نگاهی کوتاه به بعد علمی امام سجاد(ع)
دانشمندی بود که دیگران را برای صعود به قلهی دانش تشویق میکرد.
هرگاه دانشپژوهشی نزدش میآمد، میفرمود:
خوشآمدی ای سفارش رسول خدا(ص).
سپس ادامه میداد: «هرگاه دانشپژوه [برای علمآموزی] از خانهاش بیرون میآید، بر هیچ چیزی گام نمینهد مگر آنکه زمین تا ژرفایش برای او آمرزش میطلبد.1
اگر مردم، ارزش دنبال علم رفتن را میدانستند، آن را به دست میآوردند؛ هر چند با ریختن خون [شان و جانفشانی] و [همانند] فرو رفتن در ژرفای دریا [بسیار دشوار و خطرناک] باشد.2
یزدان به دانیال پیامبر(ع) وحی فرستاد: «دشمنترین بنده نسبت به من، آن بندهی نادانی است که حق دانشوران را کوچک شمارد و از آنها پیروی نکند؛ و محبوبترین بندهی من، پارسایی است که در جستوجوی پاداشی بزرگ است؛ یعنی همراه دانشمندان و پیرو حکیمان است».3
فراگیری دانش تنها از دانشمندان دینباور را نمیپسندید و میفرمود:
«اگر مروارید گرانبهایی را از زبالهدان بیارزشی به دست آوردی، کوچک مشمار زیرا پدرم به من فرمود که من از امیرالمؤمنین(ع) شنیدم، میفرمود: "همانا کلمهای از حکمت در سینهی منافق، با هوش و ذکاوت او در کشمکش و مضطرب است تا اینکه به زبان بیاورد و مؤمن آن را بشنود که او سزاوارتر و شایستهی آن است؛ پس آن را فرا گیرد".»4
امام هر روز صبحها در مسجد نیایش، میان منبر و مزار پیامبر(ص) گرامی با افرادی مانند «سلیمان بن یسا» تا بالا آمدن آفتاب به گفتوگوی علمی مینشست.5
از کسانی که به دانایی شهره شده بودند میخواست به دانشآموزی ادامه دهند.
عمل نکردن به دانستهها را باعث دوری عالم از خداوند میدانست.6
برای دانش، چنان قداستی قائل بود که پنهان کردن آن از اهلش و یا شرط مالی برای بیان آن را باعث بیبرکتی علم اعلام میکرد.7
در نگاه شیعه، اقیانوس دانش امام را کرانهای نیست زیرا یکی از منابع علم امام، انتقال میراث علمی امامان پیش از خود است.
و سرچشمهی دانش امام علی(ع) نیز علم پیامبر(ص) است و سرچشمهی آگاهیهای رسول خدا نیز دانش بی پایان خداوندی است.
امام سجاد(ع) نیز در تفسیر آیهی شریفه «یمحو الله مایشاء8؛ خداوند آنچه را بخواهد محو میکند» میفرمود: «اگر این آیه نبود [که خداوندی با ملاحظهی مصالحی در رخدادهای تاریخ تغییراتی میدهد] از آنچه تا رستاخیز رخ میداد به شما خبر میدادم»!9
میگفت: «از چهارده جهانی اطلاع دارد که هر کدامش سه برابر جهان ماست ...»10
در اسارت از کربلا، گاه به همراهانش میفرمود نگهبانان رومی کاروانیان به زبان بومی خود چه میگویند.11
روزی با یارانش از کنار گلهای میگذشت. برهای از گله جدا افتاده بود و گوسفندی صدایش میزد. امام فرمود: «این گوسفند به آن بره میگوید به گله برگردد و این که خواهرش سال گذشته از گله جدا شده و گرگ او را خورده بود.»12
روایات دیگری نیز نقل شده است که نشانگر آگاهی ایشان از زبان گنجشکها، گرگها، آهوها، شترها، و نهنگهاست.13
اشعاری به وی منسوب است که در آنها میفرماید:
من، گوهرهای دانش خویش را پنهان میدارم
تا جاهلان، آن حقایق را دستمایهی آزار و اتهام ما قرار ندهند
...
چه بسیار دانشهایی که اگر آنها را فاش سازم
مرا متهم به بتپرستی خواهند کرد
و کسانی، ریختن خونم را روا خواهند شمرد
و این زشتترین کارشان را نیک خواهند پنداشت14
تبیین دیدگاههای اسلام در مسائل پیچیدهی کلامی و یا گشودن کلاف مسائل فقهی بیانگر دانش گستردهی اوست.
