1. خانواده
اسلام خانواده را قلب امّت خواسته است؛ یعنی عضوی اصلی که هرگاه درست و بسامان باشد، دیگر اعضا نیز بسامانند و اگر ناسالم و نابسامان گردد، همهی جامعه به تباهی و بیماری کشیده میشود. خردمندان تردید ندارند که خانواده مهمترین سازهی اجتماعی است. جوامعی که در چند دههی اخیر خواسته یا ناخواسته نظام خانواده را به ضعف کشیدهاند، اکنون زیانهای اجتماعی جبرانناپذیری را تحمل میکنند. اگر خانواده استوار و مستحکم و بسامان باشد، مجموعهی جامعه بنیان و استواری و برقراری مییابد و تمدن بشری رو به کمال مینهد.
قرآن کریم در بیان رابطهی انسان با خانواده، به دو اصل اساسی توجه میدهد:
ـ نظام خانواده در ذات خویش، نظامی جمیل است؛ زیرا ریشه در الفت و مهر دو همسر و آنگاه، انس آن دو با فرزندانشان دارد که خود، از زیباترین مظاهر جهان خلقت به شمار میرود.
ـ ارتباط میان اعضای هر خانواده نیز بر مبنای همین حس زیبایی شناسی صورت میپذیرد؛ یعنی با گرایش فطری انسان به عشق است که اساس همسرخواهی و عشقورزی به خانواده شکل میگیرد و در سایهی همین مهر و علاقه، میان این اعضا ارتباط عاطفی برقرار میگردد. به همین دلیل است که خداوند در زمرهی ویژگیهای جمالی رسولانش از این ویژگی یاد میکند که دارای زن و فرزند بودند؛ و این از بهترین مصداقهای شخصیتپردازی قرآنی است که بس هنرمندانه صورت میپذیرد تا جنبهای از شخصیت را بپروراند:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجاً وَذُرِّیَّةً.[1]
به تحقیق پیش از تو پیامبرانی فرستادهایم و برایشان همسران و فرزندان قرار دادهایم.
این پرداخت شخصیت با همین ویژگی در جایی دیگر نیز نمود دارد. خداوند در ستایش از صالحان و نیکان از این ویژگی ایشان یاد میکند که هنگام تضرع نزد پروردگار، یکی از آرزوهایشان داشتن همسران و فرزندانی است که مایهی آرامش و خنکای جانشان باشد:
وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً[2]
و آنان که میگویند: ای پروردگار ما، از همسران و فرزندانمان دلهای ما را شاد دار و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان.
با این بیان ظریف و هنرمندانه، هم ویژگی صالحان معرّفی میشود و هم قدر و جایگاه همسران و هم وصف همسران نیکو. هم صالحان در بهترین لحظههای دعا و سوز و تضرع، از خداوند میخواهند که تنها نمانند؛ و این یعنی همسرداری از صفات صالحان است و طی مراحل کمال و سلوک بدون همسری که یار و یاور سالک باشد، ممکن نیست. هم قدر و ارزش گوهرین همسران خوب را بیان میدارد که چندان محبوب و خواستنیاند که صالحان در چنین هنگامهای از خداوند خواستار این نعمت هستند و خدا نیز بندگانش را برای چنین دعا و آرزویی میستاید و این خواسته را برجسته مینمایاند. هم نشان میدهد که همسران نیکو آنانند که مایهی امن و آسایش و خنکای جان و اندیشهی شوهرانشان باشند. آوردن سه سرخط مهم و اساسی در یک جمله با چنین ظرافتی، تنها از بیان هنرمندانه و تصویری برمیآید که از شاخصهای تصویرگری قرآنی است.
همین سمت و سو را با بیان صریح در آیهای دیگر از قرآن کریم میتوان نگریست که ماهیت ازدواج و پیوند خانوادگی را مینمایاند:
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ [3]
و از نشانههای قدرت اوست که برایتان از جنس خودتان همسرانی آفرید تا به ایشان آرامش یابید، و میان شما دوستی و مهربانی نهاد. در این عبرتهایی است برای مردمی که تفکر میکنند.
