوزِ زفت[7]

عاشق، در این عشق چون دیوانه‏ای می‏گردد که هیچ طبیب جسمانی، قدرت مداوای او را ندارد:

نیست از عاشق کسی دیوانه‏تر

 

عقل از سودای او کور است و کر

زان که این دیوانگیِ عام نیست

 

طبّ را ارشاد این احکام نیست

گر طبیبی را رسد زین گون جنون

 

دفتر طب را فرو شوید به خون[8]

 عاشق‏ترین عاشقان این عشق، رسول اکرم (ص) بود و به همین دلیل در میان پیامبران خاص بود:

با «محمد» بود عشق پاک، جفت

 

بهر عشق او را خدا «لولاک» گفت

منتهی در عشق چون او بود فرد

 

پس مر او را ز انبیا تخصیص کرد

گر نبودی بهر، عشق پاک را

 

کی وجودی دادمی افلاک را[9]

 از همین رو، قرآن کریم تنها محبوب حقیقی و اصلی را خداوند متعال دانسته[10] و در روایات، به محبّت خداوند سبحان تأکید فراوان شده است[11].

عشق و حبّ به حق، از اول در فطرت آدمی سرشته شده است. دل و روح در قالب اولیه­ی خویش و قبل از هبوط به عالم خاکی و پیش از آن­که محجوب به حجاب‏ها گشته، صورت اصلی خویش را از دست بدهد، مستغرق در شهود حق، واله در حبّ او و عاشق و فانی در وجه او بوده است. دل در موطن اصلی خود، نه تنها در عشق و فنا بلکه عین عشق و فنا است. بنابراین، حب و عشق به حق بعداً در دل به وجود نیامده است؛ بلکه از اوّل بوده و خمیره­ی اصلی دل است.

ملامتم به خرابی مکن که مرشد عشق

 

حوالتم به خرابات کرد روز نخست

عهد الست من همه با عشق شاه بود

 

وز شاه­راه عمر، بدین عهد بگذرم

وقتی حجاب تا حدودی بر طرف شد و صورت اولیه جلوه کرد، «حب حق» نیز ظاهر می‏شود. با ادامه­ی مجاهدت و برطرف شدن بیش­تر حجاب از دل و ظهور کامل‏تر حقیقت دل، دوستی حق هم بیش از پیش ظاهر گردیده، مراتب بالای خود را طیّ می‏کند تا منتهی به عشق شود. عشق نیز به همین ترتیب در مراتب خود پیش می‏رود تا به فنا رسد.[12]

عشق زنده در روان و در بصر

 

هر دمی باشد ز غنچه تازه‏تر

عشق آن زنده گزین کاو باقی است

 

کز شراب جان­فزایت ساقی است

عشق آن بگزین که جمله انبیا

 

یافتند ازعشق او کار و کیا[13]

 عشق انسان زاییده­ی عشق خداست و سبب تفاوت درجه‏اش با عشق خدا، کدورت جسم انسان است. در صورت از میان برخاستن این کدورت- که لازمه‏اش فنای بنده در حق است- محبّت نیز به طهارت و صفای اصلی‏اش بر­می‏گردد. این همان عشقی است که از خدا آغاز می‏شود و به انسان می‏رسد و او را به خدا می‏رساند؛ عشق حقیقی و عرفانی.

این عشق، عشقی دو طرفه است[14] بدین صورت که در قبال عشق انسان به خداوند، او نیز به انسانی که عشق حقیقتی و راستین دارد، عشق می‏ورزد.[15]

نشانه‏های عشق حقیقی

می‏خواهم عاشق حقیقی و واقعی باشم، نشانه‏های عشق حقیقی کدام است؟

برای تمایز عشق حقیقی از عشق مجازی، راه­کارهای گوناگونی وجود دارد؛ از جمله:

1.          عاشق باید با بررسی مبدأ عشق خویش، بداند که آن حس است یا خیال؛ عقل است یا دل؛ شهوت است یا امور انسانی؟

2.          بداند که عشق برایش آرام­بخش، نشاط­آور، طرب­انگیز و تحرک­آفرین است یا موجب اضطراب، خمودی، بی‏حرکتی، سستی و در خود فرو رفتگی؟

3.          آیا با وصال معشوق، عشق اولیه‏اش شکوفاتر، پایاتر و پویاتر می‏گردد، یا پژمرده، ایستا و خموش است؟

4.          آیا معشوق یکی است یا متعدد؟

در عشق حقیقی، معشوق واحد و یگانه است و در عشق مجازی هم، عشق به آیات الهی در طول عشق خداوند است، نه درمقابل آن. اگر معشوق متعدد باشد، عشق ما نه حقیقی است و نه مجازی؛ بلکه عشقی دروغین و کاذب است.