سست شدن بنیانهای کاخ شاهنشاهی امویان با شورشهای مردمی - پیش از رشد درخت ستم عباسیان - فرصتی تاریخی برای امامان باقر و صادق - که درود پروردگار بر آنان باد – پدید آورد تا نسیم دین راستین را با کادرسازی و پروراندن هزاران شاگرد در سراب مذهب رسمی، در کویرستان جانها بپراکنند. این نقش فرهنگی، آنقدر پر رنگ بوده است که حتی عدهای ناآگاهانه امام صادق(ع) را نه بهعنوان ترویجگر و بیانگر مهم مذهب که «رئیس مذهب جعفری» نامیدند؛ و میدانیم این دانش گسترده از امام چهارم به آنان به ارث رسیده بود.
از سوی دیگر، گفتار و نوشتار هر کسی نشاندهندهی عمق و گسترهی دانش گوینده و نویسندهی آن است. نوشتههای ارزشمند بازماندهی «رساله الحقوق» و «صحیفهی سجادیه» از آن عزیز، دلایل این گستردگی و توجه ایشان به ظرافتهای مختلف روح آدمی و زندگی است. ما نیز با رعایت فشردگی، چکیدهای از این دو نوشته را در این قسمت و جایجای کتاب به صورت پراکنده آوردهایم.
یادآوری این نکته چه بسا ضروری باشد: در تعریف - دست کم - شانزدهگانهای که برای واژهی «حق» در علوم گوناگون و بهویژه علم حقوق گفتهاند، در بسیاری از روایات و همین رسالهی حقوق، جنبهی «اخلاقی» آن مطرح است نه جنبههای دیگر.*
همچنین بزرگان دربارهی صحت استناد این رساله به حضرت نیز بحث کردهاند.**
رساله الحقوق، نخستین منشور جامع حقوق بشر
مقدمه
امام، نمایندهی خداوند است در جمع آدمیان. بیانگر فرامین الهی و حقوق انسانی است. حضرت در این منشور، پنجاه حق فردی، اجتماعی، اقتصادی، حکومتی، قضایی، اخلاقی و ... را برمیشمارد. حقوقی که اگر مراعات شوند، جامعه سامان مییابد و چتر آرامش بر زندگی فردی، خانوادگی و ... آدمی گشوده میشود.
این منشور، از راههای گوناگون روایت شده است. شاید شناختهترین آنها، روایت «ابوحمزهی ثمالی» - شاگرد ویژهی حضرت – باشد. «شیخ صدوق» در کتاب «خصال» خود از او نقل کرده است و «سید بن طاووس» در «فلاح السائل» از «شیخ کلینی» – دانشمند بزرگ شیعه – روایت کرده است.
«حرانی» نیز در «تحف العقول» آن را آورده است.
حضرت ابتدا فهرستوار و فشرده، انواع حقوق را بیان میکند و سپس به بیان گستردهی آنها میپردازد.
خویشتن
برخلاف بسیاری از مکاتبی که خاستگاهشان اندیشهی آدمی – نه برانگیختن خداوند – است، «اسلام» آئینی است که «خوشبختی این سرا و آن سرا» را هدف خویش میداند. خوشبختی، همسایهی «آرامش» است و آرامش، هنگامی است که هر چیزی در جای خویش قرار گیرد.
حضرت، برای تمامی اعضای آدمی حقی قائل است زیرا خداوندی «حکیم» آنها را آفریده، پس باید حق آنها را بیکموکاست و بیزیادهروی داد. امام ابتدا فهرستی از اعضای بدن – که دارای حقند – بر میشمارد و سپس حق تکتک آنها را توضیح میدهد.
اما حق نفس تو بر تو آن است که آن را کاملاً در راه پیروی یزدان والا قرار دهی؛ پس [بایستی] حق زبان، گوش، چشم، دست، پا، شکم و شرمگاه را بدهی و در میان راه [دشوار]، از پروردگار یاری بطلبی.15
چشم، پنجره است؛ پنچرهای که به آسمان آبی عبرت گشوده میشود تا چراغی شود فرا راه آدمی و یا پنجرهای به مرداب گناه که گلهای هرز حسرت در آن میرویند. چشم، هدیهی باشکوهی است که فقط کسی که آن را از دست داده است ارزشش را میداند. حق چشم از زبان حضرت چنین است:
«اما حق چشم تو این است که آن را در آنچه برایش روا نیست فرو بندی و با آن، پند پذیری».16
چشمپوشی از ناروا که آرامش روانی را در پی دارد و عبرتآموزی، دو وظیفهی اصلی چشم هستند.
