پرستار پیامبر

«برکه» که بعدها به «ام ایمن» معروف گردید، بانویی شایسته و لایق بود و همواره از حق جانب­داری می­کرد و نسبت به دودمان پیامبر وفادار بود. او نخست به عنوان کنیز «عبدالمطلب»، جد پیامبر، در خانه­ی وی مشغول خدمت گردید، و به دستور او در خانه­ی «عبدالله» نیز پرستاری می­کرد. وقتی «آمنه» مادر پیامبر درگذشت، وی در مراقبت از حضرت محمد(ص) کوشید. پیامبر به قدری از وی محبت دید که می­فرمود: «بعد از آمنه، ام ایمن مادر من است». بعد از بعثت همواره به فکر وی بود. به خانه­اش می­رفت و به امور زندگی او رسیدگی می­کرد. پیامبر بعد از ازدواج و تشکیل خانواده، وی را آزاد ساخت. در این ایام او با «عبید بن زید» ازدواج کرد و «ایمن» را به دنیا آورد، به همین جهت او را ام ایمن خوانده­اند ولی نام اصلی­اش برکه و دختر ثعلبه بود. همسرش در غزوه­­ی خیبر در نبرد با یهودیان به شهادت رسید. هنگامی که شوهر اولش کشته شد، رسول اکرم(ص) فرمود: «هرکس دوست دارد با زنی بهشتی ازدواج کند، ام ایمن را به همسری خویش درآورد». بر اثر همین تشویق پیشوای عالی قدر اسلام بود که «زید بن حارثه» با وی پیوندی پاک برقرار کرد و به چنین سعادتی نأئل آمد. او در جنگ احد و خیبر حضور داشت و مجروحین را درمان می­کرد و به سلحشوران مسلمان و رزمندگان نبوی، آب می­داد. نمونه­ی شهادت این بانوی فداکار آن است که وقتی حضرت «فاطمه­ی زهرا»(س) برای دفاع از ولایت و امامت به مسجد النبی رفت و با نطقی آتشین غاصبان خلافت را محکوم کرد، وی همراه آن بانو بود و از قدرت نوظهوری که می­خواست مسیر اسلام را تغییر دهد و خلافت «علی بن ابی طالب» را نادیده بگیرد هیچ گونه هراسی به دل راه نداد. از این زن دلاور، قهرمانی پرهیزگار به نام «اسامه بن زید» دیده به جهان گشود که در سنین جوانی به فرمان پیامبر فرمان­روای سپاهیان اسلام گردید.1

*اولین بانوی مهاجر

«ام کلثوم» دختر «عقبه بن ابی محیط» جزو زنانی است که در سال هفتم هجری از مکه به مدینه مهاجرت نمود. او اولین بانوی مهاجر است که با پای پیاده این مسیر را پیمود. مورخین درباره­اش گفته­اند: «اسلمت و هاجرت و بایعت الرسول(ص)» زمانی که این بانو از مکه هجرت نمود، عده­ای از کفار و مشرکان آمدند تا او را به سرزمین اصلی بازگرداند، که این آیه نازل گردید:

«یا ایها الذین امنوا اذا جاءکم المؤمنات مهاجرت فامتحنوهن، الله اعلم بایمانهن فان علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن الی الکفار لاهن حل لهم و لهم یحلون لهن2

ای کسانی که ایمان آورده­اید، هنگامی که زنان با ایمان به­عنوان هجرت نزد شما آیند، آن­ها را بیازمایید، (البته) خداوند از باور آنان آگاه­تر است، هرگاه آنان را مؤمن یافتید، به سوی کفار بازنگردانید نه آن­ها برای کفار حلال­اند و نه کفار برای آنان حلال هستند.»

مفسرین خاطرنشان ساخته­اند که وقتی وی اسلام را پذیرفت، در همان سرزمین «حدیبیه» به مسلمانان پیوست. همسرش خدمت رسول اکرم(ص) آمد و گفت: «ای محمد، زنم را به من بازگردان، چرا که این یکی از مواد پیمان ماست و هنوز مرکب آن خشک نشده.» آیه­ی فوق نازل گردید و دستور داده شد زنان مهاجر امتحان گردند و سوگند یاد کنند هجرت­شان به دلیل خصومت با شوهر، علاقه به سرزمین جدید و یا هدف دنیوی نبوده و صرفاً به دلیل گرویدن به آیین اسلام بوده است. آن زن سوگند یاد کرد که چنین است. در این جا رسول خدا(ص) هزینه­هایی را که شوهرش درباره­ی او متحمل گردیده بود، پرداخت کرد و فرمود: «طبق این ماده از قرارداد، تنها مردان را باز می­گردانند نه زنان را».3

