شکوه شکیبایی

نویسنده


مروری بر زندگی آسیه همسر فرعون

آسیه که بود

«آسیه»، دختر «مزاحم» از زنان بنی اسرائیل بود که فرعون مصر – قابوس بن معصب – او را به عقد خود در آورد.1 در تاریخ آمده وی دختری زیباروی بود و فرعون برای مزاحم پیغام داد که او را به عنوان کنیز پیش او بفرستد. پدر آسیه موافقت نکرد اما با اصرار فرعون گفت: پس برای او مهریه­ای معین کن تا او به­ همسری تو دربیاید.» فرعون با کابینی بسیار از طلا و نقره و لباس­های فاخر، آسیه را به همسری برگزید.2 لازم به ذکر است که پدر مزاحم «ریان بن ولید»، خود از فرعون­ها­ی – پادشاهان –  مصر بوده است. گفته شده او در زمان حضرت یوسف(ع) زندگی می­کرده و به خدای یکتا و حضرت یوسف ایمان داشت.3

با این­ که ظاهراً نیای آسیه اهل کفر نبودند اما تکریم او به این جهت نیست بلکه به واسطه ایمان و اعمال صالح خود او است؛ و این مصداق کلام حضرت علی(ع) است که فرمودند: «سزاوارترین مردم به پیامبران کسانی هستند که به دستورات آن­ها پیش از همه عمل نمایند.» از این رو آسیه را ام المؤمنین نامیده­اند و همان گونه که خدیجه، اول زن مؤمن به پیامبر است وی نیز اولین زن مؤمن به موسی(ع) بود. آسیه در برخورد با افراد به مهربانی و بخشش مال رفتار می­کرد و در کاخ پر زرق و برق فرعون نیز از یاد فقرا و ستم­دیدگان غافل نبود.4

 

*شاخص­ها

بدون شک رسیدن به مقام عالی انسانیت و الگودهی، نیازمند کسب ویژگی­ها  و خصایصی است که فرد را از قید بندگی نفس آزاد کند و با ایمان خالص در پهنه­ی عبودیت حق، به روحش امکان عروج دهد. آسیه جزء چنین افرادی بود که با ایمان و تولای حق از ظلم و ستمگری بیزاری جست و با صبری جمیل محبوب حق گردید.

 

*صبر

چنان چه بیان شد، الگوی کامل در جهان بشریت وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) و ائمه­ی معصومین هستند اما کم نیستند افرادی که با تمسک به راه روشن یکتاپرستی و تبعیت از فرامین الهی، راه صعود به قله­ی رستگاری را طی کرده­اند این افراد نه تنها سمبل خداپرستی شده­اند بلکه اسوه­ای نیکو برای رهروان حقیقت و انسان­های آزاده­ی جهان گردیده­اند. آسیه بانویی بود که با تابش نور حق به قلبش مسیر بندگی را با همتی مضاعف و صبری بی­نظیر برگزید و با تلاشی خالصانه به تکامل رسید. وی، زندگی در کنار همسری کافر، ظالم و متکبر که دستش به جنایتی تازه آلوده می­گردید را نمی­پسندید اما به امید اصلاح همسر، بر بدخلقی­اش شکیبایی ورزید و در موقعیت­های خاص، با تذکرات مناسب سعی کرد او را از گم­راهی نجات دهد؛ و آن گاه که دریافت امکانات مادی و زندگی تجملانه­ی فرعون روح بلندش را اقناع نمی­کند، با حفظ ایمان در آن محیط ظلم­خیز به گناه تن نداد و با پای­داری بر اطاعت پروردگار همت گماشت و این یکی از درس­های زندگی آسیه برای بانوانی است که احیاناً در کنار همسرانی نامتناسب و بی­اعتنا به احکام الهی به سر می­برند. به این معنا که نباید مشوق، مقلد و یا مرعوب رفتار همسران خویش گردند بلکه با صبر و مقاومت وظیفه­­ی الهی خویش را به انجام رسانند تا از پاداشی که خداوند به آسیه داد بهره­مند شوند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «من صبر علی سوء خلق زوجها اعطاها مثل ثواب آسیه بنت مزاحم؛5 هر کس به بدخلقی همسرش صبر نماید خداوند پاداشی همچون پاداش آسیه دختر مزاحم به او می­دهد.»

