میوه
خیار را با نمک و خرما میل میکرد.
محبوبترین میوهها برایش میوههای آبدار همانند خربزه و انگور بود.
خربزه را با نان و شکر و بسیاری اوقات با خرما میخورد.
میفرمود: میوههای نوبر بخورید و بهترین آنها انار است و ترنج.
بوی پیامبران و دخترم فاطمه(س) بوی خوش گلابی است.
گلابی بخورید که بر حافظه میافزاید و اندوه دل را میبرد و فرزند را زیبا میگرداند.
انار را سرور میوهها میدانست. آن حضرت وقتی انار میخورد کسی را با خود شریک نمیکرد.
می فرمود: خربزه را گاز بزنید، تکه تکه نکنید. خربزه، میوهای است خجسته، پاکیزه، پاکیزهگر دهان، تقویتکنندهی قلب، سفیدکنندهی دندان، خشنودکنندهی خداوند. بوی خوشش از عنبر، و آبش از کوثر و گوشتش از بهشت و لذتش از مینوست. خوردن آن عبادت به شمار میآید.
از ترنج سبز و سیب سرخ خوشش میآمد.
انگور را گاهی دانه دانه میخورد و گاه خوشهی آن را در دهان میگذاشت.
هرگاه میوهی نوبری میدید، آن را میبوسید و بر چشمها و لبهایش مینهاد و میفرمود خداوندگارا ! آغاز آن را به ما نشان دادی، پایانش را در سلامتی به ما بنمایان.
خوش بویی
اگر کسی از راهی که او گذشته بود میگذشت، از بوی خوش باقیمانده در فضا میفهمید رسول گرامی از آنجا عبور کرده است. اگر بر سر کودکی دست میکشید، بوی خوش دستش بر موی کودک میماند. عطری را که بدو هدیه میدادند رد نمیکرد.
خوشبویی با مشک، غالیه، عنبر و بخور با عود قماری و گیاه کست را مستحب برشمرد.
میفرمود: گلاب [زدن] بر آبرو [و محبوبیت آدمی] میافزاید.
از ابتدای تولد، بوی بد از وی به مشام نرسید.
میفرمود: بهترین بندگان خدا آنهایی هستند که ... خوشبویند.
در خانه
در خانهاش، خجولتر از دوشیزگان بود؛ از اهل خانه نه غذایی میطلبید و نه علاقهاش به خوردنیها را ابراز میکرد. اگر غذایش میدادند، میخورد؛ آنچه میدادند میپذیرفت و آنچه نوشیدنی میدادند مینوشید چه بسا خود برای خوردن و نوشیدن برمیخاست.
در خدمت کارهای خانه بود و در تکه تکه کردن گوشت با اهل خانه همکاری میکرد.
بیشتر دوخت و دوز میکرد.
چون به منزل میآمد، وقت خود را به سه قسمت تقسیم میکرد: بخشی برای خدا؛ بخشی برای خانواده و بخشی برای خود.
آن ساعت را که به خود اختصاص داده بود، بین خود و مردم تقسیم میکرد. ابتدا خواص را به حضور میپذیرفت، و بعد هم با عموم ملاقات داشت در نتیجه، آن ساعت هم که خاص خود آن بزرگوار بود، در اختیار یاران و اصحابش قرار میگرفت.
در خانهی خود باز میکرد گوسفندان را نیز میدوشید.
به خانوادهاش غذای خوب میداد.
راه رفتن
با یارانش که راه میرفت، اصحاب پیشاپیش او میرفتند و او در پی آنها. میفرمود: پشت سرم را برای فرشتگان بگذارید.
خوشش نمیآمد دیگران پشت سرش حرکت کنند؛ اما دو طرف او راه میرفتند.
چون راه میرفت، به این طرف و آن طرف نگاه نمیکرد.
وقتی راه میرفت، گامهایش را محکم از زمین برمیداشت [و مانند برخی نمیخرامید]
با وقار گام برمیداشت. قدمهایش کشیده و سریع بود؛ بدون اینکه شتابی در رفتنش مشاهده شود ... .
راه رفتنش چنان بود که هر کسی میدید، میفهمید که آن حضرت خسته و ناتوان نیست.
سفر
هنگامی که سفر میرفت پنچ چیز با خود همراه داشت: آینه، سرمهدان، مسواک و شانه.