با این تصویر، هم ماهیت این پیوند معلوم میشود و هم التزام اساسی هر انسان برای چگونه همسری کردن و پاس داشتن کیانی که باید قرارگاه مودت و رحمت باشد. نخست این از آیات خدا شمرده میشود؛ یعنی نشانهای است عظیم که میتوان با آن به خدا راه برد. سپس آفرینش همسر از خود انسان دانسته میشود؛ یعنی عشق و پیوند روحی میان دو همسر در حقیقت بازگشت به طبیعت نخستین و اصل فطرت آدمی است و انسجام و وحدت و پیوند حقیقی میان این دو پیکر وجود دارد. با این پیوند، دو همسر به خودِ خویش برمیگردند و این است راز آن همدلی و انسی که میان همسران حقیقی برقرار است. زمینهی جمالشناسانه در این تصویر همین جا فراهم میشود. وقتی زوج از نفس خود شمرده شده، این امکان را پدیدار میسازد که اندیشه و ذهن مخاطب در ادامهی تماشای این تابلو، به سویی رود که مسیر اصلی است. در حقیقت، این تصویر در خود کدگذاری شده تا بیننده راه به جای دیگر نبرد و پیام آن را از درونهی خودش به درستی دریابد. به عبارت دیگر، این بخش آغازین به ما نشان میدهد که خدای تعالی آن هنگام که از خود ما برایمان همسر قرار داد، فطرت دوست داشتن او را در وجودمان نهاد و طبیعت بشری را با این عشق و محبت سرشت. پس هرگونه ستیز با این طبیعت، ستیز با فطرت و آفرینش پروردگار است؛ همان گونه که هرگونه عدول از مسیری که خود خداوند برای رسیدن به این مطلوب قرار داده، نیز نازیبا و نابهنجار است و آدمی را به مقصود این عشق پاک نمیرساند.[4] اگر این تصاویر به همان زیبایی که در قرآن کریم بر تابلو آمدهاند، دیده شوند و هر یک از اجزا در جای خود تماشا گردد، بهرههای اندیشهای و حسی حاصل میشود؛ وگرنه، نه! در این جا، باید به این کلید فهم که در آغاز آیه آمده، دقت کرد تا این رمز و رازها را دریافت. همین اصل زیباییشناسانه را باید در دیگر موارد همگون دنبال نمود.
سپس این تصویر به بلوغ خود نزدیک میشود: لتسکنوا إلیها. به جرأت میتوان گفت که این زیباترین تعبیری است که برای عشق میتوان به کار برد. قرآن کریم تنها به ما پیام نمیدهد؛ بلکه با این تعبیرها و آفرینشهای زیبا گوهر زیبایی شناسی را در ما برمیانگیزد تا هستی را چنان که هست، زیبا و ژرف و شگرف ببینیم و زوایای نابش را دریابیم. «سکون» احساس آرامشی درونی و عمیق است که همهی وجود آدمی را دربرمیگیرد و دردهایش را فرومینشاند و آلام بیرون و درونش را تسکین میبخشد. هرگاه رنجها و گرانباریها آدمی را به اندوه و اضطراب افکنند، با این دوا است که آرامش مییابد و رخاء و اطمینان در وجودش دامن میگسترد. همین است آن جلوهی زیبا شناختی که در این تابلو نهاده شده تا از آن، به فلسفهی این پیوند عاشقانه التفات یابیم.