بانوی مزبور در خانواده­ای به دنیا آمد که پرونده­ای ننگین از خود بر جای نهاده­اند. پدرش عقبه بن ابی محیط، در مکه از هیچ گونه آزار و جسارت نسبت به پیامبر خودداری نمی­کرد. او در جنگ بدر با شمشیر حضرت علی­(ع) به هلاکت رسید. فرزندش «ولید» هنگامی که «حمزه» عموی پیامبر به شهادت رسید به همراه «عمرو عاص» شراب خورد و به جشن و شادمانی پرداخت، گرچه بعداً مسلمان شد اما هیچ گونه تحولی در اخلاق او به وجود نیامد. در دوره­ی خلافت «عثمان» حاکم کوفه گردید و نماز صبح را در حالت مستی چهار رکعت خواند که حضرت علی(ع) حد میخوارگی را بر او جاری ساخت. چون ولید درباره­ی قبیله­ای که برای جمع­آوری زکات به نزد آنان رفته بود، گزارشی دروغ ارائه داد، قرآن لقب منفور فاسق را به وی داد.4

اما  از این خانواده­ی تیره و تار، ام کلثوم برخاست؛ زنی که در اوایل بعثت به رسول اکرم(ص) ایمان آورد و با آن حضرت بیعت نمود و در راه گرایش به اسلام و اطاعت از پیامبر، چشم از وطن، خاندان و خانواده پوشید و برخلاف کوشش برادرانش بدون این که از موانع بترسد، فاصله­ی میان مکه و مدینه را با پای پیاده، پیمود. او از پیامبر خدا حدیث نقل کرده و این سخن را از حضرت روایت کرده است: «سمعت النبی یقول: "لیس بالکاذب من اصلح بین الناس فقال خیرا"؛ کسی که به منظور اصلاح میان مردم، به دروغ سخنی نیکو بگوید، نمی­توان او را دروغ­گو نامید"».5

 

*مشورت با ام سلمه

ام سلمه که نام اصلی او «هند» است و پدرش «حذیفه بن مغیره» و مادرش «عاتکه» دختر «عامر بن ربیعه­ی کنانی» است، در شوال سال چهارم هجرت، با رسول اکرم(ص) ازدواج کرد، همسر اول این بانو «ابو سلمه عبدالله بن عبد الاسد مخزومی» است. او نیز از زنان مهاجری است که با شوهرش به حبشه مهاجرت کرد؛ دومین هجرت او از مکه به مدینه است.

 یک بار ام سلمه خدمت رسول اکرم(ص) عرض کرد در قرآن از جهاد، هجرت و فداکاری، فراوان بحث شده، آیا زنان هم در این باره سهمی دارند؟! که این آیه نازل گردید:

«فاستجاب لهم ربهم انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذو فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لاکفرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار ثوابا  من عندالله والله عنده حسن الثواب6

خداوند درخواست آنان (صاحبان خرد) را اجابت کرد و (فرمود) تلاش هیچ عمل کننده­ای از شما را، خواه زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد؛ شما همگی از جنس یکدیگرید. آن­ها که در راه خدا هجرت کردند و از خانه­های خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند، جنگیدند و کشته شدند، سوگند یاد می­کنم که گناهانشان را می­بخشم و در بهشت­هایی که از زیر درختان آن نهرها جاری است، وارد می­کنم. این پاداشی است از سوی خداوند و بهترین ثواب­ها نزد پروردگار است.» (برخی منابع شیعی خاطرنشان ساخته­اند آیه­ی «فالذین هاجروا» درباره­ی حضرت علی(ع) نازل گردیده؛ هنگامی که با سه فاطمه (دختر اسد، دختر محمد و دختر زبیر) هجرت کرد و در منزل ضحبان، گروهی از مؤمنان من جمله ام ایمن به آنان محلق گردیدند.)7

این آیه زن و مرد را در پیشگاه خداوند و در وصول به مقامات معنوی در شرایط مشابه، یک­سان می­شمارد و این در حالی است که در همان موقع که آیه­ی مزبور نازل گشت بسیاری از ملل دنیا در انسان بودن جنس زن تردید داشتند و او را موجودی نفرین شده و سرچشمه­ی گناه، انحراف و مرگ تلقی می­کردند. حتی در برخورداری بانوان از روح انسانی تردید داشتند و اعتقاد داشتند عبادت زن در پیشگاه حق تعالی مورد قبول واقع نمی­گردد.8

در ماجرای صلح حدیبیه، مسلمانان می­خواستند به زیارت خانه­ی خدا بروند. کفار قریش ممانعت کردند و قضیه به انعقاد صلح­نامه­ای خاتمه یافت. رسول اکرم(ص) فرمود: «ای مسلمین، تقصیر کنید و قربانی­ها را در همین مکان ذبح نمایید». مسلمانان که پذیرش صلح­نامه را یک نوع تحقیر و ذلت برای خودشان محسوب می­کردند و ناراحت بودند، از تلاش حکیمانه­ی رسول خدا(ص) غفلت داشتند و حاضر نبودند به این فرمان عمل کنند. در این حال پیامبر به چادر خویش رفته و به همسرش ام سلمه فرمود: «آن­ها تقصیر نمی­کنند.» ام سلمه عرض کرد: «اگر خودتان تقصیر نمایید آن­ها پیروی خواهند کرد.» و چون حضرت همان گونه عمل کرد، مسلمان­ها تبعیت نمودند.8

گویا در این روی­داد بزرگ اجتماعی و سیاسی با آن بانو مشورت کرده و نظر وی را کاربردی نموده است.