در سفر کار میکرد و آن را ارزش میدانست.
گروهی به سفر رفتند. وقتی برگشتند به پیامبر(ص) عرض کردند:
ای پیامبر خدا! کسی را برتر از فلانی ندیدیم، روزها روزه میگرفت؛ و چون جایی فرود میآمدیم، تا هنگام کوچ به نماز میایستاد.
حضرت پرسید: پس چه کسی کارهای او را سامان میداد؟
- ما
همهی شما از وی برترید.
میفرمود: کسی که مسافر دینداری را یاری کند، آفریدگار هفتاد و سه اندوه از وی میزداید و او را در این جهان و آن جهان از اندوه پناه میدهد و غم بزرگش را در روزی که مردمان نفس در گلویشان حبس میشود، از او برطرف میکند.
رنج ها، همزاد سفرند و انسانها در مسافرت زمینهی عصبانیت دارند؛ بنابراین میفرمود:
شش چیز از جوانمردی است. سه تای آن در غیر سفر است و سه تا در مسافرت. اما آنهایی که در سفر است : خوراک و توشه بخشیدن، خوش خلقی و شوخی در غیرگناه.
برای پیشگیری از گزیدگی و هجوم درندگان، میفرمود: در پشت جادهها و دل درهها اتراق نکنند.
عدهای که پیاده سفر میکردند، از حضرت خواستند برایشان دعا کند.
پیامبر برایشان دعا کرد، سپس گفت: بر شما باد به سرعت [حرکت کردن]، سحرخیزی و ساعتی پیش از طلوع آفتاب حرکت کردن؛ زیرا عمر سفر در شب کوتاه است.
حق مسلمان [بر مسلمان] آن است که هر گاه آهنگ سفر دارد، دوستانش را از مسافرتش آگاه کند؛ و حق او بر دوستانش آن است که وقتی برگشت، به دیدنش بیایند.
از تنها سفر کردن خوشش نمیآمد و سه نفر را برای مسافرت مناسب میدانست.
سفر طولانی را خوش نمیدانست و میفرمود: رفتن، پارهای از رنج است؛ و هر گاه یکی از شما کارش در سفر تمام شد، هر چه زودتر نزد خانوادهاش برگردد.
همپای دیگران کار میکرد. در سفری به دوستانش فرمود: گوسفندی را آبپز کنند. کسی گفت: من گوسفند را سر میبرم. دیگری گفت: پوستش را من میکنم فرد سومی گفت: پختن آن با من. رسول الله(ص) فرمود: جمعآوری هیزم به عهدهی من. گفتند: ای فرستادهی خدا، [تعداد] ما برای کار کافی است. فرمود:
میدانم تعدادتان کافی است؛ اما خوشم نمیآید میان شما فردی متمایز باشم؛ و همانا آفریدگار پاکیزه و والا، خوش نمیدارد بندهاش را میان دوستانش یک سر و گردان فراتر ببیند.
با توجه به تأثیر مثبت سفر در شادابی روحی و تجدید قوا، میفرمود: مسافرت کنید تا تندرست بمانید.
سفر در پنجشنبهها را مستحب اعلام کرد و خود نیز پنجشنبه را برای مسافرت برگزیده بود.
فال بد زدن در سفر را قبول نداشت و میفرمود: هر گاه فال بدی زدی، پس حرکت کن و جبران فال بد زدن، توکل [بر خداوند نیرومند] است.
مسافرت در آغاز شب را خوش نمیداشت، ولی سفر در پایان شب را مستحب شمرده بود.
برای دفاع شخصی، حمل چوبی از درخت بادام تلخ را سفارش میکرد.
امام علی(ع) میفرماید: پیامبر فرمود: «کسی که سفر میرود و با خود چوبی از درخت بادام تلخ دارد و آیات بیست و دوم تا پایان بیست و هشتم سورهی «قصص» را بخواند، پروردگار او را از خطر هر درنده و دزد متجاوز و هر حیوان سمدار حفظ میکند تا به خانه و خانوادهاش [سالم] برگردد.
فرموده بود: هنگامی که قصد سفر دارید، دو یا چهار رکعت نماز بخوانید.
وقتی که از مسافرت برمیگشت، ابتدا به مسجد میرفت، دو رکعت نماز به جای میآورد؛ سپس به حضرت زهرا(س) سر میزد و آنگاه نزد همسرانش میرفت.