هست معشوق آن که او یکتو بود

 

مبتدا و منتهایش او بود

چون بیابیش و نباشی منتظر

 

هم هویدا او بود هم نیز سرّ

رو چنین عشقی گزین گر زنده‏ای

 

ورنه وقت مختلف را بنده‏ای

هر که چیزی جست، بی شک یافت او

 

چون به جِدّ، اندر طلب، بشتافت او[16]

 از مجموع آیات و روایات و سخن عارفان راستین، می‏توان نشانه‏های عشق حقیقی را دریافت. دانستن این علائم انسان را قادر می‏سازد تا عشق خود را ارزیابی کند. به این نشانه ها در دو قسمت به صورت کلی و اجمالی اشاره می‏شود:

یک. نشانه‏های عشق انسان به خداوند:

1.          خدا را بر همه­ی محبوب‏های خود ترجیح دهد؛

2.          در باطن و ظاهر مطیع خدا باشد؛

3.          در همه­ی امور موافق او باشد؛

4.          اولیای خدا را به جهت او دوست بدارد؛

5.          لقای خدا را بر بقای خود ترجیح دهد؛

6.           هر چیزی را در برابر عشق به خداوند حقیر شمارد؛

7.          همه­ی اوقات، مستغرق ذکر خدا باشد؛

8.          آسایش و آرامشش در قرب او باشد؛

9.          از حضرت حق راضی و خشنود باشد؛

10.      به کلام محبوب (قرآن) عشق ورزد؛

11.      با مال و جان در راه محبوب؛ مجاهده کند؛

12.      بر خلوت و مناجات با محبوب، حریص باشد؛

13.      عبادت برای او آسان باشد؛

14.      همه­ی بندگان مطیع وی را دوست بدارد و بر همه رحیم و مشفق باشد؛

15.      همه­ی کافران و عاصیان را دشمن بدارد.[17]

دو. علائم عشق حق به بنده:

1.          وجود نشانه‏های عشق انسان به خداوند؛

2.          محبوب دوستان خدا می‏شود؛

3.          توفیق طاعت پیدا می‏کند؛

4.          سنگینی خدمت را از دوش او بر می‏دارد؛

5.          به قدر نیاز به او عطا می‏کند؛

6.           بلای بنده را بسیار می‏کند؛

7.          معایب بنده­اش را مخفی می‏کند و ظاهر نمی‏سازد؛

8.          به بنده قلب سلیم عطا فرموده، ‌اخلاق او را نیک می‏گرداند؛

9.          دنیا را مبغوض بنده‏اش می‏سازد؛

10.      او را به حلم و آرامش مزیّن می‏کند؛

11.      صدق و راستی را به او الهام می‏کند؛

12.      دانش و علم را بر ذهنش خطور می‏دهد؛

13.      عبادت نیکو را به او ارزانی می‏دارد؛

14.      امانت را محبوب بنده می سازد[18]؛

یا ربّ ز شراب عشق سرمستم کن

 

وز عشق خودت نیست کن و هستم کن

از هر چه ز عشق خود، تهی دستم کن

 

یک­باره به بند عشق پابستم کن[19]

 عشق مجازی

* عشق مجازی و کاذب چه عشقی است؟

عارفان و فیلسوفان در برابر عشق حقیقی، عشق مجازی و عشق کاذب یا دروغین، را مطرح کرده‏اند. این دو عشق، اصلی و اصیل نیستند؛ بلکه نام‏گذاری «عشق»، بر عشق دروغین، خیانت به محتوا و عمق این واژه­ی پاک است.

پیروان عرفان و عشق حقیقی، از آن­جا که جهان هستی از جمله انسان را مظهر آیات و نشان حضرت حق می‏دانند، عشق به مظاهر و آفریده‏های او را «عشق مجازی» و در طول عشق به ذات پروردگار- که عشق حقیقی است- می‏دانند.

