اصول و جلوه‌های زیبایی شناسی در قرآن کریم (قسمت دوازدهم)


چهار) ارتباط تجاری و مالی

چهارمین مایه­ی قوام جامعه در منظر قرآن کریم، ارتباط تجاری و پیمان‌های مالی است تا از طریق آن‌ها حقوق افراد حفظ گردد. قرآن کریم با بیانی اعجازین، انگیزه‌های درونی این ارتباط حق‌محور را ترسیم می‌کند و رعایت نکردن این حقوق را مایه­ی تباهی جان‌ها و نابودی جامعه می‌شمرد و آن را هم‌ردیف قتل می‏داند:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ  آمَنُوا لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِنْکُمْ وَلاَ تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً.1

ای کسانی که ایمان آورده‏اید، مال­های خود را میان خودتان به ناروا و ناشایست مخورید،  مگر این که بازرگانی‌ای با خشنودی هم­دیگر باشد، و خود [و یک­دیگر] را مکشید ـ  و دست­خوش هلاکت و تباهی مسازید ـ  که خدا به شما مهربان است‏.

این آیه­ی گرامی با ندایی محبت‌آمیز آغاز می‏شود: یا أیها الذین آمنوا. نداهای این گونه در قرآن کریم متضمن نوعی مهر و محبت است؛ زیرا مخاطبان را با صفتی می‌خواند که خداوند بسی دوست می‌دارد و مؤمنان نیز از آن لذت می‌برند. سپس نخست از صحنه‌ای یاد می‏کند که در زندگی انسان‌ها همواره عرصه­ی کینه و دشمنی را گسترده و جنگ‌ها و نزاع‌های کوچک و بزرگ را پدید آورده است: دست دراز کردن به آن چه حق دیگران است. آن گاه، رابطه­ی اقتصادی و تجاری انسانی و مهرآمیز را تصویر می‏کند: مگر آن که تصرف­تان در مال یک­دیگر با تجارتی از سر رضایت باشد. یعنی رضایت در معاملات میان انسان‌ها زیربنای روابط اقتصادی است. هرچه به نام دین و شرع و عرف و قانون انجام پذیرد، امّا این رضایت قلبی را درون خود نداشته باشد، فقط صورتی صحیح دارد، امّا از روح این تعلیم قرآنی بهره‌مند نیست و به همین رو است که یکی از مهم‌ترین ارکان جامعه­ی سالم در تفکر قرآنی، در بسیاری از جوامع اسلامی مفقود است. سپس بیان هنرمندانه­ی قرآن کریم رخ می‌نماید: ولا تقتلوا أنفسکم. این بیان تصویری از دو صحنه را در عین حال پیش چشم می‌آورد: یکی آن که اگر تجارت رضایت­مندانه میان شما برقرار نگردد، هلاک حقیقی شما را در پی دارد و زمینه­ی نابودی شما فراهم می‏شود. دیگر آن که اگر به باطل‌خوری روی آورید، خواه ناخواه برای دست انداختن به مال و منال یکدیگر، در سطح جوامع کوچک و بزرگ تا روابط میان دولت‌ها، دچار کشمکش و تعدی و ستیز می‌شوید و جان‌های بی‌شمار را در این منازعات از کف می‌دهید. آن گاه، این بیان هنری به طنین می‌رسد: إن الله کان بکم رحیما. یعنی این نوع رابطه­ی تجاری سالم که برای شما برنهاده و شما را به آن دعوت کرده‌ایم، از سر رحمت و دربردارنده­ی مهر خداوندی است که جمال جامعه را تضمین می‏کند.

پنج) اقتدار

چنان که در قرآن کریم آمده، اقتضای ایمان آن است که انسان زندگی را با قدرت ادامه دهد و توان خود را برای مقابله با هر مانع در برابر زیستن شرافت­مندانه به کار گیرد. جامعه‌ای که می‌خواهد جمال خود را حفظ کند، باید بار این رسالت را به دوش کشد و سنگینی آن را بپذیرد:

  إِنَّا  سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً.2

ما بر تو سخنی سنگین و دشوار ـ  یا گرانمایه ـ  خواهیم افکند ـ  یعنی این قرآن را بر تو فروخواهیم آورد ـ .

خداوند از افراد جامعه می‌خواهد که همه­ی توش و توان خود را در این راه تجهیز کنند:

فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ.3

و [به یاد آرید] آن گاه که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سرتان بداشتیم. آن [کتاب‏] را که به شما دادیم با همه نیرو و توان بگیرید و آن چه را که در آن است، به یاد آرید؛ شاید که پرهیزگار شوید.