ام سلمه که ایثار و ایمانی صادق در راه حقیقت داشت، بسیار مشتاق بود که تمام اعمال نیکویی که درجه­ی ایمان و تقوا را ارتقا می­دهد، به کار برد. او آرزو داشت که جهاد بر زنان هم نوشته شود تا بانوان هم به این فضیلت والا و رتبه­ی عالی نائل گردند، از این رو به رسول اکرم(ص) عرض کرد: «چرا مردان به عرصه­های نبرد می­روند ولی ما جهاد نمی­کنیم و در میدان نبرد شهید نمی­شویم؟» در این حال خداوند آیه­ی ذیل را نازل فرمود: «و لاتتمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض»10

ام سلمه اگر چه در غزوات و فتوحات صدر اسلام شخصاً حماسه نمی­آفرید و از جهاد معاف بود، ولی در برخی نبردها، لحظه­ای از پرستاری پیامبر اکرم(ص) غفلت نداشت و چون یاری دل­سوز و مهربان سنگر به سنگر حضرت را همراهی می­کرد و مراقب حال همسر گرامیش بود.

وی در جنگ شدیدی که میان سپاه اسلام و «بنی المصطلق» در بیرون مدینه رخ داد، ناظر رشادت­های سربازان اسلام بود. در غزوه­ی خیبر نیز او سپاهیان اسلام را همراهی می­کرد و در دلاوری نیروهای مسلمان در مقابله با قبیله­ی «هوازن ثقیف» در طائف، ام سلمه در خیمه­ی مخصوص خویش پی­گیر مبارزه­ی بی­امان قوای اسلام بود.11

ام سلمه در روایت حدیث و برخی فضایل دارای منزلتی والا است و بعد از خدیجه(ع) فاضل­ترین و پارساترین همسر رسول اکرم(ص) به شمار می­رود. دفاع وی از حضرت فاطمه­ی زهرا(س) در مقابل غاصبان خلافت معروف است. این بانو تا آخرین نفس بر جانب­داری از مقام امامت و ولایت امیرالمؤمنین­(ع) پافشاری کرد و از این که به دلیل چنین موضع­گیری­ای حق و حقوق خویش را از دست داد و ظلم­هایی که به وی روا شد، عقب­نشینی نکرد. او برای جلوگیری از وقوع جنگ جمل و منصرف کردن عایشه از همگامی با اهل فتنه، تلاش بسیاری نمود و فضایل امیرمؤمنان­(ع) را در بیانات رسول اکرم(ص) به عایشه یادآوری کرد. هنگامی که شنید معاویه برای تحکیم موقعیت و قدرت پوشالی خویش به تبلیغات منفی و مسموم دست زده و ناسزاگویی به حضرت علی­(ع) را جزو برنامه­های خود قرار داده است، برای خنثی کردن این روش مذموم اهتمام ورزید و چون شنید در برخی محافل، آن امام همام را با نقشه­ی معاویه دشنام می­دهند، در دیداری با عده­ای در شهر مدینه گفت: «آیا در محافل شما به خاتم پیامبران(ص) ناسزا گفته می­شود؟»، در جوابش گفتند که این گونه نیست و به علی(ع) دشنام داده می­شود. او در پاسخ به آنان گفت: «از رسول خدا شنیدم که می­فرمود: "هر کس علی(ع) را سبّ گوید مرا سبّ کرده و هر کس با من این­گونه رفتار کند خداوند تعالی را سبّ کرده است."» بدین گونه زشت­ترین حرکت معاویه را برای مردم آشکار ساخت. او به این برنامه اکتفا نکرد و در نامه­ای به معاویه نوشت: «چرا بر سر منابر علی بن ابی طالب(ع) را لعنت می­گویی در حالی که خداوند و رسولش او را دوست داشتند و فضائل او توسط پیامبر اکرم(ص) ستوده شده است.»

از ام سلمه روایات متعددی در فضلیت و مکارم مولا امیرمؤمنین(ع) از رسول اکرم(ص) نقل گردیده است.12

 

1.      ریاحین الشریعه، ذبیح الله محلاتی، ج2، ص327.

2.      ممتحنه، آیات ده و یازده.

3.      تفسیر نمونه، ج24، ص35 – 36، طبرسی، ج9، ص132.

4.      حجرات، آیه­ی 6، تفسیر مجمع البیان

5.      اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ابن اثیر، تهران، اسلامیه، ج5، ص614، تفسیر مجمع البیان، ج9، 10، ص273-274، سفینه البحار، محدث قمی، مشهد، آستان قدس رضوی، ج3، ص531.

6.      آل عمران، آیه­ی 195.

7.      تفسیر المیزان، ج4، ص95- 96.

8.      تفسیر نمونه، ج3، ص224.

9.      کامل ابن اثیر، ج2، ص205.

10. احزاب، بخشی از آیه­ی 35.

11. نهایه الارب، نویری، ج2، ص223.

12. اعلام النساء، عمررضا کحاله، ج5، ص226.