رقیه(س) الگوى تربیت فرزند


آن چه از داستان زندگى حضرت رقیه(س) فهمیده مى‏شود این است که این فرزند خردسال اما سترگ امام حسین(ع)، الگوى کامل تربیت فرزند در فرهنگ دینى ماست و کتاب کوچک، اما پرمحتواى زندگانى شریف او، در بر دارنده­ی برترین نگارینه‏هاى اخلاقى و چشم­نوازترین تصویرهاى تربیت سالم و اسلامى است. از این رو گل­برگى از نکات ارزنده و آموزنده در راستاى تربیت صحیح فرزند، پیش­کش ذهن فعال و پرنشاط مخاطبان هشیار مى‏گردد.

  ماهیت و ضرورت تربیت فرزند صالح

 تربیت عبارت از مجموعه روش‏ها و راه­کارهایى است که از آغاز زندگانى انسان، بلکه پیش از آن به کار گرفته مى‏شود تا او در مسیر صحیح رشد و ترقى قرار گیرد و در پرتو این آموزش‏ها، بتواند از انحراف جلوگیرى کرده،  راه سعادت و کمال را در پیش گیرد. در این میان نقش پدر و مادر بسیار حایز اهمیت جلوه مى‏کند. روایات بسیارى در زمینه­ی ضرورت تربیت فرزند و برخوردارى از فرزند صالح در احادیث امامان معصوم(ع) آمده است.

 پیامبر گرامى اسلام(ص) فرمودند: «اَلوَلَدُ الصّالِحُ رَیحَانَه مِن رَیَاحِینِ الجَنَّه؛ فرزند صالح گلى است از بوستان بهشت.» همچنین فرمودند: «مِن سَعَادَه الَّرجُلِ الوَلَدُ الصَّالِحُ؛ فرزند صالح نشانه­ی خوش­بختى فرد است.»1 امام صادق(ع) نیز فرمودند: «مِیرَاثُ اللّهِ مِن عَبدِهِ المُؤمِنِ الوَلَدُ الصَّالِحِ...؛ میراث خداوند به بنده­ی مؤمنش، فرزند صالح است.»2

 از داستان زندگى حضرت رقیه(س) به­خوبى فهمیده مى‏شود که او فرزندى صالح براى پدرى صالح بوده است.

  نام‏گذارى شایسته

 مسئله­ی حایز اهمیتى که در تربیت فرزند نیز مؤثر است، انتخاب نام شایسته براى کودک است. نام‏گذارى شایسته بر کودک، در شکل‏گیرى شخصیت او در بزرگ‏سالى، نقش ویژه‏اى دارد. بسیارى از افراد هستند که در بزرگ‏سالى، نام خود را به جهت عدم برازندگى تغییر مى‏دهند و حتى در برخى از جوانان و یا نوجوانان نیز دیده شده که از گفتن نام اصلى خود، به دلیل سبک و سخیف بودن، پرهیز مى‏نمایند.

 از آن جا که شکوه و جلال مسلمانان موضوعى است که اسلام بدان توجه ویژه دارد، آنان را از نام‏گذارى‏هاى ناشایست و غیرمتین براى فرزندان، باز داشته است. و از آن به­عنوان حق مسلّم بر گردن پدر و مادر تعبیر شده است. «موسى بن بکر» از امام کاظم(ع) روایت مى‏کند:

 «اَوَّلُ مَا یَبَرُّ الرَّجُلُ وَلَدَهُ اَنْ یُسَمِّیهِ بِأِسمٍ حَسَنٍ فَلیُحَسِّن اَحَدُکُمُ اسْمَ وَلَدِهِ؛ نخستین کار نیکى که شخص براى فرزندش انجام مى‏دهد این است که نام نیکو بر او بگذارد. پس شایسته است هر یک از شما نام فرزند خود را نیکو قرار دهد.»3

 همچنین روایت شده فردى نزد رسول خدا(ص) آمد و پرسید: «اى رسول خدا! حق فرزندم بر من چیست؟» فرمود: «نام و تربیتش را نیکو کنى و او را در محیطى خوب پرورش دهى.»4  امام صادق(ع) در سخنى فراگیر و کامل در پاسخ «ابن حمید»، که براى مشورت در مورد انتخاب نامى براى فرزندش شرف‏یاب شده بود فرمودند: «از نام‏هایى که بندگى خداى را مى‏رساند بر او بگذار.»5

 گذشته از این مطلب، احادیثى مبتنى بر تغییر برخى نام‏ها توسط اهل بیت(ع) موجود است که این گونه ناخرسندى خود را از گذاشتن این دسته نام‏ها اذعان داشته‏اند.6 آن سان که آورده‏اند رسول خدا(ص) نام افراد و اماکنى که زیبنده نبوده تغییر مى‏داده‏اند. «یعقوب سراج» مى‏گوید:

روزى نزد امام صادق(ع) رفتم و دیدم نزدیک گهواره­ی فرزندش موسى(ع) ایستاده است. سلام کردم. امام پاسخ داد... و سپس فرمود: «برو و اسمى را که دیروز براى دخترت نهاده‏اى تغییر ده زیرا آن اسم را خداوند دوست ندارد.» من از غیب­گویى امام شگفت­زده شدم. من نام دخترم را حمیرا گذاشته بودم. امام فرمود: «دستورهاى فرزندم [موسى بن جعفر] را مورد پیروى و اطاعت قرار ده تا رستگار شوى». من نیز نام دخترم را تغییر دادم!7

 حال ببینیم در مرام اهل بیت عصمت و طهارت(ع) نام‏گذارى‏ها به چه شکل بوده است. «عبد الرحمن بن محمد» مى‏گوید: "معاویه، «مروان بن حکم» را بر مدینه گماشته بود و به او دستور داده بود تا با جوانان بنى‏هاشم سخت‏گیرى نماید. روزى امام سجاد(ع) نزد مروان فرا خوانده شد. مروان از او پرسید: «اسمت چیست؟» فرمود: «على بن الحسین(ع).» او با این که مى‏دانست دوباره پرسید: «نام برادرت چیست؟» امام پاسخ داد: «على.» مروان پوزخندى زد و به طعنه گفت: «على و على؟!» [چند على در یک خانواده؟] پدرت چه در سر داشته که نام همه­ی شما را على گذاشته است؟ امام، نزد پدر بزرگوارش امام حسین(ع) رفت و جریان را باز گفت. امام حسین(ع) فرمود:

 واى بر پسر زن چشم آبى دبّاغ! اگر خداوند بر من صد پسر هم عنایت کند دوست دارم نام همگى آنان را على بگذارم.8"

 همچنین در بزرگ­داشت نام فاطمه(س) روایت شده «سکونى» که از اصحاب و یاران امام صادق(ع) بود نزد ایشان آمد و عرض کرد که خداوند به او دخترى عنایت کرده و او نیز نامش را فاطمه نهاده است. امام با شنیدن نام فاطمه منقلب شد. سر را پایین انداخت، دست بر پیشانى گذاشت و چند بار این نام را زمزمه کرد و سپس فرمود: «آه، آه، آه! حال که او را فاطمه نامیدى او را ناسزا نگو و کتک نزن.»9

 در این راستا آمده است امیرالمؤمنین(ع)، با این که نام مادر و دو تن از همسران­شان فاطمه بود، نام یکى از دختران خود را نیز فاطمه نهادند.10 نیز نگاشته‏اند که شدت علاقه به حضرت زهرا(س) در اهل بیت(ع) به گونه‏اى بود که امام کاظم(ع) نام چهار دختر خود را فاطمه گذاشتند؛ فاطمه­ی کبرى، فاطمه­ی وسطى، فاطمه­ی صغرى، فاطمه­ی اخرى که به فواطم اربعه شهرت یافتند.11 امام رضا(ع) نیز فرمودند: «لایَدخُلُ الفَقرَ بَیتاً فِیهِ اسْمُ فَاطِمَة مِنَ النِّسَاءِ؛ در خانه‏اى که نام یکى از زنان فاطمه باشد محرومیت داخل نمى‏شود.»12

 این ویژگى در خانواده­ی امام حسین(ع) نیز دیده مى‏شود و فاطمه­ی کبرى و فاطمه­ی صغرى از دختران او به شمار مى‏روند.13 بعید نیست که نام حضرت رقیه(س) نیز فاطمه بوده باشد. امام به دلیل احترام ویژه‏اى که نسبت به پدر و مادر بزرگوارشان داشتند، نام فرزندان خود را على و فاطمه مى‏نهادند. این در حالى بود که فضاى سرکوب شیعیان، بر جامعه حاکم شده و رعب و وحشت بر سر آنان که نام فرزندان خود را به این دو نام مى‏نهادند، سایه افکنده بود. امام حسین(ع) نیز در این فضاى تهدید و ارعاب، دست به مبارزه‏اى آشکار زده، با این نام‏گذارى، به پاس­داشت جایگاه و احترام این دو دُردانه­ی آفرینش بر مى‏خیزد.

 این موضوع سالیان متمادى در بین اهل بیت(ع) دنبال مى‏شود. در محیط مسمومى که معاویه بر جامعه­ی مسلمانان - با دستور به سبّ على(ع) - ایجاد کرده بود14و هزاران منبر على(ع) را لعن مى‏نمودند، امام حسین(ع) دست به حرکتى اعتراض‏آمیز و شفاف در این عرصه زد و نام دختران خود را فاطمه و نام پسران را على نهاد.15 ناگفته پیداست که امام حسین(ع) با این نام‏گذارى چه اهداف بلندى را دنبال مى‏نموده‏اند.