زمانی که با کاروان سفر میکرد، آخر از همه حرکت میکرد تا افراد ضعیف را به حرکت وادارد و [یا] پشت سر خود بنشاند»
سفر کنید تا بهره[های مادی و روحی] گیرید.
در سفری که برای حج میرفت اعلام کرده بود: کسی که بداخلاق و بد همنشین است، همراه ما نیاید.
میفرمود: سرور افراد در سفر، کسی است که به آنان خدمت میکند.
هرگاه کسی از شما از سفر برمیگردد، باید برای خانوادهاش هدیهای بیاورد، گرچه قطعه سنگی باشد.
مسافرت کنید که اگر ثروتی فرا چنگ نیاورید، اندیشه [و تجربه] میاندوزید.
روش [صحیح] آن است که هر گاه گروهی برای سفر میروند، مخارج خود را تفکیک کنند؛ این کار برایشان بهتر و برای اخلاقشان نیکوتر است.
ای علی! به تنهایی مسافرت نرو؛ همانا شیطان با انسان تنهاست و از دو نفر دورتر.
در سفرها، هرگاه در محلی فرود میآمد، تا دو رکعت نماز در آنجا نمیخواند کوچ نمیکرد.
در سفر، ظرف آب خوری [ویژهی خود را] همراه میبرد.
سکونتگاه
مردی از انصار نزد او لب به شکایت گشود که خانهها، او را محاصره کردهاند [و منزلش کوچک است]. حضرت فرمود: تا میتوانی صدایت را بلند کن [و دعای بسیار کن] و از خداوند بخواه تا [درهای رحمتش را ] بر تو بگشاید.
خانهی کوچک و همسایههای بد را نامبارک میدانست.
خوش نمیداشت وارد اتاق تاریک شود؛ و روشن کردن چراغ پیش از تاریک شدن هوا را مستحب برشمرد. دستور داده بود قبل از خواب درها را ببندند و چراغ و آتش را خاموش کنند. علت این کار را نیز پیشگیری از آتش سوزی اعلام کرد.
عایشه میگوید: پیامبر به ما فرمان داده بود، تا در خانهها جایگاهی برای نماز بسازیم و آن را پاکیزه و خوشبو کنیم.
با فروش خانه و صرف پول آن در کار دیگر مخالف بود و میفرمود:
کسی که خانهای بفروشد و با پول آن خانهی دیگری نخرد برکت نیابد.
میفرمود: هرگاه یکی از شما وارد خانهاش شده سلام کند؛ این کار، برکت را فرود میآورد و فرشتگان، با وی الفت میگیرند.
صدا
علی بنمحمد نوفلی میگوید: نزد امام (ع) سخن از «صدا» پیش آمد. امام فرمود: امام سجاد(ع) [قرآن] میخواند. چه بسیار پیش میآمد که رهگذران از زیبایی صدایش میخکوب میشدند و اگر امام(ع) اندکی از صدایش را آشکار کند، مردم تاب زیباییاش را ندارند.
گفتم: مگر رسول خدا(ص) هنگام نماز صدایش را آشکار نمیکرد؟
امام(ع) فرمود: رسول گرامی(ص) به اندازهی توانایی مردم صدایش را آشکار میکرد.
انس گفت: پروردگار هیچ پیامبری نفرستاد جز اینکه ... خوش صدا بود و پیامبرتان ... خوش صداترین آنها بود. صدایش بلند و رسا بود.
براء، پسر عازب میگوید: پیامبر در نماز عشا سورهی «والتین» را خواند؛ صدایی زیباتر از آن نشنیدم.
لبخند زدن و خندیدن
عبدالله بن حارث زبیدی میگوید: «کسی را ندیدم که بیش از رسول الله (ص) لبخند زند.»
روزی سخنرانی میکرد و عربی بیاباننشین نزدش بود. فرمود: مردی از بهشتیان از خدا اجازه خواست تا کشاورزی کند. پروردگار پرسید: مگر در آنجا که دلت میخواهد نیستی؟ پاسخ داد: چرا اما دوست دارم کشاورزی کنم پس به سرعت دست به کار شد. زمین را کاشت و برداشت و [محصول را] بهسان کوهی انباشت. خداوند به او فرمود: این هم محصول، ای فرزند آدم! چیزی تو را سیر نمیکند! عرب بادیهنشین گفت: ای رسول خدا! این آدم یا قریشی است یا انصار. [تنها] آنان کشاورزند. ما دهقان نیستیم! پیامبر خندید.