گوش، دروازهی ورود اطلاعات برای رسیدن به مغز است؛ اطلاعاتی که شخصیت مثبت یا منفی آدمی را رقم میزند. او را نیکاندیش، نیکوگفتار، نیکوکردار یا تاریکاندیش زشتگفتار و سیهکردار میسازد؛ تبهکاری لجامگسیخته یا سبزاندیشی که با قدمهای تفکر در سرزمین زندگی گام برمیدارد. اسلام میخواهد گوش، یک «صافی» [فیلتر] باشد؛ آنچه را که باعث «رشد» فردی، اجتماعی و ... میشود به اندیشه برساند و چون دژی رخنهناپذیر، در برابر سخنهایی که «آفت» درخت شخصیت ما هستند قد علم کند. امام وظیفهی گوش را چنین بازگو میکند:
«اما حق گوش، پاکیزه نگهداشتن آن است [از آلودگی سخنان بیهوده و گناه آلود] ... و یا با آن خصلتی بزرگوارانه به دست آوری. گوش، دروازهای است به سوی دل و انواع مفاهیم خیر و شر را به آن میرساند؛ و [باز در این راه سهمگین] نیرویی جز یاری خداوند والای بزرگ نیست»17
زبان، ابزار سخن است و مترجم خرد. یکی از مهمترین اعضای بدن است و در عین حال بهترین یا خطرناکترین آن. شمشیری دو دم که از سویی خوشبختی را برای ما و دیگران به ارمغان میآورد و از سویی ویرانی زندگی آدمیان و شهرها و کشورها را به دنبال دارد. زبان، انسان را در چشم دیگران بالا میبرد و یا بر خاک خواری مینشاند. حضرت، با بیان وظایف زبان، آن را پاکسازی میکند:
«اما حق زبان آن است که او را از زشتگویی گرامی بداری؛ به نیکی پراکنی عادتش دهی؛ تربیتش کنی؛ جز هنگام استدلال و بهرهمندی این جهان، یا آن جهانی نگهش داری. از پرگوییهای زشت کمفایدهی بیپشتوانهی خرد، دورش سازی. خردمند، با اندیشه و نیکوگفتاریاش آراسته میشود و [در این راه پر سنگلاخ] نیرویی جز یاری خداوند والای بزرگ نیست».18
دستها، میتوانند کبوتر باشند. در آشیانهی محبت لانه کنند. روشناندیش و بازوی ضعیفی را یاور باشند.
میتوانند کلاغهای سیاه سارقی باشند که زیر ساطور قانون بروند. امام حق آنها را برمیشمارد:
«و اما حق دستت آن است که مبادا به ناروا دراز کنی که در آخرت گرفتار مجازات الهی و در دنیا به سرزنش و ملامت مردم مبتلا خواهی شد.
و مبادا آن را از انجام واجبات الهی بازداری بلکه [باید] حرمت آن را رعایت کنی و از محرمات و انجام بسیاری از مباحات، پاس داری؛ و چون دست آدمی در دنیا از انجام حرام باز ایستاد و حرمت خود را نگهداشت، به اجر و پاداش نیکی در آخرت خواهد رسید».19
شکم، یکی از دو دروازهی بزرگ ورود آدمیان به دوزخ است. لقمهای که خورده میشود، نه شخص، که شخصیتساز است. حرامخواری و پرخوری، جسم را بر روح چیره میکند و روح بیچاره میشود اما حلالخواری و میانهروی در آن، جسم را زیر هیمنهی روح میکشاند تا ضمن تأمین نیازهای ضروری بدن، آن را به سرزمین سلامتی و رستگاری سفر دهد. از این روست که حضرت هشدار میدهد:
«حق شکم تو این است که بیش یا کم آن را جایگاهی برای حرام قرار ندهی؛ در حلال نیز میانهرو باشی و آن را از مرز «تقویت» به مرز شکمخوارگی و ناجوانمردی نکشانی.20
در این سفارش درخشان، هم بعد دینی (رعایت درآمد حلال) مطرح شده است و هم بعد تندرستی (اعتدال در خوردن)؛ آری، اسلام تنها آیینی است که هم به روح میپردازد و هم به بدن.
