غروب خاکستری


امروز آقا بی تو جور دیگری بود

حتی نگاه یاس­ها، نیلوفری بود

خورشید مثل پنج شنبه­ پا نمی­شد

انگار بین رختخوابش بستری بود

بر شانه­های شمع­ها در اول صبح

تابوت یک پروانه­ی خاکستری بود

وضعیت آب و هوا مثل همیشه

مثل هوای جمعه­ی پشت سری بود

این­که غروب است و کمی بارانیم، نه

از اولش هم روز گریه­آوری بود

در چشم­هایم، التماس آخرینم

ما را به سمت «چشم­هایت می­بری» بود

این سال هشتاد و چهار شمسی ما

آقا چه می­شد سال خورشیدی­تری بود