پدیده‌های مدنی

1. قرآن و مدنیت

جهان آفرینش بر مبنای بیهوده‌گری و عبث آفریده نشده و هدف از آن، بازی و سرگرمی نیست. خدای تعالی فرماید:

  وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ لَوْ أَرَدْنَا أَن نَتَّخِذَ لَهواً لَاتَّخَذْنَاهُ مِن لَدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِینَ.1

و ما آسمان و زمین و آن­چه را میان آن­هاست به بازی نیافریدیم. اگر می‏خواستیم سرگرمی و بازیچه‏ای بگیریم ـ  مثل آن که گفتند خدا همسر و فرزند و شریک گرفت ـ  آن را از نزد خویش می‏گرفتیم، اگر کننده­ی [این کار] بودیم‏.

پس خلقت انسان نیز بازی و عبث نیست و هدفی والا دارد:

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ.2

آیا پنداشته‏اید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما بازگردانده نمی‏شوید؟

و آن هدف والا عبادت است:

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ .3

و پریان و آدمیان را نیافریدم،  مگر تا مرا [به یگانگی‏] بپرستند.

آیا ارتباطی میان مدنیت و بازی و سرگرمی هست؟ آیا این که هدف از خلقت، بازی و سرگرمی نیست، بدین معنا است که این دو هیچ جایگاهی در نظام آفرینش ندارند؟ آیا بازی با بیهودگی یکی است؟ نقش این بحث در زیبایی شناسی چیست؟

نخست باید گفت که عبث و بیهوده‌گری مایه­ی نابودی و هلاک است و کسی که به آن گراید، در گمراهی می‌افتد و به هر جا هوا و هوسش خواهد، میل می‌کند و از نظام و نظم درست بیرون می‌رود. برخی گمان دارند که هرگونه بازی نیز بیهودگی است؛ امّا چنین نیست. بازی هم قواعد خود را دارد و اگر بر این قواعد سیرکند، بیهوده و عبث نیست. بازی دنیا در ذات آن نهاده شده و ارزشی جمالی دارد؛ البتّه اگر بر پایه­ی قانون و نظام و منطق خود شکل گیرد و نه با عبث و پوچی. قرآن کریم این وصف را همراه با چهار وصف دیگر در اوصاف دنیا یاد کرده و آن‌ها را در طبیعت این نشئه مقدر فرموده است:

اعْلَمُوا  أَ نَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَراً ثُمَّ یَکُونُ حُطَاماً وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ  وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.4

بدانید که زندگانی دنیا بازی و بیهودگی و آرایش و فخرکردن با یکدیگر و نازیدن ـ  یا افزون‏جویی ـ  در مال­ها و فرزندان است ـ  همچون بارانی که گیاه رویانیدنش کشاورزان را خوش آید و به شگفت آرد، سپس پژمرده شود و آن را زرد بینی و آن­گاه خشک و شکسته و خرد گردد ـ  و در آن جهان عذابی سخت و نیز آمرزشی از سوی خدا و خشنودی اوست. و زندگانی این جهان جز کالای فریبندگی نیست‏.

در این بیان، پنج صفت برای زندگی دنیا ذکر شده است: بازی، سرگرمی، زینت، فخرورزی، و گردآوری اموال و فرزندان. این پنج ویژگی به خودی خود، ناپسند نیستند؛ مادام که از قاعده بیرون نشوند و بی‌منطق نگردند. اگر از نظم و منطق و حد و اندازه­ی خود بیرون شوند، عبث و بیهوده خواهند بود؛ وگرنه مایه­ی قوام و دوام و جمال این دنیا همین‌هایند. چه کسی می‌تواند گردآوردن مال و فرزند را بنکوهد؟ امّا مهم این است که مال‌اندوزی و فرزندپروری باید بر شیوه و منهاج درست باشد تا به عبث نینجامد. آن چهار صفت دیگر نیز چنین هستند.دنیا بازی و بازیگری دارد. اگر بازی به جای خود انجام شود، مایه­ی آرام جان و جهان است؛ امّا اگر به افراط برگزار گردد، انسان چندان به بازی مشغول می‏شود که هرچیز دیگر را از یاد می‌برد و آن را هدف می‌سازد. اگر چنین کند، دچار لهو می‏شود؛ یعنی از هدف باز می‌ماند و به بازیچه‌ها سرگرم می‏گردد. لهو انسان را از هدف اصلی زندگی روی­گردان می‏کند و آن­گاه، سبب می‏شود که او به زینت و زیبایی دنیا دل بندد. زینت نیز همانند آن دو، به خودی خود، نامطلوب نیست؛ امّا زیاده‌روی در استفاده از آن، رهاورد پرداختن افراطی به آن دوی دیگر است. بازیگر دل‌مشغول افراطی، از دنیا فقط زینتش را می‌بیند و نه ذات و باطنش را. سپس با این افراط، به تفاخر می‌گراید و مایه‌های زیبایی دنیا را مایه­ی افتخار خود می‌شمرد و می‌کوشد با آن‌ها به دیگران ناز بفروشد. آن­گاه، نوبت به مال‌اندوزی و فرزنداندوزی می‌رسد. یعنی وقتی بنا باشد با تفاخر کار پیش رود، آدمی ناچار می‏شود با مال و فرزند که نیروی ظاهری او را می‌افزایند، بدین هدف برسد. در این سیر، نه نقطه­ی آغاز منفی است و نه نقطه­ی پایان؛ بلکه خودِ سیر منفی است؛ یعنی اگر بازی به جای خود و به اندازه انجام شود، آن چهار دیگر هم به جای خود برگزار خواهند شد. جمال دنیا در همین حفظ حد و اندازه و تعادل است و بدون این‌ها هم جمال دنیا دیدن ندارد.

