بررسی آسیب‌‌های انقلاب اسلامی از دیدگاه امام خمینی(ره)   مقدمه سخن از خورشید عالم­تاب انقلاب اسلامی است که در پرتو عرفان و اخلاق روشن‌افروز خویش، دنیای معاصر را روشن نمود و هاله‌های ابهام و نگون­بختی را از خاطر بشر امروز زدود. همو که با کلام روشن­گر و سیره­ی جاودان خود، بشر سرخورده از زندگی و روی برتافته از امید را به نقطه­ی وحدت بخش اسلام ناب متوجه ساخت و در خانه­ی دل انسانی که به یوغ بردگی و بندگی غیر، عادت کرده بود و با خاک نشینی و سیه گلیمی خو کرده بود، چراغ ایمان روشن کرد و شعله­ی رهایی برافروخت. بدون تردید، بررسی ابعاد رهنمودهای خمینی کبیر(ره) فرصتی به آدمی می‌دهد تا برای گام نهادن در مسیر سبزی که او تا همیشه­ی تاریخ، برای بشریت ترسیم نمود، تأملی دوباره کرد؛ چه این که شناختن او که حقیقتی فراموش نشدنی در خاطره­ی اعصار است؛ شناختن همه­ی خوبی­ها است. او چکیده­ی قرن‌ها درس­آموزی بشر در محضر انبیا و اولیای الهی است و حیات انسانی کم­تر چنین وجود با عظمتی به خود دیده است. باید اقرار نمود که اگرچه قلم ها و زبان­های بسیاری درباره­ی گستره­ی وجودی او سخن گفته‌اند، اما به جرأت می‌توان گفت که هنوز ابعاد وسیعی از اندیشه­ی او ناشناخته باقی مانده است. در این مقاله به بررسی آسیب‌های انقلاب در کلام آن بزرگ­مرد الهی می‌پردازیم. جدایی خواهی و عدم وحدت کلمه امام خمینی ایران را به لحاظ ساختاری، مستعد تفرقه دانسته است. زمینه‌هایی چون وجود قبایل و عشایر مختلف، موقعیت جغرافیایی، تنوع زبانی، تنوع مذهبی و در نهایت تنوع خاستگاه روشنفکری یعنی وجود حوزه و دانش­گاه را از عوامل تفرقه به شمار آورده‌اند.1 از این رو به اعتقاد امام، عواملی چون ملیت، زبان و وحدت مکانی نمی‌توانند به عنوان محورهای اتحاد مورد تأکید قرار گیرند و به جای آن­ها اسلامیت و آن هم در مفهوم عام و در سطحی فراتر از تفسیرهای فرقه‌ای، می‌تواند عامل انسجام ایران باشد. تفسیر امام از اسلام، اقرار به کلمه لا‌اله‌الاالله و داشتن قبله­ی واحد یعنی ارزش‌های فرا فرقه‌ای است. «مسلمانان که اهل حق هستند، قرآن کتاب آن­هاست، کعبه قبله آن­هاست، کسانی که به اسلام ایمان آورده‌اند و به حق ایمان آورده‌اند در این حق خودشان مجتمع باشند و نگذارند این باطل‌ها که در باطل خودشان می‌خواهند مجتمع شوند، آن­ها پیروز بشوند.»2 امام خمینی ضمن توصیه به سعه­ی صدر در برخورد با برادران دینی، منطق گفت‌وگو و تن دادن به قوانین و مقررات را رمز بقای اتحاد می‌دانست. دو مؤلفه­ی مذکور حتی می‌توانند اقلیت‌های دینی را هم­نوا کنند: «اگر بخواهید مملکت خودتان را از دست ابرقدرت‌ها و چپاول‌گرهای بین‌المللی نجات بدهید، باید همه­ی مقرراتی که تحت عمل هر یک هست، آن مقررات عمل بشود و هیچ نهادی با نهاد دیگر معارضه نکند... من امیدوارم که تمام برادرهای ما در اطراف ایران، چه برادرهای اهل سنت چه برادرهای اهل تشیع و تمام کسانی که در این ملت هستند، از اقلیت‌های مذهبی، همه با هم مجتمع باشند، تا این­که رفاه مسلمانان و همه­ی کسانی که در کشور اسلامی سکونت دارند حاصل بشود.»3 بنابراین ایشان برای بقای اتحاد، حکومت اسلامی را به حکومت انسانی ترفیع داده و معتقدند با قانون‌گرایی می‌توان اختلافات را حل کرد و کشور را به ساحل نجات رهنمون ساخت: «خواست همه یک جمهوری اسلامی، یک حکومت عدل، یک حکومت اسلامی... اگر این دو تا جهت را حفظ کنید... و نگذارید اختلاف پیدا شود، اگر ما حفظ کنیم این وحدت کلمه و وحدت مقصد [اسلام] تا آخر پیروزیم.»4 در حکومت اسلامی و حکومت عدل حتی بدون داشتن این واحد نیز می‌توان با منطق گفت‌وگو به تفاهم رسید: «ما اگر اختلاف سلیقه داریم، اختلاف بینش داریم، باید بنشینیم و با هم در یک محیط آرام صحبت کنیم و مسائل خودمان را حل کنیم، با تفاهم مسائل را حل کنیم، نه این­که جبهه‌گیری کنیم، یکی یک طرف بایستد با دار و دسته­ی خودش و یکی یک طرف دیگر بایستد با دار و دسته­ی خودش و کوشش کنند در تضعیف یک­دیگر و کوشش کنند در تضعیف کشور اسلامی... شماها اگر مسلم هستید، با احکام اسلام عمل کنید و اگر خدای نخواسته تعهد اسلامی را قبول ندارید، با دید سیاسی‌ مسائل را حل کنید.»5 امام خاست­گاه تفرقه را نه مردم که نخبگان، مسؤولان و نهادهای نظام دانسته و خطاب به ایشان می‌فرمایند: «شما همه برای خدا- ان‌شاءالله- عمل کنید، همه‌تان با هم باشید، پشت و پناه هم باشید، ملت خوب است، ملت یک ملت روشنی است، یک ملت خوبی است. شماها همه با هم مجتمع بشوید، دولت و ملت، ارکان دولت، رئیس جمهورش، مجلسش، همه­ی این­ها با هم مجتمع باشند.6 اگر قلم‌هایی که در روزنامه‌ها به ضد هم چیز می‌نویسند کمک کنند برای از بین رفتن جمهوری همه مسئولند... احکام اسلام امانت است پیش‌مان... و نباید با قلم‌ها و قدم‌ها به این امانت خیانت کنیم... اگر بخواهید کشورتان مستقل باشد و آزاد باشید، باید از این طور مناقشات دست بردارید.7 من باز تأکید می‌کنم اگر سران با هم خوب باشند، این کشور صدمه نمی‌بیند، اگر صدمه‌ای این کشور ببیند از اختلاف سران است. همان‌طور که شارع مقدس فرموده، باید دولت، مجلس و قوه­ی ‌قضاییه احساس کنند که یک تکلیف دارند و آن این­که اختلاف نداشته باشند».8 رنگ باختن صبغه­ی اسلامی انقلاب امام خمینی معتقد بود انقلاب ایران به لحاظ ماهوی از سایر انقلاب‌های دنیا ممتاز است و وجه تمایز آن، اسلامی بودن آن 9 است، خواه متولیان آن پهلوی باشند یا دیگران: «الان ما همه مکلفیم که جمهوری اسلامی، حالا که جمهوری اسلامی شد ما هم اسلامی باشیم، اگر بنا شد جمهوری اسلامی باشد اما ماها دیگر اسلامی نباشیم، حکومتِ اسلام نیست. اگر نباشد که جمهوری اسلامی باشد پاسبان‌هایش اسلامی نباشند، خدای نخواسته دادگاه‌هایش اسلامی نباشد، وزارت‌خانه‌هایش اسلامی نباشد، این حکومت طاغوت است.»10 امام خمینی از تبدیل شدن جمهوری اسلامی به حکومت طاغوتی نگران بود و آن را یکی از آسیب‌های عمده­ی انقلاب بر شمرده‌اند: «طاغوت برای خاطر این­که پسر کی بود و نوه­ی کی بود که نبود، برای اعمالش بود، اگر اعمال ما هم یک اعمال طاغوتی باشد، برای خود باشد، نه برای ملت، دعوا بکنیم سرخودمان، نه برای مصالح ملت، این همان طاغوت است، منتها به یک صورت دیگری در آمده، اما طاغوت است، طاغوت هم مراتب دارد یک طاغوت مثل رضاخان و محمدرضا و یک طاغوت هم مثل کارتر و امثال آن­ها است. یک طاغوت هم مثل ماهاست.»11 عدم توانایی در معرفی آموزه‌های اسلامی علی(ع) می‌فرمایند: «مردم اسلام را به تن می‌کنند ولی آن چنان که پوستین را وارونه به تن می‌کنند.»12 ممکن است محتوای حکومتی به ظاهر اسلامی باشد، ولی چهره‌ای که از اسلام ارائه می‌کند چنان واژگونه و دور از واقعیت باشد که دل‌های پاک و آلوده­ی مردمان به آن رغبت نکنند، زیرا مفروض امام خمینی این است که اگر اسلام واقعی به مردم ارائه شود همه­ی دنیا آن را می‌پذیرند.13 وارونه نشان دادن چهره­ی اسلام یکی از آسیب‌های تهدیدکننده­ی نظام اسلامی است که امام درباره­ی آن هشدار می‌دادند، زیرا کنار گذاشتن ظاهر اسلام، در ایران ناممکن است ولی وارونه به تن نمودن آن آسان است. وانگهی اگر اسلام وارونه به تن شود نه تنها کارگزاران نظام ضربه می‌بینند، بلکه مکتب (اسلام) نیز از دیدگاه امام، از همه­ی امور مهم­تر است، ضربه می­بیند: «اگر روحانیون که در رأس جامعه هستند روی موازین مقررات به طور دقیق عمل نکنند، اگر دولت به طور دقیق عمل نکند... و اعمال­شان را تطبیق ندهند با اسلام، یک صورت قبیحی از اسلام در خارج منعکس می‌شود... الان یک تکلیف بسیار بزرگی بر عهده­ی همه­ی ماست. من یک طلبه هستم این تکلیف را دارم، آقایان [روحانیون] این تکلیف را دارند. سایر قشرها هم دارند، که کوشش کنیم وجهه­ی اسلام را آن‌طور که هست نمایش دهیم، نه آن طوری که خلفایی مثل معاویه و یزید... جلوه دادند ... و اسباب این می‌شد که یک وقت وجهه­ی اسلام را در دنیا دگرگون کنند.14 اگر خدای نخواسته ما پیروز بشویم به این معنا  از آن دسته‌ای که ظالم‌ بودند و از چپاولگران بودند پیروی کردیم، لکن به جای آن­ها یک دسته ظلم دیگری با یک محدودیت خاص و چپاولگری‌های دیگری با یک محدودیتی به جای او نشست، این موجب این می‌شود که مکتب ما در دنیا منعکس شود که مکتب درستی نبوده، شکست در مکتب واقع شده، آن شکستی که جبران نمی‌تواند بپذیرد.»15  از تحلیل فوق، یک فرض ناخودآگاه به ذهن متبادر می­شود و یک ملاک برای ارزیابی القا می‌گردد و آن هم این­که کارگزاران نظام در ارزیابی اقبال مردم، روی دیگر سکه را نیز ملاحظه نمایند؛ یعنی ممکن است آن اسلامی که ارائه می‌شود به دلیل رفتار سوء مسؤولان وارونه جلوه کند. عدم تبیین آزادی در برابر استبداد یکی از چهار ستون نظام اسلامی در اندیشه­ی امام آزادی است. هر حکومتی که میل به استبداد کند، طاغوت است، زیرا خلاف موازین اسلامی عمل کرده است: «اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم. ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طوری رأی داد، ما هم از آن تبعیت می‌کنیم. ما حق نداریم، خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است. پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که به ملت­مان یک چیزی را تحمیل کنیم.»16 آزادی سیاسی در اندیشه­ی امام خمینی به حدی است که هر فرد از افراد ملت حق دارد مستقیماً در برابر سایرین، زمام‌دار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده بدهد. در غیر این صورت اگر برخلاف وظیفه­ی اسلامی خود عمل کرده باشد، خودبه‌خود از مقام زمام‌داری معزول است.17 با همه­ی اهمیتی که امام به آزادی را قائل است، آزادی ملازم با قانون‌مداری و به عبارت عام‌تر هم­راه با محدودیت می‌دانند. آزادی در چهارچوب مجاری قانونی معنا پیدا می‌کند و به مفهوم هرج‌ومرج و دل‌بخواه نیست. از دیدگاه امام، هرج و مرج منجر به استبداد می‌گردد، یعنی از دل آنارشیسم، خودکامگی و استبداد متولد می‌شود. هم‌چنان که استبداد رضاخانی از درون کشمکش‌های طولانی و هرج و مرج پس از انقلاب مشروطه تولد یافت و مردم نیز استبداد را به هرج و مرج ترجیح می‌دهند. امام خمینی یکی از آسیب‌های مهم نظام اسلامی را سوءاستفاده از آزادی دانسته،  تذکر می‌دهند که شکر نعمت آزادی حفظ حدود آن است و اگر حدود آن حفظ نشود ممکن است به حال سابق برگردیم: «اگر خدای نخواسته آزادی را صرف کردیم برخلاف مسیر ملت و اسلام، حالا که آزاد شدیم خودمان را به هرج و مرج بکشیم... حالا که آزاد هستیم برخلاف نظامات اسلامی و برخلاف نظامات ملی عمل کنیم، هرج و مرج به پا کنیم، تحت هیچ قاعده نباشیم، تحت هیچ یک از قواعد اسلامی و ملی نباشیم اگر این طور باشد آزادی را سلب کردیم؛ برخلاف مسیر ملت و برخلاف سیر اسلام.»18 سرسپردگی نسبت به قدرت‌ها در اندیشه­ی امام خمینی نیز تئوری اقتصاد به عنوان انگیزه­ی انقلاب غایب است. از دیدگاه امام، تئوری «اقتصاد عامل انقلاب» چونان نظریه­ی «توطئه» مطرود است.19 پس آن‌چه مردم ایران را به تحریک وا می‌داشت و غرور ملی ایرانیان را خدشه‌دار می‌ساخت نه ضعف اقتصادی و فقر که وابستگی (اقتصادی، فرهنگی، سیاسی) بود. امام خمینی ضمن رد تبیین اقتصادی -  به ویژه مارکسیستی از انقلاب - می‌فرمایند: «[آیا] جوان‌های ما برای این­که یک زندگی مرفهی در دنیا داشته باشند خون می‌دادند؟! این می‌شود که یک کسی خودش را بکشد که زندگی‌اش خوب باشد یا خیر، این یک نهضتی الهی بود... نهضت ایران نهضتی بود که خدای تبارک و تعالی در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوری اسلامی، به عنوان اسلام، به عنوان احکام اسلام در خیابان‌ها ریختند و همه گفتند: «ما رژیم را نمی‌خواهیم و حکومت عدل اسلامی و جمهوری اسلامی می‌خواهیم.»20 » امام خمینی تقویت بنیه‌های اقتصادی را برای استقلال کشور ضروری دانسته، معتقد بودند بدون استقلال مادی و خودکفایی نسبی به ویژه در امر کشاورزی21 و تولیدات مربوط به کالاهای ضروری و حیاتی، استقلال در سایر زمینه‌ها نیز ممکن نیست. امام خمینی وابستگی اقتصادی را یکی از آسیب‌های انقلاب دانسته، آن را عامل رجعت به وضعیت پیش از انقلاب می‌داند که آن وضعیت زمینه‌های ساختاری بروز جنبش‌های انقلابی را فراهم کرد.22 گرایش مسؤولین به مادیات امام خمینی تجمل‌گرایی را یکی از آسیب‌های عمده به شمار می­آورند و در تحلیل گرایش مردم به روحانیت و سپردن رهبری انقلاب به ایشان می‌گویند: «آن چیزی که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه­ی آن دنبال ما و شما آمده‌اند و اسلام را ترویج نموده و جمهوری اسلامی را برپا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگی اهل علم است. اگر خدای نخواسته مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده‌اند، عمارت درست کرده‌اند و رفت‌ و‌آمدهایشان مناسب‌شان روحانیت نیست و آن چیزی را که نسبت به روحانیت در دل­شان بوده از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان.»23 در پندار امام خمینی، عصبیت حاکم بین روحانیت و مردم نه بر خویشاوندی نسبی بلکه بر دین و معنویت استوار است که به زعم «ابن‌خلدون» عام‌تر از عصبیت خویشاوندی است و این معنویت که قوام این‌گونه عصبیت است در اندیشه­ی امام رابطه­ی معکوس با تجمل‌گرایی دارد... «هرچه بروید به سراغ این­که یک قدم بردارید برای این­که خانه‌هاتان بهتر باشد، از معنویت­تان به همین مقدار، از ارزش‌تان به همین مقدار کاسته می‌شود.»24 امام خمینی از کلیه­ی مسؤولان به ویژه روحانیون، متواضعانه می‌خواهند برای حفظ نظام اسلامی از تجمل‌گرایی و زرق و برق دنیا بپرهیزند: «من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه­ی فرزندان و عزیزان روحانی خود می‌خواهم که در زمانی که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است و اداره­ی کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است، از زی روحانی خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون ‌شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران است، بپرهیزند، که هیچ آفت و خطری برای روحانیت و برای دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست.»25 سؤال مهمی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که منظور امام از تجمل‌گرایی چیست؟ ملاک تشخیص آن چگونه است و داوران تشخیص چه کسانی هستند؟ الگوی مورد نظر امام برای رهبران حکومت، کدامین حکومت است؟ امام به همه­ی این سؤالات پاسخ داده‌اند. در اندیشه­ی امام، اشرافی‌گری و تجمل‌گرایی این است که زندگی متولیان جامعه متفاوت از توده­ی مردم بوده، دارای امتیازات ویژه‌ای باشند و با سوءاستفاده از مقام، ثروت‌اندوزی کنند و یا در زندگی روزانه امتیازی برای خود قائل بودند.26 پی‌نوشت‌ها 1. امام خمینی، صحیفه نور، ج14، ص31. 2.همان، ج13، ص48. 3. همان، ج13، ص27. 4. همان، ج7، ص28. 5. همان، ج14، ص38. 6. همان، ج13، ص173. 7. همان، ج14، ص7. 8. همان، ج18، ص57. 9. همان، ج14، ص203. 10. همان، ج14، ص203. 11. همان، ج13، ص75. 12. نهج‌البلاغه، خطبه 17، ص324. 13. همان، ج7، ص33. 14. همان. 15. همان، ص195. 16. همان، ج10، ص181. 17. همان، ج4، ص190. 18. همان، ج7، ص42. 19. مجموعه مقالات انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف، 1374، ص86-139. 20. صحیفه نور، ج7، ص60. 21. همان، ج7، ص60. 22. همان، ج11، ص117. 23. همان، ج19، ص188. 24. همان، ص157. 25. حسن آئینه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379، ج1. 26. صحیفه نور ، ج20، ص280.