*نفرت از ستم

نگرش و زندگی موحدانه­ی آسیه بهترین و مؤثرترین شیوه­ی تبلیغی زندگی خدامحور اوست. او تا توانست به فرعون هشدار داد و او را از ستم بازداشت اما وقتی به نتیجه­ای نرسید ناامید نگردید و سکوت پیشه نکرد، یک­تنه در برابر او ایستاد و دوستی همسر را به دوستی پروردگار ترجیح نداد و ضمن انزجار از اعمال ننگین  و ظالمانه­اش، راه خویش را از فرعون و فرعونیان جدا ساخت و از خدا خواست که او را نجات دهد: «نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین»6 پروردگارا مصاحبت با فرعون برای من آزاردهنده است و رهایی از چنگال کفر و ستم او آرزوی من است؛ وی با این سخن از جبهه­ی باطل فاصله گرفت.

 

*ایمان به حق

باور قلبی و اعتقاد راستین آسیه به خالق هستی، پرده­های کفر را از مقابل دیدگانش کنار زد و با تابش نور عظمت یکباره دل در گرو ذات بی­مانند احدیت نهاد. مطمئناً ایمان گوهری است تابنده که در صدف جان هرکسی پروریده نمی­شود. آسیه زنی بود که با تحمل سختی­ها و بیزاری از ستم، شیطان را از دلش بیرون راند و قلبش را جایگاه ایمان به خدا کرد و به مرتبه­ی مؤمن ارتقاء یافت. رسول خدا در وصفش فرموده است: «ثلاثه لم یکفروا بالوحی طرفه عین؛ مؤمن آل یس و علی بن ابیطالب و آسیه امراه فرعون؛7

سه نفر هرگز نسبت به وحی کافر نبوده­اند؛ مؤمن آل یس و علی بن ابیطالب(ع) و آسیه همسر فرعون.»

با این حساب جان آسیه قبل از پیامبری موسی(ع) به یکتایی خداوند و شریعت حنیف ابراهیم صیقل خورده و اعتقادش محکم شده بود. اما شرایط ایجاب می­کرد ایمانش را مخفی نگه دارد. در مراتب ایمان آمده است که پس از اظهار به زبان و درک قلبی باید بر اعضاء و جوارح جاری شود و منشأ اعمال پسندیده و رفتار و کردار حسنه گردد و این ویژگیِ ایمان آسیه بود. آن گاه که احساس کرد عشق گران­سنگ و عطش درونیش به خالق هستی، در کاخِ سرتاسر ظلمانی و کفرآلود فرعون ارضاء نمی­گردد و مظاهر دنیایی - که نمونه­ی عالی آن در اختیار همسرش بود - قادر نیست او را به ساحل امن ایمان و آرامش ابدی رهنمون شود دست به دعا برداشت و از خدا خواست: «رب ابن لی عندک بیتا فی الجنه؛ 8 پروردگارا نزد خود – در بهشت – خانه­ای برایم بساز» و این گویای این مطلب است که اگر خانه­ای همراه گناه و کتمان حق بنا گردد و تمامی امکانات رفاهی را هم داشته باشد جای سکونت برای مؤمن نیست و باید آن را رها نمود.

*منزلت آسیه از زبان پیامبر اکرم(ص)

پیامبر اکرم(ص) آسیه را جزء زنانی می­شمارد که بهشت آرزوی دیدار او را دارد و در این باره می­فرمایند: «بهشت مشتاق دیدار چهار زن است: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص)»9 این مقام ستودنی و جایگاه ابدی برای آسیه نیست مگر به دلیل پشت پا زدن به آن­چه غیر خداست و روی آوردن خالصانه به درگاه پروردگار عالم. رسول خدا(ص) در فرمایشی دیگر آسیه را برجسته­ترین و با فضلیت­ترین زنان اهل بهشت می­داند10 و هنگامی که حضرت خدیجه – همسر باوفایش – در بستر بیماری قرار گرفت، ضمن دل­داری او به گذر از سکرات مرگ فرمود: «ای خدیجه سختی­ها منبع خیر فراوانند. نگران نباش و هر گاه به جهان دیگر رفتی سلام مرا به آسیه و حلیمه خواهر موسی برسان»11 و همچنین فرموده­اند: «سلام بر آسیه، مریم، خدیجه و فاطمه که فاضل­ترین و برجسته­ترین زنان بهشتی­اند»12