هرگاه لب به اندرز نمیگشود، یا وحی بر او فرود نمیآمد و یا یاد رستاخیز نمیکرد، تبسم بر لب داشت. انس میگوید: «پیامبر را دیدم که لبخند میزد و دندانهایش آشکار شد.»
میفرمود: شوخی بسیار، انسان را بیآبرو میکند.
هرگاه سخن میگفت، تبسم بر لب داشت.
نشستن
سه گونه مینشست، گاه بر باسن مینشست و دستها را از جلوی زانوها در یکدیگر قفل میکرد.
گاهی دو زانو مینشست و زمانی یک پا را جمع میکرد و پای دیگر خویش را روی آن قرار میداد.
هرگز دیده نشد چهار زانو بنشیند. [که رسم خودخواهان و گردن فرازان آن زمان بود].
بیشتر اوقات زانوانش را بلند میکرد و دستانش را دور آنها گره میزد.
از آنجا که قطبنمای دل هر مسلمانی باید سوی کعبه باشد، تا همهی گفتارها و کردارهایش رنگ خدایی گیرد، خود «بیشتر به سوی قبله مینشست» و دیگران را به رعایت آن تشویق میکرد و میفرمود: کسی که ساعتی رو به قبله بنشیند، پاداش حاجیان حج و عمره را خواهد داشت.
جایگاه ویژهای در مجلس نداشت؛ زیرا هنگام ورود[به ترتیب نشستن افراد] در پایین مجلس مینشست.
هرگز دیده نشد هنگامی که جا تنگ باشد پایش را دراز کند.
نگارش
بر [پایان] نوشتهها مهر میزد و میفرمود: مهری که بر نوشته باشد، بهتر از تهمت است
[که در نوشتههای بی مهر به آدمی نسبت خواهند داد]. از قلم تجلیل میکرد و میفرمود: قلم، نعمتی بزرگ از سوی پروردگار است؛ و اگر قلم نبود، حکومت و آیین برپا نمیشد و زندگی شایستهای سامان نمیگرفت.
نگاه
چون میخواست به پشت سر بنگرد، با تمام بدن برمیگشت.
نگاهش فرو خفته و نظرش به زمین بیش از آسمان بود.
هیچ گاه به تندی به کسی نگاه نمیکرد.
به آنچه باعث دلبستگی و فریب خوردن مردم از دنیا میشد، نگاه نمیکرد.
نوشیدن
نوشیدن آب شیرین را دوست میداشت.
آب را با مکیدن مینوشید و یکباره نمیبلعید. در آبی که میخواست بنوشد، نفس نمیکشید بلکه صورتش را از آن برمیگرداند و نفس میکشید.
هم ایستاده مینوشید، هم نشسته؛ اما نشسته نوشیدن را برتری میداد.
آب زمزم را مینوشید.
یارانش را سیراب میکرد. و وقتی به او میگفتند: شما بنوشید، میفرمود: ساقی باید آخرین نفر باشد.
وقتی آب مینوشید میفرمود: سپاس خدایی راست که با مهربانی ما را از آب گوارا سیراب کرد، و آن را به خاطر گناهانمان شور و تلخ ساخت.
پیش و پس از نوشیدن، خدای را سپاس میگفت و پس از نوشیدن شیر، دعای ویژهای میخواند.
آب را در سه نفس و گاه [برای اینکه بگوید اشکالی ندارد] به یک نفس مینوشید. میفرمود: سه نفس نوشیدن، لذیذتر، در هضم غذا مؤثرتر، و برای تندرستی بدن مفیدتر است.
در پایان نوشیدن، سه بار نام پروردگار را میبرد و سرانجام سه بار او را میستود.
برخی محبوبترین نوشیدنیاش را آب شیرین خنک دانستهاند.
بعضی دیگر شیر را دوست داشتنیترین نوشیدنی او به شمار آوردهاند.
در کاسههای چوبین، چرمین و سالفین مینوشید.
خوشش میآمدکه در پیالهی شامی بیاشامد و میفرمود: این، پاکیزهترین ظرف شماست.