آنگاه، میفرماید: وجعلنا بینکم مودهْْ و رحمهْْ. در گامی دیگر به کمال این تصویر نزدیک میشویم. مودّت در کنار سکون قرار میگیرد. مودت، مهر و تأثیر روحی برآمده از آن اطمینان و آرامش است. هرگاه دو انسان در کنار یکدیگر به آرامش رسند، دادوستدی روحی و درونی و عمیق میانشان برقرار میگردد که همین مودت است. مودت زمینهی ایثار و همراهی و اخلاص و انس را فراهم میکند؛ امّا هم سکون و هم مودت بدون رحمت به کمال نمیرسند. باید چاشنی رحمت به این دو افزوده گردد؛ هیچ حقی در این میانه پایمال نشود و هیچ رنج روحی به دیگری نرسد و هیچ شقاق و خودسری صورت نپذیرد تا آن دو به سرانجام رسند؛ و این همان رحمت است. اطمینان و دوستی در کنار رحمت معنا مییابند و از این مثلث، رابطهای پدیدار میشود که سرچشمهی خیرها و برکتها است.
این تصویر با بلوغ جمالی ویژهی خود، سزاوار است که ما را به تأمل و اندیشهی ژرف فروبَرد و جانمان را در تسخیر گیرد و از این روی، فاصلهگذاری آیه چنین است: إن فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون. این خاتمهی منطقی بسی تماشایی است و هرکه آن گونه به این تابلو بنگرد، نشانههای حضرت حق را به خوبی درمییابد. طرفه آن که این نشانها پس از بیانی جمالی، برای متفکران برشمرده شده است. این هم پیامی است عظیم که پس از حس زیبایی شناسی، نوبت به تفکر میرسد. ذوق و فکر این جا با یکدیگر تلاقی مییابند. دیدن زیبایی پیشدرامد اندیشیدن است. به دیگر سخن، تا زیبایی را درنیابیم و نگاه جمالشناسانه نداشته باشیم، حتی نمیتوانیم خوب فکر کنیم. تفکر حقیقی تنها سر فروبردن در هزارتوی رسالههای علمی نیست. برای خوب فکر کردن باید دیدگاه جمالی داشت و زیباییهای عالم را دریافت.
بدین مناسبت، بد نیست که از فقر عظیم آموزش و پرورش رایج امروز یاد کنیم. همه آگاهند که بنای آموزش و پرورش سنتی ما بر پرورش حس جمالی بود. کودکان در سالهای آغازین در مکتبخانهها بوستان سعدی میخواندند و گرچه به ظاهر هدف آن بود که پند و اندرز گیرند؛ امّا در باطن با جلوههای جمالی از همان کودکی خو میگرفتند. کسی که از کودکی بوستان سعدی بخواند و آن نثر و شعر پخته و صیقل یافته را هر روز از دل و دیده بگذراند، ذهنی باطراوت مییابد و برای تربیت یافتن نیز بیشتر مهیا میشود. چنین تربیتی گرچه به ظاهر سنتی و غیرعلمی وانمود شده، بسیار مؤثرتر از سازمان و نظام امروزین تربیت بود. امروز ما کودکان را از آغاز با آموزش الفبا و برخی مفاهیم، به دنیای تعلیم و تربیت وارد میکنیم و از پرورش جنبههای جمالی حس و اندیشه و ذوق او غفلت میورزیم. دیگر زوایای حیاتمان نیز به اندازهی کافی صعوبت وسختی و ثقل دارد. در نتیجه، رهامدهای تربیت دیروز و امروز بسیار متفاوت است. اگر نظام تعلیم و تربیت ما بر پایهی زیبایی و جمال استوار گردد، آن گاه در ساحت علم و اندیشه نیز توفیق بیشتری خواهیم داشت.
به سخن بازگردیم که قرآن کریم برای تمرین تفکر و یافتن نشانههای خداوند در ساحت اندیشه، از هنر آغاز میکند و زیبایی را به رخ میکشد و جانها را از رهگذر زیبایییابی به قلمرو فکر دعوت مینماید.
