چهار) ارتباط تجاری و مالی
چهارمین مایهی قوام جامعه در منظر قرآن کریم، ارتباط تجاری و پیمانهای مالی است تا از طریق آنها حقوق افراد حفظ گردد. قرآن کریم با بیانی اعجازین، انگیزههای درونی این ارتباط حقمحور را ترسیم میکند و رعایت نکردن این حقوق را مایهی تباهی جانها و نابودی جامعه میشمرد و آن را همردیف قتل میداند:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِنْکُمْ وَلاَ تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً.1
ای کسانی که ایمان آوردهاید، مالهای خود را میان خودتان به ناروا و ناشایست مخورید، مگر این که بازرگانیای با خشنودی همدیگر باشد، و خود [و یکدیگر] را مکشید ـ و دستخوش هلاکت و تباهی مسازید ـ که خدا به شما مهربان است.
این آیهی گرامی با ندایی محبتآمیز آغاز میشود: یا أیها الذین آمنوا. نداهای این گونه در قرآن کریم متضمن نوعی مهر و محبت است؛ زیرا مخاطبان را با صفتی میخواند که خداوند بسی دوست میدارد و مؤمنان نیز از آن لذت میبرند. سپس نخست از صحنهای یاد میکند که در زندگی انسانها همواره عرصهی کینه و دشمنی را گسترده و جنگها و نزاعهای کوچک و بزرگ را پدید آورده است: دست دراز کردن به آن چه حق دیگران است. آن گاه، رابطهی اقتصادی و تجاری انسانی و مهرآمیز را تصویر میکند: مگر آن که تصرفتان در مال یکدیگر با تجارتی از سر رضایت باشد. یعنی رضایت در معاملات میان انسانها زیربنای روابط اقتصادی است. هرچه به نام دین و شرع و عرف و قانون انجام پذیرد، امّا این رضایت قلبی را درون خود نداشته باشد، فقط صورتی صحیح دارد، امّا از روح این تعلیم قرآنی بهرهمند نیست و به همین رو است که یکی از مهمترین ارکان جامعهی سالم در تفکر قرآنی، در بسیاری از جوامع اسلامی مفقود است. سپس بیان هنرمندانهی قرآن کریم رخ مینماید: ولا تقتلوا أنفسکم. این بیان تصویری از دو صحنه را در عین حال پیش چشم میآورد: یکی آن که اگر تجارت رضایتمندانه میان شما برقرار نگردد، هلاک حقیقی شما را در پی دارد و زمینهی نابودی شما فراهم میشود. دیگر آن که اگر به باطلخوری روی آورید، خواه ناخواه برای دست انداختن به مال و منال یکدیگر، در سطح جوامع کوچک و بزرگ تا روابط میان دولتها، دچار کشمکش و تعدی و ستیز میشوید و جانهای بیشمار را در این منازعات از کف میدهید. آن گاه، این بیان هنری به طنین میرسد: إن الله کان بکم رحیما. یعنی این نوع رابطهی تجاری سالم که برای شما برنهاده و شما را به آن دعوت کردهایم، از سر رحمت و دربردارندهی مهر خداوندی است که جمال جامعه را تضمین میکند.
پنج) اقتدار
چنان که در قرآن کریم آمده، اقتضای ایمان آن است که انسان زندگی را با قدرت ادامه دهد و توان خود را برای مقابله با هر مانع در برابر زیستن شرافتمندانه به کار گیرد. جامعهای که میخواهد جمال خود را حفظ کند، باید بار این رسالت را به دوش کشد و سنگینی آن را بپذیرد:
إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً.2
ما بر تو سخنی سنگین و دشوار ـ یا گرانمایه ـ خواهیم افکند ـ یعنی این قرآن را بر تو فروخواهیم آورد ـ .
خداوند از افراد جامعه میخواهد که همهی توش و توان خود را در این راه تجهیز کنند:
فَجَعَلْنَاهَا نَکَالاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ.3
و [به یاد آرید] آن گاه که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سرتان بداشتیم. آن [کتاب] را که به شما دادیم با همه نیرو و توان بگیرید و آن چه را که در آن است، به یاد آرید؛ شاید که پرهیزگار شوید.