در همین آیه­ی شریف، تمثیلی آمده که این بیان را به گونه‌ای هنری ترسیم می‌فرماید: کمثل غیث ... . این تصویر با جان­داری و پویایی، نمایی از حیات دنیا را به ما نشان می‏دهد. در این صحنه، سرعت گذران ایام حیات تصویر می‏شود و چشم‌نوازی‌اش برای انکار کنندگان حقیقت، به رخ کشیده می‏شود. سپس نمایان می‏گردد که این زیبایی و شکوفایی چه سان شتابان به افسردگی و افول می‌گراید و نیست و نابود می‏شود. این است همه­ی آن چیزی که کافران از زیبایی دنیا می‌بینند؛ یعنی به چیزی از دنیا دست می‌آویزند که برایشان سودی نمی‌بخشد و حطامی بیش نیست؛ و از همین روی، در آخرت عذابی سخت انتظارشان را می‌کشد: و فی الآخرهْْ عذاب شدید. امّا آنان که دنیا مایه­ی فریفتگی‌شان نمی‌شود و مقصد و مقصود را از دست نمی‌نهند، آن را طریقی به سوی خدا می‌سازند و از همین دنیا پل آخرت برمی‌نهند و به آمرزش و خشنودی حق می‌رسند: و مغفرهْْ من الله و رضوان.

همین حقیقت با تصویر هنرمندانه­ی دیگر در این جا یاد شده است:

إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ  نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِیداً کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْأَیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.5

جز این نیست که مَثَل ـ  وصف ـ  زندگی این جهان مانند آبی است که از آسمان فرو فرستاده‏ایم، پس رستنی‏های زمین از آن چه مردم و چارپایان می‏خورند، به آن درآمیخت [و رویید] تا چون زمین آرایش خود [از شکوفه‏ها و گلها] فراگرفت و آراسته شد و اهل آن پنداشتند که خود بر آن توانایی [بهره‏مندی‏] دارند؛ [ناگاه‏] فرمان ما شبی یا روزی در رسید، پس آن را چنان درویده کردیم که گویی دیروز هیچ نبوده است. این چنین آیات را برای گروهی که می‏اندیشند به تفصیل بیان می‏کنیم.

در این جا نیز با صحنه‌های پویا و جان­دار روبه‌رو هستیم. نخست چهره­ی زمین پیش و پس از روییدن گیاهان تصویر می‏شود. هریک از این دو مرحله دارای ابداع و خلق ویژه­ی خود است که جمال آن را پیش چشم خواننده می‌نهد. سپس زمین زینت خود را برمی‌گیرد؛ یعنی تشخصی به آن بخشیده می‏شود که اوج جمال و زیبایی‌اش را تداعی می‏کند؛ گویا موجودی است زنده و عاقل و جان­دار که باید خود را بیاراید و در چشم دیگران بنمایاند. آن گاه، از این حقیقت تلخ سخن می‏رود که اهل دنیا به ناپختگی گمان دارند که می‌توانند با علم و تلاش و سعی خود، چهره­ی آن را عوض کنند و هرگونه می‌خواهند، در آن دست برند. صحنه­ی چهارم نیز از قدرت برق‌آسای الاهی سخن می‌گوید که ناگاه این زیبایی را درهم می‌پیچد و آن را به فراموشی می‌سپارد. این انذاری است که در عین ترسیم هنرمندانه، سخت بیم‌انگیز است و سپس هشداری در پی آن می‏آید: کذلک نفصل الآیات لقوم یتفکرون. دلالت تفکربرانگیز این آیات در همین است که زیبایی دنیا نباید مایه­ی فریب گردد؛ بلکه جمالی است که باید با جلال ایمان و تنبه و ذکر درآمیزد تا دو چندان شود و بپاید و ثمر دهد.

