آرزوهای زندگی

نویسنده


آرزوهای زندگی

آن­چه به زندگی ما پویایی و تحرک می­بخشد، نگاه به آینده است که از آن به «امید» یاد می­کنیم. پیامبر خدا(ص) در این باره می­فرماید:

همانا آرزو، رحمتی از جانب خدا برای امت من است. اگر آرزو نبود، هیچ مادری فرزندش را شیر نمی­داد و هیچ کشاورزی درخت نمی­کاشت.[1]

شیر ندادن به فرزند یعنی انقطاع نسل، و کشت نکردن درخت یعنی از میان رفتن غذای زندگی. تصوّر کنید زندگی در این وضعیت چه صورتی می­یابد. گویند روزی حضرت عیسی(ع) به پیرمردی که مشغول کشاورزی بود، می­نگریست. حضرت عیسی(ع) به خداوند عرض کرد: «خداوندا! امید را از دل او برگیر». در این هنگام، پیرمرد، بیل خود را به کناری نهاد و روی زمین دراز کشید. مدتی گذشت. حضرت عیسی به خداوند عرض کرد: «خداوندا! امید را به دل او بازگردان». ناگهان کشاورز پیر برخاست و شروع به کار نمود. حضرت عیسی نزدیک رفت و ماجرا را از وی پرسید. پیرمرد گفت: «مشغول کار کردن بودم که با خود فکر کردم و گفتم: تا به کی می­خواهی کار کنی ای پیرمرد؟! از این رو، بیل را کنار گذاشتم و خوابیدم. کمی گذشت، با خود گفتم: به خدا سوگند، تا زنده هستی باید زندگی کنی! از این رو، برخاستم و بیل را دوباره به دست گرفتم».[2]

نقش امید و ناامیدی در این جریان، به­خوبی مشهود است.

اما هر چیزی حدی دارد و اگر آن حد، حفظ نشود، دو جنبه­ی افراط و تفریط پیدا می­کند. امید نیز همین گونه است. جنبه­ی تفریط آن، «ناامیدی» است و جنبه­ی افراطی چیزی است که در فرهنگ دین از آن به عنوان «آرزوهای دور و دراز» یاد می­شود. آرزوی دور و دراز، یعنی آرزویی که از  اندازه­ی عمر انسان تجاوز می­کند و دنیا نیز ظرفیت برآوردن آن را ندارد.

این افراط در آرزوها، خود یکی از عوامل نارضایتی از زندگی است. به همین جهت، امام علی(ع) می­فرماید:

هر کس که آرزوهایش زیاد بشود، رضایتش کم می­شود.[3]

به راستی چرا چنین اتفاقی می­افتد؟

کسی که صاحب آرزوهای طولانی است، همواره لذت را در چیزی می­داند که ندارد و به همین جهت، از آن­چه دارد بهره­مند نمی­شود. چنین افرادی همواره از آن چه دارند، نالان و ناراضی­اند و چیزهایی را آرزو می­کنند که ندارند. مهم نیست که چه دارند، مهم آن است که همواره آن چه را ندارند، مایه­ی خوش­بختی می­دانند و وقتی به آن چه زمانی آرزویش را داشتند، دست یافتند، باز هم احساس بهره­مندی و خوش­بختی نمی­کنند و به آن چه در دور دست­ها وجود دارد، می­اندیشند. این، معنای آروزی دور و دراز است.

برای احساس بهره­مندی، داشتن فلان نعمت، کافی نیست؛ باید انسان از وجود نعمت، باخبر شود و از داشتن آن، احساس بهره­مندی کند، تا لذت آن را بچشد. چه بسا نعمت­هایی که وجود دارند، ولی کسی از وجود آن­ها خبر ندارد و یا از داشتن آن­ها لذت نمی­برد. ناخشنودی بسیاری از کسانی که از زندگی خود راضی نیستند،  محرومیت نیست، بلکه ناچیز شمردن و اهمیت ندادن به چیزهایی است که دارند.

اگر روحیه­ی فرد، این گونه باشد که آن چه را دارد ناچیز می­شمارد و لذت خود را در آن چیزی می­داند که ندارد، در این صورت، راه تحقق رضایت از زندگی، تأمین خواسته­ها و افزایش سطح زندگی نیست؛ زیرا او به هر سطحی از زندگی که برسد، باز همین الگوی فکری را دارد که: «آن­چه دارم ناچیز است و خوش­بختی در چیزهای بالاتری است که ندارم».