بر پایهی این بیان گرامی، باید رسالت خداوند را با قدرت حفظ نمود و همین اقتدار است که امید تقوا را در دلها زنده میکند؛ یعنی بی آن، نمیتوان به رستگاری و تقوای حقیقی دل بست. جامعهی ضعیف اصولا مجالی برای رسیدن به مرتبهی بلند تقوا ندارد و هرگونه تلاش صوری برای حفظ مناسک عبادی در آن، آب در هاون کوبیدن است. جامعهی ایمانی همراه با اقتدار از جنبههای گوناگون، میتواند چهرهی جمالی خود را حفظ میکند و به معرض دید بگذارد.
قدرتی که برای حفظ رسالت الاهی لازم است، تلاشی سخت و پیگیر برای حفظ حقوق یکایک افراد جامعه میطلبد. با این تلاش که البته بس سنگین است، میتوان عقلها را به کمال رسانید و نفسها را تربیت کرد و بنای تمدن انسانی را برافراشت. در این حالت است که نه فرد به جامعه زیان میرساند و نه جامعه به حقوق فرد. این اقتدار از یک جانب با تعصبورزی و خودرأیی و قدرتطلبی منافات دارد و از جانب دیگر با تساهل و مدارای افراطی؛ بلکه بر محور تکاپوی صادقانه و تجهیز همهی نیروها برای حفظ مصالح و کیان جامعه میچرخد؛ تجهیزی که بتواند ستیزندگان با توحید را از تعرض بازدارد و جامعهی توحیدی را در برابر هرگونه ستیزهی شرکآمیز بیمه کند:
وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لاَتُظْلَمُونَ.4
و برای [کارزار با] آنها آن چه میتوانید نیرو و اسبان بسته [و زین کرده] آماده سازید تا بدین وسیله دشمن خدا و دشمن خودتان و دیگرانی جز اینان را که شما نمیشناسید و خدا آنها را میشناسد بترسانید؛ و آن چه در راه خدا انفاق کنید، بهتمامی به شما باز دهند و بر شما هیچ ستمی نخواهد شد.
این جا است که جنگ چهرهی زیبای خود را نشان میدهد. معمولا گمان دارند که جنگ ویرانی برجای میگذارد؛ امّا باید دو چهرهی جنگ را بازشناخت و آثار هریک را جداگانه دید: جنگی که تجاوز است، تخریب و ویرانی در پی دارد؛ و جنگی که دفاع و لازمهی حفظ جامعهی توحیدی است، سراسر خیر و رحمت است. جنگ در برابر تجاوزگر، اقتدار جامعه را به نمایش مینهد؛ نیروهای توحیدی را به وحدت حقیقی میرساند؛ روحها را برای فداکاری پالایش میدهد؛ و زمینهی گسترده شدن خیر و مهر و دوستی را پدیدار میسازد. امّا بدیهی است که خود تجاوز ویرانیهایی برجای مینهد. هنر انسان زیستن در همین است که آدمی هم از مهر و الفت و دوستی در بالاترین مرتبه بهره داشته باشد و هم به هنگام نیاز، از کیان خویش و جامعهاش چون شیران شرزه دفاع کند و هرچه خطر افزون گردد، بر ایمان و نیروی رزم و اقتدارش بیفزاید:
الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ.5
آنان که مردمان ایشان را گفتند که [سپاهی از] مردم ـ کافران مکه ـ برای [جنگ با] شما گرد آمدهاند، پس از آنها بترسید؛ اما [این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نیکو کارگزار و پشتیبانی است.
این جا است که جهاد در مسیر حق، با تقوا ورزیدن و دستاویز جستن به سوی خدا تقارن و همراهی مییابد و بی آن، بنای جامعهی اسلامی استوار نمیگردد:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ.6
ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدای و پیامبر را پاسخ دهید هنگامی که شما را به چیزی خوانند که زندهتان میسازد ـ سبب زندهدلی شماست ـ و بدانید که خدا میان مرد و دل او حائل میشود و [بدانید که] به سوی او برانگیخته و فراهم میشوید.