 امروز نیز مى‏توان با تأسى به این آموزگار سترگ شهادت و پیروى از سیره­ی اخلاقى و اعتقادى ایشان، فضاى جامعه را با این نام‏ها بیشتر آراست و به موضوع نام‏گذارى شایسته، روی­کرد و التفات بیشترى نشان داد. نباید این نام‏ها را قدیمى، سنتى و غیر روزآمد پنداشت و فریفته­ی تهاجم گسترده­ی فرهنگ بیگانه شد. به یاد داشته باشیم که متمدن بودن، در تقلید و پیروى کورکورانه از فرهنگ بیگانه معنا نمى‏یابد بلکه تمدن هر ملت وابستگى مستقیم به پیشینه­ی غنى تاریخى و پای­بندى به سنت‏هاى آیینى آن ملت دارد؛ نه به تغییر هر روز­ه­ى سنت‏ها و عدم ثبات و از هم گسیختگى فرهنگى و سنتى.

 لزوم تربیت فرزند از سنین کودکى

 همان گونه که کارشناسان تربیت کودک نیز بدان اذعان دارند، بهترین دوره براى تربیت فرزند، دوران کودکى است زیرا در این سنین حس تقلید و نیز حس پذیرش آموزه‏هاى تربیتى، در سطح بالایى از توانمندى قرار دارد و کودک به­خوبى آن‏ چه را که به او آموخته شود، فرا مى‏گیرد. امیرالمؤمنین(ع) به فرزند خود امام مجتبى(ع) مى­فرماید: «اِنَّمَا قَلبُ الحَدَثِ کَالارضِ الخَالِیَه مَا اُلقَِى فِیهَا مِن شَى‏ءٍ قَبِلَتهُ فَبَادَرتُکَ بِالاَدَبِ قَبلَ اَن یَقسُوَ وَ یَشتَغِلَ لُبُّکَ لِتَستَقبِلَ بِجِدِّ رَأیِکَ مِن الاَمرِ مَا قَد کَفَاکَ اَهلُ التَّجَارِبِ بُغیَتَهُ وَ تَجرِبَتَهُ؛ قلب کودک نورس همانند زمین کاشته نشده، آماده­ی پذیرش هر بذرى است که در آن پاشیده شود. از این رو در تربیت تو شتاب کردم - پیش از آن که دل تو سخت شود و اندیشه‏ات به چیز دیگرى مشغول گردد - تا به استقبال کارهایى بشتابى که صاحبان تجربه، زحمت آزمودن آن را کشیده‏اند و تو را از تلاش و یافتن بى‏نیاز ساخته‏اند.»16

 رسول خدا(ص) در مورد تربیت از سنین کودکى فرمودند: «مَن رَبّى صَغِیراً حَتَى یَقُولُ لااِلَهَ اِلاّ اللَّه لَمْ یُحَاسِبهُ اللَّهُ؛ هر کس فرزندش را از کودکى تربیت کند تا وقتى که او بتواند بگوید لا اله الا الله خداوند از او حساب نخواهد کشید.»17

 حضرت رقیه(س) در دامان آموزگاران بزرگى چون امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، حضرت زینب(س) و حضرت عباس(ع) درس آموخته و هم‏بازى‏اى چون امام باقر(ع) داشته و در محیطى رشد و نمو کرده که همگى اعضاى خانواده و بستگان آن، بهترین فضا را براى تربیت یک فرزند فراهم آورده بودند.

  توجه به عواطف کودکانه

 رشد معنوى و تربیت اخلاقى، مستلزم پرورش سالم عواطف کودک است و بخش مهمى از وظیفه و مسئولیت سنگین تربیت فرزند را بر دوش پدر و مادر مى‏گذارد. در این زمینه نیز روایات بسیارى وارد شده است. امام صادق(ع) فرمودند: «اِنَّ اللَّه لَیَرحَمُ العَبدُ لِشِدَّه حُبِّهِ لِوَلَدِه؛ همانا پروردگار بنده‏اش را به دلیل زیادى مهرورزى نسبت به کودک خود مى‏بخشاید.18

 همچنین از رسول خدا(ص) روایت شده است: «مَن قَبَّلَ وَلَدَهُ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَه وَ مَن فَرَّحَه  فَرَّحَهُ اللَّهُ یَوم القِیَامَه؛ هر کس فرزند خود را ببوسد خدا بر او پاداشى مى‏نویسد و هر کس فرزندش را خوش­حال کند خدا او را در روز رستاخیز شاد مى‏گرداند».19

 و در جاى دیگرى فرمودند: «اُحِبُّوا الصِّبیَانَ وَ ارْحَمُوهُم؛ کودکان را دوست بدارید و نسبت به آنان مهرورز باشید.»20

 نوشته‏اند روزى مردى خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید و عرض کرد: «اى رسول خدا! من ده فرزند دارم ولى هرگز کودکم را نبوسیده‏ام». پیامبر اکرم(ص) فرمود: «کسى که رحم نکند [مورد] رحم [واقع] نمى‏شود.»21