دومین دروازهی سقوط آدمی در دوزخ، شرمگاه است. نیاز جنسی در اسلام را میتوان به آبی مانند کرد که اگر در پشت سد قرار گیرد، کشتزارها و باغستانها را سیراب میسازد؛ کویر زردروی را جامهی سبزینه میپوشاند؛ برق را مهمان خانهها و کارخانههای تاریک میکند؛ چرخهای تولید را به گردش وا میدارد و ... اما اگر «جهت» داده نشود و «به اندازه» مصرف نشود، سیلابی خواهد شد که ویرانی به بار میآورد.
اسلام، نه همانند برخی مکاتب، لذتِ روایِ این جهان را با لذت آن جهان ناسازگار میبیند و نه اصالت و لجامگسیختگی جنسی را میپذیرد.
برای مهار آن، سیلبندهایی قرار داده است که در سخن امام توصیه شده است:
«و اما حق شرمگاه تو این است که آن را از آنچه برایش روا نیست بازداری؛ و در این راه از چشم فرو بستن – که یاریگر نیرومندی است – و بسیاری یاد مرگ و بیم دادن نفس از عذاب خداوند و ترساندن از آن و یاری جستن از یزدان، کمک بگیری؛ که قدرتی و نیرویی جز با خداوند والا و بزرگ نیست».21
پاها، ابزاری برای رسیدن به اهدافی است که مستلزم حرکت است. پا میتواند حرکت کند تا گرهای را از کلاف مشکلات شوربختی بگشاید؛ ابر تیرهای از آسمان زندگی کسی بزداید؛ به زیارت عبد صالحی، روح را صفا دهد؛ از حق فرد یا کشوری دفاع کند و ... از سویی دیگر میتواند گلهای آبروی مردمان را لگدکوب کند؛ خانهها و شهرها را ویران سازد؛ چون جغدان ویرانهنشین، خانهی دوستی دوستان را تخریب کند؛ خون سرخ بی گناهی را بر سرزمین سیاه دشمنی بریزد و ...؛ و امام چنین ره مینماید:
«اما حق پاهایت آن است که با آن جز به سوی آنچه برایت رواست، گام برنداری.»
همان گونه که در صفحات قبل نوشته شد، این نوشتار پنجاه ماده دارد که برای جذابیت و فهم بیشتر و بهتر این مواد در سراسر کتاب پراکنده شده است.
صحیفهی سجادیه، بهار زمستان زندگی
صحیفه، چشمهای است که از آن جویبارهای اخلاق، ادبیات، تربیت، سیاست، اقتصاد و ... روان شده است.
در روزگاری که امویان پس از جنگیدن تا آخرین نفس و آخرین سلاح با رسول خدا(ص)، به ناچار و پس از شکست در فتح مکه، مسلمان شدند، اینک به استحکام بنیانهای کاخ شاهنشاهی خویش با کشتار مخالفان و تطمیع انسانهای سستاراده، تقویت اندیشههای غیردینی (مانند مرجئه)، گسترش خوشگذرانی با ارجنهادن به خنیاگران، رقاصان، شاعران مزدبگیر، قماربازان، میگساران، حدیثسازندگان مواجببگیر، منصب دادن به غیرمسلمانان در بالاترین سطوح حکومت اسلامی و ... میپرداختند و روح معنویت و مذهب را کشته بودند، صحیفهی سجادیه، افق آگاهی دینی را برای مسلمانان گسترش میداد و میدهد.
زلالی روح را به ارمغان میآورد.
رسوبات خودخواهی، آرزو و ... را میزداید.
نردبام ملکوت است.
چشمهی فطرت را لایروبی میکند.
آفتهای شخصیت آدمی را نابود میسازد.
کبوتر روح را از قفس ماده پرواز میدهد.
ستونهای اندیشهی دینی را – به دور از احساسات – در سرزمین فکر برپا میسازد.
پنجرههای امید را در ظلمتکدهی حکومت حاکمان تاریخ میگشاید.
ابر آمرزش الهی را بر روح کویری آلودهدامنان میباراند.
آفتاب حقایق علمی را میتاباند.
آرامش را به انسان غوطهور در دغدغههای گوناگون باز میگرداند.
شناخت ما را از آفریدگانمان ژرفتر و گستردهتر میکند.
نسیم واژگان گوشنواز را میوزاند.
چشماندازی از بهشت برابر چشمان تارشده از گناه ترسیم میکند.
تابلوی زندهای از شکنجههای دوزخ را مقابل چشمان کمسوشده از شهوترانی ارائه میدهد و ...