بر پایه­ی این بیان گرامی، باید رسالت خداوند را با قدرت حفظ نمود و همین اقتدار است که امید تقوا را در دل‌ها زنده می‏کند؛ یعنی بی آن، نمی‌توان به رستگاری و تقوای حقیقی دل بست. جامعه­ی ضعیف اصولا مجالی برای رسیدن به مرتبه­ی بلند تقوا ندارد و هرگونه تلاش صوری برای حفظ مناسک عبادی در آن، آب در هاون کوبیدن است. جامعه­ی ایمانی همراه با اقتدار از جنبه‌های گوناگون، می‌تواند چهره­ی جمالی خود را حفظ می‏کند و به معرض دید بگذارد.

قدرتی که برای حفظ رسالت الاهی لازم است، تلاشی سخت و پیگیر برای حفظ حقوق یکایک افراد جامعه می‌طلبد. با این تلاش که البته بس سنگین است، می‌توان عقل‌ها را به کمال رسانید و نفس‌ها را تربیت کرد و بنای تمدن انسانی را برافراشت. در این حالت است که نه فرد به جامعه زیان می‌رساند و نه جامعه به حقوق فرد. این اقتدار از یک جانب با تعصب‌ورزی و خودرأیی و قدرت‌طلبی منافات دارد و از جانب دیگر با تساهل و مدارای افراطی؛ بلکه بر محور تکاپوی صادقانه و تجهیز همه­ی نیروها برای حفظ مصالح و کیان جامعه می‌چرخد؛ تجهیزی که بتواند ستیزندگان با توحید را از تعرض بازدارد و جامعه­ی توحیدی را در برابر هرگونه ستیزه­ی شرک‌آمیز بیمه کند:

  وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِن شَیْ‏ءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لاَتُظْلَمُونَ.4

و برای [کارزار با] آن­ها آن چه می‏توانید نیرو و اسبان بسته [و زین کرده‏] آماده سازید تا بدین وسیله دشمن خدا و دشمن خودتان و دیگرانی جز اینان را که شما نمی‏شناسید و خدا آن­ها را می‏شناسد بترسانید؛ و آن چه در راه خدا انفاق کنید،  به‌تمامی به شما باز دهند و بر شما هیچ ستمی نخواهد شد.

این جا است که جنگ چهره­ی زیبای خود را نشان می‏دهد. معمولا گمان دارند  که جنگ ویرانی برجای می‌گذارد؛ امّا  باید دو چهره­ی جنگ را بازشناخت و آثار هریک را جداگانه دید: جنگی که تجاوز است، تخریب و ویرانی در پی دارد؛ و جنگی که دفاع و لازمه­ی حفظ جامعه­ی توحیدی است، سراسر خیر و  رحمت است. جنگ در برابر تجاوزگر، اقتدار جامعه را به نمایش می‌نهد؛ نیروهای توحیدی را به وحدت حقیقی می‌رساند؛ روح‌ها را برای فداکاری پالایش می‌دهد؛ و زمینه­ی گسترده شدن خیر و مهر و دوستی را پدیدار می‌سازد. امّا بدیهی است که خود تجاوز ویرانی‌هایی برجای می‌نهد. هنر انسان زیستن در همین است که آدمی هم از مهر و الفت و دوستی در بالاترین مرتبه بهره داشته باشد و هم به هنگام نیاز، از کیان خویش و جامعه‌اش چون شیران شرزه دفاع کند و هرچه خطر افزون گردد، بر ایمان و نیروی رزم و اقتدارش بیفزاید:

  الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ  قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ.5

آنان که مردمان ایشان را گفتند که [سپاهی از] مردم ـ  کافران مکه ـ  برای [جنگ با] شما گرد آمده‏اند، پس از آن­ها بترسید؛ اما [این سخن‏] بر ایمان­شان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نیکو کارگزار و پشتیبانی است.

این جا است که جهاد در مسیر حق، با تقوا ورزیدن و دستاویز جستن به سوی خدا تقارن و همراهی می‌یابد و بی آن، بنای جامعه­ی اسلامی استوار نمی‌گردد:

  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ  اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ.6

ای کسانی که ایمان آورده‏اید! خدای و پیامبر را پاسخ دهید هنگامی که شما را به چیزی خوانند که زنده‏تان می‏سازد ـ  سبب زنده‏دلی شماست ـ  و بدانید که خدا میان مرد و دل او حائل می‏شود و [بدانید که‏] به سوی او برانگیخته و فراهم می‏شوید.