 داستان‏هاى زیادى از محبت ایشان به کودکان وارد شده است. نوشته‏اند روزى پیامبر اکرم(ص) مشغول خواندن نماز ظهر [به جماعت] بودند ولى مردم دیدند که پیامبر(ص) دو رکعت پایانى نماز را سریع‏تر به جاى آوردند [و مستحبات را کنار گذاشتند]. وقتى که نماز تمام شد مردم با خود گفتند: آیا در اثناى نماز اتفاقى افتاد [که پیامبر(ص) نماز را سریع‏تر خواندند]؟ پیامبر(ص) پاسخ داد: «مگر شما صداى گریه و فریاد کودک را نشنیدید!» [من نماز را تندتر خواندم تا زودتر آن کودک را آرام سازند] 22

پیامبر(ص) حتى گاه با کودکان بازى مى‏کردند و مى‏فرمودند: «مَن کانَ عِندَهُ صَبِىٌّ فَلْیَتَصَابَ لَهُ؛ هر کس در خانه کودکى دارد باید خود را به کودکى بزند (با او بازى کند).»23

 از «ام خالد» دختر «خالد بن سعید» روایت شده: «من در دوران کودکى نزد پیامبر اکرم(ص) بودم. انگشتر ایشان توجه مرا به خود جلب کرد. خواستم با آن بازى کنم که پدرم مانع شد و بر سر من فریاد کشید اما پیامبر(ص) فرمود: "به او کارى نداشته باش[بگذار بازى بکند]." سپس سه بار به من فرمود: "خدا به تو طول عمر بدهد."»24

 در جریان وداع امام حسین(ع) با رقیه(س) نیز مى‏بینیم که امام کاملاً به عواطف کودکانه­ی دخترش توجه مى‏کند و با اظهار محبت شایان، در آن گیر و دار جنگ و خون­ریزى و شهادت، به نیازهاى عاطفى او پاسخ مى‏دهد و جنگ و جهاد، هرگز سبب بى‏توجهى ایشان به او نمى‏شود. جاى شگفتى دارد که با آن همه مصیبت و سختى‏ که امام در واپسین ساعات روز عاشورا بر قلبش وارد آمده است و در آن هنگام که میان آن همه دشمن خون­خوار یکّه و تنها باقى مانده، همچنان محبت به دخترکى براى او اهمیت دارد. وقتى امام براى وداع واپسین به خیمه‏ها مى‏آید، هنگام بازگشت و ادامه­ی نبرد، رقیه(س) مانع رفتن او مى‏شود اما امام از مرکب پیاده شده،  او را مورد نوازش قرار مى‏دهد. حتى بر زمین مى‏نشیند و با فراغ کامل او را نوازش مى‏کند.

 این آموزه، درس بزرگى براى ره­روان خط سرخ حسینى(ع) است که هرگز خانواده و نیازهاى عاطفى کودکان را مورد بى‏توجهى قرار ندهند.

 رعایت حدود محبت و اظهار علاقه

 با این که در اسلام سفارش فراوانى مبنى بر اظهار علاقه نسبت به کودکان شده است اما این مهرورزى و علاقه نباید مصالح واقعى را تحت‏ الشعاع قرار بدهد، بلکه مى‏بایستى با اظهارِ محبتِ مهار شده با کودکان رفتار کرد؛ چرا که در برخى از موارد باعث فدا شدن مصالح بزرگ­ترى شده، یا موجب سوء استفاده کردن کودک و در اصطلاح عامیانه لوس شدن او مى‏گردد. نوازش‏هاى بدون حد و حصر و توجیه نشده و خارج از حد اعتدال، پیامدهاى سوئى را در روان کودک بر جاى مى‏گذارد. پرتوقعى، زودرنجى، ضعف در برابر مشکلات، ناامیدى، عقده­ی حقارت، سرخوردگى از اجتماع و بسیارى فشارهاى روانى دیگر، زاییده­ی ارتباطات مهرآمیز افراطى با کودک است. امام باقر(ع) در این راستا مى‏فرماید: «شَرُّ الابَاءِ مَن دَعَاهُ البِرُّ اِلَى الاِفرَاطِ وَ شَرُّ الاَبنَاءِ مَن دَعَاه التَّقصِیرِ اِلَى العُقُوقِ؛ بدترین پدران کسى است که [در نیکى از حد اعتدال خارج شود و] به زیاده‏روى بگراید و بدترین فرزندان فرزندى است که در اثر کوتاهى پدر و مادر [در انجام وظیفه، کارى کند که] به عاق والدین دچار شود.»25