 

*در محضر خدیجه(ص) و فاطمه(ص)

زمانی که خدیجه زن ثروتمند و بلند آوازه­ی عرب با پیامبر اکرم(ص) ازدواج کرد، دیگر زنان عرب  تنهایش گذاشتند و بی­مهری آنان تا ولادت حضرت زهرا(س) طول کشید. خدیجه در آن لحظات خاص، غمگین و نگران شد و احساس نیاز به یک هم­دل و هم­نشین وجودش را فرا گرفت. در آن زمان چهار زن بر او وارد شدند و به خدیجه که با حضور آن­ها دچار حیرت شده بود گفتند: «نترس که ما فرستادگان پروردگاریم که به کمکت آمده­ایم.» آن گاه خود را معرفی کردند: «ساره، آسیه - هم نشین تو در بهشت - ، مریم دختر عمران و کلثوم – حلیمه – خواهر موسی». آن­ها اظهار داشتند که در کنار خدیجه می­مانند تا نوزادش به دنیا آید. امام صادق(ع) می­فرماید: «هنگامی که حضرت خدیجه از دنیا رفت، فاطمه(س) گرد رسول خدا می­گردید و مدام می­پرسید: «مادرم کجاست»، جبرئیل نازل شد و به پیامبر(ص) گفت: «به فاطمه بگو مادرت در خانه­ای از مروارید قرار دارد که غرفه­هایش از طلا و ستون­هایش از یاقوت سرخ است. او نزد حضرت آسیه و مریم جای دارد.»13 در حدیث دیگری از قول حضرت علی(ع) نقل شده که روزی فاطمه(س) از پیامبر(ص) درباره­ی چگونگی محشور شدن خود در قیامت سؤال کرد و پیامبر(ص) در جواب فرمود: آن روز، روز بزرگی است. جبرئیل به من خبر داد که وقتی تو از قبرت  بیرون می­آیی، ابتدا مریم دختر عمران و سپس مادرت خدیجه اولین زن مؤمن به خدا و رسولش به استقبال تو می­آیند، بعد از او هم حوا و آسیه با هفتاد هزار حوریه­ی بهشتی به استقبالت خواهند آمد. سپس از زیر عرش الهی ندا دهنده­ای ندا سر دهد که ای خلایق چشمان­تان را ببندید تا فاطمه(س) دختر محمد(ص) و همراهان او عبور کنند. در این استقبال، نزدیک­ترین زنان از طرف چپ تو حوا و آسیه هستند.14

*آسیه حامی موسی(ع)

در تاریخ آمده است یک روز که فرعون و آسیه برای تماشای مناظر طبیعت در حوالی کاخ و ساحل رود نیل بودند، ناگهان صندوق­چه­ای را بر امواج آب، در حال حرکت دیدند. کارگزاران فرعون صندوق را از آب گرفتند و نزد وی آوردند. وقتی در آن را گشودند، آسیه ناظر آن صحنه بود. با دیدن کودک درون صندوقچه چشمانش برق زد و اعماق قلبش روشن گردید زیرا کودکی را دید در نهایت زیبایی و نورانیت او که فرزندی نداشت و یا لااقل از داشتن فرزند پسر محروم بود از این رخ­داد شادمان شد و سخت شیفته او گردید. اما فرعون که از چهره­ی معصومانه­ی نوزاد و دیگر نشانه­ها از جمله گذاشتنش در صندوق و رها کردن در امواج نیل، دریافته بود وی نوزادی از بنی اسرائیل است، کابوس زوال حکومت به دست آن کودک بر روحش سایه افکند و خواستار قتلش شد. اطرافیان نیز مشوق وی بودند تا قانون کشتن که درباره­ی فرزندان پسر اجرا می­شد عملی گردد.15

