جان پیامبر9

کودکی

فاطمه، در مکّه چشم به جهان گشود؛ چشم اندازش یا آسمان سربی بود و یا زمین سیاه؛ روزگار دشواری. از زمین کوهستانی و آتش گرفتۀ مکه، گل محبتی نمی­رویید و از آسمان، سنگ فتنه می­بارید. تنها فرزند خانواده بود؛ زیرا خواهرانش پیش از او ازدواج کرده و از خانه رفته بودند و برادرانش نیز پیش از آمدنش چشم از جهان فروبسته بودند.

تربیت در دامن وحی و والاترین مربی جهان آفرینش و عنایت خداوندی، از او شخصیتی آفرید با جسمی به سانِ پولاد آبدیده و روحی به لطافت باران. در روزگار قحطی عاطفه برای دختران، پدر می­گفت: «بهترین فرزندان شما، دختران­اند.» و «از خوش قدمی زن آن است که نخستین فرزندش دختر باشد!» و «کسی که دختری داشته باشد و او را نیازارد و تحقیر نکند و پسرانش را بر او برتری ندهد، خداوند وارد بهشتش می­کند.»

این سیرابی از چشمۀ محبت، بعدها او را چشمۀ محبت ساخت؛ چشمه­ای که فرز ندان و همسرش دور از جفای دوران و دشمن بیرون از خانه، در هوای صمیمیت داخل خانه تنفس می­کردند.

خُردی جسم، مانع از بزرگی روح او نبود؛ بنابراین همدم و همراز مادری بود که خود «کامل­ترین اندیشه» و «زیباترین رخسار» را داشت.

تندباد مرگ، گُلِ خوشبوی خانۀ محمد را پرپر کرد و بانویی به سرای جاوید کوچید که پیامبر از وی به نیکی یاد می­کرد و می­فرمود: «پروردگار بهتر از او را به من نداده است.»

اینک، نوبت او بود تا گُلِ خوشبوی این خانه شود؛ ریحانة النبی9. روزگاری اندیشمندی گفته بود: «آن که می­ماند با دیدن جای خالی آن که رفته است دلش بیشتر آتش می­گیرد.» خدیجه رفته و فاطمه مانده بود با زخم زبان­ها و ریشخندهای نامردمان در کوچه­های مکه. اینک باید دست­های کوچک فاطمه، شکمبه­های شتر را از شانه­های پیامبر9 پاک کند؛ شانه­هایی که رنج انسان و تاریخ و انسان تاریخی را بر خود تاب می­آورد. خود را سپر سنگ­هایی سازد که به سوی پدر پرتاب می­شد. پای پدر هنگام فرار از سنگ­پراکنی مکیان و پناه بردن به کوه­های آفتاب سوختۀ اطراف شهر، مجروح و خونین می­شد. پدر به خانه پناه می­آورد؛ اما گاه سنگ­ها به داخل خانه پرواز می­کردند. برخی نوشته­اند «آن گاه که نمی­توانست از پدر در برابر این طوفان محافظت کند، می­گریست.»

رفتارش با پدر چنان مهربانانه و نوازشگرانه بود که پدر به او نشان «ام ابیها» داد؛ نشانی که نشانگر نگاه احترام­آمیز پدر به او هم بود؛ نشانی که تا فرجام عمر، آن را چونان افتخاری بر سینه داشت.

فاطمه، آرامش بخش و به تعبیر پدر «شادیِ بخش دل»، «پارۀ تن»، «نور چشم»، «میوۀ دل»، «قلب» و «جان» او بود، و در حقیقت، بخشی از بار سنگین رسالت بر شانه­های کوچک- آن هم دخترانۀ- وی قرار داشت.

با کوچیدن به مدینه، از فشارهای مکه کاسته شد، اما بحران­های دیگر رخ نمود و این تاب آوردن بار رسالت، تا پایان عمر کوتاه اما سبز او تداوم یافت.

دانشوری

بهره­مندی بانو از دانش تا بدان پایه بود که پیامبر9 فرمود: او را «فاطمه» [جدا شده] نامیدند، زیرا پروردگار خجسته و فرازمند، او را [از مردان] با دانش [ویژه] «جدا» ساخته است.

