سخن ماه
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هر ملتی که مردم صاحبقلم نداشت
فرخی یزدی
چرا نمیتوانیم بنویسیم؟ این پرسشی است که شاید فراروی شمار فراوانی از علاقهمندان به نوشتن و نویسندگی است.
گفتنی است این که نمیتوان نوشت، خود میتواند دارای ابعاد و عوامل گوناگونی باشد؛ از جمله:
1. فرهنگی؛
2. اجتماعی؛
3. تربیتی؛
4. آموزشی؛
5. روانشناختی.
آن چه در پی میآید، به ده مانع نوشتن – به صورت کاربردی و با ذکر مثال – میپردازد و امید میرود برای آنان که شوری در سر و شوقی در دل برای نگارش و نویسندگی دارند، اما هنوز قلم به دست نگرفتهاند، انگیزهبخش و راهگشا باشد.
چرا نمیتوانیم بنویسیم؟
کسی که به نوشتن علاقهمند است، اما نمیتواند بنویسد، عوامل گوناگونی وجود دارد که او را از نوشتن باز میدارد. آن چه به قلم آمده است، درصدد بیان شمار مهمی از موانع نوشتن است که عبارتند از:
1. تصور برخورداری از ذوق
این تصور «که اگر کسی بخواهد مطلبی بنویسد، باید ذوق و استعداد نوشتن را داشته باشد و در غیر این صورت، نوشتن برای چنین کسی امکانپذیر نخواهد بود» از موانع مهم نوشتن به شمار میآید اما باید توجه کرد که نوشتن دارای دو معناست:
أ. عام
در این معنا، نوشتن عبارت است از بیان کتبی آن چه در درون آدمی است به زبان «عادی» که میتواند دانستهها، خواستهها، اندیشهها، عواطف، احساسات و تخیلات وی و جز آن را در برگیرد و هدف از آن پیامرسانی است. در این صورت، به کسی که قادر به این گونه نوشتن باشد، نگارنده میگویند و برای بیان مفهوم آن، واژهی «نگارش» را به کار میگیرند و آن را یک فن، مانند فنون دیگر به شمار میآورند.
ب. خاص
در این معنا، نوشتن عبارت است از بیان کتبیِ آن چه در درون آدمی است به زبان «هنری» و هدف از آن زیباییآفرینی است. در این صورت، به کسی که توانایی این گونه نوشتن را داشته باشد، «نویسنده» میگویند و برای بیان مفهوم آن، از واژهی «نویسندگی» استفاده میکنند و آن را یک هنر - مانند هنرهای دیگر - در نظر میگیرند.
با توجه به آن چه گفته شد، مثلا کسی که میتواند نوشتهای بدون غلط و قابل فهم بنویسد، نگارنده و کسی که میتواند – افزون بر درستی و قابل فهم بودن – نوشتهای زیبا خلق کند، نویسنده محسوب میشود. بنابراین در نگارش، به ذوق نیازی نیست و غالبا فقط دانش و آموزش میخواهد ولی در نویسندگی – افزون بر دانش و آموزش و چیزهای دیگر – برخورداری از ذوق نیز لازم است.
از این رو، کسی که میخواهد فقط نگارنده باشد و در معنای عام نوشتن قرار گیرد و نوشتهای درست و قابل فهم ارائه کند و مثلا بگوید: «خورشید طلوع کرد و کمکم روشناییاش همه جا را فرا گرفت»، به ذوق و استعداد خدادادی نیاز ندارد و نباید تصور برخورداری از ذوق در هنگام نگارش، مانع نوشتن وی شود؛ البته آن که میخواهد در هنگام نوشتن، زیبایی نیز بیافریند و هنرآفرینی کند و مثلا بگوید: «گل خورشید شکفت و کمکم رایحهی آن در همه جا پیچید»، باید ذوق و استعداد چنین هنری را داشته باشد.
2. آموزش ندیدن و تمرین نکردن
آن که میخواهد رانندگی یاد بگیرد، مدتها آموزش میبیند و تمرین میکند و گاه اتومبیل را به این طرف و آن طرف میزند و حتی خسارتها به بار میآورد؛ پس چگونه ممکن است نوشتن که قطعا از رانندگی مهمتر و دشوارتر است به آموزش دیدن و تمرین کردن نیاز نداشته باشد؟
بسیاری چون در زمینهی نوشتن، آموزش ندیده و تمرین هم نکردهاند، گمان میکنند که نمیتوانند بنویسند؛ در حالی که اگر آنان، نوشتن را خوب آموزش ببینند و آیین و قواعد آن را خوب تمرین کنند، دیگر با مانعی در این زمینه روبهرو نمیشوند و حتی میتوانند نیکو هم بنویسند؛ که گفتهاند: «کار نیکو کردن از پر کردن است».
