1.        هبوط در پی شرک

حرکت سوم که بس سخت است و در برابر آن دو حرکت کند و میانه، به تندی و با ضرب­آهنگی سخت به تصویر کشیده می‏شود، روایتگر سقوط خطرناک انسان در پی آلوده شدن به شرک است:

وَمَن  یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ  تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ.[i] و هر که برای خدا انباز گیرد، چنان است که از آسمان فرو افتد پس مرغان او را بربایند یا باد او را در جایی دور اندازد.

این صحنه، موی بر بدن راست می‏کند و جان را در هول و هراسی سخت می‌افکند و همه­ی وجود آدمی را از وحشت و بیمی عظیم می‌آکند. ایمان به خداوند، همان آسمان وجود و کیان انسان است که آن را شکوه و استواری و والایی می‌بخشد. هرکه با ایمان زیست کند، بر آسمان حیات زیسته و در آفاق آن سیر نموده است؛ و هرکه به شرک درافتد، از این آسمان فروافتاده و شکوه والای حیات انسانی را به فراموشی سپرده است. مشرک در این تصویر، از آسمان به زیر درمی‌آید و کسی که به تماشای این تصویر نشسته، با خود می‌اندیشد که این سقوط چه سرانجامی دارد! در میان این همه پاره‌های آسمانی و با این سرعت سهمگین، پیکر او چه می‏شود و دود و غبار و باد با او چه می‏کند؟ در گرماگرم این بیم و اضطراب که با تصویری چنین سنگین درآمیخته، ضربه­ی ناگهانی فرود می‌آید و عاقبت این سقوط به گونه‌ای قاطع بازگفته می‌شود: «فتخطفه الطیر». پرندگان گوشتخوار و وحشی و گرسنه او را در آسمان می‌ربایند و به چنگال تیز درمی‌کشند و پیکرش را از هم می‌درند و بی­رحمانه پاره پاره‌اش می‌کنند. این جا است که در میدان جولان‌خیز خیال، می‌توان این تصویر دردناک را امتداد داد: سرانجامِ این هبوط دردآلود چیست و آدمی با این سقوط تا چه اندازه نیست ونابود می‏شود و به حضیض می‌افتد؟ از او آیا حتی ذره‌ای برجای می‌ماند؟

آن گاه، این منظره تکمیل می‏شود: گاه نیز ماجرا چنین ختم نمی‌شود، بلکه بادی تند می‌وزد و او را به پرتگاهی درمی‌افکند؛ پرتگاهی بس دور و تاریک. این جا است که در عرصه­ی تصور و خیال، منظره‌ای غریب رقم می‌خورد: بادی جنون‌آسا آدمی را در پنجه­ی خویش بازی می‏دهد و او را به پیچ و تاب درمی‌آورد تا آن گاه که در جایی دور از دسترس و بی امید یاری دیگران، پرتابش می‏کند . در پشت این صحنه­ی بیم‌آور و لرزاننده، بارقه‌های امید را می‌توان یافت؛ و آن، امید به نیروی ایمان است. این تقابل و پارادوکس میان شرک و ایمان، تضاد صحنه‌های بیم‌زای شرک و جلوه‌های امیدبخش ایمان را در جان و ذهن انسان زنده می‏کند و تصویری بدیع پیش رویش می‌آفریند که حس زیبایی شناسی را می‌توان در زوایای آن یافت. همین جا است که از این تصویر زنده و پویا می‌توان حس کرد که انحطاط فکری و روحی با انسان چه می‏کند و چه سرانجام شومی را برای او رقم می‌زند.

2.       آسمان و زمین و باران

در جایی دیگر پیوند آسمان و زمین با تصاویری زیبا و زنده جان می‌گیرد و رابطه­ی آن دو نقش می‌خورد:

  أَفَلَمْ یَنظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ  کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ«6»  وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ«7»  تَبْصِرَةً وَذِکْرَى لِکُلِّ  عَبْدٍ مُنِیبٍ«8»  وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً مُبَارَکاً فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِیدِ«9»  وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَهَا طَلْعٌ نَضِیدٌ«10»  رِزْقاً لِلْعِبَادِ وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ.[ii]

آیا به آسمان بالای سرشان ننگریستند که چگونه آن را برافراشتیم و [با ستارگان‏] بیاراستیم و آن را هیچ شکافی ـ  نقص و خلل و ناموزونی ـ  نیست؟ و زمین را بگستردیم و در آن کوه‏های بلند و استوار نهادیم و از هر گونه گیاه زیبا و بهجت‏انگیز در آن رویانیدیم تا بینشی باشد و پندی برای هر بنده‏ای که [با روی دل به خدا] بازمی‏گردد. و از آسمان، آبی با برکت فرو آوردیم پس بدان، بوستان­ها و دانه‏های دروکردنی ـ  مانند گندم و جو و ارزن ـ  رویانیدیم؛ و نیز خرمابنهای بلند را که میوه‏های بر هم نشانده دارند تا روزی بندگان باشد و بدان [آب‏] سرزمین مرده را زنده کردیم. همچنین است بیرون‏آمدن [از گور].