حارثه پسر قدامه می­گوید: سلمان به من گفت: روزی عمار به من گفت: می­خواهی تو را به کاری شگفت خبر دهم؟ گفتم: آری.

گفت: دیدم علی7 بر فاطمه وارد شد. چون چشم زهرا به او افتاد گفت: «نزدیکم بیا تا به تو در مورد آن چه [در جهان] رخ داده و تا روز رستاخیز رخ می­دهد و یا رخ نخواهد داد بگویم!» دیدم: علی برگشت. همراهش برگشتم تا بر پیامبر9 وارد شدیم. رسول خدا به او گفت: «ای اباالحسن! نزدیک بیا.» هنگامی که امام نشست بدو فرمود: «تو، می­گویی یا من بگویم؟!» امام فرمود: «سخن شنیدن از شما خوش­تر است ای فرستادۀ خدا.»

-         گویا با تو بودم که بر فاطمه وارد شدی و به تو چنین و چنان گفت و تو برگشتی.

-         نور فاطمه، از نور ماست؟

-         نمی­دانستی؟!

پس علی برای سپاس از خداوند والا، سجدۀ شکر به جای آورد.

پسر مسعود می­گوید: روزی مردی نزد بانو آمد و از وی پرسید: ای دختر فرستادۀ خدا، آیا پیامبر نزد شما چیزی [از دانش] گذاشته است که از آن بهره­مند شویم؟

زهرا به خدمتگزار خود فرمود: آن [پارچۀ] ابریشمین را بیاور.

زن به جستجو برآمدف اما آن را نیافت. فاطمه به او فرمود: وای بر تو! [ارزش] آن [نوشته­ها] برای من، به اندازۀ ارزش حسن و حسین است!

زن بار دیگر گشت و آن را یافت.

با توجه به این رهنمود ارزشمند، اهمیت حفظ میراث علمی و فرهنگی پیامبر، نزد اهل بیت به خوبی آشکار و نکات ظریف زیر روشن می­شود:

1.      حضرت فاطمۀ زهرا3 تمام روایات و احادیث پیامبر را می­نوشت.

2.      احادیث نوشته شده را طوری نگهداری می­فرمود که زود متوجه می­شد، فلان روایت در جای خود قرار دارد یا نه.

3.      آیا در جهان کسی را می­توان سراغ داشت که ارزش یک روایت را با ارزش فرزندانی همانند امام حسن و امام حسین8برابر بداند؟!

امام عسکری7 فرمود: روزی زنی نزد حضرت زهرا3 آمد و گفت: مادر ضعیفی دارم که دربارۀ نماز دچار اشتباه شده است و مرا نزد شما فرستاد تا مسأله را بپرسم.

بانو پاسخ وی را داد. زن بار دیگر پرسید و او پاسخ داد تا ... این که پرسش و پاسخ ده بار تکرار شد. زن از بسیاریِ سؤال شرمگین شد و گفت: ای دختر فرستادۀ خدا! بیشتر از این شما را به سختی نمی­اندازم.

- باز هم بیا و سؤال­هایت را بپرس. اگر کسی را اجیر کنند که بار سنگینی را به پشت بام ببرد و صدهزار دینار طلا دستمزد بگیرد، آیا باز هم این عمل سخت و دشوار خواهد بود؟

- نه.

- من برای هر مسأله­ای که پاسخ می­دهم، بیش از فاصلۀ بین عرش تا زمین، مروارید پاداش می­گیرم؛ پس من [نسبت به آن کارگری که بار به پشت بام حمل می­کند] سزاوارترم از این که پرسیدنت برایم دشوار نباشد. از پدرم شنیدم که می­فرمود:

«به همۀ دانشمندان شیعۀ ما، در روز رستاخیز به خاطر بسیاریِ دانش و هدایت بندگان خدا، یک میلیون جامه از نور می­پوشانند؛ سپس آواز دهنده­ای از سوی خداوند ندا خواهد داد: ای سرپرستان یتیمان خاندان محمد! ای کسانی که هنگام گسستگی مردم از پدرانشان- که همان پیشوایان و امامان بودند- ایشان را سرپرستی کرده­اید و آنان را به اوج بردید و جامه­های دانش در دنیا به آنان پوشاندید! پس به خاطر هر کدام از آن یتیمان به اندازه­ای که دانش از آنان برگرفتید، به این عالمان جامه­ها می­پوشانند. سپس خداوند والا می­گوید: «به این دانشمندانی که سرپرستان یتیمان هستند باز جامه­ها[یی از نور] بپوشانید و بیفزایید.] و چنین خواهند کرد و آیندگان نیز نسبت به گذشتگان خود چنین خواهند کرد... .»

فاطمه، با دانش خداوندی خودف به سان جامعه­شناسی اندیشمند آیندۀ امّت اسلامی پس از سقیفه را در عیادت زنان انصار و مهاجر از وی چنین بازگو می­کند:

به جان خودم سوگند، ناقۀ خلافت باردار شده، منتظر باشید چندان نمی­گذرد بچه­ای به دنیا می­آورد، ببینید چه فرزندی آورده! پس به جای شیر، خون تازه و سَمّ کُشنده بدوشید. و آن زمان است که باطل گرایان گرفتار خسران ( و از دست دادن سرمایه­های معنوی خود) می­شوند. و پسینیان فرجام کاری را که پیشینیان آنان انجام داده­اند خواهند دریافت.

زین پس به دنیای خود دلخوش باشید و شادمان؛ اما برای آزمون و فتنه­ای که در انتظار شماست، مهیا باشید و خوشحال، از شمشیرهای آخته و سلطۀ تجاوزگرانی ستمگر و خونریز و هرج و مرجی فراگیر و حکومت مستبد بیدادگران؛ حکومتی که ثروت­های شما را بر باد می­دهد و اندوخته و مردمان شما را درو می­کند.

دریغا بر شما! چگونه آرزوی رهایی دارید، در حالی که حقیقت بر شما پنهان مانده؟! «آیا ما می­توانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم، با این که شما کراهت دارید؟!»

قتل عام و شکنجۀ امویان به نام دین، فاجعۀ کربلا، ماجرای حرّه و کشتار مسلمانان مدینه و تجاوز به دختران این شهر از سوی سپاهیان یزید، شکنجۀ مسلمانان از سوی حجّاج، شهوترانی­های عباسیان و ... همه و همه، پی­آمدهای طبیعی سقیفه و انحراف قدرت از زمامداران معصوم به فرمانرویان ناشایست بود.

ابو عبیده می­گوید: برخی از دوستان ما از امام صادق7 دربارۀ «مصحف فاطمه3» پرسیدند. حضرت مدتی دراز خاموش ماند. سپس گفت:

...فاطمه هفتاد و پنج روز پس از پیامبر زنده بود. به خاطر پدرش بسیار اندوهگین بود. جبرئیل فرود می­آمد و به او دلداری می­داد و از جایگاه پدرش [در بهشت] برایش می­گفت و از آن چه در آینده برای تبارش [و حوادث دیگر] رخ می­داد آگاهش می­کرد و علی7 آن پیشگویی­ها را می­نوشت؛ این «مصحف فاطمه» است.

فضیل گوید: خدمت امام صادق7 رسیدم. حضرت فرمود: ای فضیل! می­دانی پیش از آمدن تو، به چه نگاه می­کردم؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: کتاب فاطمه را نگاه می­کردم. هر پادشاهی که در زمین به حکومت می­رسد، با نام و نام پدر در این کتاب آمده است.

حماد بن عثمان هم می­گوید: از امام ششم7 شنیدم که می­فرمود: در سال یکصد و بیست و هشت، ملحدانی آشکار می­شوند؛ چرا که در مصحف فاطمه3 چنین خوانده­ام.

البته امام در ادامه توضیح داده­اند: در این مصحف، احکام حلال و حرام وجود ندارد. و همچنین با این که حجم آن سه برابر قرآن است، حتی یک کلمه از قرآن هم در آن نیست.

