*فهیم و فداکار

زنان مسلمان ضمن انجام مسئولیت­های خطیر از جمله پرورش فرزندانی فرزانه و فداکار و تأمین آرامش و نشاط روانی منزل، در عرصه­های گوناگون فرهنگی، اجتماعی و علمی فعالیت مستمر داشته­اند، حتی در مقاطعی، در این مسیر شایستگی­های قابل تحسینی از خود بروز داده­اند. آنان در میادین دفاع از حریم دیانت و ارزش­های مذهبی، پرچم­دار نبرد حق علیه باطل بوده­اند.

کم نیستند بانوانی که در طریق خودسازی و وارستگی، کارنامه­ی درخشانی را از خود به یادگار نهاده­اند. دست­یافتن آنان به کمالات معنوی و رسیدن به مدارج عالی اخلاقی، بیانگر لیاقت­های فوق العاده­ی ایشان در طریق فضل و فضلیت است. یکی از این بانوان، خانم «فهیمه محبی» است که به راستی اسوه­ی شکیبایی، مقاومت، همت و مهربانی بود؛ بانویی با رفتارهای شایسته و سخن­هایی از سر سوز و درد. اگر چه تبسمی زودگذر بر لبانش نقش می­بست و این ویژگی در سیمایش نیز نمادی داشت ولی گویا حزنی جانکاه و غمی فرساینده در اعماق دلش لانه کرده بود و روح و روانش را آزرده می­ساخت. با وجود این ابرهای تیره و تار که آسمان ذهنش را هر از گاهی مکدر می­ساخت، لحن شیرین آمیخته به مهری مادرانه از زبانش نمی­افتاد. هر کجا بود و در هر محفل و مجلسی، ساده زیستی و زهد را در اذهان تداعی می­کرد. صبوری، امیدواری و امیدآفرینی در سیره و سخنش موج می­زد.

اگر چه این بانو تحصیلات زیادی نداشت و صرفا تا کلاس ششم ابتدایی درس خوانده بود ولی چشمه­ای بود که جوی­بارهای با طراوتش، فرزانگان، محققان و اهل قلم را از صفای خود بهره­مند می­ساخت. انسان خودساخته و خوش­نیتی بود که با پشتوانه­ای از ایثار و همتی عالی، دائره المعارفی وزین و ارزش­مند را در پیشِ دیدِ جست­وجوگران معارف علوی قرار داد.1 آری سخن از زنی است که لحظه­لحظه­ی زندگیش سرشار از درس­های آموزنده و تلاش برای رسیدن به هدفی متعالی بود و به­راستی چه نام با مسمایی داشت! هم به­درستی می­فهمید و توان فکری و فیزیکی خود را در راه ارتقای معرفت و فرهنگ جامعه به­کار می­برد و هم عواطف پاک و سرشار خود را نثار رزمندگان، رنج­دیدگان و جویندگان دانش و پژوهش می­نمود.

 

*گذر از گدار زندگی

ما محبی ز­محبان داریم    آسمانی پر مه تابان داریم

فهیمه محبی انجدانی در سال 1309 ش و در ایامی که رژیم رضاخان اختناقی شدید بر ایران حاکم ساخته و برای زنان و دختران، تنگناهای آزاردهنده­ای به وجود آورده بود، دیده به جهان گشود. پدرش که از قضات خوش­نام دادگستری بود، از وضع آشفته­ی دوران پهلوی نفرت داشت و بارها نارضایتی خود را در این باره آشکار ­ساخته بود. مادرش بانویی مؤمن و خداشناس بود و می­کوشید در آن روزگاران تیره و تار، آسمانی­صفت باشد و ارزش­های دین را درباره­ی حجاب و عفاف پاس­داری کند.