اصل گفتار دربارهی ازدواج و پیوند جفت آدمی و ریشههای فطری جمالی آن بود. اکنون باید اشاره کرد که اسلام در حین دعوت به ازدواج و تشویق به آن، از بهرههای جمالی ظاهری نیز غفلت نکرده است. این نیز از عظمتهای جمالی قرآن کریم است که میان دو جنبهی ظاهر و باطن جمال، تعادل برقرار میکند. قرآن تصریح مینماید که دوست داشتن زنان، حتی مطلق زنان، از چیزهایی است که خداوند در فطرت بشر نهاده است:
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ ... ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ. [5]
در چشم مردم آرایش یافته است، عشق به دوست داشتن زنان ... همه اینها متاع زندگی اینجهانی هستند، و بازگشتگاه خوب نزد خدا است.[6]
همین بیان که دوست داشتن زنان، زینت شمرده شده و نیز این زینت از بهرهها و مایههای سودمند حیات دنیا به حساب آمده، نشان میدهد که چنین دوست داشتنی، به ذات خویش، عنصری مطلوب و زمینهساز کمال است. این تصویر جمالی ارائه کنندهی نگاهی زیبایی شناسانه درباب عشق زمینی است و راه را بر بسیاری از سخنان تنگنظرانه دربارهی عشق زمینی و آسمانی میبندد. توضیح آن که دربارهی عشق حقیقی و مجازی، یا به تعبیری: عشق آسمانی و زمینی، بسیار سخن گفتهاند. معمولاً عشق مجازی را بد و در مرتبهی پایین و به عنوان مانع برای وصول به حقیقت شمردهاند؛ حال آن که در نگاه جمالشناسانهی قرآن کریم هرگز چنین نیست. آن چه زیبایی شمرده شده، نمیتواند مانع و حجاب باشد؛ بلکه به عکس، مایهی رشد است. البتّه تأکید میکنیم که این رشد و کمال هنگامی حاصل میشود که از این بهرهی زیبا به گونهی زیبا نیز استفاده شود. دوست داشتن زن که مقدمهی پیوند عاشقانهی منجر به ازدواج میتواند باشد، در همان قلمروی که خداوند ستوده، مطلوب و وافی به مقصود است. اشاره به مطلوبیت زیبایی زنان در شماری از روایات ما نیز ناظر به همین جنبه است، بی آن که بخواهد زیبایی را در این جنبه منحصر سازد.[7]
مایههای زیبایی پیوند خانواده
یک) نیکی و رحمت
آن گاه که پیوندی چنین جمیل صورت میپذیرد، باید دوام و استواری آن نیز با زیبایی و نیکی و رحمت باشد. مهمتر از شکلگیری هر حرکت، ادامهی آن است. وقتی اصل ازدواج رهامد عشق و شوری است که خداوند در دل ذرات هستی نهاده و آنها را زوج آفریده، این عشق باید هم تداوم یابد و هم بیشتر شود تا این نهاد مبارک بپاید و نقش کلیدی خود را ایفا نماید. پس خدای سبحان فرموده است:
وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً [8]
و با آنان به نیکویی رفتار کنید. و اگر شما را از زنان خوش نیامد، چه بسا چیزها که شما را از آن خوش نمیآید در حالی که خدا خیر کثیری در آن نهاده باشد.
دو) کفایت مالی
و امّا اصل دوم آن است که کفایت مالی خانواده در حدی باشد که نه به افراد آن سختی و دشواری رسد و نه زیادهروی صورت گیرد. هنگامی که کفایت مالی برای سرپرست خانواده فراهم نباشد، همسر و فرزندان همواره چشم به دست دیگران دارند و خود را با آنان قیاس میکنند و همین سبب میشود که زمینههای برخی انحرافها و کژرویها، حتی در میان اعضای خانوادهی افراد نیک و صالح، پدید آید. مقتضای جمال و زیبایی آن است که هرگاه مرد دارای کفایت مالی است، به سراغ تشکیل خانواده رود تا این نهاد زیبا جمال خود را حفظ کند. روشن است که مراد از کفایت، رفاه و تنآسایی نیست؛ زیرا بسیاری از مردان در آغاز زندگی آن قدر توان مالی ندارند که همة نیازهای خانوادهی خود را برآورند. مقصود این است که در آغاز تشکیل خانواده و در ادامهی این راه خطیر، باید حد نصابی از معیشت فراهم باشد تا اعضای خانواده دچار تنگناهایی نشوند که کیان این پایگاه مهم را به خطر اندازد و جمال و رفعت عشقی را که به چنین پیوندی انجامیده، به حضیض و زشتیِ عقدههای روحی و روانی کشاند.