آری، فاطمه دارای چنین دانش بی­کرانی است و از همۀ رخدادهای آیندۀ جهان آگاه است؛ چیزی که در این حد، برای بسیاری از پیامبران الهی نیز فراهم نشده است. مصحف فاطمه، از منابع ارزشمند علم امامان به شمار می­رود.

از نظر احکام فقهی، سیره و سخن حضرت فاطمۀ زهرا3 به چند بخش قابل تقسیم است:

الف) احکام فقهی در مورد حضرت فاطمۀ زهرا، مانند حرام بودن لمس نام حضرت بدون وضو.

ب) احکام و آدابی که به ایشان نسبت داده شده و او را پایه گذار آن­ها می­دانند، مانند استحباب تسبیحات حضرت فاطمۀ زهرا در تعقیبات نماز و وقت خواب، تشییع جنازه در تابوت و زیارت قبور در روزهای دوشنبه و پنجشنبه.

ج) مواردی که می­تواند در فقه مورد استناد قرار گیرد و طرح شود، مانند جواز سخنرانی زنان در مجامع عمومی در هنگام ضرورت، لزوم احراز رضایت دختر در هنگام ازدواج و لزوم دفاع زنان از مقام ولایت تا سر حدّ شهادت.

د) مواردی که به عنوان سنت­های اجتماعی از سیرۀ آن حضرت برآمده است، مانند ساختن و استفادۀ از تسبیح، «مَهر السنتة» در مهریۀ زنان در هنگام ازدواج و جهیزیه دادن به دختران.

ه) فلسفۀ احکام و شناخت حکمت احکام اسلامی، مانند فلسفۀ نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و قصاص.

با مراجعه به منابع و مدارک تاریخی، بانوان ذیل را از آن حضرت نقل حدیث و روایت کرده­اند:

1.      حضرت زینب کبری، دختر حضرت فاطمۀ زهرا.

2.      امّ کلثوم، دختر حضرت فاطمۀ زهرا.

3.      امّ سلمه (هند)، دختر ابی امیه و همسر رسول خدا.

4.      اسماء بنت عُمَیس.

5.      سلمی آزاد شدۀ حضرت رسول اکرم.

6.       فضّه نوبیه.

7.      زینب، دختر ابی رافع.

خانواده

مرد، زن و فرزندان، ستون­های خیمۀ خانواده را تشکیل می­دهند. خانواده، نخستین آموزشگاه رفتارهای فردی، اجتماعی و ... است؛ سرزمینی که نهال شخصیت فرزندان یا می­بالد و قد برمی­کشد و میوه­ای گوارا در عرصۀ اجتماع می­دهد، یا آفت می­زند پیش از قد برافراشتن، قامت خم می­کند و خزان­زده در پاییز ناکامی دفن می­شود.

با توجه به اهمیت خانواده نزد خردمندان – حتی بی­دینان- و تزلزل این آشیانۀ مهرورزی بر شاخسار زندگی در روزگار ما، در این موضوع در سه بخش همسرداری، فرزند پروری و مدیریت خانه از سوی بانو درنگ بیشتری خواهیم داشت:

الف. همسر

هنگامی که پدرش از او پرسید: علی چگونه فردی است؟ گفت: «بهترین همسر» است.

هرگز همسرش را عصبانی نکرد.

هرگز از فرمان همسرش سرپیچی نکرد.

پس از یورش زورگویان به خانه و بردن علی7 برای بیعت اجباری، فاطمه نیز به سوی مسجد آمد. امام7 به سلمان فرمود: به فاطمه بگو برگردد. هنگامی که سلمان پیغام را رسانید، بانو فرمود:

اینک، برمی­گردم و شکیبایی می­ورزم و گوش [به فرمانش] می­دهم و پیروی می­کنم.

خود در سخنانی با پدرش فرمود: تا زنده­ام مطیع علی خواهم بود.