بهطور مثال، کسی که یاد گرفته است فعل «باختن» با حرف اضافهی «به» - نه «از» - به کار میرود، دیگر نمینویسد: «تیم آمریکا "از" تیم ایران باخت»؛ بلکه مینویسد: «تیم آمریکا "به" تیم ایران باخت» و چندین بار که این نکته را در نوشتههای خود به کار گرفت و تمرین کرد، دیگر اشتباه نمیکند و این قاعده را درست به کار میبرد.
3. کمبود اطلاعات و معلومات
از لوازم نوشتن دربارهی هر پدیده و موضوعی، برخورداری از دانش کافی و اطلاعات لازم در مورد آن است. این که گفتهاند: «ذات نایافته از هستی، بخش/ کی تواند که شود هستیبخش؟» سخنی درست است. وقتی کسی خودش در بارهی پدیده و موضوعی، دانش و اطلاعات کافی ندارد چگونه میتواند آن پدیده و موضوع را به دیگران بشناساند و اطلاعات لازم را به غیر خود، ارائه و انتقال دهد؟
مثلاً اگر به شخصی گفته شود که در بارهی «چاکو/chako » ده صفحه مطلب بنویسد، آن شخص ده صفحه که نمیتواند بنویسد هیچ، یک صفحه و حتی یک سطر هم نخواهد توانست که بنویسد؛ زیرا نمیداند که «چاکو» دشتِ وسیع و کمجمعیتی در بخش مرکزی آمریکای جنوبی است و از غرب پاراگوئه تا شرق بولیوی امتداد دارد و مساحت آن حدود 725000 کیلومتر مربع است.
اما چنان چه به آن شخص بگویند که دربارهی شهر یا منزل خود ده سطر بنویسد، چه بسا بتواند ده صفحه و حتی صد صفحه مطلب در مورد آن بنویسد؛ زیرا آن شخص در بارهی شهر یا منزل خویش اطلاعات نسبتا کافی و شناخت نسبتا خوبی دارد و موضوع برای وی ناشناخته نیست و در هالهای از ابهام قرار ندارد.
بنابر این، یکی از موانع نوشتن در زمینهی هر پدیده و موضوعی، کمبود اطلاعات و معلومات و فقر دانش و آگاهی در بارهی آن است که میتوان از راه مطالعه و جز آن، به رفع این مانع پرداخت و سپس برای نگارش آن پدیده و موضوع، قلم به دست گرفت.
گفتنی است که مطالعه و کسب آگاهی، مقدمهی نوشتن است و تا کسی خوانندهی خوبی نباشد، نمیتواند نویسندهی خوبی باشد و البته که باید نوشتههای خوب را خواند و هر نوشتهای را نیز نخواند.
4. زیبانویسی
گاه ممکن است کسی در مورد یک موضوع یا پدیده، از دانش کافی و اطلاعات نسبتا خوبی نیز برخوردار باشد، ولی چون میخواهد با قلمی زیبا در بارهی آن بنویسد و زیبا نوشتن هم برای او کاری آسان نیست، همین امر مانع از نوشتن وی در مورد آن موضوع یا پدیده میشود.
بهطور نمونه، اگر به ما بگویند در مورد «خودکار» - که آگاهی و معلومات نسبتا خوبی در بارهی آن داریم - پنج سطر به صورت ساده بنویسیم، خواهیم دید که معمولا مانعی برای نوشتن نداریم و میتوانیم چنین بنویسیم:
من یک خودکار «بیک» دارم. بخش اصلی این خودکار، لولهای پلاستیکی و توخالی است که جوهری روغنی در آن جای دارد. این لوله، یک نوک فلزی دارد که جوهر از آن بیرون میآید و در آن ساچمهای کوچک است که در هنگام نوشتن میچرخد و مرکب را بر ورق کاغذ منتقل میکند. این لولهی پلاستیکی در محفظهی پلاستیکی دیگری جای میگیرد که سوراخی کوچک در وسط آن دیده میشود سوراخ دیگر محفظه که در انتهای آن قرار دارد با درپوشی کوچک بسته میشود که معمولا با جوهر داخل خودکار، همرنگ است. این خودکار سرپوشی دارد که نوک فلزی خودکار را در هنگامی که با آن نمینویسند، داخل آن سرپوش قرار میدهند. قسمت پایین سرپوش، کمی درازتر است که به جای گیره میتوان از آن استفاده و آن را به جیب آویزان کرد.