 نگاشته‏اند روزى جمعى از دوستان به منزل امام باقر(ع) آمدند. یکى از فرزندان خردسال ایشان دچار تب شدید و بیمارى سختى بود. امام نیز از این موضوع سخت ناراحت بودند به گونه‏اى که آرامش نداشته، آثار اندوه از چهره‏شان خوانده مى‏شد. مهمانان با مشاهده­ی سیماى اندوهگین امام، بر حال ایشان نگران شده، با خود گفتند اگر این فرزند از دنیا برود حتماً از اندوه و پریشانى براى امام اتفاقى مى‏افتد. در همین اثنا، صداى گریه­ی زنان از اتاق مجاور شنیده شد و همگى دانستیم که براى کودک اتفاقى افتاده. اندکى بعد با خبر شدیم که فرزند خردسال امام از دنیا رفته است. امام به اتاق مجاور رفت و پس از ساعتى بازگشت اما بر خلاف انتظار حاضرین، دیگر در چهره­ی ایشان اثرى از پریشانى دیده نشد، به امام عرض کردند: «وقتى که ما نزد شما آمدیم به گونه‏اى پریشان بودید که ما ناراحت حال شما شدیم [اما اینک اثرى از ناراحتى در شما نمى‏بینیم!]» امام فرمودند: «ما نیز [مثل شما] دوست داریم که عزیزان‏مان تن­درست و به دور از آسیب باشند ولى زمانى که امر الهى سر رسید و تقدیر خدا محقق گردید [گردن نهادن در برابر] امر خدا براى‏مان عزیزتر است.»26

 به بیان دیگر، درست است که محبت به فرزند جایگاه ویژه‏اى دارد اما نباید همه چیز را فداى آن نمود و از وظیفه­ی اصلى سر باز زد. اگر چه گریه­ی رقیه(س) قلب امام حسین(ع) را مى‏آزارد و تلاش فراوانى نیز در آرام کردن او مى‏کند اما این موضوع هرگز باعث نمى‏شود که ایشان از جنگ و جهاد منصرف شود و یا با ذلت­پذیرى، از دشمن تقاضاى گذشت و عدم مبارزه نماید. امام در عین حالى که دختر را آرام مى‏کند، به سوى سرنوشت از پیش تعیین­شده و قضاى محقق الهى گام بر مى‏دارد و دل­بستگى به زن و فرزند، مانع انجام تکلیف او نشده و  حتى باعث کوچک‏ترین لغزش و خدشه‏اى در ایشان نمى‏گردد. این درس در کنار آموزه­ی پیشین، درسى انسان‏ساز را تشکیل مى‏دهد و حسینى زیستن و حسینى رفتن را به دوست‏دارانش مى‏آموزد. 

 توجه عاطفى بیشتر به دختر

 اسلام بین دختر و پسر تفاوت نمى‏گذارد و ملاک برترى را در تقوا مى‏داند، چرا که پسر شدن نوزاد در اختیار کسى نیست و خداوند است که به هر کس بخواهد دختر و به هر کس که خواست پسر مى‏دهد. مهم این است که فرزند، سالم و صالح باشد. قرآن کریم مى‏فرماید:

 «وَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ اَو یُزَوِّجُهُم ذُکْرَاناً وَ اِنَاثاً وَ یَجعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً اِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ؛ خداوند به هر که بخواهد دختر و به هر که بخواهد پسر مى‏دهد و یا پسر و دختر را باهم به وى عطا مى‏کند و آن که را بخواهد نازا مى‏نماید به درستى که او داناى تواناست.»27

 اسلام شدیدا سنت ناپسند و جاهلى اکراه از دختر داشتن را رد مى‏کند و بر خلاف افکار ظاهربین که پسر را بیشتر دوست مى‏دارند، در بعضى از موارد دختر را برتر از پسر قلمداد مى‏کند و دلیل آن را وجود پاره‏اى از ویژگى‏هاى ذاتى که در درون آن­هاست، تلقى مى‏نماید. رسول خدا(ص) در این باره مى‏فرماید: «نِعمَ الوَلَدُ البَنَاتُ مُلَطِّفَاتٌ مُجَهِّزَاتٌ مُؤمِنَاتٌ مُبَارَکاتٌ مُفَلَّیَاتٌ؛ دختران چه فرزندان خوبى هستند؛ با لطافت و مهربان، آماده به خدمت­رسانى، یار و غم­خوار [اعضاى خانواده]، بابرکت و پاکیزه­کننده [در خانواده براى پدر و مادر ] هستند.28

 و نیز فرمودند: «اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى الاُناثِ اَرَقٌّ مِنهُ عَلَى الذُّکُورِ؛ خداوند متعال بر دختران مهربان‏تر است تا پسران»29 چرا که روحیات آنان لطیف‏تر و شکننده‏تر است. «حسین بن سعید» مى‏گوید: «یکى از دوستان ما صاحب دخترى شد. نزد امام صادق(ع) آمد. امام او را ناراحت و اندوه­زده دید و چون دانست که دلیل ناراحتى او دختردار شدنش است به او فرمود: "اگر خدا به تو الهام کند که آیا من براى تو چیزى انتخاب کنم یا خودت، چه پاسخ مى‏دهى؟" مرد گفت: "مى‏گویم خدایا تو برایم انتخاب کن." امام فرمود: "اکنون هم خدا براى تو دختر را برگزیده است. آن مرد بزرگ و عالم که همراه حضرت موسى(ع) بود، خضر(ع)، پسرى را کشت و خدا به جاى آن دخترى به پدر و مادرش ارزانى داشت که از نسل آن دختر هفتاد پیامبر متولد شد. بدان که این است معناى آیه­ی شریفه که خداوند بلندمرتبه و بزرگ مى‏فرماید: "خواستیم براى پدر و مادر [که به جاى آن پسر کشته شده] کسى که پاکیزه‏تر و بهتر است جانشین گردد."»30

 همچنین روایت کرده‏اند امام صادق(ع) به شخصى که در مدینه ازدواج کرده بود فرمود: «ازدواج خود را چگونه دیدى؟» پاسخ داد: «هیچ مردى هیچ گونه خوبى در زنى نیافته مگر آن که من همه­ی آن را در همسر خود دیده‏ام مگر این که او در کارى به من خیانت کرده است.»