این آیات انسان را تنها به نگریستن فرانمی‌خوانند، بلکه از او می‌خواهند که خوب تماشا کند و ذوق ورزد و جمال را دریابد و از رهگذر آن، به تأمل پردازد. این جا فایده­ی جمال‌یابی جلوه می‏کند. دیدن زیبایی، مقدمه­ی خوب اندیشیدن است. هرچه ذوق آدمی را تقویت کند، می‌تواند مقدمه­ی این بصیرت باشد. گاه یک منظره، به خودی خود، دارای جنبه‌ها و مفاهیم معنوی نیست؛ امّا از آن جا که ذوق جمال‌شناسانه­ی آدمی را تقویت می‏کند، این قابلیت را داراست که پیشدرامد پرورش معنوی و روحی باشد. پایبند شدن به زیبایی و ماندن در قید آن، مایه­ی کمال نیست؛ امّا پل بستن با آن برای رسیدن به غایتی متعالی، هدف اصلی هنر و زیبایی است که در هرحال مقدس و عالی است.

در این آیات، به این ندا برمی‌خوریم که مردم را فرامی‌خواند تا چگونگی برافراشته شدن آسمان را بنگرند. این بدان معنا است که حکمت و دقت و تناسب و سازگاری آن برافراشتگی درک گردد. رمز و راز زیبایی نیز همین تناسب و سازگاری است و بدون آن، هرگز جمال حقیقی پدید نمی‌آید. آن گاه، تعبیر «و زیناه» به کار رفته تا وصفی فراگیر برای آسمانی باشد که فراز سر ما است. هرگاه آدمی به آسمان فراز سر خویش می‌نگرد، این جمال گسترده و همه سوی آن را که برآمده­ی همین اتقان و دقت و استواری است، می‌بیند.

آن گاه، این ندا به گوش آدمیان می‌رسد که به زمینی بنگرند که بر آن می‌زیند: «و الارض مددناها و ألقینا فیها رواسی و أنبتنا فیها من کل زوج بهیج». این آیه گونه‌های ترکیب یا ساختار جمالی زمین را بیان می‌دارد که چگونه شایسته­ی حیات جانداران گشته و خداوند، گیاهان را در آن رویانیده است. تعبیر «زوج بهیج» احساس زنده و پویا از اوج زیبایی و جمال آفریده‌های روی زمین را در نظر ما می‌نمایاند. هرگاه زیبایی با بهجت حقیقی خویش در نظر آید، دیگر تردید نمی‌ماند که مایه­ی بصیرت و نوربخشی و هدایت خواهد بود. پس بی‌درنگ می‌فرماید: «تبصره و ذکری لکل عبد منیب».

آن آیات به گونه‌ای از آسمان و زمین سخن راندند که می‌توان آن را تعبیری استاتیک از زیبایی دانست. اکنون  بیان دینامیک از زیبایی در پی آن می‏آید که ارتباط متقابل و داد و ستدی میان این دو را بیان می‌دارد و آن تصویر پیشین را کمال می‌بخشد: «و نزلنا من السماء ماء ...» . بدین گونه، برکت به عنوان جنبه­ی فعلی جمال و مظهر عینی آن ارائه می‏شود و این دو تصویر زیبا یکدیگر را کامل می‌کنند. امّا احساس زیبایی صرفا حظی درونی نیست که بارقه‌ای از آن در درون انسان بتابد و ناگاه برچیده شود. جمال حقیقی آن است که چون جلوه کند، حیات آفریند و رستاخیز پدید آورد.  و این همان است که در نهایت خداوند بدان اشاره می‌فرماید: «رزقا للعباد و أحیینا به بلدهْْ میتا کذلک الخروج».

