جریانهای ادبی در دههی 1320
در سال 1320 پس از کنارهگیری رضاشاه و رفع محدودیتهای زمان وی، چندین نشریهی ادبی مشغول به کار شد که برخی از آنها زمینه را برای شکوفایی «شعر نو»، هموار کردند. برخی از این نشریات عبارت بودند از: روزگار نو، پیام نو (که ناشر افکار انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود)، مجلهی سخن (که به صورت تخصصی به مباحث نقد و تقویت و هدایت استعدادهای ادبی میپرداخت).
از مهمترین حادثهی ادبی این سالها، تشکیل اولین کنگرهی نویسندگان و شاعران ایران در تیرماه 1325 بود که به همت «انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی» تشکیل شد. شصت شاعر و ادیب و محقق در این کنگره شرکت کردند که از میان آنها تنها چهار شاعر نوگرا بودند: «نیما»، «فریدون توللی»، «شیبانی» و شاعری به نام «روا هیچ» (محمدعلی جواهری).
از دیگر وقایع این دهه، ظهور شعر نو تغزلی به پرچمداری فریدون توللی بود که درون مایهی آثارش را عشق، شکست، سکوت و غم و نومیدی تشکیل میداد.
در همین دهه بود که «شعر سپید» یا «شعر منثور» در ایران با نخستین مجموعه شعر «شاملو» ظهور کرد.
شاملو
شاملو در سال 1326 کتاب «آهنگهای فراموش شده» را به چاپ رساند. این کتاب ترکیبی بود از شعرهای کاملا سنتی تا اشعار نیمایی و حتی نوشتههای بیوزن و قافیه که بعدها به شعر سپید شهرت یافت. این کتاب در دنیای شاعری شاملو اهمیت چندانی ندارد و طبق پیشبینی او، این شعرها زود به فراموشی سپرده شدند. اما چون این مجموعه حاوی نخستین نمونههای شعر سپید است انتشار آن در این سال حائز اهمیت است.
پس از آن شاملو با مجموعهی «قطعنامه»، «باغ آینه»، «آیدا در آینه» و ... و نیز «ابراهیم در آتش» و «دشنه در دیس» به دیدگاه مستقل دست یافت.
شاملو ملهم از نثر کهن فارسی و از سویی متأثر از ترجمهی شعر مدرن غرب بود و با بهرهگیری از نوعی ریتم درونی و آهنگ ذاتی کلمات (بیبهره از وزن عروضی قدیم و یا جدید) و توجه به معماری و هندسهی کلمات و ایجاد توازن در پیکرهی عمودی و افقی کلام، شعر سپید را طی دهههای چهل و پنجاه، اوج و اعتلا بخشید.1
جریانهای ادبی در دههی 1330
در این دهه شعر نو تغزلی - که از دههی پیش آغاز شده بود - پس از وقایع ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد 1332 رفتهرفته جای خود را به نوعی ادبیات اجتماعی و حماسی داد؛ چرا که شاعران در این دهه به نوعی یأس و دلمردگی و ابهام و رمزگرایی روی آورده بودند و سرودن حماسهی انسان محروم و منظوم را موضوع اساسی شعر خویش قرار داده بودند. این روح حماسی در مفهوم نو نیمایی، خود، از «افسانه» جلوهگر شد.
نیما در سال 1338 درگذشت اما کسانی چون شاملو، شیبانی، «فروغ فرخزاد» و «مهدی اخوان ثالث» با پروردن این شیوه، راه او را ادامه دادند.2
مهدی اخوان ثالث
اخوان ثالث از پیشکسوتان شعر نو حماسی – اجتماعی روزگار ماست. وی به دنبال اقامت در تهران با شیوهی نیما آشنا شد و به آن گرایید و مجموعهی «زمستان»، «آخر شاهنامه» و «از این اوستا» را به چاپ رساند. بیان روایی فاخر و باستانگرا، ترکیبسازیها و تصویرآفرینیهای نو معتدل، التزام به شیوهی نیما در حوزهی شکل و موسیقی و غلبهی روح یأس و حسرت تاریخی- اجتماعی، از برجستهترین خصیصهی عاطفی و اندیشهی شعر او محسوب میشود.3
در این مجال بخشی از شعر «قاصدک» از اخوان ثالث را با هم میخوانیم:
قاصدک هان چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوشخبر باشی، اما، اما
گرد بام و در من
بیثمر میگردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری، نه ز دیّار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
در دل من، همه کورند و کرند... .
