جان پیامبر9
کودکی
فاطمه، در مکّه چشم به جهان گشود؛ چشم اندازش یا آسمان سربی بود و یا زمین سیاه؛ روزگار دشواری. از زمین کوهستانی و آتش گرفتۀ مکه، گل محبتی نمیرویید و از آسمان، سنگ فتنه میبارید. تنها فرزند خانواده بود؛ زیرا خواهرانش پیش از او ازدواج کرده و از خانه رفته بودند و برادرانش نیز پیش از آمدنش چشم از جهان فروبسته بودند.
تربیت در دامن وحی و والاترین مربی جهان آفرینش و عنایت خداوندی، از او شخصیتی آفرید با جسمی به سانِ پولاد آبدیده و روحی به لطافت باران. در روزگار قحطی عاطفه برای دختران، پدر میگفت: «بهترین فرزندان شما، دختراناند.» و «از خوش قدمی زن آن است که نخستین فرزندش دختر باشد!» و «کسی که دختری داشته باشد و او را نیازارد و تحقیر نکند و پسرانش را بر او برتری ندهد، خداوند وارد بهشتش میکند.»
این سیرابی از چشمۀ محبت، بعدها او را چشمۀ محبت ساخت؛ چشمهای که فرز ندان و همسرش دور از جفای دوران و دشمن بیرون از خانه، در هوای صمیمیت داخل خانه تنفس میکردند.
خُردی جسم، مانع از بزرگی روح او نبود؛ بنابراین همدم و همراز مادری بود که خود «کاملترین اندیشه» و «زیباترین رخسار» را داشت.
تندباد مرگ، گُلِ خوشبوی خانۀ محمد را پرپر کرد و بانویی به سرای جاوید کوچید که پیامبر از وی به نیکی یاد میکرد و میفرمود: «پروردگار بهتر از او را به من نداده است.»
اینک، نوبت او بود تا گُلِ خوشبوی این خانه شود؛ ریحانة النبی9. روزگاری اندیشمندی گفته بود: «آن که میماند با دیدن جای خالی آن که رفته است دلش بیشتر آتش میگیرد.» خدیجه رفته و فاطمه مانده بود با زخم زبانها و ریشخندهای نامردمان در کوچههای مکه. اینک باید دستهای کوچک فاطمه، شکمبههای شتر را از شانههای پیامبر9 پاک کند؛ شانههایی که رنج انسان و تاریخ و انسان تاریخی را بر خود تاب میآورد. خود را سپر سنگهایی سازد که به سوی پدر پرتاب میشد. پای پدر هنگام فرار از سنگپراکنی مکیان و پناه بردن به کوههای آفتاب سوختۀ اطراف شهر، مجروح و خونین میشد. پدر به خانه پناه میآورد؛ اما گاه سنگها به داخل خانه پرواز میکردند. برخی نوشتهاند «آن گاه که نمیتوانست از پدر در برابر این طوفان محافظت کند، میگریست.»
رفتارش با پدر چنان مهربانانه و نوازشگرانه بود که پدر به او نشان «ام ابیها» داد؛ نشانی که نشانگر نگاه احترامآمیز پدر به او هم بود؛ نشانی که تا فرجام عمر، آن را چونان افتخاری بر سینه داشت.
فاطمه، آرامش بخش و به تعبیر پدر «شادیِ بخش دل»، «پارۀ تن»، «نور چشم»، «میوۀ دل»، «قلب» و «جان» او بود، و در حقیقت، بخشی از بار سنگین رسالت بر شانههای کوچک- آن هم دخترانۀ- وی قرار داشت.
با کوچیدن به مدینه، از فشارهای مکه کاسته شد، اما بحرانهای دیگر رخ نمود و این تاب آوردن بار رسالت، تا پایان عمر کوتاه اما سبز او تداوم یافت.
دانشوری
بهرهمندی بانو از دانش تا بدان پایه بود که پیامبر9 فرمود: او را «فاطمه» [جدا شده] نامیدند، زیرا پروردگار خجسته و فرازمند، او را [از مردان] با دانش [ویژه] «جدا» ساخته است.
