آزادگی
مغز چون کامل شود، از پوست گردد بینیاز
از دو عالم، خاطر آزاد مردان فارغ است
صائب تبریزی
رتبهی آزادگی بنگر، که نخل میوهدار
از حجاب سرو، نتوانست سر بالا کند
صائب تبریزی
نگیرد دامن سیل سبکرو، هر خس و خاری
دل آزاده، مغلوب غم دنیا نمیگردد
صائب تبریزی
جامعهی آزادی آسان نیست بر خود دوختن
سرو را زین آرزو، در جمله اعضا سوزن است
بیدل دهلوی
آرزو
آرزوی خام، مردم را به دوزخ میبرد
عودهای خام را، در کار مجمر کردهاند[i]
صائب تبریزی
خار خار آرزو، در جان هر کس ریشه کرد
زود چون خاشاک، خواهد خرج آتشخانه شد
صائب تبریزی
اَمَل[ii] سست است از نیرنگ این چرخ کهن، یکسان
خیالی چند میریسد، زن پیری به تاریکی
بیدل دهلوی
«بیدل» از این مزرع[iii] آنچه در نظر آمد
دانه اَمَل بود و آسیا، کفِ افسوس
بیدل علوی