از همین جا است که قرآن به آدمیان هشدار می‏دهد که در شهوت و زینت دنیا غرق نشوند. این زیبایی انکارشدنی نیست‌؛ خیالی و سراب‌گونه هم نیست؛ افسانه و افسون هم نیست؛ بلکه عین حقیقت است. شهوت و زیبایی دنیا، از زن و فرزند و مال گرفته تا این همه نعمت‌های رنگارنگ، همه حقیقی است و لذتش هم حقیقت دارد و ارج نهادنی و حظ‌بردنی است. امّا آن چه قرآن کریم از آن نهی می‏کند، غرق شدن در این لذت و شهوت است. یعنی مبادا به این لذت اکتفا کنیم و سرای جاودان را از یاد ببریم. پس سخن بر سر حقیقت و مجاز نیست؛ بلکه گفتار از ناپایی و پایداری است. به زیبایی این دنیا باید به همان اندازه که هست، دل بست؛ یعنی به قدر ناپایداری‌اش؛ پس جای غرق شدن و دل را میخ­کوب کردن نیست. امّا قدر و ارج خودش را دارد و از حقیقت خودش برخوردار است. لکن اگر زندگی پایدار می‌خواهید، آن سوی دیگر است:

وَمَا هذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ.6

و این زندگانی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست، و هر آینه سرای واپسین زندگانی [راستین‏] است، اگر می‏دانستند.

همین زیبایی که از نگاه جمالی بسی ارجمند و والا است، اگر مایه­ی توقف انسان شود و نگاه او را از آخرت برگیرد و به حطام دنیا متوقف سازد، موجب هلاک و سقوط تمدن‌ها است. پیامبر(ص) از همین خطر هشدار و انذار فرمود، آن جا که به مخاطبانش گفت:

إن الدنیا حلوهْْ خضرهْْ و إن الله استعملکم علیها فانظروا کیف تعملون ... .

همانا دنیا شیرین و سرسبز است و خداوند شما را بر آن گماشته است. پس بنگرید که چه می‌کنید!

رسول خدا(ص) بی آن که جمال دنیا را بیالاید و آن را نازیبا جلوه دهد، غرق شدن در این جمال را آفت شمرد و مسلمانان را از آن هشدار داد. در جای دیگر فرمود:

أخوف ما أخاف علیکم مایخرج لکم من زهرهْْ الدنیا ... .

بیشترین مایه­ی بیم من برای شما از نعمت‌های شکوفای دنیا است.

 شنوندگان از این سخن در شگفت شدند و پرسیدند:

وما زهرهْْ الدنیا؟

فرمود:

برکات الأرض.7

آیا می‌توان گفت که برکت‌های زمین مایه­ی سقوط افراد و امّت‌ها و تمدن‌ها است؟ رسول خدا(ص) بر این نکته چنین پای فشرد:

فوالله ماالفقر أخشی علیکم و إنما أخشی علیکم أن تبسط علیکم الدنیا کما بسطت علی من قبلکم فتنافسوها فتهلککم کما أهلکتهم.8

به خدا سوگند! از فقر بر شما بیم ندارم؛ بلکه فقط از این بر شما بیم دارم که دنیا برای­تان گشایش یابد، چنان که بر مردم پیش از شما یافت، پس بر سرِ آن به رقابت پردازید و دنیا هلاک­تان سازد، همان سان که ایشان را هلاک ساخت.

برای رهایی از این خطر عظیم چاره‌ای جز آن نیست که هر انسان انگیزه‌ها و دوستی‌ها و دل­بستگی‌ها و هوس‌های خود را در مسیری اندازد که شریعت در آن جریان دارد. تمامیت ایمان به خدا در همین خلاصه می‏شود و زیبایی دنیا از همین دریچه تفسیر کردنی است. رسول خدا(ص) فرمود:

لایؤمن أحدکم حتی یکون هواه تبعا لما جئت به.9

ایمان هیچ یک از شما تحقق نمی‌یابد، مگر آن که خواستنی‌هایش را مطابق دینی که من آورده‌ام، سازد.