اما چنان چه به ما بگویند که دربارهی خودکار پنج سطر به صورت زیبا بنویسیم خواهیم دید که غالبا نمیتوانیم قلم به دست بگیریم و چنین بنویسیم:
خودکار من هنگام استراحت، کلاهش را روی دهانش میگذارد و آرام و بیحرکت در گوشهای به خواب میرود اما اگر تکیهگاهی داشته باشد، به صورت ایستاده نیز میتواند بخوابد. هنگامی که زمان حرکت خودکار فرا رسد، کلاه خود را روی سرش مینهد و چون پا ندارد، روی پنج انگشت دست نویسنده سوار میشود. پوست و گوشت بدن خودکار من به حدی شفاف است که رنگ خون داخل بدنش را میتوان دید. جالب توجه است که رنگ خون و دهان و کلاه آن یکسان است، اما همیشه سرخرنگ نیست، بلکه گاهی نیز سیاه، آبی یا سبزرنگ است و تمامی خون بدنش درون یک رگ بزرگ جای دارد. خودکار من یک چشم کوچک دارد که در میانهی بدنش جای گرفته و شاید هم این چشم برای تنفس آن ساخته شده است. دهان خودکار، گرد و بسیار کوچک است و زبانش گلولهی فلزی کوچکی است که هنگام حرکت روی کاغذ، مرتبا میچرخد و خون بدن خود را به روی کاغذ میمالد و ما اثر آن را بر کاغذ به صورت کلمات میبینیم. هر کلمهای که خودکار مینویسد مقداری از خون و در نتیجه، مقداری از عمر آن کمتر میشود به طوری که همیشه با یک نگاه میتوانیم حدود عمر آن را تعیین کنیم. آن گاه که خونهای بدنش تمام میشود و دیگر نتواند بنویسد، عمرش هم به پایان میرسد.
بنابر این، در ابتدای ورود به عرصهی نوشتن و گام نهادن در مسیر نویسندگی، باید ساده نوشت و سادهنویسی را در نظر داشت و در پی به کارگیری آرایههای ادبی و صنایع لفظی و معنوی و استفاده از زیباییهای بیانی و زبانی نبود؛ بلکه این گونه ساده گفت و ساده سرود:
من به سوی باغ و گلشن میروم
تو نمیآیی نیا من میروم
5. گستردهنویسی
کسی که میخواهد ورزش کند، نخست به نرمش میپردازد و آن که تصمیم دارد در رشتهای ورزشکار شود، ابتدا از تمرینهای کوتاهمدت و ساده و سبک ورزشی در آن رشته شروع میکند و پس از آن که در این گونه تمرینها ورزیده شد، به تمرینهای دشوار و سنگین در آن رشته روی میآورد.
نوشتن و نویسندگی نیز نوعی ورزش کردن است که نخست باید از تمرینهای کوتاه، ساده و سبک در آن آغاز کرد و سپس به تمرینهای مفصّل، دشوار و سنگین در آن پرداخت. نوقلمی که میخواهد از همان روزهای اول، نوشتهای گسترده و مثلا صد صفحهای در موضوعی را به نگارش درآورد، مانند وزنهبرداری است که میخواهد از همان روزهای آغازین، وزنههایی سنگین را بالای سرِ خود بلند کند و حال آن که چنین نوقلمی باید بداند چنان چه میخواهد پرواز را بیاموزد، در ابتدا باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و سپس بالا پریدن را بیاموزد و توجه داشته باشد که پرواز را با پرواز نمیآموزند.
قابل گفتن است که همین نوقلم، اگر نوشتن را با متنی حتی نیم صفحهای شروع کند و کم کم با یک صفحه و دو صفحه و سپس صفحاتی بیشتر ادامه دهد، قطعا به نوشتن و نویسندگی، علاقهمندتر و آهسته آهسته در آن موفقتر میشود؛ زیرا کسی که گام اول را خوب برمیدارد، علاقه و امیدش به برداشتن گام دوم و گامهای بعدی، بیشتر خواهد شد؛ ولی چنین کسی اگر در همان برداشتن گام اول شکست بخورد ممکن است اصلا از ادامه دادن راه، پشیمان و منصرف شود و عطایش را به لقایش ببخشد. از همین رو، نیکو گفتهاند:
رهرو آن نیست که گه تند و گه آهسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
پس نباید از یاد برد که کوزهگری را باید از کوزههای کوچک آغاز کرد، نه بزرگ.