شش) فتنهستیزی
خداوند فرماید:
وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ.7
و اگر دو گروه از مؤمنان با هم کارزار کنند، میانشان آشتی دهید. پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم و تجاوز کند، با آن که ستم و تجاوز میکند بجنگید تا به فرمان خدای بازگردد. پس اگر باز گشت، میانشان به عدل و داد آشتی دهید و دادگری کنید؛ که خدا دادگران را دوست میدارد.
مفهوم عام این آیه آن است که سلامت امّت در گرو پایبندیشان به وحدت در چنگ زدن به ریسمان خداوند است. امّا آن گاه که این وحدت بگسلد و جامعه دچار تفرقه و چنددستگی گردد، صالحان امّت باید پای در میان نهند و به صلح و رفق و مدارا فراخوانند؛ امّا اگر این دعوت کارساز نیفتد، وظیفه دارند در برابر دسته یا دستههای متجاوز و ستمگر و فتنهانگیز بایستند و همان رفتاری را در پیش گیرند که در برابر دشمنان بیرونی امّت در پیش میگیرند. اگر این کار به هنگام صورت پذیرد، ریشهی فتنه خشک خواهد شد و زمینة شرها و نابسامانیهای بعدی برچیده خواهد گشت.
هفت) مقابله با زشتیهای اخلاقی
آن چه بنای بسیاری از جوامع دینی را متزلزل ساخته، پایبند نبودن به قواعد اخلاقی و فرمانهایی است که روح شریعت در همانها نهفته است. به جرأت میتوان گفت که اگر در جامعهای سفارشهای اخلاقی دین به کار بسته شود، آن جامعه به روح شریعت بسی نزدیکتر است تا جامعهای که مناسک و عادات و عبادات دینی همچون نماز و روزه و حجاب در آن رعایت میشود، امّا اصول اخلاقی را به راحتی زیر پا مینهد. اگر بنا است چهرهی جمالی و زیبای جامعهی دینی نشان داده شود، چارهای از التزام به این اصول اخلاقی نیست. دین آمده تا این کمالات اخلاقی گسترده شود و به تتمیم برسد. از جملهی آفات اخلاقی که جامعه را سخت دستخوش زشتی و پلیدی میکند، اینها را میتوان نام برد: نفاق و دورویی، حسد، ناراستی، شتابگری در تصدیق شایعات، بدگمانی، بدزبانی آشکار، کینتوزی، استهزاگری.
جامعه در کلیت و انسجام خود، همانند تابلوی هنری است.هنگامی که به تابلویی زیبا مینگریم و از آن لذت میبریم، شاید در نگاه نخست نتوانیم تحلیلی از آن به دست دهیم. امّا آن گاه که در اجزای آن تابلو خیره شویم، درمییابیم که اعجابانگیزی آن اثر هنری مرهون نوعی رابطهی الفتآمیز و هماهنگ و هارمونیک میان رنگها و جلوههای بصری آن است. هرگاه این الفت و هماهنگی حتی میان دو جزء مفقود گردد، مجموعة اثر از حیث زیبایی شناسی دچار کاستی میشود. روابط درست اخلاقی در جامعه همین نقش را ایفا میکند. اگر ارتباط افراد براساس الفت و مهر و مکارم اخلاقی شکل گیرد، آن جامعه از یکپارچگی و انسجامی بهره میگیرد که آن را زیبا و جمیل جلوه میدهد و هرکه از بیرون به آن بنگرد، بی آن که ناچار باشد به روابط درونی افراد خیره گردد، این جمال را درمییابد. جامعهی دینی نیازمند چنین چهرهای است تا در نگاه نخست، جمال دین به معنای حقیقی در آن دیده شود و شکوه توحید در آن نمایان گردد؛ نه آن که چشم را بیازارد و دل را برماند. به عبارت دیگر حتّی اگر انسانهای بسیار مهذبی در جامعهی دینی وجود داشته باشند و در کنج خانهها و مساجد یا بازار یافت گردند، امّا روابط حاکم بر جامعه متعالی و تهذیبیافته نباشد، جلوهی عمومی آن جامعه زشت و نازیبا است، هرچند اجزای بسیار زیبایی در آن یافت گردد.