هنگامی که خلیفۀ اول و دوم برای گرفتن رضایت ایشان، امام علی را واسطه قرار دادند، حضرت نزد فاطمه آمد و فرمود: «ای آزاده! آن دو نفر دم در ایستاده­اند و می­خواهند به شما سلامی بدهند. نظرتان چیست؟

بانو فرمود: خانه، خانۀ توست و این زنِ آزاده، هسمر توست! هر چه نظر شماست، انجام دهید.

خشم زهرا به گفتۀ بزرگان اهل سنت و شیعه خشم خداست. کسانی که اوج خشم آن بانو را از آن دو یافته­اند و می­دانند که درگیری آنان با فاطمه در چه حدی بوده است، در برابر این برخورد فروتنانۀ زهرا با امام علی به زانو درمی­آیند و حیران می­شوند.

هرگاه علی به وی می­نگریست، اندوهش بر طرف می­شد.

هیچ گاه از شوهر چیزی نخواست؛ چرا که می­دانست همسرش کسی است که به خوبی به وظیفۀ خود آشناست و آن را انجام می­دهد.

در جادۀ پیروی از خداوند، همدوش همسر بود.

در نُه سال زندگی مشترک، هرگز به همسرش دروغ نگفت.

به هیچ نوعی هرگز به همسرش خیانت نکرد.

همسرش را بر خود و فرزندانش مقدم می­داشت.

حتی برای ناگواری­هایی که پس از شهادتش بر همسرش فرو می­ریخت، می­گریست.

در اندیشۀ آیندۀ شوهرش بود و در نخستین سفارشش از وی می­خواست پس از شهادت او ازدواج کند و در تحلیلی می­فرمود: مردان را چاره­ای جز ازدواج نیست.

در خوشی­ها و غم­ها و فرازها و فرودهای زندگی، همپای همسرش بود.

هنگام گفت و گو با شوهرش اوج ادب و احترام را رعایت می­کندو زمانی که ناگزیر است سوگندی یاد کند چنین می­گوید: قسم به کسی که حق تو را [بر من و مردمان] بزرگ و عظیم شمرد... .

با آگاهی از شرایط دشوار مسلمانان در ابعاد نظامی و اقتصادی و تلاش بی­کوتاهیِ همسرش برای تأمین هزینه­های زندگی – که گاه ناگزیر می­شد برای یک یهودی کار کند- از وضعیت معیشتی خود هرگز شکوه نکرد.

با حضورش در خانه، پروانه­های صمیمیت و مهربانی به پرواز در می­آمدند که اگر علی می­آمد و او نبود، غمی سنگین بر سینۀ امام سایه می­افکند.

وجودش نه تنها تنش­زا نبود، که مایۀ آرامش بود.

بسیاری از نیکی­ها و ارزش­های علی از طریق او روایت شد. (خوبی­های همسرش را بیان می­کرد.)

آن قدر به همسرش مهر می­وزید که او را به خاطر همین «حانیه» نامیدند.

چنان بزرگ بود و بزرگوار که شویش به او افتخار می­کرد.

ستون خیمۀ زندگی علی بود که وقتی کوچید امام فرمود: این [یکی از دو] ستونی بود که پیامبر فرموده بود.

چنان به شوهرش عشق می­ورزید که به او می­گفت: جانم فدایت باد!

زمانی که علی را زورمندانه تا مسجد کشان کشان بردند، زهرا در پی او تا مسجد آمد و سوگند یاد کرد: «قسم به یزدان از درِ مسجد کنار نمی­روم تا پسر عمویم را با چشمان خودم سالم ببینم.»

امام صادق7 از زبان سلمان فارسی روایت می­کند: فاطمه کنار قبر رسول خدا9 آمد و فرمود: پسر عمویم را رها کنید؛ قسم به کسی که محمد را به راستی به پیامبری برانگیخت، اگر رهایش نکنید، موهایم را [در جمع بانوان] پریشان می­کنم، پیراهن فرستادۀ خدا را بر سرم می­گذارم و به آستانۀ الهی مویه [و شما را نفرین] خواهم کرد... .