تنگ گرفتن بر همسر و فرزندان، احساس حرمان را در آنان دامن میزند و نفس ایشان را دچار حقارت و پستی میکند و روح عزت و بزرگواری را در ایشان میکشد. این عقده تا آن جا دامن میگسترد که گاه فرد میخواهد از محیط و اجتماع خود نیز انتقام بگیرد تا آن حرمان را جبران کند. از این رو است که خداوند فرموده است:
لِیُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لاَ یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا مَا آتَاهَا سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً [9]
هر مالداری از مال خود نفقه دهد؛ و کسی که تنگدست باشد، از هر چه خدا به او داده است نفقه دهد. خدا هیچ کسی را مگر به آن اندازه که به او داده است مکلف نمیسازد، و زودا که خدا پس از سختی آسانی پیش آورد.
نیز رسول خدا فرماید:
إن الله یحب أن یری أثر نعمته علی عبده.[10]
بهراستی خداوند دوست میدارد که ردّ پای نعمت خویش را که به بندهاش بخشیده، در او ببیند.
اثر و رد پای نعمت در زندگی چیست؟ آیا چیزی است جز فراهم آوردن اسباب وجاهت و جمال و بزرگواری؟ برای حفظ این وجاهت باید میانهروی و اعتدال را همواره در نظر گرفت تا آن جمال و زیبایی خدشه نپذیرد. خطای بزرگ آن است که برای پرهیز از افراط به تفریط گراییم و برای متهم نشدن به تفریط، به افراط روی آوریم. زیبایی با تعادل ممکن میشود:
وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً [11]
نه دست خویش از روی خست به گردن ببند و نه به سخاوت یکباره بگشای که در هر دو حال ملامتزده و حسرتخورده بنشینی.
نیز خداوند در ستایش از بندگان صالح خویش فرماید:
وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً [12]
و آنان که چون هزینه میکنند اسراف نمیکنند و خِسّت نمیورزند، بلکه میان این دو، راه اعتدال را میگیرند.
[1]. رعد، آیهی 38.
[2]. فرقان، آیهی 74.
[3]. روم، آیهی 21.
[4]. با این توضیح و بیانهای پیشین میتوان دریافت که همسر نگرفتن چند انسان صالح همچون حضرت عیسی(ع) کاملاً استثنا و برخلاف قاعده است و حکمت و مصلحتی خاص و فردی داشته و نباید آن را الگو دانست.
[5]. آل عمران، آیهی 14.
[6]. البته از چشمم دور نیست که بسیاری از مترجمان برداشتی دیگر از این آیه دارند و آن را در نکوهش دوست داشتن زنان میدانند و این دوست داشتن را در برابر مهر الهی و بازگشت به سوی او قرار میدهند. به برداشت این بنده ظاهر آیه نشان میدهد که مراد همین است که از عشق زنان و ... میتوان به سوی خدا راه برد، اگر آدمی آن را مایهی راهیابی به آخرت سازد و از دنیا به عقبا پل زند.
[7]. به دو نمونه از این روایات اشاره میکنیم:
- اذا أوقع الله فی نفس أحدکم من امرأه فلینظر الیها فانه أحری أن یودی بینهما.
هر گاه خداوند مهر زنی را در دل یکی از شما اندازد، باید به وی نظر کند. این بهتر از آن است که ] نظر نکند و ندیده و نپسندیده با او پیوند یابد و سپس [ میانشان جدایی و هلاکت افتد.
[8]. نساء، آیهی 19.
[9]. طلاق، آیهی 7.
[10]. شوکانی، نیل الاوطار، ج9، ص119.
[11]. اسراء، آیهی 29.
[12]. فرقان، آیهی 67.