حال اگر روابط درونی جامعهی اسلامی به حضیض گراید و مکرمتهای اخلاقی دچار کاستی شود، چه باید کرد؟ تعبیر هنرمندانه و نغز قرآن در سایهی بیانی که گذشت، فهمیده میشود: صبر جمیل. قرآن کریم فرمان میدهد که انسان در برابر بیتعادلیهای اخلاقی برادران و خواهران مؤمنش در جامعه، صبر زیبا پیشه کند:
فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلاً.8
پس شکیبایی کن، شکیبایی زیبا.
صبر زیبا چیست؟ اگر آدمی در برابر بیتعادلیها چنان شکیب پیشه کند که هارمونی و تعادل از دست رفته را به جامعه بازگرداند و به جای این که آن را تشدید کند، جبرانش نماید، آن بخش از چهرهی اجتماع که با آن عدم تعادل دچار زشتی شده، ترمیم میشود و زیبایی خود را بازمییابد. این صبر، مایهی جمال است و از این روی، صبر جمیل نامیده میشود. خشم خود را پوشاندن، از دیگران درگذشتن، سماحت و بزرگواری نشان دادن، عیب دیگران را به رخشان نکشیدن، و ... از مصادیق این صبر زیبا است. این شکیبایی، وقار و آرامش و استواری در پی دارد و توازنی را که از آن یاد کردیم، به فرد و جامعه بازمیگرداند. همین بازگشت به توازن، دیگران را هم به آرامش و توازن فرامیخواند و کمترین واکنش آن در افراد مقابل، این است که شرمنده و منفعلشان میکند و از سخن یا رفتار زشتی که ابراز کردهاند، به ندامتشان وامیدارد. هجر جمیل نیز در همین سمت و سو است. گاه نیاز است که انسان در مسیر صبر، دیگران را به حال خود واگذارد و به زیبایی از بعضی چیزها چشم بپوشد وکناره گیرد. این همان دستوری است که قرآن کریم در کنار صبر فرموده است:
وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً 9
و بر آن چه میگویند شکیبا باش و به شیوهای زیبا از آنان کناره بگیر.
نیز گذشت و عفو و سماحت هم همین کارکرد جمالی را دارد. همچنان که صبر و هجر مایهی جمال جامعه است، گذشت نیز تعادل و توازن را به جامعه بازمیگرداند و آثار تخریبی برخی رفتارها و گفتارها را جبران و ترمیم میکند. پس این فرمان قرآن نیز در همان سمت و سو است:
خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ.10
و ما آسمان و زمین و آن چه را که میان آنهاست جز بهراستی و درستی نیافریدیم؛ و قیامت هر آینه آینده است. پس درگذر، درگذشتنی زیبا.
پیشدرآمد آیه به قدر کافی گویا و رسا است. آفرینش آسمانها و زمین و هرچه میان آن دو جای دارد، بیهوده نیست؛ یعنی هماهنگی و هارمونی و تعادل و توازن جهان از همهی جنبهها سنجیده و حساب شده است. بیهودگی یعنی نسنجیدگی؛ و هرچیز که سنجیده و بجا باشد، عبث نتواند بود. پس همین که جهان به حق است و بر حق؛ لازمهاش آن است که انسانها روابط میان خود را بر اساس گذشت و صفح استوار کنند تا زشتیها ترمیم شود و زیبایی حفظ گردد. آری؛ چنین است که هم صبر و هم هجر و هم صفح، خود، زیبا هستند.
امّا نتیجهی این صبر و هجر، مهجور ماندن و جدا افتادن نیست. این هجر نتیجهای مغایر با شکل ظاهری خود دارد. پیامد صبر و کنارهگیری زیبا این است که برادری و الفت و پیوند بیشتر فراهم آید، نه انزوا و گوشهگیری و خمود و جمود.
پی نوشتها
- نساء، آیهی 29.
- مزمل، آیهی 5.
- بقره، آیهی 63.
- انفال، آیهی 60.
- آلعمران، آیهی 173.
- انفال، آیهی 24.
- حجرات، آیهی 9.
- معارج، آیهی 5.
- مزمل، آیهی 10.
10. حجر، آیهی 85.