اسیران همزیستی
در نبرد «بنوقریظه»، پس از پیروزی مسلمانان، پیامبر اسیران را در خانهی «اسامه پسر زید» جای داد و دستور فرمود کیسههای خرما را برای تغذیهی آنها بیاورند. به یارانش فرمود:
با اسیران به نیکی رفتار کنید و آبشان دهید ... هم گرمای خورشید و هم گرمای سلاح را بر آنان روا مدارید.
ابوذر میگوید: [در نبردی] مردی را اسیر گرفتم. [به خاطر کاری که انجام داده بود] به مادرش دشنام دادم. پیامبر(ص) فرمود:
ای اباذر! او را به مادرش نکوهش میکنی؟ تو کسی هستی که [هنوز] جاهلیت در توست. برادرانتان [اسیران] غلامان و و کنیزان شمایند که آفریدگار [اینک] زیردست شما قرار داده است، پس کسی که برادرش زیر دست اوست، باید آنچه خود میخورد به او بخوراند؛ و آنچه خود میپوشد به او بپوشاند؛ بیش از توانشان آنان را به کار نگیرید و اگر چنین کردید، یاریشان کنید.
«سهیل بن عمرو»، از بزرگترین سخنرانان قریش و دشمن اسلام و پیامبر(ص) بود؛ فردی زیانآور و دشنامگو. او در جنگ بدر، اسیر شد. «عمر پسر خطاب»، به حضرت گفت: «اجازه بده چهار دندان پیشین او – دو دندان پایین و دو دندان بالا – را بکنم تا هرگز نتواند سخنرانی کند»! حضرت فرمود: «او را شکنجه نمیکنم؛ زیرا خداوند نیز مرا [چنین] شکنجه خواهد کرد، گرچه پیامبر باشم.»
*اقلیتهای مذهبی
نخستین امام، پیامبر(ص) را این گونه توصیف میکند «هرگز ستمی بر مسلمان و کافری روا نداشت بلکه خود مورد ستم واقع شد اما [ستمگران را] بخشید».
مهرورزی او به تمامی انسانها چه مسلمان و چه کافر، گاه باعث میشد تا آنها از مهربانی او سوءاستفاده کنند.
روزی یهودیای که از پیامبر(ص) طلبکار بود، طلبش را درخواست کرد. پیامبر(ص) فرمود: «ای یهودی! ندارم تا به تو بدهم.»
یهودی گفت: «تا طلبم را ندهی رهایت نمیکنم.»
پیامبر(ص) فرمود: «در این صورت من با تو [همین جا] مینشینم.»
پس همان جا نشست؛ چندان که نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نماز فردا را همان جا خواند. اصحاب آمدند و یهودی را تهدید کردند. پیامبر(ص) به آنان نگریست و فرمود: «به او چهکار دارید؟» گفتند: «ای رسول خدا! او تو را زندانی کرده است.»
فرمود: «خداوند والا مرا نفرستاده تا بر غیر مسلمان پیمان بسته یا جز آن، ستم روا دارم.»
چون آفتاب بالا آمد، یهودی گفت:
گواهی میدهم خدایی جز الله نیست و محمد(ص) بنده و فرستادهی اوست. [میخواستم شما را بیازمایم] من نیمی از ثروت خویش را در راه خدا میدهم.
یهودی، ثروتمند بود.
روابطش با اقلیتهای دینی چنان نیکو بود که چشم از جهان فرو بست، در حالی که زرهش - به دلیل قرض گرفتن بیست صاع غذا برای خانوادهاش – در گرو یک یهودی بود.
روزی پیامبر(ص) با عایشه نشسته بود. یهودیای وارد شد و گفت: «سام علیکم».* حضرت پاسخ داد: «علیکم». یهودی دیگری وارد شد و همان را گفت و پیامبر همان پاسخ را داد. یهودی دیگری وارد شد و همان را گفت و همان جواب را شنید.
عایشه خشمگین شد و گفت: «بر شما باد مرگ و خشم و نفرین، ای یهودیان! ای برادران بوزینگان!»
حضرت فرمود: «ای عایشه! اگر دشنام به شکلی در میآمد، چهرهای زشت داشت. نرمی و ملاطفت به هر چیز همراه شود، بر مقامش میافزاید و از هر چیز جدا شود، آن را زشت میکند.»
عایشه گفت: «ای رسول خدا! مگر نشنیدی که گفتند: «سام علیکم»؟
«بلی. تو هم نشیندی چه پاسخ دادم؟ گفتم علیکم ...»