سلمان می­گوید: سوگند به خداوند دیدم دیوارهای مسجد [پیامبر] چنان از بنیان برکنده شدند که آدمی می­توانست از زیر آن رد شود! پس نزدیکش رفتم و گفتم: سرورم! خداوند پدرت را به مهربانی برانگیخت، پس شما انتقام­گیر نباش [گرچه این مردمان سست­پیمان سزاوار آن هستند]. دیوارها چنان در جای خود قرار گرفتند که غبارهای بنیان آن­ها پراکنده گشتند و در بینی­های ما وارد شدند.

دربارۀ عدم سازگاری برخی از اصحاب با همسر معصومش می­فرمود:

وای بر آنان... چرا از اباالحسن انتقام می­گیرند؟ سوگند به پروردگار! به خاطر سوزش شمشیرش [در نبردهای جاهلیت] و بی اعتنایی­اش به مرگ و پایداری­اش از او انتقام می­گیرند؛ آن­ها می­بینند که وی چگونه بر آنان می­تازد و با دشمنان خدا نمی­ساطد و کیفرشان می­دهد.

در همان شب نخست زندگی مشترک، با سرودن شعری به ستایش از همسرش پرداخت:

افتخار و شکوهی والا، از آنِ ما شد.

و ما در میان فرزندان «عدنان» سرفراز شدیم

تو به بزرگی و برتری رسیدی و از همۀ آفریدگان فرازتر شدی

و جنیان و انسان­ها، از شکوهِ تو باز ماندند

منظورم «علی» است؛ بهترین کسی که گام بر خاک نهاده است

بزرگوار و نیکوکار

والایی­های اخلاقی و بزرگی از آنِ اوست

تا آن گاه که مرغان بر شاخساران به ترنم مشغول­اند.

او با هدف بر هم نخوردن فضای عادی زندگی همسرش [و فرزندانش]، شکستگی دنده، فرو رفتن میخ به سینه و سیاهی بدن از ضربه را تا زمانی که زنده بود، از همسرش پنهان داشت.

آن چه تاکنون خوانده­اید، موضع زهرا بود در برابر همسر- که سراسر مهربانی بود و فروتنی و از خودگذشتگی- اما این سکه، روی دیگری هم دارد. و این همه فداکاری، آشنا و عامل به وظایف خویش. بنابراین، برای انصاف ورزی و پیشگیری از هر گونه «یک طرفه قاضی رفتن» که «راضی برگشتن» را در پی دارد، نگاهی داریم به آن روی دیگر سکه؛ زهرا در چشم علی7:

[جز رسول خدا9] امام کسی را در این کرۀ خاکی بیش از فاطمه دوست نمی­داشت.

در نامه­ای خطاب به معاویه، به همسرش افتخار می­کند و می­نویسد:

«از شما، همسر ابو جهل است و از ما [فاطمه] بهترین بانوی بانوان جهان.»

امام راستگو و بی­گزافه­گو در خطابی به او می­گوید: پدر و مادرم فدایت باد!

آن جا که ایشان به امام فرموده بود: پسر عمو! در سال­های زندگی مشترک نه دروغی به تو گفتم؛ نه خیانتی کردم و نه از فرمانت سرپیچی کردم، امام پاسخ دادند: پناه بر خدا! تو خداشناس­تر، نیکوکارتر، پارساتر ، بزرگوارتر و خداترس­تر از آن هستی که تو را به خاطر مخالفت با خودم ملامتت کنم.

هنگامی که حضرت در مسجد بود و به وی خبر ارتحال بانو را دادند، از شدت فاجعه بیهوش شد.

چون از امام خواسته بود: «مرا بعد از مرگ فراموش نکن و به دیدنم بیا»، حضرت هر روز بر سر قبرش می­رفت.

امام سخنان دیگری هم در هجران ایشان دارد که در پایان کتاب با عنوان «سوگ سرود» خواهیم آورد و تنها به این جمله از حضرت در سوگ همسرش بسنده می­کنیم که: «[زهرا برای من] دوستی بود که هیچ دوستی جای او را نگرفت.»