اما آسیه که قلب پاکش به عشق نوزاد گره خورده بود از فرعون خواست او را نکشد! قرآن در این باره می­فرماید: «همسر فرعون گفت این نور چشم من و تو است او را نکشید شاید برای ما مفید باشد و یا او را به ­عنوان فرزند انتخاب کنیم.»16 علامه طباطبایی می­گوید: «از رسول خدا(ص) روایت شده ... اگر آن طور که آسیه موسی(ع) را قره العین خود دانست فرعون نیز می­دانست خدا او را مانند همسرش هدایت می­کرد ولکن به خاطر آن تفاوتی که خدا برایش نوشته بود امتناع ورزید.»17 این اولین باری بود که آسیه به مدد الهی مانع کشتن موسی(ع) شد و حمایت­هایش در دوران نوجوانی و جوانی موسی(ع) ادامه داشت.

در تاریخ زندگی حضرت موسی(ع) آمده که روزی مردم برای دیدن وی و تقدیم هدایا در کاخ فرعون جمع شدند. موسی که کنار فرعون نشسته بود دست برد و چند تار از ریش فرعون را کند. فرعون از این عمل به شدت ناراحت گردید و دستور داد جلاد حاضر شود. آسیه سراسیمه و مضطرب نزد فرعون آمد و با جملات احساسی همسرش را مورد خطاب قرار داد و خشم او را فرو نشاند اما فرعون هم­چنان بر خواسته­اش پافشاری کرد. و گفت: «موسی  با اختیار این عمل را انجام داده و من از عاقبت او هراسناکم.» آسیه گفت: «اکنون که می­گویی آگاهانه این کار را کرده او را امتحان می­کنیم تا بفهمی او کودک است و قصدی نداشته است.» پس از آن یک ظرف شیر و یک سنگ­ریزه­ی گداخته را در طبقی نهادند و نزد موسی(ع) آوردند. او هم به اراده­ی الهی و مدد جبرئیل دستش را به سوی سنگ­ریزه برد و دستش سوخت. آسیه گفت: ­«حال باور کردی او آن  عمل را از روی آگاهی و اختیار انجام نداده!» و بدین ترتیب جان موسی را از مرگ نجات داد.18 لازم به ذکر است که خداوند متعال در طول تاریخ همیشه زنان برجسته و ممتازی را برای حفظ جان و دفاع از مردان الهی قرار می­دهد. مثلاً خدیجه را برای حفاظت از جان پیامبر(ص) و یاری او با اموال و دارایی­های فراوانش، حضرت فاطمه(س) را برای حمایت از مقام ولایت امیرالمؤمنین(ع)، حضرت زینب(س) را برای یاری امام حسین(ع) در حادثه­ی کربلا و انجام مسئولیت الهی در زنده نگه­داشتن دین خدا و همچنین افرادی چون مریم(س) و آسیه(س) را در دفاع از جان پیامبران - خدا حضرت عیسی(ع) و حضرت موسی(ع) - قرار داد.

*فرعون همسر آسیه

پادشاهان مصر قدیم را فرعون می­نامیدند و از آن جمله آن­ها رامسس دوم همسر آسیه بود، وی از نسل حضرت نوح و پادشاهی­اش مصادف با پیامبری حضرت موسی(ع) گردید.19

فرعون مردی متکبر و مقتدر بود و ستم­های زیادی را به بنی اسرائیل روا می­داشت. از آنان بیگاری می­کشید و مخالفانش را به بدترین شکنجه­ها می­آزرد. وی در پی خواب آشفته­ای که دید از معبران توضیح خواست، آن­ها گفتند: «از بیت المقدس مردی خروج می­کند که هلاکت فرعون و حکومتش به دست اوست.»20 پس همین امر سبب گردید که او تصمیم به کشتن نوزادان پسر از بنی اسرائیل بگیرد. قرآن کریم در بیان جنایاتش می­فرماید: «ان فرعون علام فی الارض و جعل اهلها شیعاً یستضعف طائفه منهم یذبح انبائهم و یستحیی نسائهم21  فرعون در زمین برتری­جویی کرد و اهل آن را به گروه­های مختلفی تقسیم نمود و گروهی را به ضعف و ناتوانی می­کشاند. پسران آن­ها را سر می­برید و زنان­شان را زنده نگه می­داشت (او مسلماً از مفسدان بود)» پیامبر اکرم(ص) فرمود: «پنج چیز از بدترین مخلوقات خداوندند: شیطان، قابیل و فرعون ... »22 از جمله لقب­های فرعون را ذی الاوتاد گفته­اند و آن به این معناست که هرگاه بر کسی غضب می­کرد او را روی زمین به چهار میخ می­بست تا از دنیا برود. وی آسیه و آرایشگر دخترش را این گونه به شهادت رساند.