صحیفه، دارای پنجاه و چهار نیایش است که حضرت برای دو پسرشان – امام باقر(ع) و زید(ع) - نقل فرمود و به آنان سفارش کرد از آنها محافظت کنند. امام صادق(ع) که در سنین کودکی در این جلسهها شرکت داشت، به فرزندش اسماعیل و به نوادگان امام مجتبی (ع) (محمد و ابراهیم که پسران عبدالله بن حسن(ع) بودند) فرمان داد تا این اثر ارزشمند را از مدینه خارج نکنند؛ زیرا بیم آن میرفت که با شهادت آنان کتاب نیز از بین برود*** محتوای ژرف و سفارشهای این بزرگواران باعث شد تا در طول تاریخ نیز دانشمندان شیعی به حفظ این کتاب بکوشند و دستکم 68 شرح بر آن بنویسند23 و در جستوجوی دعاهایی از امام سجاد(ع) برآیند که در این نسخه پنجاه و چهار دعایی نیست. بزرگانی همچون «شیخ حر عاملی»، «میرزا عبدالله افندی»، «میرزا حسین نوری طبرسی»، «سید محسن امین عاملی» و «شیخ محمد صالح مازندرانی» – که درود خداوند بر همهی آنان باد – به جمعآوری دعاهای امام زین العابدین از میان متون کتابهای حدیثی پرداخته و به نگارش کتابهایی با عنوان «الصحیفه الثانیه» تا « الصحیفه السادسه» پرداختهاند.
در سالهای اخیر نیز با استفاده از صحیفهی کاملهی سجادیه و مستدرکات پنجگانه، اثری جدید به نام «الصحیفه السجادیه الجامعه» ارائه شد که در آن، دعاهای صحیفه به 270 دعا افزایش داده شده و به شکل نموداری، سلسله اسناد دعاها، در پایان کتاب آمده است.
جای بس تأسف است که در زمان حاضر تصور عموم مردم از دعاهای روایت شدهی امامان(ع) تنها خواندن و زمزمهی آن است و تلاشی برای فهم و درک آنچه بر زبان جاری میسازند، نمیکنند، در حالی که نیایشهای نقل شده از این بزرگواران، ارائهی چهرهای راستین از خداوند و بیان زوایای پنهان دین در همهی ابعاد زندگی است ... مثلاً برخی از پژوهشگران نزدیک به 11000 موضوع اصلی و فرعی را در زمینههای فردی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، تربیتی، خانوادگی و ... تنها از این کتاب خجسته استخراج کردهاند.24
منابع:
- بحار الانوار ، ج1، ص168؛ الخصال، ص518.
- بحار الانوار، ج1، ص185؛ شرح اصول کافی، ج2، ص57؛ المعالم، ص13.
- تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، ج 2، ص499، الامالی (طوسی) ص625؛ بحار الانوار ج2، ص97؛ تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، ج2، ص175.
- امام سجاد(ع) الگوی زندگی، ص240.
- منیه المرید، ج1، ص146.
6. الامام زین العابدین (مقرم)، ص226.
- رعد، آیهی 39.
- بحار الانوار، ج46، ص97؛ المناقب ج3، ص298.
- عوالم العلوم، ص74.
- بحار الانوار، ص46 و 70 و 72.
- عوالم العلوم، ص46.
- نگاه کنید به عوالم، ص 45 تا 55.
- انی لاکتم من علمی جواهره کی لا یری الحق ذو جهل فیفتتنا
فرب جوهر علم لو ابوح به لقیل لی انت ممن یعبد الوثنا
و لا ستمل رجال مسلمون دمی یرون اقبح ما یاتونه حسنا
- امام سجاد(ع) جمال نیایشگران، ص198.
- جاهد و امجاد، ص210.
- تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، ج2، ص434.
- همان، ص433.
- تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، ج2، ص432.
- تحلیلی از ندگانی اما سجاد(ع)، ج2، ص435.
- همان، ص436.
- تحلیلی از زندگانی امام سجاد(ع)، ج2، ص437.
- همان، ص435.
- همان، ص246 – 252.
*برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به : اسوه کامل، ص265-267.
**برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به همین منبع ص267-268 و زندگانی امام زین العابدین(ع)، ص163-165.
***علاقمندان به بحث تخصصی «صحت اسناد و انتساب صحیفهی سجادیه به امام سجاد(ع)» رجوع کنند به: «زندگانی امام زین العابدین(ع)» ص133 -155 و «اسوه کامل» ص252- 254 .