پرسش و پاسخ درباره ی عرفان و عشق قسمت سوم

نویسنده


عرفان بودایی، مسیحی و اسلام

به تازگی کتاب­های معنوی به بازار آمده است (هم­چون کتاب­های نویسنده «پائولو کوئیلو» و کتاب­های گروه «اک» که وقتی انسان آن­ها را می­خواند، چنان بر او تأثیر می­گذارد که می­پندارد نماز و روزه­ی او تنها ادای سنت و پیروی از جمع است) ! این کتاب­ها طرف­دار زیادی دارد و به چندین زبان ترجمه شده است. از طرفی من جوانی هستم که در این نسل و این دوره زندگی می­کنم، چطور ممکن است بی تفاوت از کنار آن­ها بگذرم؟

با توجه به مباحث ذیل، امید است حقیقت امر برای شما روشن گردد:

1.      اهمیت انسان شناسی

یکی از اساسی­ترین پرسش­های بشر، شناخت مبدأ، معاد و خویشتن خویش است. انسان­ها همیشه در پی این بوده­اند که کیستند؟ از کجا آمده­اند؟ چه شده­اند؟ به کجا می­روند؟ و به کدام سو نظر دارند و ...

جمله­ی معروف «خودت را بشناس» که از سقراط نقل شده و با تعابیر دیگر، در اندیشه­های قبل از سقراط نیز وجود داشته، بیان­گر این مسئله است که آدمی نسبت به حقیقت وجودی خود، بی اعتنا نبوده است.

از مکاتب و مذاهب هند گرفته، تا فلسفه­ی یونان و روم و عرفان مسیحی و اسلامی؛ از تفکرات اندیشمندان قرون وسطای مسیحی گرفته، تا اندیشه­های اسلامی؛ از رنسانس گرفته، تا عصر حاضر و ... همواره شناسایی انسان و توجه به ابعاد وجودی وی مورد نظر بوده است.

مکاتب و مذاهب گوناگون کوشیده­اند تا با تحلیل چیستی انسان و مبدأ و غایت او، به این پرسش­ها پاسخ دهند. این گرایش­های گوناگون فکری سعی کرده­اند بر اساس مبانی متفاوت، مبدأ و حقیقت انسان را تبیین و براساس آن، انسان آرمانی و انسان کامل را تفسیر کنند. به بیان دیگر، با تشریح ابعاد وجودی انسان، در پی حل این مسئله بوده­اند که انسان چه هدفی را باید در حیات خود در نظر بگیرد، تا به کمال وجودی خویش نائل شود؟! از آن­جا که در این باب، مبانی و مبادی مختلف است، روش­های نیل به کمال مطلق نیز متفاوت مطرح شده است.

2.      راه وصول

چنان­که گفته شد: برای پاسخ به پرسش­های اساسی در انسان­شناسی و به خصوص غایت انسان و راه وصول به آن، مکاتب گوناگونی ارائه شده است که تفصیل آن در این مختصر نمی­گنجد و تنها به چند مورد مرتبط با این بحث، اشاره می­شود:

2-1 بودیسم: این آیین – که یکی از کهن­ترین آیین­های هندی است- معتقد است که آزادی و نجات انسان، برای رسیدن به غایت خویش، فقط از راه خویشتن­شناسی تحقق می­پذیرد. وصول به غایت و حیات حقیقی انسان، با انجام دادن مراسم قشری عبادی و ریاضت­های طاقت­فرسا، حاصل نمی­شود؛ بلکه فقط با کشف و شهود می­توان به واقعیت مطلق نائل آمد.[1]

2-2 دین جین: این کیش که بسیار دیرینه و هم­زمان با پیدایش آیین بوداست معتقد است که آزادی به وسیله­ی معرفت به دست می­آید. روش معنوی برای رسیدن به این آزادی، نوعی «یوگا» تعبیر می­شود که عبارت است از: الف. معرفت درست، ب. ایمان به کتب مقدس جین، ج. طرز رفتار درست یا امساک از گناه.[2]