تفاوت نگاه بدبینانه و یأس‌آلود با نگاه زاهدانه در همین جا روشن می‏شود. نگاه بدبینانه به انسان می‌آموزد که همه چیز را با عینک بیم و حذر بنگرد و فردا را تاریک بیند و برای گام برداشتن دچار تردید باشد و دنیا را دارای چشم‌اندازی روشن نیابد و همواره در برابر هر قانون و قاعده سرکشی کند و همه­ی هستی را آیه­ی یأس و اندوه بداند. امّا نگاه زاهدانه انسان را از هرگونه بدبینی برحذرمی‌ دارد و احتیاطی مثبت را به او می‌آموزد؛ احتیاطی که با این آموزه‌ها همراه است و او را بر این اصول تربیت می‌کند:

 ـ  تنها باید به خداوند ایمان داشت و همه چیز را به امر او سپرد:

وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ.10

و کارها به خدا بازگردانده می‏شود.

 ـ  عمل و کوشش دارای ارج و شأن و منزلت است:

وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.11

و بگو: کار کنید، که خدا و پیامبر او و مؤمنان ـ  گواهان اعمال ـ  کردار شما را خواهند دید، و بزودی به دانای نهان و آشکار بازگردانده می‏شوید، پس شما را بدان چه می‏کردید، آگاه خواهد کرد.

می‌بینید که در این نگاه، در کنار خدا و رسولش، مردم نیز نظاره‌گر کارهای هر انسان مؤمن هستند؛ یعنی تعهد در برابر جامعه هم‌ردیف با تعهد در برابر خدا و شریعت است و کار و تلاش و کوشش برای مردم در همان زمره و جایگاه قرار دارد.

 ـ  زندگی را باید دوست داشت و بدان امید بست و در مسیر کار نیک همواره به رحمت و مرحمت خدا امیدوار بود؛ و این یعنی فردا روشن و سرشار از امید است:

وَإِن تُصْلِحُوا  وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُوراً رَحِیماً.12

و اگر به مصالحه زندگی کنید و پرهیزگاری نمایید، همانا خدا آمرزگار و مهربان است‏.

 ـ  انسان در زندگی دارای اراده است تا هرگونه می‌خواهد رفتار کند و هر راه را که دوست می‌دارد، برگزیند؛ خواه خوب و خواه بد. این گونه نیست که انسان در این دایره اسیر تقدیر باشد و به هر راه که خواهندش، او را برند:

  إِنَّا  هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً.13

ما راه را به او بنمودیم، یا سپاسگزار باشد و یا ناسپاس‏.

 ـ  و البتّه همه­ی این‌ها در حدود مشیت خداوند است و اراده­ی انسان با قضا و قدر حکیمانه­ی خدا ناسازگاری ندارد. این دایره­ی وسیع را که اراده­ی آزاد انسان خط اصلی حرکت در آن است، خود خداوند ترسیم و مشیت فرموده است:

وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ.14

و نمی‏خواهید مگر آن که خدای، پروردگار جهانیان، بخواهد.

با این نگاه زاهدانه، غم‌ها و رنج‌ها قابل تحمل  ـ  و نه تنها قابل تحمل، که در همان مسیر بازگشت به خدا و حرکت جمالی جامعه و جهان  ـ  هستند:

  وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُون15

و هر آینه شما را به چیزی از بیم و گرسنگی و کاهش مال­ها و جان­ها و میوه‏ها می‏آزماییم و شکیبایان را مژده ده. آنان که چون مصیبتی ـ  پیش­امد ناخوشایندی ـ  به ایشان رسد، گویند: ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمی‏گردیم.