افزون بر این، دست و پای معترضان را در جهت خلاف قطع می­نمود، طوری که تعادل آنان به هم می­خورد و ادامه­ی زندگی برایشان مشکل می­شد. این روش را قرآن از زبان فرعون پس از ایمان آوردن ساحران به موسی(ع) بیان می­کند.

«فلا قطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف و لا صلبنکم فی جذوع النخل؛23 حتماً دست­ها و پاهای شما را به طور مخالف قطع می­کنم و شما را از تنه­های نخل به دار می­آویزم.»

 

*عطر شهادت

فساد و برتری­جویی فرعون چنان گسترده و بی­رحمانه بود که افراد نزدیک او چون آسیه همسرش و بعضی درباریان از جمله، آرایشگر دخترش، از ظلم و آزارش در امان نبودند و با شکنجه­هایش شهید شدند. نقل است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «در شب معراج رایحه و بوی دل­انگیزی به مشامم خورد. از جبرئیل پرسیدم: «این بوی خوش از چیست؟» گفت: «بوی آرایشگر آل فرعون است. او زنی بود که وقتی در نزد دختر فرعون شانه از دستش افتاد گفت: «بسم الله»، دختر فرعون پرسید: «آیا منظورت پدر من است؟» وی گفت: «نه منظورم خدای من و خدای پدرت است.» و در پی این جریان، فرعون آن  زن و (فرزندش) را احضار کرد و پرسید: «پروردگارت کیست؟» او در جواب گفت: «خدای من و تو، آن خدای یگانه است»، فرعون برآشفت و دستور داد تنوری مسی را بگذارند و ابتدا فرزندانش - که یکی از آنان شیرخوار بود – را در آتش انداختند و سپس او را سوزانده، به شهادت رساندند»24 در نقل دیگر گویند فرعون دستور داد آن زن مؤمن را روی زمین به چهار میخ ببندند و مار و عقرب روی سینه­اش افکنند و دو دخترش را نزد وی سر ببرند. نحوه­ی شهادت این زن به قدری خشن و وحشتناک بود که سبب شد آسیه بعد از آن ایمان خود را که تا آن زمان بروز نداده بود علنی کند و به شوهرش با عتاب گوید: «این چه جرئتی است که نسبت به خدای متعادل داری و چنین جنایت­هایی را مرتکب می­شوی»25 و شاید اولین جرقه­های بروز ایمان آسیه این زمان بود.

 

*عروجی ملکوتی

خداوند دل آسیه را که - سرشتی پاک و ضمیری یکتاشناس داشت - به نور حق روشن کرد و به مراتب کمال و قرب خویش رساند.