میفرمود: «اگر کسی به کافری که با دولت اسلامی پیمان بسته است ستم ورزد یا از پرداخت حقش بکاهد یا بیش از توانش از وی کار کشد یا چیزی از او بگیرد که خرسند نباشد، من در روز رستاخیز با دلیل بر وی پیروز خواهم شد.5
کسی که غیر مسلمانی را که با دولت اسلامی پیمان بسته، بیازارد، من دشمن اویم؛ و کسی را که من دشمنش باشم، در رستاخیز بر وی پیروز خواهم شد.»
از نفرین ستمدیده بپرهیزید، گر چه کافر باشد زیرا در برابر [رسیدن این نفرین به خداوند] مانعی نیست
به همهی مسلمانان تا پایان تاریخ هشدار داد:
«کسی که فردی از اقلیتهای دینی را که با دولت اسلامی پیمان بسته است بکشد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.»
همسایهای یهودی داشت که بیمار شد. پیامبر(ص) خود به عیادتش رفت.
روزی یهودیان به دیدارش شتافتند و از دخترش فاطمه(س) برای شرکت در عروسی خود دعوت کردند و گفتند: «ما حق همسایگی داریم؛ پس، از تو درخواست میکنیم دخترت فاطمه را به خانهی ما بفرستی تا عروسی ما با آمدن ایشان رونق گیرد [یا بر شکوه آن افزوده شود]». یهودیان بر این درخواست پای فشردند پیامبر نیز با خواست آنها موافقت کرد، و دخترش را به عروسیشان فرستاد.
«زید پسر سعنه»، یکی از دانشمندان یهود مدینه، روزی برای گرفتن طلبی که از حضرت داشت، آمد. عبای حضرت را گرفت و با تندی به او گفت:
«شما فرزندان عبدالمطلب، همواره در پرداخت وام خود تأخیر میکنید» عمر بر او بانگ زد. پیامبر لبخندی زد و فرمود: «ای عمر! من و او به چیز دیگری نیازمندیم. به من بگو خوشحساب باش و به او بگو با مهربانی طلبش را بخواهد.»
سپس فرمود: «هنوز سه روز از مهلتی که بین ما بوده باقی است.»
بعد به عمر فرمود تا طلب وی را بدهد و چون او را ترسانده، اندکی هم افزون بر طلب بپردازد. همین رفتار باعث شد این دانشمند یهودی مسلمان شود.
یکی از بزرگان قبیلهی «کنده» میگوید: «نزد علی(ع) بودیم. اسقف نجران نزد حضرت آمد. امام خود را جابهجا کرد و جایی برای نشستن وی آماده ساخت. یکی از حاضران گفت: «آیا برای مرد مسیحی چنین میکنی؟»
امام فرمود: «در زمان رسول خدا(ص) وقتی که آنان خدمت حضرت میرسیدند، او با آنها چنین رفتار میکرد.»
*بانوان
احترام به آنان
به بانوان سلام میکرد و آنها پاسخش را میدادند.
هیچ زنی را نفرین نکرد.
برای احترام، بانوان فرزنددار و بیفرزند را به کنیه* مینامید.
برای احترام به احساسات مثبت زنان، به مردان میفرمود: «کسی که میان مادر و فرزندانش جدایی افکند، پروردگار در بهشت میان او و محبوبانش جدایی میافکند.»
کسی جز بزرگوار، زنان را گرامی نمیدارد؛ و کسی جز فرومایه به آنان توهین نمیکند.
حضور در صحنههای اجتماع
«ربیع، دختر معوذ انصاری»، میگوید:
در کنار پیامبر میجنگیدیم. مردمان را سیراب میکردیم و زخمیها را مداوا. کشتگان را به شهر برمیگرداندیم.
«ام عطیه» میگوید: «هفت جنگ در کنار پیامبر بودم. پشت سر مسلمانان حرکت میکردم برایشان غذا میپختم. مجروحان را مداوا و از بیماران مراقبت میکردم.»
«انس» میگوید: « بانوان آب میآوردند و مجروحان را مداوا میکردند.»
انس میگوید: در نبرد «حنین»، «ام سلیم» خنجری با خویش حمل میکرد.
حضرت با دیدن او و خنجرش پرسید: [قضیه] این خنجر چیست ای ام سلیم؟»
گفت: «این خنجر را برداشتهام تا اگر مشرکی خواست به من نزدیک شود، شکمش را سفره کنم!»
پیامبر خندهاش گرفت.