از سوی دیگر، چنین افرادی به جهت آرزوهای بی حد و مرزی که دارند، هیچ­گاه به خواسته­های خود دست نمی­یابند و همواره به خاطر آن­ها حسرت می­خورند. لذا آرزوهای دور و دراز، سبب می­شود که انسان، داشته­های خود را کوچک ببیند و از آن­ها لذت نبرد و نسبت به نداشته­ها نیز حسرت بخورد.

به همین جهت امام علی(ع) می­فرماید:

از آرزوها [ی طولانی] بپرهیزید؛ زیرا نشاط نعمت­هایی را که دارید، از میان می­برد و آن­ها را نزد شما کوچک می­سازد و حسرتِ آن­چه را که آرزو دارید، در پی می­آورد.[4]

مقایسه در زندگی

مقایسه­ی اجتماعی و نقش آن در تلخ و شیرین شدن زندگی

بشر به خاطر اجتماعی بودنش، در جامعه­ای زندگی می­کند که همه­ی افراد آن، از یک سطح اجتماعی برابر، برخوردار نیستند. تفاوت سطح زندگی­ها، پدیده­ی «مقایسه­ی اجتماعی» را به وجود می­آورد. مقایسه­ی اجتماعی یعنی: «سنجش موقعیت خود، با وضعیت دیگران». انسان، مایل است خود را ارزیابی کند و موقعیت خود را در تفاوت­های اجتماعی، شناسایی نماید. ره­آورد این مقایسه، یا شادمانی و رضایت از زندگی، هم­راه با امید و پویایی است و یا ناخرسندی و نارضایتی از زندگی، هم­راه با ناامیدی و ناتوانی.

انواع مقایسه

این­که پیامد مقایسه­ی اجتماعی، رضایت از زندگی باشد یا نارضایتی از زندگی، به نوع مقایسه­ای که انسان به کار می­برد، بستگی دارد. مقایسه­ی اجتماعی، دو نوع دارد: مقایسه­ی صعودی، مقایسه­ی نزولی. به کسی که ما خود را با او مقایسه می­کنیم «هدف مقایسه» می­گویند. در یک مقایسه، اگر هدف مقایسه، در سطح بالاتری باشد، مقایسه­ صعودی است و اگر در سطح پایین­تری قرار گیرد، مقایسه­ نزولی نامیده می­شود.

موضوع یا زمینه­ی مقایسه نیز انواعی دارد. گاهی مقایسه در «امور مادی» است و گاهی در «امور معنوی» و گاهی در «روابط اجتماعی». آن­چه به بحث ما مربوط می­شود، مقایسه­ی اجتماعی با موضوعیت امور مادّی است.

اگر از مقایسه­ی صعودی در امور مادّی استفاده شود، سطح رضایت از زندگی کاهش می­یابد که می­توان آن را «مقایسه­ی کاهنده» نامید. اگر از مقایسه­ی نزولی استفاده شود. سطح رضایت از زندگی افزایش می­یابد که «مقایسه­ی افزاینده» نامیده می­شود.

مهارت مقایسه کردن

از آن چه گفتیم روشن می­شود مقایسه­ی اجتماعی، شمشیر دو لبه­ای است که هم می­تواند «آرامش» ببخشد و هم می­تواند «اضطراب» تولید کند؛ هم می­تواند موجب «امید» شود و هم موجب «ناامیدی»؛ هم می­تواند سبب «پویایی» شود و هم سبب «ایستایی» و سرانجام، هم می­تواند موجب رضایت از زندگی گردد و هم موجب نارضایتی. بنابراین، نمی­توان از کنار آن ساده گذشت. این­جا مسئله­ی دیگری رخ می­نماید و آن، «مهارت مقایسه کردن» است. سؤال این است: ما باید تابع مقایسه­های­مان باشیم یا مقایسه­ها باید تابع ما باشند؟ آیا باید فرایند مقایسه کردن را آزاد و بدون برنامه گذاشت و تبعات آن را پذیرفت و یا باید آن را تحت کنترل و مدیریت درآورد و از پیامدهای مثبت آن بهره برد؟

مقایسه کردن، خارج از اختیار ما نیست. ما می­توانیم بر فرایند مقایسه کردن، «تأثیر گذار» باشیم و آن را «مدیریت» کنیم. بنابراین، با توجه به حساسیت موضوع، به دست آوردن مهارت برای مقایسه­ی اجتماعی، یک ضرورت اجتناب­ناپذیر است. باید کاربرد هر مقایسه را به درستی شناخت و آن را در جای خود به کار برد و از استفاده­ی نابه­جای آن، خودداری کرد تا سطح رضایت از زندگی افزایش یابد و زندگی، قرین موفقیت گردد و بشر از زندگی خود لذّت ببرد.