منطق این تربیت که ژرفای زهد است، آن است که اسلام انسان را از کامیابی‌های دنیا بازنداشته و زیبایی‌ها و برکت‌هایش را بر وی ممنوع نکرده است. هیچ یک از زیبایی‌های راستین دنیا از انواع هنر و لذت‌ها و جلوه‌ها و خوشی‌ها، بر انسان ممنوع نیست، مگر آن که در مسیر کمال و هدایت انسان سدّ راهش باشد و خداوند به صراحت آن را حرام کرده باشد، نه آن که با هزار تأویل و توجیه و آن هم با بدفهمی، از جانب نمایندگان فهم دین، حرام گردد. این هشدار قرآن کریم از آنِ همه­ی نسل‌ها است و البتّه خطاب به عالمان و نمایندگان فهم دین است که مردم را از برخی رفتارهای مباح بازمی‌دارند و بدین سان، زمینه­ی تعدی و تجاوز و درگذشتن از میزان‌های شریعت و گرایش به گناه زیرزمینی و نفاق‌آلود را برای جامعه فراهم می‌سازند:

  یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا  إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ.16

ای کسانی که ایمان آورده‏اید! چیزهای پاکیزه را که خدا برای شما حلال کرده حرام نکنید و از حد مگذرید، که خدا از حدّ گذرندگان را دوست ندارد.

شگفتا که برخی می‌خواهند این جلوه‌های زیبای جهان را بر انسان حرام کنند؛ و چه سرسختانه خداوند به جنگ اینان می‏رود و بارها به انسان هشدار می‏دهد که مبادا به این نگاه بگراید و زهد را با این دیدگاه یکی بشمرد:

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی  أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ  آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ.17

بگو: چه کسی آرایشی را که خدا برای بندگان خود پدید آورده و روزی­های پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو: این ها در زندگی دنیا برای مؤمنان است ـ  ولی کفار هم بهره‏مندند ـ  در حالی که در روز رستاخیز ویژه­ی ایشان است. بدین گونه آیات ـ  سخنان خود ـ  را برای گروهی که بدانند به تفصیل بیان می‏کنیم.

در این عبارت: «زینهْْ الله التی أخرج لعباده.» تأکیدی است قوی بر این که خداوند دوست می‌دارد زیبایی‌های جهان را بر بندگان خویش گوارا بیند و آنان را در بهره‌مندی و کامیابی از این لذت‌ها بنگرد؛ و اگر آنان در مسیر بندگی او و رعایت حریم شریعت، از زیبایی‌ها کام گیرند، برایش محبوب و ستودنی است؛ نه آن که ریاضت کشیدن و خود را به رنج و بی­نوایی افکندن، افتخار و مایه­ی خشنودی خداوند باشد. در این آیه تأکید می‏شود که زیبایی‌های جهان از آنِ همه­ی بندگان خدا است و همه از آن سهم دارند؛ امّا مؤمنان سهمی ویژه دارند. برخی مفسران گمان دارند که این ویژگی آن این است که در روز قیامت، از زیبایی‌های خالص و ناب بهره می‌گیرند که با هیچ رنج و زحمتی همراه نیست. امّا این همه­ی ماجرا نیست. مهم‌تر از آن، سهم ویژه­ی مؤمنان در همین زندگی دنیا است. یعنی به تصریح این آیه، مؤمنان باید در برخورداری از نعمت‌های حلال دنیا، از کافران پیشی گیرند و چنان زندگی خود را آباد کنند که دیگران به حال ایشان غبطه خورند؛ امّا هرگز از یاد خدا غافل نشوند و در دنیا غرق نگردند. پس آن مزیت عبارت از این است که مؤمن در عین بهره‌مندی از نعمت دنیا، آرامش روان و روح نیز دارد و جان را فدای تن نمی‌کند.  از همین رو است که خداوند از بندگانش می‌خواهد که حتی در لحظه­ی ارتباط تنگاتنگ و ویژه‌شان با او، یعنی هنگام نماز، از این زیبایی و زینت غفلت نکنند:

یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ.18

ای فرزندان آدم! نزد هر مسجدی ـ  به هنگام نماز ـ  آرایش خویش ـ  جامه و آن چه مایه آراستگی است ـ  فرا گیرید، و بخورید و بیاشامید و اسراف مکنید، که خدا اسراف­کاران را دوست ندارد.

اگر همراه نداشتن این زینت‌ها و کام برنگرفتن از آن‌ها فضیلت بود یا برای رسیدن به مقام قرب کمکی به انسان می‌کرد، چرا دست کم در لحظه­ی ارتباط خاص با خدا، یعنی هنگام نماز، خداوند همراه داشتن­شان را نامحبوب نشمرد یا از تأکید بر آن خودداری نکرد؟ چرا در این حال نیز تأکید فرمود که زینت خود را همراه داشته باشید؟ این نشانه‌ها کافی است که نگاه جمالی دین در متن زندگی جامعه تفسیر شود و دریافت گردد که انسان همراه زینت‌های دنیا نزد خداوند محبوب است و جامعه با این جلوه‌های جمالی می‌تواند به سوی خدا سیری کمالی داشته باشد.