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

 

 

 

 

عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست[20]

عشق مجازی هم­چون نردبان، پل و مسیر وروی به عالم عشق حقیقی است. عشق مجازی، ریشه در عشق حقیقی دارد؛ زیرا عشق ما، بر معشوق راستین متمرکز است و به هر آن­چه که از اوست و بوی او را می‏دهد و آیت اوست، عشق می‏ورزیم. عشق مجازی، عشق به «نمود» است، نه عشق به «بود»؛ از این رو توفق و ماندگاری در این عشق، هر چند بهتر از نداشتن عشق است ولی نتایج عشق حقیقی و راستین را ندارد.

عاشقی گر زین سر و گر ز آن سراست

 

عاقبت ما را بدان سر رهبرست

گفت: معشوقم تو بودستی نه آن

 

لیک، کار از کار خیزد در جهان

عاشق آن وهم اگر صادق بود

 

آن مجازش تا حقیقت می‏رود.[1]

 در روایتی آمده است: نوجوانی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به پیامبر (ص) سلام کرد و از خوشحالی دیدن ایشان، چهره‏اش گشاده شد و لبخند زد. حضرت به او فرمود: ای جوان! مرا دوست داری؟ گفت: ای رسول خدا!  به خدا قسم آری. فرمود هم­چون خودت؟ گفت: ای رسول خدا! به خدا قسم بیش­تر. فرمود: هم­چون پروردگارت؟ گفت خدا را، خدا را، ای رسول خدا! این مقام نه برای تو است و نه دیگری. در حقیقت تو را برای دوستی خدا دوست می‏دارم. در این هنگام رسول خدا به هم­راهان خویش روی کرد و فرمود: این گونه باشید؛ خدا را به سبب احسان و نیکی‏اش به شما دوست بدارید و مرا برای دوستی خدا دوست بدارید.[21]

در حسنِ رخِ خوبان، پیدا همه او دیدم

 

 

 

 

در چشم نکورویان، زیبا همه او دیدم

در دیده­ی هر عاشق، او بود همه لایق

 

 

 

 

ور نه ز نظر وامق، عذرا همه او دیدم

دیدم همه پیش و پس، جز دوست ندیدم کس

 

 

 

 

او بود همه او بس، تنها همه او دیدم[22]

 

گاه از عشق مجازی به «عشق اصغر» یاد می‏شود که همان عشق به انسان است؛ زیرا انسان مجموعه‏ای از لطایف عالم هستی و آیینه‏ای از صفات حق و راه­نمای قلوب و معرفت باری تعالی است.

گاه از آن­، به «عشق اوسط» نیز نام می‏برند که همان اشتیاق و محبت نسبت به همه­ی اجزای عالم است؛ از آن رو که مظاهر صفات الهی است و یا عشق به عالمانی است که ناظر به حقایق موجوداتند و در آفرینش آسمان­ها و زمین به تفکر می‏پردازند.[23] گاهی نیز به آن «عشق نفسانی» یا «عفیف» نیز اطلاق می‏گردد که همان عشق و محبت به صفات روحی و ملکات اخلاقی انسان‏ها است.[24]

 اما عشق کاذب و دروغین، دارای منشأ جنسی و شهوانی است. در این عشق، عاشق به ظاهر معشوق و رنگ و روی او متوجه است. این نوع عشق – که به جفا، نام عشق بر آن نهاده‏اند- موجب تسلط نفس اماره و تقویت آن و حکومت شهوت بر قوه­ی عاقله و در نتیجه خاموش شدن نور عقل می‏شود[25].

عشق‏هایی گز پی رنگی بود

 

عشق نبود عاقبت ننگی بود

عاشقان از درد زان نالیده­اند

 

که نظر ناجایگه مالیده‏اند[26]

 عشق دروغین، جز طغیان شهوت نیست. عشقی که از مبادی جنسی و حیوانی سرچشمه می‏گیرد، به همان نیز خاتمه می‏یابد و افزایش و کاهش آن بیش­تر به فعالیت­های فیزیولوژیکی دستگاه تناسلی بستگی دارد که قهراً در سنین جوانی بیش­تر بروز می‏کند و با پا گذاشتن به سن، از یک طرف و اشباع آن از سوی دیگر، کاهش می‏یابد و منتفی می‏شود. این گونه عشق‏ها به سرعت می‏آید و می‏رود و خطرناک و فضیلت‏کش است.