این مقاله بخشی از پژوهشی است که برای آن، حدود پانصد منبع دیده شد که تنها نام برخی از آن­ها آورده می­شود:

1-      اتحاف السائل بما لفاطمة من المناقب و الفضائل، محمد بن عبدالله الأکسراوی القلشقندی الشافعی، تحقیق محمد کاظم الموسوی، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1427 ق-2006 م، طهران.

2-      الاحاد و المثانی، ابن ابی عاصم (الضحاک)، وفات: 287ق، تحقیق: باسم فیصل احمد الجوابرة، 1411 ق، دار الدرایة للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الاولی، 1411 ق، مسعودیة، ریاض.

3-      الاحتجاج، ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، وفات: 548 ق، تحقیق و تعلیق: سید محمد باقر الخراسان، دارالنعمان للطباعة و النشر، 1386 ق، نجف اشرف.

4-      الادب المفرد، امام محمد بن اسماعیل بخاری، وفات: 256 ق، مؤسسه الکتب الثافیة، 406 ق، بیروت، لبنان.

5-      الاربعین (محمد طاهر قمی شیرازی) فی امامة الائمة الطاهرین، محمد طاهر بن محمد حسین شیرازی نجفی قمی، وفات: 1098 ق، تحقیق: سید محمد رجائی، محقق، الطبعة الاولی، 1418 ق، قم.

6-      الارشاد (مفید)، ابی عبدالله محمد بن النعمان العکبری البغدادی، وفات: 413 ق، تحقیق: مؤسسه آل البیت: لتحقیق التراث، دار المفید للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الثانیة، 414ق، بیروت، لبنان.

7-      الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابو عمر یوسف احمد بن عبدالله احمد بن محمد احمد بن عبدالبر النمری معروف به ابن عبدالبر، وفات: 463 ق، تحقیق: علی محمد البجاوی، دارالجیل، الطبعة الاولی، 1412 ق، بیروت لبنان.

8-      اسد الغابة فی معرفة الصاحبة، عزالدین ابی الحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد الشیبانی معروف بابن الاثیر، وفات: 630 ق، دارالکتب العربی، بیروت، لبنان.

9-      الاسرار الفاطمیة3، محمد فاضل المسعودی، مؤسسة الانوار، الطبعة الثالثة، 1423 ق- 2002 م، قم.

10-  الاسرار الفاطمیة3، شیخ محمد فاضل المسعودی، مؤسسه زائر، حرم مقدس فاطمه معصومه3، الطبعة الثانیة، 1420 ق، قم.

11-  الاصابة فی تمیز الصحابة، امام احمد بن علی بن حجر العسقلانی، وفات: 852 ق، تحقیق: شیخ عادل احمد عبدالموجود- شیخ علی محمد معوض، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1415 ق، بیروت، لبنان.

12-   اعلام الوری، ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، وفات: 548 ق، تحقیق: مؤسسه آل البیت: لاحیاء التراث، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، الطبعة الاولی، 1417 ق، قم.

13-  اعیان الشیعة، سید محسن الامین، وفات: 1317 ق، تحقیق: حسن الامین، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، لبنان.

14-  افحام الاعداء و الخصوم، سید ناصر حسین الموسوی الهندی، معاصر، تقدیم: محمد هادی الأمینی، مکتبة نینوی الحدیثة، طهران.

15-  اقبال الاعمال، سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، وفات: 664 ق، تحقیق: جواد القیومی الاصفهانی، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعة الاولی، 414 ق.

16-  الامالی(صدوق)، ابی جعفر محمد بن علی الحسین ابن موسی بن بابویه القمی، وفات: 381 ق، قسم الدراسات الاسلامیة، مؤسسة البعثة، قم، مرکز الطباعة و النشر فی مؤسسه البعثة، الطبعة الاولی، 1417 ق، قم.

17-  الامالی(طوسی)، ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی، وفات: 460ق، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیة، مؤسسة البعثة، دار الثقافة للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الاولی، 1414 ق، قم.

18-  الامالی (مفید)، ابی عبدالله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی، وفات: 413 ق، تحقیق: حسین استاد ولی- علی اکبر الغفاری، دارالمفید للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الثانیة، 1414 ق، بیروت، لبنان.