یک. مقایسه­ی کاهنده

انسان به طور طبیعی در امور مادی از مقایسه­ی صعودی استفاده کرده، خود را با کسانی که وضع مالی و مادی بهتری دارند، مقایسه می­کند. نمونه­ی این مقایسه را داستان قارون در قرآن می­توان دید. قارون از ثروت فراوانی برخوردار بود که فقط کلید گنج­های او را چند انسان نیرومند حمل می­کردند.[5] او زندگی اشرافی و خیره­کننده­ای داشت. مشاهده­ی زندگی او دیگران را به مقایسه وامی­داشت و آرزوی زندگی قارونی را در آنان به جوش می­آورد.[6] اما در طرف دیگر، گروهی بودند که هر چند قارون را دیدند، ولی به مقایسه، اقدام نکردند. خداوند از این گروه، تحت عنوان (الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ) یاد کرده و گروه اول را (الَّذِینَ یُرِیدُون الحَیَوه الدُّنیَا) تعبیر کرده است. پس ویژگی گروه دوم، «خردمندی و فرزانگی» است.[7] و لذا واکنش آنان به گونه­ی دیگری بود. قرآن کریم می­فرماید:

(وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَلَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ؛[8]

و آنان که دارای دانش بودند گفتند: وای بر شما! ثواب الهی برای کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد بهتر است و جز صابران، کسی به آن نمی­رسد).

مقایسه­ی صعودی، پیامد طبیعی و تخلف­ناپذیر تفاوت اجتماعی نیست. می­شود تفاوت عمیق وجود داشته باشد اما مقایسه­ی صعودی صورت نگیرد. مقایسه­ی صعودی، محصول اجتناب­ناپذیر تفاوت اجتماعی نیست بلکه به ویژگی­های افراد بستگی دارد. مقایسه­ی صعودی، زاییده­ی «دنیا خواهی» است؛ اما خردمندان و فرزانگان به چنین کاری دست نمی­زنند؛ هر چند شاهد زندگی قارونی نیز باشند.

این، معجزه­ی خردمندی است.[9] خردمندان می­دانند که زندگی قارونی، یک نعمت نیست. نعمت، آن است که پای­دار و سودمند باشد. چیزی که مایه­ی معصیت و زوال­پذیر است، نمی­تواند نعمت باشد. از این رو گروه دوم، خطاب به گروه اول گفتند: «پاداش الهی، بهتر است». گروه اول نیز وقتی عاقبت قارون را دیدند، به اشتباه خود پی بردند.[10]

این گونه نبود که فقط گروه اول، زندگی قارونی را مشاهده کرده باشد و گروه دوم، آن را ندیده باشد. هر دو گروه دیدند؛ اما گروه اول، مقایسه کرد و گروه دوم، مقایسه نکرد. پس «مشاهده»، منجر به مقایسه نمی­شود. حلقه­ی مفقود میان مشاهده و مقایسه «شگفت­زدگی» و «چشم دوختن» است. هر دو گروه، در مشاهده یک­سان­اند؛ اما گروه اول، زندگی قارونی را با عظمت می­دانست (انَّهُ­و لَذُو حَظٍّ عَظیَمٍ) لذا به آن چشم دوخت؛ اما گروه دوم که چنین اهمیتی را در آن زندگی نمی­دید، برایش شگفت­انگیز نیز نبود؛ به همین دلیل به آن چشم ندوخت. به همین جهت خداوند متعال برای جلوگیری از مقایسه­ی صعودی و تأمین رضامندی می­فرماید:

(وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ.[11]

اموال و فرزندان آن­ها تو را به شگفت نیندازد. همانا خداوند اراده کرده که به وسیله­ی آن­ها، آنان را در دنیا عذاب کند و جان دهند در حالی که کافرند).