گروهی از این سخنان چنین برداشت کرده‌اند که هرچه در جامعه‌ای زینت‌ها بیشتر فرادست آید و در معرض نهاده شود و زیبایی‌ها به چشم آید، نشانه­ی شکوفایی در مدنیت است که یکی از رهاوردهای آن، رفاه است. آن­گاه، نتیجه گرفته‌اند که رفاه از نشانه‌های رقت احساس و ذوق جمالی و حسن بیان است. امّا در حقیقت چنین نیست و میان رفاه با ذوقمندی جامعه نسبت مستقیم برقرار نیست. درست است که هرچه در جامعه زیبایی‌ها بیشتر به معرض نهاده شود، ذوق زیباشناسانه رشد می‏کند؛ امّا این با رفاه اقتصادی و اجتماعی ملازمت ندارد. اتفاقا اگر فقط رفاه به عنوان یک معیار در نظر گرفته شود، گاه می‏تواند بازدارنده­ی ذوق زیباشناسانه باشد؛ زیرا پرداختن به لذت‌ها و غرق شدن در نعمت‌ها بصیرت را از آدمی می‌گیرد؛ و این در حالی است که سرمایه­ی اصلی هنر، بصیرت است. خواه برای هنرمند و خواه برای مخاطبان هنر، گوهر و بن‌مایه­ی ذوق جمالی، بصیرت است. بصیرت از قلب می‌خیزد و در تن ریشه ندارد. هرچه تن بیشتر به لذت بگراید، از بصیرت قلب کاسته می‏شود. حس نباید در زندان شهوت اسیر شود. اگر حس می‌خواهد زیبایی‌ها را درک کند، باید نگاهی به بالا داشته باشد و اسیر خاک نگردد. افراط در رفاه و تن‌آسایی سبب می‏شود که ذوق جمالی فروکش کند و چراغ آن به افسردگی و سردی بگراید. انسانی که به رفاه دل خوش کند، همتش را لذت قرار می‏دهد و همه چیز را در افق تنگ لذت‌جویی تفسیر می‏کند.  این سخن «جان دیوئی» از حقیقتی مهم یاد می‏کند: «هرگاه تنها نیازهای غریزی در کار باشد، ادراک انسان به پایین‌ترین و دشوارترین حد تنزل می‏کند ...  در این مرحله، تنها زیبایی محسوسات را درک می‌کنیم و این ما را فریب می‏دهد که در همین حد باقی بمانیم؛ امّا باید از آن عبور کنیم و به جمال نفس راه یابیم.»19

این جا است که «اشپینگلر» زبان به اعتراف می‌گشاید: «آن گاه که دوران خوش‌گذرانی بشر به میان آمد، نور زیبایی حقیقی خاموش شد و طراز عالی هنر پنهان گشت و هنر به شکل دسته‌ای از قواعد مرده و ساختارهای خالی از حیات درآمد. این در هردو سبک کلاسیک و رومانتیک دیده می‏شود: اولی بیان نوعی از زیبایی است که از دیرباز فرومرده و روحی ندارد؛ و دومی تقلیدی است از تقلید حیات و نه خود حیات.»20

 

پی نوشت­ها

  1. انبیاء، آیه­ی 16، 17.
  2. مؤمنون، آیه­ی 115.
  3. ذاریات، آیه­ی 56.
  4. حدید، آیه­ی 20.
  5. یونس، آیه­ی 24.
  6. عنکبوت، آیه­ی 64.
  7. تفسیر قرطبی، ج10، ص354.
  8. صحیح بخاری، ج4، ص63.
  9. ابن حجر، فتح الباری،ج12، ص246.
  10. 10.    انفال، آیه­ی 44.
  11. 11.    توبه، آیه­ی 105.
  12. 12.    نساء، آیه­ی 129.
  13. 13.    انسان، آیه­ی 3.
  14. 14.    تکویر، آیه­ی 29.
  15. 15.    بقره­، آیه­ی 155 و 156.
  16. 16.    مائده، آیه­ی 87.
  17. 17.    اعراف، آیه­ی 32.
  18. 18.    همان، آیه­ی 31.
  19. 19.    جان دیویی، الفن خبره، ترجمه­ی رکریا ابراهیم، ص 432.
  20. 20.    عبدالرحمان بدوی، اشبجلر، ص 126.