3.      زینت‌های زمین، مایه­ی آزمون

آن گاه، به زمین فرود می‌آییم که عرصه­ی جانشینی خداوند برای انسان است؛ عرصه‌ای که آماده گشته تا آدمی در آن بزید و به تکامل رسد. می‌نگریم که خداوند چگونه زیبایی‌های زمین را به نمایش نهاده و همگام با فطرت انسانی آن‌ها را کنار هم چیده تا نه تنها حس زیبایی شناسی را بگسترد، بلکه حیات انسان را جمیل سازد.  واین، خود، از جنبه‌های اعجاز بیانی قرآن کریم است.

قرآن کریم فرماید:

  إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.[iii]

ما آن­چه را بر زمین است ـ  از معادن و گیاهان و حیوانات ـ  آرایش آن ساخته‏ایم تا آنان را بیازماییم که کدامشان نیکوکارترند.

وقتی خداوند خواسته است تا انسان جانشین او در زمین باشد، چرا آن را زینت نبخشد تا از صاحب و سرور زمین در آن استقبال نماید؟ و چرا این زینت استمرار نیابد تا آن گاه که نسل انسان در زمین باقی است و خداوند، خود میراث‌برنده­ی زمین و هرچه برآن است، گردد؟ زینتی که برای استقبال از انسان مهیا گشته، در حقیقت مجال تلاش و تکاپو و حضور او را آماده می‏کند تا با همه­ی امکانش در راه عبادت خدا بکوشد. در این راه، او همواره آزموده و ارزیابی خواهد شد: «لنبلوهم أیهم أحسن عملا.». و مقصود این است: آدمیان را خواهیم آزمود که کدام یک از این زینت بهتر بهره برده و آن را در راهی که باید، به کار گرفته‌ و بدان آراسته شده‌اند.

آن گاه، جلوه‌های این زینت را در قرآن کریم می‌نگریم که چگونه شخصیت و تبلور می‌یابد:

وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ[iv]

و زمین را [در زمستان‏] فسرده و مرده بینی، پس چون آب [باران‏] بر آنها فروآریم بجنبد و بردمد و از هر گونه گیاه زیبا و بهجت‏انگیز برویاند.

در این تابلو، زمین در حالی به تصویر کشیده شده که بایر و بی‌جان و خاموش و افسرده است و هیچ نشانی از زندگی و حرکت در آن به چشم نمی‌خورد. امّا آن گاه که آب بر آن نازل می‏شود، از مرگ به حیات می‌گراید و جان می‌یابد و نشاط در آن جاری می‏شود: «فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزّت و ربت». این دو تعبیر اهتزّت و ربَتَ، حرکت عناصر جامد را به تماشا می‌نهند که چگونه زندگی پویا و بانشاط می‌یابند. در همین کشاکش است که خیال به جهانی از بالندگی و تکاپو انتقال می‌یابد و آن جلوه‌های جمالی را به بهترین گونه درمی‌یابد. اصولا غایت تأثیرپذیری جمالی نیز در همین صحنه‌ها به چشم می‏آید و این، خود، مدرسه­ی زیبایی شناسی قرآن را پیش روی ما می‌گستراند. احساس صادقانه و حقیقت‌مدارانه­ی زیبایی، گوهر این مکتب هنری است. در این صحنه، آدمی با نیروی خیال از رهگذر همین دو تعبیر می‌تواند عالی‌ترین گونه­ی حقیقت را در هنری‌ترین صورت تصور نماید؛ زیرا نفوذ و تأثیر و جانبخشی آن تابلو، چنین مجالی را به او می‏دهد.

سپس این حرکت تداوم می‌یابد تا تصویری زیبا و جاندار از آن پدید آید: «و أنبتت من کل زوج بهیج». و از پی این تصویرها، غایت جمالی رخ می‌نماید. نخست انگیزش زیباشناسانه رخ می‏دهد و سپس غایت جمالی برمی‌آید و بارقه­ی توحید از پشت این تصاویر تابیدن می‌گیرد:

  ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ [v]

این ـ  مراحل آفرینش آدمی و رویانیدن گیاهان ـ  از آن روست که خدا حق است و اینکه مردگان را زنده می‏کند و اینکه بر هر کاری تواناست.