انسان آن گاه که تحت تأثیر شهوات خویش است، خود را می‏پرستد. شخص مورد علاقه را برای خود می‏خواهد و در این اندیشه است که از وصال او بهره‏مند شود و حداکثر تمتع را از او ببرد. بدیهی است که چنین عشقی نمی‏تواند مکمل و مربّی روح انسان باشد و آن را تهذیب نماید[27]. این نوع عشق، منشأ خشونت، جنایت، زبون­کننده و ناپای­دار است و همان است که وصالش، مدفنش به شمار می آید. ملاصدرای شیرازی می­گوید: «کسانی که شیئی از اشیای دنیایی را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش کرده اند، وقتی به وصال محبوب رسیدند، بعد از مدت اندکی همان محبوب، برای آن­ها وبال شده، موجب زحمت­شان می گردد؛ لذا حلاوتی را که در حالت عشق و حب داشتند، از دست می­دهند»[28].

عشق، آینه­ی بلند نور است                        شهوت ز حساب عشق دور است

سعدیا! عشق نیامیزد و شهوت با هم              پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم

امام صادق (ع) می فرماید: «من وضع حبّه فی غیر موضعه فقد تعرّض للقطیعه»؛[29] «هرکس محبتش را در غیر جای خویش قرار دهد [به جای رابطه و پیوند] خود را در معرض جدایی قرار داده است.»

عشق چون آینه است که در آن، حالات و درجات استعداد هر عاشقی، نمودار می­گردد. دوام عشق، به دوام و پای­داری معشوق وابسته است. عشق آب و رنگ و حس صوری، پای­دار نمی­ماند چون ثبات ندارد. این عشق ها نوعی هوس­رانی و بازی خیالی است که فرجامی جز ننگ و رسوایی ندارد.

 



 



[1] . نگا: احیا علوم الدین، ج4، ص279 -283، المیزان، ص411؛ اسفار، ج7، ص183.

[2] . الهی قمشه­ای.

[3] . اسفار، ج7، ص184؛ خواجه عبدالله انصاری، شرح منازل السائرین، (براساس شرح عبدالرزق کاشانی)؛ ص223 – 222.

[4] . مثنوی معنوی، دفتر یک، بیت 30.

[5] . همان، دفتر 2، ابیات 2572 – 2574.

[6] . همان، دفتر 3، ابیات 4098 – 4100.

[7] . همان، دفتر 5، ابیات 586-590.

[8] . همان، دفتر 6، ابیات 1979-1981.

[9] . همانف دفتر، ابیات 2737-2739.

[10] . بقره، آیه­ی165؛ توبه، آیه­ی24،؛هود، آیه­ی 113؛ عنکبوت، آیه­ی 4؛ زمر، آیه­ی3؛ شوری، آیه 6 – 9.

[11] . محمد محمدی ری شهری، المحبه فی الکتاب و السنه، ص199 و 200؛ ح891 – 893 و نیز ر. ک: زهیر الاعرجی، الاخلاق القرآنیه، ج2، ص11 -15.

[12] . ر.ک: مقالات، ج2، ص166 – 176.

[13] . مثنوی معنوی، دفتر 1، ابیات 218 – 220.

[14] . مائده، آیه­ی 54، آل عمران، آیه­ی 31.

[15] . ر.ک: علوم دین، ج4، ص303 -304، چهل حدیث، ص391-390، رساله­ی عشق بو علی، ص6-4.

[16] . محمدی اشتهاردی، محمد؛ داستان­های مثنوی، ج2، ص90 – 91.

[17] . برای آشنایی تفصیلی، رک: محمدرضا کاشفی، آیین مهرورزی، ص98 – 85.

[18] ر. ک: ص102 و 103؛ عطف الالف، ص89 – 94، احیاءعلوم الدین، ج4، ص304؛ میزان الکمهف ج2، ص222- 224.

[19] . باباطاهر.

[20] . سعدی.

[21] . مثنوی معنوی، دفتر1، ابیات 76 و 111 و دفتر 3، بیت 1345.

[22] . ارشاد القلوب، دیلمیف ص161- ح898.

[23] . عراقی.

[24] . ر.ک: اسفار، ج7، ص184، دامادی، سید محمد؛ شرح عشق و عاشقی همه عشق گفت، ص97 و 98.

[25] . محمد بن محمد بن الحسن، نصیرالدین الطوسی، شرح الاشارات و التنبیهات، نمط نهمف فصل هفتم و هشتم.

[26] . همان.

[27] . مثنوی معنوی، دفتر 1ف بیت 205و دفتر بیت 229.

[28] . ر. ک: مطهری،مرتضیف اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، ص83 -94.

. [29] بحارالانوار، ج74، ص183.