6. نگارش تحقیقی و تحلیلی
تحقیق و تحلیل و استدلال کردن در بارهی هر پدیده و موضوعی و اثبات آن برای مخاطب، کاری آسان نیست و به دانش عمیق، معلومات گسترده، مطالب و فیشهای یادداشتبرداری شده، آگاهی از شیوههای تحقیق و تحلیل و استدلال و جز آن نیاز دارد؛ در حالی که اگر کسی بخواهد همان پدیده و موضوع را برای مخاطب خویش، فقط تعریف و وصف کند و وی را با آن آشنا سازد، کاری به مراتب سادهتر از قبل، پیش روی خود دارد.
به همین دلیل، مثلا فردی که میخواهد داستانهای مولوی در مثنوی را برای خوانندگان خویش، فقط تعریف کند و توضیح دهد، کار وی به مراتب آسانتر از فردی است که میخواهد همین داستانها را به عنوان بهترین شیوهی داستانپردازی در متون و ادبیات فارسی، مطرح و اثبات کند و به تحلیل و استدلال در بارهی آن بپردازد.
با توجه به آن چه گفته شد، آنان که میخواهند گامهای ابتدایی در مسیر نوشتن و نویسندگی را بردارد، لازم است که نخست به نوشتهها و موضوعات وصفی و گزارشی – نه تحقیقی و تحلیلی و استدلالی – روی آورند تا احساس آسانی و انبساط قلمی در هنگام نوشتن کنند و ذوق نویسندگی و شوقشان به این کار، روز به روز افزایش یابد و آن گاه که به قلمی روان و چابک در نوشتن موضوعات وصفی و گزارشی دست یافتند، به نگارش نوشتههای علمی و تحقیقی و موضوعات تحلیلی و استدلالی بپردازند.
7. نگارش مفاهیم عقلی و موضوعات ذهنی
معمولا انسانها با امور و پدیدههای حسی و عینی و ملموس، بهتر میتوانند ارتباط برقرار کنند و از آنها سخن گویند و دربارهی آنها قلم زنند تا امور و پدیدههایی که عقلی و ذهنی و غیر ملموس هستند و دوردست به نظر میآیند.
بهطور مثال، فردی که میخواهد در بارهی آغاز جهان هستی سخن گوید و قلم زند، به کوششی بیشتر و دشوارتر نیازمند است تا شخصی که میخواهد در مورد طلوع خورشید، مطالبی را به زبان آورد یا بر کاغذ نشاند؛ زیرا آن فرد، آغاز جهان هستی را اصلا ندیده است، ولی این شخص، طلوع خورشید را بارها و بارها مشاهده کرده و برایش عینی و محسوس بوده است. به همین دلیل، برای علاقهمندان به نگارش و نویسندگی، شایسته و حتی بایسته است که در آغاز راه، به نوشتن در مورد موضوعات حسی و عینی و پدیدههای طبیعی و ملموس بپردازند و از قلم زدن در بارهی مفاهیم عقلی و ذهنی و غیر ملموس خودداری ورزند تا در نتیجه، احساس کنند که قدرت نوشتن دارند و میتوانند در زمینهی نگارش و نویسندگی، گامهای محکمتر و بلندتری بردارند و به ادامهی این راه، علاقهمندتر و امیدوارتر شوند و پس از طی کردن این مرحله، به نوشتن در زمینهی موضوعات عقلی و ذهنی و غیر ملموس روی آورند.
8. نگارش ابتکاری و نوآورانه
ابتکار و نوآوری در هنگام نوشتن، امری پسندیده و حتی لازم است، ولی این امر برای کسانی است که به درجاتی از دانش و مهارت در نگارش رسیده و به مراتبی از ذوق و تجربه در نویسندگی دست یافتهاند؛ نه برای آنان که در حال بالا رفتن از دامنههای آغازین در قلهی نویسندگی هستند مثلا کسانی که میپندارند از همان شروع نوشتن، باید به این تعریف از نویسندگی عمل کنند که «نویسندگی، عبارت است از نگارش پیامی گیرا با کلامی شیوا» سخت در اشتباهند و چه بسا که از اصل نوشتن نیز بازمانند.
قابل ذکر است که علاقهمندان به نگارش و نویسندگی، نخست باید مقلد خوبی در نوشتن باشند و این تقلید ابتدایی را نباید ناپسند و ناشایست بشمرند و فریاد برآورند: «خلق را تقلیدشان بر باد داد/ ای دو صد لعنت بر این تقلید باد» زیرا این تقلید، پلی است برای رسیدن به ابتکار و نوآوری در نویسندگی، نه در جا زدن و مقلد همیشگی ماندن در آن.