فهیمه در ایام کودکی و نوجوانی، از شهد شیرین پارسایی و پاکی چنین خانواده­ای بهره­ها برد. بعد از پشت سر گذاشتن سنین نوجوانی و قدم نهادن به بهار زندگی یعنی جوانی، به عقد ازدواج پسر عمویش «رضا محبی» درآمد؛ همان انسان ستوده­خصالی که شغل خلبانی و سیر و سیاحت در آسمان­ها را برای خود برگزیده بود و موفق گردید هوانیروز ایران را بنیان­گذاری کند. رضا محبی نمونه­ای از انسانیت و کرامت­های عالی بود و در تربیت فرزندان، به برکت جرعه­­نوشی از چشمه­ی فضلیت و مکارم انسانی، اهتمام، دقت و نظارتی ویژه داشت، خانم محبی بارها بر حسب مقتضیات به مناسبت­هایی که پیش می­آمد از همسر خود به­عنوان اسوه­ای شایسته برای خودش نام می­برد.2 اصولا خاطره­ی گذشته، در ذهن و زبان این بانو همواره زنده و جاری بود. گذشته­ای پر­بار داشت که چراغ راه آینده­اش بود. نمادهایی از حیات اخلاقی پدر و شویش در زندگیش جلوه­گر می­گردید. همواره روش، رفتار، کردار و گفتار پدرش مرحوم آنجدانی و همسرش خلبان محبی در مقابل دیدگانش مجسم بود و از وارستگی، آزادمنشی و درستی آنان حکایاتی بر زبان داشت.3

سرگرد رضا محبی در سال 1346 ش هنگام پروازی کوتاه با یک بال­گرد، دچار سانحه­ی هوایی گردید و کشته شد. از آن جا که منزل این خلبان محلی برای جلسات شخصیت­های انقلابی بود و خودش نیز با نیروهای مبارز ارتباط داشت، سقوط بال­گردش نمی­توانست   حادثه­ و اتفاقی بر اثر نقص فنی باشد. برخی از آشنایان و رابطین وی خاطر­نشان ساخته­اند عوامل امنیتی به رفتارهای وی حساس گردیده، وجودش را برای هوانیروز خطرناک تلقی می­کردند. به علاوه برخی چاپلوسان و بله­قربان­گویان­های آن نهاد که از راه زبانِ تملق­گویِ خویش پیش می­رفتند و همت مضاعف این جوان را برنمی­تابیدند، حرکات رشک­آلودی را علیه وی ترتیب دادند و گویا هلیکوپتری را که بنا بود با آن پروازی داشته باشد، دست­کاری کردند که این توطئه منجر به سقوط هلیکوپتر و کشته شدن وی گردید.4

 

*از لندن تا خرمشهر

محصول این پیوند پاک یک دختر و دو پسر بود. از آن­ جا که بعد از فوت رضا محبی این خانواده از طرف رژیم پهلوی تحت فشارهای سیاسی قرار داشتند و گاه­گداری آرامش و  امنیت اهل خانه در معرض تهدید قرار می­گرفت، درصدد برآمدند ایران را به قصد اقامت در لندن ترک کنند. سعید که موقع از دست دادن پدر، شش­ساله بود روحیه­ای حساس داشت و چون درباره­ی پدرش مطالبی شنیده بود و تصور می­کرد او، مادرش و برادر و خواهرش آرامش نخواهند داشت، نگران به نظر می­رسید و اصرار می­کرد او را نزد پسر خاله­اش در لندن ببرند. سرانجام خواسته­ی وی درسال 1352 ش عملی گردید و خانم محبی روانه­ی اروپا گردید. در آغاز می­خواست بعد از سپردن سعید به دست خواهر­زاده­اش به تهران بازگردد ولی ماجرایی باعث شد در آن جا سکونت کنند. در آن ایام مرحوم «رضا روزبه»، مدیر و مؤسس مدرسه­ی علوی به دلیل ابتلا به بیماری سرطان در بیمارستانی در لندن بستری بود و سعید که آن موقع دوازده ساله بود همراه پسر خاله­اش، چندین بار به عیادت این مربی مخلص و فداکار رفته بود. مرحوم روزبه در همین دیدارها و ملاقات­های کوتاه متوجه شد سعید نوجوان استعداد شگفت و هوشی فوق ­العاده­ای دارد و از این روی به خانواده­اش توصیه کرد مراقب او باشند و در شکوفایی استعداد عجیبش بکوشند. این تذکر سبب شد خانم محبی تصمیم به اقامت در انگلستان بگیرد. در آن جا هم خانه­ی ایشان محل برگزاری جلسات نیروهای انقلابی بود. این فعالیت­ها از نظر سفارت ایران در لندن و دولت بریتانیا دور نبود، به همین دلیل خانواده­­ی مرحوم محبی در سال 1358 و تنها چند ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با اخطار­های مکرر دولت انگلیس، ناگزیر به ترک انگلستان گردید5  اما سعید و برادر بزرگ­ترش در آن جا ماندند. بعد از تهاجم نظامی عراق به ایران و آغاز جنگ تحمیلی، سعید که در لندن مشغول تحصیل بود، درس خود را نیمه­کاره رها کرد و به ایران بازگشت و با علاقه­ای درونی و اشتیاقی وصف­ناپذیر عازم مناطق عملیاتی گردید تا در خط مقدم جبهه­ها همدوش و همگام با دیگر رزمندگان، حماسه­آفرینی کند و در مقابل متجاوزین بعثی، از ارزش­های انقلاب اسلامی صیانت کند. سرانجام سعید بعد از رزمی بی­امان، در سال 1361 ش در خرمشهر به شهادت رسید. خانم محبی بعد از شهادت فرزندش به یاری رزمندگان شتافت و در حد توان در پشت جبهه­، به کمک سلحشوران پرداخت.6 او در سال­های اول دفاع مقدس کاروان کمک­ها و هدایای مردمی را شخصا به نواحی عملیاتی و جبهه­های جنگ می­برد. در سنگرها در کنار حماسه­آفرینان نستوه می­نشست و عواطف و سپاس میلیون­ها ایرانی را به آن اسوه­های ایثار تقدیم می­کرد. خانه­اش محفل امنی بود برای جوانانی که از شهرهای جنگ­زده به تهران آمده و مدتی میهمان پایتخت­نشینان بودند.7 چند سال بعد، موقعی که فهیمه محبی  قدم به شصت­سالگی نهاده بود، بر اثر سانحه­ی تصادفی که در تهران برایش رخ داد، مصدوم و مجروح گردید و به مدت سه سال خانه­نشین شد. زنی که مدام در حال فعالیت و خدمت به دیگران بود، لحظه­ای بیکاری برایش سم مهلکی به حساب می­آمد و از این بی­تحرکی و از کارافتادگی بسیار منزجر و متنفر بود و چنین وضعی به­شدت روح و روانش را افسرده ساخت.8

*اهتمامی با اهمیت

بانوی خودآموخته و خویش­ساخته با وجود گام گذاشتن به سال­خوردگی و برخی مشکلات مصائبی که با آن مواجه بود، به هیچ عنوان مایل نبود در گوشه­ی عزلت بنشیند و محتاج دیگران باشد و یا برخی از اطرافیان براساس حس ترحم از وی مراقبت کنند، پس تمام توان خود را برای تلاش جدید، بسیج کرد. او گرچه مدرک تحصیلی بالایی نداشت اما به دلیل اخلاص و ایمان و انگیزه­ای صادقانه، از درکی درست برخوردار بود و راه خوب اما سخت و توأم با مشقت را پیش گرفت و در واقع وارد عرصه­ای گردید که کمتر کسی به موفقیت اراده­ی پولادینش امیدوار بود. در اولین قدم با فروش یک طبقه از منزل مسکونی خود بنیاد خیریه­ای به نام «شط» تأسیس کرد و تصمیم گرفت در قالب این مؤسسه­ی نوپا به یاد شهید عزیزش سعید، به دانش­جویانی که از نظر مالی وضع مناسبی نداشتند کمک کند تا به دور از دغدغه­های اقتصادی و در آرامش کامل به تحصیلات خود ادامه دهند.9

در همین ایام از دکتر «سجادی» شنید دائره ­المعارف تشیع در شُرف تعطیلی است او صرفا موفق به انتشار جلد اول و دوم این دانش­نامه­ی اختصاصی شیعه شده است. یادآور می­شود مرحوم «سیدابوالفضل تولیت» فرزند «حاج سیدمحمد باقری» که هر دو متولیان آستانه­ی مقدسه­ی حضرت فاطمه­ی معصومه(س) بودند، پیوسته در این فکر بود تا از ثروت موروثی خود در راه اعتلای اسلام و پیش­رفت معتقدات و افکار مقدس امامیه قدمی بلند بردارد و نقش مؤثر ایفا نماید. او پس از ابراز مخالفت علنی با رژیم فاسد پهلوی و تحمل سه بار زندان و ناملایمات و شدائد بسیار، در عقیده­ی خود راسخ­تر و استوارتر گردید. لذا پس از مشورت­های لازم، تمامی اموال خود را برای اجرای هدف­های خیرخواهانه­ی خویش اختصاص داد. بنیاد اسلامی «طاهر»، مؤسسه­ای وابسته به موقوفات وی بود. هیأت امنای این بنیاد برای رسیدن به اهداف مرحوم سیدابوالفضل تولیت پیشنهاد تهیه و تدوین دائره ­المعارف جامعی را برای مذهب شیعه مورد بررسی قرار داده بودند، به­ویژه در این زمان که انقلاب اسلامی ایران، جهان را متوجه ایران یعنی مرکز تشیع نموده، مصلحت را در آن دیدند که از استاد فرهیخته، دکتر «مهدی محقق» (استاد دانشگاه تهران) دعوت به عمل آورند که برنامه­ریزی اولیه­ی دائره ­المعارف و نظارت بر تدوین مقالات آن را که به قلم علما و متخصصان هر علم و فنی نوشته می­شود، به عهده گیرند و با همکاری صاحب­نظران، تدوین این اثر آغاز شد. بعد از استعفای دکتر محقق در سال 1362 ش سرپرستی و تدوین مقالات و ویراستاری آن به آقایان «سیداحمد صدر»، «حاج سید جوادی»، «کامران فانی» و «بهاءالدین خرمشاهی» محول گردید.10 به دلایلی که ذکر آن­ها در این نوشتار طولانی خواهد گردید تمام موقوفات مرحوم سیدابوالفضل تولیت به دانشگاه امام صادق(ع) انتقال یافت و چون دائره­ المعارف تشیع از نظر مالی و امکانات اقتصادی وابسته به چنین موقوفاتی بود، برای انتشار جلد سوم دچار مشکل شد و نزدیک بود چنین تلاش ارزش­مندی متوقف گردد.11 خانم محبی با فروش خانه­ی مسکونی خود هزینه­ی جلد سوم دائره­ المعارف را تقبل کرد و حدود دو سال طول کشید تا این جلد به زیور طبع آراسته گردید. در آن زمان افراد زیادی با فروش خانه­ای که از همسر ایشان به ارث مانده بود مخالف بودند ولی مرحوم محبی پاسخ آنان را این گونه داد: «چرا باید به خاطر از دست دادن خانه­ای موقتی در این دنیای فانی ناراحت باشم! این منزل مسکونی در برابر مکان ابدی که با عشق به حضرت علی(ع) و فرزندانش به دست می­آید چه ارزشی دارد؟!»12 از آن جا که دیگر کسی نبود تا مدیریت چنین مجموعه­ای را برعهده گیرد، خانم محبی پی­گیری فراهم آوردن مقالات و طبع و نشر آن­ها را عهده­دار شد و در سنینی که دیگر باید روزگار فراغت و استراحت او باشد، تازه کاری سنگین را آغاز کرد. او برای ماندگاری دائره ­المعارف تشیع از امکانات منقول و غیر منقول خود سرمایه­گذاری کرد، به نحوی که خانه­ای برای اقامت نداشت و به خانه­ی دختر یا احیانا خانه­ی خاله­اش می­رفت.13 ایشان در کنار این فعالیت، مجوز نشر سعید محبی را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرد. خودش می­گوید در ابتدا که مشغول به کار دائره­المعارف شدیم و جلد سومش را چاپ کردیم، نمی­دانستم که باید برای طبع آن، از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز بگیرم. وقتی برای گرفتن سهمیه­ی کاغذ جهت جلد چهارم به این نهاد مراجعه کردم، گفتند چرا جلد قبلی را بدون اجازه­ی نشر، منتشر کرده­اید؟ برای رفع این مشکل نشر شهید سعید محبی شکل گرفت که غیر از چاپ دائره المعارف تشیع، مقالات بسیار بلند این دانش­نامه و نیز شرح حال چهارده معصوم(ع) به صورت کتاب­هایی مستقل انتشار یافت. چند کتاب هم برای حمایت از مؤلفان چاپ شده است14

*برداشت کم، بازده زیاد

با نهایت تاسف باید گفت نهادهای فرهنگی و پژوهشی رسمی کشور کمتر از این اثر نفیس حمایت کرده­اند و صرفا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در هر چاپ، تعدادی از آن را خریداری کرده که بهایش را بعد از مدت­ها پی­گیری پرداخت کرده است.15 بودجه­ی دائره المعارف تشیع از طرف خانم محبی تامین می­شد و بارها پیش می­آمد که برای تامین حقوق چند کارمندش، حقوق بازنشستگی همسرش را می­پرداخت. گفتنی است در مؤسسات مشابه، حداقل 150 کارمند با بودجه­ای عظیم مشغول کارند اما این مجموعه بدون بودجه­ی مشخص و ثابت و دولتی، تنها با سه اتاق و چهار کارمند و نویسندگانی بدون چشم­داشت مالی، چنین کتاب باارزشی را به علاقه­مندان عرضه کرده­اند. اثری که در سیزدهمین دوره­ی کتاب سال، از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان کتاب سال برگزیده شد و این مهم تنها با همت مضاعف و عزم راسخ و مدیریت بالای این بانوی فداکار امکان­پذیر بود.16 بسیاری که از دور به مؤسسه­ی دائره ­المعارف تشیع می­نگرند فکر می­کنند این نهاد خودجودش که به همت خانم فهیمه محبی به حیات خود ادامه داده است، غرق در ناز و نعمت و غوطه­ور در امکانات مالی، رفاهی و خدماتی است، شاید کمتر کسی بداند که این مرجع مذهبی و ملی که اهل دانش و معرفت بدان نیاز دارند با چه رنج و زحمتی تدوین و چاپ و منتشر می­شود و تقریبا هیچ منبع مالی جز حمایت بانو محبی، کمک­های بلاعوض و یا قرض –الحسنه­ی برخی انسان­های خیّر و خوش­نیت و فروش تک نسخه­های دائره­ المعارف، در اختیار ندارد. حداکثر حق­ التألیف مقاله­ها که باید آن را حق­ القدم به جای حق­ القلم نامید برابر یک پنجم حق­ التألیف دائره ­المعارف­های دیگر است. برخی از مقالات که حداقل یک ماه از مؤلف وقت می­گیرد و به یک­صد و پنجاه صفحه بالغ می­گردد حدود یک­صد و پنجاه هزار تومان حق­ الزحمه دارد. مؤلفان دائره ­المعارف علی­رغم این مشکلات و گرفتاری­ها و کم­لطفی­های نهادهای فرهنگی رسمی، از دانشوران، مشاهیر برگزیده و استادان حوزه و دانشگاه هستند، برخی از آنان عبارتند از: دکتر مهدی محقق، دکتر عباس زریاب خویی، سید­علی کمالی دزفولی، دکتر اصغر دادبه، دکتر پرویز اذکایی، دکتر حسن انوشه، سیدمحمدمهدی جعفری، دکتر سیدمحمد حسینی، دکتر مهدی درخشان، حجت ­الاسلام دکتر محمدهادی امینی (فرزند آیت­الله امینی)، علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، دکتر محمدحسین روحانی، دکترمحمدحسن سمسار، دکتر عبدالحسین شهیدی صالحی، دکتر حسین قره­چانلو، دکتر حسین کریمان، دکتر عبدالمحسن مشکوه­ الدینی، دکتر محمود مهدوی­دامغانی، حجت الاسلام والمسلمین محمدصادق نصیری، دکتر پرویز ورجاوند، علی­اصغر جقدار، محسن معینی، حسین سید­عرب ، غلامحسین خدایار و کثیری دیگر از فضلا که عده­ای از آنان رخ در نقاب خاک کشیده­اند. برخی از این محققان مثل استادحسن انوشه بیش از دو هزار مقاله به دائره­ المعارف تشیع تحویل داده­اند.17

راقم این سطور افتخار دارد که در تدوین و نگارش چندین مدخل این اثر همکاری داشته که طولانی­ترین آن مقاله­ی «قم» است که بیست و پنج صفحه از جلد سیزدهم 

دائره­ المعارف تشیع را به خود اختصاص داده است. مقالات طبق موضوع به نگارش در می­آیند و در آن­ها علوم قرآنی، فقه، حدیث، کلام، کتاب­شناسی، تاریخ و شرح حال، ادبیات، حکمت، جغرافیا، علوم خالص، نجوم، سلسله­ها و خاندان­ها براساس دیدگاه، ارزش­های شیعه و قلمرو این مذهب، مورد توجه قرار گرفته­اند. در تالیف مقالات، کوشش براین بوده که بین مذاهب اسلامی اختلافی پدید نیاید و احترام اهل سنت حفظ گردد.18 مقالات از نظر محتوا عینی و مستقل از عقیده­ی شخص مؤلف است و در آن­ها بر اعتقادات عمومی شیعه و اندیشه­ها و آرای نهفته در منابع شیعی تأکید      می­گردد و منابع و مدارک مستند و معتبر آن­ها در درجه­ی اول مأخذ شیعی است ولی برای تطبیق برخی مسائل و نیز تأیید و تأکید، به کتب اهل سنت هم مراجعه شده است؛ ضمن این که مقالات غالبا توصیفی و تاریخی هستند ولی مطالب تحلیلی و انتقادی هم در آن­ها دیده می­شود. از نظر سطح علمی اگرچه پخته و عمیق هستند ولی به لحاظ نثر قابل استفاده برای عموم تحصیل­کرده­ها و اهل مطالعه­اند و از زبان فنی پیچیده که صرفا برای متخصصان قابل استفاده است، پرهیز گردیده است، از آن جا که ایران مرکز تشیع است. این دانش­نامه­ی شیعی به زبان فارسی و نخست برای ایرانیان نگاشته شده و در آن به فرهنگ اسلامی ایرانی­ها توجهی خاص مبذول گشته است.19 تاکنون سیزده جلد از دائره ­المعارف تشیع انتشار یافته و جلد چهاردهم که از حرف ک (کربلا) تا حرف ل را در برمی­گیرد آماده شده است اما به دلیل مشکلات مالی در وضع فعلی، مسئولان قادر به چاپ آن نیستند.

استاد محقق کامران فانی که سرویرستار دائره­ المعارف تشیع است درباره­ی نقش خانم محبی در تولید این اثر می­گوید: شخصیت او چنان منحصر به فرد بود و چنان در ابعاد گسترده و گوناگون جلوه­گر که اگر بخواهم آن­ها را برشمارم و درباره­اش سخن بگویم نه تنها دشوار است، شاید امکان­پذیر نباشد. من در زندگی و فعالیت­های فرهنگی خود با افراد بسیاری آشنا بوده­ام و همکاری داشته­ام ولی هرگز به فردی نظیر او برخورد نکرده­ام. اینک که به گذشته می­نگرم و بیست سال همکاری با خانم فهیمه محبی را در دفتر دائره ­المعارف تشیع به یاد می­آورم و به چهره­ی مهرآمیز و ایثار­گرش می­اندیشم آن­قدر خاطره­های گوناگون به ذهنم می­آید که تنها می­توانم به ذکر اندکی از آن­ها بپردازم. نخستین جلد دائره­ المعارف به همت آقایان سیداحمد صدر، حاج سید جوادی،  بهاءالدین خرمشاهی و بنده منتشر شده بود که بنیاد دائره ­المعارف دچار بحران شد و مؤسسه­ای که پشتیبان مالی آن بود، اموالش مصادره گردید. امکان چاپ و نشر جلد دوم آن هم نبود و به کلی مأیوس شده بودیم و ادامه­ی این کار سترگ را ناممکن می­دانستیم. در بحبوبه­ی این بحران بود که خانم محبی پای به دفتر دائره المعارف گذاشت، مدیریت آن جا را برعهده گرفت، اموالش را بی­دریغ در راه تألیف و تدوین و چاپ آن صرف کرد. در واقع یک تنه بار ادامه­ی کار آن را بر دوش کشید، از هیچ چیز فروگذار نکرد، از جان و دل مایه گذاشت، بر مشکلات فائق آمد، با تمام وجود ایثار کرد.20

*بانوی ستوده­خصال

اندیشمندان، دانشوران و فرهنگ­سازانی که با خانم فهیمه محبی همکاری داشته و یا به نحوی با ایشان مأنوس بوده­اند از سجایای اخلاقی و همت فوق ­العاده و انگیزه­های قوی او در انجام کارهای بزرگ سخن گفته­اند. بهاءالدین خرمشاهی می­نویسد: «خانم محبی انجدانی از بزرگان فرهنگ­ساز و فرهیخته­ی دو دهه­ی اخیر ایران بود که تأمین هزینه­ی تألیف، تولید، طبع و تجدید چاپ دائره­ المعارف تشیع و مدیریت داخلی آن را عهده­دار بود. اکنون نیز خانم فائزه محبی، به عنوان جانشین کوشای مادر سخت­کوش خویش مدیریت این مرجع ماندگار را برعهده دارد. بانو محبی علاوه بر حمایت مالی و اداری که از این دائره­ المعارف در دو دهه­ به عمل آورد، در اجرای طرح­های خیریه­ی دیگر نظیر بخشیدن بورسیه­ی تحصیلی به عده­ای از دانش­جویان و دانش­آموزان پیش­گام بود.»21