شش) فتنه‌ستیزی

خداوند فرماید:

وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‏ءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ.7

و اگر دو گروه از مؤمنان با هم کارزار کنند، میان­شان آشتی دهید. پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم و تجاوز کند، با آن که ستم و تجاوز می‏کند بجنگید تا به فرمان خدای بازگردد. پس اگر باز گشت،  میان­شان به عدل و داد آشتی دهید و دادگری کنید؛ که خدا دادگران را دوست می‏دارد.

مفهوم عام این آیه آن است که سلامت امّت در گرو پای­بندی‌شان به وحدت در چنگ زدن به ریسمان خداوند است. امّا آن گاه که این وحدت بگسلد و جامعه دچار تفرقه و چنددستگی گردد، صالحان امّت باید پای در میان نهند و به صلح و رفق و مدارا فراخوانند؛ امّا اگر این دعوت کارساز نیفتد، وظیفه دارند در برابر دسته یا دسته‌های متجاوز و ستمگر و فتنه‌انگیز بایستند و همان رفتاری را در پیش گیرند که در برابر دشمنان بیرونی امّت در پیش می‌گیرند. اگر این کار به هنگام صورت پذیرد، ریشه­ی فتنه خشک خواهد شد و زمینة شرها و نابسامانی‌های بعدی برچیده خواهد گشت.

هفت) مقابله با زشتی‌های اخلاقی

آن چه بنای بسیاری از جوامع دینی را متزلزل ساخته، پایبند نبودن به قواعد اخلاقی و فرمان‌هایی است که روح شریعت در همان‌ها نهفته است. به جرأت می‌توان گفت که اگر در جامعه‌ای سفارش‌های اخلاقی دین به کار بسته شود، آن جامعه به روح شریعت بسی نزدیک‌تر است تا جامعه‌ای که مناسک و عادات و عبادات دینی همچون نماز و روزه و حجاب در آن رعایت می‌شود، امّا اصول اخلاقی را به راحتی زیر پا می‌نهد. اگر بنا است چهره­ی جمالی و زیبای جامعه­ی دینی نشان داده شود، چاره‌ای از التزام به این اصول اخلاقی نیست. دین آمده تا این کمالات اخلاقی گسترده شود و به تتمیم برسد. از جمله­ی آفات اخلاقی که جامعه را سخت دست­خوش زشتی و پلیدی می‏کند، این‌ها را می‌توان نام برد: نفاق و دورویی، حسد، ناراستی، شتابگری در تصدیق شایعات، بدگمانی، بدزبانی آشکار، کین‌توزی، استهزاگری.

جامعه در کلیت و انسجام خود، همانند تابلوی هنری است.هنگامی که به تابلویی زیبا می‌نگریم و از آن لذت می‌بریم، شاید در نگاه نخست نتوانیم تحلیلی از آن به دست دهیم. امّا آن گاه که در اجزای آن تابلو خیره شویم، درمی‌یابیم که اعجاب‌انگیزی آن اثر هنری مرهون نوعی رابطه­ی الفت‌آمیز و هماهنگ و هارمونیک میان رنگ‌ها و جلوه‌های بصری آن است. هرگاه این الفت و هماهنگی حتی میان دو جزء مفقود گردد، مجموعة اثر از حیث زیبایی شناسی دچار کاستی می‏شود. روابط درست اخلاقی در جامعه همین نقش را ایفا می‏کند. اگر ارتباط افراد براساس الفت و مهر و مکارم اخلاقی شکل گیرد، آن جامعه از یکپارچگی و انسجامی بهره می‌گیرد که آن را زیبا و جمیل جلوه می‌دهد و هرکه از بیرون به آن بنگرد، بی آن که ناچار باشد به روابط درونی افراد خیره گردد، این جمال را درمی‌یابد. جامعه­ی دینی نیازمند چنین چهره‌ای است تا در نگاه نخست، جمال دین به معنای حقیقی در آن دیده شود و شکوه توحید در آن نمایان گردد؛ نه آن که چشم را بیازارد و دل را برماند. به عبارت دیگر حتّی اگر انسان‌های بسیار مهذبی در جامعه­ی دینی وجود داشته باشند و در کنج خانه‌ها و مساجد یا بازار یافت گردند، امّا روابط حاکم بر جامعه متعالی و تهذیب‌یافته نباشد، جلوه­ی عمومی آن جامعه زشت و نازیبا است، هرچند اجزای بسیار زیبایی در آن یافت گردد.

حال اگر روابط درونی جامعه­ی اسلامی به حضیض گراید و مکرمت‌های اخلاقی دچار کاستی شود، چه باید کرد؟ تعبیر هنرمندانه و نغز قرآن در سایه­ی بیانی که گذشت، فهمیده می‌شود: صبر جمیل. قرآن کریم فرمان می‏دهد که انسان در برابر بی‌تعادلی‌های اخلاقی برادران و خواهران مؤمنش در جامعه، صبر زیبا پیشه کند:

  فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلاً.8

پس شکیبایی کن، شکیبایی زیبا.

صبر زیبا چیست؟ اگر آدمی در برابر بی‌تعادلی‌ها چنان شکیب پیشه کند که هارمونی و تعادل از دست رفته را به جامعه بازگرداند و به جای این که آن را تشدید کند، جبرانش نماید، آن بخش از چهره­ی اجتماع که با آن عدم تعادل دچار زشتی شده، ترمیم می‏شود و زیبایی خود را بازمی‌یابد. این صبر، مایه­ی جمال است و از این روی، صبر جمیل نامیده می‏شود. خشم خود را پوشاندن، از دیگران درگذشتن، سماحت و بزرگواری نشان دادن، عیب دیگران را به رخشان نکشیدن، و  ...  از مصادیق این صبر زیبا است. این شکیبایی، وقار و آرامش و استواری در پی دارد و توازنی را که از آن یاد کردیم، به فرد و جامعه بازمی‌گرداند. همین بازگشت به توازن، دیگران را هم به آرامش و توازن فرامی‌خواند و کم‌ترین واکنش آن در افراد مقابل، این است که شرمنده و منفعل­شان می‏کند و از سخن یا رفتار زشتی که ابراز کرده‌اند، به ندامت­شان وامی‌دارد. هجر جمیل نیز در همین سمت و سو است. گاه نیاز است که انسان در مسیر صبر، دیگران را به حال خود واگذارد و به زیبایی از بعضی چیزها چشم بپوشد وکناره گیرد. این همان دستوری است که قرآن کریم در کنار صبر فرموده است:

  وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً 9

و بر آن چه می‏گویند شکیبا باش و به شیوه‏ای زیبا  از آنان کناره بگیر.

نیز گذشت و عفو و سماحت هم همین کارکرد جمالی را دارد. همچنان که صبر و هجر مایه­ی جمال جامعه است، گذشت نیز تعادل و توازن را به جامعه بازمی‌گرداند و آثار تخریبی برخی رفتارها و گفتارها را جبران و ترمیم می‏کند. پس این فرمان قرآن نیز در همان سمت و سو است:

خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ.10

و ما آسمان و زمین و آن چه را که میان آن­هاست جز به‌راستی و درستی نیافریدیم؛ و قیامت هر آینه آینده است. پس درگذر، درگذشتنی زیبا.

پیش­درآمد آیه به قدر کافی گویا و رسا است. آفرینش آسمان‌ها و زمین و هرچه میان آن دو جای دارد، بیهوده نیست؛ یعنی هماهنگی و هارمونی و تعادل و توازن جهان از همه­ی جنبه‌ها سنجیده و حساب شده است. بیهودگی یعنی نسنجیدگی؛ و هرچیز که سنجیده و بجا باشد، عبث نتواند بود. پس همین که جهان به حق است و بر حق؛ لازمه‌اش آن است که انسان‌ها روابط میان خود را بر اساس گذشت و صفح استوار کنند تا زشتی‌ها ترمیم شود و زیبایی حفظ گردد. آری؛ چنین است که هم صبر و هم هجر و هم صفح، خود، زیبا هستند.

امّا نتیجه­ی این صبر و هجر، مهجور ماندن و جدا افتادن نیست. این هجر نتیجه‌ای مغایر با شکل ظاهری خود دارد. پیامد صبر و کناره‌گیری زیبا این است که برادری و الفت و پیوند بیشتر فراهم آید، نه انزوا و گوشه‌گیری و خمود و جمود.

پی نوشت­ها

  1. نساء، آیه­ی 29.
  2. مزمل، آیه­ی 5.
  3. بقره، آیه­ی 63.
  4. انفال، آیه­ی 60.
  5. آل­عمران، آیه­ی 173.
  6. انفال، آیه­ی 24.
  7. حجرات، آیه­ی 9.
  8. معارج، آیه­ی 5.
  9. مزمل، آیه­ی 10.

10.  حجر، آیه­ی 85.