حارثه پسر قدامه میگوید: سلمان به من گفت: روزی عمار به من گفت: میخواهی تو را به کاری شگفت خبر دهم؟ گفتم: آری.
گفت: دیدم علی7 بر فاطمه وارد شد. چون چشم زهرا به او افتاد گفت: «نزدیکم بیا تا به تو در مورد آن چه [در جهان] رخ داده و تا روز رستاخیز رخ میدهد و یا رخ نخواهد داد بگویم!» دیدم: علی برگشت. همراهش برگشتم تا بر پیامبر9 وارد شدیم. رسول خدا به او گفت: «ای اباالحسن! نزدیک بیا.» هنگامی که امام نشست بدو فرمود: «تو، میگویی یا من بگویم؟!» امام فرمود: «سخن شنیدن از شما خوشتر است ای فرستادۀ خدا.»
- گویا با تو بودم که بر فاطمه وارد شدی و به تو چنین و چنان گفت و تو برگشتی.
- نور فاطمه، از نور ماست؟
- نمیدانستی؟!
پس علی برای سپاس از خداوند والا، سجدۀ شکر به جای آورد.
پسر مسعود میگوید: روزی مردی نزد بانو آمد و از وی پرسید: ای دختر فرستادۀ خدا، آیا پیامبر نزد شما چیزی [از دانش] گذاشته است که از آن بهرهمند شویم؟
زهرا به خدمتگزار خود فرمود: آن [پارچۀ] ابریشمین را بیاور.
زن به جستجو برآمدف اما آن را نیافت. فاطمه به او فرمود: وای بر تو! [ارزش] آن [نوشتهها] برای من، به اندازۀ ارزش حسن و حسین است!
زن بار دیگر گشت و آن را یافت.
با توجه به این رهنمود ارزشمند، اهمیت حفظ میراث علمی و فرهنگی پیامبر، نزد اهل بیت به خوبی آشکار و نکات ظریف زیر روشن میشود:
1. حضرت فاطمۀ زهرا3 تمام روایات و احادیث پیامبر را مینوشت.
2. احادیث نوشته شده را طوری نگهداری میفرمود که زود متوجه میشد، فلان روایت در جای خود قرار دارد یا نه.
3. آیا در جهان کسی را میتوان سراغ داشت که ارزش یک روایت را با ارزش فرزندانی همانند امام حسن و امام حسین8برابر بداند؟!
امام عسکری7 فرمود: روزی زنی نزد حضرت زهرا3 آمد و گفت: مادر ضعیفی دارم که دربارۀ نماز دچار اشتباه شده است و مرا نزد شما فرستاد تا مسأله را بپرسم.
بانو پاسخ وی را داد. زن بار دیگر پرسید و او پاسخ داد تا ... این که پرسش و پاسخ ده بار تکرار شد. زن از بسیاریِ سؤال شرمگین شد و گفت: ای دختر فرستادۀ خدا! بیشتر از این شما را به سختی نمیاندازم.
- باز هم بیا و سؤالهایت را بپرس. اگر کسی را اجیر کنند که بار سنگینی را به پشت بام ببرد و صدهزار دینار طلا دستمزد بگیرد، آیا باز هم این عمل سخت و دشوار خواهد بود؟
- نه.