در «بهاگاوات گیتا» (یکی از آثار مذهبی هندوان) راه رستگاری به سه طریق بیان شده است: الف. معرفت و فرزانگی، ب.کردار (انجام تکالیف و بی نیاز ساختن خود از نتایج آن)، ج. عشق و جذبه­ی عرفانی و پیوند عابد و معبود.[3]

«یوگا» راه اشراق و عرفان است، نه طریق عقده­گشایی و تلطیف غرایز نفسانی. هشت مرحله­ی یوگا، درحیطه­ی اخلاق  می­گنجد، نه در افعال عبادی و احکام شرعی. به بیان دیگر، آیین عملی به طریق سیر و سلوک است.[4]

«جینیسم» و «بودیسم» با سلوک اخلاقی و ریاضت­های ویژه، می­کوشد انسان را در گرایش به جهان درون و فرو رفتن در اعماق بحر وجود و استخراج گوهر هستی، مدد رساند. گوهری که در کنه راز هستی، زیر پرده­ی دل و در پیچ و خم اندیشه­های لرزان، مکتوم است.

راه و روش گروه «اک» یا «اکنکار» نیز ریشه در نوعی نگاه بودیستی به حقیقت انسان و غایت او دارد. برخی از کتاب­های این گروه مدتی است که در کشور ما ترجمه و منتشر شده است. آثار پال توئیچل، فیل موری متیسو، هارولد کلمپ و ... بیان­گر دیدگاه­های این گروه در ابعاد گوناگون است. راه و روش «اک» به انسان نشان می­دهد که چگونه با آزاد ساختن قابلیت­های درونی خود و شناخت تن­درستی، به موفقیت نائل شده، بتواند سفر روحی را آغاز کند؛ در نتیجه، تعالی روح، او را به سوی درک خداوند رهنمون شود. این گروه با اتخاذ دیدگاه­های بودیسم، چندان وقعی به احکام عبادی نمی­نهد و راه نجات را تنها در ریاضت­های جسمی و روحی می­داند.

2-3 عرفان مسیحی: دینی که حضرت عیسی مسیح(ع) در آغاز ظهور آورد، علاوه بر آموزه­های اعتقادی درباره­ی خداوند، انسان و طبیعت، آموزه­هایی در باب اخلاق و احکام عبادی نیز داشت. وی بر عمل به احکام گسترده­ی آیین یهود، تأکید کرد[5].

طبق تعالیم او احکام فقهی، بدون روح اخلاقی حاکم بر آن، کمبودی جبران ناپذیر است؛ از این رو، حضرت عیسی (ع) با فرقه­های گوناگون یهود – که هر یک آیین موسی(ع) را به شکلی خاص تفسیر کرده  و خود را به حق می­دانستند – به مخالفت برخاست و با صحه گذاشتن بر سنت یهودی، این نکته­ی ژرف را خاطر­نشان ساخت که دین، تنها اعمال ظاهری بدون باطن نیست؛ بلکه شریعت باید با نیت پاک پیوند خورده و عمل مطابق با اندیشه­ی درون باشد ولی نباید اصل شریعت را نادیده گرفت[6].

متأسفانه تعالیم نخستین حضرت عیسی(ع) تغییرات زیادی یافت که از آن جمله، نادیده انگاشتن شریعت بود. «پولس»  - ملقب به دومین مؤسس مسیحیت [7]- با طرح اصل آزادی درون و حریت روح، به نفی شریعت پرداخت. به اعتقاد او، حقیقت مسیح، در باطن مرد مؤمن تجلی می­کند و او را به سر منزل صواب و رستگاری رهبری می­کند؛ از این رو، ضرورت ندارد که همواره به دستورهای رسمی و قوانین دینی رجوع شود.[8]