کامران فانی یادآور گردیده است خانم محبی بسیار خوش­سخن بود. به دقت و با تفصیل، با شیوایی تمام جزئیات روی­دادها را بیان می­کرد. بیش از همه از پدر و همسرش می­گفت و از درس­هایی که از آنان آموخته بود. درصدر آن­ها مسئله­ی صداقت و درستی و روراستی بود. صداقت انسان­ها در گفتار و کردار برترین ارزش برای او بود. خود او مظهر این صداقت بود؛ با همه روراست بود، از دیگران هم همین را انتظار داشت و کمترین عدولی از آن را نمی­پذیرفت. فداکاری و ایثار برای دیگران راه و رسم روزمره­اش بود به همه کمک می­کرد و به همه یاری می­رسانید. در حل مشکلات­شان می­کوشید. گویی برای آن به دنیا آمده که گره از کار فروبسته­ی دیگران بگشاید. سادگی رفتارش چشم­گیر بود. در رفتار و گفتارش حاضرجوابی طنزگونه جایگاهی خاص داشت و با همین روش با مدعیان قدرت و صاحب­منصبان مغرور درمی­افتاد و آنان را به چیزی نمی­گرفت. در اظهارنظرها جانب جبهه­ی خاصی را نمی­گرفت و خود اشخاص را مهم­تر از افکار سیاسی­شان می­دانست و بر همین مبنا آن­ها را قضاوت می­کرد. سرانجام این که زندگیش سراسر استقامت و پای­داری بود. پی­گیر راه خویش بود. نومید نمی­گردید و شکست را نمی­پذیرفت. افسوس که دیگر در میان ما نیست ولی یاد و خاطره­ی مهرآمیزش همواره در دل و جان ما پای­دار است و هرگز فراموش نمی­شود.22

خانم «نوش­آفرین انصاری» (همسر دکتر مهدی محقق) می­گوید: «این افتخار نصیبم شد که طی حدود دو دهه­ از دوستی با ایشان برخوردار باشم. با هم دیدارهای مکرر داشتیم. به نظرم می­رسد خانم فهیمه محبی نمونه­ی بارز یک چرخش فکری در میان زنان دین­ورز معاصر ایران بود. او همسر و فرزندش سعید را از دست داده بود و به جای دنبال کردن روش­های متداول یادبود، قانع شده بود که به یاد این عزیزان دست به انتشار یک اثر ماندگار اعتقادی فرهنگی بزند خود ایشان بارها به بنده می­فرمودند «من کنیز ائمه­ی اطهار(ع) هستم» و من، اشک بر چشم، بر پاکی او غبطه می­خوردم.

به راحتی باور دارم که ایشان برای باز کردن راه، خوانده شده بود و خودش نیز این را می­دانست وگرنه این اراده، استقامت و قدرت بحث و مجاهدت از کجا می­آمد. به رغم این همه فداکاری، انسان­دوستی و ساده­زیستی، دلی به بزرگی جهان داشتن و بلنداندیش بودن!

بر او ایام بسیار سخت گذشت؛ از سال 1371 تا زمان درگذشت ایشان، در حق او

وفا در قیاس باجفا خیلی کم رنگ بود و این را می­شد از گلایه­ها، نگرانی­ها، هشدارها و سخنان آمیخته به طنزش به دست آورد افراد صاحب­قدرتی بودند که تنها به منِ خویش و محدود به خود فکر می­کردند و نگاه مادرانه­ی این بانو را با وجود آن که در مورد معرفی فرهنگ دیانت و ایمان و ارزش­های تشیع بود، یک سره پس می­زدند؛ و به راستی او چه می­گفت که آنان استقبال نکردند؟! می­گفت کمک کنید و حمایت نمایید تا دائره­ المعارف تشیع با آبرومندی­ای که شأن آن است انتشار یابد و کمک کنید که این مجموعه در سراسر ایران و جهان اسلام شناخته شود23 و در دست­رس عموم علاقه­مندان قرار گیرد.

*درگذشت

این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست    روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