جریانهای ادبی دههی 1340 و 1350
این دو دهه را باید دورهی کمال ادبیات معاصر به حساب آورد. سیر شعر در این دوره نیز اجتماعی و حماسی است و شاعران، بهتر و هنریتر از گذشته به جوهر شعر دست یافتهاند.
زمینهی اصلی شعر این دوره را بیشتر نوعی نقد اجتماعی تشکیل میدهد و هیجانهای فردی و سطحی جای خود را به نوعی تفکر زلال عاطفی داده است. زبان شعر بارورتر و صیقلیتر شده است. کلمات با یکدیگر و با مفاهیم، انس و الفت بیشتری دارند و روابط و معانی تازهای برای آنها پدید آمده است.
در مسیر شعر نو در دههی باید از «تولدی دیگر» فروغ فرخزاد و «صدای پای آب»، «مسافر» و «حجم سبز»، سهراب سپهری نام برد. در این مجال به اجمال سرگذشت این دو شاعر را بیان میکنیم.
فروغ فرخزاد
فروغ، نخستین مجموعهی شعرش را به نام «اسیر» در هفده سالگی منتشر کرد و پس از آن «دیوار» و «عصیان» را به چاپ رساند.
سپس به دنیای سینما گام نهاد و در تهیهی چند فیلم کوتاه با ابراهیم گلستان همکاری نمود. در چهارمین و پنجمین مجموعهی شعر فروغ به نام «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، تحول روحی یک روشنفکر سرخوردهی معاصر کاملا هویداست؛ «تحول از گرایش نفسانی به مرحلهای از درک فلسفی و اجتماعی که تجربیات و تأثیرات عام را از زندگی و محیط پر اضطراب و لرزان بیرون در دامن تصویر تازهی شعری میریزد»4
اینک قطعهای از شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد:
این منم
زنی تنها
در آستانهی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهی زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی دستهای سیمانی
... من از کجا میآیم؟
به مادرم گفتم: «دیگر تمام شد.»
گفتم: «همیشه پیش از آن که فکر کنی اتفاق میافتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستم.»
سلام ای غرابت تنهایی
اتاق را به تو تسلیم میکنم
چرا که ابرهای تیره همیشه
پیغمبران آیههای تازهی تطهیرند
و در شهادت یک شمع
راز منوری است، که آن را
آن آخرین و آن کشیدهترین شعله خوب میداند
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانههای باغهای تخیل
به داسهای واژگون شدهی بیکار
و دانههای زندانی
نگاه کن که چه برفی میبارد...
سهراب سپهری
سهراب سپهری فعالیت هنری خود را در زمینهی شعر و نقاشی همزمان آغاز کرد. او نیز مانند بسیاری از نوپردازان با فرمهای چهارپاره و شبهنیمایی وارد عرصه شد و آشنایی عمیق او با هنر، عرفان، ادیان و اساطیر مشرقزمین از یک سو و شعر و هنر مدرن غرب از دیگر سو وی را به قلمرو تازهتری کشاند.
تجارب اولیهی وی چندان با کامیابی همراه نبود لیکن وی با انتشار منظومهی «صدای پای آب»، «مسافر» و «حجم سبز» به نقطهی اوج رسید و جایگاهش را به عنوان یکی از قلهنشینان شعر معاصر تثبیت کرد. زبان او در این کتابها زبانی زلال، تصویری، پرحس و حادثه، سرشار از شگردهای شاعرانه، همچنین مجاز، حس امیزی، شخصیتبخشی، هنجارشکنی و ... است. همزیستی صمیمانه با اشیا و پدیدهها، او را به سمت رؤیتی عاشقانه از طبیعتی شعورمند و عارفانه رهنمون ساخته است.