بیعت بانوان با رسول خدا(ص) در روز عید فطر* و همچنین بیعتشان در روز فتح مکه، نشان حضور آنان در عرصههای گوناگون است.
رشد علمی
روزی بانویی نزدش آمد و گفت:
ای فرستادهی خدا، مردان از سخنانت بهرهمند میشوند. برای ما روزی معین کن که نزدت بیاییم تا آن چه را از خدایت آموختهای، به ما بیاموزانی.
حضرت فرمود: «در فلان روز و فلان جا گرد هم آیید.» پس [در روز موعود] گرد آمدند و رسول خدا(ص) از مطالب وحیانی به آنان آموخت.
احترام به احساسات سالم
مردی از خاندان پیامبر چشم از جهان فرو بست. بانوان گرد آمدند و [بی فریاد] میگریستند. عمر برخاست تا مانع گریهی آنان شود و آن را بپراکند.
پیامبر فرمود:
آنها را رها کن عمر! چشم میگرید و دل دردمند میشود و پیوند [خویشاوندی] نزدیک است.
*بردگان
غذا و پوشاکش برتر از غذا و پوشاک بردگانش نبود.
میفرمود: «هرگاه یکی از شما زنی برده میخرد، باید نخستین چیزی که به او میخوراند عسل باشد.»
بردگانی از بحرین آورده بودند. آنان را برابرش به صف کشیدند. چشم حضرت به زنی افتاد که میگریست. علت را پرسید. زن پاسخ داد: «پسری داشتم که در «بنی عبس» آن را فروختند» پرسید: «چه کسی او را خریده است؟» زن پاسخ داد: «ابواسید انصاری.» پیامبر به خشم آمد و فرمود: «سوار شوید و او را بیاورید. همان گونه که او را فروختهاید» ابواسید سوار شد. رفت و پسر را آورد.
چهار ویژگی است که اگر در کسی باشد، آفریدگار برایش خانهای در بهشت میسازد:
... مهربانی به برده
بخشایش پروردگار به سه نفر نمیرسد: ... کسی که بردهاش را تازیانه بزن.
آخرین سخنش پیش از مرگ، سفارش در بارهی رفتار نیکو با بردگان بود.
از آن جا که پراکندگی اعضای خانوادهی اسیران را خوش نمیداشت، هنگامی که خانوادهای اسیر را نزدش میآوردند، همگی را یکجا به خانوادهای مسلمان میبخشید.
فرمان داد بردگان را با واژگانی صدا نزنند که باعث ناراحتی آنها میشود! میفرمود:
کسی از شما نگوید: «بندهی مذکر یا مؤنث من» و برده نیز [به مولایش] نگوید: «خدای من»؛ بلکه مالک بگوید: «مرد و زن جوان من» و برده بگوید «سرور من»؛ [همهی] شما بردهاید و خداوند والا رب شماست.
میفرمود: «کسی که ستمگرانه بردهای را بزند، در رستاخیز قصاص خواهد شد.»
از خداوند دربارهی بردگانتان پروا کنید؛ از آن چه میخورید به آنان بخورانید و از آن چه میپوشید به آنها بپوشانید کاری بیش از توانشان بر عهدهشان نگذارید. اگر از آنها خوشتان میآید، نگهشان دارید و اگر آنان را ناخوش میدارید، [به جای اذیت و آزار] آنها را بفروشید و بندگان خدا را شکنجه ندهید.
میفرمود: «جبرئیل همواره دربارهی بردگان به من سفارش میکرد [تا آن جا] که گمان بردم زمانی برای آنها معین خواهد کرد که هرگاه آن زمان فرا برسد، [خود به خود] آزاد خواهند شد».
به خانوادهها میفرمود: «کنیزان خویش را به خاطر شکستن [ناخودآگاه] ظرفهایتان نزنید؛ که ظرفها را نیز مثل مردم اجلهایی است. با آنها با ملایمت سخن بگویید.»
*بیماران
بیماران را به خوردن و آشامیدن مجبور نمیکرد و دستور میداد چنین نکنند.
از بیمار در دورترین بخش شهر عیادت میکرد، گرچه بیماریاش چشم درد بود.
از همهی عبادتها بهتر و پرپاداشتر آن است که [وقتی به عیادت میروی] زودتر از نزد بیمار برخیزی.
آفریدگار در روز رستاخیز میگوید: «ای آدمیزاد! بیمار شدم، مرا عیادت نکردی!»
[آدمی] گوید: «خدایا، چگونه تو را که پروردگار جهانیانی عیادت کنم»؟
یزدان پاسخ میدهد: «مگر نمیدانستی که فلان بندهام بیمار بود و او را عیادت نکردی؟ مگر نمیدانستی که اگر او را عیادت میکردی، مرا نزد او مییافتی.»