 امام پرسید: «چه خیانتى؟» پاسخ داد: «دختر به دنیا آورده!» امام پرسید: «مگر تو از داشتن دختر ناراحتى؟ به درستى که خداوند بلند مرتبه و بزرگ فرمود: "نمى‏دانید که کدام یک از پدران و پسران­تان سودشان به شما نزدیک‏تر است [و بیشتر به نفع شما هستند]"»31

در برخى موارد دختران برترى نیز دارند. امام صادق(ع) فرمود: «البَنَاتُ حَسَنَاتٌ وَ البَنُونُ نِعمَه وَ اِنَّما یُثَابُ عَلَى الحَسَنَاتِ و یُسألُ عَنِ النِعمَه؛ دختران نیکى و پسران نعمت‏اند و همانا بر نیکى‏ها پاداش می­دهند و از نعمت‏ها سؤال مى‏شود.»32

 همچنین به مردى که از دختردار شدن خود ناراحت بود فرمودند: «به من خبر رسیده خدا به تو دخترى داده ولى موجب خشم و ناراحتى تو شده. از او به تو زیانى نخواهد رسید. او گلى است که تو آن را مى‏بویى و خدا روزى‏اش را خود فراهم مى‏کند [و تو براى مخارج او به زحمت نیفتاده، روزى‏اش را با خود مى‏آورد] و بدان که رسول خدا(ص) هم پدر دختران بودند [و بیشتر دختر داشتند]»33

 اسلام با در نظر داشتن روحیات لطیف دختر، به والدین دستور داده که در برخى از رفتارهاى خانوادگى مانند تقسیم هدایا، دختران را مقدم شمارند. رسول خدا(ص) فرمودند:

 کسى که به بازار برود و براى خانواده‏اش چیزى به عنوان هدیه یا سوغات بخرد، همانند کسى است که به مستمندان صدقه مى‏دهد [و اجرى برابر آن مى‏برد] اما باید [به جهت رعایت روحیه­ی لطیف دختر] ابتدا هدیه یا سوغاتى را به دختر بدهد. زیرا هر کس دخترش را شاد کند گویى فردى از فرزندان اسماعیل(ع) را از بند رهانیده است.34

 در صفحه‏هاى گذشته گفته شد که امام حسین(ع) پیوند عاطفى قوى‏ترى با حضرت رقیه(س) - به نسبت  دیگر فرزندانش - داشته و به او اظهار علاقه­ی بیشترى مى‏نموده است. این ارتباط عاطفى استوار، نمودهاى بارزى در صحنه روز عاشورا بین امام حسین(ع) و رقیه(س) از خود بر جاى مى‏گذارد. این پیوند همچنان مستحکم باقى مى‏ماند به گونه‏اى که حتى پس از شهادت امام نیز شتاب و فعالیت بیشترى به خود مى‏گیرد تا آن جا که علت وفات حضرت رقیه(س) را اندوه بیش از حد ناشى از فراق پدر ذکر کرده‏اند. این موضوع در جریاناتى که بین راه کوفه تا شام و نیز در خرابه روى مى‏دهد به خوبى دیده می­شود.

 آموزش‏هاى دینى و تقویت مبانى اعتقادى کودک

 بدون تردید، یادگیرى از مهم‏ترین فرآیندهاى روانى است که زمینه‏هاى آن از سنین کودکى شکل مى‏گیرد و به تدریج با بالا رفتن سن کودک، استعدادهاى او نیز در این راستا بیشتر شکوفا مى‏شود. کودک به دلیل داشتن حس قوى تقلید در درونش، تلاش مى‏کند تا رفتارى همسان با والدین خود بازسازى کند. وجود این حس، کمک فراوانى به او در یادگیرى مى‏نماید. والدین نیز مى‏بایست از این حس قوى به سود فرزند خود بهره‏بردارى کنند و با آموزش‏هاى ابتدایى، کم کم زمینه‏هاى آشنایى با تعالیم دینى و مبانى اعتقادى به­ویژه نماز را در او به وجود آورند.