این نکته شایان بیان است که در تقلید ابتدایی، نوقلمان باید نوع نگارش و سبک نویسندگیِ یکی از نویسندگان موفق و بزرگ را الگوی خویش قرار دهند که میپسندند و میتوانند با آثار و نوشتههای او ارتباط حسی و قلمیِ خوبی برقرار کنند تا آن هنگام که نسبتا به چم و خمهای نگارشی و شِگِردهای نویسندگیِ وی دست یابند، البته شایسته است که اینان، فقط از یک نویسنده الگوبرداری نکنند؛ بلکه در مراحل بعدی، از نویسندهگی حرفهای و چیرهدستِ دیگری نیز الگو بگیرند تا سرانجام روزی، خود با قلمی نوآورانه و سبکی مبتکرانه، آثاری جذاب و تأثیرگذار بیافرینند.
9. ترس از انتقاد
بسیاری از انسانها دوست دارند که دیگران تصویر مثبتی از آنان در ذهنشان داشته باشند و به همین دلیل نیز دوست ندارند که از آنان انتقاد شود؛ زیرا گمان میکنند که انتقاد، تصویر مثبت آنان را در اجتماع احیانا به تصویری منفی تبدیل خواهد ساخت.
به همین رو، یکی از اموری که گاه ممکن است مانع نوشتن برای برخی از علاقهمندان به نگارش و نویسندگی شود، این است که میپندارند چنان چه متن یا مطلبی را بنویسد و آن را در معرض دید خوانندگان قرار دهند و احیانا به نقد کشیده شوند، آن تصویر مثبتی که خوانندگان قبلا از آنان داشتهاند، به تصویری منفی تبدیل و آبروی علمی و ادبی و اجتماعیشان در نزد آنان کمرنگ و یا حتی بیرنگ خواهد شد؛ حال آن که چنین افرادی اگر نقد علمی و ادبی از خود را گامی به سوی کمال و تجربهای به سوی موفقیت بدانند و از آن نترسند و نرنجند، همین نگاهشان به نقد، نه فقط مانع نوشتن آنان نخواهد شد، بلکه عاملی مؤثر برای نوشتنِ بهتر و بیشترشان در آینده به شمار خواهد آمد و به گفتهی سعدی: «متکلم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد».
10. یادآوری تلخیهای گذشته
چنان چه کسی قبلا کاری انجام داده که در آن شکست خورده و یا خاطرهای تلخ از آن در ذهنش نقش بسته باشد، هر وقت بخواهد که دوباره آن کار را انجام دهد، گاه ممکن است که آن شکستها و تلخیها مجددا در ذهنش تداعی شوند و قلب و روحش را آزرده سازد.
با توجه به آن چه ذکر شد، چون بعضی از علاقمندان به نگارش و نویسندگی در دوران خردسالی یا نوجوانی و جوانی یا در هنگام تحصیل در دبستان و دبیرستان و جز آن، مطلب یا انشایی را نوشتهاند و دیگران احیانا بر آنان خرده گرفته یا از سوی معلم و همکلاسهایشان بیتوجهی و حتی بیمهری دیدهاند، نمیتوانند اینک قلم به دست گیرند و مطلبی بر کاغذ نویسند و ذوقی از خود نشان دهند؛ زیرا یادآوری آن خاطرههای ناگوار و بیمهریهای آزاردهنده و خردهگیریهای تلخ و ذوقکُشیهای غمبار، مانع نوشتن آنان میشود؛ ولی اینان باید توجه کنند که گذشته، دیگر گذشته است و باید به فراموشی سپرده شود و اینک زمان حال است و باید آن را غنیمت بشمرند؛ چرا که اکنون چیزی غیر از آن چه قبلا بودهاند، هستند و حتی از افکار، معلومات، خلاقیتها و تواناییهای جدیدتر و بهتر و بیشتری برخوردارند. پس باید دوباره قلم به دست گیرند و نوشتن را آغاز کنند و بدانند که همین داشتهها و دانستههای جدید است که در نگارش و نویسندگی به یاری آنان خواهد آمد و به سرمنزل مقصود، رهنمونشان خواهد کرد.
**
در آن چه به قلم آمد، فقط ده مانع نوشتن بیان شد و چه بسا موانع دیگری نیز وجود داشته باشد که البته هر کس میتواند با نگاهی دیگر و دیدگاهی جدیدتر و با استفاده از آن چه گفته شد، به رفع آن موانع پردازد و شور و شوق نویسندگی را دوباره در جان خویش شعلهور سازد؛ چرا که میتواند از سهراب سپهری به خوبی بیاموزد:
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید