نویسنده

 

گفت­وگو با کلر ژوبرت- مولف، مترجم و تصویرگر

کلر ژوبرت متولد فرانسه است و در رشته‌های کارشناسی علوم تربیتی و کارشناسی ارشد ادبیات کودکان از راه دور در دو دانشگاه فرانسوی تحصیل کرده است و علاوه بر آن تحصیلات حوزوی نیز دارد. وی از هنگامی که به ایران آمده است با علاقه­ی فراوانی به فراگیری زبان فارسی پرداخته و به کار ترجمه­ی کتاب و مقاله از فارسی به فرانسه مشغول شده است. پس از چند سال نیز به تألیف و تصویرگری کتاب­های کودکان روی آورده است.

با توجه به این که به تازگی کتاب «خداحافظ راکون پیر» از ایشان در «جشنواره­ی کتاب سلام» رتبه­ کسب کرده است، گفت­وگویی کوتاه و خودمانی با ایشان ترتیب دادیم.

 

خانم ژوبرت ابتدا از خودتان برای خوانندگان بخش هنری مجله­ی ما بگویید.

49 سال سن دارم و در فرانسه، در یک خانواده­ی مسیحی کاتولیک بزرگ شدم. در نوجوانی به­خاطر بعضی از مسائل، کم­کم از مسیحیت وابسته به کلیسا فاصله گرفتم و پس از جست­وجو در ادیان و مکاتب مختلف، سرانجام در سن 19 سالگی مسلمان شدم. حدود دو سال و نیم بعد با همسرم که ایرانی است ازدواج کردم و از سال 1362 مقیم ایران شدیم.

 

با توجه به این که در سال‌های گذشته مشغول کار فرهنگی در حوزه­ی کتاب بودید، آثاری را که تا به حال تالیف و یا ترجمه کرده‌اید نام ببرید؛ البته با ذکر جوایزی که تا به حال این کتب کسب کرده‌اند.

در ایران اولین کتابم که «درخت سوخته» نام داشت، در سال 1375 منتشر شد و پس از آن، هشت کتاب تالیفی دیگرم چاپ شدند. «نقاش چهره‌ها» و «در جست­وجوی خدا» جایزه­ی «جشنواره­ی کتاب سلام» و «جشنواره­ی رشد» را گرفتند. سپس «امین­ترین دوست»، «قصه­ی مارمولک سبز کوچولو»، «دعای موش کوچولو»، «کلوچه‌های خدا»، «خداحافظ راکون پیر» و «گربه­ی کوچه­ی ما» که یک کتاب دست­ساز برای خردسالان است را نوشته و تصویرگری کردم. کتابی را هم از انگلیسی به فارسی برای کودکان ترجمه کردم به نام «زرد و صورتی» که امسال جایزه­ی «جشنواره­ی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» را گرفت و از سوی «کتاب سال جمهوری اسلامی» تقدیر شد.

در فرانسه و لبنان هم بیست کتاب به زبان فرانسه به چاپ رساندم اما الآن احساس می‌کنم که به کودکان ایرانی نزدیک­تر هستم و بیشتر دوست دارم برای آن­ها بنویسم.

 

 خانم ژوبرت در مورد کتابی که اخیرا در جشنواره­ی سلام رتبه کسب کرده است، بیشتر توضیح بدهید. داوران بر اساس کدام ویژگی بارز آن را شایسته­ی کسب جایزه دانستند؟

جمله‌ای که داوران هنگام اهدای کتاب به کار بردند، این بود: «به خاطر ارائه­ی قصه­ا­­‌ی لطیف در باب پذیرفتن حقایق جهان و مهرورزی به یک­دیگر». داستان «خداحافظ راکون پیر» در واقع در مورد جنبه­ی معنوی مرگ است و این که از یک نظر می‌توان مرگ را به تولد تشبیه کرد. مرگ به هر حال یک پدیده­ی اجتناب‌ناپذیر است و درک آن برای بچه‌ها بسیار مشکل است. کتاب‌های کودکان با موضوع مرگ در ایران خیلی کم هستند در صورتی که چنین داستان‌هایی می‌تواند به بچه‌ها کمک کند تا در صورت مواجهه با مرگ یکی از نزدیکان­شان، بهتر بتوانند با آن کنار بیایند.

 

 از علاقه‌تان به ادبیات و هنر بگویید و این که چند سال است به کار هنری مشغولید؟

از بچگی عاشق نوشتن و نقاشی کردن بودم اما کار حرفه‌ای داستان­نویسی و تصویرگری را حدود بیست سال پیش در کنار فرزندان خردسالم آغاز کردم. این کار باعث شد تا بتوانم به این دو علاقه‌ام به­طور جدی بپردازم و آن­ها را با هم همسو کنم. داستان­نویسی را همزمان به زبان فارسی و فرانسه آغاز کردم. پرداختن به هنر بسیار شادی­بخش است. من این توفیق را داشتم که مورد تشویق والدین و معلمینم قرار بگیرم. عمیقا باور دارم که همه­ی کودکان به شکل‌های گوناگون استعداد هنری دارند و بزرگ‌ترها باید خیلی مراقب باشند تا این استعدادها را نادیده نگیرند.

 

 خانم ژوبرت چه شد که در دنیای وسیع هنر و در حوزه­ی ادبیات، به کار کودک علاقه­مند شدید؟

با وجود عشقی که به ادبیات داستانی و به نوشتن داشتم، هر چند کار داستان­نویسی را دیر شروع کردم اما در واقع وجود فرزندانم باعث شد که به این کار روی بیاورم. برایم خیلی مهم بود که آن­ها کتاب­خوان شوند و علاقه‌مند به مطالعه باشند. از زمانی که آن­ها خردسال بودند به دنبال بهترین کتاب­ها برای­شان بودم. این جست­وجو در ادبیات کودکان ایران و فرانسه باعث شد که خودم به آن کتاب‌ها علاقه‌مند شده، مشغول نوشتن شوم.

 

 خانم ژوبرت از فرزندان‌تان و نحوه­ی ارتباط آن­ها با کارهای هنری‌تان برای­مان بگویید.

دو پسر 23 و 25 ساله دارم که هنوز اولین خوانندگان داستان‌هایم هستند؛ البته در کنار همسرم که بزرگ‌ترین مشوّق من است. هر داستانی را که می‌نویسم به آن­ها می‌دهم تا آن را بخوانند و نظر بدهند. این کار را با حسن نیت، صبوری و نکته­سنجی انجام می‌دهند و انتقادات­شان برای من در اکثر موارد بسیار مفید، کارساز و راه­گشا است.

 

 در حال حاضر که برای بچه‌ها قلم می‌زنید، چه­قدر کودک درون‌تان را زنده و شاداب نگاه داشته‌اید تا بتوانید با حس و حال لازم برای کودکان  بنویسید؟

هر چند از کودکی خودم خاطرات زیادی ندارم اما تا جایی که به یاد دارم خیلی برایم مهم بود که هیچ وقت گرفتار روزمرّگی نشوم و قدرت تخیّل و شگفت­زدگی را که از بزرگ‌ترین مشخصه‌های کودکان هستند، در خودم زنده نگه دارم. در ضمن، صداقت کودکان را خیلی دوست دارم و همیشه سعی کردم که این خصلت را از دست ندهم؛ هر چند که بسیار دشوار است، به خصوص در جامعه­ی ایرانی.

 

  خانم ژوبرت با این همه عشق و علاقه به کار کودک، علاوه بر تالیف، ترجمه و تصویرگری، در چه زمینه‌های دیگری فعالیت می‌کنید؟

به کار پژوهش در ادبیات کودکان بسیار علاقه‌مندم و تا جایی که می‌توانم در این زمینه و زمینه‌های مرتبط مانند روان­شناسی و علوم تربیتی مطالعه می‌کنم و گه‌گاهی مقاله می‌نویسم. همچنین سعی می‌کنم با کودکان در ارتباط باشم و در حال حاضر در «انجمن حمایت از کودکان کار» با بچه‌هایی که از محرومیت‌های مختلف رنج می‌برند، در زمینه­ی کاردستی و نقاشی فعالیت می‌کنم.

اگر تشکیل خانواده نمی‌دادم و فرصت داشتم، دلم می‌خواست دور دنیا سفر کنم و در کشورهای مختلف به کودکان آسیب­دیده، در حد توانم کمک کنم.

از حدود یک سال پیش هم، همکاری با مجلات کودکان را شروع کردم و این کار باعث شده تا بیشتر بنویسم، کوتاه نویسی را تمرین کنم و بتوانم از نکته­نظرهای دوستان نویسنده بهره بگیرم و به شکل پویاتر کار کنم.

 

با توجه به این که پیام زن تا به حال گفت­وگوهای بسیاری با زنان دیگر کشورها در مورد نحوه­ی اسلام آوردن و وضعیت فرهنگی و اجتماعی زنان در آن کشورها داشته، لطفا شما هم از نحوه­ی آشنایی‌تان با اسلام برای­مان بگویید؟