- من برای هر مسألهای که پاسخ میدهم، بیش از فاصلۀ بین عرش تا زمین، مروارید پاداش میگیرم؛ پس من [نسبت به آن کارگری که بار به پشت بام حمل میکند] سزاوارترم از این که پرسیدنت برایم دشوار نباشد. از پدرم شنیدم که میفرمود:
«به همۀ دانشمندان شیعۀ ما، در روز رستاخیز به خاطر بسیاریِ دانش و هدایت بندگان خدا، یک میلیون جامه از نور میپوشانند؛ سپس آواز دهندهای از سوی خداوند ندا خواهد داد: ای سرپرستان یتیمان خاندان محمد! ای کسانی که هنگام گسستگی مردم از پدرانشان- که همان پیشوایان و امامان بودند- ایشان را سرپرستی کردهاید و آنان را به اوج بردید و جامههای دانش در دنیا به آنان پوشاندید! پس به خاطر هر کدام از آن یتیمان به اندازهای که دانش از آنان برگرفتید، به این عالمان جامهها میپوشانند. سپس خداوند والا میگوید: «به این دانشمندانی که سرپرستان یتیمان هستند باز جامهها[یی از نور] بپوشانید و بیفزایید.] و چنین خواهند کرد و آیندگان نیز نسبت به گذشتگان خود چنین خواهند کرد... .»
فاطمه، با دانش خداوندی خودف به سان جامعهشناسی اندیشمند آیندۀ امّت اسلامی پس از سقیفه را در عیادت زنان انصار و مهاجر از وی چنین بازگو میکند:
به جان خودم سوگند، ناقۀ خلافت باردار شده، منتظر باشید چندان نمیگذرد بچهای به دنیا میآورد، ببینید چه فرزندی آورده! پس به جای شیر، خون تازه و سَمّ کُشنده بدوشید. و آن زمان است که باطل گرایان گرفتار خسران ( و از دست دادن سرمایههای معنوی خود) میشوند. و پسینیان فرجام کاری را که پیشینیان آنان انجام دادهاند خواهند دریافت.
زین پس به دنیای خود دلخوش باشید و شادمان؛ اما برای آزمون و فتنهای که در انتظار شماست، مهیا باشید و خوشحال، از شمشیرهای آخته و سلطۀ تجاوزگرانی ستمگر و خونریز و هرج و مرجی فراگیر و حکومت مستبد بیدادگران؛ حکومتی که ثروتهای شما را بر باد میدهد و اندوخته و مردمان شما را درو میکند.
دریغا بر شما! چگونه آرزوی رهایی دارید، در حالی که حقیقت بر شما پنهان مانده؟! «آیا ما میتوانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم، با این که شما کراهت دارید؟!»
قتل عام و شکنجۀ امویان به نام دین، فاجعۀ کربلا، ماجرای حرّه و کشتار مسلمانان مدینه و تجاوز به دختران این شهر از سوی سپاهیان یزید، شکنجۀ مسلمانان از سوی حجّاج، شهوترانیهای عباسیان و ... همه و همه، پیآمدهای طبیعی سقیفه و انحراف قدرت از زمامداران معصوم به فرمانرویان ناشایست بود.
ابو عبیده میگوید: برخی از دوستان ما از امام صادق7 دربارۀ «مصحف فاطمه3» پرسیدند. حضرت مدتی دراز خاموش ماند. سپس گفت:
...فاطمه هفتاد و پنج روز پس از پیامبر زنده بود. به خاطر پدرش بسیار اندوهگین بود. جبرئیل فرود میآمد و به او دلداری میداد و از جایگاه پدرش [در بهشت] برایش میگفت و از آن چه در آینده برای تبارش [و حوادث دیگر] رخ میداد آگاهش میکرد و علی7 آن پیشگوییها را مینوشت؛ این «مصحف فاطمه» است.
فضیل گوید: خدمت امام صادق7 رسیدم. حضرت فرمود: ای فضیل! میدانی پیش از آمدن تو، به چه نگاه میکردم؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: کتاب فاطمه را نگاه میکردم. هر پادشاهی که در زمین به حکومت میرسد، با نام و نام پدر در این کتاب آمده است.
حماد بن عثمان هم میگوید: از امام ششم7 شنیدم که میفرمود: در سال یکصد و بیست و هشت، ملحدانی آشکار میشوند؛ چرا که در مصحف فاطمه3 چنین خواندهام.
البته امام در ادامه توضیح دادهاند: در این مصحف، احکام حلال و حرام وجود ندارد. و همچنین با این که حجم آن سه برابر قرآن است، حتی یک کلمه از قرآن هم در آن نیست.
