موزههای تماشایی
این موزهها چرا اینقدر تماشاییاند و از دور و نزدیک به نظاره و تماشای آنها میروند؟ چون اشیاء قیمتی را با خود دارند.
سینهی پیامبر(ع) موزه بود و تنها چیزهای باارزش در آنجا ثبت و ضبط میشد. حتی اگر خلاف و خطایی از کسی میدید، سعی میکرد برای خود یک عذر و بهانه درست کند و یک نکتهی مثبت از آن برای خود بتراشد و آنگاه آن را در سینهی خود جای دهد.
بر خلاف ماها که سینههامان خرابه است؛ حتی خوبیها را هم به بدی تفسیر کرده، مثبتها را هم منفی نموده، آنگاه به ذهن و خاطر خود میسپاریم.
بوی خوش
هر کجا بوی خوشی به مشام شما برسد توقف میکنی و نفسی عمیق میکشی تا از آن بو و رایحهی خوش بهرهی بیشتری ببری و هر کجا بوی عفن و ناخوشایندی باشد، بینی خود را گرفته و قدمها را سریعتر برمیدارید
یعنی ما آدمها نسبت به بوی خوش و بوی بد بی تفاوت نیستیم.
پیامبر(ص) نسبت به زشتیها و زیباییهای اخلاقی دقیقاً اینگونه بود، چون اخلاق خوش هم مثل رایحه است.
یُحسِنُ الحَسَن و یُقبّحُ القَبیح
یعنی اگر کسی اخلاق زیبایی داشت پیامبر(ص) او را تحسین میکرد.
و اگر کسی اخلاق زشتی داشت آن را تقبیح میکرد، البته با لطف و لطافت و نرمش و مدارا:
کانَ خُلقُ رَسولِ الله دِینَه
اخلاق پیامبر(ص) مثل باران سحرگاهی بود، که نم نم و آرام میبارد و طراوتی خاص به گل و گیاه و هوا میبخشد.
درختها
به سراغ درخت اگر بروی، هیچ وقت دست خالی برنمیگردی. اگر میوهای داشته باشد، با آن کام شما را شیرین کرده، گرسنگی شما را رفع میکند. اگر هم میوهای نداشته باشد میتوانی در زیر سایهاش استراحت کنی و از سرسبزی و شادابی و نشاطش روح خود را طراوت و حیات ببخشی.
پیامبر(ص) فرمود:
اَنا الشَجَره
من چیزی شبیه درختم؛ و حقیقتاً هم چنین بود.
اگر کسی به سراغ او میرفت و حاجتی داشت، اگر میتوانست حاجت او را رفع میکرد و اگر هم نمیتوانست با سخنان خود دل او را گرم مینمود.
از سخنان نرم او آب شوند سنگها
مَن سَئَلَهُ حاجَه لَم یَرجَع الّا بِها اَو بِمَیسُور مِنَ القَول
سی تی اسکن
دستگاه سی تی اسکن کارش این است که عیب و نقصها و مشکلات مغزی را آشکار میکند.
حال، بعضیها هم درست مثل دستگاه سی تی اسکن عمل میکنند. تا شما را میبینند، تمام معایب و نواقص و زیر و بم شما را بیرون میکشند. و از طریق پیامکها و وبلاگها به گوش این و آن میرسانند.
در وصف پیامبر(ص) آمده است:
لاعَیّاب
او هیچ عیبجویی نمیکرد، چون این فرمول را به خوبی دریافته بود که:
مَن عابَ عِیبَ
هر کسی عیب دیگران را برملا کند عیبهای خودش برملا میشود زیرا دیگران هم از او عیبجویی میکنند.
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
دلق کس را سیه و دلق خود ازرق نکنیم
فانوس روشن
اگر در دل شب درون کلبه و اتاقکی، فانوس روشنی باشد، حتماً از دریچهی آن نیز نور و روشنایی بیرون میزند، نه تاریکی.
خدا هم نور است اگر او در دل ما حضور داشته باشد از دریچهی دهان ما حرفهای نورانی، روشن، مثبت، روحبخش و انرژیآفرین بیرون میزند نه حرفهای گزنده و نیشدار.
پیامبر(ص) کسی بود که خدا در دل او خانه کرده بود، لذا حرفهای او نورانی و سراسر نوش بود و هیچگاه گزنده و نیشدار نمینمود.