اینک قطعهای از شعر صدای پای آب:
من مسلمانم
قبلهام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجادهی من
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
مختصات شعر معاصر
مختصات عمدهی شعر نو فارسی را از جنبههای مختلفی میتوان بررسی کرد، از جمله حوزهی زبانی، حوزهی تخیل، حوزهی عواطف و اندیشهها، حوزهی شکل و موسیقی و... .
الف) حوزهی زبانی
شعر نو به اقتضای پیوند تنگاتنگ شعر با ابعاد زندگی انسان معاصر و نیز به قصد بهرهگیری از پتانسیل پنهان زبان، از انبوه واژگان تازه، رایج و روزمره، اعم از ادبی، عامیانه، بومی و... استفاده میکند. از این رهگذر، کشف ذهنی، او را به ساخت و پرداخت ترکیبهای تازه شاعرانه رهنمون میسازد. نیز ساختمان نحوی و بافت کلام در شعر نو به قصد نزدیکی به حوزهی زبان مردم، به بیانی طبیعی و محاورهای میگراید. شاعر معاصر با حفظ دو اصل رسایی و زیبایی گاه در ساختمان دستور زبان دخالت میکند و ظرفیتهای کلامی تازه میآفریند.
ب) حوزهی تخیل
شاعر معاصر با تکیه بر تجارب و تأملات فردی، از تنگنای تخیلات و تناسبات قراردادی میگریزد و در فراخنای تخیل و تداعی آزاد جولان میدهد. گستردگی دامنهی توصیفها و تصویرسازیهای شاعران معاصر، زاییدهی همین آزادی تخیل و تکیه بر مشاهدات عینی است.
شاعر امروز به تخیل و اشراق ذهنی بهعنوان جوهر اصلی شعر توجه دارد و شعر خالی از تصویر و تخیل را شعر به حساب نمیآورد.
ج) حوزهی عواطف و اندیشهها
در قلمرو شعر نو شاعر بیشتر میکوشد تا شعرش بازتاب عینی احساسات فردی و یا جمعی او باشد، یعنی با گوش خود بشنود، با چشم خود ببیند، با ذهن خود بیندیشد و... . همچنین در حوزهی اندیشههای شاعرانه در شعر قدیم، غالب رهیافتهای فکری نظیر عشق، فلسفه، حکمت، اخلاق و... صبغهای تقلیدی و تکراری داشتند؛ مثلا نگرش شاعران به مقولهی عشق طی قرون متمادی یکنواخت بود.
اما شعر معاصر به اقتضای ساختارهای جدید فکری، مملو است از آرا و آموزههای تازهی فلسفی، دینی، روانشناسی، جامعهشناسی، اسطورهشناسی و... که برخلاف محدودیت حوزهی فکری قدیم، قلمرو گستردهای را برای شعر معاصر به ارمغان آورده است.
د) حوزهی شعر و موسیقی
برای شاعران سنتی، خروج از حیطهی مبانی و ساختاری شعر کلاسیک – خصوصا شبکهی توازنها و تقارنهای سنتی – قابل تصور نبود. اما شاعران معاصر با شکستن قالبهای سنتی و عدول از تساوی مصرعها و توالی منظم قوافی، میکوشند تا این عناصر را تابع جریان زایش طبیعی شعر کنند.
در حوزهی عروض نیمایی، طول مصرعها به اقتضای ساختمان و منطق بیان و نیز اوج و فرود حسی او [شاعر]، کوتاه و بلند میشود؛ پس طول هر مصراع بستگی دارد به ظرفیت بیانی یا عاطفی شاعر. قافیه نیز به عنوان زنگ کلام هر جا که ذهن شاعر به ضربآهنگ احساس نیاز کند، میآید.5
پینوشت:
1. نک: روزبه، محمدرضا، ادبیات معاصر ایران، نشر روزگار، 1381، چاپ اول، ص89.
2. یاحقی، محمدجعفر، چون سبوی تشنه، ص116-118 (با تلخیص).
3. نک: روزبه، محمدرضا، پیشین، 188-189.
4. نک: یاحقی، محمدجعفر، جویبار لحظهها، ص111-119.
5. نک: روزبه، محمدرضا، پیشین، ص26-51.