آری، فاطمه دارای چنین دانش بیکرانی است و از همۀ رخدادهای آیندۀ جهان آگاه است؛ چیزی که در این حد، برای بسیاری از پیامبران الهی نیز فراهم نشده است. مصحف فاطمه، از منابع ارزشمند علم امامان به شمار میرود.
از نظر احکام فقهی، سیره و سخن حضرت فاطمۀ زهرا3 به چند بخش قابل تقسیم است:
الف) احکام فقهی در مورد حضرت فاطمۀ زهرا، مانند حرام بودن لمس نام حضرت بدون وضو.
ب) احکام و آدابی که به ایشان نسبت داده شده و او را پایه گذار آنها میدانند، مانند استحباب تسبیحات حضرت فاطمۀ زهرا در تعقیبات نماز و وقت خواب، تشییع جنازه در تابوت و زیارت قبور در روزهای دوشنبه و پنجشنبه.
ج) مواردی که میتواند در فقه مورد استناد قرار گیرد و طرح شود، مانند جواز سخنرانی زنان در مجامع عمومی در هنگام ضرورت، لزوم احراز رضایت دختر در هنگام ازدواج و لزوم دفاع زنان از مقام ولایت تا سر حدّ شهادت.
د) مواردی که به عنوان سنتهای اجتماعی از سیرۀ آن حضرت برآمده است، مانند ساختن و استفادۀ از تسبیح، «مَهر السنتة» در مهریۀ زنان در هنگام ازدواج و جهیزیه دادن به دختران.
ه) فلسفۀ احکام و شناخت حکمت احکام اسلامی، مانند فلسفۀ نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و قصاص.
با مراجعه به منابع و مدارک تاریخی، بانوان ذیل را از آن حضرت نقل حدیث و روایت کردهاند:
1. حضرت زینب کبری، دختر حضرت فاطمۀ زهرا.
2. امّ کلثوم، دختر حضرت فاطمۀ زهرا.
3. امّ سلمه (هند)، دختر ابی امیه و همسر رسول خدا.
4. اسماء بنت عُمَیس.
5. سلمی آزاد شدۀ حضرت رسول اکرم.
6. فضّه نوبیه.
7. زینب، دختر ابی رافع.
خانواده
مرد، زن و فرزندان، ستونهای خیمۀ خانواده را تشکیل میدهند. خانواده، نخستین آموزشگاه رفتارهای فردی، اجتماعی و ... است؛ سرزمینی که نهال شخصیت فرزندان یا میبالد و قد برمیکشد و میوهای گوارا در عرصۀ اجتماع میدهد، یا آفت میزند پیش از قد برافراشتن، قامت خم میکند و خزانزده در پاییز ناکامی دفن میشود.
با توجه به اهمیت خانواده نزد خردمندان – حتی بیدینان- و تزلزل این آشیانۀ مهرورزی بر شاخسار زندگی در روزگار ما، در این موضوع در سه بخش همسرداری، فرزند پروری و مدیریت خانه از سوی بانو درنگ بیشتری خواهیم داشت:
الف. همسر
هنگامی که پدرش از او پرسید: علی چگونه فردی است؟ گفت: «بهترین همسر» است.
هرگز همسرش را عصبانی نکرد.
هرگز از فرمان همسرش سرپیچی نکرد.
پس از یورش زورگویان به خانه و بردن علی7 برای بیعت اجباری، فاطمه نیز به سوی مسجد آمد. امام7 به سلمان فرمود: به فاطمه بگو برگردد. هنگامی که سلمان پیغام را رسانید، بانو فرمود:
اینک، برمیگردم و شکیبایی میورزم و گوش [به فرمانش] میدهم و پیروی میکنم.
خود در سخنانی با پدرش فرمود: تا زندهام مطیع علی خواهم بود.