وی سال­ها ایمانش را از فرعون پنهان می­کرد تا این ­که پس از اعتراض به شهادت زن آرایشگر، فرعون از احوالاتش مطلع گردید و به او گفت: «تو همچون آن زن آرایشگر دیوانه شده­ای! و کس دیگری جز من را خدا می­دانی!» آسیه در پاسخ فرعون گفت: «من دیوانه نیستم. تو حیا نمی­کنی که با ذلت عبودیت، ادعای خدایی می­کنی و خداوند قادر را منکر شده، مرا دیوانه می­پنداری؟» فرعون از سخنان آسیه شگفت­زده شد. نزد مادر آسیه رفت و از او خواست دخترش را نصیحت کند تا از عقیده­اش دست بردارد وگرنه کشته خواهد شد. آسیه از تهدیدات فرعون نهراسید و مجدداً بر باور خویش پافشاری کرد و گفت: «من به پروردگار آسمان و زمین و خالق جهان ایمان دارم و از آن دست برنمی­دارم.» فرعون با به خاطر آوردن حمایت­ها و مهربانی­های آسیه نسبت به موسی، خشمش مشتعل شد و دستور داد آسیه را روی زمین زیر آفتاب سوزان به چهار میخ بکشند و سنگ آسیایی بر سینه­اش نهند و به انواع شکنجه­ها رنجش دهند.26 در این جا بود که آسیه به درگاه الهی زمزمه کرد: «رب ابن لی عندک بیتاً فی الجنه». در تاریخ پیرامون کیفیت شهادت آسیه که سمبل مقاومت و ایمان راسخ بود، اظهارات گوناگونی آمده است از جمله این ­که: وقتی در گرمای خورشید شکنجه می­شد خداوند ملائکه را مأمور کرد تا بر او سایه افکنند و قبل از آن ­که روح از جانش مفارقت کند جایگاه خویش را در بهشت مشاهده کرد و لبخند رضایت بخشی بر لبانش نقش بست.27 فرعون که در اثر کفر و عصیان به حق درک این حالت برایش باور نکردنی بود گفت: «نگفتم او دیوانه شده است.» برحسب نقل دیگر: فرعون دستور داد تا قصابی پوست آسیه را زنده، زنده از بدنش جدا کند و سرش را ببرد! وقتی قصاب این کار را کرد اهل آسمان به جزع و فزع درآمدند و بر حالت آسیه ناراحت شدند و از خدا خواستند او را نجات دهد. خداوند حلیم از عشق آسیه به خویش خبر داد که مشتاق مولایش شده است و فرمود: «ببینید آسیه در این لحظه چه می­گوید. ملائکه توجه کردند و شنیدند که می­گوید: «رب بن لی عندک بیتاً فی الجنه»28علاوه بر این­ها از سلمان فارسی نقل است که وقتی آسیه را با آفتاب داغ عذاب می­دادند خدای تعالی جمعی از ملائکه را فرستاد تا بر او سایه اندازند؛ و دعایش مستجاب شد. و از ابن عباس روایت شده زمانی که آسیه را شکنجه می­کردند حضرت موسی بر او گذشت و در حقش دعا کرد. خدا رنج و آزار را از او دور کرد.29

و چنین سرگذشتی در خصوص بانوان مؤمنی که به کمال رسیده و این گونه شهید شده­اند تنها مختص آسیه بود، لذا بی مناسبت نیست که به گفته­ی یکی از نویسندگان معاصر به سیده الشهدا مشهور گشت و نامش تا ابد بر تارک جهان می­درخشد.

  1. سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج1، ص62.
  2. نهایه الارب، ج8، ص179.
  3. اعلام قرآنی، محمد خزائلی، امیرکبیر، ص483، بحار، ج13، ص50.
  4. سفینه البحار، ص62.
  5. بحار، ج103، ص247.
  6. تحریم، آیه­ی 11.
  7. خصال، شیخ صدوق، ج1، ص173.
  8. تحریم، آیه­ی 11.
  9. بحار، ج43، ص53.

10.  همان، ج8، ص178.

11.  آسیه الگوی مقاومت، علی جلالوند، به نقل از مجمع البیان، ج25، ص157.

12.  همان، به نقل از دائره المعارف الاسلامیه الکبری، ص71.

13.  بحار، ج16، ص1.

14.  بحار، ج80، ص53.

15.  تفسیر نمونه، ج16، ذیل آیه­ی 8، قصص.

16.  قصص، آیه­ی 90.

17.  المیزان، ج 31، ذیل آیه­ی 9.

18.  پژوهش در جلوه­های هنری داستان­های قرآن، ج2، ترجمه­ی محمدحسین جعفرزاده، ص33.

19.  نهایه الارب، ج8؛ ص178.

20.  تفسیر نمونه، ج16، ذیل آیه­ی 4 قصص.

21.  قصص، آیه­ی 40.

22.  خصال، شیخ صدوق، ج1، ص285.

23.  طه، آیه­ی 71.

24.  بحار، ج13، ص162.

25.  ریاحین­الشریعه، ذیبح­الله محلاتی، ج5، ص120.

26.  همان.

27.  سفینه­البحار، ج1، ص62.

28.  ریاحین، ج 2، ص273.

29.  ریاحین، ج5، ص121.