4.       باران و اعجاز آن

در تابلویی دیگر، قرآن کریم تصویری زنده و شورانگیز از باران و تأثیر اعجازانگیزش را نشان می‏دهد؛ تأثیری که جلوه‌های شگفتی بر زمین می‌پراکند و آن را به عظمت و شکوه نقش می‌زند:

وَهُوَ الَّذِی  أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ  فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبّاً مُتَرَاکِباً وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَةٌ وَجَنَّاتٍ مِن أَعْنَابٍ  وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَانَ مُشْتَبِهاً وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَى  ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ[vi]

و اوست که از آسمان آبی فروفرستاد پس با آن هر چیز روییدنی را بیرون آوردیم و از آن، سبزه‏ای ـ  گیاهی که از تخم روییده و ساقه و شاخه پیدا کرده ـ  پدید کردیم که از آن (گیاه سبز) دانه‏های بر هم نشسته و درهم رُسته بیرون آوریم و از شکوفه­ی خرما بن خوشه هایی است نزدیک به هم و بوستان­هایی از انگور و زیتون و انار، مانند و نامانند ـ  در رنگ و در مزه ـ  [بر آوردیم‏] به میوه آن گاه که بار دهد و به رسیدن آن بنگرید. هر آینه در آن برای مردمی که ایمان می‏آورند، نشانه‏هاست‏.

این آیه از آفرینش حیات در زمین سخن می‌گوید و با این تصویر آغاز می‏کند: «و هو الذی أنزل من السماء ماء». این دیدار نخستی است که میان زمین و آسمان رخ می‏دهد. در این تابلو، دیدار نخست بسیار دقیق نقاشی شده تا لحظه‌های و تصویرهای بعد از دل آن بتراود. آن گاه، اطفال طبیعت بر گستره­ی آن لب به خنده می‌گشایند و هر یک می‌کوشد تا به سهم خویش دلربایی کند و جمال خود را بنمایاند:« فأخرجنا به نبات کل شیء فأخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراکبا».

سپس جلوه‌های پیاپی شکوه و زیبایی در زمین از پی هم می‌رسند و با ساختاری منسجم و جمالی در این تابلو گردمی‌آیند تا منظری بس دلربا را نقش زنند: «و من النخل من طلعها قنوان دانیهْْ و جنات من أعناب و الزیتون و الرمان مشتبها و غیرمتشابه». اوج زیباشناختی این آیه آن جا است که از آدمیان می‌خواهد تا به این مناظر بنگرند و آیات جمال را دریابند؛ که این جمال پیشدرامد طبیعی ایمان به خداوند است. با این بیان، بهترین تعبیر و تفسیر از کارکرد زیبایی نشان داده می‏شود و غایت آن در تهذیب جان نمود می‌یابد: «انظروا إلی ثمره إذا أثمر و ینعه إن فی ذلکم لآیات لقوم یؤمنون».

5.      رستاخیز رنگ

قرآن کریم بر آن است که رستاخیزی از شکوه رنگ‌ها در جان انسان برانگیزد و با این بیدارباش جمالی، احساس زیبایی از این جلوه­ی بزرگ طبیعت را مدخلی برای ایمان گرداند. این از آن رو است که حس زیبایی شناسیِ برآمده از رنگ، احساسی نیست که تنها چشمان را خیره سازد یا دیدگان را مسحور گرداند و عواطف نفسانی را از این رهگذر برانگیزد، بلکه رنگ موجودی است جاندار و زنده که در حیات جهان نقشی عظیم دارد و همپای دیگر عناصر، نقش خود را در تکامل جهان ایفا می‏کند و در چهارچوب دستگاه بزرگ آفرینش، حضور معنادار خویش را به رخ می‌کشاند. رنگ در گوهر و ذات خود، حکایت از طبیعتی ارگانیک دارد که در این مجموعه­ی هدفمند تفسیر می‏شود. با این ارتباط هدفمند و معنادار، رنگ در بیکرانه­ی هستی جایگاهی بلند می‌یابد و تصویری می‌آفریند که گاه به اندازه­ی بسیاری عناصر دیگر جمال می‌آفریند و شور می‌پراکند:

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ  مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ«27»  وَمِنَ النَّاسِ  وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذلِکَ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ.[vii]

آیا ندیده‏ای که خدای از آسمان ـ  از ابر ـ  آبی فرود آورد، پس با آن میوه‏های رنگارنگ بیرون آوردیم، و از کوه‏ها راه‏هایی به رنگهای گوناگون سفید و سرخ و سخت سیاه است؟ و همچنین از مردم و جنبندگان و چهارپایان رنگهای گوناگون هست. از بندگان خدا تنها دانشوران ـ  عالمان ربانی ـ  از او می‏ترسند. همانا خدا توانای بی‏همتا و آمرزگار است.