 امام صادق(ع) مى‏فرماید: «هنگامى که کودک به سه­سالگى رسید لا اله الا اللّه را به او بیاموزید و او را رها کنید (همین مقدار کافى است). وقتى هفت­ماه دیگر گذشت، محمد رسول اللّه(ص) را به او آموزش دهید و سپس او را رها کنید تا چهارساله شود. آن گاه صلوات فرستادن را به او بیاموزید. در پنج­سالگى به او سمت راست و چپ را آموزش دهید و قبله را نشان او داده، بگویید سجده کند. آن گاه او را تا شش­سالگى واگذارید، فقط پیش روى او نماز بخوانید و رکوع و سجود را یادش دهید تا هفت سالش هم تمام شود. وقتى هفت­سالگى را پشت سر گذاشت، وضو ساختن را به او تعلیم دهید و به او بگویید نماز بخواند تا هنگامى که نه ساله شد وضو و نماز را به نیکى فرا آموخته باشد؛ و هنگامى که آن دو را به خوبى یاد گرفت خدا پدر و مادرش را به دلیل این آموزش، خواهد آمرزید».35

 برخى نگاشته‏اند در اثر آموزش‏هاى دینى و اعتقادى امام حسین(ع)، هر روز هنگام نماز که مى‏شد، حضرت رقیه(س) سجاده­ی پدر را پهن کرده، نماز گزاردن پدر را مى‏نگریست. او ظهر عاشورا نیز طبق عادت روزانه‏اش، چنین کارى را انجام مى‏دهد و منتظر پدر مى‏شود اما هر چه منتظر مى‏شود پدرش باز نمى‏گردد و...36  پرواضح است که امام حسین(ع) تلاش گسترده‏اى را بر این گونه تربیت‏ها نسبت به فرزند خود مبذول مى‏داشته است.

 تعلیم دیگر آموزش‏هاى لازم و ارتقاء سطح دانش و معرفت

 گذشته از ضرورت تعلیم کودک و آشنا نمودن او با اصول اعتقادى، آموزش‏هاى دیگرى نیز - و لو در حد آشنایى - براى کودکِ در حال رشد ضرورى است.37 امام صادق(ع) به «جمیل بن درّاج» فرمودند: «بَادِرُوا اَحدَاثَکُم بِالحَدِیثِ قَبلَ اَن تَسبِقَکُم اِلَیهِم المُرجِئَه؛ فرزندان‏تان را با کلام [ما] آشنا کنید پیش از آن که مرجئه [و دیگر فرقه‏هاى منحرف عقیدتى] بر شما سبقت بگیرند [و آنان را منحرف سازند].» و نیز: «عَلِّمُوا صِبیَانَکُم مِن عِلمِنَا مَا یَنفَعُهُم اللَّهُ بِهِ لا تَغلِبَ عَلَیهِمُ المُرجِئَةُ بِرَأیِهَا؛ کودکان‏تان را به دانش ما آموزش دهید که براى آنان سودمند است تا مرجئه [و منحرفین] با دیدگاه‏هاى خویش آنان را مغلوب خود نسازند»38

 اهل بیت عصمت و طهارت(ع) همواره عنایت ویژه‏اى به آموزش فرزند و بالا بردن سطح درک و معرفت او نشان مى‏دادند. نوشته‏اند روزى امیرالمؤمنین على(ع) در ایام طفولیت اباالفضل العباس(ع)، او و خواهرش زینب(س) را در برابر خود نشاند و به عباس (ع) فرمود: «بگو یک!» عباس گفت: «یک.» امام که مى‏خواست شمردن را به او بیاموزد فرمود: «بگو دو!» عباس(ع) پاسخ داد: «شرم دارم با زبانى که با آن یک گفته‏ام [و به یگانگى خدا شهادت داده‏ام]، بگویم دو.» امام(ع) چشمان پسرش را بوسید و رو کرد به زینب(س) که در سمت چپ او نشسته بود. زینب(س) از پدر پرسید: «پدر جان! آیا ما را دوست دارى؟» امام پاسخ داد: «بله دخترم! فرزندان ما جگرگوشه‏هاى‏مان هستند.» حضرت زینب(س) گفت: «دو محبت هستند که با هم در قلب مؤمن جمع نمى‏شوند؛ محبت خدا و محبت فرزندان. حال که از محبت ما گزیرى نیست پس مهربانى و عطوفت از آنِ ما باشد و محبت خالص از آنِ خدا». این موضوع باعث شد که محبت آن دو، در دل امام بیشتر شود.39

 به داستان زندگى حضرت رقیه(س) باز گردیم. جملاتى که حضرت رقیه(س) در دیدار با سر بریده­ی پدر عنوان مى‏کند حاکى از معرفتى ژرف و درکى بالا از مسائل، در وجود این دخترک خردسال است. رقیه(س) با دیدن سر بریده­ی پدر از گریه دست مى‏کشد و با گفتن جمله‏هایى رسا و نغز، معرفتى را که نتیجه­ی پرورش یافتن در مکتب اهل‏بیت(ع) است، به نمایش مى‏گذارد. او بدون عنوان کردن خواسته‏هاى کودکانه، با چند پرسش و خواسته­، همه­ی حرف‏هایش را با پدر مى‏زند؛

 اى پدر! چه کسى صورتت را با خون سرت رنگین کرد؟ چه کسى رگ‏هاى گلویت را برید؟ چه کسى مرا در این خردسالى یتیمم کرد؟ چه کسى بانوان را در پناه خود مى‏گیرد؟ چه کسى زنان بیوه­شده را آشیان مى‏دهد؟ چه کسى اشک از چشم‏هاى اشک­بار پاک مى‏کند؟ چه کسى زنان آواره را مأوا مى‏دهد؟ چه کسى موهاى پریشان‏مان را مى‏پوشاند؟ پس از تو چه کسى... واى بر خوارى پس از تو؟ واى از غریبى! کاش پیش از دیدن این روز کور مى‏شدم! کاش چهره در خاک مى‏بردم و محاسن تو را خونین نمى‏دیدم.40

 و با این چند پرسش، جریان روز عاشورا را براى همه یادآورى و از ستم‏کاران شکایت مى‏کند. او از بى‏پناهى بانوان بدون پوشش، آوارگى زنان بى‏سر و سامان و اسیر و از مشکلات آینده­ی آنان مى‏پرسد. او با این سخنان، از روی­دادهاى اسیرى و سرگردانى اهل حرم و حرمت‏شکنى از آنان در شهرهاى گوناگون پیش پدر شکوه مى‏کند. این پرسش‏ها به خوبى افق معرفتى حضرت رقیه(س) را نشان مى‏دهد که چگونه به واقعه­ی کربلا مى‏نگریسته و با همان سن کم چگونه همه­ی آن مسایل را به خوبى درک مى‏کرده است. این در حالى است که او هنوز در بند به سر مى‏برد و طعم رهایى را نچشیده است. در پایان نیز با سه آرزو، اندوه دل خویش را آشکار مى‏کند سپس مظلومانه جان به جان آفرین تسلیم مى‏نماید. با این جمله‏هاى پر محتوا، همه­ی مصیبت‏ها را از آغاز تا انجام یادآورى مى‏کند و با آن، ترسیمى از بهترین آموزه الگوی تربیتى از خود، براى یک خانواده­ی مسلمان و معتقد بر جاى مى‏گذارد که فرزندان‏شان را این چنین تربیت کنند و از همان کودکى، آنان را از درک و اندیشه­ی والاى اسلامى برخوردار سازند.

 

پی­نوشت­ها

1.      وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج15، ص97.

2.      همان، ج15، ص98.

3.      همان، ص122؛ فروع کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج2، ص86.

4.      وسائل الشیعه، ج14، ص124.

5.      همان، ج15، ص125؛ فروع کافی، ج2، ص86.

6.      همان، ص122.

7.      همان، ص123.

8.      همان، ص128؛ فروع کافی، ج2، ص86.

9.      فروع کافی، ج2، ص48.

10. الارشاد، ج1، ص215.

11. همان، ج2، ص344؛ بحار الانوار، ج48، ص317؛ تذکره الخواص، ص351.

12. وسائل الشیعه، ج15، ص129.

13. تذکره الخواص، ص278.

14. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج11، ص49.

15. همان، ج11، ص44، شذرات الذهب، ج1، ص148؛ بحار الانوار، ج44، ص125.

16. نهج البلاغه، (دشتی)، نامه­ی 31، ص522.

17. ارشاد القلوب، ابو محمد الحسن الدیلمی، ص225.

18. وسائل الشیعه، ج21، ص483.

19. همان، ج21، ص475.

20. همان، ص483.

21. همان، ج15، ص203.

22. همان، ج15، ص198؛ فروع کافی، ج2، ص94.

23. همان، ص213.

24. الاسلام و الاسره، ابراهیم معوض، ص110.

25. تاریخ یعقوبی، احمد بن واضح یعقوبی، ج2، ص486.

26. بحار الانوار، ج11، ص86؛ عیون الاخبار، عبدالله بن قتیبه الدینوری، ج3، ص66.

27.  شوری، آیه­ی 49.

28. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری طبرسی، ج15، ص115؛ وسائل الشیعه، ج15، ص100، فروع کافی، ج2، ص82.

29. وسائل الشیعه، ج15، ص104؛ فروع کافی، ج2، ص82.

30. کهف، آیه­ی 18؛ وسائل الشیعه، ج15، ص102؛ مستدرک الوسائل، ج15، ص 117؛ فروع کافی، ج2، ص83.

31. نساء، آیه­ی 11؛ وسائل الشیعه، ج15، ص101؛ فروع کافی، ج2، ص82.

32. وسائل الشیعه، ج15، ص104؛ فروع کافی، ج2، ص82.

33. همان، ج15، ص102؛ فروع کافی، ج2، ص82.

34. بحار الانوار، ج23، ص116؛ مستدرک الوسائل، ج15، ص118.

35. وسائل الشیعه، ج15، ص193.

36. حضرت رقیه، ص55، به نقل از سرور المؤمنین.

37. فروع کافی، ج2، ص94.

38. الخصال، شیخ صدوق، ج2، ص157.

39. مستدرک الوسائل، ج15، ص215.

40. معالی السبطین، ج2، ص171.