پس از این، در مسیحیت، عدالت تنها با ایمان به مسیح حاصل می­شد، نه با عمل به شریعت: «اما چون یافتیم که هیچ کس با اعمال شریعت عادل شمرده نمی­شود؛ بلکه با ایمان به عیسی مسیح می­توان به این مقام رسید، ما هم به عیسی ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح – و نه از عمل به شریعت – عادل شمرده شویم؛ زیرا که از اعمال شریعت، هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد!!»[9]

کلمات و سخنان و نامه­های پولس یکی از مستندات عرفان مسیحی است.[10]

هر چند برخی از شاخه­های عرفان مسیحی به برخی از احکام شریعت توجه دارند[11]ولی اعتنای چندانی به شریعت نمی­نهند، به خصوص با انحرافی که توسط «پولس» پس از مسیح، در این دین وارد شد.

برخی از رساله­ها و نگاشته­های «پائولو کوئیلو» که نوعاً به صورت رمان تدوین یافته است، ریشه دراین نوع عرفان مسیحی دارد که برای شریعت در وصول به حقیقت، مقام و منزلتی قائل نیست.

2-4. عرفان اسلامی: عرفان اسلامی- که ریشه در آیات قرآن و سنت نبوی و علوی دارد – شریعت، طریقت و حقیقت را از هم جدا نمی­کند. «شریعت»، مجموعه­ی مقررات و احکام اسلامی است که در قرآن و روایات آمده و فقیهان این احکام را از منابع استخراج می­کنند.

عارفان راستین مسلمان، معتقدند: احکام شریعت بر مصالح حقیقی مبتنی است و عمل به آن­ها – به شرایط آن – انسان را به سعادت و کمال می­رساند؛ بنابراین، راه رسیدن به کمالات و حقایق، عبادت و عمل به شریعت است. از سوی دیگر، از آن­جا که این کمالات لازمه­ی عمل به احکام است، عمل به شریعت در آغاز راه یا در طول مسیر، شرط رسیدن به کمالات است.

عارفانی چون محی الدین ابن عربی – پایه­گذار عرفان نظری – اعتنا به علوم حقیقت را مشروط به عدم رد آن از ناحیه­ی شریعت دانسته، آن را چون جسمی ملازم و هم­راه حقیقت می­دانند.[12]

جنید بغدادی (م297ق) – یکی از پیش­گامان تصوف اسلامی – می­گوید: «همه­ی راه­ها به بن بست می­رسد، مگر راهی که به دنبال رسول خدا(ص) باشد. پس هر که حافظ قرآن و کاتب حدیث نباشد، پیروی از وی در این کار روا نیست؛ چون عمل و مذهب، در قید کتاب و سنت است».[13] بیش­تر عارفان اسلامی، معتقدند: که عارف حتی در حالت «فنا» و رسیدن به حقیقت، باید به تکالیف خویش عمل کند و خداوند عارف را در این مسئله کمک می­کند.[14]

علامه طباطبایی – از سرآمدان عرفان نظری و عملی در قرن معاصر – در کتاب «رساله الولایه» می فرماید: «واجب و محرّمات شریعت، احکام عمومی برای همه­ی طبقات است» وی معقتد است افراد هر چه به خداوند، تقرب بیش­تری داشته باشند، تکالیف­شان سنگین­تر است.[15]

اما «طریقت» عبارت است از: اخلاق یا باطن احکام؛ و شریعت و حقیقت نیز بیان­گر احوالی است که برای سالک رخ می­دهد که بالاترین آن، حالت «فنا» در حضرت حق است.[16]

سه سلوک راستین

حال این پرسش مطرح می­شود که از آن سه راه، کدام راه صحیح است؟ به اعتقاد ما، سلوک راستین، راهی است که خداوند متعال و دین آسمانی، به انسان ارزانی می­دارد. دین الهی، شریعت را راه ورود به سیر و سلوک حقیقی و بازگشت به خویشتن انسانی می­داند. دقت در امور ذیل، حکایت­گر حقانیت این مدعا است.