هنگامی که خلیفۀ اول و دوم برای گرفتن رضایت ایشان، امام علی را واسطه قرار دادند، حضرت نزد فاطمه آمد و فرمود: «ای آزاده! آن دو نفر دم در ایستادهاند و میخواهند به شما سلامی بدهند. نظرتان چیست؟
بانو فرمود: خانه، خانۀ توست و این زنِ آزاده، هسمر توست! هر چه نظر شماست، انجام دهید.
خشم زهرا به گفتۀ بزرگان اهل سنت و شیعه خشم خداست. کسانی که اوج خشم آن بانو را از آن دو یافتهاند و میدانند که درگیری آنان با فاطمه در چه حدی بوده است، در برابر این برخورد فروتنانۀ زهرا با امام علی به زانو درمیآیند و حیران میشوند.
هرگاه علی به وی مینگریست، اندوهش بر طرف میشد.
هیچ گاه از شوهر چیزی نخواست؛ چرا که میدانست همسرش کسی است که به خوبی به وظیفۀ خود آشناست و آن را انجام میدهد.
در جادۀ پیروی از خداوند، همدوش همسر بود.
در نُه سال زندگی مشترک، هرگز به همسرش دروغ نگفت.
به هیچ نوعی هرگز به همسرش خیانت نکرد.
همسرش را بر خود و فرزندانش مقدم میداشت.
حتی برای ناگواریهایی که پس از شهادتش بر همسرش فرو میریخت، میگریست.
در اندیشۀ آیندۀ شوهرش بود و در نخستین سفارشش از وی میخواست پس از شهادت او ازدواج کند و در تحلیلی میفرمود: مردان را چارهای جز ازدواج نیست.
در خوشیها و غمها و فرازها و فرودهای زندگی، همپای همسرش بود.
هنگام گفت و گو با شوهرش اوج ادب و احترام را رعایت میکندو زمانی که ناگزیر است سوگندی یاد کند چنین میگوید: قسم به کسی که حق تو را [بر من و مردمان] بزرگ و عظیم شمرد... .
با آگاهی از شرایط دشوار مسلمانان در ابعاد نظامی و اقتصادی و تلاش بیکوتاهیِ همسرش برای تأمین هزینههای زندگی – که گاه ناگزیر میشد برای یک یهودی کار کند- از وضعیت معیشتی خود هرگز شکوه نکرد.
با حضورش در خانه، پروانههای صمیمیت و مهربانی به پرواز در میآمدند که اگر علی میآمد و او نبود، غمی سنگین بر سینۀ امام سایه میافکند.
وجودش نه تنها تنشزا نبود، که مایۀ آرامش بود.
بسیاری از نیکیها و ارزشهای علی از طریق او روایت شد. (خوبیهای همسرش را بیان میکرد.)
آن قدر به همسرش مهر میوزید که او را به خاطر همین «حانیه» نامیدند.
چنان بزرگ بود و بزرگوار که شویش به او افتخار میکرد.
ستون خیمۀ زندگی علی بود که وقتی کوچید امام فرمود: این [یکی از دو] ستونی بود که پیامبر فرموده بود.
چنان به شوهرش عشق میورزید که به او میگفت: جانم فدایت باد!
زمانی که علی را زورمندانه تا مسجد کشان کشان بردند، زهرا در پی او تا مسجد آمد و سوگند یاد کرد: «قسم به یزدان از درِ مسجد کنار نمیروم تا پسر عمویم را با چشمان خودم سالم ببینم.»
امام صادق7 از زبان سلمان فارسی روایت میکند: فاطمه کنار قبر رسول خدا9 آمد و فرمود: پسر عمویم را رها کنید؛ قسم به کسی که محمد را به راستی به پیامبری برانگیخت، اگر رهایش نکنید، موهایم را [در جمع بانوان] پریشان میکنم، پیراهن فرستادۀ خدا را بر سرم میگذارم و به آستانۀ الهی مویه [و شما را نفرین] خواهم کرد... .