لایَذُمُّ اَحَدا
او هیچگاه با سخنان خود به کسی نیش نمیزد و هیچگاه کسی را با سخنان خود دلتنگ و ملول نمیکرد.
گچهای پیش ساخته
این گچهای پیش ساخته، ارزش و زیبایی و دوام چندانی ندارند.
بلکه آن گچهایی ارزش دارند که در حین کار ساخته میشوند و هنر هم همین است.
ما هم پیشساخته به دنیا نیامدهایم و قرار هم بر این شده است که در همین دنیا و در هنگام انجام کارها ساخته شویم و یکی از چیزهایی که انسان را میسازد، تبسم و خندان بودن است.
انسان اگر متبسم باشد، دیگران به او نزدیک میشوند و اینجاست که انسان ناگزیر است خود را پیشاپیش بسازد.
همانطور که شما وقتی درب خانه را به روی دیگران و میهمانان باز میگذاری، ناگزیری خانهی خود را نظیف و تمیز نگاه داری.
نورچراغ
بزازها وقتی میخواهند بدانند پارچهای زدگی و پوسیدگی دارد یا نه، برابر نور چراغ میگیرند.
ما هم اگر بخواهیم بدانیم اخلاق و رفتارمان مشکلی دارد یا نه بایستی با اخلاق نورانی پیامبر(ص) مقایسه کنیم. یکی از زیباییهای اخلاق آن نازنین این بود که رحمه للعالمین بود. یعنی نسبت به همه چیز رحمت و رأفت داشت و عشق میورزید؛ حتی نسبت به سنگ و چوب. از این رو به کوه اُحد اشاره میکرد و میفرمود:
هذا الجَبَل یُحِبُّنا و نُحِبُّه
ما به این کوه عشق میورزیم و این کوه نیز عاشق ماست؛ و راستی کسی که به کوه و سنگ عشق میورزد میتواند از عشق آدمیان تهی باشد؟
دانههای انار
دانههای انار چون در کنار یکدیگرند شکلی شکیل و زیبا دارند و در حقیقت به همدیگر شکل و هویت میبخشند.
انسانها هم همینطورند یعنی اگر در کنار هم قرار بگیرند، زیبا شده و به همدیگر شکل داده و شخصیت میدهند.
پیامبر(ص) عاشق وحدت آدمها بود و دوست داشت آدمها در کنار یکدیگر قرار گیرند، خودش هم در کنار آنها قرار میگرفت و میفرمود:
اَنَا بَشَرُ مِثلُکُم
من هم یکی هستم مثل شما.
دیگران را هم در کنار هم قرار میداد و اجازه هم نمیداد کسی حرمت کسی را بشکند:
لا تُؤبَنُ فِیهِ الحُرَم
اجازه نمیداد کسی نسبت به کسی هتاکی کند، به همین دلیل آدمها راحت در کنار او قرار میگرفتند.
ما هم اگر بخواهیم در کنار هم و دوشادوش هم قرار بگیریم، باید این حرمتشکنیها را کنار بگذاریم، البته اگر اسوهی ما پیامبر(ص) است.
سکههای طلا
زرگرها وقتی بخواهند بدانند که سکهای طلا هست یا نه، آن را به زمین زده و آنگاه از جنس صدای آن متوجه میشوند.
خدا هم زرگر عالم است؛ وقتی بخواهد بفهماند کسی طلا هست یا نه و یا جنس خوبی دارد یا نه، او را چند صباحی – و به ظاهر – به زمین میزند و مشقات و مشکلاتی را برایش فراهم میسازد و آنگاه از جنس حرفها و برخوردها و رفتارهایش مشخص میکند که او چگونه آدمی است.
دندان پیامبر(ص) را شکستند اما او به جای آنکه نفرین کند و نفرتی در دلش پدید آید؛ دستان خود را به سمت آسمان بلند کرده و میفرمود:
اِهدِ قَومِی اِنَّهُم لا یَعلَمون
خدایا اینها نمیدانند و تو اینها را هدایت کن
یعنی جواب بدی را با خوبی میداد.
حال اگر اسوهی ما پیامبر(ص) باشد، ما هم باید بدیها را با خوبی جواب دهیم.