از آن که تو را عیادت نمیکند، عیادت کن.
میفرمود: «هر گاه دینباور بیمار شود، آفریدگار فرشتهای بر او بگمارد تا در ایام بیماریش تمام کارهای خیری را که در حال سلامتی انجام میداد، برایش بنویسند».
*بینوایان
نه بینوایی را به خاطر فقرش تحقیر میکرد و نه دولتمردی را به خاطر ثروتش بزرگ میشمرد؛ برای هر دو به درگاه خداوند یکسان دعا میکرد.
میفرمود: «بدترین غذا سوری است که ثروتمندان را بدان دعوت میکنند نه بینوایان را».
کسی که ثروتمند را گرامی بدارد و بینوا را تحقیر کند، در آسمانها «دشمن خداوند» نامیده میشود.»
«ابی سعید خدری» میگوید: «در جمع گروهی از مهاجران نشسته بودم. برخی از آنها [به علت بینوایی] عریان بودند و در میان دیگران مینشستند تا عریانی خود را پنهان کنند. یکی از ما قرآن میخواند و دیگران گوش سپرده بودند.
پیامبر [آمد] فرمود: "سپاس خدایی را که از امت من کسانی را قرار داد که به من فرمان دادند با آنان [همدل و همدرد باشم و] شکیبایی ورزم."
سپس برای رعایت عدالت میان ما نشست و ادامه داد:
"ای گروه تهیدستان مهاجر! شما را به نور کامل در رستاخیز مژده میدهم، نصف روز زودتر از ثروتمندان وارد بهشت میشوید. آن نیمه از روز، پانصد سال است".»
کسی که ثروتمندی نزدش بیاید و او به علت اینکه از دنیا [و ثروت] او بهرهمند شود، برایش فروتنی کند، دو سوم دینش را از دست داده است!
خدایم فرمان داد تا بینوایان مسلمان را دوست بدارم.
کمتر به نزد ثروتمندان بروید زیرا در این صورت نعمتهای یزدان را خوار نخواهید شمرد.
از مردم میخواست آنچه را خودشان [به خاطر کیفیت بد غذا] نمیخورند، به مستمندان ندهند.
*بیوگان
در نزد من، برآوردن نیاز بیوه و یتیم، از سی هزار رکعت نماز مستحبی محبوبتر است.
سه چیز را نباید به تأخیر افکند: ... و شوهر دادن بیوه، هنگامی که همسری همتا یافت.
*جوانان
میفرمود: «مرا جوانان یاری کردند.»
خداوند در میان مردم، بیشتر از همه، جوان کم سن و سالی را دوست دارد که زیباست و جوانی و زیباییاش را در راه خداوند و پیروی از او به کار میگیرد. این جوان کسی است که پروردگار در برابر فرشتگان به او افتخار میکند و میفرماید : «او بندهی راستین من است.»
پروردگار جوانی را دوست دارد که جوانیاش را در پیروی خداوند والا سپری کرده است.
برتری جوان نیایشگری که نوجوانیاش را عبادت کرده، بر پیری که پس از بالا رفتن سنش عابد شده، بهسان برتری پیامبران است بر مردم [عادی].
آفریدگار والا در برابر فرشتگان به جوان عابد افتخار میکند و میگوید: «به بندهام نگاه کنید؛ خواستهها[ی ناروایش] را به خاطر من رها کرده است.»
در نزد خداوند چیزی محبوبتر از جوان توبهگر نیست.
در نزد خداوند، جوان گشادهدست خوشاخلاق، از عابد پیر تنگچشم بداخلاق محبوبتر است.
به جوانان احترام میگذاشت و برخلاف نظر برخی از سالمندان، آنان را به فرماندهی سپاه میگماشت و یا بهعنوان نمایندهی خویش برای فراخوانی مردم غیرمسلمان به اسلام، نزد آنها میفرستاد. عنایتی خاص به تربیت همه جانبهی جوانان داشت و میفرمود:
دوست ندارم جوانان شما را جز در دو موقعیت ببینم: یا دانشجو، یا دانشمند. اگر جوانی چنین نباشد، کوتاهی کرده است اگر کوتاهی کند، تباه میشود و اگر تباه شد، گنهکار است و اگر گناه و نافرمانی کند، سوگند به آن که محمد(ص) را بهحق، به پیامبری فرستاد، در آتش دوزخ جای میگیرد.