3-1 نیاز انسان به وحی: حقیقت انسان، کتابی است نیازمند شرح زیرا تا ابعاد وجودی وی به طور کامل شناخته نشده و مبدأ، جای­گاه فعلی و مقصدش تبیین نشود، نمی­توان سلوک و راه مشخصی برای وصول به مقصد تبیین کرد.

شارح این کتاب، کسی جز مصنف آن – آفریدگار هستی – نمی­تواند باشد؛ زیرا خالق و نویسنده­ی این کتاب، حضرت حق است و او تنها کسی است که از ماهیت، مبدأ و غایت آدمی آگاه است و فقط اوست که بهترین راه و برترین سلوک را – که با سنن و قوانین حاکم بر عالم هماهنگ است  - می­داند.

از منظر قرآن، این وحی است که فطرت خوابیده­ی ما را بیدار ساخته، روح  مستعد ما را به فعلیت­های والا سوق می­دهد. قرآن کریم- آخرین کتاب و پیام الهی - کامل­ترین کتاب هدایت و عالی­ترین دستور «سیرالی الله» است: «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین»[17] و یا« هدی و رحمه و بشری للمسلمین»[18] قرآن عین هدایت است، نه دارای هدایت؛ یعنی، هم در ذات و گوهر وجودی خود هدایت است و هم هدایت­گر دیگران است[19].  قرآن کریم، کتاب نوری است که انسان را از «ظلمت­ها» بیرون می­آورد و به «نور خود» هدایت می­کند.[20]

خدای سبحان، قرآن کریم را به عنوان «تبیان» همه چیز به انسان­ها شناسانده، می­فرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی».[21]

هر چیزی که در تأمین سعادت انسان­ها مؤثر است، در این کتاب الهی بیان شده و اگر انجام کاری سبب سعادت بشر یا ارتکاب عملی، موجب شقاوت او است، به صورت دستوری بایسته در آن آمده است. همه­ی معارف، اخلاق و اعمال الهی و انسانی – به تفصیل یا به اختصار – در قرآن مجید به طور روشن بیان شده است.[22]

«اهدنا» گفتی «صراط مستقیم»       دست تو بگرفت و بردت تا «نعیم»

نار بودی نور گشتی ای عزیز!           غور بودی گشتی انگور و مویز

اختری بودی شدی تو آفتاب           شاد باش «الله اعلم بالصواب»[23]

قرآن کریم، اصول فراگیر معارف دینی را مطرح فرموده است. جزئیات آن – بر اساس دستور خدای سبحان – باید از رسول اکرم(ص) گرفته شود خداوند می­فرماید: «و ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا؛[24]

آن­چه را که رسول گرامی برای شما می­آورد بگیرید و از آن­چه شما را از آن برحذر می دارد پرهیز کنید» و نیز: «لقد منّ الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه؛[25] خداوند بر اهل ایمان منت نهاد که رسولی را از خود آنان در میان­شان برانگیخت که برای آنان آیات خدا را تلاوت کند و نفوس آنان را تزکیه سازد و به آن­ها احکام کتاب، شریعت و حقایق را بیاموزد».

براساس روایات متقن، پس از رسول گرامی اسلام – که معلم اول در این باب است – حضرت علی(ع) معلم دوم این رسالت است و پس از او، اولاد طاهرینش با درک اعماق قرآن و استخراج جزئیات از کلیات، راه­های سعادت بشر را برای آن­ها تبیین می­کنند.[26]

3-2 راه­های وصول: اولین گام در سلوک الی­الله و بازگشت به حقیقت خویشتن از منظر قرآن و سنت، کنار زدن حجاب­های ظلمانی و خروج از آن است. حجاب ظلمانی، خصوصیت و رنگی است که بر روح انسان عارض می­گردد و روح را به سوی غیر خدای متعال سوق می­دهد.[27]

هر یک از حجاب­های ظلمانی، دارای واقعیت ویژه­ای در روح انسان است؛ از این رو، مجاهدت­های علمی و عملی لازم برای خروج از آن­ها تلاش ویژه­ای است که در نظام خلقت تعیین شده است. این مجاهدت­ها، در حقیقت راه­های تکوینی خروج از این حجاب­ها است و نمی­شود تکوین را عوض کرد.

قرآن کریم، دین حنیف اسلام را، راهی فطری، تکوینی و غیر قابل تبدیل و تغییر برای این مهم تلقی می­کند: «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون؛»[28]

حضرت حق، راه ارائه شده از سوی دین حنیف اسلام را محکم­ترین راهی می­داند که باید به آن چنگ زد.[29]

صراط مستقیم راهی است که خداوند متعال به آن توصیه فرموده و آن را راه پرهیزگاری و رسیدن به مقصود دانسته است.[30]

زیاد بوده­اند کسانی که از پیروان قرآن و اسلام به شمار می­رفته­اند و قدم در طریق سلوک گذاشته­اند ولی به سبب عدم تعبد کامل به قرآن و اسلام، به لغزش­ها و گمراهی افتاده­اند کم نبوده­اند افرادی که با عدم تبعیت صحیح از اسلام، القائات شیطانی را حق پنداشته و حق و باطل را به هم آمیخته­اند.[31] به هر روی، مجاهدتی خاص است و می­تواند انسان را نجات بخشد که تکوینی و مطابق فطرت آدمی باشد و از طریق وحی به انسان­ها ابلاغ شده باشد.

3-3 ضرورت آگاهی از راه: سالک «الی الله»، باید آن­چه را از جانب خدای متعال ابلاغ گردیده، یاد بگیرد و طریق الی الله را به نحو صحیح و جامع و به همان صورت که از جانب خدای متعال ارائه شده است بشناسد. امام باقر(ع) می­فرماید: «الکمال، کل الکمال التفقه فی الدین؛ کمال یک انسان و نهایت کمال او علم و بصیرت و تفقه دردین است.»[32]

گفتنی است که فرد تا عالم به مصالح و مفاسد خود و دانا به موازین و راه­های رساننده به حق نباشد ، موفق نخواهد شد، بلکه چه بسا در یک مسیر انحرافی پیش برود. تحصیل این­ها، فرع بر علم تام به مضامین قرآن کریم و اخبار وارده – که در واقع ترجمان حقیقی وحی­اند- است[33].

مرتبه­ی اولِ «مراقبه»، عمل به واجبات و ترک محرمات است. عارفان بزرگ اسلامی – به خصوص شیعی – با استفاده از آیات و روایات، مرتبه­ی اول مراقبه را – که مدخل ورودی برای نجات و رسیدن به حقیقت اصلی خویش و فنا در حضرت حق است – عمل به واجبات و ترک محرمات می­دانند. سالک باید واجب­ها و حرام­ها را به خوبی یاد بگیرد و در مقام عمل، ملتزم به همه­ی واجبات و اجتناب کامل از همه­ی محرمات باشد. بدون مراعات واجب و حرام، هیچ سالکی در سلوک راستین خویش موفق نخواهد شد؛ زیرا خداوند می­فرماید: «انما یتقبل الله من المتقین[34]؛ حقیقت جز این نیست که خدای متعال عمل را از صاحبان تقوا قبول می­کند» امام صادق(ع) در باره­ی تقوا می­فرماید: «ان لا یفقدک الله حیث امرک و لا یراک حیث نهاک؛[35] تقوا عبارت از آن است که خدا تو را آن­جا که امر فرموده، غایب نیابد و آن­جا که نهی فرموده تو را نبیند».