سلمان میگوید: سوگند به خداوند دیدم دیوارهای مسجد [پیامبر] چنان از بنیان برکنده شدند که آدمی میتوانست از زیر آن رد شود! پس نزدیکش رفتم و گفتم: سرورم! خداوند پدرت را به مهربانی برانگیخت، پس شما انتقامگیر نباش [گرچه این مردمان سستپیمان سزاوار آن هستند]. دیوارها چنان در جای خود قرار گرفتند که غبارهای بنیان آنها پراکنده گشتند و در بینیهای ما وارد شدند.
دربارۀ عدم سازگاری برخی از اصحاب با همسر معصومش میفرمود:
وای بر آنان... چرا از اباالحسن انتقام میگیرند؟ سوگند به پروردگار! به خاطر سوزش شمشیرش [در نبردهای جاهلیت] و بی اعتناییاش به مرگ و پایداریاش از او انتقام میگیرند؛ آنها میبینند که وی چگونه بر آنان میتازد و با دشمنان خدا نمیساطد و کیفرشان میدهد.
در همان شب نخست زندگی مشترک، با سرودن شعری به ستایش از همسرش پرداخت:
افتخار و شکوهی والا، از آنِ ما شد.
و ما در میان فرزندان «عدنان» سرفراز شدیم
تو به بزرگی و برتری رسیدی و از همۀ آفریدگان فرازتر شدی
و جنیان و انسانها، از شکوهِ تو باز ماندند
منظورم «علی» است؛ بهترین کسی که گام بر خاک نهاده است
بزرگوار و نیکوکار
والاییهای اخلاقی و بزرگی از آنِ اوست
تا آن گاه که مرغان بر شاخساران به ترنم مشغولاند.
او با هدف بر هم نخوردن فضای عادی زندگی همسرش [و فرزندانش]، شکستگی دنده، فرو رفتن میخ به سینه و سیاهی بدن از ضربه را تا زمانی که زنده بود، از همسرش پنهان داشت.
آن چه تاکنون خواندهاید، موضع زهرا بود در برابر همسر- که سراسر مهربانی بود و فروتنی و از خودگذشتگی- اما این سکه، روی دیگری هم دارد. و این همه فداکاری، آشنا و عامل به وظایف خویش. بنابراین، برای انصاف ورزی و پیشگیری از هر گونه «یک طرفه قاضی رفتن» که «راضی برگشتن» را در پی دارد، نگاهی داریم به آن روی دیگر سکه؛ زهرا در چشم علی7:
[جز رسول خدا9] امام کسی را در این کرۀ خاکی بیش از فاطمه دوست نمیداشت.
در نامهای خطاب به معاویه، به همسرش افتخار میکند و مینویسد:
«از شما، همسر ابو جهل است و از ما [فاطمه] بهترین بانوی بانوان جهان.»
امام راستگو و بیگزافهگو در خطابی به او میگوید: پدر و مادرم فدایت باد!
آن جا که ایشان به امام فرموده بود: پسر عمو! در سالهای زندگی مشترک نه دروغی به تو گفتم؛ نه خیانتی کردم و نه از فرمانت سرپیچی کردم، امام پاسخ دادند: پناه بر خدا! تو خداشناستر، نیکوکارتر، پارساتر ، بزرگوارتر و خداترستر از آن هستی که تو را به خاطر مخالفت با خودم ملامتت کنم.
هنگامی که حضرت در مسجد بود و به وی خبر ارتحال بانو را دادند، از شدت فاجعه بیهوش شد.
چون از امام خواسته بود: «مرا بعد از مرگ فراموش نکن و به دیدنم بیا»، حضرت هر روز بر سر قبرش میرفت.
امام سخنان دیگری هم در هجران ایشان دارد که در پایان کتاب با عنوان «سوگ سرود» خواهیم آورد و تنها به این جمله از حضرت در سوگ همسرش بسنده میکنیم که: «[زهرا برای من] دوستی بود که هیچ دوستی جای او را نگرفت.»
این مقاله بخشی از پژوهشی است که برای آن، حدود پانصد منبع دیده شد که تنها نام برخی از آنها آورده میشود:
1- اتحاف السائل بما لفاطمة من المناقب و الفضائل، محمد بن عبدالله الأکسراوی القلشقندی الشافعی، تحقیق محمد کاظم الموسوی، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1427 ق-2006 م، طهران.
2- الاحاد و المثانی، ابن ابی عاصم (الضحاک)، وفات: 287ق، تحقیق: باسم فیصل احمد الجوابرة، 1411 ق، دار الدرایة للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الاولی، 1411 ق، مسعودیة، ریاض.
3- الاحتجاج، ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، وفات: 548 ق، تحقیق و تعلیق: سید محمد باقر الخراسان، دارالنعمان للطباعة و النشر، 1386 ق، نجف اشرف.
4- الادب المفرد، امام محمد بن اسماعیل بخاری، وفات: 256 ق، مؤسسه الکتب الثافیة، 406 ق، بیروت، لبنان.
5- الاربعین (محمد طاهر قمی شیرازی) فی امامة الائمة الطاهرین، محمد طاهر بن محمد حسین شیرازی نجفی قمی، وفات: 1098 ق، تحقیق: سید محمد رجائی، محقق، الطبعة الاولی، 1418 ق، قم.
6- الارشاد (مفید)، ابی عبدالله محمد بن النعمان العکبری البغدادی، وفات: 413 ق، تحقیق: مؤسسه آل البیت: لتحقیق التراث، دار المفید للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الثانیة، 414ق، بیروت، لبنان.
7- الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابو عمر یوسف احمد بن عبدالله احمد بن محمد احمد بن عبدالبر النمری معروف به ابن عبدالبر، وفات: 463 ق، تحقیق: علی محمد البجاوی، دارالجیل، الطبعة الاولی، 1412 ق، بیروت لبنان.
8- اسد الغابة فی معرفة الصاحبة، عزالدین ابی الحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد الشیبانی معروف بابن الاثیر، وفات: 630 ق، دارالکتب العربی، بیروت، لبنان.
9- الاسرار الفاطمیة3، محمد فاضل المسعودی، مؤسسة الانوار، الطبعة الثالثة، 1423 ق- 2002 م، قم.
10- الاسرار الفاطمیة3، شیخ محمد فاضل المسعودی، مؤسسه زائر، حرم مقدس فاطمه معصومه3، الطبعة الثانیة، 1420 ق، قم.
11- الاصابة فی تمیز الصحابة، امام احمد بن علی بن حجر العسقلانی، وفات: 852 ق، تحقیق: شیخ عادل احمد عبدالموجود- شیخ علی محمد معوض، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1415 ق، بیروت، لبنان.
12- اعلام الوری، ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، وفات: 548 ق، تحقیق: مؤسسه آل البیت: لاحیاء التراث، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، الطبعة الاولی، 1417 ق، قم.
13- اعیان الشیعة، سید محسن الامین، وفات: 1317 ق، تحقیق: حسن الامین، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، لبنان.
14- افحام الاعداء و الخصوم، سید ناصر حسین الموسوی الهندی، معاصر، تقدیم: محمد هادی الأمینی، مکتبة نینوی الحدیثة، طهران.
15- اقبال الاعمال، سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، وفات: 664 ق، تحقیق: جواد القیومی الاصفهانی، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعة الاولی، 414 ق.
16- الامالی(صدوق)، ابی جعفر محمد بن علی الحسین ابن موسی بن بابویه القمی، وفات: 381 ق، قسم الدراسات الاسلامیة، مؤسسة البعثة، قم، مرکز الطباعة و النشر فی مؤسسه البعثة، الطبعة الاولی، 1417 ق، قم.
17- الامالی(طوسی)، ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی، وفات: 460ق، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیة، مؤسسة البعثة، دار الثقافة للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الاولی، 1414 ق، قم.
18- الامالی (مفید)، ابی عبدالله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی، وفات: 413 ق، تحقیق: حسین استاد ولی- علی اکبر الغفاری، دارالمفید للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الثانیة، 1414 ق، بیروت، لبنان.