هرچند آبی که از آسمان فرومی‌بارد، یکی است، ثمرات برآمده از آن در زمین دارای رنگ‌های گونه‌گون است. این آیه ما را فرامی‌خواند که در این پدیده بنگریم و دقت ورزیم و این برآمدن اختلاف از وحدت را با تأمل به تماشا بنشینیم. این گونه است که از منظری جمالی به عرصه­ی تأمل و اندیشه راه می‌یابیم و از اندیشه به علم و از علم به ایمان می‌رسیم.

سپس آیه می‌فرماید: «ومن الجبال جدد بیض و حمر مختلف ألوانها و غرابیب سود ... ». زمین با این صخره‌ها و سنگ‌های رنگارنگ، تابلویی سراسر اعجاب فراروی ما نهاده است. ترکیب‌های هندسی این سنگ‌ها رمز و رازی را با خود دارندکه حتی نگریستن به آن‌ها نیز راهی به سوی تأمل می‌گشاید؛ چه رسد که این نگرش، زیباشناسانه و همراه با کاوش در جلوه‌های جمالی آن باشد. چنین نگرشی رهاورد علمی همراه خواهد داشت و در ورای آن، اقرار به قدرت اعجازین خداوند خواهد بود؛ و از این جا است که فرموده است: «انما یخشی الله من عباده العلماء».

این نیز از مایه‌های اعجاز علمی قرآن است که می‌فرماید: «ومن الجبال جدد». جدد به معنای طرق است؛ یعنی: در کوه‌ها طرق است و یا از کوه‌ها طرق. و مقصود از طرق، طبقاتی است که کوه‌ها از آن شکل می‌گیرند. هر یک از این طبقات، نشانگر یکی از دوره‌های زمین‌شناسی است که خود، طریقی برای شناخت مشخصات زمین‌شناختی و دگردیسی‌ها و تحولات آن است و از فرسایش‌ها و چالش‌های درونی زمین و حرکاتی همچون آتشفشان در درونه­ی آن حکایت می‏کند.[viii] رنگ‌های سفید و سرخ و سیاه که در این جا از آن‌ها یاد شده، رنگ‌های اصلی ترکیبات پدید آمده از دگرگونی‌های زمین هستند که وقوع تحولات در بیرونه یا درونه­ی آن را نشان می‏دهند. ترکیب این عناصر با یکدیگر به زایش عنصرهای تازه­ی صخره‌ای یا معدنی می‌انجامد که دارای شکل‌ها و رنگ‌های اعجاب‌آمیز هستند و از زیباترین پدیده‌های آفرینش به شمار می‌آیند و در طول قرن‌های متمادی همواره دیدگان را به سوی خود خیره ساخته‌اند. مجموعه­ی معدن‌های حاوی این سنگ‌ها به حدود 2000 بالغ می‌شوند که هریک مجموعه‌ای از شکل‌ها و رنگ‌ها و ترکیبات را به تماشا نهاده‌ است. ظاهر برخی ازاین سنگ‌ها همانند پر طاووس با همان ترکیب و رنگ است. برخی بسیار لطیف و نرم و بعضی بسیار سخت و جامدند. شماری آن  قدر تلألؤ و درخشش دارند که در ردیف گوهرهای گرانبها از آن‌ها استفاده می‏شود؛ و  ... [ix]. همه­ی این جلوه‌های زیبا در سنگ‌ها و صخره‌های رنگارنگی گردآمده که نگاه جمال‌شناسانه به آن‌ها برانگیزاننده­ی ذوق و حس متعالی بشری است.

آن گاه، خداوند فرماید: «ومن الناس و الدواب والأنعام مختلف ألوانها کذلک». در این بخش، همه­ی آفریدگان جاندار از ریزترین تا بزرگ‌ترین گردآمده‌اند و زیبایی همه­ی هستی به تماشا نهاده شده است؛ جمالی در رنگ‌ها. رنگ‌های گونه‌گون پرندگان وحشرات و همه­ی گونه‌های حیوانات تا برسد به انسان، با جلوه‌های مختلفش در این جا چشم و شعور و خیال و ذوق را خیره می‏کند. بی آن که نیاز باشد قرآن کریم یکایک این رنگ‌ها را نام ببرد، با همین تابلو وجدان را به تحریک وامی‌دارد و آفاق علم و ایمان را به روی آدمی  می‌گشاید.

 



[i] حج، 31.

[ii] قف، 6-11.

[iii] کهف، 7.

[iv] حج، 5.

[v] حج، 6.

[vi] انعام، 99.

[vii] فاطر، 27 و 28.

[viii] ریچاد ویلیام: الارض. مجموعه کتاب­های time life ترجمه محمد جمال الدین غندی ص100 و 101.

[ix] همان.