در زمانی که مشغول جست­وجو در ادیان و مکاتب مختلف بودم، به شکل کاملا ناخواسته با اسلام آشنا شدم. تا قبل از آن گمان می‌کردم که اسلام مانند یهودیت اختصاص به قوم خاصی دارد و به این خاطر به سراغ آن نرفته بودم. در دانشگاه، صحبت‌های دانش­جویان ایرانی و لبنانی که برای معرفی انقلاب اسلامی نوپا فعالیت می‌کردند، باعث شد تا کنجکاو شوم و با مطالعه­ی کتاب و حضور در جلسات سخن­رانی انجمن‌های اسلامی، با این دین آشنا شدم. در آن زمان، دو جنبه مرا بیشتر جذب کردند؛ یکی رابطه­ی انسان با خدا و دیگری اعتدالی که در تمام ابعاد جهان‌بینی و برنامه­ی زندگی اسلام حاکم است. حدود شش ماه پس از آشنایی اولیه با اسلام احساس کردم که دیگر نمی‌توانم بی‌طرف بمانم و اگر واقعا باور دارم که دین حق است باید آن را بپذیرم. عامل دیگری که در تصمیم­گیری‌ام بسیار تأثیر داشت این بود که اسلام تمام پیامبران توحیدی را می‌پذیرد. من از طریق اسلام توانستم به حضرت عیسی(ع) که از کودکی به او عشق می‌ورزیدم اما نمی‌توانستم ادعاهای کلیسا در مورد وی باور کنم، با دید دیگری بنگرم و او را پیامبر دین خود بدانم.

 

با تشرف به اسلام در دیدگاه‌های شما نسبت به خدا، والدین، ازدواج، زن، زندگی و... چه تفاوت‌هایی ایجاد شد؟

با مسلمان شدن، بزرگ‌ترین تغییر در دیدگاهم نسبت به خداوند ایجاد شد. دیدگاه کلیسا نسبت به خدا اصلا شفاف نیست و میان خدای پدر و خدای پسر سرگردان است؛ و این مسئله یکی از اسرار غیرقابل درک کلیسا محسوب می‌شود. با درک دیدگاه بسیار زلال اسلام نسبت به خداوند، عمیقا احساس کردم حقیقتی که سال‌هاست دنبالش می‌گردم همین است.

در دیدگاهم راجع به حقوق و جایگاه اجتماعی زن هم تغییرات عمیقی ایجاد شد. نسبت به ظلمی که در طول تاریخ به زن شده بسیار حساس بودم و دیدگاه اسلام، به­خصوص مسئله­ی تساوی ارزشی زن و مرد در کنار مغیّر و مکمّل بودن نقش و مسئولیت آن دو را بسیار راه­گشا دیدم.

 

 خانم ژوبرت خانواده­ی شما نسبت به مسلمان شدن شما و ازدواج‌تان با یک ایرانی چه نظری داشتند؟

وقتی مسلمان شدم، پدر و مادرم به شدت ناراحت شدند چون گمان کردند که به هویت فرهنگی‌ و دینی‌ام پشت کرده‌ام. سعی کردم به آن­ها بفهمانم که در واقع دین حضرت عیسی را ترک نکردم بلکه یک قدم فراتر رفته و راهی را برگزیده‌ام که ادامه­ی راه پیامبران ادیان توحیدی پیشین است. به هر حال آن­ها کم­کم به این موضوع عادت کردند و همیشه با محبت و احترام با من رفتار کردند.

در مورد ازدواج، موضوع کاملا برعکس بود چون می‌دانستند که سرانجام با یک مسلمان ازدواج خواهم کرد و به­خاطر دید منفی‌ای که نسبت به مسلمانان داشتند از این موضوع نگران بودند. اما با دیدن کسی که قرار بود همسر من شود، خیال­شان کاملا راحت شد و هیچ مخالفتی نشان نداند.

 

به نظر شما زنان ایرانی و فرانسوی چه نکات مثبت و منفی شخصیتی دارند؟ منظورمان از لحاظ خانوادگی، اجتماعی، تحصیلی و ... است.

زنان فرانسوی در مبارزه برای به دست آوردن حقوق پای­مال شده­ی خود در طول تاریخ، هر چند به خیلی چیزها رسیدند، چیزهای زیادی را هم از دست دادند. به اعتقاد من، مشکل اساسی در این بود که هدف­شان، رسیدن به همان حقوق بود که مردان داشتند و  نتوانستند حقوقی و جایگاهی را تعریف کنند که در عین همتراز بودن با حقوق و جایگاه مردان، خاص زنان و متناسب با تفاوت‌های زن و مرد باشند. بزرگ‌ترین قربانی این حرکت هم، کانون خانواده است که بسیار ناپای­دار شده؛ چون زن و مرد مکمل هم تلقی نمی‌شوند و هر کدام طالب و مدافع آزادی و آسایش خود است.

 در مقابل احساس می‌کنم که به­طور کلی، زنان ایرانی جایگاه خود را خیلی بهتر درک می‌کنند و امیدوارم که دختران جوان در عین رهایی از بعضی جنبه‌های نقش سنتی زن در ایران که توأم با ظلم، نادانی و تعصب است، بتوانند معیارهای درست و متعادلی را برای زندگی انتخاب کنند.

 

خانم ژوبرت از این که با وجود سفری که به فرانسه در پیش داشتید، پای صحبت‌های ما نشستید، بسیار متشکریم و امیدواریم بیش از این در زمینه­ی هنری در عرصه­ی جهانی بدرخشید.