این آیه، روی «شگفت­زدگی» دست گذاشته است و می­خواهد که مردم در مواجهه با زندگی­های قارونی، شگفت­زده نشوند و برای این کار، ماهیت ثروتمندی آنان را (وسیله­ی عذاب آن­ها بود) بیان نموده است. کسی که بداند ماهیت مال­های قارونی چیست، از دیدن آن­ها شگفت­زده نمی­شود پس چشم نمی­دوزد و چون چشم ندوخت، به مقایسه­ی صعودی نیز اقدام نمی­کند. خداوند متعال خواسته است که به زندگی­های قارونی، چشم ندوزیم:

(وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَه الْحَیَاه الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقَى.[12]

و به آن­چه گروه­هایی از آنان را از آن برخوردار کردیم، چشم مدوز؛ که شکوفه­های زندگی دنیا هستند و روزی پروردگارت بهتر و پای­دارتر است).

در این آیه­ی شریفه، از این قبیل اموال به عنوان «شکوفه» یاد شده است که عمری کوتاه و ناچیز دارد. در مقابل، از «رزق» خداوند یاد شده که دو ویژگی دارد: «خیر بودن» و «پایدار بودن». اگر چنین است، نعمت­های دنیایی قارون­ها چیز ارزش­مندی نیست که چشم­ها را به خود خیره کند. پس در واقع رتبه­ی بالاتری وجود ندارد  تا آرزوی آن برده شود و این گونه می­توان به زندگی آرام و رضایت­بخشی فکر کرد.

کارکرد روانی مقایسه­ی صعودی

در زندگی چیزهای فراوانی وجود دارند که می­شود به خاطر آن­ها زندگی با نشاط و شادی داشت. مقایسه­ی صعودی سبب می­شود که انسان آن­چه را در خود دارد، نبیند و پیوسته حسرت زندگی دیگران را بخورد. امام صادق(ع) در این باره می­­فرماید:

بپرهیزید از این­که به آن­چه در دست فرزندان دنیاست، چشم بدوزید؛ چرا که هر کس به آن چشم بدوزد، ... نعمتی را که نزد اوست، کوچک می­شمرد و در نتیجه، سپاس­گزاری او کاهش می­یابد.[13]

زندگی در این دنیا برای هیچ کس کامل نیست. بدون شک، زندگی «داشته­ها» و «نداشته­ها»ی فراوانی دارد. اگر انسان به داشته­های خود توجه کند و از آن­ها لذت ببرد، راحت­تر می­تواند نداشته­ها را تحمل کند. اما اگر کسی داشته­های خود را نبیند، زندگی را یک­سره محرومیت می­داند و در آن هیچ نقطه­ی امیدی نمی­یابد و همه­ی زندگی، یک­پارچه برای او سختی و تلخی است و واقعاً چنین زندگی­ای را نمی­توان تحمل کرد. لذا بردباری نیز از میان می­رود و فرد، توان تحمّل سختی­ها را نخواهد داشت و این گونه است که مقایسه­ی صعودی، زندگی را به پرت­گاه نارضایتی سوق می­دهد.



[1] - تاریخ بغداد، ج 2، ص 50.

[2] - تنبیه الخواطر، ج 1، ص 272.

[3] - غرر الحکم، ح 7304؛ عیون الحکم و المواعظ، ص 424.

[4] - الکافی، ج 5، ص 85، ح 7.

[5] - سوره­ی قصص، آیه­ی 76.

[6] - ر. ک: سوره­ی قصص، آیه 79.

[7] - جالب این جاست که خداوند از افراد، نامی نمی­برد و به طور سربسته هم نفرموده گروهی این گونه بودند و گروهی آن گونه؛ بلکه ویژگی هر گروه را (که منشأ رفتارهای آنان است) بیان کرده است.

[8] - سوره­ی قصص، آیه­ی 80.

[9] - فراتر از این هم هست. آسیه، همسر فرعون، از یک زندگی اشرافی برخوردار بود، ولی از آن دست کشید و گفت: (رَبِّ ابنِ لِی عِندَکَ بَیتاً فِی الجَنَّةِ...) (سوره­ی ترحیم، آیه­ی 11).

[10] - ر.ک: سوره­ی قصص، آیه­ی 82.

[11] - سوره­ی توبه، آیه­ی 85 و ر.ک، آیه­ی 55.

[12] - سوره­ی طه، آیه­ی 131.

[13] - بحار الانوار، ج 75، ص 368.