خانم محبی از نظر توان روحی در اوج قرار داشت و زیر بار شدیدترین کارها و تلاش­ها خم نمی­گردید بلکه دشواری­ها و رنج­ها، او را قوی­تر ساخته بود، اما بدن نمی­توانست هم­پای این اراده­ی قوی باشد و در نتیجه، پیکر، فرسوده و آماج بیماری­ها گردید. سرانجام بر اثر سال اهتمام برای اعتلای دائره ­المعارف تشیع شانه­هایش تاب تحمل این بار سنگین را از دست داد و سرطان خون ( LEUKAEMIA) سلامتی وی را در معرض تهدیدی جدی قرار داد. تعداد گلبول­های سفید او ده برابر میزان متعادل شده و تب، ضعف و برخی زخم­ها و خون­ریزی­ها، آرامش را از وی باز ستانده بود، معالجات مکرر نیز مؤثر واقع نمی­شد، مدت یک سال تمام با این بیماری دست و پنجه نرم می­کرد. در همین ایام به­رغم عوارض زیان­بار کسالتی مرارت­بار، نگران دائره المعارف تشیع بود و مسائل گوناگون اجرایی، اداری و مالی آن را در خانه و در بستر بیماری دنبال می­کرد. با وجود رنجوری، در بهار سال 1388، در نمایشگاه کتاب حاضر شد و با سیمایی تکیده و به شدت لاغر اما بلندقامت و استوار، در کنار غرفه­ی دائره المعارف تشیع ایستاده بود

 در واپسین لحظات زندگی به اطرافیان می­گفت چند جلد دیگر باقی مانده است؟ آیا کسی حاضر می شود همت کند و آن­ها را چاپ نماید؟! غروب روز چهارم بهمن 1388 بانو محبی در هفتاد و نه سالگی میهمان قدسیان و عرشیان گردید و با کوله­باری از تلاش­های مفید و سلامت نفس و انگیزه­های خالصانه و صادقانه به دیار باقی شتافت و دوست­داران  و علاقه­مندان را سوگوار خود ساخت:

فهیمه بود و محبی به نام و مهر صفت   زجسم یافت رهایی، به روح جاویدان

هزار و سیصد و هشتاد و هشت در بهمن   زخاکدان جهان شد به ساخسار جنان24

روانش شاد باد.

 

پی نوشت­ها:

1.      مجله­ی آینه­ی پژوهش، سال 21، ش122، خرداد و تیر 1389، ص130.

2.      او عاشق زینب بود و زینب­گونه می­زیست، مجله­ی آینه­ی پژوهش، ش122، ص130.

3.      در سوگ بانویی یگانه، کامران فانی، مجله­ی بخارا، ش 74، بهمن و اسفند 1388، ص306.

4.       گفت­­وگو با فهیمه محبی، روزنامه­ی جام جم، 9/4/1384، ش1468، ص5.

5.      روزنامه­ی جام جم، ش1468، ص5.

6.      زنان، پژوهش و نشر، بابک رشنوزاده، نشریه­ی کتاب هفته، ش 254، 1/5/1384.

7.      مجله­ی آینه­ی پژوهش، ش122، ص131، مجله­ی بخارا، ش74، ص299.

8.      مجله­ی آینه­ی پژوهش، یادداشت خانم صنم نظامی، ش122، ص131.

9.      گفت­وگو  با فهیمه محبی، روزنامه­ی جام جم، ش1468، ص5، زنان پژوهش و نشر، کتاب هفته، ش254، 1/5/1384، مجله­ی بخارا، ش74، ص304.

10. دائره­ المعارف تشیع، ج اول، ص نه و ده (مقدمه).

11. کاری سترگ با کمترین امکانات، بهاءالدین خرمشاهی، جام جم، 9/4/1384، ص5.

12. آینه­ی پژوهش، ش122، ص131.

13. کتاب هفته، ش223، 5/12/1388.

14. گفت­و­گو با فهیمه محبی، روزنامه­ی جام جم، ش1468، ص5.

15. کتاب هفته، ش254.

16. مجله­ی آینه­ی پژوهش، ش122، ص131.

17. جام جم، ش1468، ص5، دائره ­المعارف تشیع، ج اول، مقدمه.

18. کاری سترگ با کمترین امکانات، بهاءالدین خرمشاهی، جام جم، ش1468، ص5.

19. دائره­ المعارف تشیع، ج اول، مقدمه، ص بیست و بیست و یک.

20. در سوگ بانویی یگانه، کامران فانی، مجله­ی بخارا، ش74، ص306 -305.

21. قلم رنجه (2)، بهاءالدین خرمشاهی، همان ماخذ، ص296-295.

22. در سوگ بانویی یگانه، کامران فانی، مجله­ی بخارا، ش74، ص306.

23. برگرفته­ای از یادداشت نوش­آفرین انصاری، روزنامه­ی اطلاعات، ش 24696، ص3.

24. روزنامه جام جم، 6/11/1388، ش2769، روزنامه­ی اطلاعات، 6/11/1388، ش24674. و نیز 16/12/1388، ش24696، روزنامه­ی قدس، 6/11/1388، ش6335، مجله­ی بخارا، ش74، ص304.