در حرکت انسان به سوی خداوند متعال، براساس قوانین تکوینی و نظام سلوک، بعضی از اعمال ضرورت دارد و باید انجام بگیرد که همان «واجب­ها» است و از بعضی اعمال نیز اجتناب و کناره­گیری ضرورت دارد و باید از آن­ها اجتناب کامل شود که همان «حرام­ها» است.[36]

براساس آیات و روایات، باید انوار الهی در قلب سالک بتابد، تا مددکار او و سلوک راستینش بوده، به حقیقت خویش واصل گرداند.[37]

عمل به واجبات و ترک محرمات – به صورت صحیح و کامل – موجب می­شود «قلب» پاکیزگی و جلای اصلی خویش را به دست آورده، آماده­ی گرفتن انوار الهی شود اگر این افعال چنان باشد که خداوند خواسته است، فیض از مبدأ الهی طبیعی خواهد بود. به همین جهت است که بیش­تر ترغیب به دستورهای شرعی می­شود، نه به حصول نور الهی؛ زیرا افعالِ عبادی است که سبب وصول به مبدأ و گرفتن فیض می­شود.

طبیبی که دارویی را می­ستاید و مصرف آن را به بیمار توصیه می­کند؛ به دلیل اثر شفا دهنده­ی دارو است؛ نه خود دارو.

عمل به واجبات و ترک محرمات نیز چون دارو، علاج­گر بیماری دل است که با مصرف آن انوار الهی از مبدأ اعلی بر انسان نازل می­گردد و او را در پیمودن راه کمک می­کند[38].

امام صادق (ع) می­فرماید : «قال الله تبارک و تعالی: ما تحبب الی باحب مما افترضته علیه؛[39] خدای متعال فرمود: بنده­ی من با چیزی محبوب­تر از آن­چه بر او واجب کرده­ام، محبت مرا به خود جلب نمی­کند.»

شاید به همین دلیل است که پیشوایان معصوم(ع) فرموده­اند: اگر کسی نماز قضا داشته باشد نباید به نافله بپردازد و با داشتن روزه­ی قضا، روزه­ی مستحبی مکروه است. هر امری که خدای متعال واجب فرموده، در نشئه­ی عبودی و حیات واقعی انسان، نزد پروردگار ضرورت دارد.

احکام الهی، دارای ظاهر و باطن است. باطن و حقیقت آن، با ظاهر آن تحقق می­یابد و ظاهر آن نیز، حامل باطن و حقیقت آن است. از این رو انسان­ها به بهانه­ی توجه به باطن، نمی­توانند از ظاهر احکام و مناسک دینی صرف­نظر کنند؛ زیرا باطن دین، بدون ظاهر آن، هرگز حاصل نخواهد شد. از سوی دیگر، نباید تمسک به ظاهر دین، به روزمرگی و رسوم بی روح اجتماعی و چشم پوشی از حقیقت و باطن دین بینجامد.

بر همین اساس است که حتی عارفان واصل، به احکام شرعی تعبد شدید داشتند و اگر مجتهد نبودند با دقت تمام احکام فقهی را با تقلید از دیگران، انجام می­دادند.

عارف بزرگ معاصر، جناب سید هاشم حداد از جمله­ی این بزرگ­واران بود.[40]

مطلق آن آواز، خود از شه بود                             گرچه از حلقوم عبدالله بود

گفت او را : من زبان و چشم تو                 من حواس و من رضا و خشم تو

رو که بی یسمع و بی یصبر تویی               سر تویی چه جای، صاحب­سر تویی

چون شدی من، «کان الله» از ولد               من تو را باشم که «کان الله له»

گه تویی گویم تو را گاهی منم                            هر چه گویم آفتاب روشنم[41]

نمازه و روزه: در میان فرایض، نمازه و روزه دارای جای­گاه ویژه­ای است با ذکر دو روایت سخن خود را به پایان می­بریم:

«معاویه بن وهب» در باره­ی برترین و محبوب­ترین عمل عبادی که موجب تقرب نزد پروردگار باشد، سؤال کرد. امام صادق(ع) فرمود: «ما اعلم شیئاً بعد المعرفه افضل من هذه الصلاه، الا تری ان العبد الصالح عیسی بن مریم قال: و اوصانی بالصلاه و الزکاه مادمت حیاه؛ پس از معرفت و شناخت، هیچ عمل عبادی را برتر از نماز نمی­دانم مگر ندیدی که عبدصالح خداوند عیسی بن مریم، فرمود: ... و [خداوند مرا] تا زنده­ام به نماز و زکات سفارش کرده است.»[42]

رسول خدا(ص) می­فرماید: «قال الله تبارک و تعالی: الصوم لی و انا اجزی به؛ خداوند تبارک و تعالی فرمود: روزه، مال من است و من جزای روزه را می­دهم[یا من جزای روزه­ی او هستم]».[43]

سی روز در این دریا، پا سر کنی  و سر، پا               تا در رسی ای مولا! اندر گهر روزه

شیطان همه تدبیرش وآن حیله و تزویرش     بشکست همه تیرش، پیش سپر روزه

روزه کر و فر خود، خوش­تر ز تو برگوید        بر بند درِ گفتن، بگشای درِ روزه[44]

 

 

 

 

 

 



[1] . ادیان و مکتب­های فلسفی هند، ص120 -167.

[2] . همان، ص 209 -183.

[3] .همان، ص327.

[4] . همان، ج2، ص625-724.

[5] . متی، 5/19.

[6] . نگا: مسیحیت و فرهنگ در غرب، فصل اول.

[7] . تاریخ جامع ادیان، ص613.

[8] . همان ، ص616.

[9] . رساله­ی پولس به غلاطیان، 2 : 16 و رساله­ی پولس به رومیان، 13:5، 14، 20.

[10] . کلام مسیحی، ص140.

[11] . همان، ص139-152.

[12] . رسائل، ص233 -234؛ کتاب التراجم، ص284.

[13] . عرفان نظری، ص373.

[14] . الرساله القشیریه، ص19 و 142؛التعرف لمذهب اهل التصوف، ص156.

[15] . ولایت نامه، ص46 -47.

[16] . اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید، ص352.

17.بقره، آیه­ی 2.

18.نحل، آِیه­ی 89.

19. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج1، ص183.

20. مائده، آیه­ی 15 و 16، نساء، آیه­ی 174؛ ابراهیم، آیه­ی 1.

21. نحل، آیه­ی89.

22. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج1، ص221 – 222.

 

23. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ابیات 3420 -3422.

[24] . حشر، آیه­ی 7.

[25] . آل عمران، آیه­ی164.

 

26.تفسیر موضوعی قرآن، ج1، ص214 – 224.

27. مقالات، ج1، ص63-73.

[28] . روم، آیه­ی 30.

[29] . لقمان، آیه­ی 22.

[30] . انعام، آیه­ی 153.

[31] . مقالات، ج1، ص74-78.

[32] . اصول کافی، ج1، باب صفه العلم، ح 4.

[33] . شرح مقدمه­ی قیصری، ص47-48.

[34] . مائده، آیه­ی 7.

[35] . شرح اصول کافی، مولی محمد صالح مازندرانی، ج1، ص118.

[36] . مقالات، ج3، ص73- 80.

[37] . مقالات، ج1، ص101- 128.

[38] . عرفان و عارف نمایان، ص86.

[39] . اصول کافی، ج 2، کتاب الایمان و الکفر، باب اداء الفرائض.

[40] . نگا: روح مجرد، ص76-79، 110-114، 130-13.

[41] . مثنوی معنوی، دفتر ا، ابیات 1936-1940.

[42] . اصول کافی، ج3، ص264.

[43] . میزان الحکمه، ج5، ص465، ح10610.

[44] . کلیات شمس تبریزی، شعر 2307.